10 دی 1391
لذا این بار خود شاه به صحنه آمد ، بحث دولت نیست، مجلس قبلاً در سال 40 منحل شده بود. بحث ما از اینجا شروع میشود. باید با چه وجهه و چهره و عنوان و شعاری بیاید. باید با یك شعاری بیاید كه بتواند جامعه را پوشش بدهد، همهی جامعه را جذب كند و برای همهی جامعه حرفی حساب شده و جدید باشد. لذا شش اصلی كه اشاره شد تحت عنوان" اصول انقلاب سفید" را اعلام كرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین رب شرح لی صدری و یسرلی امری والحلل عقده من لسانی یفقه قولی.
بحث پیرامون انقلاب اسلامی، طبعاً به زمینههای وقوع آن به سالهای دههی 40، تا حدودی به دههی 30 میرسد. آنچه كه در این جلسه خیلی به اختصار بحث میشود، در واقع مبدأ انقلاب و اساسیترین علل و عوامل كه به انقلاب منتهی میشد، خیلی فشرده مطرح میكنیم تا ببینیم چه شد.
در سال 1339 در آمریكا، انتخاباتی برای ریاست جمهوری انجام گرفت و "جان فیتز جرالد كندی" روی كار آمد ، بعضی سیاستهای جدید را اعلام كرد كه تازگی داشت، در واقع با استدلال جدیدی برای حكومت امریكا وارد بحث میشود. و میگوید چرا ما در دنیا به مردم تانك بفروشیم، بیائیم به جای تانك تراكتور بفروشیم. چرا كودتا بكنیم. بیائیم انتخابات كنیم .... و یك سری از این مباحث را مطرح كرد و خلاصهاش بنیانگذار تفكر جدیدی در آمریكا میشد كه البته بسیار متفاوت بود از آنچه كه تا به آن روز مطرح بوده معتقد بود حكومتهای كودتایی، نظامی و لشكركشیها، فروش تسلیحات، در بلند مدت به زیان آمریكا است. این موضوع مهم است. در یكی از كتابهایش كه معروف به كتاب «مبانی صلح» میگوید: "آمریكا با قیامهای مردمی كه در گوشه و كنار دنیا به وقوع میپیوندند مخصوصاً در سرزمینهایی كه از اسلام تغذیه میكنند چكار میخواهد بكند،" این حرف مربوط به سال 1338 است. جالب است كه این چه طور فهمیده، دیده، چه تحلیلگری به وی چه گفته ما نمیدانیم، ولی میگوید آمریكا نمیتواند با مبارزات مردمی كه از اسلام تغذیه بكند مقابله بكند.
به هر حال طبیعتاً در مجموعه نظام امریكا، كسی با این تفكرات موافق نبود. و كندی رأی آورد و حالا دستگاه حاكمهی ایران كلاً از سال 1332 تا 1357 تابع كامل سیاستهای واشنگتن بود. یك مثال روشن، به آرشیو روزنامهها مراجعه كنید، روز 16 آبان 1355 اعلام شد كارتر رئیس جمهور آمریكا شد. روز 17 آبان روزنامهها با تیتر درشت نوشتند: "سیاستهای داخلی و خارجی ایران به كلی دگرگون میشود ." خوب دقت كنید یك انتخابات در آمریكا برگزار میشود، اینجا یك جمله نوشته میشود كه تیتر اصلی روزنامه است. در سال 1339 همین اتفاق در همین وضعیت اتفاق افتاد. دستگاه انگلیس در ایران به شاه مشورت میدهد كه ـ قبل از این كه كندی بخواهد سیاستهای خودش را دیكته نماید. ـ یك جوری مانورهایی از جمله انتخابات آزاد، دولت جدید انجام بدهید. لذا اقبال را بركنار كرد. شریف امامی روی كار آورد، و شعار فضای باز سیاسی، آزادی انتخابات، آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، از این حرفها را مطرح كرد. چرا؟ برای اینكه كندی فردا نتواند دولتی با یك مجموعه سیاستهای دربست را بخواهد مثلاً به شاه دیكته كند. در واقع به استقبال برنامههای آینده به دست خودشان كه هدایت شده، این كار را بكنند. این اقوام با توصیه انگلیس بود.
ولی كندی به شاه پیغام داد این دولت باید بركنار شود، بلكه خودت هم باید بروی، ما میخواهیم در ایران جمهوری بشود. خوب طبیعتاً برای شاه كه قطعاً، برای صهیونیستها و انگلیس هم قابل قبول نبود. لذا با كندی تفاهم میكنند كه كل آنچه كه در ایران قرار است كه انجام گیرد و تحت عنوان سیاستهای جدید، شاه متعهد بشود كه خودش اجرا بكند. لذا در سفری كه در فروردین 1341 شاه به آمریكا رفت و مذاكرات مفصلی با مقامات آمریكایی كرد و سخنرانی میكرد در جاهای مختلف و صریحاً میگوید: " ما تصمیم گرفتهایم كه آنچه را كه شما میخواهید، بخواهیم. آنچه را كه شما ارزش بدانید ما ارزش بدانیم. و ما میخواهیم به شما متصل باشیم." متن نطق سخنرانی در كنگره آمریكا خیلی گویا و روشن است و در بیانیهی نهایی كه به كندی میدهند كاملاً مشخص است. ما تصمیم گرفتیم از این به بعد به هر حال آنچه در سیاستهای ما میگنجد اجرایی بشود. از این صحبتها، شاه در فروردین 1341 به ایران برمیگردد. اولین كاری كه كرد این بود كه دولت امینی كه آمریكایی بود بركنار كرد و دولت علم را روی كار آورد. به عبارت دیگر از این مقطع تا زمان انقلاب به یك معنا دولتی نداشتیم. مجلسی نداشتم، آنچه كه میگویند و سیاستگذاری و اجرا میشد كاری بود كه آمریكا دیكته میكرد.
یك جمله معترضه بگویم خیلی مهم است ما دقیقاً نمیدانیم چه قدر نفت از ایران خارج شد. زیرا این آمریكاییها بودند كه از سر چاه تا سر تانكرهای نفتكش همه كاره بودند و هیچكس حق نداشت بپرسد ما روزی چه قدر نفت صادر كردیم ... فقط آنها میآمدند و میگفتند كه ما امروز 2 میلیون شبكه نفت بردیم. ولی هیچكسی نمیداند. نه كنتوری بود. پول این 2 میلیون را به سازمان برنامه میدادند. در سازمان برنامه یك آمریكایی با یك بهائی نشسته بودند و برای خرج این پول برنامهریزی كردند. تمام اسنادش موجود است. خود شاه در كتاب پاسخ به تاریخ به این مسأله اشارهای میكند كه ما به آمریكاییها هر چه قدر لازم بود دادیم، ولی آنها خلاصه به ما نارو زدند. شاه نشست، اولین مرحله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را تصویب و خواستند كه اجرا كنند. خوب تحلیل رژیم از وضعیت سیاسی و اجتماعی موجود آن روز ایران این بود: " ما یك دهه كل جریانات سیاسی را سركوب كردیم. بنابراین كسی در مقابل ما نیست كه بایستد، كسی در مقابل ما معترض نخواهد بود. بنابراین برنامههای ما به راحتی پیش میرود" وقتی اعلام كردند. اصلاً تصور نمیكردند كه چند مرجع تقلید و تعدادی حوزهی علمیه، ائمه جماعت، مردم، منبری، واعظ، مسجد مخالفت كنند و بگویند كه ما قبول نداریم. دو ماه مبارزه طول كشید. رژیم شاه با یك پدیده جدید روبرو شد. پدیدهای كه اصلاً انتظارش را نداشت. اصلاً انتظار چنین وضعی را نداشت. لذا بلافاصله بعد از دو ماه اعلام كردند كه فعلاً این لایحه اجرا نمیشود. مردم خیلی خوشحال بودند. و استقبال كردند، شیرینی و نقل پخش كردند و اما باز از نكات جالب تاریخ این است كه در جلسهای كه در قم تشكیل میشد. امام فرمودند كه: " نه خیر اینها همهاش فریب است. اینها برنامههای اصلی دارند. اینها كار دیگری دارند". خوب حالا یك مرحله رژیم مجبور به عقبنشینی شده اما متعهدند برنامه را باید اجرا كند.
لذا این بار خود شاه به صحنه آمد ، بحث دولت نیست، مجلس قبلاً در سال 40 منحل شده بود. بحث ما از اینجا شروع میشود. باید با چه وجهه و چهره و عنوان و شعاری بیاید. باید با یك شعاری بیاید كه بتواند جامعه را پوشش بدهد، همهی جامعه را جذب كند و برای همهی جامعه حرفی حساب شده و جدید باشد. لذا شش اصلی كه اشاره شد تحت عنوان" اصول انقلاب سفید" را اعلام كرد. حالا چرا اسم آن را انقلاب سفید گذاشتند؛ چون در تحلیل امریكاییها بود جامعه ایران آماده انفجار برای انقلاب است. این قضیه مفصل بحث شده اگر منبع آن را خواستید مطالعه كنید، به كتاب شیر و عقاب نوشته "جیمز بیل" ببینید. آمریكاییها سریع گفتند آن انقلابی كه شما میخواهید بكنید ما داریم میكنیم دوم اینكه گفتند این انقلابی كه شما میخواهید بكنید سرخ است، خون است. ما انقلاب میكنیم ولی انقلاب سفید.
به هر حال شش اصل را اعلام كردند:
اول اینكه رفراندوم اساساً مبنای قانونی نداشت و اساساً هیچ بحثی در این مورد در قانون اساسی و قوانین عادی نشده بود.
دوم اینكه این اصول با چه مبانی انتخاب شده، باز هم بحثی نشده بود
سوم مجری این اصول، امكانات ، زمینههای لازم و خیلی حرفهای دیگر بررسی شده بود.
حرفهای اصلی این بود كه هدف این برنامه چه بود؟ گفتم كه در سیاستهای جدید آمریكا سه محور وجود داشت:
الف) در بخش سیاسی: آنان بحث "فضای باز" را مطرح كردند. فضای باز سیاسی كه طبیعتاً بحث آزادی انتخابات، آزادی احزاب و مطبوعات و آزادی اجتماع
ب) در بحث فرهنگی در واقع اسلامزدایی را كه از قبل بود آمدند با برنامههای مفصلی تشدید و گسترش دادند. تشدید اسلامزدایی، كه در 14 محور فعالیت فرهنگی، این برنامه را اجرا كردند. كه خودش یك بحث كاملاً مستقلی را دارد.
ج) اما نكته ظریف قضیه در بخش اقتصادی بود. در بخش اقتصادی گفتند كه باید جامعه ایران متحول شود، جامعهی ایران، جامعهی فئودالی و بستهای است. این جامعه برای نظام سرمایهداری هیچ سودآوری ندارد. جامعهای است با سیاستهای امریكا هماهنگ نیست. باید چه كار كرد؟ ایجاد طبقهی متوسط.
آن دو بخش سیاسی و فرهنگی فكر میكنم برای شما عزیزان كاملاً جا افتاده و مطلب شاید عادی باشد. اما این موضوع خیلی مهم كه تا حالا در موردش كمتر بحث شده است، جامعهی ایران به این شكل كه ده درصد از مردم نود درصد از ثروت در اختیار داشتند و این به نفع ما (آمریكا) نیست، برای اینكه این جامعه، جامعهی مصرفكنندهای نیست. پولی ندارند. نود درصد از مردم كه ده درصد از ثروت را در اختیار دارند، توان خرید ندارند. این باید تغییر كند. از این رو گفتند كه مثلاً این ده درصد ثروتش به 40 درصد برسد. چهل درصد به 50 درصد تقسیم شد و در نهایت 40 درصد صاحب20 درصد ثروت بشود. حالا تقریبی این را در نظر داشته باشید. بعد گفتند این طبقهی متوسط با توجه به اینكه نصف قدرت خرید را دارند به درد ما میخورد.
در كشورهای دیگر آنان با ایجاد طبقهی متوسط، برای آمریكا، یك پایگاه طبقاتی گستردهای به وجود آوردند. طرفداران زیادی را جذب كردند، بازار های زیادی را به وجود آوردند، سرمایهگذارهای آمریكایی وارد شدند و خیلی موفق بودند. و تصورشان این بود كه در ایران هم طبیعتاً مثل جاهای دیگر این وضعیت خواهد بود زیرا كه این طبقهی متوسط كه قدرت خرید دارد میتواند كتاب بخرد، سینما برود، مسافرت برود، تلویزیون نگاه كند و روزنامه بخرد. تمام اینها در اختیار ماست و بنابراین تمامی ذهنیت و ارزشها و برنامههاشان را ما شكل میدهیم. اما در ایران یك اتفاق عجیب افتاد و آن اتفاق این بود كه این طبقهی متوسط در اختیار مبارزات شیعی قرار گرفت. این را مقداری باید توضیح دهم؛ چون این قضیه را ریشهی اساسی انقلاب میدانم و كمتر در موردش بحث شده است. ملاحظه كنید معمولاً آدمهایی كه مقدار ی امكانات مادی پیدا میكنند، مقداری تجمل، مقداری مصرف، آنان معمولاً دنبال دین، دنبال مبارزه نمیروند. بلكه دنبال تفریح و رفاه در دنیا می روند و معمولاً اینطوری است. لذا به قول ماركس دین فقط مال فقرا است. معمولاً آدم ها هر چه فقیرترند مذهبیترند!
تصورشان این بود كه در ایران مثل جاهای دیگر میتوانند طبقه متوسط را توسعه بدهند، بنابراین آمریكاییها در ایران كالا تولید میكنند و درهمین جا بفروشند و سودش را با خود ببرند. این برنامه بلند مدت آنان بود و دقیقاً آن شش اصل برای این موضوع بود كه میخواستند طبقهی متوسط در ایران شكل بگیرد. حتی بحث مبارزه با بیسوادیاش هم میدانید اگر كسی بیسواد باشد، طبیعتاً نه مصرفكننده و نه تولیدكنندهی خوبی است. این فرد باید باسواد بشود تا قدرت تولید و مصرفش بالا برود ، و نقش اجتماعیش بیشتر شود. حالا با به دست گرفتن و كنترل نظام آموزش كشور، نظام رسانهای كشور، كل افكار را قرار بود نظام شكل بدهد؛ نظامی كه قرار بود ارزشهای آمریكایی را شكل بدهد. و لذا در و دیوار مملكت، سینما ، روزنامهها، مجلهها و دانشگاه ارزشها آمریكایی بود این مثال را خیلی جاها زدم، اینجا هم عرض میكنم. بنده دانشجوی دانشكده رشته اقتصاد دانشگاه تهران از سال 48 تا 51 بودم، كه در سال 51 در كلاس درس، یكی از دانشجوها پا شد به استاد گفت: " ما سه چهار ساله است كه به دانشگاه میآئیم، درسهای مختلف خواندیم. ولی یكی از شما استادها، برای یك بار به ما نگفتید در این مملكت یك دینی به نام اسلام هست و یك كلمه راجع به اینكه اسلام در مورد اقتصاد حرف دارد، نگفتید، اینكه اسلام در مورد اقتصاد یك حرف دارد، نگویید، بگویید حرف ندارد. جریان و داستانش چیست؟ شما ما را به عنوان تكنسین نظام سرمایهداری تربیت میكنید؛ نوكر سرمایهداری آمریكا تربیت میكنید." این را به استاد گفت. استاد خیلی ناراحت شد و گفت آقا: " اسلام حرفی برای اقتصاد ندارد، لذا لازم هم نبوده كه ما هم بگویم." این تفكر در دانشگاه بود ، استاد درس توسعه اقتصادی مفصل شعار داد و یك ترم ما را معطل كرد. آخرش یكی از دانشجوها، گفت همهی حرفهای شما آمریكائی است، هیچ به درد ایران نمیخورد. استاد گفت: "مگر غیر از آمریكا چیز دیگهای تو دنیا داریم؟ دانشجو گفت اینجا ایران است و توسعه برای ایران است. استاد گفت توسعه فقط آمریكائی است. ما لیاقت توسعه را نداریم. ما ژن توسعه نداریم، ژن توسعه را آمریكائیها دارند و آنها هم توسعه یافتهاند؛ چون ژن توسعه را دارند. اینها عین عبارت است و نقل به مضمون نیست، عین عبارت استاد كه توسعه را آمریكاییها دارند. چون ژن توسعه را دارند. بنابراین ما این حرفها را میخوانیم كه بتوانیم كار آنها را در اینجا انجام بدهیم. این بود نظام آموزشی؛ این نظام آموزشی باید طبقه متوسط را شكل میداد. اما از معجزات عجیب تاریخ مكتب اسلام و تشیع این است. لذا دو روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مثلاً در حدود 25 بهمن 57 به آرشیو روزنامهها مراجعه كنید، رئیس سازمان C.I.A آمریكا میگوید: "در قبال قضایایی كه در ایران اتفاق افتاده نمیدانیم چه بگوئیم؛ برای اینكه این اتفاقی عجیب و باور نكردنی است". پس تا حدودی روشن شد كه چرا باید ما در مورد طبقهی متوسط صحبت كنیم والا این طبقهی متوسط حركتی استثنائی در ایران به وجود آورد كه در جهان بینظیر بود.
این طبقهی استثنائی با اسلام و روحانیت و مرجعیت گره خورد؛ كه آغازش انجمنهای ایالتی و ولایتی بود؛كه مرحوم آقای فلسفی، جلسات قم، مساجد، مردم، و اگر به اطلاعیههای امام، اعلامیههای امام در سال 41 مراجعه كنید، شاید بیش از 20 بار در جاهای مختلف فرمودند علما مردم را آگاه كنند، علما به مردم بگویند، علما مردم را راهنمایی كنند.. حالا در اعلامیهای كه قبل از ماه محرم در خرداد 42 میدهند. آنجا كه مفصل برای وعاظ و ائمه جماعت توضیح میدهند كه باید چیكار كنند.
رژیم شاه تصورش این بود همهی امكانات در اختیارات آن است و امكانی ندارد كه در این مملكت تغییری به وجود بیاید. لذا برنامهی انقلاب سفید به عنوان رفراندوم مطرح شد. حالا چه گونه از مردم رأی گرفتند، داستانی دارد. شاید برای شما خندهدار باشد. چادر زده بودند، یك صندوق گذاشته بودند ،یكی دو تا كارمند در چادر گذاشته بودند. سر هر چهارراه در هر چادری دو تا كارمند گذاشته بودند. آدم هایی كه عبور میكردند، دستشان را میگرفتند و میكشیدند به داخل چادر و یك انگشت میزدند. ورقه را میگرفتند و در صندوق میانداختند. این حرف شاید امروز برای شما تعجبآور یا غیرواقعی باشد. ولی از مشاهدات خود بنده است من هم شاید اگه جایی خوانده بودم، نمیتونستم نقل بكنم.
بعد از رأیگیری گفتند 5 میلیون و چند صد هزار ما رأی گرفتیم و 98 درصد رأی مثبت دادند. حالا جالب است كه بعد از این قضیه، یك مرتبه میبینید كندی پیام تبریكی به شاه مینویسد كه ما خوشحالیم كه تو برنامه را اجرا كردی و نشان دادی كه میتوانی تعهدات خود اجرا بكنی. برو جلو، ما هم پشتیبانت هستیم. شاه هم در جواب گفت: " بله من در اختیار شما هستم" متن این نامه موجود است ، میبینید نكتهای كه اتفاق میافتد بعد از این رفراندوم این است كه شاه تصورش این بود كه اتفاقی نمیافتد، قضایا خیلی عادی پیش میرود، آمریكاییها برای پیاده كردن این اصول با همكاری رژیم شاه به ایران آمدند. اما نكتهای كه حائز اهمیت این است كه مردم قیام كردن و محكم در مقابل رژیم ایستادند. تصور شاه این بود كه چون این بار خودش به صحنه آمده است و خیلی هم تند و تیز صحبت كرده و تهدید كرده، بنابراین حركتی اتفاق نمیافتد. و مخالفین سكوت میكنند. اما عملاً اینطور نشد و مبارزه ادامه پیدا كرد. لذا طبیعتاً كار به تشدید درگیریها و تخاصمات بین رژیم و مردم كشیده شد.
اولین نكتهای حائز اهمیت این است كه دوباره داستان بعد از كودتای 28 مرداد كه عبارت بود از دستگیری و شكنجه و دادگاه نظامی و محكومیت شروع شد. بعد از 28 مرداد؛ 5 ـ 6 سال این قضایا بود. بعد تحتتأثیر انتخابات آمریكا فروكش كرده بود. اما بعد از این جریان احساس كردند كه اگر شاه بخواهد مأموریت خودش را انجام بدهد، بدون سركوب نمیتواند. در این شرایط آمریكاییها بطور استثنائی به رژیم شاه اجازه دادند. این خیلی مهم است. یعنی كندی میگوید: " برنامهها را شاه پیاده كند، ولی اگر آزادی هم نداد، نداد، فضای باز سیاسی هم نشد، اشكال ندارد، این برنامه باید اجرا شود." و لذا به اقداماتی مانند بستن مسجد، حوزه علمیه ، ممنوع كردن روزنامهها و الی آخر و دستگیریها و زندانها و تبعیدها شروع شد.
نكتهی دوم این بود كه سرمایهدار آمریكایی حالا قرار بود به ایران بیاید .این برنامهها را به اجرا شروع كند. دید كه شرایط ایران شرایط مناسبی نیست. لذا سرمایهدار آمریكایی لااقل بلافاصله بعد از برنامهها نیامد. به ویژه دیدند كه قضایا تشدید میشود، هر روز اعلامیه علیه دولت، دولت علیه این حركت. شاه بعد از این قضایای رفراندوم یك سخنرانی كرد كه خیلی لحن بدی داشت. غیر از این كه ارتجاع سرخ به اصطلاح خودش كه منظورش چپیها و تودهایهاست. به مذهبیها و علما و خیلی بیسابقه با عنوان ارتجاع سیاه، تعابیر زشتی یاد میكند. تصورش این بود كه با این تحقیر و توهین این آقایان از صحنه خارج میشوند. اما واقعیتش این است كه چنین اتفاقی نمیافتاد. اجازه بدهید متن نامهای را كه كندی برای شاه نوشته بود و جوابی كه شاه داده، به دلیل اهمیتی كه موضوع دارد، از روی آن بخوانم تا نكات دقیق بحث از لحاظ سیاسی و اقتصادی روشن شود. ملاحظه كنید شاه به ملت ایران میگوید:" ملت ایران، روزی كه مسئولیت سنگینی پادشاهی را بعد از استعفای پدر تاجدار خود به عهده گرفتهام، به كلامالله سوگند یاد كردم كه تمام هم و غم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نمایم و حدود مملكت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم، خداوند عزه شانه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشتم و از خداوند مستعان و ارواح طیبه اولیاء اسلام استمداد كردم!" ـ ببینید چقدر با تملق میگوید، دروغ می گوید و میخواهد، ظاهر مذهبی به خودش بدهد، این نكته مهم است، یعنی فهمیدند كه قدرتی كه در مقابل رژیم ایستاده و از آن میترسند مذهب است و باید روی آن حساب كنند و اینها هم شروع كردند به تظاهر به مذهب و مطالب دیگر میگوید . و در نهایت این است كه میگوید من به این نتیجه رسیدم كه گروهها و احزاب هم به درد نمیخورند، باید كنار بگذاریم ـ بدون شك عوامل سیاه ارتجاعی كه بخاطر حفظ منافع خود، ملت ایران در غرقاب مذلت و بی عدالتی میخواهد در قبال این تحول عمیق و اساسی از پای نخواهد نشست. نكتهی مهم این است كه در واقع شاه میپذیرد كه این قدرت قدرتی است كه با آن درگیریم و بدین دلیل باید آن را بكوبیم. نكتهای كه باز حائز اهمیت است این كه این نیرو را در مقابل جریان چپ قرار میدهد تحت عنوان "ارتجاع سرخ و مخرب" و البته می گوید آنها عصرشان گذشته، كاری نمیتواند بكنند. یك اتفاق مهم بعد از این واقعه میافتد كه خیلی جالب است.
اتفاق این است كه حزب توده یك بیانیهی مفصل و دقیق در ارتباط با ضدیت با روحانیت می گوید و اینكه روحانیت در واقع ضد حقوق مردم و خیلی عجیب اعلام میكنند كه ما با اقدامات شاه موافقیم. شما الان را در نظر بگیرید كه حزب تودهای در كار نیست. آن زمان حزب توده برای بخشی از مردم ایران خیلی مهم بود. بخشی از جوانهای مملكت خیلی جدی روی این حزب فكر میكردند. اما به هر حال حزب توده این بیانیه را داد، دولت شوروی هم نه تنها شبیه این حرف را زد، بلكه تهدید كرد كه اگر روحانیت بخواهد به اینگونه كارها ادامه بدهد، ما حمایتمان را از شاه بیشتر میكنیم. پس به این ترتیب ما برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم در دنیا شاهد یك اتفاق بودیم و آن اتفاق چه بود؟ آن اتفاق عبارت بود از اینكه تا آن مقطع هر اتفاقی در گوشهی دنیا میافتاد یا آمریكاییها علیه شورویها موضع میگرفتند یا شورویها علیه آمریكاییها موضع میگرفتند، و اینها رو در روی هم بودند. و برای اولین بار در دنیا بعد از جنگ جهانی دوم، شوروی و آمریكا برای مقابله با ملت ایران با هم متحد شدند. این اثر دومی بود كه بعد از این رفراندوم انجام گرفت. من دارم پیامدهای رفراندوم را میگویم:
1 ـ رژیم متوجه شد روحانیت قدرتی نوظهور است، روی آن حسابی نكرده بودند .ولی آنان خطرناك هستند و وارد صحنه شدند.
2 ـ جریان جدیدی وارد شد حزب توده ،جریان ماركسیستی و شوروی از شاه و انقلاب سفید حمایت كردند و علیه روحانیون موضعگیری كردند. حالا كاری نداریم كه حزب توده در سال 57 اعلامیهای داد و گفت بله در تاریخ اشتباه كردهایم و عذرخواهی میكنیم. بالاخره منظورم بحث تغییر موضع بود. بنابراین از آن زمان به بعد نهضت اسلامی واقعاً خودش بود. یعنی نه شرق حامی آن بود نه غرب و اینكه شما میبینید اولین و مهمترین شعار انقلاب، استقلال بود معنایش این بود كه نفی سلطهی خارجی و ما از درون استقلال، نه شرقی نه غربی را در آوردیم. پایهاش در سال 41 گذاشته شد.
3 ـ پیامد دیگر این كه در داخل كشور بخشی از جریانهای غربگرا ،جریانهای ضد مذهبی، جریانهابی تفاوت، آرام آرام به جریان مذهبی پیوستند. این تحول سومی بود كه اتفاق افتاد. یك مثال بزنم در روز 13 خرداد 1342 كه مصادف با روز عاشورا بود. یك راهپیمایی بسیار بزرگی در تهران شد. حالا چند نفر بود نمیدانم، 100 هزار 200 هزار 300 هزار، خیلی زیاد بودند. در این راهپیمایی كه همه با تعجب و حیرت این را دیدند، باسواد، بیسواد، معلم، شاگرد، كاسب، تاجر، اداری بود و بعضی از ارتشها با لباس شخصی بودند. همه به صورت جدی حضور داشتند. قبلاً چنین چیزی اصلاًٌ سابقه نداشت. زنها و مردها بودند و همه بودند. به عبارت دیگر اتفاقی كه بعد از این قضایا افتاد، این بود كه كلاً مبارزه در ایران مذهبی شد. و جریانهای مختلف متمایل به مذهب شدند. بنابراین آنان كه میگویند كه نمیدانم ما درجریان انقلاب بودیم، بعد آمدند انقلاب را از دستمان در آوردند، بیربط و بیخود میگویند. اینها بیایند روز 13 خرداد 1342 ، روز عاشورا، تركیب مردم كه در صحنه بودند چه كسانی بودند. روز 15 خرداد چه كسانی در صحنه بودند. پس سومین پیامد برگزاری رفراندوم تحت عنوان "انقلاب سفید" این شد كه مذهب در ایران عامل وحدت شد و نیروی مبارزه شد. جریانهای مختلف به مذهب گرایش پیدا كردند.
4ـ آرام آرام حضرت امام به عنوان رهبر معرفی شد تا آن مقطع مراجع مختلف بودند، مبارزین روحانیون بودند. همه ادامه مبارزه میدادند. اما در اسفند 41 و فروردین 42 وقتی شما از هر كسی میپرسی رهبر این مبارزه چه كسی است؟ میگفت: "آیتالله خمینی". اینها همه اش از پیامدهای این جریان است.
5 ـ دستگاههای رژیم شاه احساس كردند در مقابل این پدیده ناتوانند و لذا دست به دامن اسرائیل شدند و موساد را برای سركوب نهضت اسلامی مردم به ایران آوردند. دقیقاً موساد در ابتدای سال 1342 در ساواك دفتر زد. موضوع خیلی مهمی بود كه در واقع به نوعی ضعف رژیم را نشان میداد مشكل شدن مبارزه برای مردم، بازجوها را به اسرائیل بردند تا دوره ببینند، وسایل جدید شكنجه آوردند. زندانهای جدید درست كردند و روشهای جدید شكنجه كه داستانش مفصل است .
بعد از مدتی رژیم شاه دید كه انقلاب سفید با این عنوان پاسخ نمیدید، دوم اینكه روحانیت و مذهب در جامعه اعتبار و موقعیتی پیدا میكنند، لذا اسم آن را بعد از حدود 6 ماه انقلاب شاه و مردم گذاشتند! چرا این كار را كردند؟ در واقع خواستند مردم را از روحانیون جدا كنند، به شاه پیوند دهند، لذا عنوان آن را تغییر دادند. در روزنامههای سال 42 با اصطلاحی تحت عنوان شاه و مردم روبروئید. دیگر انقلاب سفید نیست. البته شاه وقتی دید در خرداد 42 در فشار قرار میگیرد، میگوید: " گفتیم انقلاب سفید، ولی لزوماً ممكن است سفید نباشد و رنگی باشد." یعنی ما میكشیم، رژِیم در 15 خرداد این كار را عملی كرد. در هر حال داستان مربوط به پیامدهای این جریان را ما یك مقدار بیان كردیم و فكر میكنم اگر نامه شاه به كندی را عیناً از روی نخوانم بحث ما ممكن است، روشن نباشد. حالا ببینیم شاه چه گفته در پیامی كه به كندی میدهد:
" از تبریكات محبتآمیز شما بسیار ممنونم . نتیجهی رفراندوم همانطور كه متذكر شدهاید، منعكس كنندهی پشتیبانی قلبی و كامل و تقریباً به اتفاق آراء ملت ایران از اصلاحات اساسی است كه به دست من صورت میگیرد. (عنایت فرمائید یعنی من دارم تعهداتم را اجرا میكنم) این رأی حس اعتمادی را كه من همواره نسبت به حسن تشخیص ملت خود (چون قبلاً به وی گفته بودند كه ملت تو را نمیخواهد و شاه گفته كه ملت من را میخواهد) و تأیید ملت ایران از تصمیم من در بالا بردن سطح زندگی ایشان داشته تقویت كرده است، ما در عین اینكه به گذشتهی پر افتخار خویش مباهات میكنیم (این خیلی مهم است) نظر به آینده دوختهایم و میكوشیم تا دوشادوش آزادهترین و مترقیترین ملل جهان در راه ترقی پیش رویم (یعنی با شما خواهیم بود). یقین دارم كه ما در اجرای طرحهای اجتماعی و اقتصادی خودمان میتوانیم به حسن نیت دوستان آمریكایی خویش اعتماد داشته باشیم (یعنی ما رانگه دارید، توجه كنید)
اما نامهی كندی: " پیروزی آن اعلیحضرت را در رفراندوم تاریخی روز شنبه گذشته صمیمانه تبریك میگویم، جانسون ، معاون ریاست جمهوری در تعقیب مسافرت ماه اوت گذشته خود به ایران به من دربارهی پذیرایی گرمی كه در ایران از او شده بود ( پذیرایی گرم میدانید چه بود: یك كامیون فرش و عتیقهجات به او هدیه دادند كه با یك هواپیمای ویژه برده بودند ،حالا چقدر جواهرات بود این اشاره به آن حرف دارد) و تصمیم راسخ ملت ایران به تجدید حیات ملی و پیشرفت در همهی شئون به تفصیل صحبت كرده بود. بنابراین بیش از پیش مایهی خوشبختی است چنانچه به اطلاع میرسد اكثریت عظیم ملت ایران، رهبری آن اعلی حضرت را در راهی كه كاملاً منعكس كنندهی خواستههای ایشان است، مورد تأیید تأیید قاطع قرار دادهاند مسلم است كه این پشتیبانی اعتماد آن اعلی حضرت به درستی راهی كه برگزیدهاند تقویت كرده و عزم شما را در رهبری كشور خویش به جانب پیروزی در مبارزهای كه برای بهبودی زندگی ملت خود در پیش گرفتهاید، راسختر خواهد ساخت .
از این تاریخ به بعد سلطهی آمریكا بر ایران به طور كامل برقرار میشود و آرام آرام عناصر انگلیسی از دستگاههای حاكمیت كنار زده میشوند، سیاستهای انگلیسی به طور كلی كنار زده میشود به طوری كه رقابت بین آمریكا و انگلیس به گونهای میشود كه تا زمان انقلاب هر چند وقت یكبار انگلیس علیه آمریكا و آمریكا علیه انگلیس یك حركتی در ایران انجام میشد.
من همین جا صحبتم را به پایان می رسانم والسلام علیكم و رحمهالله و بركاته.
منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
تعداد بازدید: 853