گفت‌و‌گو/خبر

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران

بخش دهم         مصاحبه شونده: ارنست اونی                            جلسه 1         مصاحبه کننده:   سید ولی‌رضا نصر                   مکان: واشنگتن دی سی         تاریخ: 22 می 1991 [1 خرداد 1370]            ترجمه: ناتالی حقوردیان   £ شما تا سال 1980[1359] یعنی بعد از انقلاب در سیا بودید. n بله. £ برداشت سیا از دولت چگونه تغییر کرد؟ آیا از دو سال اول انقلاب تحلیل خاص اطلاعاتی به خاطر دارید؟ n باید به چند نکته اشاره کنم و در نظر داشته باشید که واکنش من در این‌باره بیشتر شخصی است تا واقع‌گرایانه. به بیان دیگر، ناگهان افرادی برای پوشش یک موضوع خاص منصوب می‌شوند؛ حالا چه بحران ترکیه باشد یا هر چیز دیگری. در این‌باره چه اتفاقی افتاد، اول این‌که در این زمان من به دفتری منتقل شده بودم که بیشتر تحقیقات را از راه دور و عمقی انجام می‌داد و من روی ایران کار می‌کردم. افرادی که مسئول اطلاعات جاری بودند، تجربه‌ای با ایران نداشتند. £ چه سالی بود؟ n تقریباً سال 1976[1355] یا حدود همین سال‌ها بود. اطلاعات جاری دوباره سازماندهی شده بود. شعبه یونان ـ ترکیه ـ ایران منحل شده بود. یونان و ترکیه به بخش اروپایی واگذار شده بود. ایران هم به بخش دولت‌های عربی واگذار شده بود که نامش PGI بود. یعنی اداره خلیج فارس ـ ایران، چون قرار بود این منطقه را پوشش دهد. در این زمان، برای این‌که بتوانم روی ایران تحقیق کنم، به دفتر دیگری رفتم. بنابراین، فردی که ایران را در بخش دولت‌های عربی پوشش می‌داد، کارشناس عربی بود و به عنوان شغل دوم، ایران را پوشش می‌داد. البته، همان‌طور که گفتیم، ایران خیلی ساکت به نظر می‌رسید و در ظاهر مشکلات زیادی نداشت. بنابراین زیاد طرف توجه نشریات قرار نمی‌گرفت و حتی یک تحلیلگر هم به آن توجه نداشت. البته، زمانی که انقلاب اتفاق افتاد، من ماجرا را دنبال می‌کردم؛ اما تحقیق از راه دور بود و خیلی از اطلاعات جاری نبودند. در اواسط سال 1978[1357]، تغییر دیگری اتفاق افتاد و یک تحلیلگر دولت‌های عربی مسئول ایران شد. وقتی آتش در ایران شعله کشید، این فرد تنها شش ماه سابقه کار روی ایران داشت. چون در بخش دیگری مشغول به کار بودم، خیلی در جریان گزارش‌های جاری نبودم. هنگامی که گروه اضطرار تشکیل شد، من و این تحلیلگر جدید از این گروه سر در آوردیم اما کار زیادی از ما بر نمی‌آمد چون شش نفر دیگر هم متخصص دولت‌های عربی بودند که اکثر کار را آن‌ها انجام می‌دادند. برای این‌که برداشت شخصی خودم را بگویم، حداقل در ظاهر، به نظر من و این تحلیلگر جدید این‌طور بود که چون ما نتوانسته بودیم این انقلاب را پیش‌بینی کنیم، شش نفر جدید که هیچی در این‌باره نمی‌دانستند و تعصبی نداشتند، جایگزین ما شدند. این بیشتر برداشت شخصی است. £ اما آیا واقعاً این طور بود؟ n بله، فکر می‌کنم که این‌طور بود. اما بیشتر یک واکنش هیجانی بود. افراد خوبی در گروه اضطرار بودند. تحلیلگران خوبی حضور داشتند؛ اما دانش آن‌ها نسبت به ایران خیلی سطحی بود. £ چه کسی قرار بود به آن‌ها بگوید که کی به کی است؟ یعنی «این آقای هویداست. آن آقای علم است. این آقای فلانی است و غیره.» n اگر من حضور داشتم و می‌پرسیدند، پاسخ می‌دادم. در غیر این صورت به پرونده‌ها مراجعه کرده سعی می‌کردند سر در بیاورند. £ آیا بانک اطلاعاتی موجود بود؟ n بانک اطلاعاتی به معنای یک بانک اطلاعات رایانه‌ای نبود؛ چون در آن زمان هنوز کار با رایانه همانند حالا نشده بود. بانک اطلاعاتی ما شامل ده‌ها کشوی بایگانی بود. البته در مورد ایران چهار کشو بود که همه پر از کاغذ بودند که بر اساس موضوع دسته بندی شده بودند. علی‌رغم این همه کاغذ، مطالب عمقی نبودند. هر سال کلی کاغذ دور می‌ریختیم. از این کار متنفر بودم. برای همین از رایانه خوشم می‌آید. هر نوع اطلاعاتی در خود جای می‌دهد. اما درباره بایگانی کاغذی، افرادی مدیر این بایگانی بودند که کارشان این بود که تصمیم بگیرند کدام کاغذها را دور بریزند. همیشه با آن‌ها بحث داشتم. می‌گفتم: «یعنی منظورتان این است که ما این تحقیق قدیمی از سال 1970[1349] را لازم نداریم؟ شما مسئول اطلاعات جاری هستید و به آن نیازی ندارید؟» بنابراین این تحقیقات را جایی قایم می‌کردم. این یکی از نقص‌های سیا بود که امیدوارم الان برطرف شده باشد. حداقل از نظر من این یک نقص بود که هیچ مدرکی قدیمی‌تر از مدارک دو سال پیش را نمی‌توانستید در بایگانی نگهدارید. اما با توجه به حجم کاغذی که تولید می‌شد، نگهداشتن همه مدارک غیرممکن بود. از اواسط تا اواخر دهة 1970[1350] تغییرات پرسنلی زیادی اتفاق افتاد و ساختار سازمان تغییر کرد و خیلی از داده‌های نهادی از دست رفت. تصور می‌کنم که این بیانگر تفکر مقامات عالی رتبه بود به این معنی که تحلیلگر، تحلیلگر است. مهم نیست او را کجا به کار بگیرید. هر جا که باشد کارش را انجام می‌دهد. درست مثل مکانیک است. چون فرقی نمی‌کند که روی چه ماشینی کار کند. ساختار ماشین را می‌داند و آن را تعمیر می‌کند. اما در واقع چنین نیست. مدیران باید چنین طرز تفکری داشته باشند چون باید بتوانند افراد را در جاهای مختلف به کار گیرند که کار لازم انجام شود. بنابراین، باید باور داشته باشند که اگر تحلیلگر دولت‌های عربی هستید، به اندازه تحلیلگری که روی ایران یا پاکستان یا اتحاد جماهیر شوروی کار می‌کند، کارتان خوب است. تنها کاری که باید بکنید این است که اطلاعات را در نظر گرفته آن را بر اساس برخی معیارها تحلیل کنید. نمی‌دانم که آیا تفکر رایج در حال حاضر هم چنین است یا خیر. من همیشه فکر می‌کردم که این فکر خیلی اشتباه است چون حداقل در مورد خودم می‌توانم بگویم که من تحلیلگر خوبی برای ایران و ترکیه و یونان بودم؛ اما اگر می‌خواستم تحلیلگر خوبی برای مسائل اتحاد جماهیر شوروی باشم، سال‌ها طول می‌کشید تا به آن نقطه برسم. اما به مدت سال‌ها یا حتی الان، تا جایی که من می‌دانم، تفکر سیا این بود که تحلیلگر، تحلیلگر است. فرقی نمی‌کند.[... حذف در متن اصلی] £ آیا این صحیح است که جبهة ملی یک نمای ظاهری سیاسی بود تا یک نیروی سیاسی؟ n بله، دربارة آن‌ها خیلی اغراق شده بود. من این‌طور نمی‌بینم چون حتی از دهة 1950[1330]، هرگز ندیدم که اپوزیسیون ملی‌گرا بتوانند دولتی تشکیل دهند چون هرگز نمی‌توانستند یا اراده این را نداشتند که به برنامه‌ای منسجم برسند که حتی بدون توجه به تغییر روش شاه و سرکوب ملی‌گرایان بتوانند ارائه کنند. £ آیا در تحلیل بلندمدت، هرگز موردی پیش آمده که شما با نتیجه‌گیری هر کدام از این گزارش‌ها مخالفت کرده باشید؟ مثلاً، دربارة اعتبار جبهة ملی؟ آیا تأثیری ‌داشت؟ n خیر، چون کار یا مسئولیت من نبود. یک گروه مشغول تحلیل اطلاعات جاری بودند و من داشتم کار دیگری انجام می‌دادم. در هیچ کدام از کارهایی که انجام دادم، به توانایی ملی‌گرایان برای ایجاد دولتی قابل اعتماد امتیاز بالایی ندادم. افراد خوبی بودند. تحصیل‌کرده بودند. ایده‌های خوبی داشتند. فکر می‌کنم به همین دلیل بود که برخی در وزارت امور خارجه، سیا و سیاست‌گزاران زیادی برای آن‌ها امتیاز قایل شدند. آن‌ها به زبان سبک اروپایی مدرن یا دمکراسی امریکایی صحبت می‌کردند. به این زبان سخن می‌گفتند اما قادر به ایجاد ساختار آن نبودند. خیلی بد است. فرصت‌های زیادی را از دست دادند، مثل مصدق، اما نتوانستند با شاه به یک توافق شرافتمندانه برسند. نمی‌توانستند در جای لازم کوتاه بیایند. زمانی که به چنین اراده‌ای رسیدند، شاه هم به قدرتی رسیده بود که دیگر نمی‌شد آن را تغییر داد. £ این تأثیر یا کمک اطلاعات مأموران میدانی، از سفیر گرفته تا (ناواضح)[1] و افراد حاضر در ایران برای تحلیلگران سازمان سیا بود؟ n باید بگویم که قبل از انتصاب سفیر سالیوان، همه به خوبی او را توجیه کردند. وزارت امور خارجه، سیا، آژانس اطلاعات دفاعی و همه این مشکلات برای او توضیح داده شد. می‌دانست که نگرانی اصلی ما در اینجا چیست. برای مدت طولانی دغدغه زیاد بود، تحلیلگران یا افراد دیگر نسبت به ایران، از فقدان گزارش‌دهی برای مدت طولانی و ناآگاهی از عناصر مختلف اپوزیسیون نگران بودند. او می‌دانست که تحلیلگران از فقدان اطلاعات خوب و موثق نسبت به رویدادهای اخیر ایران خیلی خوشحال نیستند. £ اما سفیر قبل از او مأمور سیا بود و احتمالاً به خوبی می‌دانست که تحلیل شامل چه چیزهایی است و چه مقتضیاتی دارد. n صحیح است. اما او دوست شاه بود (با هم در سوئیس تحصیل کرده بودند). هلمز افسر اطلاعاتی حرفه‌ای بود؛ اما فکر می‌کنم در این مورد همه چیز از دستش در رفت و حالا که سفیر شده بود نسبت به کارش به عنوان افسر اطلاعاتی تردید داشت. شاید توضیحش سخت باشد. بگذارید ببینم می‌توانم توضیح دهم. سفرا، افسران حرفه‌ای اطلاعاتی نیستند. نمی‌دانم توجیهش چه بود چون هرگز با او صحبت نکردم، فکر می‌کنم که شاید احساس کرده که چون سفیر است باید از اقدام فعال در بخش اطلاعات کناره‌گیری کند. این فقط مشاهدات من است؛ اما فکر می‌کنم درست باشد. £ دوره سالیوان چطور بود؟ آیا در دوره او گردآوری اطلاعات و تحلیل تهران بهتر شد؟ n بله، اگر مطالب را مرور کنید می‌بینید که او خیلی سریع اقدام کرد و با رابطینی که ارتباط با آنان قطع شده بود تماس گرفت و پوشش اطلاعاتی را گسترش داد. واقعاً به شکایات واشنگتن نسبت به گزارش‌دهی از ایران پاسخ داد. بنابراین حجم گزارش‌دهی افزایش جدی داشت. متأسفانه، سالیوان مدت کافی در ایران نماند که بتواند پایه‌های خوبی به وجود آورد و فوریت شرایط باعث خروج او شد. وقتی دانشجویان این حجم از مطالب را منتشر کردند، افسران با شریعتمداری و برخی هم با روحانیان صحبت کرده مراتب نارضایتی خود را ابراز کردند. از نظر دانشجویان و حکومت [آیت‌الله]خمینی، هر کسی حتی اگر با یک امریکایی صحبت می‌کرد، یک جاسوس امریکایی تلقی می‌شد. £ آیا فرستادگانی یا گفت‌وگوهایی غیرمستقیم با [آیت‌الله]خمینی در پاریس انجام شد؟ منظورم این است که می‌دانم افرادی مثل رمزی کلارک[2] یا ریچارد کاتم به آنجا رفتند. n رمزی کلارک که بادی به هر جهت است. £ می دانم [ناواضح][3] ابتدا به عنوان فرستاده رسمی معرفی شد که در نهایت به آنجا نرفت، یا حداقل حتی با [آیت‌الله] خمینی ملاقات نکرد، بلکه با یزدی، بازرگان، بنی‌صدر و دیگران دیدار کرد. آیا تلاش غیرمستقیمی برای گفت‌وگو و برقراری ارتباط صورت گرفت؟ n تلاش شد. شاید شنیده باشید امید بود که حداقل بتوانیم بنی‌صدر را استخدام کنیم. £ قبل از انقلاب؟ n نه، اوایل انقلاب. این‌که چرا همه فکر کردند که این کار جواب می‌دهد، نمی‌دانم. £ استخدام او به عنوان عامل یا... n اطلاع‌رسان یا حالا هر چیزی. £ این فکر سیا بود؟ n نمی‌دانم فکر پیشنهادی چه کسی بود. به نظرم مزخرف بود. £ نتیجه معکوس داشت یا چه اتفاقی افتاد؟ n در آن زمان، بنی‌صدر به هزار دلار پرداخت ماهیانه علاقه‌ای نداشت. نمی‌دانم فکر چه کسی بود. نمی‌دانم چه کسی فکر کرد که این فکر خوبی است. یکی از همان کارهایی بود که «بگذارید امتحان کنیم ببینیم چه می‌شود». £ چرا بنی‌صدر؟ n ظاهراً چون یک نفر فکر کرده بود که می‌تواند به او دست پیدا کند. مشکل اصلی همین‌جاست. اگر می‌خواهید اطلاعات خاصی گردآوری کنید ابتدا باید بفهمید که چه کسی این اطلاعات را در اختیار دارد. £ حتی اگر این اطلاعات بلافاصله در دسترس سیا قرار نمی‌گرفت؟ یعنی که کی به کی است[...] n بله، همه می‌دانستند کی به کی است؛ اما شاید یک نفر فکر کرده که می‌تواند به بنی صدر برسد. یک نفر فکر کرده: «بگذارید ببینیم شاید شد بنی‌صدر را بخریم.» اما نتوانست. شاید الان آرزو کند که ای کاش توانسته بود. نمی‌دانم. بنی‌صدر را نمی‌شناسم. چیزهایی می‌دانم ـ به نظرم یک روشنفکر فرانسوی بود. £ آیا سازمان سیا اطلاعاتی از دوران دانشجویی او داشت یا توانست به دست آورد؟ n از زمان دانشجویی؟ تا جایی که من می‌دانم خیر. £ آیا واقعاً زمانی که انقلاب شد، بنی‌صدر برای شما مطرح شد. n تا جایی که من می‌دانم خیر... £ نه فقط بنی‌صدر، قطب‌زاده، یزدی، صادق طباطبایی، امیرانتظام آیا همه این‌ها از قبل بودند یا درست از شروع انقلاب مطرح شدند. n اطلاعات جسته گریخته‌ای از همه این افراد در پرونده زندگی‌نامه‌شان بود. اگر در رابطه با کسی یا موضوعی نامشان مطرح شده بود در پرونده زندگی‌نامه می‌آمد، اما من از این‌که فعالیت خاصی داشتند خبر ندارم. مثلاً، یزدی، در تگزاس بود. نمی‌توانستیم از او اطلاعاتی بگیریم. قانون‌شکنی نکرده بود. اف بی آی دلیلی نداشت که اطلاعاتی از او بگیرد. اگر اطلاعاتی از او در پرونده داشتیم، احتمالاً از بین رفته بود. آیا او هرگز شهروند امریکا شد؟ باید که اطلاعات را از بین برده باشیم. این کسی که در روزنامه ایران تایمز بود یک روزنامه انگلیسی زبان که در آلکساندریا منتشر می‌شد. من مقداری اطلاعات جسته و گریخته از او در پرونده‌ها داشتم. نمی‌دانستم شهروند امریکایی است. او در پرونده‌های من به سه نام مختلف ذکر شده بود. برای ما اهمیت داشت چون این روزنامه ضد شاه بود و می‌خواستیم بدانیم خط مشی او چیست. بعد فهمیدم که شهروند امریکایی است و پرونده را معدوم کردم. همه چیز را دور انداختم چون سیا اجازه نداشت اطلاعاتی از شهروندان امریکایی داشته باشد، حالا مشغول هر کاری که بودند. حتی اگر صراحتاً مشغول کار غیر قانونی بودند، این وظیفه اف بی آی بود. بنابراین، مگر این‌که اف بی آی اطلاعاتی داشته باشد که این افراد مشغول چه کار بودند، به عنوان دانشجو، ما چیزی نمی‌دانیم. £ آقای اونی از وقتی که در اختیار ما گذاشتید بسیار سپاسگزارم. n امیدوارم زندگی را خیلی برای شما پیچیده و سخت نکرده باشم. £ خیر اصلاً. سپاسگزارم. پایان مصاحبه   مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش اول مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش دوم مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش سوم مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش چهارم مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش پنجم مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش ششم مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش هفتم مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش هشتم مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش نهم   پی‌نوشت‌ها:   [1]در متن اصلی مصاحبه حذف شده است. (ویراستار) [2]- Ramsey Clark [3] کلمه در متن اصلی مصاحبه حذف شده است. (ویراستار)

بانک اطلاعات

برداشتی از اسناد لانه جاسوسی

روایت اسناد لانه جاسوسی از مستشاران بیگانه در ایران

۲ـ مستشاران بیگانه؛ از دوران مصدق تا امضای کاپیتولاسیون محمد مصدق وقتی در سال 1330 به نخست‌وزیرى رسید، قراردادهاى مربوط به تمدید حضور مستشاران را در ایران در موعد مقرر تمدید نکرد. «در همین سال دولت آمریکا طرح موسوم به برنامه امنیت مشترک (m.s.p) را اعلام کرد. این برنامه براى حمایت از هم‌پیمانان غرب در سراسر جهان، در مقابل تهدیدات شرق بود. برنامه فوق حاوى اعطاء کمک‌هاى نظامى به صورت بلاعوض بود. در مقابل، کشورهایى که خواستار این کمک‌هاى نظامى بودند باید تا تاریخ 18 دی 1330 موافقت خود را با شرایط این برنامه اعلام مى‌نمودند. مصدق، نخست‌وزیر وقت ایران، طى نامه‌اى به تاریخ 14 دی 1330 این برنامه را نپذیرفت و عدم تمایل خود به نقض بى‌طرفى ایران را اعلام نمود. در پى آن آمریکا تحویل تسلیحات جدید به ایران را متوقف نمود و آموزش نظامى افسران ایرانى را قطع کرد. در نتیجه مسئله خروج هیئت‌هاى مستشارى آمریکا به‌طور جدى مطرح شد و موضوع تمدید قرارداد به نتیجه‌اى نرسید. اما دولت مصدق پذیرفت که هیئت‌هاى نظامى آمریکا موقتاً بدون تجدید رسمى قراردادها، در ایران باقى بمانند و به کار خود ادامه دهند و از حقوق و مزایاى سابق برخوردار باشند تا مجلس شورای ملی تکلیف آنان را معین کند. کمی بعد در اسفند 1330 دولت مصدق با نوشتن نامه‌اى به سفیر آمریکا در تهران، تعهدات را رسماً پذیرفت.»[1] در پانزدهم این ماه بین دکتر مصدق و لویی هندرسن سفیر آمریکا مذاکراتى انجام شد. در خلال این مذاکرات هندرسن از مصدق پرسید اگر مستشاران آمریکایی در ایران بمانند، آیا همچون گذشته از مصونیت‌ها و معافیت‌های سابق مطابق قراردادهای قبلی برخوردار خواهند شد؟ و مصدق پاسخ مثبت داد. در پی این گفت‌وگوها اعطاى کمک‌های نظامى آمریکا به ایران از سرگرفته شد و وزارت خارجه آمریکا نامه مصدق را به عنوان قبول بخشى از شرایط «برنامه امنیت مشترک» تلقى کرد.[2] روز ۲۸ اسفند ۱۳۳۰ سخنگوی دولت مصدق در کنفرانس مطبوعاتی در دفتر نخست‌وزیری اعلام کرد: «ایالات متحده موافقت کرده است تا تحت شرایط کنونی به مستشاران آمریکایی اجازه داده شود در ایران باقی بمانند تا دو دولت فرصت کافی جهت مشورت با یکدیگر راجع به وضعیت آینده آنها را داشته باشند. بدیهی است بر طبق تصمیم هیئت وزیران تا مرحله تصمیم‌گیری نهایی حقوق و مزایای مستشاران همچون گذشته پرداخت خواهد شد.»[3] در مورد هیئت مستشاران آمریکا در ژاندارمری نیز مصدق در ۱۵ شهریور ۱۳۳۱ به هندرسن توضیحات مشابهی داد: «نخست‌وزیر گفت: هنوز در موقعیتى نیست که بتواند در مورد تجدید قرارداد رسمى هیئت مستشارى نظامى در ژاندارمرى وارد مذاکره شود. به همین دلیل، پیشنهاد او این بود که این هیئت نیز بر اساس همان شرایطى که هیئت مستشارى نظامى در ارتش شاهنشاهى ایران مشغول به کار است، به فعالیت خود در ایران ادامه دهد. به این معنى که تا زمان اتخاذ تصمیم نهایى، این هیئت بر اساس شرایط قرارداد قبلى عمل کند. بدیهی است در صورت مشخص شدن عدم ضرورت خدمات این هیئت، قبلاً موضوع به اطلاع خواهد رسید تا هیئت براى مرتب کردن امور مربوط به خود، قبل از خروج از ایران فرصت کافى داشته باشد.»[4] مصدق سپس در ۲۶ شهریور ۱۳۳۱ در نامه جداگانه‌ای به وزارت کشور دستور داد حقوق و مزایای مستشاران آمریکایی مستقر در ژاندارمری تا خاتمه قراردادشان، مادامی که در ایران حضور دارند پرداخت شود.[5] البته مصدق کمتر از یک سال بعد قربانی نقشه مشترک آمریکا و انگلیس شد. کودتای 28 مرداد 1332 با برنامه‌ریزی و هدایت مستشاران نظامی آمریکا و افسران ایرانی آموزش‌دیده توسط آنان، سبب سقوط دولت محمد مصدق شد. بعد از این کودتای وضعیت مستشاران نظامی آمریکا در ارتش و ژاندارمری ایران به حالت سابق (قبل از مصدق) بازگشت. در سندی به تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۳۲ قرارداد خدمت مستشاران آمریکا در ارتش از اول فروردین ۱۳۳۳ تا مدت یک سال تمدید و تصویب شد. این سند به امضای لویی هندرسن سفیر آمریکا و عبدالله انتظام وزیر خارجه کابینه کودتایی فضل‌الله زاهدی رسید.[6] در سال 1335 قراردادى براى اجراى پروژه‌هاى «ساختمان‌سازى نظامى» میان ایران و آمریکا امضا شد و هم تعداد نظامیان و مستشاران آمریکا در ایران افزایش یافت و هم آمریکایی‌ها تعداد زیادى از اتباع کشورهاى ثالث را تحت پوشش مقاطعه‌کاران ساختمانى وارد ایران کردند. ورود این نظامیان و اتباع کشورهاى ثالث، مشکل عمده‌اى در ثبت گذرنامه‌هاى آنها میان دو کشور ایجاد کرد، زیرا دولت آمریکا اصرار داشت که گذرنامه‌هاى این افراد به جاى این که در شهربانى ثبت شود در وزارت خارجه ایران ثبت گردد تا از پرداخت هرگونه مالیات، عوارض ورود و کسب جواز کار در ایران معاف شوند.[7] موضوع تمدید سال به سال قرارداد خدمت مستشاران نظامی آمریکا در ارتش و در ژاندارمری ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا پایان سال ۱۳۴۰ بی‌هیچ وقفه‌ای ادامه یافت. دولت وقت ایران تقاضای تمدید می‌کرد و سفارت آمریکا در تهران آن را با اصلاحاتی می‌پذیرفت، اما از پایان سال ۱۳۴۰ که دولت ایران مجدداً خواستار تمدید این قرارداد شد، در جوابیه سفارت آمریکا درخواستی گنجانده شد که منشاء یک بحران بزرگ سیاسی و اجتماعی در ایران گردید. در جوابیه سفارت تحت عنوان «یادداشت ۴۲۳» پس از اعلام پذیرش درخواست مجدد ایران برای تمدید این قرارداد، این جملات دیده می‌شود: «این سفارت مایل است مذاکرات بسیارى را که اخیراً بین نمایندگان دو دولت در رابطه با مشکلاتى با اهمیت روزافزون، انجام شده است را متذکر شود. این مشکلات از این حقیقت ناشى مى‌شوند که موافقتنامه‌هاى موجود به قدر کافى مسئله وضعیت اعضاى هیئت‌هاى مستشارى نظامى ایالات متحده در ایران را در بر نمى‌گیرد. ما معتقدیم نیل به یک تفاهم کلى در این زمینه براى زدودن هر نوع شکى و در نتیجه سهولت در عملکرد مؤثر اعضاى مستشارى، به نفع هر دو دولت خواهد بود. براى نیل به این هدف، سفارت پیشنهاد می‌کند که این پرسنل از امتیازات و مصونیت‌هاى مخصوص «کارمندان ادارى و فنى»، مشروحه در قرارداد وین (18 آوریل 1961) برخوردار گردند. البته معلوم است که پرسنل برجسته مشخص مورد توافق دو دولت، کماکان بهره‌مندى از امتیازات و مصونیت‌هاى «مأمورین سیاسى» را خواهند داشت. سفارت، همچنین پیشنهاد مى‌نماید به منظور هماهنگى و تسهیل در امور ادارى، اصل سابق‌الذکر در مورد هر فردى از پرسنل نظامى و یا کارمندان غیر نظامى وزارت دفاع ایالات متحده و بستگانشان که اهل خانه آنها مى‌باشند و حضور آنها در ایران به‌وسیله دولت شاهنشاهى ایران مجاز شناخته شده، به کار گرفته شود.»[8] این نامه و پاسخ دولت ایران، مقدمه برقراری دور جدید کاپیتولاسیون در تاریخ ایران بود. در آن زمان «جان اف. کندى» که به عنوان رئیس‌جمهور وارد کاخ سفید شده بود، راهبرد جدیدى براى مقابله با کمونیسم و همچنین استقلال‌طلبى ملل جهان سوم در پیش گرفته و دولت‌هاى دست‌نشانده آمریکا در جهان سوم را مجبور به انجام یک سرى اصلاحات کرده بود. در همین رابطه، «على امینى» در اردیبهشت 1340 به نخست‌وزیرى رسید و اصلاحات مورد نظر کندى را آغاز کرد. 10 ماه بعد، در 28 اسفند 1340، دولت کندى با ارسال یک یادداشت دیپلماتیک از دولت امینى خواست تا مستشاران نظامى آمریکا و بستگانشان در ایران را تحت پوشش مصونیت‌هاى کنوانسیون وین قرار دهد. دولت آمریکا مى‌خواست با تبادل یادداشت میان دو دولت، این امتیازات را به راحتى به دست آورد، ولى على امینى که قبلاً ننگ «عاقد کنسرسیوم» را بر پیشانى داشت، نمى‌خواست داغ جدید «احیا‌کننده کاپیتولاسیون» را به آن اضافه کند و در ضمن به خوبى مى‌دانست کاپیتولاسیون چنان خاطره تلخى در تاریخ ایران بر جاى گذاشته که هرکسى بخواهد دوباره این خیانت را تکرار کند، سرنوشت خطرناکى در پیش روى خواهد داشت. لذا امینى تا پایان دوران نخست‌وزیری خود (تیر 1341 ـ 5 ماه بعد از درخواست آمریکا) از جواب دادن به این درخواست طفره رفت.[9] در فروردین 1341 شاه به آمریکا سفر کرد و به دولتمردان آن کشور قبولاند که شخصاً مى‌تواند اصلاحات مورد نظر کاخ سفید را به انجام برساند و احتیاجى به فردى مانند على امینى نیست. لذا در بازگشت، امینى را برکنار کرد و اسداللّه‌ علم را به نخست‌وزیرى منصوب کرد. علم که راز توجه شاه به خود را فهمیده بود و علت برکناری امینی را نیز می‌دانست، پیشتاز تصویب لایحه کاپیتولاسیون شد. با این که در تاریخ معاصر ایران، تصویب این لایحه به حساب عملکرد حسنعلی‌منصور گذارده شده است، ولی علم قبل از ‌منصور این لایحه را در دوران نخست‌وزیری در ۱۳ مهر ۱۳۴۲ و زمانی که امام خمینی در زندان به سر می‌برد، تصویب کرده بود، اما آن را عمداً در اواخر عمر دولت خود به مجلس برد تا فرصت بررسی این لایحه در زمان صدارت خود به دست نیاید و وظیفه دفاع از این لایحه و تبعات آن به عهده دولت منصور قرار گیرد.[10] از این‌رو تا هنگامی که این لایحه در ۲۱ مهر ۱۳۴۳ در دولت حسنعلی منصور از تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی گذشت، موضوع این لایحه مخفی نگاه داشته شده بود.[11] دولت ایران از زمان طرح درخواست سفارت آمریکا برای برقراری کاپیتولاسیون (28 اسفند 1340) تا زمان تصویب این لایحه در مجلس شورای ملی (21 مهر 1343) دو سال و هفت ماه در اضطراب، نگرانی از بازتاب این مصوبه در جامعه، نامه‌نگاری‌های مکرر و محرمانه با سفارت آمریکا و چانه‌زنی‌های سیاسی با مقامات آن سفارتخانه بود. نگرانی دولت به حدی بود که از تاریخ تقاضای آمریکایی‌ها برای تصویب کاپیتولاسیون تا زمان اولین جوابیه دولت ایران یک سال به طول انجامید. اولین پاسخ وزارت امور خارجه ایران به این درخواست که در ۲۰ اسفند ۱۳۴۱ صادر شد، اعلام موافقت با اعطای «وضعیت سیاسی» به کلیه اعضای عالی‌رتبه هیئت مستشاری دارای گذرنامه سیاسی بود تا بتوانند از مصونیت‌ها و امتیازات پیش‌بینی شده در پیمان وین برخوردار شوند. در خصوص بقیه کارمندان هیئت‌های مستشاری نیز گفته شد که «مطالعاتی در جریان است تا برای آنها نیز امتیازات و تسهیلات بیشتری فراهم شود.»[12] وزارت امور خارجه در دومین پاسخ خود که تاریخ آن ۸ ماه بعد یعنی ۲۶ آبان ۱۳۴۲ را نشان می‌دهد، خاطرنشان کرد که «برخورداری کارمندان اداری و فنی آمریکا از مزایا و مصونیت‌های قرارداد وین بسته به تصویب مجلسین سنا و شورای ملی خواهد بود.»[13] در ۲۷ آذر ۱۳۴۲ سفارت آمریکا در یادداشتی به وزارت امور خارجه ایران تصریح کرد: «از نظر سفارت آمریکا اعضای هیئت مستشاری آمریکا دربرگیرنده همه پرسنل نظامی، غیر نظامی، کارمندان و بستگان آنها که اهل خانه هستند، می‌باشد.»[14] این نامه، هشداری به دولت ایران بود که مصونیت‌ها نباید فقط شامل حال مستشاران نظامی گردد. سرانجام در 3 مرداد ۱۳۴۳ یعنی دو سال و چهارماه پس از درخواست سفارت آمریکا، لایحه مربوط به «استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیت‌ها و معافیت‌های قرارداد وین» در مجلس سنا به تصویب رسید.[15] «براى اولین‌بار، در تاریخ 3 مرداد 1343 لایحه براى رسیدگى در مجلس سنا طرح شد و به تصویب رسید. جلسه تا نیمه‌شب ادامه پیدا کرد. جعفر شریف‌امامى رئیس مجلس سنا در توجیه رسیدگى به این لایحه در ساعات نیمه شب مى‌گوید: «البته مقدور هم بود که ما فردا جلسه فوق‌العاده تشکیل بدهیم، ولى چون کار بسیار مختصرى است، اجازه بفرمایید الان تمامش کنیم...»[16] متن لایحه کاپیتولاسیون پس از توضیحات رئیس سنا بدین‌شرح در جمع نمایندگان مجلس سنا مطرح شد: «لایحه اجازه استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیت‌ها و معافیت‌های قرارداد وین: با توجه به لایحه شماره ۱۸ ـ ۲۲۹۱ ـ ۲۱۵۷ ـ ۲۵/۱۱/۱۳۴۲ دولت و ضمائم آن که در تاریخ ۲۱/۱۱/۴۲ به مجلس سنا تقدیم شده، به دولت اجازه داده می‌شود که رئیس و اعضای هیأت‌های مستشاری نظامی ایالات متحده در ایران را که به موجب موافقت‌نامه‌های مربوطه در استخدام دولت شاهنشاهی می‌باشند از مصونیت‌ها و معافیت‌هایی که شامل کارمندان اداری و فنی موصوف در بند (و) ماده اول قرارداد وین که در تاریخ هجدهم آوریل ۱۹۶۱ مطابق بیست‌ونهم فروردین ۱۳۴۰ به امضاء رسیده است، می‌باشد برخوردار نماید.»[17] بند (و) در عبارت مذکور، مفهومی وسیع را دربر می‌گرفت و تقریباً شامل تمام شهروندان آمریکایی در ایران می‌شد. عبارت «اعضای هیأت مستشاری آمریکا در ایران»، نیز شامل «پرسنل نظامی و غیرنظامی آمریکا و بستگانشان که در ایران بر طبق قراردادها و توافق‌های دو طرف مستقر بودند» می‌شد.[18] زمانی که مجلس سنا وارد شور شد، میرفندرسکی، معاون وزارت خارجه، برای آنکه نظر موافق نمایندگان سنا را نسبت به لایحه کاپیتولاسیون جلب کند، این لایحه را تا حد یک «معافیت گمرکی از حقوق آمریکایی‌ها» پایین آورد. وی در توضیح لایحه گفت: «... در یادداشت‌هایی که مبادله شده، مصونیت‌ها و معافیت‌ها آمده است. همان‌طور که جناب آقای نخست‌وزیر فرمودند، آقایان سناتورهای عظام می‌دانند که باید در خیلی از تصورات و اندیشه‌ها جرح و تعدیل کرد. شاید در نظر اول خیلی گران بیاید که ما برای یک عده خارجی در ایران تقاضای مصونیت و معافیت بکنیم اما ما این مصونیت‌ها و معافیت‌ها را برای خارجی‌ها تقاضا نمی‌کنیم. ما برای خاطر خدمتی تقاضا می‌کنیم که آنها برای ما انجام می‌دهند. درباره این موضوع زیاد فکر کردیم و پس از مشاوره با دستگاه‌های مختلف مملکت به این نتیجه رسیدیم که اعطای این مصونیت‌ها و مزایا ضرری برای دولت شاهنشاهی ندارد و معافیت مالیاتی است که از حقوق آنان مالیات گرفته نشود یا برای مسکن و تغذیه معافیت داشته باشند که مهم نیست. به علاوه این معافیت چیزی نیست که تنها ما قایل شده باشیم، دولت‌های دیگر هم چنین کرده‌اند، دولت ترکیه هم کرده، دولت یونان هم کرده، این مستلزم همکاری ما با دولت آمریکا است...»[19] براساس آنچه که در اسناد لانه جاسوسی آمده است لایحه «استفاده مستشاران نظامی آمریکا از مصونیت‌های قرارداد وین» بر خلاف روال معمول، ابتدا طبق دستور رئیس سنا ـ شریف امامی ـ با یک قیام و قعود ساده تصویب شد، آنگاه نمایندگان سنا راجع به محتوای لایحه سئوال کردند![20] در ۶ مرداد ۱۳۴۳ «راک. ول» کاردار سفارت آمریکا در تهران با خشنودی گزارش تصویب بی‌چون و چرای قرارداد یاد شده در سنا را به وزارت امور خارجه کشورش مخابره کرد و نوشت: «جریانات در مسیر صحیح افتاده است... ولی در راهروها بعضی نمایندگان سنا ابراز نارضایتی کرده‌اند... ما با نمایندگان کلیدی مجلس شورای ملی که اکنون در تعطیلات تابستانی هستند در تماس هستیم تا از تصویب بی‌دردسر آن اطمینان حاصل کنیم... ولی اگر نارضایی بعضی از نمایندگان سنا به داخل مجلس شورای ملی درز کند ممکن است ایجاد مشکل شود... خوشبختانه دولت کنترل مؤثری بر سه چهارم نمایندگان مجلس دارد و آماده است به محض از سرگیری کار مجلس شورای ملی، اعمال فشار کند. غلام‌عباس آرام وزیر امور خارجه به من گفته است: مشکل، سنا بود. در مجلس شورای ملی مشکلی بروز نخواهد کرد...»[21] یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۴۳ حاوی نامه‌ای از سفارت آمریکا به مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکاست. در این نامه گفته شده که «احمد میرفندرسکی از وزارت خارجه ایران، نمایندگی دولتش را در امر دفاع از لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی در مجلس شورای ملی بر عهده دارد. وی هرگونه اطلاعاتی را که بتواند به تصویب این لایحه در مجلس کمک کند، از ما درخواست کرده است.» در این نامه، سفارت آمریکا از وزارت خارجه آن کشور موکداً درخواست کرده تا هرگونه سابقه، اطلاعات و مطالب مفیدی که به متقاعد کردن نمایندگان مجلس ایران جهت تأیید و تصویب لایحه کمک کند، برای این سفارتخانه فرستاده شود.[22] در سندی به تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۴۳ «جان. آرمیتاژ» مشاور سیاسی سفیر در نامه‌ای به «راک. ول» کاردار سفارت، گفته است که در مذاکره بعدی با میرفندرسکی از وی بخواهید به هنگام صحبت کردن راجع به مستشاران، از عبارت «در استخدام دولت ایران» استفاده نکند، چون به مصلحت نیست، بلکه از مستشاران با این عنوان استفاده کند: «آنان به درخواست صریح دولت ایران در این کشور حضور دارند.»[23] از روز سوم مرداد ۱۳۴۳ که لایحه کاپیتولاسیون در مجلس سنا به تصویب رسید تا ۲۱ مهر همان سال که لایحه در مجلس شورای ملی تصویب شد، سفارت آمریکا در تهران دائماً سرگرم توصیه و تذکر به وزارت امور خارجه ایران بر سر دو موضوع بود: یکی چانه‌زنی بر سر شمول مصونیت‌ها به دیگر اتباع آمریکایی با بهانه‌ها و پوشش‌های قانونی، و دیگری القاء این نکته که ورود مستشاران آمریکایی به ایران، خواست دولت تهران بوده و طبعاً گستره مصونیت‌ها حق آنان است. هدف نهایی نیز این بوده که آنچه که در مجلس شورای ملی تصویب می‌شود فراگیرتر از مصوبه سنا و مقبول‌تر از نظر آمریکایی‌ها باشد. چانه‌زنی‌های سفارت آمریکا یک بار نزدیک بود کل مصوبه سنا را زیر سؤال ببرد و آن را از نو مورد بازبینی قرار دهد تا متن قرارداد جامع‌تر شود و به نفع آمریکایی‌ها تصحیح گردد. در همین رابطه در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ 4 مهر 1343 (17 روز قبل از تصویب لایحه در مجلس شورای ملی) آمده است: «سرگرد هارت از هیئت مستشاران نظامی و آقای هرتز از سفارت... صبح روی این مسئله بحث می‌کردند که آیا مطلوب‌تر خواهد بود که روند کنونی برای تصویب لایحه در مجلسین را بپذیریم یا اینکه باید پیشنهاد کنیم که لایحه مجلس بازبینی گردد تا وضعیت پرسنل نظامی آمریکا در ایران به‌طرز صحیحی تشریح شود. متذکر می‌شود که در حالت دوم لایحه باید مجدداً به سنا یعنی به جایی که توصیف ناقصی از شمول مورد نظر ما در لایحه گنجانده شده بود، برگردد و این می‌تواند به مناقشه بین دو مجلس، تأخیر بیشتر در کاربرد کنوانسیون وین در مورد پرسنل ما و ایجاد مشکلاتی برای دو دولت ایران و آمریکا منجر شود. از قبل هم زمزمه‌های نارضایتی در سنا و مجلس در مورد کاپیتولاسیون وجود داشته و ما مجبور شده‌ایم که به دولت فشار آوریم، تا اقدامات مربوط به روند تصویب لایحه را در اسرع وقت تکمیل کند. در صورتی که این لایحه بار دیگر به سنا برگردد، ممکن است دولت ایران کنترل اوضاع را از دست بدهد.»[24] ۶ روز قبل از مطرح شدن موضوع کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی، کاردار آمریکا در تهران در نامه‌ای محرمانه به احمد میرفندرسکی معاون امور سیاسی و پارلمانی وزارت خارجه ایران از وی با تأکید خواست به هنگام طرح این لایحه در مجلس، وی یا هر نماینده‌ای از طرف دولت این مطلب را روشن سازد که مقصود این نیست که کنوانسیون وین فقط شامل آن دسته از اعضاى هیئت مستشارى نظامى آمریکا که در استخدام دولت شاهنشاهى هستند، خواهد شد، بلکه منظور این است که این لایحه «همه پرسنل نظامى یا کارمندان غیر نظامى وزارت دفاع آمریکا که حضور آنان در ایران توسط دولت شاهنشاهى ایران مجاز شمرده شده، را شامل مى‌گردد.»[25] یک روز قبل از طرح موضوع کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی، کاردار آمریکا در تهران در ۲۰ مهر ۱۳۴۳ در نامه‌ای به وزارت خارجه کشورش اعلام کرد: «شاه پیغام داده که هیچ‌گونه دردسری را نمی‌خواهد. بنابراین ما انتظار داریم تصویب لایحه بدون هیچ‌گونه مشکلی انجام شود... دولت سانسور شدیدی را در مورد خبرها و مذاکرات مربوط به این لایحه را اعمال کرده است... نشریه آژنگ نیز به دلیل چاپ مقاله‌ای علیه کاپیتولاسیون به قلم احمد آرامش توقیف شده است... شاه به‌طور واضح تمایل خود را آشکار کرده که می‌خواهد لایحه تصویب شود... بعد از تصویب لایحه باید آماده باشیم تا ژست‌هایی به‌وسیله بخش‌هایی از رژیم مشاهده شود دال بر اینکه رژیم خودش را به ایالات متحده نفروخته است و...»[26] صبح روز بعد، نقشه آمریکا که به‌وسیله مستشارانش در ایران طراحی و برنامه‌ریزی شده بود، به بار نشست و لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی به تصویب رسید؛ همان لایحه‌ای که تا قبل از تصویب، «شاه همواره یکی از بزرگترین دستاوردهای حکومت پدرش را الغای کاپیتولاسیون در ایران می‌دانست.»[27]   پی‌نوشت‌ها:   [1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، کتاب هفتم، ص 543. [2]. همان، ص 545 (سند شماره 31). [3]. همان، ص ۵۴۷ (سند شماره ۳۵). [4]. همان، ص 550 (سند شماره 39). [5]. همان، ص ۵۵۲ (سند شماره ۴۱). [6]. همان، ص ۵۵۶ (سند شماره ۴۴). [7]. همان، ص 559. [8]. همان، ص 597 - 598 (سند شماره 1 ـ مقدمات احیاى کاپیتولاسیون). [9]. همان، ص ۵۹۲، مبحث: «احیای کاپیتولاسیون». [10]. همان، ص ۵۹۳. [11]. شاهدی، مظفر، اسدالله علم؛ مردی برای تمام فصول، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۷۹، ص ۴۶۳. [12]. اسناد لانه، همان، کتاب هفتم، ص ۵۹۸ (سند شماره 2). [13]. همان، ص ۵۹۹ (سند شماره ۳). [14]. همان، ص ۶۰۰ (سند شماره ۴). [15]. همان، (سند شماره ۵). [16]. همان، پی‌نوشت سند شماره 5، ص 600. [17]. همان، ص 829، مبحث: «مستشاری نظامی آمریکا در ایران». [18]. همان، ص 600، همان مبحث. [19]. همان، ص 632، همان مبحث. [20]. همان، ص ۶۰۲. [21]. همان، ص ۶۰۵ (سند شماره ۶). [22]. همان، ص ۶۰۵ - ۶۰۶ (سند شماره ۷). [23]. همان، ص ۶۰۸ (سند شماره ۹). [24]. همان ص 611 (سند شماره 11). [25]. همان، ص 614 (سند شماره 12). [26]. همان، ص ۶۱۵ - ۶۱۶ (سند شماره ۱۳). [27]. همان، ص ۵۹3، مبحث: «مستشاری نظامی آمریکا در ایران».

پربازدیدها...
کتاب و نشریه

حکمت سلیمانی

«حکمت سلیمانی: درس‌نامه مکتب شهید سلیمانی» یکی دیگر از آثاری است که به زندگینامه، تفکر و اهداف سردار شهید قاسم سلیمانی پرداخته است. او متولد 20 اسفند 1335 در روستای قنات‌ملک از توابع کرمان است. هر دوره از زندگی این فرمانده شهید را که نظاره می‌کنیم بیشتر با فعالیت‌های مبارزاتی او آشنا می‌شویم. در جوانی و دوران انقلاب مبارزه با حکومت پهلوی در کرمان؛ فرماندهی لشکر 41 ثارالله بعد از انقلاب؛ فرماندهی عملیات‌های والفجر8، کربلای 4 و 5 در جنگ ایران و عراق؛ مبارزات فرا مرزی او با طالبان و القاعده در افغانستان، مبارزه با رژیم صهیونیستی در فلسطین و لبنان، نبرد با داعش در عراق و پیکار با گروهای تکفیری در سوریه و... گویای تدابیر و شجاعت‌های این شهید است. سردار سلیمانی در 13 دی 1398 با حمله پهپاد آمریکایی به خودرو حامل او و ابومهدی المهندس (معاون حشدالشعبی) به شهادت رسید و پس از شهادت به «سردار دل‌ها» مشهور شد. این کتاب توسط محمدمصطفی اسعدی در دوازده درس نگاشته شده است. حجت‌الاسلام عبدالحسین خسروپناه در پیشگفتار، توضیحات مفصلی درباره «مکتب حاج قاسم» مبنی بر پنج نظام بینشی، دانشی، انگیزشی، منشی و کنشی آورده است. درس اول «مفهوم‌شناسی مکتب شهید سلیمانی» است که چیستی مکتب او، شاخصه‌های نظام نگرشی - گرایشی، نظام کنشی - عملکردی و منابع و موانع شناخت این مکتب را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد. درس دوم «سلوک معنوی در مکتب شهید سلیمانی» است که درباره جایگاه، عوامل و آثار معنویت در مکتب اوست. «جایگاه اهل بیت در مکتب شهید سلیمانی» درس سوم این کتاب است که سخن از محبت، ارادت، درک جامعیت، پیوند قلبی با ائمه اطهار(ع)، حضور در حرم‌ها و اطاعت وی از اوامر و نواهی اهل بیت(ع) می‌گوید. نویسنده در چهارمین درس یعنی «حیات خانوادگی و اجتماعی در مکتب شهید سلیمانی» او را به عنوان الگوی ارتباطی با والدین، همسر و فرزندانش معرفی می‌کند. جایگاه خانواده شهدا و ایثارگران نزد سردار سلیمانی و تحلیل علل محبوبیت اجتماعی وی در این درس آمده است. درس پنجم «منش تشکیلاتی و نهادی‌ در مکتب شهید سلیمانی» است. گونه‌شناسی تشکیلات و نهادها، الزامات کار تشکیلاتی، سبک رفتار سازمانی و بررسی ضدارش‌های سازمانی در مکتب این فرمانده به‌طور مفصل مورد بحث است. «جایگاه علم، حوزه و دانشگاه در مکتب شهید سلیمانی» درس بعدی است که نویسنده بهره‌مندی از علما، جایگاه نهاد روحانیت و دانشگاهیان را از دیدگاه این فرمانده بررسی و پژوهش کرده است. در درس هفتم «جایگاه فرهنگ و رسانه در مکتب شهید سلیمانی» سخن از روش‌های فرهنگ‌سازی، تولید محتوا، توزیع کتاب و کتابخوانی و سینمای ارزشیِ مورد نظر این شهید بررسی شده است. درس «جایگاه سیاست و حکومت در مکتب شهید سلیمانی» به بررسی جایگاه ولایت فقیه، انقلاب اسلامی، احزاب و جریان‌های سیاسی و دولت تراز انقلاب اسلامی پرداخته است. اسعدی در درس نهم «الگوی جهاد نظامی در مکتب شهید سلیمانی» دو بخش الزامات جهاد نظامی و اصول تعامل با نظامیان را به‌طور مفصل بیان کرده است. «ابعاد بین‌المللی مکتب شهید سلیمانی» به نقش این فرمانده در جغرافیای محور مقاومت می‌پردازد. آنچه در درس یازدهم؛ «دشمن‌شناسی در مکتب شهید سلیمانی» توسط نویسنده مورد پژوهش قرار گرفته، گونه‌شناسی دشمنان انقلاب اسلامی و نیز دشمنان جهان اسلام و در نهایت اصول مقابله با دشمن از دیدگاه سردار سلیمانی است. سرانجام دوازدهمین و آخرین درس «آموزه‌های وصیت‌نامه شهید سلیمانی» است که آموزه‌های معرفتی و رفتاری را در وصیت‌نامه او توضیح می‌دهد. در ادامه این دوازده درس، نتیجه‌گیری از عنوان «مکتب» و تحلیل عنوان «شهادت بزرگ» آمده است. فهرست منابع و نمایه در سه بخش موضوعی، نام‌ها و مکان‌ها در پایان کتاب؛ می‌تواند راهگشای مخاطبان و پژوهشگران در این حوزه مطالعاتی باشد. «حکمت سلیمانی: درس‌نامه مکتب شهید سلیمانی» با 309 صفحه در سال 1402 توسط مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی در قم چاپ و منتشر شده و با قیمت 230 هزار تومان در اختیار خوانندگان قرار گرفته است. از ویژگی‌های کتاب می‌توان به خاطراتی اشاره کرد که در هر درس در کادری مجزا آمده است. همچنین طرح یک سئوال با عنوان «بیندیشیم» خواننده را به تفکر وامی‌دارد. در انتهای هر درس چکیده و چند پرسش آمده که مرور هر درس است.

بانک اطلاعات



امروز در آیینه تاریخ


خاطرات


برداشتی از اسناد لانه جاسوسی


گفت‌و‌گو/خبر


مقالات


ادب و هنر


هر روز با یک شهید (1357-1340)


گزارش


چندرسانه‌ای


پادکست


پایگاه اطلا‌ع‌رسانی انقلاب اسلامی از جمله پایگاه‌های ارائه اطلاعات و داده‌های تحقیقاتی در باره انقلاب اسلامی بهمن 1357 است. این پایگاه به همت دفتر ادبیات انقلاب اسلامی (مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری حوزه هنری) در 22 خرداد 1391 افتتاح شد. دفتر ادبیات انقلاب اسلامی در سال 1372 تأسیس شده و تاکنون آثار متعدد پژوهشی و تاریخی منتشر کرده است.

پایگاه اطلا‌ع‌رسانی انقلاب اسلامی به منظور بهره‌گیری انقلاب اسلامی‌‌پژوهان از داده‌ها، اطلاعات و آخرین یافته‌های پژوهشی، متناسب با فضای مجازی راه‌اندازی شد و پس از سه سال، بر اساس تجربه دست‌اندرکاران و نظرسنجی از کارشناسان و کاربران، نسخه پیشرفته‌تری از این سایت در دهه فجر 1394 ارائه گردید.  در آبان 1396 نیز، با انجام تغییرات جزئی از نسخه اصلی آن رونمایی به عمل آمد.

حجم عظیم منابع و داده‌های اطلاعاتی موجود در نشانی 22bahman.ir این پایگاه را محل رجوع و مورد توجه عموم علاقه‌مندان به تاریخ انقلاب اسلامی، بویژه انقلاب‌پژوهان، قرار داده است.

پایگاه اطلاع‌رسانی انقلاب اسلامی شامل این بخش‌هاست: صفحه نخست، امروز در آیینه تاریخ، بانک اطلاعات، روزنامه‌های 57 - 59، برداشتی از اسناد لانه جاسوسی، خاطرات، گفت‌و‌گو/ خبر، مقاله، ادب و هنر، کتاب و نشریه، هر روز با یک شهید، گزارش، چندرسانه‌ای.

بانک‌ اطلاعات، از مهم‌ترین بخش‌های پایگاه اطلاع‌رسانی انقلاب اسلامی با زیرمجموعه‌های کتابخانه (کتاب، روزنامه، مجله، سند، اعلام، منابع غیرفارسی)، دانشنامه، صدا و تصویر (فیلم، عکس، صدا)، فیش‌های تحقیقاتی (نهضت امام خمینی(ره)، ناموران) است. اطلاعات این بخش را واحدهای گوناگون دفتر ادبیات انقلاب اسلامی به منظور فعالیت‌های پژوهشی خود تهیه کرده‌اند که شامل موارد زیر است:

- حدود 380 هزار برگه یادداشت از کتاب‌ها و نشریات فارسی، عربی، انگلیسی، فرانسه و...

- فهرست اَعلام حدود 2 هزارعنوان کتاب و تعدادی از نشریات، اعم از نام اشخاص، مکان‌ها، تشکل‌ها و...

- زندگینامه چهره‌ها و شخصیت‌های مشهور و مؤثر در تاریخ معاصر ایران و بویژه انقلاب اسلامی

- مشخصاتِ شناسنامه‌ای افزون بر 40 هزار شخصیت تاریخ معاصر ایران در حوزه‌های سیاسی، نظامی، ادبی، هنری، اقتصادی، علمی و...

- مجموعه دانستنی‌هایی در زمینه انقلاب اسلامی، با توضیحاتی در ذیل هر مدخل و درباره‌ هر یک از اصطلاحات، مفاهیم و اسامی افراد و اماکن جغرافیایی

- بیش از 10 هزار عکس افراد و شخصیت‌ها، وقایع تاریخی و مکان‌های جغرافیایی، مربوط به تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی.

در این بانک اطلاعات می‌توان هر واژه و موضوعی را مورد جست‌وجو قرار داد و نتایج را براساس زیرمجموعه‌های تفکیک شده کتابخانه، دانشنامه، صدا و تصویر و فیش‌های تحقیقاتی و منابع خارجی دریافت کرد.

 


مدیر مسئول: هدایت الله بهبودی|زیــر نــظــر شــــورای ســردبـیـری|مدیــر اجـــرایی: مرجان مهدی‌پور
niknami.net طراح و برنامه‌نویس: توحید نیکنامی


 نشانی: خیابان سمیه- نرسیده به خیابان حافظ - حوزه هنری - طبقه سوم - سایت انقلاب اسلامی

تلفن: 91088472 (021)

رایانامه: info@22bahman.ir