26 دی 1391
سرلشكر حسن پاكروان فرزند فتحالله پاكروان در واپسين روزهاي سال 1339 به عنوان دومين رئيس ساواك جانشين سپهبد تيمور بختيار شد. پاكروان كه در طرح تشكيل ساواك و تدوين نمودار سازماني اوليه آن نقش قابل توجهي داشت و مدتها در رياست ركن 2 ارتش خدمت كرده بود، در دوره رياست بختيار، معاون بينالملل ساواك بود. گفته ميشد سياستهاي خشن بختيار موجب شد تا شاه با انتخاب فردي به ظاهر نرمخو كه بيشتر طرفدار سياست مصالحه در برخورد با مخالفان حكومت است، ذهنيت مثبتي از ساواك ايجاد كند. در همان حال انتخاب جان. اف. كندي به رياست جمهوري امريكا كه از روند سياسي، اجتماعي و اقتصادي حاكم بر ايران ابراز نارضايتي كرد، موجبات اين تغيير و تحول را فراهم آورد.
سرلشكر پاكروان از واپسين ماههاي نخستوزيري جعفر شريف امامي و تمام دوران نخستوزيري علي اميني، اسدالله علم و حسنعلي منصور ـ قريب به چهار سال ـ رئيس ساواك بود. وي با ترور حسنعلي منصور بركنار گرديد و در كابينه اميرعباس هويدا ـ 7 بهمن 1343 ـ وزير اطلاعات و جهانگردي شد.
تحول در ساواك
با انتصاب پاكروان به رياست ساواك دوره دوم حيات اين سازمان آغاز شد. دوره رياست بختيار بر ساواك دوران تكوين آن بود. با توجه به تحولاتي كه در ساختار و تشكيلات و نيز حيطه عمل و فعاليت ساواك رخ نمود، تمام دهة 1340ش. را به عنوان دوران استقرار (دورة دوم) ساواك نام نهادهاند. دوره سوم يا دوران تثبيت ساواك با آغاز دهة 1350 شروع ميشود و تا پايان دوران رياست نصيري بر ساواك ادامه مييابد. نهايتاً دوران چهارم و پاياني ساواك در دوره رياست سپهبد ناصر مقدم بر اين سازمان كه با گسترش حركتهاي مردمي و سقوط نهايي رژيم پهلوي توأم شد، رقم ميخورد.
از مهمترين اولويتهاي مديريت جديد ساواك در دوران پاكروان، تصفيه زودهنگام اين سازمان از طرفداران و هواداران تيمور بختيار بود. بختيار بسياري از دوستان و همكاران سابقش را در فرمانداري نظامي و ساير رستههاي انتظامي وارد ساواك كرده بود. نيروهاي رسمي ساواك كه به زحمت از چند صد تن تجاوز ميكرد، وفاداري مطلقي به او داشت، به همين دليل شاه ميخواست پس از عزل بختيار، طرفداران او در ساواك به سرعت تصفيه شوند و در رأس مديريتهاي مهم ساواك عناصر قابل اعتمادي گمارده شوند. اين مهم به حسين فردوست ـ دوست نزديك شاه ـ سپرده شد كه از حدود دو سال قبل در رأس دفتر ويژه اطلاعات خدمت ميكرد و اينك با حفظ سمت پيشين، به عنوان قائممقام ساواك به سرلشكر حسن پاكروان معرفي شده بود. با ورود فردوست به ساواك، تشكيلات اداري و مديريتي اين سازمان به تدريج انسجام دروني قابل توجهي يافت و در همان حال بسياري از اعضاي بلندپايه ساواك جاي خود را به عناصر جديد دادند. در اين ميان با تصفيه و بركناري نفرات بلندپايهاي كه روابط نزديكي با بختيار داشتند، افراد جديدي زمام امور را برعهده گرفتند. از جمله مهمترين كساني كه كار خود را در ساواك از دست داد سرهنگ زيبايي بود كه در دوره بختيار نقش مهمي در بازجويي، شكنجه و پروندهسازي براي مخالفان سياسي و مذهبي حكومت بر عهده داشت و به بختيار نيز علاقمند بود. مديريت جديد درصدد بود القا كند كه از آن پس، ساواك در برخورد با مخالفان، از روشهاي خشونتآميز تبعيت نخواهد كرد. مصطفي امجدي مدير اداره كل سوم (امنيت داخلي) به رغم روابط خوبي كه با بختيار داشت، تا شامگاه 15 خرداد 1342 در مقام خود باقي بود. احتمال ميرود فردوست ـ قائممقام وقت ساواك ـ به دليل روابط نزديكش با او و برادرش ـ سرلشكر امجدي ـ او را در اين پست مهم ابقا كرده باشد. با آشكار شدن ضعف ساواك در جريان قيام 15خرداد 1342، به دستور شاه، مصطفي امجدي از مديريت اداره كل سوم ساواك بركنار شد و فردوست، سرهنگ ناصر مقدم را كه پيش از آن در دفتر ويژه اطلاعات با او همكاري ميكرد به مديريت اداره كل سوم ساواك معرفي نمود. سرهنگ ناصر مقدم تا 1352ش. كه پرويز ثابتي مدير اداره كل سوم ساواك شد، كماكان در اين سمت باقي بود. در دوره پاكروان، فردوست ـ قائممقام ـ نقش مهمي در مديريت و سازماندهي جديد ساواك ايفا كرد.
از جمله مهمترين تحولاتي كه در اين برهه صورت گرفت، كنارهگيري تدريجي مستشاران سيا از مديريت و راهبري ساواك بود. خروج تدريجي مأموران سيا از حيطه مديريتي و اجرايي ساواك، همزمان با ورود مأموران موساد بود.
با تمهيدات و برنامهريزيهاي حسين فردوست، افراد ساواك با روشهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و مديريتي كارآمدتري آشنا شدند و شعبهها و نمايندگيهاي ساواك در داخل و خارج از ايران، از انسجام و كارآمدي بيشتري برخوردار شد. تعداد افراد ساواك در رستههاي مختلف از مرز هزاران نفر گذشت و اين رقم در پايان دهة 1340 و اوايل دهة 1351ش. بيش از چهار برابر شد.
سرلشكر حسن پاكروان چندان مورد توجه شاه نبود. در دوره پاكروان شاه هنوز اتكاي كاملي بر ساواك نداشت. به نظر ميرسد در اين دوره چهار ساله، شهرباني در ايجاد امنيت در داخل، جايگاه مهمتري داشت. فرد قابل قبولتري چون نعمتالله نصيري بر شهرباني رياست ميكرد و روشهاي خشن او بيش از هر روش ديگري مطلوب شاه بود؛ هر چند ساواك در دوران رياست پاكروان نقش قابلتوجهي در تحولات و رخدادهاي كشور داشت.
بحرانهاي سياسي ـ اجتماعي دوره پاكروان
در آستانة دهة 1340ش. حكومت پهلوي دچار بحران سياسي، اجتماعي و اقتصادي بود. در اين ميان نارضايتي زمامداران جديد كاخ سفيد از عملكرد نظام حاكم بر كشور، بحران فزاينده موجود را مضاعف ساخته بود.
در حالي كه سختگيريهاي سياسي ـ اجتماعي دهة 1330ش.، آشكارا رژيم را با چالشهاي جدي روبرو ساخته بود، اما شاه جز تبعيت از ديدگاهها و خواستههاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي امريكا چاره ديگري نداشت. در اين برهه، شاه در ازاي تثبيت مقامش در سرير سلطنت، كه به شدت متزلزل بود، آماده بود هر توصيه و خواسته امريكا را جامه عمل بپوشاند. امريكا نگران بود به دليل ناتواني رژيم پهلوي در مقابله با بحرانهاي كشور، سلطهاش در ايران به وسيله تحولات انقلابي داخلي و يا تمهيدات خارجي با خطراتي پيشبيني ناشده مواجه شود. آشكار بود كه امريكا براي تحكيم موقعيت خود مصمم است تمام شرايطش را به حكومت و شاه تحميل كند و شاه نيز صرفاً با برآورده ساختن خواستههاي اين حامي قدرتمند، توانست در رأس حاكميت بماند. در چنين شرايطي، علي اميني براي احراز پست نخستوزيري از سوي امريكا به شاه تحميل شد. در همان حال، اجراي برنامههاي اصلاحي كه به انقلاب سفيد موسوم شد، به سرعت در دستور كار حكومت قرار گرفت. طرحهاي انقلاب سفيد كه از مدتها قبل توسط كارشناسان امريكايي تنظيم شده و اجراي آن تنها راه برونرفت رژيم پهلوي از بحرانهاي گرفتار آمده تشخيص داده شده بود، به زودي پيامدهاي ناگواري پيش روي رژيم نهاد. در ماههاي مياني 1341ش. همزمان با آغازين ماههاي نخستوزيري اسدالله علم، مخالفت گسترده مردم به رهبري امام خميني(ره) انقلاب سفيد را با چالشي عميق مواجه كرد و امريكا نيز به عنوان طراح اين اصلاحات، با جديت تمام به پشتيباني از رژيم پهلوي در برابر مخالفانش برخاست. تصويب كاپيتولاسيون در مجلس شوراي ملي و سنا از مهمترين اقدامات تحميلي امريكا بود كه تا واپسين ماههاي سال 1343ش. به درازا كشيد و در دوره رياست حسن پاكروان بر ساواك، سلطه امريكا بر شئون مختلف كشور مجدداً تحكيم يافت.
سهم ساواك در اين تحولات؛ پرسشي است كه تلاش ميشود در بحث پيشرو پاسخي بدان داده شود.
ساواك در تعقيب مخالفان (1340 ـ 1343)
علي اميني در خاطراتش از اينكه دوران نخستوزيري او (1340 ـ 1341ش) همزمان با رياست سرلشكر حسن پاكروان بر ساواك بود، اظهار خوشحالي ميكند. هر چند در دوران نخستوزيري او، فضاي نسبتاً باز سياسي حاكم بود اما نخستوزير، مخالفتهاي جدي سياسي را برنميتابيد و ساواك كه مرحله جديدي را تجربه ميكرد، بارها در از ميان برداشتن مخالفان ياريگر اميني شد. هنگامي كه اميني در ماههاي نخست زمامداري دستور بازداشت برخي رجال لشكري و كشوري را صادر كرد، ساواك در اجراي اين دستور پيشگام دستگاههاي انتظامي و امنيتي شد و با دستگيري و بازجويي بسياري از كساني كه متهم به اقدامات خلاف سياسي، اقتصادي و قضايي بودند، به برنامههاي تبليغاتي دكتر اميني ياري رساند.
جبهه ملي
در ماههاي تير و مرداد 1339، حكومت پهلوي درصدد برآمد فضاي باز سياسي كنترل شدهاي را تجربه كند. اعضاي پراكنده جبهه ملي سابق دوباره فرصتي يافتند تا با تشكيل و آغاز فعاليت جبهه ملي دوم، آمادگي خود را براي شركت در انتخابات تابستاني دوره بيستم اعلام كنند. اما تحت فشار ساواك و دستگاههاي دولتي و حكومتي، موفقيت جبهه ملي براي مشاركت در انتخابات بسيار ناچيز بود. در حالي كه جبهه ملي دوم در نيمه دوم سال 1339، جاني دوباره گرفته بود، اما ساواك به رياست بختيار، كنترل كاملي بر رفتار اعضاي اين جبهه اعمال ميكرد و ضمن نفوذ در بين اعضا و تشكيلات جبهه ملي، از شكلگيري هرگونه تحرك جدي بر ضد حكومت جلوگيري ميكرد.
با آغاز نخستوزيري علي اميني، در برخوردهاي ساواك با جبهه ملي نيز نرمشهاي بيشتري به وجود آمد. علي اميني ضمن انتقاد از روشهاي سركوبگرانه ساواك در ساليان گذشته، وعده داد آزاديهاي بيشتري براي مخالفان در نظر خواهد گرفت. اما اين وعده دوام چنداني نداشت و به دليل اختلافات زودهنگامي كه در درون جبهه ملي بروز كرد، برخورد طرفين ادامه يافت و ساواك در كنترل جبهه ملي (در شرايط تشتت دروني آن) به موفقيتهاي تازهاي دست يافت. ساواك از اوايل سال 1340 گزارشهايي داشت كه حاكي از نفوذ طرفداران حزب توده در جبهه ملي بود. به دنبال آن، تعدادي از هواداران اين جبهه توسط ساواك دستگير شدند. جبهه ملي ضمن تأييد اين اقدام، به ساواك وعده داد كه در آينده راه نفوذ هواداران حزب توده را در جبهه ملي سد خواهد كرد. در همان حال، آشكار شد كه در درون جبهه ملي دو نگرش كلي نسبت به حكومت در حال شكلگيري است. گروه نخست كه از واپسين ماههاي سال 1339 به واسطة ساواك تماسهايي با دربار و حكومت برقرار كرده بودند، با دريافت وعدههاي اغواكننده از سوي شاه و دربار، بر ضرورت مخالفت با دولت دكتر علي اميني پاي ميفشردند. گفته ميشد شاه وعده داده است با سقوط دولت اميني، يكي از اعضاي ميانهرو جبهه ملي نظير اللهيار صالح را به نخستوزيري منصوب خواهد كرد. اما گروه دوم معتقد بود اين وعده شاه، سرابي بيش نيست و به محض پشت سرگذاردن بحران سياسي موجود، وعدهها از ياد خواهد رفت. با فضاسازيهاي ساواك در ماههاي فروردين و ارديبهشت 1340، رهبران جبهه ملي به طرفداران خود چنين وانمود كردند كه به زودي علي اميني جاي خود را به عضو بلندپايهاي از جبهه ملي خواهد سپرد. ساواك در حالي كه بر روند تحولات دروني جبهه ملي كنترل داشت، در 28 ارديبهشت 1340 به اين جبهه اجازه داد ميتينگي در ميدان جلاليه تهران برگزار كند. هر چند علي اميني ـ نخستوزير ـ موافقت خود را با برگزاري اين ميتينگ اعلام كرده بود، اما شواهد موجود نشان ميدهد كه دربار انتظار داشت نوك حمله اين گردهمايي متوجه دولت اميني شود. جبهه ملي در ماههاي ارديبهشت و خرداد انشعابي بزرگ را پشت سر گذاشت و طيف مخالفان شاه، تحت عنوان نهضت آزادي ايران، تشكل تازهاي تشكيل دادند، اما جناح ميانهرو جبهه ملي تحت رهبري افرادي نظير اللهيار صالح و دكتر سحابي كه به وعدههاي شاه و دربار دلخوش كرده بودند، از هر اقدامي كه موقعيت شاه را در برابر اميني تضعيف كند پرهيز ميكردند. به همين دليل علي اميني در اوايل خرداد 1340 به ساواك دستور داد از گسترش فعاليت جبهه ملي در كشور جلوگيري كند.
گزارشات موجود نشان ميدهد كه جبهه ملي تصريح ميكرد از تز بيطرفي ايران در رابطه با كشورهاي بزرگ طرفداري نميكند و همچنان بر لزوم ادامه رابطه با امريكا و بلوك غرب تأكيد دارد. با اين احوال، ساواك از بروز انشعاب در جبهه ملي و تشكيل نهضت آزادي ايران كه مشي جديتري در مخالفت با شاه داشت، نگران بود. دستگاه رهبري جبهه ملي كه از روند فعاليتهاي سياسياش رضايت داشت، مايل بود دامنه فعاليتهايش را تا آستانه تحمل حكومت و ساواك گسترش دهد و اين ساواك بود كه دامنه و حيطه فعاليت آنان را رقم ميزد. بدين ترتيب ساواك پيوسته آنان را در حالت بيم و اميد نگه ميداشت و همچنان به ايجاد اختلاف بين جبهه ملي و ساير گروهها ادامه ميداد. ادعاي نفوذ عناصر وابسته به حزب توده در درون جبهه ملي، از مهمترين حربههايي بود كه ساواك براي كنترل اين گروه از آن استفاده ميكرد؛ تا جايي كه وقتي جبهه ملي درصدد برآمد به مناسبت سالگرد قيام 30 تير 1331 ميتينگي برگزار كند، سياست ساواك، اثر اين اقدام جبهه ملي را به حداقل رسانيد.
رهبران جبهه ملي كه در دوره نخستوزيري علي اميني، با سفارت امريكا در تهران ارتباط داشتند، در گفتگو با مسئولان سفارت نسبت به وعدههاي حكومت و ساواك مبني بر به دست گرفتن قدرت پس از سقوط دولت اميني، اظهار اميدواري ميكردند. اين عده ضمن آشكار دانستن فعاليت سياسي خود، پيشنهاد ميكردند ساواك در تمام جلسات و فعاليتهاي سياسي، اجتماعي آنان، نمايندگاني اعزام كند تا دقيقاً در جريان امور قرار گيرد. در حالي كه گزارشاتي از تلاشهاي تيمور بختيار براي ارتباط با جبهه ملي وجود داشت، رهبران جبهه ملي هرگونه توافق با او را انكار ميكردند و اميدوارانه از سقوط قريبالوقوع دولت اميني كه به زعم آنان به دست آوردن پست نخستوزيري را در پي خواهد داشت، سخن به ميان ميآوردند. در اين ميان تلاش علي اميني براي جلب همكاري و اعتماد جبهه ملي با مشكلاتي روبرو شده بود. با حمايت جبهه ملي از دربار، علاوه براينكه موقعيت متزلزل شاه در رأس هرم قدرت در برابر علي اميني تقويت ميشد و دولتمردان امريكايي نيز به تدريج به ضرورت تثبيت موقعيت شاه ميانديشيدند، طرحهاي موسوم به انقلاب شاه و ملت كه برنامههايي امريكايي بود با مشكلات كمتري اجرا ميشد. بر اساس توهم كسب قدرت، جبهه ملي در دوره نخستوزيري علي اميني از مخالفت با برنامههاي انقلاب سفيد و هر اقدامي كه موقعيت شاه را تضعيف كند احتراز كرد. در حالي كه جبهه ملي انتقاد چنداني متوجه دربار نميكرد، روابط آن با دولت اميني به تدريج خصمانهتر شد و اعضاي تندرو جبهه ملي خواستار برخورد شديد با اميني شدند. اين روند در اول بهمن 1340 و در پي برگزاري تظاهرات گسترده دانشجويان طرفدار جبهه ملي بر ضد دولت اميني، كه با سركوب شديد نيروهاي انتظامي همراه شد، به اوج رسيد. در همان زمان نيز شايعاتي وجود داشت كه ساواك را عامل سازماندهي اين تظاهرات ميدانست. به دنبال آن، به دستور اميني، برخي از رهبران و اعضاي فعال جبهه ملي دستگير شدند؛ در اين ميان رهبران ميانهرو جبهه ملي كه اميدوار بودند با سقوط دولت اميني عضوي از اين جبهه جانشين او شود، ضمن دعوت به تشكيل و سازماندهي مجدد، هشدار ميدادند كه فشار بيش از حد بر دولت اميني كنترل اوضاع را از اختيار آنان و دربار خارج ساخته، موجبات روي كار آمدن دولتي نظامي را فراهم خواهد كرد.
مأموران سيا نيز در ملاقات با اعضاي جبهه ملي در سفارت امريكا، جز دعوت به آرامش سخن ديگري نداشتند. در حالي كه جناح ميانهرو جبهه ملي با وعدههاي دربار دلخوش بودند، به دنبال توافق شاه و رهبران امريكا، در واپسين روزهاي تير 1341، علي اميني از نخستوزيري عزل و اسدالله علم كه خود از اواخر سال 1339 واسطه ارتباط جبهه ملي با دربار شده بود، مأمور تشكيل كابينه شد. جبهه ملي نيز در ماههاي مياني سال 1341، سياست منفعلانهاي در پيش گرفت و آغاز جديتر طرحهاي انقلاب سفيد در آغازين ماههاي نخستوزيري اسدالله علم كه با مخالفتهاي جدي و سرسختانه علما و روحانيون مواجه شده بود، واكنش قابل توجهي از سوي جبهه ملي در پي نداشت.
جبهه ملي كه همواره نگران موقعيت خود در نزد افكار عمومي، علما و روحانيون و دانشجويان بود، مراقب بود درباره طرحهاي انقلاب سفيد موضع موافق علني در پيش نگيرد. با اين حال ساواك، تلاش ميكرد تا جبهه ملي را به موافقت علني در برابر طرحهاي اصلاحي انقلاب سفيد وادارد. اين طرحها در ماههاي منتهي به برگزاري رفراندوم 6 بهمن 1341 شدت بيشتري يافت و به دنبال برگزاري كنگره جبهه ملي در نخستين روزهاي دي 1341 كه با اقدامات ساواك موفقيت قابل اعتنايي كسب نكرده بود، اين گروه بحران جدي را تجربه ميكرد. ساواك به افراد خود دستور داده بود اقداماتي انجام دهند تا وابستگي جبهه ملي به حكومت، اختلافات حل ناشدني دروني آن، چند دستگيهاي رهبران آن و جاهطلبيهاي رهبران جبهه كه براي به دست گرفتن قدرت با ساواك و دربار مذاكرات پنهاني داشتند، برملا شود. عمده هدف ساواك از اين طرح، بياعتبار كردن جبهه ملي نزد دانشجويان، روشنفكران، بازاريان و اصناف، صاحبان مشاغل، كارمندان دولت و مردمي بود كه در گوشه و كنار كشور از جبهه ملي هواداري ميكردند.
در حالي كه مردم مسلمان ايران به رهبري امام خميني(ره) رژيم پهلوي و طرحهاي اصلاحي انقلاب سفيد را به چالش طلبيده، حكم به تحريم رفراندوم داده بودند، جبهه ملي تحت فشارهاي ساواك، روز دوم بهمن 1341، طي اعلاميهاي گنگ با طرحهاي انقلاب سفيد روي موافق نشان داد و صرفاً مخالفت خود را با ديكتاتوري و خودكامگي حكومت اعلام كرد. مدت كوتاهي پس از آن و در آستانه برگزاري رفراندوم نيز اعلام كرد كه با اصلاحات ارضي و ديگر بندهاي اصلاحي انقلاب سفيد موافقت دارد، اما ديكتاتوري را نميخواهد. اما در اين ميان ساواك كه احساس ميكرد بهره لازم را از همراهيهاي چندين ماهه رهبران جبهه ملي برده است، در آستانه برگزاري رفراندوم و از روز سوم بهمن 1341 بسياري از رهبران و اعضاي فعال اين جبهه و نيز نهضت آزادي را دستگير و زنداني كرد. در حالي كه به رغم مخالفتهاي گسترده مردم، رفراندوم دلخواه حكومت در روز 6 بهمن 1341 برگزار شده بود، مراقبت ساواك بر مخالفان سياسي و از جمله طرفداران جبهه ملي فزوني گرفت و در ماههاي بهمن و اسفند 1341 ساواك بسياري از مخالفان سياسي را بازداشت كرد. و رعب و وحشتي مثال زدني در نقاط مختلف كشور حاكم شد. مراقبت ساواك از اعضاي فعال جبهه ملي با آغاز سال 1342ش. كه همزمان با گسترش مخالفتهاي علما و روحانيون با اقدامات حكومت بود، بيش از پيش شدت گرفت.
ساواك از اعضاي دستگير شده جبهه ملي بازجوييهاي مفصلي انجام داده و پروندههاي قطوري براي آنان تدارك ديد. اين پروندهسازيها براي تحت فشار قرار دادن رهبران زنداني جبهه ملي براي همكاريهاي بيشتر با ساواك و اجتناب از مخالفت با رژيم پهلوي تدارك ديده شده بود. فشار بر جبهه ملي طي روزهاي منتهي به قيام 15 خرداد 1342 افزايش يافت؛ در حالي كه بحران سياسي از برخورد قريبالوقوع علما با رژيم پهلوي حكايت ميكرد، ساواك در تلاش بود از مخالفت جبهه ملي با طرحهاي انقلاب سفيد جلوگيري كند. اسناد موجود نشان ميدهد كه در آستانه قيام 15 خرداد 1342 علاوه بر اجزاي زنداني جبهه ملي، اعضاي برجسته اين جبهه در بيرون از زندان نيز درباره تأييد طرحهاي انقلاب سفيد و عدم حمايت از قيام اسلامگرايان بر ضد حكومت، به ساواك قول مساعد داده بودند. برخي از اعضاي برجسته جبهه ملي در آستانه قيام 15 خرداد از سوي ساواك احضار شدند و اطمينان دادند كه مخالفت روحانيون را بر ضد رژيم پهلوي تأييد نخواهند كرد. در همان حال، رهبران اين جبهه، دانشجويان مخالف حكومت را نيز كه علاوه بر همدلي با جبهه ملي با قيام 15 خرداد نيز همدلي نشان ميدادند، از مشاركت در قيام 15 خرداد برحذر داشتند، اما بسياري از دانشجويان، هشدار جبهه ملي و ساواك را ناديده گرفته و با قيام 15 خرداد همراه شدند. اللهيار صالح رهبر زنداني جبهه ملي، پس از آزادي از زندان، هرگونه ارتباط جبهه ملي با قيام 15 خرداد و مخالفت با اصلاحات موسوم به انقلاب سفيد را مردود اعلام كرد.
از ارديبهشت 1342، پاكروان و برخي از مديران ارشد ساواك چون سرهنگ ناصر مقدم ـ مديركل اداره كل سوم ـ و سرهنگ جناب، با رهبران زنداني جبهه ملي نظير اللهيار صالح مذاكراتي دربارة شرايط آزادي از زندان آغاز كردند و با برخي وعدههايي كه طرفين به يكديگر ميدادند، به تدريج دانشجويان زنداني طرفدار جبهه ملي آزاد شدند، اما رهبران جبهه ملي، در حالي كه به مذاكرات خود با ساواك ادامه ميدادند، تا روزهاي مياني شهريور 1342 آزادي خود را باز نيافتند. در آن هنگام رژيم پهلوي با سركوب قيام 15 خرداد 1342 آماده بود تا رهبران زنداني جبهه ملي را كه ديگر در برابر قدرت نهايي ساواك خلع سلاح شده بودند از زندان آزاد كند. در روزهاي نخست شهريور 1342، ساواك در گزارشي از زندان، روحيه رهبران زنداني جبهه ملي را «ضعيف و خراب» توصيف ميكند و تصريح ميكند كه گسترش اختلافات دروني و كدورتهاي شخصي، بحران روحي آنان را مضاعف كرده است. ساواك كه از واپسين ماههاي سال 1339 بازي خيرهكنندهاي با سران جبهه ملي آغاز كرده و پس از حدود 5/2 سال به نتايج دلخواه رسيده بود، از 13 شهريور 1342 موجبات رهايي آنان را فراهم آورد. اللهيار صالح، رهبر جبهه ملي دوم، كه پس از آزادي از زندان ديگر رمقي براي مخالفت احتمالي با رژيم پهلوي و ساواك در خود احساس نميكرد، با اجتناب از تأييد قيام 15 خرداد تصريح كرد كه در شرايط موجود امكان هرگونه فعاليت سياسي از ميان رفته و ضرورت در پيش گرفتن سياست صبر و انتظار را به اعضاي از هم پاشيده جبهه ملي دوم پيشنهاد داد. در ماههاي مهر و آبان 1342، اختلاف سران به شدت متزلزل جبهه ملي دوم باز هم فزوني گرفت و بسياري از هواداران اين گروه اعتماد خود را نسبت به رهبران آن از دست دادند. اللهيار صالح كه از سر استيصال به دنبال يافتن جانشيني براي خود بود در ملاقات با افراد سفارت امريكا در تهران، فشار ساواك را بر جبهه ملي علت اصلي درماندگي آن دانست و تصريح كرد كه پاكروان رئيس ساواك به او هشدار داده كه اگر مخالفت با حكومت را ادامه دهند، پروندههاي رهبران و بيش از سه هزار نفر از هواداران جبهه ملي بار ديگر به جريان خواهد افتاد. صالح، اظهار كرد كه اقدامات حساب شده ساواك امكان هرگونه ابتكار عمل و فعاليت سياسي را از جبهه ملي سلب كرده است. در حالي كه جبهه ملي دوم تحت فشارهاي ساواك از هم فروپاشيده و رهبران آن به دنبال مفرّي براي رهايي از مشكلات مبتلابه بودند، بسياري از دانشجويان و ساير هواداران اين تشكل كه خود نيز تحت فشار ساواك قرار داشتند، نوميدانه در پي بازسازي دوباره جبهه ملي دوم و يافتن راههاي جايگزين ديگري براي ادامه مخالفت با حكومت بودند. اما جبهه ملي در سراسر سال 1342 منفعل باقي ماند.
در سال 1343 به دليل سياستهاي ساواك، به جز برخي كر و فرهاي پراكنده كه هيچگاه از چشم ساواك نيز دور نميماند، شاهد فعاليت سياسي قابل اعتنايي از سوي جبهه ملي نيستيم. در نشستهاي خانگي و خصوصي برخي اعضاي اين تشكل به شدت منفعل و فروپاشيده، به ندرت سخني از تحولات سياسي ـ اجتماعي بر زبان رانده ميشد. با اين احوال برخي از اعضاي تندروتر جبهه ملي تلاشهايي براي بازسازي آن انجام دادند. در 1344، جبهه ملي سوم در فضايي نوميدكننده اعلام موجوديت كرد، اما در شرايطي كه رژيم پهلوي پس از حوادث خونين سالهاي 1341 ـ 1343ش. رعب و وحشتي مثالزدني در كشور حاكم كرده بود، جبهه ملي ديگر هيچگاه نتوانست در تحولات سياسي ـ اجتماعي كشور تأثير قابل اعتنايي بر جاي بگذارد.
نهضت آزادي ايران
از همان سالهاي پس از كودتا و تشكيل نهضت مقاومت ملي، اختلافاتي در نگرشهاي سياسي ـ مذهبي رهبران و اعضاي فعال آن وجود داشت. اما به دليل شرايط سخت سياسي دهة 1330 و سياست خشني كه توسط حكومت متوجه مخالفان بود، اين اختلافات مجالي براي بروز و ظهور نيافت. با تشكيل جبهه ملي دوم در تابستان 1339، هنوز رهبران و اعضاي برجسته آن بر ضرورت ايجاد تشكل واحد ميانديشيدند. اما اين روند دوامي نيافت و با نفوذ زودهنگام ساواك، جبهه تازه تأسيس شده دوم كه با گرايش برخي از چهرههاي ميانهرو دستگاه رهبري به سوي دربار همراه بود، جناح مذهبي جبهه ملي راه انشعاب در پيش گرفت. به همت افرادي چون آيتالله طالقاني، آيتالله زنجاني و مهندس مهدي بازرگان، در واپسين روزهاي ارديبهشت 1340 نهضت آزادي ايران تشكيل شد. نهضت آزادي ايران برخلاف رهبران جبهه ملي دوم، آموزههاي ديني را الهامبخش مبارزات سياسي خود ميدانست و در عين حال بر اين اعتقاد بود كه نوك حمله مبارزه سياسي بيش از هر كس بايد شاه را نشانه رود كه برخلاف نظام مشروطه، سلطنت و حكومت را توأمان از آن خود ساخته است.
ساواك از همان آغاز در تلاش بود از اختلاف ميان نهضت آزادي و جبهه ملي به سود حكومت بهره برد و به سخنان مهدي بازرگان استناد كرد كه معتقد است اعضاي جبهه ملي دوم اين تشكل را وسيلهاي براي مقاصد شخصي خود قرار داده و ضمن بيتوجهي به ديدگاههاي مصدق به دنبال كسب امتيازات سياسي و غيره از دربار و حكومت هستند. اعضاي بلندپايه جبهه ملي دوم هم كه علاوه بر ساواك و دربار با سفارت امريكا در تهران روابط نزديكي داشتند روش سياسي نهضت جديدالتأسيس آزادي را نكوهش ميكردند. در همان حال ساواك هم كه از مشي نهضت آزادي بر ضد حكومت بيمناك بود، رهبران آن را در كنترل داشت و پروندههاي اتهامي اعضاي برجسته نهضت آزادي را كه از سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد تشكيل شده بود بار ديگر گشود. در دوره نخستوزيري علي اميني، نهضت آزادي بيشترين انتقادات را متوجه دربار و حكومت كرد و برخلاف جبهه ملي به وعدههاي حكومت تن در نداد. با آغاز نخستوزيري اسدالله علم و آغاز نهضت روحانيون بر ضد برنامههاي انقلاب سفيد، نهضت آزادي بيش از پيش تحت مراقبتهاي ساواك قرار گرفت. آيتالله سيدمحمود طالقاني بيش از ساير اعضاي اين تشكل تحت تعقيب و مراقبت ساواك قرار داشت. ساواك كه تمام فعاليتهاي سياسي و منابر و سخنرانيهاي او را در مسجد هدايت و ساير مراكز تحتنظر داشت، در جلوگيري از اقدامات او با حكومت با مشكل روبرو بود. تذكرات و هشدارهاي ساواك مبني بر خودداري وي از انتقاد و اعتراض به اوضاع سياسي ـ اجتماعي كشور، به جايي نميرسيد. ساواك در 30 تير 1340 وي را براي مدت كوتاهي دستگير و سپس آزاد كرد؛ اما در اواسط مهر 1340 از ناتوانياش در جلوگيري از فعاليتهاي سياسي ضدحكومتي او سخن رانده و به ضرورت برخورد خشنتر با وي پاي فشرد. البته احضارها و تذكرات متعدد ساواك در دوره نخستوزيري علي اميني، نتوانست آيتالله طالقاني را در مبارزه با حكومت باز دارد. با آغاز نخستوزيري علم، فشار ساواك بر آيتالله طالقاني فزوني گرفت و براي منابر و سخنرانيهاي ايشان در مسجد هدايت و غيره محدوديتهاي بيشتري به وجود آمد. با اين احوال، مخالفت آيتالله طالقاني با حكومت كماكان ادامه يافت و در آستانه برگزاري رفراندوم 6 بهمن 1341 در مسجد همت تجريش سخنراني شديداللحني بر ضد رژيم پهلوي و انقلاب سفيد ايراد كرد. وي در اين سخنراني ضمن حمله به حكومت، طرح رژيم را براي برگزاري رفراندوم نكوهش كرده و هيئت حاكمه را فاسد و دروغگو خواند؛ همچنين روشهاي خشن ساواك را در برخورد با مخالفان سياسي و از ميان برداشتن آزاديهاي مصرح در قانون اساسي، به شدت محكوم كرد. ساواك در گزارش خود از همكاري و ارتباط نزديك آيتالله طالقاني با مبارزات امام خميني و علما سخن به ميان آورده و نسبت به اثرات سوء ادامه چنين فعاليتهايي هشدار ميدهد.
در 3 بهمن 1341، نهضت آزادي ايران در اعلاميهاي شديداللحن تحت عنوان «ايران در آستانه يك انقلاب بزرگ» انقلاب سفيد شاه را به باد انتقاد گرفته و آن را «توطئهاي به وسيله بيگانگان عليه ملت ايران» ارزيابي كرد و مخالفت خود را با برگزاري رفراندوم پيش رو (6 بهمن 1341) اعلام كرد. به دنبال اين موضعگيري، ساواك روز چهارم بهمن 1341 بسياري از رهبران و اعضاي فعال نهضت آزادي را دستگير و روانه زندانهاي قزلقلعه و قصر كرد. آيتالله طالقاني، مهندس مهدي بازرگان و دكتر يدالله سحابي در صدر بازداشت شدگان نهضت آزادي قرار داشتند. به دنبال آن، در سال 1342 ساواك بر مجموعه فعاليتهاي اعضاي بازداشت شده نهضت آزادي ايران نظارت ميكرد. البته به رغم تمام فشارها، هر از گاه اعلاميههاي مخفي به نام نهضت آزادي ايران در كشور منتشر ميشد و در آن سياستهاي رژيم پهلوي و ددمنشيهاي ساواك محكوم ميشد. در اوايل خرداد 1342، فشار بر نهضت آزادي شدت يافت و با كشف چاپخانه مخفي آنان، برخي از فعالان نهضت آزادي دستگير و روانه زندان شدند. ساواك در روز 12خرداد 1342، آيتالله طالقاني را از زندان آزاد كرد، تا شايد موج مخالفت را مهار كند و از سوي ديگر در صف مخالفان حكومت اختلاف اندازد. اما چنانكه از گزارشات ساواك برميآيد، آيتالله طالقاني مدت كوتاهي پس از آزادي، با نهضتي كه به رهبري امام خميني(ره) در حال اوجگيري بود، همراه شد و آشكارا از آن حمايت نمود. در ادامه سياستهاي حكومت و پس از قيام 15 خرداد 1342، آيتالله طالقاني به همراه چند تن ديگر از اعضاي نهضت آزادي ايران، بار ديگر ـ 6 تير 1342 ـ دستگير شدند.
در قيام 15 خرداد و روزهاي پس از آن، نهضت آزادي ايران اعلاميههاي تند ديگري در محكوميت كشتار 15 خرداد و حمايت از نهضت امام خميني(ره) منتشر كرد. از اواخر خرداد 1342، ساواك ضمن بازجويي از اعضاي زنداني نهضت آزادي، تلاشهايي براي دلجويي و جلوگيري از ادامه مخالفت آنان با حكومت انجام داد. از جمله، افرادي چون پاكروان و مقدم، ملاقاتهاي مكرري با سران نهضت آزادي در زندان انجام دادند و اين ملاقات و ديد و بازديدهاي عليالظاهر آشتيجويانه در تمام تابستان 1342 ادامه يافت. اما روند مذاكرات نتيجه دلخواه ساواك را به دنبال نداشت و اعلاميه نهضت آزادي ايران در 8 شهريور 1342 در تحريم انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي و حملات تندي كه به اقدامات ساواك و حكومت شده بود، ساواك را از هرگونه مصالحه با رهبران نهضت آزادي نااميد ساخت. بدين ترتيب با پروندهسازيهاي ساواك، اعضاي متهم نهضت آزادي آماده محاكمه شدند. اسناد و گزارشات موجود نشان ميدهد كه برخي از زندانيان نهضت آزادي در جريان پروندهسازيهاي ساواك شكنجههاي شديدي نيز متحمل شدند.
هنگامي كه پروندهسازي ساواك براي متهمان نهضت آزادي به مرحله نهايي رسيد، دادگاه نظامي در اول آبان 1342 محاكمه را آغاز كرد. پس از حدود 31 جلسه محاكمه، در 16 دي 1342، دادگاه بدوي، آيتالله طالقاني و مهندس مهدي بازرگان را هر يك به ده سال و بقيه متهمين را به حبسهايي تا 6 سال محكوم كرد و دادگاه تجديدنظر نيز در 16 تير 1343 حكم دادگاه بدوي را تأييد كرد. پس از محاكمه و صدور حكم محكوميت براي اعضاي برجسته نهضت آزادي ايران، ساواك به مراقبتهاي خود از هواداران و اعضاي نهضت آزادي افزود و براي جلوگيري از ارتباط اين تشكل با علما و روحانيون مخالف حكومت تمهيداتي انديشيد. از جمله اقدامات ساواك در جريان برگزاري جلسات محاكمه اعضاي نهضت آزادي، پروندهسازي براي برخي از وكلاي مدافعي بود كه هنگام دادرسي، با متهمين همدليهايي نشان داده و دفاعيات اصوليتري كرده بودند. اين وكلاي به اصطلاح خاطي، بعدها دستگير، محاكمه و به حبسهايي بيش از يك سال محكوم شدند. پس از محاكمه و تأييد حكم زندان اعضاي بلندپايه نهضت آزادي، ساواك نسبت به پايان فعاليتهاي نهضت آزادي اميد فراواني داشت و قراين موجود از كاهش شديد فعاليت نهضت آزادي در آن دوره حكايت دارد.
ساواك و عشاير فارس
بسياري از عشاير ايران با سلسله پهلوي خصومتي تاريخي داشتند و از دوران سلطنت رضاشاه برخوردهاي خشني بين آنها روي داده بود. در سالهاي دهه 1320 و 1330ش. عشاير از سوي حكومت مورد بيمهري قرار گرفته و اجحافاتي متوجه آنان ميشد. بدرفتاري كارگزاران كشوري و لشكري و فشارهاي عديده اقتصادي و معيشتي و فرهنگي در تمام سالهاي منتهي به دهه 1340 متوجه عشاير بود. با تأسيس و آغاز فعاليت ساواك، طرحهاي گستردهاي براي كنترل عشاير و نفوذ پيدا و پنهان در جامعه عشايري در دستور كار رؤساي ساواك و حكومت قرار گرفت. در اين ميان عشاير مناطق جنوبي، مركزي و غربي كشور در اولويت طرحهاي ساواك قرار گرفتند. همزمان با برنامههاي اصلاحات ارضي در آغاز دهة 1340، حضور ساواك در مناطق عشايري كه بسياري از رؤساي آن اراضي كشاورزي قابل توجهي در اختيار داشته و از بزرگ مالكان محسوب ميشدند، چشمگير شد. در اين ميان عشاير و بزرگ مالكان فارس كه اراضيشان در معرض طرحهاي اصلاحات ارضي قرار گرفته بود، پيشگام مخالفت با حكومت شدند. در حالي كه ارتباطاتي هم با مخالفان سياسي ـ مذهبي حكومت و بهويژه علما و روحانيون در استان فارس و تهران و قم برقرار كرده بودند، خود را براي برخورد احتمالي با حكومت آماده ميكردند. مأموران ساواك از آغاز سال 1341 طي گزارشاتي نسبت به روند رو به گسترش بحران و ناآراميها در ميان عشاير فارس كه ادامه آن تا خوزستان نيز كشيده ميشد هشدارهايي به اولياي حكومت ميدادند. با قتل مشكوك مهندس ملك عابدي در سال 1341 در تنگآب فيروز فارس كه به منظور اجراي برنامه اصلاحات ارضي عازم استان فارس بود، بحران گسترش يافت. به دنبال آن واحدهاي نظامي متعددي براي سركوب مخالفان به استان فارس اعزام شدند. با اين احوال، مقاومت عشاير فارس حكومت مركزي را تا مدتها مستأصل كرد. عشاير بهويژه در بويراحمد سفلي و عليا، كوهمره سرخي و نيز هستههايي از عشاير موصلو در رأس مخالفان عشايري حكومت قرار داشتند. همزمان با حضور نيروهاي نظامي، مأموران بسياري نيز از ساواك در مناطق بحرانزده حضور داشته و ضمن تلاش براي ايجاد اختلاف و چند دستگي ميان مخالفان، تحولات سياسي ـ نظامي و امنيتي منطقه را براي اخذ تصميمات مقتضي به مسئولان امر گزارش ميكردند. در همان حال ارتباطات سران عشاير با علما و روحانيون فارس و شيراز، همواره از سوي مأموران ساواك رديابي شده و تلاشهايي براي گسست اينگونه روابط صورت ميگرفت.
سرلشكر حسن پاكروان در روزهاي پاياني سركوب ناآراميهاي عشايري در ارديبهشت 1342، از منطقه بحراني فارس بازديد كرد و با مسئولان نظامي و سياسي منطقه مذاكراتي انجام داد. ساواك در كنترل اطلاعاتي عشاير از وجود جاسوساني متعدد بهره ميبرد كه در مناطق عشايري فارس حضور داشتند و تحركات نظامي عشاير و ارتباطات آنان با ديگر مخالفان حكومت را رديابي ميكردند. در آستانه سركوب نهايي عشاير، به دستور پاكروان رئيس ساواك، بسياري از خوانين و رؤساي ايلات و عشاير فارس كه با شورشيان همدلي كرده بودند و احتمال مشاركت آنان در تحركات ضدحكومتي ميرفت، دستگير شدند. به برخي از رؤساي سرشناس ايلات و عشاير نيز كه عليالظاهر هنوز مخالفتي با حكومت ابراز نكرده بودند، وعدههايي درباره تأمين امنيت از سوي ساواك داده شد و نيز ساواك به اولياي امور هشدار داد كه كارگزاران دولتي و عوامل نظامي بحرانآفرين در منطقه را از سمتهايشان بركنار سازند. تير 1342، عشاير مخالف، با هجوم گسترده نيروهاي نظامي سركوب شدند و ساواك براي برقراري مجدد امنيت و شناسايي و دستگيري مخالفان، مدتها در مناطق عشايري فارس و نواحي همجوار حضور داشت.
پس از سركوب شورش عشاير، در سالهاي 1342 ـ 1343 ساواك بر طرحهاي اطلاعاتي ـ امنيتي خود در منطقه عشايري كشور در فارس و جنوب افزود. با سركوب برخي تحركات قشقاييها (1343 ـ 1344)، شورش عشايري مهم ديگري در اين منطقه وجود نداشت.
نهضت امام خمینی(ره)
از همان واپسين روزهاي حيات حضرت آيتالله العظمي بروجردي، ساواك مراقبتهاي خود را بر مراكز ديني و حوزوي با حساسيت بيشتري پي گرفت. ساواك و حكومت نگران تبعات پيشبيني نشده ناشي از احتمال فقدان آيتالله بروجردي بودند. به همين دليل مأموران ساواك در تهران و ساير شهرهاي بزرگ، هرگونه واكنش علما و شيعيان ايران را نسبت به آيتالله بروجردي و موضوع مرجعيت پس از ايشان به دقت بررسي ميكردند. حكومت كه اميدوار بود پس از درگذشت آيتالله بروجردي طرحهاي انقلاب سفيد را چنانكه دلخواه امريكا بود اجرا كند، در تلاش بود در موضوع انتخاب مرجع آتي، خود را دخيل كرده و از مطرح شدن مراجعي كه بيم مخالفت آنان با حكومت و طرحهاي در دست اجرايش وجود داشت، جلوگيري كند. به همين دليل، بلافاصله پس از رحلت آيتالله بروجردي، ساواك در تمام مساجد، تكايا و مراكزي كه به مناسبت رحلت ايشان، مراسم ختم و عزاداري برگزار شده بود، حضور يافت و با هماهنگي نيروهاي انتظامي و پليس و نيز دواير دولتي و حكومتي، طرحهاي خود را اجرا كرد. نمايندگاني از طرف دربار و شاه كه از سوي ساواك هدايت ميشدند، در تمام مراحل دفن، عزاداري و ختم آيتالله بروجردي حاضر بودند تا چنين القا كنند كه شاه موضوع مرجعيت جهان تشيع را با علاقمندي تمام دنبال ميكند. شاه بلافاصله پس از رحلت آيتالله بروجردي، با ارسال تلگراف تسليت خطاب به آيتالله حكيم در نجف، قصد داشت مرجعيت شيعيان را از ايران به خارج از مرزهاي كشور منتقل كند و اميدوار بود كه مرجع آتي (برخلاف آيتالله بروجردي) بر سر راه حكومت او مانع كمتري ايجاد كند. اين در حالي بود كه پس از رحلت آيتالله بروجردي، برخي نشريات كشور ضمن درج نام علمايي كه احتمال مرجعيت آنان ميرفت، از امام خميني نيز ياد ِكردند.
حكومت پهلوي و ساواك تصور ميكردند كه با انتقال مرجعيت از ايران به خارج از مرزهاي كشور، علما و روحانيون ديگر امكاني براي مخالفت و مبارزه با حكومت نخواهند داشت. امام(ره) در آن دوره تمايلي به مطرح شدن نامشان در رديف مراجع نشان نميداد و اين عقيده را خود صريحاً به اطرافيان گوشزد كرده بود. امام(ره)، براي جلوگيري از به وجود آمدن هر شائبهاي، حتي در مراسم تشييع پيكر آيتالله بروجردي نيز حضور نيافت. اما روند حوادث چنانكه دلخواه ساواك و حكومت بود پيش نرفت و علما و روحانيون ايران با پشتيباني مردم، ابتكار مبارزه با طرحهاي امريكايي را به دست گرفتند. اين مهم با پايان نخستوزيري علي اميني و روي كار آمدن اسدالله علم همزمان شد كه مصمم بود با سركوب مخالفان، موجبات تثبيت و تحكيم موقعيت متزلزل شاه را در رأس هرم قدرت فراهم آورد. ساواك در شهرهاي مذهبي نظير قم، تحولات اجتماعي و رفتار سياسي علما و روحانيون را با حساسيت بيشتري دنبال ميكرد. ساواك در خرداد 1341 كه مقارن با ايام عزاداري محرم و صفر بود، به عوامل خود دستور داد ضمن مراقبت از علما، روحانيون و وعاظ مخالف حكومت، به وعاظ و روحانيون طرفدار رژيم پهلوي هشدار دهند كه سخني خلاف حكومت و طرحهايش بر زبان نرانند.
انقلاب سفيد
با انتصاب اسدالله علم به نخستوزيري و قصد حكومت براي اجراي جديتر طرح انقلاب سفيد، كنترل ساواك بر مخالفان فزوني يافت و رفتار علما و روحانيون و واكنش احتمالي آنان در قبال برنامههاي جديد حكومت با حساسيت و دقت بيشتري مورد توجه قرار گرفت. تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و تغيير موادي از قانون انتخابات (كه نقض صريح قانون اساسي و مشروطيت بود) و به رغم تمهيدات امنيتي گسترده ساواك، با مخالفت جدي علما و روحانيون مواجه شد. در اين ميان، امام خميني(ره) با برشمردن مضار اين تصويبنامه، به دولت وقت انتقاد كرده و خواستار لغو آن شد؛ نيز تعداد زيادي از علما و طلاب، طي اقدامي هماهنگ، نسبت به لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي اعتراض كرده، حكومت را با بحراني فراگير مواجه ساختند. كنترل اوضاع از دست ساواك و ساير دستگاههاي امنيتي و انتظامي خارج شد. علما و روحانيون در بسياري از شهرها از تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي به صراحت انتقاد ميكردند و مأموران ساواك به ندرت توانستند معترضين را از مخالفت باز دارند. در همان حال عناصري از ساواك در ملاقات با برخي علما و روحانيون صاحب نفوذ، تلاش ميكردند تا چنين القا كنند كه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي تعارضي با قوانين موضوعه و اساسي كشور ندارد و حكومت در دفاع از شعائر ديني و اسلامي جديتي تام دارد. ساواك براي ايجاد اختلاف بين علما و روحانيون و نيز فريب مخالفان، به اقدام ديگري نيز دست زد. نمايندگاني به ملاقات برخي علما فرستاده شدند تا چنين القا كنند كه حكومت موضوع انجمنهاي ايالتي و ولايتي را به اين دليل با سر و صداي زياد مطرح كرده كه مخالفت علما را از موضوع مهم اصلاحات ارضي به جاي ديگري منحرف كند و برنامه اصلاحات ارضي بدون مخالفت جدي اجرا شود. ساواك قصد داشت با اين گونه تحليلهاي ناروا، علما را در برابر مردم قرار داده و آنان را طرفدار بزرگ مالكان، خوانين و مخالف مردم محروم كشور قلمداد كند. با درايت امام خميني(ره) مخالفت با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي با جديت دنبال شد و به عقبنشيني دولت و حكومت انجاميد. نهايتاً در 5 آذر 1341 علم ـ نخستوزيرـ اين لايحه را ملغي اعلام كرد. با اين حال حكومت كوشيد از تبعات سوء احتمالي اين عقبنشيني آشكار در برابر مخالفان جلوگيري شود. در همين راستا مأموران ساواك علماي مخالف حكومت را تحتنظر گرفتند و تلاش زيادي صورت گرفت تا چنين وانمود شود كه لغو لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي اقدامي داوطلبانه از سوي دولت و حكومت بوده و مخالفت روحانيون تأثيري در اين اقدام دولت نداشته است. دولت، تحت فشار امريكا، بر آن شد تا اصلاحات انقلاب سفيد را به رفراندوم عمومي بگذارد و ساواك براي جلوگيري از مخالفتهاي عمومي و برگزاري موفق اين رفراندوم در تلاش بود. سرلشكر حسن پاكروان براي جلوگيري از مخالفت علما و روحانيون، در آستانه برگزاري رفراندوم، با برخي از علما ديدار و گفتگو كرد و ضمن تشريح مفاد برنامههاي اصلاحات انقلاب سفيد اجراي آن را به نفع جامعه ايراني و مردم مسلمان كشور ارزيابي كرد. پاكروان با امام خميني كه اينك رهبري او در مخالفت با حكومت آشكار شده بود، ملاقات كرد تا نظر مساعد ايشان را نسبت به برگزاري رفراندوم 6 بهمن 1341 جلب كند، اما پاسخ امام خميني منفي بود. با اين حال ساواك از پاي ننشست. پاكروان طي دستورالعملهايي، از شعب و نمايندگيهاي ساواك در شهرهاي مختلف كشور خواست براي تشويق مردم به شركت در رفراندوم و سكوت مخالفان از هيچ اقدامي فرونگذارند.
امام(ره) در روز 2 بهمن 1341 طي اعلاميهاي برگزاري رفراندوم را برخلاف قانون اساسي و عملي اجباري ارزيابي كرده و آن را تحريم كرد. به دنبال آن علما و روحانيون بسياري در شهرهاي مختلف و بهويژه در تهران و قم، از نظر ايشان تبعيت كرده و از تحريم رفراندوم حمايت كردند. در حالي كه ساواك اوضاع را به شدت تحت كنترل داشت، شاه در روز چهارم بهمن 1341 براي قدرتنمايي در برابر مخالفان رفراندوم، وارد قم شد. اما برخلاف انتظار با واكنش سرد مردم شهر و نيز بيتوجهي علما و روحانيون مواجه شد و پس از ايراد يك سخنراني سراسر اهانتآميز به روحانيت، شهر را ترك كرد. شايع شد كه در جلسه سخنراني شاه در قم، با تمهيدات ساواك، برخي از مأموران و كارگزاران حكومتي لباس روحانيت را بر تن كرده بودند تا چنين وانمود شود كه حوزه علميه قم از مسافرت شاه به قم استقبال كرده است. اما ساواك كه نتوانسته بود با توسل به راههاي مسالمتآميز علما و روحانيون را از مخالفت با رفراندوم باز دارد، در روزهاي منتهي به برگزاري رفراندوم به خشونت متوسل شد و همگام با سركوب دانشجويان و گروههاي سياسي مخالف رفراندوم، به ضرب و شتم بسياري از طلاب و روحانيون مخالف در تهران، قم و ساير شهرهاي كشور دست زده و بسياري را دستگير كرد. مراكز تجمع و سخنراني در مساجد و تكايا و نظاير آن تحت محاصره قرار گرفته و سياست دهشتآفريني در پيش گرفته شد. با توسل به برخي روحانيون موافق حكومت، تلاشهاي ناموفقي نيز در ايجاد اختلاف ميان مخالفان رفراندوم انجام شد. ساواك، به نشريات و روزنامههاي تهران و شهرستانها دستور ميداد مطالب و مقالاتي در نكوهش مخالفان رفراندوم درج كنند و مردم را به ضرورت شركت در انتخابات ترغيب و تشويق كنند؛ در ضمن چنين وانمود سازند كه فقط بخش كوچكي از علما و جامعه ديني و حوزوي با رفراندوم مخالفت كرده است. يك روز پس از تحريم رفراندوم از سوي امام خميني، سرلشكر حسن پاكروان ـ رئيس ساواك ـ در روز سوم بهمن 1341 طي بخشنامهاي به ساواك شهرهاي مختلف و بهويژه ساواك قم دستور داد براي جلوگيري از هرگونه مخالفتي در روند برگزاري رفراندوم بكوشند.
علاوه بر آن، ساواك طي روزهاي سوم تا پنجم بهمن در شهرهاي مختلف، بهويژه قم و تهران مجالس سخنراني بر ضد مخالفان رفراندوم و در موافقت با برنامههاي انقلاب سفيد برگزار كرد و موجبات درگيري آنان را با مخالفان حكومت فراهم آورد. برنامههاي تبليغي بسياري در نشريات و راديو و تلويزيون به حمايت از انقلاب سفيد به راه افتاد. ساواك طي روزهاي منتهي به برگزاري رفراندوم، عوامل و افراد خود را در شهرهاي بزرگ، بهويژه تهران و قم بسيج كرد تا با توسل به زور، مغازههاي مخالفين رفراندوم را باز كنند و از تعطيلي بازار و سكوتي كه بر شهرها حاكم شده بود جلوگيري كنند. گفته ميشود در جريان اين گونه اقدامات، مهاجمين به غارت مغازهها دست زدند، اما نتايج حاصله مشكلات را حل نكرد و مطلوب ساواك نبود. بالاخره در 6 بهمن 1341 و در حالي كه تدابير امنيتي و پليسي شديدي در سراسر كشور حاكم بود و مخالفان سياسي ـ مذهبي حكومت (علما، روحانيون، اسلامگرايان، نهضت آزادي، عشاير و...) با توسل به خشونت و رعب و وحشت تحت فشار قرار گرفته بودند، رفراندوم دلخواه حكومت برگزار شد. به رغم تبليغات حكومت، مردم بسياري در رفراندوم شركت نكردند. در همان حال بسياري از رأيدهندگان نيز در فضاي رعبآوري كه ساواك و ديگر نيروهاي حكومت ايجاد كرده بودند اجباراً و از روي ترس در پاي صندوقهاي رأي حاضر شدند. در روز رأيگيري، سايه سنگين حضور ساواك در نقاط مختلف كشور به چشم ميخورد. ساواك كه در روز رأيگيري تمهيدات امنيتي ـ پليسي گستردهاي انديشيده بود، با هماهنگي ساير دواير حكومتي و دولتي، طرفداران حكومت را با وسايل نقليه عمومي به حوزههاي رأيگيري منتقل ميكرد و با تبليغات گسترده، حضور به اصطلاح چشمگير مردم را در انتخابات نمايش ميداد. اين در حالي بود كه شواهد موجود نشان ميداد بسياري از حوزههاي رأيگيري در شهرهاي بزرگي چون تهران و قم خالي از رأيدهندگان بود و فضاي شهرها به شدت غيرعادي و رعبآلود مينمود. گفته شده كه ساواك به كارمندان و كاركنان دواير دولتي تفهيم كرده بود كه اگر در رفراندوم شركت نكنند، نميتوانند به دريافت حقوق ماه آتي اميدوار باشند. همچنين بخشنامهاي صادر شده بود كه حقوق ماه بعد با ارائه تعرفه انتخابات داده ميشود. روز پس از برگزاري رفراندوم كه همزمان با آغاز ماه رمضان بود، ساواك كنترلشديدتري اعمال كرد و به تمام شعب خود دستور داد با هماهنگي مقامات سياسي ـ اداري محلي، علما و روحانيون مخالف را به سرعت دستگير كنند و به وعاظ هشدار دهند در سخنرانيها و منابر سخني در مخالفت با حكومت بر زبان نياورند. ساواك دستور داشت مفادي از تصويبنامههاي رفراندوم 6 بهمن 1341 را با كمك كارشناسان امر با موازين شرعي و ديني مطابقت داده و در بين مردم منتشر كند و نيز نسخههايي از آن را براي علما و روحانيون شيعه در عراق و ساير مناطق جهان ارسال دارد.
بدين ترتيب سال 1341 در حالي به پايان رسيد كه ساواك رعب و وحشتي تام در كشور ايجاد كرده بود و علما و روحانيون مخالف حكومت، سخت تحت فشار قرار گرفته و بسياري از آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و راهي زندان شده بودند. با اين احوال، فضاي سياسي ـ اجتماعي كشور برخلاف انتظار ساواك و حكومت به سوي ناآراميهاي بيشتر سير ميكرد و مخالفان خود را براي برخوردهاي قهرآميزتري آماده ميكردند. در واپسين روزهاي اسفند 1341، ساواك به گسترش مخالفت علما و روحانيون كه مردم نيز از آنان حمايت ميكردند، اعتراف كرد.
فيضيه
در روزهاي پاياني سال 1341 در حالي كه ساواك به دنبال برگزاري رفراندوم، بر سختگيريهاي خود افزوده بود، امام خميني بر مخالفتهاي آشكار بر ضد حكومت ادامه داد و تصريح كرد كه از تهديدات ساواك و حكومت ابايي ندارد و مبارزات خود را بر ضد حكومت تشديد خواهد كرد. امام، در واپسين روزهاي سال 1341، طي اعلاميهاي شديداللحن، نوروز سال 1342 را عزاي عمومي اعلام كرد و از علما، روحانيون و مردم مسلمان كشور دعوت كرد تا در مخالفت با اقدامات حكومت و انقلاب سفيد، تزلزلي به خود راه ندهند. به دنبال اعلاميه امام، علما و روحانيون بسياري از نظرات او پيروي كرده، طي اعلاميههايي تصريح كردند كه مردم مسلمان، سال 1342 عيد نخواهند داشت. به دنبال اين موضعگيريها، سرلشكر پاكروان در 28 اسفند 1348 طي بخشنامهاي خطاب به ساواكهاي سراسر كشور دستور داد ضمن برخورد شديد با علما و روحانيون مخالف، ترتيبي اتخاذ كنند تا نوروز سال 1342 باشكوه و جلال تمام برگزار شود و با گسيل مأموران نفوذي به مجالس علما و روحانيون مخالف حكومت، مانع از اجراي برنامههاي آنان شوند. در همان حال، ساواك مأموريت يافت در قم، تهران و ساير شهرهاي بزرگ، مانع از چاپ و انتشار اعلاميههاي امام و ساير علما و روحانيون در تحريم نوروز 1342 شود. از نخستين ساعات روز اول فروردين 1342، ساواك نيروهاي خود را در مراكز حساس قم مستقر كرد و همگام با ساير نيروهاي انتظامي كه واحدهاي كماندويي بسياري به اين شهر گسيل كرده بودند، در اطراف و اكناف اين شهر موضع گرفته و افرادي براي نفوذ در اجتماعات علما و روحانيون اعزام كرد. بدين ترتيب از شامگاه روز اول فروردين كه مخالفتهاي عمومي با حكومت وارد مرحله حساس شده بود، ساواك و ساير نيروهاي انتظامي و اطلاعاتي در قم حضور داشتند. با آغاز روز دوم فروردين مردم بسياري در فيضيه گرد آمده و به رغم حالت بحراني به عزاداري پرداختند. ساواك و شهرباني افراد خود را با لباسهاي شخصي بين جمعيت اعزام كردند. اطراف منزل امام خميني كه محور مخالفت با حكومت بود، محل استقرار نيروهاي امنيتي بسياري شد، اما به رغم حضور نيروهاي امنيتي، ايشان توجهي به تهديدات نداشت. در اين بين نيروهاي امنيتي ـ اطلاعاتي و انتظامي تحت فرماندهي سرهنگ مولوي ـ رئيس ساواك تهران ـ از حمله به منزل ايشان منصرف شده و به مدرسه فيضيه حمله كرده و به ضرب و شتم و كشتار علما، روحانيون و طلاب پرداختند. در اين حمله علاوه بر نيروهاي ساواك و ساير نيروهاي انتظامي و نظامي، بسياري از اراذل و اوباش نيز با مهاجمان همكاري داشتند بسياري از افراد ساواك نيز لباس كارگران و كشاورزان را بر تن كرده و در ضرب و جرح علما و طلاب شركت كردند. منابع موجود از صحنههاي بسيار زننده و زشتي ياد كردهاند كه ساواك با همكاري ساير نيروهاي امنيتي ـ نظامي و اراذل و اوباش طرفدار حكومت در روز دوم فروردين 1342 در مدرسه فيضيه و در برخي نقاط ديگر شهر قم پديد آوردند. سرهنگ مولوي ـ رئيس ساواك تهران ـ در كشتار فيضيه نقش اصلي داشت. پس از پايان فاجعه، در فيضيه شايع شد كه ساواك قصد حمله به منزل امام خميني را دارد. به دنبال آن بسياري از طلاب و مردم كوچه و بازار به سوي منزل ايشان روانه شدند تا مانع از ورود ساواك به محل زندگي امام شوند. اما امام، سرسختانه تأكيد كرد كه به تهديدات ساواك وقعي نمينهد.
در چند روز بعد رعب و وحشتي مثالزدني در قم حكمفرما بود. ساواك با دستگيري بسياري از طلاب و مردم شهر كه با ضرب و شتم آنان نيز همراه بود، به دنبال ايجاد نظمي قبرستاني بود. روزهاي دوم و سوم فروردين، مدرسه فيضيه در اشغال ساواك و ساير نيروهاي انتظامي بود و از روز چهارم فروردين، به تدريج آمد و شد در مدرسه مجاز شمرده شد. از جمله مهمترين مراكزي كه همزمان با مدرسه فيضيه مورد حمله ساواك و نيروهاي امنيتي ـ انتظامي حكومت قرار گرفت، مدرسه طالبيه تبريز بود و طي آن بسياري از طلاب و روحانيون مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تعدادي جان خود را از دست دادند. پس از كشتار فيضيه و مدرسه طالبيه تبريز، نشريات و روزنامههاي كشور در اخباري كه از سوي ساواك ديكته شده بود به تحليل واقعه پرداختند. ساواك در روزهاي نخست فروردين 1342 سبعيت كمنظيري از خود نشان داد و حتي به مجروحان حادثه نيز رحم نكرده و بيمارستانهاي قم را از پذيرش حادثه ديدگان منع كرد. ساواك تهديد كرد اگر امام خميني از كشور خارج نشود با خطرات جدي مواجه خواهد شد؛ اما ايشان به اين تهديد ساواك وقعي ننهادند و به مردمي كه پس از واقعه فيضيه به منزل ايشان پناه برده بودند دلداري داده و تهديدات و رعب و وحشتآفريني حكومت را به هيچ انگاشته و از مردم خواستند كه براي مقابله با ستمكاري حكومت بيش از پيش آماده شوند. ايشان طي اعلاميهاي در 3 فروردين 1342، حمله كنندگان به فيضيه را رجالههايي ناميد كه منطقي جز خشونت و غارت نميشناسند. با اين احوال، خشونت و ارعاب كماكان ادامه يافت و علما و طلاب بيش از ديگر مخالفان تحت تعقيب قرار گرفتند. از جمله اقدامات ساواك در اين برهه، دستگيري و اعزام طلاب به خدمت سربازي بود كه چند صباحي ادامه يافت. اما مخالفتها تمامي نداشت و به زودي دامنه بحران به ساير شهرهاي كشور نيز كشيده شد و برخوردهاي شديدي بين مخالفان با ساواك و ساير نيروهاي انتظامي و امنيتي روي داد. ساواك آمد و شد علما، روحانيون و طلاب را به منزل امام خميني كنترل ميكرد و آنان را تحت تعقيب و يا بازخواست قرار ميداد. ساواك مراقب بود سخنرانيها و ديدگاههاي سياسي امام، ساير علما و روحانيون را تحتتأثير قرار نداده و بر دامنه بحران نيافزايد. اما به رغم مراقبتهاي ساواك، قراين موجود حاكي از ادامه مخالفت علما و روحانيون در شهرهاي مختلف با حكومت و سياستهاي سركوب بود. ساواك نگران آگاهي افكار عمومي مردم از جريان حمله به مدرسه فيضيه و حوادث پس از آن بود. ساواك قم گزارش داد كه به رغم تمام تمهيدات و سختگيريها، همهروزه علما و روحانيون بسياري از شهرهاي مختلف راهي قم شده و با امام خميني ملاقات ميكنند و تلاش ساواك براي جلوگيري از افزايش اينگونه آمد و شدها و ارتباطات به نتيجه مطلوبي نميرسد. از اقدامات ساواك براي مقابله با مخالفان، برگزاري تظاهرات و راهپيماييهاي پراكنده و تصنعي در شهرهاي مختلف در حمايت از انقلاب سفيد و شاه بود. تظاهركنندگان كه عمدتاً از كارگزاران كشوري و لشكري بودند، تحت عناوين صنوف، شركتها، سنديكاها و غيره پلاكاردهايي حمل ميكردند كه ساواك در اختيار آنان قرار داده بود. ساواك همچنين اعلاميههايي چاپ و در سطح شهرهاي بزرگ (بهويژه قم و تهران) پخش ميكرد كه حاوي مطالبي در حمايت علما و روحانيون و طلاب از انقلاب سفيد شاه و اعتراض و انتقاد از علما و روحانيون مخالف حكومت بود. اما در اين ميان امام خميني كه رهبري مخالفت با شاه را برعهده داشت، در رأس تمام كساني بود كه ساواك را به مبارزه طلبيده و از هيچ كوششي در مقابله آشكار و صريح با حكومت فروگذار نميكردند. ايشان از همان نخستين روزهاي پس از واقعه فيضيه، طي سخنرانيها و اعلاميههاي متعدد، ضمن اشاره به نصايحي كه طي سال 1341 به واسطه سرلشكر پاكروان به شاه كرده و او نشنيده گرفته بود، عواقب سوئي براي رژيم پهلوي پيشبيني كرده و هشدار داد كه در مبارزه با رژيم از پاي نخواهد نشست. مخالفت صريح با گسترش روابط ايران و اسرائيل، از ديگر محورهاي مهم سخنرانيها و اعلاميههاي امام خميني طي ماههاي پاياني سال 1341 به بعد بود كه در سالهاي بعد نيز كماكان ادامه يافت. ساواك پيوسته در تلاش بود از انتشار و پخش اعلاميهها و متن سخنرانيهاي امام خميني در سطح كشور جلوگيري كند؛ تلاشي كه به ندرت با موفقيت قرين ميشد. پس از صدور اعلاميه امام خميني به مناسبت چهلم شهداي فيضيه، ساواك براي جلوگيري از انتشار آن در سطح كشور تلاش بسياري كرد. از جمله راههاي انتشار سخنرانيهاي امام خميني در سطح كشور، تكثير نوارهاي كاست بود كه توزيع آن در سطح كشور برخلاف انتظار ساواك گسترش مييافت و غيرقابل كنترل بود. به رغم تلاش پيشگيرانه ساواك محبوبيت امام خميني در بين مردم همواره رو به تزايد بود. چنانكه از گزارشات ساواك برميآيد تصاوير و عكسهاي متعدد ايشان در سردر مغازهها، اتومبيلها و حتي اتوبوسهاي شهري (واحد) و نظاير آن نصب ميشد. ساواك به ندرت ميتوانست عاملين انتشار و نصب اين تصاوير را شناسايي كند. تصاوير امام خميني علاوه بر تهران و قم در بسياري از شهرهاي بزرگ و كوچك نيز در معابر عمومي و مغازهها نصب ميشد و تهديدات و هشدارهاي ساواك براي جلوگيري از اين گونه اقدامات به جايي نميرسيد.
از ديگر اقدامات ساواك براي تحت فشار قرار دادن طرفداران و مقلدان امام، ايجاد مانع در جمعآوري و توزيع وجوهات شرعي بود كه مردم براي ايشان ارسال ميكردند. ساواك افراد سرشناسي را كه عهدهدار جمعآوري وجوهات شرعي امام بودند تحت فشار قرار داده و مشكلاتي براي آنان ايجاد ميكرد، اما كارشكنيها و اعمال فشارهاي ساواك در درازمدت نتوانست مانعي جدي در اين باره به وجود آورد.
از جمله اقدامات ساواك براي جلوگيري از گسترش ناآراميها پس از واقعه فيضيه، بهرهگيري از موقعيت روحانيون محافظهكار و نيز موافق حكومت براي مقابله با مخالفان بود. ساواك در بررسيهاي خود به اين نتيجه رسيده بود كه با پرداخت مبالغي پول به روحانيون و طلابي كه دچار مشكلات اقتصادي بودند، ميتوان بين طلاب و روحانيون، طرفداراني براي حكومت دست و پا كرد. در شهرها و مناطقي كه علما و روحانيون سرشناس صراحتاً با حكومت مخالفت ميكردند، ساواك تلاش بسياري براي پرداخت پول به وعاظ و روحانيون طرفدار حكومت انجام ميداد تا در برابر مخالفان حكومت جبههگيري كنند.
ساواك تلاش ميكرد تا تشكلهايي عليالظاهر مذهبي، تحت عناوين مختلف با اعلاميهها و اقدامات پر سر و صداي ديگر، ضمن حمايت از شاه و انقلاب سفيد او، حملات و انتقادهاي تندي متوجه علما و روحانيون مخالف حكومت سازند. تلاش ساواك براي تحبيب علما و روحانيون در شهرهاي مختلف، طي روزهاي منتهي به آغاز ماه محرم در اوايل خرداد 1342 افزايش يافت. ساواك ميدانست كه با آغاز ماه محرم، مخالفت علما و روحانيون شدت خواهد گرفت. از جمله علما و روحانيون سرشناسي كه ساواك براي جلوگيري از گسترش بحران سياسي و مخالفت امام خميني و طرفداران ايشان از وي بهره گرفت، آيتالله سيدكاظم شريعتمداري بود كه با ساواك و دربار روابط پيدا و پنهاني داشت. پاكروان ـ رئيس ساواك ـ و نصيري ـ رئيس وقت شهرباني ـ طي ملاقاتهايي، از وي ميخواستند در بحران پيشامده نقش بازدارنده برعهده گيرد. اسناد و مدارك متعددي وجود دارد كه نشان ميدهد آيتالله شريعتمداري در پي مذاكراتش با ساواك، تلاشهاي قابلتوجهي براي جلوگيري از مخالفتهاي صريح و بيپرواي امام خميني با حكومت انجام داد، اما برخلاف انتظار ساواك و حكومت توفيقي كسب نكرد. خيلي زود آشكار شد كه وي قادر نخواهد بود، نقطهنظرات امام را نسبت به حكومت تغيير دهد و به همين دليل تلاش كرد با صدور اعلاميههاي تعديل كننده، از التهاب و خشم فروخفته علما و روحانيون و نيز بازاريان و اقشار مختلف مردم بر ضد حكومت بكاهد. ساواك براي جلب موافقت هر چه بيشتر شريعتمداري، به طور ضمني وعده داد در صورت تخفيف ناآراميها و تنزل موقعيت امام، راه براي مطرح شدن مرجعيت تام او هموار خواهد شد. با اين احوال، در آستانه قيام 15 خرداد 1342 و روزهاي مياني دهه اول محرم و همزمان با بحرانيتر شدن اوضاع سياسي، امام در ميان علما، روحانيون و مردم از موقعيت و محبوبيتي مثالزدني برخوردار شده بود. آيتالله شريعتمداري به ساواك اطلاع داد كه شرايط براي اقدامات بازدارنده او كه بتواند در صف مخالفان اختلافاتي جدي ايجاد كند، آماده نيست و تماسها و مذاكراتش را با مديران ساواك به پس از تاسوعا و عاشوراي آن سال موكول كرد.
با اين احوال، پس از دستگيري امام خميني در سحرگاه 15 خرداد 1342، آيتالله شريعتمداري طي اعلاميهاي نه چندان صريح، مخالفت خود را با اين اقدام دولت ابراز داشته و آرزو كرد بحران جاري هر چه زودتر پايان يابد، اما روند تحولات سياسي كشور حاكي از آن بود كه طرحها و اقدامات ساواك نتيجة مطلوبي براي حكومت در پي نداشته و علما و روحانيون مخالف، به رهبري امام خميني خود را براي برخوردهاي جديتري با حكومت پهلوي آماده ميكنند.
قيام 15 خرداد 1342
در ماههاي نخست سال 1342 كه مخالفت علما و روحانيون با حكومت وارد مراحل بحراني ميشد، ساواك براي شناخت سلسله مراتب روحانيت شيعه و نوع تعامل آنان با جامعه، مردم و رويكردشان به حكومت و مسائل سياسي، گزارش مبسوطي تهيه كرد كه هدف نهايي آن يافتن راههايي كمهزينهتر براي كنترل روحانيت و جلوگيري از استقلال عمل آنها بود. در اين گزارش ضمن اشاره به ويژگيهاي روحانيت شيعه اثنيعشري، درباره اجتهاد و مجتهدان و نيز چگونگي انتخاب مراجع تقليد و ويژگيهاي آنان اطلاعاتي داده شده و تصريح شده بود كه پس از رحلت آيتالله بروجردي، امام خميني از مراجع تقليدي است كه نسبت به ساير مراجع، نفوذ و اعتبار قابلتوجهي در ميان شيعيان كسب كرده و به دليل صراحت و جديتي كه در مخالفت با حكومت نشان ميدهد، پيروان و طرفداران او همواره رو به فزونياند. ساواك تصريح ميكند كه حمايت حكومت از برخي مراجع تقليد موجب رويگرداني مردم از آنان شده است. در ادامه اين گزارش محرمانه، تأكيد شده كه در شرايط استقلال عمل حوزههاي علميه و عدم اتكاي طلاب و روحانيت به منابع مالي و امكانات مختلف دولتي، حكومت توان چنداني براي كنترل و مراقبت از آنان در آينده نخواهد داشت. ساواك پيشنهاد ميكند براي جلوگيري از اين روند، حكومت با بهرهگيري از علما و روحانيون طرفدار رژيم، به تدريج زمينههاي استقلال اقتصادي ـ مالي، علمي و آموزشي طلاب و روحانيون را از ميان بردارد و با تأسيس ادارهاي با عنوان «تبليغ و ترويج تعليمات اسلامي»، آموزش، مديريت و نهايتاً رفتار سياسي روحانيون و طلاب را مستقيماً به كنترل درآورد. ساواك براي عملي شدن اين پيشنهاد، طرح ده مادهاي نيز ارائه داده بود كه در آن «كليه مدارس علوم ديني و مساجد كشور تحت نظر مستقيم اداره تبليغ و ترويج تعليمات ديني» اداره ميشد. با اين حال گسترش بحران در ارديبهشت و خرداد مجالي براي اجراي اين پيشنهاد ساواك باقي نگذاشت و مأموران و مديران بسيار ساواك با همكاري گسترده نيروهاي شهرباني و ساير دستگاههاي امنيتي با تمام قوا آماده ميشدند تا با آغاز ماه محرم در نخستين روزهاي خرداد 1342، به مخالفت علما و روحانيون، با حكومت و انقلاب سفيد، پايان دهند.
در اين ميان، امام خميني بيش از ديگر علما و روحانيون مورد توجه ساواك بود. ساواك همواره دستور ميداد از افزايش هواداران او جلوگيري كرده و طرحهايي براي پراكنده شدن طرفدارانش تهيه و اجرا كنند؛ نيز براي جلب همكاري روحانيون با حكومت و پشتيباني از شخص شاه، از هيچ تلاشي فروگذار نشود. ساواك در 21 ارديبهشت 1342 پيشنهاد كرد براي جلوگيري از عميقتر شدن اختلاف علما و حكومت، شاه به مناسبت عيد غدير از مذهب شيعه تجليل كند. اين پيشنهاد البته از طرف شاه اجرا شد، اما مورد توجه علما قرار نگرفت. امام خميني در سخناني ـ به طور تلويحي ـ اينگونه اقدامات شاه را تظاهر دانسته و او را مسئول سركوبگريهاي ساواك و ديگر نيروهاي امنيتي قلمداد كرد. بدين ترتيب آشكار بود كه اختلاف بين حكومت و علما، به گونهاي مسالمتآميز حل و فصل نخواهد شد. به همين دليل طي بخشنامهاي كه با هماهنگي ساواك، شهرباني و پليس تهران (در 28 ارديبهشت 1342) صادر شد، تصميم گرفته شد كه در ماه محرم تمام مساجد، تكايا، دستجات مذهبي و اصناف تحت كنترل قرار گرفته و با هر سخن مخالفي به شدت برخورد شود. در حالي كه از سوي امام، به علما و روحانيون توصيه شده بود در ماه محرم به انتقادات خود از حكومت بيافزايند، ساواك در بخشنامهاي از افراد خود در سراسر كشور خواست، وعاظ و علماي مخالف را تحت كنترل درآورده و آنها را با ابراز هرگونه سخن مخالفي، سريعاً دستگير كنند. ساواك در 30 ارديبهشت 1342 گزارش داد كه علما و روحانيون مخالف بر مخالفت خود با حكومت افزوده و ديگر صرفاً مخالفت با انقلاب سفيد را مورد توجه قرار نميدهند، بلكه عقيده دارند حكومت پهلوي درصدد نابودي اسلام است. ساواك دستور داد به علما و روحانيون موافق حكومت تفهيم شود كه در سخنرانيهاي ماه محرم، از شاه به عنوان پشتيبان مذهب شيعه اثني عشري تجليل كنند و از اختصاص بخشي از املاك سلطنتي به مصارف ديني سخن به ميان آورند و تصريح كنند كه شاه در كنار كشورهاي اسلامي از منافع اسلام و مسلمين دفاع ميكند و انقلاب سفيد شاه، مغايرتي با قوانين و مقررات اسلامي ندارد.
ساواك در تلاش بود از سخنراني علمايي كه احتمال مخالفت آنان با حكومت ميرفت، جلوگيري شود. اقدامات ساواك از واپسين روزهاي ارديبهشت و اوايل خرداد 1342 شدت گرفت، اما شواهد موجود حاكي از عدم توانايي ساواك در جلوگيري از مخالفتهاي پيش رو بود.
ساواك كه در انظار عمومي و بين مخالفان، چهرهاي خشن و بدنام داشت، در آستانه محرم 1342 تصميم گرفت تا حد ممكن اقدامات آشكار مانند دستگيري مخالفان، توسط پليس و نيروهاي شهرباني صورت گيرد و ساواك در درجه اول به فعاليتهاي اطلاعاتي ـ جاسوسي و مراقبتهاي پيدا و پنهان خود ادامه دهد. بدين ترتيب ساواك از يك سو تلاش داشت با تهديد مخالفان، از بيان سخنان ضدحكومتي جلوگيري كند و از سوي ديگر با پيشقدمي در برگزاري مراسم ديني ـ مذهبي، كنترل اوضاع را به دست گيرد. با اين حال و به رغم تمهيدات گسترده، مأموران ساواك از افزايش محبوبيت امام خميني در نزد افكار عمومي گزارش داده و از تأييد و پشتيباني مردم از مخالفت ايشان با انقلاب سفيد و ساير اقدامات حكومت خبر ميدادند. پاكروان ـ رئيس ساواك ـ نيز به تدريج متوجه شد كه روشهاي مسالمتآميز براي جلوگيري از گسترش مخالفتهاي علما و روحانيون به رهبري امام خميني نتيجه مطلوبي به دنبال نخواهد داشت. به همين دليل در 5 خرداد 1342 دستور داد افراد ساواك در جلوگيري از مخالفتها، اعمال خشونت را نيز به طور جدي در دستور كار قرار دهند. گزارشات ساواك نشان ميدهد كه در روزهاي منتهي به تاسوعا و عاشورا، كنترل اوضاع در كشور براي ساواك مشكل مينمود.
در روز 11 خرداد 1342، رياست ساواك در بخشنامهاي از مأموران ساواك خواست در حد امكان طي روزهاي تاسوعا و عاشورا از درگيري و اعمال خشونت نسبت به عزاداران اجتناب ورزيده و صرفاً عوامل اصلي مخالف را پس از پايان مجالس عزاداري دستگير كنند.
گزارشات ديگر تصريح دارند كه روحانيون و علما به رهبري امام خميني خود را براي برخوردي قاطع با حكومت آماده ميكردند. به همين دليل در روز 11 خرداد 1342 كميسيون فوقالعادهاي با شركت نمايندگان ساواك و ساير نيروهاي امنيتي ـ انتظامي براي مقابله با بحران پيش رو تصميماتي اتخاذ كرد و وظيفه هر يك از نيروهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و انتظامي را به هنگام درگيريهاي احتمالي تشريح و تعيين كرد. از روز 11 خرداد 1342 در شهرهاي تهران، قم و برخي شهرهاي بزرگ، افراد ساواك با كمك ديگر نيروهاي امنيتي و انتظامي در مساجد، تكايا و مراكز امنيتي و مذهبي حضور يافته و به حالت آماده باش درآمدند. گزارشات ارسالي مأموران ساواك نشان ميداد كه مردم عزادار، آشكارا شعارهايي در حمايت از امام خميني سر ميدهند و تصاوير و اعلاميههاي ايشان را در ميان جمعيت توزيع ميكنند. ساواك در 11 خرداد 42 گزارش داد كه آيتالله خميني تصميم دارند در عصر روز عاشورا در مدرسه فيضيه سخنراني كنند. روز 12 خرداد 1342 (تاسوعا) ساواك كه پيشبيني ميكرد سخنراني امام در روز عاشورا در مدرسه فيضيه، سمت و سوي سياسي داشته و انتقادات شديد و بدون پردهاي متوجه حكومت شود، دستور داد نيروهاي امنيتي ـ اطلاعاتي با همكاري نيروهاي ارتش و شهرباني در شهر قم مانوري با سر و صداي زياد انجام دهند. از صبح روز 13 خرداد 42 (روز عاشورا) در نقاط مختلف كشور مجالس عزاداري برپا بود و در بسياري از شهرهاي كوچك و بزرگ نيز وعاظ و روحانيون به رغم حضور ساواك در مخالفت با حكومت سخن ميگفتند؛ در قم نيز برخي علماي سرشناس مجالس عزا و سخنراني برپا كردند. در منزل امام نيز از صبح روز عاشورا مجلس عزا برقرار بود و مأموران ساواك نيز در آن حضور داشتند. يكي از مقامات ساواك به امام هشدار داد كه اگر عصر آن روز در مدرسه فيضيه سخنراني كند، نيروهاي امنيتي و انتظامي با توسل به قوه قهريه مدرسه را به آتش كشيده و حمام خون به راه خواهند انداخت. اما ايشان به اين تهديد وقعي ننهاد و اظهار داشت، اگر چنين اقدامي صورت گيرد، ما هم به كماندوهاي خود دستور ميدهيم فرستادگان اعليحضرت را تأديب نمايند. بدين ترتيب و در حالي كه هر دو طرف خود را براي درگيري و برخوردي شديد آماده ميكردند، امام در عصر روز موعود، منزل را به قصد مدرسه فيضيه ترك كرد و در ميان ابراز احساسات شديد جمعيت انبوه كه در بين آنها افراد ساواك و ديگر نيروهاي امنيتي و انتظامي در آمد و شد بودند، در ساعت 5 بعد از ظهر سخنراني تاريخي خود را ايراد كردند. از همان آغاز سخن، رژيم پهلوي با دستگاه ستمكار يزيد همآوا ارزيابي شد و حكومت وقت ايران دشمن دين اسلام معرفي گرديد. ايشان از روابط نزديك حكومت با اسرائيل انتقاد كرده و رفراندوم 6 بهمن 41 را عملي سخيف خواندند كه با زور سرنيزه و به دست مشتي اراذل و اوباش اجرا شد.
سخنراني امام خميني كه متن آن به سرعت در كشور منتشر شد، از يك سو مردم را در جريان تحولاتي كه در قم و تهران ميگذشت قرار داد و از سوي ديگر بر خشم و كينه حكومت و ساواك افزود و حكم بازداشت ايشان صادر شد. اما براي جلوگيري از غليان احساسات عمومي و گسترش بيشتر بحران، پس از افزايش تدابير امنيتي در قم در شامگاه 14 خرداد 1342، امام در صبحگاه 15 خرداد 42 دستگير و به تهران اعزام شدند.
ساواك اعلام كرد ايشان را «به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي مملكت دستگير» و بازداشت كرده است. سرلشكر پاكروان رئيس ساواك در جوف همين خبر، شرح مبسوطي از مخالفتهاي صريح و تند ايشان ضميمه كرد و دلايل قضايي دستگيري را توجيه نمود. در پايان گزارش ساواك تصريح شده بود كه آيتالله خميني در بازجوييهاي اوليه از پاسخ به سئوالات بازپرس خودداري كرده و از عدم استقلال قضايي ايران انتقاد كرده است.
با انتشار خبر دستگيري امام تحركات گستردهاي در مخالفت با رژيم پهلوي شكل گرفت. در تهران و قم دامنه تظاهرات بسيار گسترده شد تا جايي كه حتي ساواك و ديگر نيروهاي انتظامي و امنيتي هم كه از مدتها قبل خود را براي اقدامات خشن آماده كرده بودند، از دامنه گسترده مخالفتها دچار سردرگمي شدند.
گزارشات ساواك نشان ميدهد كه از همان نخستين ساعات روز 15 خرداد در تهران و قم مخالفت عمومي با حكومت به سرعت فراگير شد و جمعيت عظيمي از گوشه و كنار شهر با سر دادن شعارهايي بر ضد حكومت با نيروهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و انتظامي درگير شدند. احساس ميشد رژيم با بحران غيرقابل پيشبيني روبرو شده و ميتوان به حيات آن پايان داد، در اين حال نيروهاي امنيتي ـ انتظامي به دستور مستقيم شاه و اسدالله علم ـ نخستوزير ـ با تظاهركنندگان در تهران، قم و ساير مناطق درگير شدند كه ساعتها ادامه داشت و طي آن افراد بسياري به شهادت رسيده و يا مجروح شدند؛ در سركوب قيام 15 خرداد 42، ساواك از رايزنيها و مشاورههاي كارشناسان سيا و MI6 در تهران سود برد. پس از كشتار روز 15 خرداد، رژيم و حاميان خارجي آن كه از گستره عظيم تظاهرات سخت نگران و غافلگير شده بودند، عقبنشيني (هر چند مقطعي) مخالفان را به منزله نجات رژيم از سقوط حتمي ارزيابي كردند. با اين احوال شاه در پايان روز 15 خرداد از سوء عملكرد ساواك و ضعفي كه در پيشبيني و سپس پيشگيري حادثه و كنترل آن نشان داده بود، سخت ابراز نارضايتي كرده و قصد داشت پاكروان را بركنار كند، اما بر اساس خاطرات فردوست، موضوع با بركناري مصطفي امجدي، مديركل اداره سوم ساواك، به پايان رسيد. تا چندين روز بعد در كشور حالت فوقالعاده برقرار بود و ساواك با كمك اراذل و اوباش و ساير نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي رعب و وحشت بسياري بر كشور حاكم كرده بود. از جمله مهمترين اقدامات ساواك پس از سركوب قيام 15 خرداد، دستگيري علما، روحانيون و نيز مخالفان سياسي و مذهبي در نقاط مختلف كشور بود. در تهران، قم، مشهد، شيراز و برخي شهرهاي بزرگ كشور، دهها تن از روحانيون، علماي سرشناس و طلاب دستگير و راهي زندان شده و پس از تحمل شكنجه و بازجوييهاي مكرر به جرم اخلال در نظم عمومي و اقدام عليه امنيت داخلي كشور به حبس و تبعيد محكوم شدند. در تمام مراحل بازداشت، بازجويي، شكنجه، تشكيل دادگاه و تعيين نوع و ميزان محكوميت، ساواك نقش درجه اول داشت. اسدالله علم، براي از اعتبار انداختن قيام علما و روحانيون شايع كرد كه آنان مبالغي پول از تيمور بختيار دريافت كردهاند و سرلشكر حسن پاكروان نيز پس از قيام 15 خرداد 42 در يك مصاحبه مطبوعاتي حملات تند و ناروايي متوجه امام خميني، علما و روحانيون مخالف حكومت كرد.
اسدالله علم ضمن اشاره به دستگيري امام و ساير علما تهديد كرد كه در آيندهاي نه چندان دور محكمهاي نظامي آنان را به اعدام محكوم خواهد كرد. شاه نيز طي سخناني تند و زننده از علما و روحانيون مخالف انتقاد كرد. به دنبال مصاحبه پاكروان و سخنان علم و شاه، در بسياري از شهرها، علما و روحانيون و نيز مردم نسبت به اين سخنان اعلام انزجار كردند و حكومت براي جلوگيري از هرگونه واكنش تند احتمالي، بار ديگر بر تدابير امنيتي خود افزود. ساواك ابتدا تصميم گرفت امام را به سنندج تبعيد كرده و در منزلي تحتالحفظ نگه دارد، اما نهايتاً از اين تصميم منصرف شد و در حالي كه امام تا 11 مرداد 1342 در بازداشت بودند، به منزلي در قيطريه (از منازل تحت كنترل ساواك) منتقل شدند.
در دوره حصر امام در قيطريه، پاكروان و برخي مقامات ساواك با ايشان ملاقات و گفتگوهايي داشتند. طي يكي از ملاقاتها با پاكروان، امام پيشبيني كرده بود در آيندهاي نه چندان دور حكومت پهلوي سقوط خواهد كرد. جريان قيام 15 خرداد 1342 و ايستادگي قاطعانه امام در برابر حكومت، موجب افزايش محبوبيت ايشان نزد مردم شد، تا جايي كه برخي نشريات منتشره، به طور ضمني مطالبي در تمجيد از ايشان چاپ كردند و شعرا در مدح و ستايش ايشان اشعاري سرودند.
از جمله وقايعي كه پس از دستگيري امام خميني روي داد، مهاجرت بسياري از علما و روحانيون به تهران بود. در پي انتشار خبري مبني بر اينكه رژيم قصد دارد ايشان را اعدام كند، بسياري از علما راهي تهران شدند تا از عملي شدن اين تصميم جلوگيري كنند و موجبات آزادي ايشان را فراهم آورند. فشار ساواك براي جلوگيري از افزايش مهاجرت علما به تهران تمامي نداشت و علماي مهاجرت كرده براي بازگشت دوباره به شهرهاي محل اقامت خود، تحت فشار ساواك بودند. بازگشت علما از تهران روندي تدريجي را طي كرد؛ تنها پس از آزادي امام از زندان و تحتالحفظ شدن ايشان در قيطريه كه ديگر خطر جاني ايشان را تهديد نميكرد، علما به خروج از تهران رضايت دادند.
پس از انتقال امام به قيطريه، تعدادي از علما و روحانيون با ايشان ديدار كردند. در برخي از شهرها مجالس جشن و چراغاني به مناسبت آزادي ايشان برپا شد. ساواك تصريح كرد كه امام در ملاقات با علما از ادامه مبارزه با حكومت خبر داده است. ساواك از جنب و جوش دوباره مردم در طرفداري از امام نگران بود و از كساني كه پيشگام اينگونه حمايتها بودند، مراقبت ميكرد. ساواك براي كاستن از موج حمايتهايي كه از امام خميني در حال شكلگيري بود، طي اعلاميههايي چنين القا ميكرد كه ايشان و ساير علما (محلاتي ـ قمي و دستغيب) تنها پس از آنكه قول دادهاند ديگر در امور سياسي دخالت نخواهند كرد، آزادي خود را به دست آوردهاند. اين خبر به سرعت از سوي امام و ساير علما تكذيب شد و ايشان تصريح كرد كه در مبارزه با حكومت پهلوي هرگز از پاي نخواهد نشست. پيش از آن و در جريان قيام 15 خرداد 42، توسط پاكروان، علم و شاه شايع شد كه ايشان و طرفدارانشان براي ايجاد ناآرامي در روز 15 خرداد، از بيگانگان (و به طور مشخص مصر) پول دريافت كردهاند تا در نزد افكار عمومي داخلي و خارجي موقعيت امام متزلزل شده و از اهميت قيام كاسته شود. نتايج به دست آمده از اين شايعه به ضرر حكومت تمام شد و ساواك چند روز بعد، در گزارشات خود اعلام كرد كه پخش شايعه ارسال پول به ايران از سوي كشورهاي خارجي (آن هم مبلغ ناچيز يك ميليون تومان) موجب سرشكستگي حكومت ايران شده است و چنين ارزيابي شده كه حكومت ايران تا آن درجه ضعيف است كه با مبلغ ناچيزي، امكان سرنگوني آن وجود دارد. نيز ساواك به زودي اعتراف كرد كه شايعه پول گرفتن آيتالله خميني از كشورهاي خارجي هيچگونه مقبوليتي در نزد افكار عمومي داخلي و خارجي پيدا نكرده است «زيرا اگر آيتالله خميني ميخواست پول بگيرد از ملت ايران ميگرفت و به علاوه كسي كه ميتواند با يك سخنراني هزار تومان پول جمع كند احتياجي به پول خارجي ندارد.» بلافاصله پس از قيام 15 خرداد، ساواك تلاش كرد تا قيام را به طور دلخواه نزد افكار عمومي داخلي و خارجي انعكاس دهد. علاوه بر رسانههاي داخلي، نمايندگيهاي ساواك در كشورهاي خارجي نيز دستور يافتند به رسانهها و دولتهاي خارجي چنين القا كنند كه قيام 15 خرداد حركتي ارتجاعي بود و با پشتيباني برخي كشورهاي خارجي و در تقابل با اقدامات اصلاحي حكومت به وقوع پيوست.
ساواك براي تخريب حركت 15 خرداد به راههاي ديگري نيز متوسل شد. از آغازين روزهاي محرم 1342 اعلاميههاي جعلي در حمايت از شاه و حكومت و در مخالفت با علما و روحانيون به رهبري امام خميني، منتشر شد و تظاهرات (ميتينگ) برگزار گرديد. همچنين مقالاتي نيز با نامهاي جعلي در حمايت از انقلاب سفيد و انتقاد از علما و روحانيون مخالف در نشريات منتشر شد. ساواك تلگرافاتي در موافقت با انقلاب سفيد و به نام اصناف خطاب به شاه ارسال ميكرد؛ همچنين دستور ميداد اشعار و سخناني در تخريب علما در ديوارهاي شهرهاي بزرگ نوشته شود.
از جمله اقدامات ساواك پس از قيام 15 خرداد تشديد طرح اعزام طلاب و روحانيون (به ويژه مخالفان) به خدمت نظام وظيفه بود. از ماههاي پاياني سال 1341 و سپس به دنبال واقعه فيضيه اين طرح با نوساناتي چند به مورد اجرا گذاشته شد. اما پس از 15 خرداد اين طرح با شدت بيشتري مورد توجه ساواك و حكومت قرار گرفته و تا واپسين ماههاي سال 1342 به رغم مخالفتهايي كه وجود داشت، بسياري از طلاب و روحانيون به خدمت سربازي اعزام شدند. در جريان قيام 15 خرداد افراد بسياري دستگير و محاكمه شدند كه از آن ميان طيب حاج رضايي و حاج اسماعيل رضايي از ميدانداران جنوب تهران به اعدام محكوم شدند.
از جمله مهمترين اقدامات ساواك پس از قيام 15 خرداد اخراج همه كارمندان، كاركنان دولتي و كارگران كارخانجات و غيره بود كه در جريان اين قيام از علما، روحانيون و امام پشتيباني كرده بودند.
از جمله اقدامات دولت اسدالله علم در 26 شهريور 1342 برگزاري دوره 21 مجلس شوراي ملي بود. اين در حالي بود كه به دنبال قيام 15 خرداد 42 و بحرانهاي سياسي متعاقب آن، بسياري از مردم براي شركت در انتخابات تمايل نداشتند. پاكروان، براي متقاعد كردن علما و روحانيون مبني بر دعوت مردم به شركت در انتخابات، بارها با علما و روحانيون سرشناس در تهران، قم و ساير شهرها ملاقات كرد، اما برخلاف انتظار رئيس ساواك، تقريباً همه روحانيون شركت در انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي را تحريم كردند. آيتالله ابوالقاسم خويي، حاج سيد محمدصادق روحاني، آيتالله ميلاني، آيتالله شريعتمداري، آيتالله مرعشي نجفي، آيتالله قاضي طباطبايي و دهها تن از علما و روحانيون ديگر در سراسر كشور طي اعلاميههايي شركت در انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي را تحريم كردند.
در 26 شهريور 1342 ساواك حكومت را مطمئن ساخت كه اجازه نخواهد داد آيتالله خميني انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي را تحريم كند، اما همين سختگيري ساواك بر امام كه در آن هنگام در منزلي تحتالحفظ به سر ميبردند، موجب شد موج تحريم انتخابات گسترش يابد.
امام كه از 11 مرداد 1342 در قيطريه تحتالحفظ بودند، در روز 7 آبان 1342 با موافقت ساواك اجازه يافتند در منزل ديگري در تهران سكني گزينند. به همين دليل با تلاش اطرافيان امام، منزل يكي از بازرگانان طرفدار ايشان به نام آقاي روغني براي سكونت انتخاب شد و امام تا هنگام آزادي نهايي در فروردين 1343 در منزل ايشان ساكن شدند و تحت مراقبتهاي شديد ساواك به سر بردند.
كاپيتولاسيون
در 17 اسفند 1342 اسدالله علم از نخستوزيري بركنار شد و حسنعلي منصور دبيركل حزب جديدالتأسيس ايران نوين كه از حاميان سياست امريكا در ايران بود، جاي او را گرفت. منصور با انتقاد از برخي اقدامات و رفتارهاي دولت سابق بر آن بود تا با علما و روحانيون و بهويژه امام خميني رويه آشتيجويانهاي در پيش گيرد و چنان وانمود سازد كه نگرش و رفتار سياسي دولت جديد تفاوت آشكاري با كابينه قبلي خواهد داشت.
مدت كوتاهي پس از تشكيل كابينه منصور، جواد صدر وزير كشور با امام خميني ملاقات كرد و وعده داد به زودي آزاد خواهند شد. منصور نيز در 16 فروردين 1343 طي سخناني از دين اسلام و روحانيت ايران تجليل كرد. در 17 فروردين 1343 نيز سرهنگ مولوي ـ رئيس ساواك تهران ـ با امام ملاقات كرده، آزادي ايشان را اعلام نمود و روز بعد امام خميني پس از 10 ماه و 3 روز زندان و حصر، تحت تدابير شديد امنيتي وارد قم شد و به رغم اين كه از سوي ساواك هشدار داده شده بود در مقابل حكومت سكوت كند، مدت كوتاهي پس از ورود به قم در مسجد اعظم قم سخنراني تندي ايراد كرد و ساواك را به دليل اعمال خشونت سرزنش نمود. پس از آزادي امام؛ روزنامه اطلاعات با هماهنگي ساواك طوري خبر را منتشر كرد كه گويا ايشان در قبال كسب آزادي، تعهد دادهاند كه ديگر در مسائل سياسي دخالتي نكنند. ايشان به سرعت نسبت به اين خبر جعلي واكنش نشان داده و آن را تكذيب كردند. سرهنگ مولوي از ايشان تقاضا كرد اين موضوع را پيگيري نكند، اما ايشان ضمن برخورد شديد با مولوي، تصريح كردند هيچگاه در مقابل اقدامات خلاف حكومت سكوت نخواهند كرد. آزادي امام سرور و شادي علما، روحانيون و مردم در تهران، قم و برخي شهرهاي بزرگ را در پي داشت. در مراسمي كه با حضور امام در مدرسه فيضيه براي تجليل از ايشان برگزار شد قطعنامهاي (البته بدون اطلاع ايشان) از سوي علي حجتي كرماني قرائت شد كه موجب خشم ساواك گرديد. به رغم سياستهاي متظاهرانه دولت منصور، تدابير امنيتي ساواك درباره رفتار سياسي علما و روحانيون مخالف حكومت كماكان با شدت و حدّت تمام ادامه يافت. دولت حسنعلي منصور درصدد بود در فضايي آكنده از رعب و سكوت، لايحه معروف كاپيتولاسيون را براي تصويب در اختيار مجلس شوراي ملي قرار دهد. لايحه كاپيتولاسيون در دوره نخستوزيري اسدالله علم به مجلس سنا تقديم شده بود ولي تا آغاز نخستوزيري منصور و به دليل بحران سياسي موجود و مخالفتي كه علما با اقدامات شاه در پيش گرفته بودند، مسكوت گذاشته شد.
در روز 21 مهر 1343 مجلس شوراي ملي پس از چند ساعت مذاكره كه با مخالفت برخي از نمايندگان نيز همراه بود، با اكثريتي ضعيف لايحه كاپيتولاسيون را تصويب كرد. دكتر حسين خطيبي كه در روز تصويب اين لايحه به عنوان نايب رئيس مجلس شوراي ملي جلسه را اداره ميكرد در خاطرات خود تأكيد كرده كه رژيم درصدد بود اين لايحه با حداقل مخالفتها به تصويب برسد و خود او نيز به عنوان رئيس جلسه اطلاع درستي از لايحه ارائه شده نداشت. با اين احوال خبر تصويب اين لايحه و محتواي آن در شرايطي كه ساواك سكوت خبري ـ رسانهاي قابل توجهي بر كشور حاكم كرده بود، در اوايل آبان 1343 به اطلاع امام خميني رسيد و ايشان با ننگآور توصيف كردن اين لايحه، در روز 4 آبان 1343 ـ مصادف با سالگرد تولد شاه ـ طي يك سخنراني تاريخي با محكوم كردن تصويب لايحه، از حكومت انتقاد كردند. اين سخنراني تاريخي در شرايطي ايراد ميشد كه ساواك بر اوضاع و احوال كشور مسلط بود و براي جلوگيري از مخالفت علما و روحانيون و شخص امام تدابير امنيتي شديدي انديشيده بود. ساواك تصور نميكرد ايشان بار ديگر در مخالفت با حكومت به اقدامي اين چنين صريح و بيپروا دست زند. امام خميني علاوه بر سخنراني، اعلاميه ديگري نيز خطاب به ملت ايران صادر كرد. در اين اطلاعيه ضمن برشمردن تبعات سوء تصويب لايحه كاپيتولاسيون در مجلس شوراي ملي و اهانتي كه به موجب آن متوجه مردم ايران و نيز حكومت و دواير مختلف دولتي و لشكري ميشد به گسترش سلطه استعماري امريكا در ايران اشاره كرد و مصوبه را غيرقانوني دانست. به رغم كنترل شديد ساواك، در زماني بسيار كوتاه، دهها هزار نسخه از متن سخنراني و اعلاميه امام در مخالفت با لايحه كاپيتولاسيون در كشور منتشر شد. سرعت عمل انتشاردهندگان به حدي سريع و غافلگيرانه بود كه گفته شد شاه مستقيماً ساواك را به دليل ناتواني در جلوگيري از انتشار آن مورد انتقاد قرار داده است. چند روز پس از سخنراني امام و انتشار اعلاميه ايشان، حسنعلي منصور در 9 آبان 1343 طي سخناني در مجلس سنا سخنراني و اعلاميه امام خميني را تحريكآميز دانسته و اظهار تأسف كرد و از تصويب لايحه كاپيتولاسيون حمايت كرد. به دنبال آن، در نيمه شب 13 آبان 1343 مأموران ساواك با كمك نيروهاي انتظامي و امنيتي منزل امام را در شهر قم محاصره كرده، ايشان را دستگير و مستقيماً به فرودگاه مهرآباد منتقل كرده و به تركيه تبعيد كردند. بلافاصله نيز بسياري از طرفداران و اطرافيان امام در قم، تهران و ساير شهرها دستگير و روانه زندان شدند.
تصويب لايحه كاپيتولاسيون و سپس تبعيد امام خميني به خارج از كشور به رغم تصور حكومت و ساواك، از سوي مخالفان مورد بيتوجهي قرار نگرفت و فراموش نشد. اولين نتيجه اين اقدامات، ترور حسنعلي منصور نخستوزير در اول بهمن 1343 توسط چند تن از اعضاي شاخه نظامي جمعيت هيئتهاي مؤتلفه اسلامي بود كه نهايتاً به قتل وي در روز 6 بهمن 1343 (سالگرد رفراندوم 6 بهمن 1341) انجاميد. البته ساواك تلاش ميكرد القا كند كه نقشه ترور و قتل حسنعلي منصور با موضوع تصويب لايحه كاپيتولاسيون و تبعيد امام هيچ ارتباطي ندارد.
قتل حسنعلي منصور و آغاز نخستوزيري اميرعباس هويدا در بهمن 1343 با پايان رياست حسن پاكروان بر ساواك همزمان شد. شاه، سپهبد نعمتالله نصيري رئيس كل شهرباني كشور را كه در سركوب تحركات سياسي علما و روحانيون در دوران نخستوزيري علم و منصور موجبات رضايت او را فراهم آورده و در همان حال با پاكروان رقابت تنگاتنگي داشت، بيش از هر كس ديگري براي رياست ساواك مناسب تشخيص داد. قتل حسنعلي منصور به عزل پاكروان كمك كرد، در كابينه اميرعباس هويدا، سپهبد نصيري به عنوان معاون نخستوزير و رئيس ساواك معرفي شده و سرلشكر پاكروان به وزارت اطلاعات و جهانگردي منصوب گرديد.
در دوره چهارساله پاكروان، اين سازمان تحولات عمدهاي به لحاظ تشكيلاتي و مديريتي پشت سر گذاشت و تجارب قابل توجهي كسب كرد. تعداد افراد ساواك در اين دوره افزايش يافت و علاوه بر تهران، قم و ساير شهرهاي بزرگ، در بسياري از شهرهاي كوچك و مناطق دورافتاده نيز سايه سنگين ساواك گسترانيده شد. نمايندگيهاي ساواك در بسياري از كشورهاي اروپايي، امريكا و غيره سر و سامان يافت و روابط ساواك با موساد گسترش پيدا كرد. در دوره رياست پاكروان، اين سازمان با تحكيم پايههاي خود مرحله استقرار را پشت سر گذاشته و به تثبيت موقعيت خود نزديك شد. ساواك در دوره پاكروان يكي از حساسترين دوران خود را پشت سر گذاشت و در شرايطي كه مخالفان حكومت براي جلوگيري از گسترش استبداد و نيز گسترش روزافزون سلطه خارجي تلاش ميكردند، ساواك با سركوب و اعمال خشونت گامي ديگر در عرصه نقض حقوق اساسي ملت ايران و توسعه ديكتاتوري و خودكامگي كه با وابستگي خارجي نيز توأم بود، پايههاي حكومت پهلوي را تحكيم ميبخشيد.
منبع: سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
تعداد بازدید: 830