22 آبان 1391
تاریخ ایرانی: «این تقیزاده کدام تقیزاده است؟» محمدعلی همایون کاتوزیان، استاد مدرسه مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد سالها پیش در مقاله «سه زندگی در یک عمر» از سه حسن تقیزاده نوشت: «این حسن که تقیزاده باشد البته یک نفر بیشتر نبود و نه فقط به معنای بدیهی و طبیعی کلمه، که یک تن سه تن نمیشود، بلکه حتی به معنای استعماری آن. یعنی ریشههای تقیزادۀ سوم را در تقیزادۀ دوم و ریشههای این هر دو تقیزاده را در تقیزادۀ اول به آسانی میتوان دید.» کاتوزیان در پاسخ به پرسشهای «تاریخ ایرانی» از تقیزادهای میگوید که انگلیسی نبود، احتمالا فراماسون بود و در وطنخواهی و وطندوستی و علاقه به خدمت به میهن و مردم از کسی کم نداشت.
***
آقای دکتر کاتوزیان شما در مقاله «سه زندگی در یک عمر» که در کتاب «هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر» منتشر شده است، تلاش کردهاید ابهامها و همچنین اغراقهایی که در خصوص زندگی و عملکرد حسن تقیزاده وجود دارد را تصحیح کنید. تقیزاده به دلیل فرار به سفارت انگلستان و همچنین امضای قرارداد ۱۹۳۳ همواره به انگلیسی بودن متهم است، دلایل مخالفان او در این خصوص تا چه حد معتبر است و آیا دلایلی برای رد ادعای ایشان وجود دارد؟
در جریان کودتای محمدعلی شاه علیه مجلس و مشروطهخواهان، تقیزاده و چند تن دیگر از مشروطهخواهان از جمله علیاکبر دهخدا از سفارت انگلستان خواستند که به آنان پناه دهد و اگر غیر از این بود و آنان نیز مانند جهانگیرخان شیرازی، مدیر صوراسرافیل، سید جمالالدین اصفهانی و غیره به چنگ محمدعلی شاه میافتادند، به ویژه تقیزاده و دهخدا که شاه به خون آنان نیز تشنه بود، بیتردید به قتل میرسیدند. اما پس از آن شاه به پناهندگان امان داد که از ایران بروند و هزینه سفرشان را نیز پرداخت ولی فقط تقیزاده هزینه سفر را نپذیرفت. بستنشینی مشروطهخواهان در سفارت انگلیس البته سابقه بزرگی داشت. قرارداد ۱۹۳۳ را تقیزاده موظف بود که به عنوان وزیر دارایی امضا کند. او با تمدید سی ساله قرارداد دارسی مخالف بود ولی وقتی رضاشاه پذیرفت، دیگر تقیزاده چارهای جز امضا کردن نداشت، یعنی اگر امضا نمیکرد معزول میشد و وزیر دارایی بعدی امضا میکرد اما به احتمال زیاد تقیزاده نیز مانند تیمورتاش و سردار اسعد به دستور رضاشاه در زندان به قتل میرسید. اما نسبت «انگلیسی بودن» به تقیزاده مضحک است فقط به این دلیل که او در جنگ جهانی اول در برلن کمیته ملی ایرانیان را تشکیل داده بود و بر ضد امپریالیسم روس و انگلیس مبارزه میکرد.
آنچه در کتابهای مختلف در خصوص فراماسون بودن تقیزاده آمده تا چه میزان صحت تاریخی دارد و بر فرض صحت، عضویت او در لژ فراماسونری تا چه میزان بر اندیشه و عملکرد او موثر بوده است؟
چنین شایعه قویای وجود دارد. من سند متقنی در این باره ندیدهام اما حدس میزنم درست باشد، چون در جریان نهضت مشروطه عضویت در تشکیلات فراماسونری مد بود و گروهی از نخبگان یا فراماسون بودند یا به آن تظاهر میکردند. فراماسونری به ویژه به این جهت مد بود که صد سال پیش از آن نقش بسیار موثری در پشتیبانی از انقلاب فرانسه ایفا کرده بود به نحوی که شعارهای اصلی آن انقلاب ـ آزادی، برابری، برادری- بیکم و کاست اصول اساسی فراماسونری بودند. سران نهضت مشروطه از جمله ملکمخان و سید جمالالدین اسدآبادی (که در تهران خیابانی به نام او وجود دارد) فراماسون بودند. بالای هر شماره صوراسرافیل که مهمترین نشریه انقلاب مشروطه بود نیز همان شعارهای انقلاب فرانسه که از فراماسونری گرفته شده بود با کلمات عربی: حریت، مساوات، اخوت نقش بسته بود.
دیدگاه خود تقیزاده به عنوان کسی که در باور بسیاری از عامه و همچنین برخی روشنفکران خصوصا روشنفکران چپ به عنوان عامل انگلیسیها شناخته میشود، در مورد تئوری توطئه چیست؟
بگذارید پاسخم را از خود او نقل کنم: «نمیدانم به چه سبب یک مرض عمومی وهم به بسیاری از مردم مملکت ما دست داده که درست مثل وبای مالیخولیا شده و هیچ فرقی با مرض طبی عمومی ندارد و آن این است که یک اعتقاد عمومی پیدا شده که انگلیسها مثل جن و پری در همه امور دست دارند، و مانند قضا و قدر، کل امور جاریه از کوچک و بزرگ و حتی مقدرات اشخاص و ترفیع رتبه مأمورین و انتخاب وکیل برای مجلس و یا انجمن بلدیه [شهرداریها] و تعیین معلمی برای تدریس در مدارس ابتدایی، و ماموریت حاکم جوشقان، تابع اراده آنهاست و به انگشت آنها میگردد... این جذام مسری و طاعون مهلک یکی از بدترین بلاهایی است که به ایران روی داده... و یقین است که این مرض ملی قطعاً مهلک است و تا عافیت نپذیرد امید صلاح و فلاحی نیست.»
مرور نامهها و خاطرات تقیزاده نشان میدهد که او از منتقدین جدی برخی آداب نابجای ایرانیان بوده است. آیا آنچه او فرنگیمآب شدن مینامید رفتن به سوی کنار نهادن این آداب بوده است؟ تقیزاده کدام مولفههای فرهنگ ایرانی را مانع راه تجدد میدانست؟
تقیزاده در سال ۱۳۲۷ در نامهای به ابتهاج نوشت: «و اگر، چنانکه اشاره فرمودهاید، من مردم را در بیست و هفت سال قبل به اخذ «تمدن فرنگی» از ظاهر و باطن و جسمانی و روحانی تشویق کردهام هیچ وقت قصد این گونه تقلید مجنونانه و سفیهانه تجملی نبوده. بلکه قصد از تمدن ظاهری فرنگ پاکیزگی لباس و مسکن و امور صحی و تمیزی معابر و آب توی لوله، و آداب پسندیده ظاهری و ترک فحش قبیح در معابر... و تقلید به آمدن سر وقت و اجتناب از پرحرفی بیمعنی و بیقیمتی وقت... بوده. و مراد از تمدن روحانی میل به علوم و مطالعه و بنای دارالعلومها و طبع کتاب و اصلاح حال زنان و احتراز از تعدد زوجات و طلاق بیجهت... و پاکی زبان و قلم و احترام و درستکاری و دفع فساد و رشوه و مداخل و باز هزاران... امور معنوی و حقوقی و اخلاقی و آدابی دیگر بوده... بدبختانه ما نه تمدن ظاهری فرنگستان را گرفتیم نه تمدن معنوی آن را. از تمدن ظاهری جز فحشاء و قمار و لباس میمون صفت و خودآرایی با وسائل وارده از خارجه، و از تمدن باطنی آنها نیز هیچ چیز نیاموختیم جز آنکه انکار ادیان را بدون ایمان به یک اصل و یک عقیده معنوی دیگر، فرنگیمآبان ما آموختند. در این باب سخن آنقدر زیاد است که در پنجاه صفحه هم نگنجد.» گمان میکنم از زبان او پاسخ سوال را دادهام.
آیا تقیزاده آنچنان که خود میگفت یک وطنپرست بود؟ ملیگرایی تقیزاده چه ویژگیهایی داشت؟
اگر منظور از ملیگرایی ایدئولوژی پانایرانیسم و آریاییگری، یعنی ادعای برتری نژادی و قومی و تحقیر نژادها و اقوام و ملتهای دیگر- یعنی همان ایدئولوژی رسمی دوران پهلوی- باشد تقیزاده صد در صد با آن مخالف بود؛ ولی اگر منظور وطنخواهی و وطندوستی و علاقه به خدمت به میهن و مردم باشد، تقیزاده از کسی کم نداشت. تقیزاده آن ایدئولوژی ناسیونالیستی را «جنون ملی» خوانده و در نامهای مینویسد: «من شخصاً به ایرانیت سربلند و شرافتمند هستم و از اینکه نسبم به عرب [یعنی سید هستم] میرسد افتخار دارم و اگر مرا عرب بخوانند دلگیر نمیشوم. از اینکه زبانم ترکی بوده و از ولایت ترکی زبانم نیز کمال خرسندی و عزت نفس دارم و اگر مرا ترک بگویند (نه به قصد طعن و بیبهره بودن از ایرانیت) آن را بر خود توهینی نمیپندارم... لکن البته هیچ چیزی پیش من عزیزتر از ایران نیست و من خود را شش دانگ و صددرصد ایرانی میدانم، به همان اندازه که کاوه و فریدون یا کورش و داریوش ایرانی بودند، و راضی نیستم یک در هزار هم از ایرانیت خود را با چیز دیگری ولو شریف باشد مبادله کنم و ورد زبان من آن است که چو ایران مباشد تن من مباد.»
منبع: سایت تاریخ ایرانی
تعداد بازدید: 867