08 آبان 1391
شاهد توحيدي | بسترهای ایجاد ساواک و کارکرد آن در مقطع گوناگون و در نهایت علل تشکیل کمیته مشترک ضد خرابکاری از جمله مقولاتی است که پژوهش افزونتر محققان را میطلبد. در گفتوشنود حاضر جناب قاسم حسنپور از پژوهشگران تاریخ انقلاب و نویسنده اثر وزین «شکنجهگران میگویند» به بیان برخی از یافتههای خویش در این مقوله پرداختهاند که لطف ایشان را سپاس میگويیم.
نظام اطلاعاتي و امنيتي دوران شاه طبعاً تحت تأثير و نفوذ سرويسهاي اطلاعاتي دولتهاي خارجي شكل گرفت. اين چيزي است كه مردم و نسل جوان از آن اطلاع دارند، اما بهطور مشخص چه كشورهايي و با چه شيوههايي اين نظام اطلاعاتي و امنيتي رژيم شاه را شكل دادند؟
بسماللهالرحمنالرحيم. هر نظامي براي گردآوري اطلاعات و مقابله با توطئهها داراي يك نظام اطلاعات و امنيتي است و اين امري طبيعي است و اگر نباشد، بايد مورد سؤال قرار بگيرد. نكته مهم تعريف و هدف از تشكيل يك نظام اطلاعاتي است. در عرف بينالملل، اطلاعات را جمعآوري خبر خصوصاً از خارج كشور در جهت منافع ملي آن كشور تعريف ميكنند، يعني اگر سازمان (C. I. A) يا انگليس يا موساد در سراسر دنيا شبكه ميزنند و خبر جمعآوري ميكنند، در عرف بينالمللي اين كار را جمعآوري خبر به نفع كشور خود تعريف ميكنند. البته تعاريف ديگري هم وجود دارند، اما اين تعريف عامتر است.
اگر اين تعريف را مبنا بگيريم، اين سؤال مطرح ميشود كه نظام اطلاعاتي رژيم شاه با چه انگيزهاي به وجود آمد؟ و چه كساني آن را به وجود آوردند؟ شما خودتان استاد هستيد و من دارم در محضر شما درس پس ميدهم.
استغفرالله! شما راحت باشيد.
وقتي امريكاييها در كودتاي ۲۸ مرداد ميخواستند محمدرضا شاه را به كشور برگردانند، تصميم قطعيشان اين بود كه ايران را به پايگاه اصلي اطلاعاتي منطقه براي خودشان تبديل كنند. يعني اطلاعات تمام كشورهايي كه در حوزه خاورميانه و اطراف بودند، به لانه جاسوسي در اينجا ارسال و در اينجا پردازش ميشد و نهايتاً براي (C. I. A) در امريكا فرستاده ميشد. آنها براي اينكه بتوانند اين پايگاه را خوب حفظ كنند، ابتدا در ارتش كار كردند، چون ارتش را مهمترين ركن براي خودشان ميدانستند. ۱۰ مستشار امريكايي به سرپرستي یاتسوویچ ركن ۲ را در ارتش راهاندازي كردند و وقتي مطمئن شدند كه ركن ۲ كارش را درست شروع كرده است، همان مستشارها آمدند و روي طرح سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) كار كردند و تمام مواردي را كه تهيه كردند، به مجلس شوراي ملي وقت دادند و در اسفند ۱۳۳۵ مطرح و بدون هيچ كم و كاستي تصويب شد و ساواك در سال ۱۳۳۶ با يك صفحه قانون و يك دنيا اختيارات پا به عرصه ننگين خود گذاشت و رئيس آن هم تيمور بختيار بود، كسي كه شهيد نواب صفوي و ديگر انقلابيون را به جوخه اعدام سپرد و در تهران حمام خون به راه انداخت. اين وضعيت به وجود آمدن دستگاه اطلاعاتي در رژيم پهلوي است. ساواك ۱۰ اداره كل داشت كه مهمترين آنها اداره كل سوم بود، يعني اداره كل امنيت داخلي. فعاليتهاي اين اداره كل بهقدري گسترده است كه گردآوري اطلاعات و عمليات ضد جاسوسي كه عليالقاعده بايد هدف تشكيل سازمان امنيت يك كشور باشد، در برابر فعاليتهاي اين اداره كل اصلاً به چشم نميآيد. كساني كه ادعا ميكنند ساواك خيلي قوي بود، حتي يك نمونه از گردآوري مثلاً اطلاعات اقتصادي در خارج از كشور و بهرهگيري از آن در جهت منافع كشور را مثال و نمونه بياورند. ما كه چنين نمونهاي را نديده و نشنيدهايم. اگر آقاياني كه خارج از كشور هستند، چنين نمونهاي را سراغ دارند، مشخصاً اعلام كنند تا ما درباره آن تحقیق كنيم. الان پرويز ثابتي از عوامل (C. I. A) است و حتماً اين سؤال را ميبيند يا ميشنود. اگر چنين موردي را سراغ دارد، روي سايتها بريزد تا ما ببينيم و اما در اداره كل سوم كه پرويز ثابتي رئيس آن بود و الان با (C. I. A) همكاري ميكند، در خارج از كشور، در تمام نمايندگيهاي ايران عوامل داشتند و تمام مخالفاني را كه در آن حوزه فعاليت ميكردند، تحت تعقيب قرار ميدادند، يعني انگليس و موساد به كمك ساواك آمدند و آن را به سمت امنيت داخلي هدايت كردند.
نظامهاي امنيتي دنيا در حوزه داخلي و خارجي سازمانهاي مشخصي دارند، مثلاً سازمان، مسئول امنيت داخلي امريكا (F. B. I) است و امنيت خارجي آن به عهده (C. I. A) است، اما شما هر وقت درباره امنيت امريكا چيزي ميشنويد، با نام (C. I. A) همراه است و يا موساد كه سازمان اطلاعات خارجي آنهاست و سازمان امنيت داخلي آن در برابر اين اسامي بسيار كمتر به گوش ميخورند، اما در مورد ساواك، ما فقط امنيت داخلي را ميبينيم، يعني امريكا، انگليس و اسرائيل با همكاري يكديگر ساواك را راهاندازي كردند تا برايشان كار جمعآوري اطلاعات خارجي را انجام بدهد تا بتوانند كشور ايران را حفظ كنند تا منافع آنها در ايران و منطقه تأمين شود.
به خاطرات فردوست اشاره ميكنم. در سال ۱۳۳۷ وقتي امريكاييها ركن ۲ ارتش و ساواك را در ايران راهاندازي كردند، انگليسها براي اينكه جلوي امريكاييها كم نياورند، سفري را براي محمدرضاشاه طراحي كردند و از او دعوت كردند به انگلستان برود. محمدرضا در مواجهه با ملكه انگليس گفت:«روزي ۶۰۰ تا ۷۰۰ صفحه گزارش درباره اخبار ايران و جهان براي من ميآورند و چون وقت ندارم بخوانم، ميگويم آنها را در بخاري بريزند و بسوزانند». ملكه در جواب گفت:«ما يك دفتر ويژه اطلاعاتي داريم كه اگر شما بخواهيد ميتوانيم در كشور شما هم راهاندازي كنيم». اساساً هدف از سفر اين بود و محمدرضا وقتي برگشت، بلافاصله تصميم گرفت اين دفتر را راهاندازي كند و دو نفر را پيشنهاد داد كه با مخالفت شاپور. جي، نماينده تامالاختيار انگليسها در ايران مواجه شد، يعني انگليسها دقيقاً در عزل و نصب افراد دخالت ميكردند. خاطرات فردوست از اين نظر واقعاً بايد مطالعه شود. شاپور. جي مدتها بود كه ارتشبد فردوست، دوست دوران كودكي شاه را زير نظر داشت و دستور داد كه او بايد مسئول اين بخش باشد. فردوست طي چند ماه آموزشهاي بسيار ويژهاي را در انگلستان ديد و پس از بازگشت دفتر ويژه اطلاعات را راهاندازي كرد. همه ارگانهاي امنيتي بايد گزارشهاي خود را به اين دفتر ميدادند و فردوست با آن ذهن رياضياي كه داشت اين گزارشها را در هفت، هشت صفحه خلاصه ميكرد و به شاه ميداد كه بخواند.
اطلاع شاه از اين مسائل چه تأثيري داشت؟ شاه مگر ذهن برنامهريز يا امنيتي اطلاعاتي داشت كه بتواند اين اطلاعات را كاناليزه كند و از آنها نتيجه بگيرد؟
صحبتهاي بعدي من نشان ميدهد كه اساساً اين دفتر ويژه اطلاعات را شاه نميگذارد كه بهدرستی شكل بگيرد. او فقط سعي داشت نقش يك ديكتاتور را بازي كند. اصل گزارشهايي كه به صورت فشرده توسط فردوست به شاه داده ميشد، توسط سفارت انگليس و امريكا گرفته ميشد تا در جريان ريزترين اخبار امنيتي و اطلاعاتي ايران قرار بگيرند.
با شروع نهضت امام رويكرد دستگاه امنيتي رژيم شاه به اين رويداد، نحوه تحليل و شيوه برخورد با آن چه بود؟ و از آن مهمتر اينكه اين شيوه برخورد در طول زمان چقدر تطوّر پيدا كرد؟ يعني نوع نگاه ساواك به امام و ماهيت نهضت او چه بود؟
در اواخر دهه ۳۰ انگليس و امريكا در يك اقدام هماهنگ تصميم ميگيرند ديگر هيچ آموزشي به سيستم اطلاعاتي امنيتي ايران ندهند و فردوست در خاطراتش مينويسد:«هر اطلاعاتي كه از آنها ميخواستيم، به هيچوجه به ما نميدادند و مستشاران امريكايي با حقوقهاي بالا در ساواك راه ميرفتند، بيآنكه ذرهاي به سؤالات ما پاسخ بدهند». اين دو كشور در اقدامي هماهنگ و پنهاني، پاي موساد را به دستگاه امنيتي ايران باز كردند و اسرائيليها با اطلاعات مفصل و جزوات آموزشي دقيق و مربياني متبحر وارد شدند و به آموزش مأموران ساواك پرداختند كه شرح مفصل آن در كتاب «ساواك: شاگرد موساد» آمده است. اينها قبل از اواخر دهه ۳۰ هم حضور داشتند، اما رسماً در اين سالها آمدند. بعد از ۱۵ خرداد و خشونتي كه رژيم به خرج داد، مبارزات شكل ديگري به خود گرفت و در حوزههاي فرهنگي، مسلحانه و سياسي (در خارج از كشور) فعاليتها شروع شدند و گروههاي زيادي به وجود آمدند.
حضرت امام بيشتر تمايل داشتند كار فرهنگي كنند و مردم آگاه شوند و به صحنه بيايند و اين به زمان نياز داشت كه از سال ۴۱ تا ۵۷ طول كشيد. امام ابتدا با لحن مرسوم زمانه از شاه ميخواهند كه دست از اعمال ضد دين و ملت خود بردارد، اما هنگامي كه شاه با لحن بيادبانهاي به روحانيت توهين ميكند، لحن امام هم تند ميشود كه سرانجام به حضور وسيع مردم در صحنه در ۱۵ خرداد ۴۲ ختم ميشود. روش حضرت امام آگاهيسازي است و هيچگاه نميبينيم كه امام كسي را به مبارزه مسلحانه دعوت كنند و معتقدند كه اگر مردم آگاه شوند، هيچ قدرتي قادر نيست جلوي آنها را بگيرد و امام حتي تا روز پيروزي انقلاب اسلامي هم هيچگاه دعوت به مبارزه مسلحانه نميكند. در نزديكيهاي پيروزي انقلاب، رژيم شاه را به جهاد تهديد ميكند، ولي ذرهاي به كار مسلحانه اعتقاد نداشت، چون معتقد بود اگر موفق شويم كه فردي را در رژيم از بين ببريم، قطعاً نفرات ديگري جايگزين ميشوند و زمينه براي سركوبي مردم و انقلابيون بيشتر فراهم ميشود و اهدافشان را با خشونت بيشتري پيش ميبرند. امام در اين جهت نگاهي هم به عرصه بينالمللي دارد و معتقد است با ترور و مبارزه مسلحانه، چهره ما در جهان خشن و تروريست معرفي خواهد شد.
گزارشهاي زيادي هست كه شهرباني و ساواك و ساير ارگانهاي امنيتي با هم هماهنگ نبودند و بعضاً در رقابت با يكديگر هم كار ميكردند و اكيپهاي گشت آنها براي گرفتن پاداش، حتي سوژهها را از چنگ همديگر درميآوردند و به روي هم تيراندازي هم ميكردند. اسناد و مدارك در اين زمينه زياد است. در كتاب «شكنجهگران ميگويند» به اين درگيريها اشاره شده است.
اين عدم هماهنگيها بهقدري شديد بود كه رژيم مجبور ميشود در سال ۱۳۵۰ با الگوبرداري از دستگاه امنيتي انگليس كميته مشترك ضد خرابكاري شهرباني و ساواك را با ۳۷۵ پست سازماني كه ۲۶۴ تاي آن متعلق به شهرباني و ۱۱۱ تا متعلق به ساواك است با رياست جعفرقلي صدري- که همزمان ریاست شهربانی را هم عهدهدار است- تشكيل بدهد و رئيس ستاد آن پرويز ثابتي از امراي ساواك است. در اين چارت، نمايندگان ژاندارمري و ارتش هم حضور دارند و از اين به بعد متهمان امنيتي را به كميته مشترك (موزه عبرت فعلي) انتقال بدهند و تحت بازجويي و شكنجه قرار بگيرند. در مورد دستگيرشدگان شهرستانها پس از بازجوييهاي مقدماتي اگر نتيجه حاصل نميشد، به اين كميته مشترك دلالت ميشدند، از جمله مقام معظم رهبري كه یکی از حوزههای فعاليتشان مشهد بود، اما به اين كميته منتقل شدند. گاهي هم بازجوهاي اينجا از جمله منوچهري به استانها ميرفتند، ولي اغلب زندانيها را ميآوردند. از جمله شهيد دستغيب، شهيد اشرفي اصفهاني و... را از شهرستانها به كميته مشترك ميآوردند.
ظاهراً در سالهای بعد از ۵۴، برای رژیم نوعی آرامش خاطر در مورد برخورد با گروههای مبارز پیش آمده بود.
در گزارشي آمده است كه ساواك در سال ۵۷ اعلام ميكند كه هيچ گروه مبارزي نيست كه يا آن را منهدم يا در آن نفوذ نكردهايم، چون ساواك خودش بعضي از گروهها را به وجود ميآورد تا افرادي را كه شور انقلابي داشتند به سمت خود بكشد و سپس يا آنها را نابود يا جذب خودش كند و ساواك به عنوان شاگرد خوب موساد، به روشهايي كه از آنها آموخته بود عمل ميكرد. ساواك در همان گزارش مينويسد:«... اما گروههاي خلقالساعهاي هستند كه به وجود ميآيند و دست به حرکاتی ميزنند و بلافاصله هم از بين ميروند و اينها ما را مستأصل كردهاند». اينها همان گروههايي بودند كه در جهت حركت حضرت امام اقدام ميكردند و من با آنكه نوجوان بودم، در شهرري شكلگيري اين گروهها را براي هدايت تظاهرات و راهپيماييها ميديدم كه چگونه هسته تظاهرات شكل ميگرفت. يادم هست در شهرري مثلاً سه نفر دور يك پيت حلبي كه در آن آتش روشن كرده بودند، جلوي حرم جمع ميشدند و شروع ميكردند به شعار دادن و ديگران دور اينها جمع ميشدند و تبديل به گروه ميشدند و شروع ميكردند به تظاهرات كه بعد از دقايقي هم تمام ميشد و هيچكس را نميتوانستند بگيرند. اين روشي كه حضرت امام داشت و با مبارزه نرمي كه انجام داد، در سال ۱۳۵۷ به پيروزي رسيد.
اين دستگاه امنيتي با تمام تطور و تحولي كه پيدا كرد، در طول سالهاي مبارزه امام روي كدام گروهها حساسيت بيشتري داشت؟
براي آنها فرقي نميكرد چه گروهي باشد، فقط هر كسي را كه با رژيم شاه مخالف بود، ميگرفتند. اين تحليل خود من است و در اين ۱۱ سالي كه در حال تحقیق هستم و با آدمهاي بسيار بزرگي روبهرو بودهام و طبيعت این پژوهش هم این گونه بود كه با بزرگان نهضت گفتوگو كنيم، طرف حتي اگر از اقشار دون پایه هم بود و به اعليحضرت چيزي گفته بود، او را ميگرفتند و ميآوردند و در كميته مشترك تحت شكنجه و بازجويي شديد قرار ميدادند.
اين درست است، اما اينها تجربياتي داشتند كه كدام گروه خطرآفرينتر هستند؟
طبيعتاً حساسيت آنها بيشتر روي كارهاي مسلحانه بود، ولي شواهد نشان ميدهند كه گاهي براي يك اعلاميه، فرد را بهشدت شكنجه ميكردند. مثلاً منوچهري به مقام معظم رهبري گفته بود كارهاي شما تكتك چيزي نيست، ولي وقتي كنار هم ميگذاريم، معلوم نيست چه اتفاقي بيفتد، خدا ميداند. همه گروهها را بهدقت رصد ميكردند و حتي اگر مشكوك هم ميشدند، فرد را تحت شديدترين شكنجهها قرار ميدادند. همانطور كه جلال رفيع را صرفاً به دليل اينكه مشكوك شدند كه ممكن است فعاليتي داشته باشد، شكنجه كردند و آخر هم چيزي به دست نياورده بودند. ايشان جزوهاي درباره نماز نوشته بود كه نثر آن شبيه دكتر شريعتي بود.
کتاب «نماز: تسليم انسان عصيانگر.»
بله، اينها هر كسي را كه مخالف بود ميگرفتند و شكنجه ميكردند، اما روي اسلحه حساسيت بيشتري داشتند. خيليها را به جرم سخنراني، داشتن اعلاميه، خواندن نوحههاي مذهبي و خواندن كتاب به كميته مشترك ميآوردند و شكنجه ميدادند. وضع آنقدر وخيم بود كه به قول آقاي جلال رفيع، فردي را گرفته بودند و ميزدند و به او میگفتند: شما مقاومت میکنید آن هم از نوع مسلحش و او میگفت من دانشجوی مهندسی هستم و اين كتاب «مقاومت مصالح» است! به نظر ميرسد همه چيز جرم بوده است.
منبع: سایت جوان آنلاین
تعداد بازدید: 812