26 دی 1391
هنگام اعلام فضاي باز سياسي، كه برخي آثار و نشانههاي آن از اواخر سال 1355 و اوايل سال 1356 در محافل سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشور ديده ميشد، ساواك در برابر مخالفان و منتقدان نرمش قابل اعتنايي نشان نداد. از همان آغاز، حكومت ميدانست كه با ادامه فضاي باز سياسي، مخالفان و منتقدان به تدريج كنترل اوضاع را در دست خواهند گرفت. ساواك، در اين دوره به عنوان بازوي اجرايي شاه و حكومت، با در پيش گرفتن سياست يك گام به پس و دو گام به پيش، خشونت و سركوب پيشين را (كم سر و صداتر) ادامه داد. البته ظاهر امر نشان ميداد كه ساواك از فشار بر زندانيان كاسته و اعمال شكنجههاي روحي و جسمي بر متهمان و مخالفان سياسي در زندانها تعديل شده است. ساواك نگران كنترل اوضاع كشور در مدت طولاني بود. همزمان با گسترش مخالفتها و انتقادات سياسي در كشور و ناتواني حاكميت براي برخورد با آن، به رغم آنچه ظاهر امر نشان ميداد ساواك بر سركوب ادامه داد. ارتشبد نعمتالله نصيري ـ رئيس وقت ساواك ـ و ساير مسئولان بلندپايه اين سازمان نظير پرويز ثابتي ـ مديركل اداره كل سوم ـ معتقد بودند كه سركوب آخرين راه كنترل اوضاع كشور است. به همين دليل در طول ماههاي منتهي به زمستان 1356، شاهد سركوب ساواك در عرصه سياسي و اجتماعي كشور هستيم. حكومت بر اين باور بود كه اوضاع سياسي و اجتماعي كشور را در دست دارد، اما چنانكه تصور ميشد تحولات سياسي و اجتماعي كشور به دلخواه حكومت پيش نرفت. حزب رستاخيز در دي 1356 كنگرهاي پر سر و صدا در تهران برگزار كرد. انتشار مقالهاي تحت عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» در 17 دي 1356 در يكي از صفحات مياني روزنامه اطلاعات، به نقطه عطفي در گسترش حركت سياسي مخالفان حكومت تبديل شد. اين مقاله با نام مستعار احمد رشيدي مطلق به چاپ رسيد؛ بعدها نيز معلوم شد كه نويسنده واقعي آن فرهاد نيكوخواه از اعضاي پيشين حزب توده و مشاور دربار شاهنشاهي بود. انتشار اين مقاله در كشور انعكاس يافت و موجبات واكنش تند طرفداران امام خميني را در پي داشت. بهويژه در قم ـ 19 دي 1356 ـ ساواك و ساير نيروهاي امنيتي و انتظامي، با معترضين درگير شدند و گروهي از تظاهركنندگان به شهادت رسيدند. همچنين تعداد قابلتوجهي نيز دستگير، محاكمه، زنداني و يا تبعيد شدند و در اين ماجرا ساواك نقش اصلي داشت. برخي كارشناسان ساواك درج اين مقاله را اقدام نادرستي ارزيابي كرده و با اشاره به محبوبيتي كه امام خميني در بين مردم داشت آن را گامي در مسير گسترش بحران سياسي در كشور دانستند. ساواك قم كه گزارشهاي بسياري درباره چگونگي گسترش بحران و ناآراميهاي سياسي در قم به ساواك تهران ارسال ميكرد، ضمن اشاره به برخورد شديد ساواك با تظاهركنندگان، نسبت به ادامه انتشار مقالات و نوشتههايي از اين دست و تبعات سوئي كه ميتوانست براي حكومت پهلوي در پي داشته باشد، هشدار داد. با اين وجود برخي منابع نشان ميدهد كه فرهاد نيكخواه اطلاعات لازم را براي تدوين اين مقاله از ساواك دريافت كرده بود. هر چند اين مقاله به دستور شخص شاه تهيه و به چاپ سپرده شده بود، با اين احوال ساواك نيز در فراهم شدن موجبات انتشار آن نقش داشت. اين در حالي بود كه جمشيد آموزگار ـ نخستوزير وقت ـ درج مقاله رشيدي مطلق را توطئه مشترك هويدا و ساواك (بهويژه پرويز ثابتي) بر ضد خود ارزيابي ميكند كه تلاش داشتند نخستوزيري او را با بحران روبرو كنند. به دنبال گزارش ساواك مبني بر تبعات سوء سياسي مرگ مشكوك آيتالله سيد مصطفي خميني در نجف براي حكومت پهلوي، شاه دستور تدوين و چاپ اين مقاله را داد. در شهريور 1357، روزنامه اطلاعات طي مطلبي به طور تلويحي اشاره كرد كه مقاله رشيدي مطلق را در 17 دي 1356 فقط با فشار ساواك و وزارت اطلاعات و جهانگردي چاپ كرده است. به دنبال مخالفتهاي محافل سياسي و مذهبي در قم، تهران و ساير شهرها، ساواك با توسل به محافل روحاني چون آيتالله شريعتمداري، درصدد برآمد بحران پيشامده را مهار كند. در همان حال با كمك برخي مراجع دولتي نظير حزب رستاخيز، طرحهايي براي مقابله با ناآراميهاي سياسي و اجتماعي به مورد اجرا گذاشته شد. البته تحولات موجود نشان ميداد كه به تدريج كنترل اوضاع از دست حكومت پهلوي و بهويژه ساواك خارج شده است. دولت جمشيد آموزگار با بحران گسترده و حل ناشدني مواجه شد. با اين احوال، متعاقب واقعه 19 دي 1356 در قم، شاه به ساواك دستور داد در سركوب مخالفان ترديدي به خود راه ندهد و از هر راه ممكن از گسترش ناآراميها جلوگيري كند.
اما چنانكه ساواك نيز پيشبيني ميكرد، ناآراميها در حادثه 19 دي 1356 متوقف نشد و در فضاي ملتهب آن روز، در چهلمين روز شهيدان آن واقعه، مردم تبريز تظاهرات گستردهاي بر پا كرده و با ساواك و نيروهاي انتظامي درگير شدند. بدين ترتيب موضوع برگزاري مراسم چهلم شهيدان در جريان تظاهرات شهرهاي مختلف، زنجيرهوار بر دامنه اعتراضات افزود. در واقعه 29 بهمن 1356 تبريز، ساواك نقش قابلتوجهي در سركوب مخالفتها داشته و بسياري از تظاهركنندگان را دستگير كرد. واقعه 29 بهمن 1356 ناكارآمدي ساواك و نيروهاي انتظامي را در مواجهه با ناآراميها آشكار كرد. چند روز پس از اين واقعه نيز، برخي از مهمترين رؤسا و مسئولان ساواك در استان آذربايجان شرقي و ساير نقاط كشور از سمتهاي خود بركنار شدند و برخي ديگر تنزل مقام و درجه يافتند. براي پيشگيري از تكرار رخدادهاي مشابه در ساير شهرها، ساواك مذاكرات مفصلي با آيتالله شريعتمداري و برخي ديگر از روحانيون موافق حكومت انجام داد. آيتالله شريعتمداري براي برخورد منطقيتر با تظاهرات و مخالفتها رهنمودهايي به ساواك ارايه كرد. ضمن اينكه وي براي كاستن از التهابات سياسي آذربايجان و ساير نقاط كشور، اعلاميههايي صادر كرده و مردم را به آرامش و پرهيز از خشونت دعوت كرد. اما اقداماتي از اين دست نتوانست در گسترش مخالفتها وقفهاي ايجاد كند. ساواك در پي واقعه 29 بهمن 1356، طي بخشنامه شديداللحني خطاب به شعب خود در شهرها و استانهاي مختلف، بر ضرورت سركوب قهرآميز مخالفتهاي سياسي تأكيد كرده و وظيفه اين سازمان را در برخورد با ناآراميها خطير و حساس ارزيابي كرد. به دنبال اين بخشنامه موج جديدي از خشونت و سركوب در كشور آغاز شد. كساني كه در واقعه 29 بهمن 1356 در تبريز شركت كرده بودند، تحت تعقيب ساواك قرار گرفتند. پس از واقعه تبريز، به دستور شاه، هيئتي مركب از نمايندگان ساواك و ساير مراجع حكومتي پيگير دلايل بروز اين واقعه شدند كه نتيجه كار اين هيئت پس از مدتي منتشر شد. به رغم تظاهر شاه به ادامه سياست فضاي باز در كشور، همزمان با گسترش ناآراميهاي سياسي، ساواك نيز به سياست سركوب خود در قبال مخالفان ادامه داد. البته برخي محافل حكومتي، بهويژه بعضي از نمايندگان مجلس شوراي ملي درباره اقدامات ساواك انتقاداتي ميكردند، تا چنين القا شود كه حكومت انتقاد از كاستيها و خلافكاريها را تحمل ميكند. برخي مراجع نظير دفتر ويژه اطلاعات توصيه ميكردند براي جلوگيري از گسترش بحران، حكومت به برخي اقدامات ايذايي و عوامفريبانه متوسل شود و با در پيش گرفتن سياستهاي عليالظاهر مسالمتآميز، به ايجاد اختلاف و تشتت در صفوف مخالفان مبادرت كند. به نظر ميرسيد رؤسا و مديران ارشد ساواك، چنانكه بايد، براي سركوب مخالفان، كارآمد نيستند؛ بر اين اساس ارتشبد نعمتالله نصيري از رياست ساواك عزل شد. در خرداد 1357، سپهبد ناصر مقدم، كه در دهة 1340 در رأس اداره كل سوم ساواك قرار داشت و به نظر ميرسيد براي مواجهه با بحران از آمادگي بيشتري برخوردار است، جايگزين نصيري شد. با انتصاب مقدم به رياست ساواك، علاوه بر ادامه سركوب، طرح در پيش گرفتن مشي مسالمتآميز و آسيبشناسانه در برخورد با مخالفان مورد توجه قرار گرفت. مقدم به ضرورت تماس با مخالفان ميانهرو حكومت در بين احزاب و گروههاي سياسي اعتقاد داشت. در همين راستا، در دوره نخستوزيري جمشيد آموزگار، بارها جلسات مشتركي بين فرماندهان نظامي و امنيتي و هيئت دولت برگزار شد و طي آن راهكارها و چگونگي برخورد با مخالفان حكومت مورد بحث قرار گرفت. مقدم هشدار ميداد تا آنجا كه ممكن است از كشتار و قتل تظاهركنندگان اجتناب شده و در مقابل، طي برنامهاي حساب شده و در زمانبندي چند ماهه، عمدهترين مخالفان سياسي حكومت در مناطق مختلف كشور دستگير و راهي زندان شوند. مقدم طي جلسهاي كه در 24 مرداد 1357 براي بررسي راههاي مقابله با بحران سياسي تشكيل شده بود، سياست ادامه كشتار مخالفان را عامل مهم در گسترش بيشتر ناآراميها ارزيابي كرد و با تأكيد بر ضرورت ايجاد اختلاف بين مخالفان سياسي و مذهبي حكومت، تعطيلي و بستن تدريجي مراكز تجمع، تبليغ و آمد و رفت مخالفان و به حداقل رسانيدن روابط، تماسها و هماهنگيهاي ميان مخالفان را از مهمترين راهكارهاي مهار بحران ارزيابي كرد. مقدم همچنين به هيئت دولت هشدار داد سياست فضاي باز سياسي موردنظر شاه را با احتياط بيشتري دنبال كرده و نشريات و روزنامههاي مختلف را از درج مطالب تحريكآميز منع كند. با اين احوال مقدم معتقد بود بخشي از انرژي، وقت و امكانات حكومت در كشور لزوماً بايد صرف برخورد خشن با مخالفان شود. در حاليكه شاه انتظار داشت حزب رستاخيز و ساواك به اقدامات مشتركي بر ضد مخالفان حكومت دست زنند، مقدم بر اين اعتقاد بود كه حزب رستاخيز توان برخورد با مخالفان را ندارد. مقدم بر اين باور بود كه مخالفان حكومت متشكلتر شده و به تبع آن برخورد انسجام يافته و كارآمد با آنها دشوار خواهد شد. مقدم به نقش علما و روحانيون در رهبري فكري، سياسي انقلابيون نيز تأكيد داشت.
از حوادث تأسفبار روزهاي پاياني مرداد 1357 كه به استعفاي جمشيد آموزگار از نخستوزيري انجاميد، آتشسوزي سينما ركس آبادان و كشته شدن صدها نفر از كساني بود كه مشغول تماشاي فيلم بودند. بلافاصله پس از آتش گرفتن سينما ركس آبادان، انگشت اتهام به سرعت به سوي ساواك نشانه رفت. شايعه دست داشتن ساواك در اين فاجعه به سرعت در كشور انتشار يافت و در محافل سياسي، اجتماعي و رسانههاي گروهي، نشريات و روزنامههاي داخلي و خارجي انعكاس وسيعي پيدا كرد. در تمام اين گزارشات، ساواك كماكان متهم درجه اول اين فاجعه بود. احزاب و گروههاي سياسي و مذهبي در اعلاميهها، بيانيهها و سخنرانيهاي خود با تقبيح اين اقدام، ساواك را عامل اصلي اين جنايت معرفي كردند. از جمله امام خميني طي پيامي خطاب به مردم آبادان، فاجعه سينما ركس را به عوامل رژيم پهلوي نسبت داد. آيتالله شريعتمداري هم بدون اشاره به منشأ بروز اين فاجعه، آتشسوزي سينما ركس را با جنايات نازيها و فاشيستها در جريان جنگ جهاني دوم مقايسه كرد. علاوه بر ساواك كه تلاش ميكرد دست داشتن در اين جنايت را تكذيب كند، شاه نيز در مصاحبهاي، دست داشتن ساواك را در آتشسوزي سينما ركس يك دروغ خواند. اين فاجعه در تضعيف بيشتر موقعيت حكومت پهلوي و عوامل سركوب آن اثر بسياري بر جاي گذاشت و شكاف بين حكومت و مردم را بسيار عميقتر كرد. پرونده فاجعه آتشسوزي سينما ركس آبادان بدون اينكه به نتيجه متقن و روشني برسد كماكان باز بود تا پس از پيروزي انقلاب اسلامي دهها نفر در اين رابطه دستگير و تحت محاكمه قرار گرفته و حداقل 6 نفر به اعدام محكوم شدند.
سياست چماق و هويج
پيش از اين اشاره شد كه نصيري تا روزهاي آخر رياست ساواك همواره حامي سركوب شديد مخالفان سياسي بود. نصيري ايده خود را بارها در ملاقات با مسئولان حكومت در ميان نهاده بود. تصور ميشد با بركناري نصيري (رئيس بدنام ساواك) موج حركت مردمي تخفيف خواهد يافت. مقدم رئيس جديد ساواك نيز به زودي نشان داد كه برخورد قهرآميز مخالفان را سرلوحه عمل خود قرار داده است. شخص شاه نيز با تمام ادعايي كه درباره سياست فضاي باز داشت، طرفدار برخورد شديد و قهرآميز با تظاهركنندگان بود. حكومت، از بركناري نصيري و جايگزيني مقدم كه شايع بود فردي اصلاحطلب است، هدف ديگري نيز دنبال ميكرد. حكومت درصدد بود القا كند كه مجموعه حكومت به روش دموكراتيك روي آورده است. ضمن اينكه حكومت تلاش ميكرد با اين اقدام از اشتهار ساواك به سركوبگري بكاهد. گفته ميشد رژيم قصد دارد با رياست مقدم بر ساواك، تغيير و تحولاتي اساسي در ساختار مديريتي و چارچوب تشكيلاتي و مجموعه فعاليتهاي آن به وجود آورد. همچنين شايع بود با بركناري نصيري از ساواك، شاه قصد دارد سركوب ساواك را در ساليان طولاني گذشته صرفاً اقداماتي خودسرانه جلوه داده و مجموعه رژيم پهلوي را از اتهام خشونت مستثني كند و چنين القا شود كه شاه از همان آغاز هم موافق روشهاي سركوب ساواك نبوده است. ناصر مقدم رئيس جديد ساواك در نخستين روزهاي تصدياش در نامهاي خطاب به مديريت اداره كل سوم، بر ضرورت تجديدنظر در روشهاي ساواك و لزوم ارائه چهرهاي انسانيتر از اين سازمان در نزد افكار عمومي مردم ايران و جهان سخن به ميان ميآورد؛ با اين حال تأكيد ميكند كه ساواك به سان قبل در سركوب مخالفان سياسي حكومت هيچ ترديدي به خود راه نخواهد داد. جايگزيني مقدم با نصيري از منظر مخالفان سياسي، عقبنشيني آشكار حكومت و شاه در برابر حركتها تلقي شد. بركناري نصيري از رياست ساواك و جايگزيني مقدم به جاي او از سوي برخي محافل سياسي و اجتماعي مورد استقبال قرار گرفت و حتي برخي از محافل طرفدار سلطنت و حكومت آن را اقدامي عقلاني و درست ارزيابي كردند. گفته ميشد شخص آموزگار ـ نخستوزير ـ در بركناري نصيري از رياست ساواك نقش قابلتوجهي داشت. اين واقعه در نشريات و رسانههاي گروهي داخلي و خارجي نيز انعكاس يافت. البته عليرغم همه تلاشها و اعمال سياست هويج و چماق مقدم و تعديلي كه به ظاهر ميخواست در روشهاي ساواك ايجاد كند، چارهاي از مشكلات فزاينده حكومت نگشود. با انتصاب مقدم به رياست ساواك، مذاكرات و ملاقاتهاي او با شاه افزايش يافت. گفته ميشد مقدم حتي درباره ضرورت تغيير كابينههاي مختلف، مشاورههايي به شاه ميداد. در بسياري از موارد مقدم رابط شاه با رجال، شخصيتها و گروههاي سياسي و اجتماعي كشور بود. مقدم با برخي افراد كه شاه در ماههاي پاياني حكومت پهلوي، به نخستوزيري آنان ابراز تمايل كرده بود، ملاقاتهايي انجام داد. هم او بود كه به شاه توصيه كرد شريف امامي را در رأس كابينه، جايگزين آموزگار كند. هنگامي كه طرحهاي شريف امامي با ناكامي روبرو شد، باز هم مقدم در نخستوزيري ازهاري مؤثر واقع شد. او پس از آن كه مذاكراتش با برخي چهرههاي سياسي براي پذيرش پست نخستوزيري به جايي نرسيد، براي نجات شاه، شاپور بختيار را آماده پذيرش نخستوزيري كرد.
در دوره اوجگيري حركتهاي مردمي در ماههاي پيروزي انقلاب اسلامي، بين ساواك و نيروهاي انتظامي و مسئولان حكومتي نشستهاي توجيهي برگزار ميشد. در اين ميان علاوه بر ستاد ساواك در تهران، شعب و نمايندگيها و مقرهاي اين سازمان در ديگر استانها و شهرها نيز ضمن هماهنگ كردن فعاليتهاي خود با مراكز ساواك در تهران، با دستگاههاي انتظامي و شوراي تأمين استانها و شهرستانها روابط نزديكي داشتند. در اين جلسات درباره چگونگي برخورد با مخالفان روزافزون حكومت تصميمات لازم اتخاذ ميشد.
حكومت تلاش ميكرد براي سركوب كارآمد تظاهركنندگان و مخالفان، بين ساواك و ساير نيروها هماهنگي ايجاد شود. البته هرچه زمان ميگذشت، ناهماهنگيها بيشتر ميشد. در ماههاي پاياني حكومت پهلوي نيز، در بسياري از شهرهاي بحرانزده كشور، هماهنگي در سركوب و برخورد با مخالفان به حداقل رسيده بود. هر يك از نيروهاي امنيتي، انتظامي و ساواك به گونهاي نه چندان انسجام يافته در برابر مخالفان موضعگيري ميكردند.
در سال 1357، به زودي آشكار شد كه ساواك بيشترين نقش را در سركوب و كشتار مخالفان دارد، بهويژه در شهرها و مناطقي كه دامنه تظاهرات فزاينده بود، اقدامات ساواك نمود بيشتري داشت. چنانكه در جريان بسياري از كشتارهاي گسترده در شهرهاي كوچك و بزرگ، بيشترين اتهامات متوجه نيروهاي ساواك بود كه بيمحابا، به قتلعام تظاهركنندگان ميپرداختند. كشتار و سركوب غيرانساني مخالفان، كه از دوران رياست نصيري بر ساواك آغاز شده بود، در دوران رياست مقدم هم ادامه يافت. ساواك علاوه بر اين كه در كشتار و قتلعام تظاهركنندگان نقش مهمي داشت، در اقدامات پيشگيرانه نيز پيشگام ساير نيروها بود. ساواك تلاش ميكرد در تمام دواير، سازمانها، وزارتخانهها و مراكز حكومتي و دولتي فضاي اختناق بيشتر حاكم شود و چنان بنماياند كه نيروهاي اين سازمان بر مجموعه رفتار و عملكرد كاركنان و كارمندان دولتي و حكومتي اشراف كامل دارند؛ در همان حال تلاش ميكرد سران و سازماندهندگان تظاهرات و ناآراميها را كنترل كند. ساواك مُصر بود سازماندهندگان و رهبران تشكلهاي مخالف را دستگير كرده و در محاكم قضايي محكوميتهاي سنگيني براي آنان در نظر گرفته شود. ساواك بر آن بود تا بسياري از روحانيون را كه در گسترش مخالفتها نقش قابلتوجهي دارند، دستگير و يا به مناطق دور افتاده تبعيد كند. به رغم تمام تمهيدات امنيتي و پليسي ساواك و ساير نيروهاي حكومتي، دامنه مخالفتها و تظاهرات ضدحكومتي همواره روزافزون بود و مردم ايستادگي و مقاومت جانانه و تحسينبرانگيزي در برابر ساواك به نمايش ميگذاشتند. همزمان با گسترش سركوب ساواك، خبرگزاريها و رسانههاي مختلف جهان از كشتارهاي روزافزوني خبر ميدادند كه همه روزه در شهرها و مناطق مختلف كشور توسط ساواك صورت ميگرفت. در مهمترين درگيريهاي منجر به قتلعام گسترده مخالفان در شهرهاي مختلف (از جمله قم، تهران، تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز، كرمان و رشت) ساواك نقش درجه اول داشت. ساواك در اقداماتي پيشگيرانه، به منازل و محل كار و رفت و آمد سازماندهندگان و رهبران گروههاي مختلف سياسي و اجتماعي مخالف حكومت، كه در گسترش ناآراميها نقش داشتند، حمله كرده و آنان را دستگير ميكرد و يا به شدت مورد ضرب و شتم قرار ميداد. ساواك با ايجاد رعب و وحشت، در تلاش بود كنترل اوضاع را به دست گيرد؛ اما اين اقدامات به ندرت به نتايج قابلاعتنايي منجر ميشد. گاه ساواك به علما و روحانيون سرشناس و ساير سازماندهندگان تظاهرات مخالف حكومت در شهرهاي مختلف هشدار ميداد و آنان را از ادامه مخالفت با حكومت برحذر ميداشت. با اين احوال مخالفتها همواره فزاينده بود و به تبع آن عجز و ناتواني ساواك و ساير مراجع حكومتي و نظامي در برابر مخالفان بيش از پيش آشكار ميشد. اين روند در تمام تابستان و سپس ماههاي منتهي به بهمن 1357 با شدت ادامه داشت. مخالفت آشكار با حكومت (حداقل از اواسط سال 1357) به امري فراگير تبديل شد و به تدريج گروه وفاداران به رژيم پهلوي به سرعت در اقليت قرار گرفتند. در واپسين ماههاي عمر حكومت پهلوي، ساواك و ساير نهادهاي حكومتي نظير ارتش (در سطح فرماندهي و اميران ارشد) تنها وفاداران به رژيم پهلوي بودند. با اين احوال، ساواك كماكان به رفتار خشن و غيرانساني خود با مخالفان ادامه ميداد و حتي نسبت به مجروحان و مصدومان تظاهرات و درگيريها نيز اغماض نميكرد. ساواك نگران رويگرداني نيروهاي نظامي و انتظامي از حكومت و پيوستن آنان به مخالفان و انقلابيون بود. به طور مدام بر تعداد كساني كه خدمت در ارتش و نيروهاي نظامي را ترك كرده و به مخالفان ميپيوستند، افزوده ميشد. ساواك در تماسهاي تلفني خود، فرماندهان نيروهاي انتظامي و ارتش و نيز رجال و كارگزاران حكومتي و دولتي را به مقاومت در برابر مخالفان واميداشت و هشدار ميدهد كه اگر در برخورد با مخالفان قصور ورزند با مجازاتها و عواقب سنگيني روبرو خواهند شد. در اين دوره ساواك كماكان به حملات ديوانهوار و غيرانساني خود به مخالفان پرشمار حكومت در كشور ادامه داد و بر شمار قربانيان دوران انقلاب افزود و براي سركوب و قلع و قمع بيرحمانه طرفداران امام خميني دستور اكيد صادر كرد. از اواسط سال 1357، دامنه درگيريها به حدي گسترش يافت كه گاه تعداد قربانيان ساواك از چند صد نفر در روز فراتر ميرفت. ساواك گاه حملات خود را به صفوف مخالفان و تظاهركنندگان، توسط افراد خود و در پوشش برخي صنوف و گروههاي اجتماعي به اصطلاح طرفدار شاه و حكومت انجام ميداد. گاه، گروههاي سازماندهي شدهاي در هيئت كارگران و كشاورزان كه به انواع اسلحههاي سرد و گرم و ساير آلات ضرب و جرح نظير زنجير، پنجه بوكس و چماق مجهز بودند، با هدايت ساواك و به عنوان دفاع از نظام شاهنشاهي پهلوي و قانون اساسي، به مخالفان حكومت حمله ميكردند.
دستگيري مخالفان
از جمله طرحهاي ساواك براي مهار انقلاب و كاهش ناآراميها، شناسايي و دستگيري گروه قابلتوجهي از افراد شاخص گروهها، احزاب و سازمانهاي مخالف حكومت بود كه در مديريت، سازماندهي و هدايت تظاهرات و گسترش ناآراميها نقش مهمي داشتند. اولين بار در اواسط خرداد 1357 و همزمان با آغاز دوران رياست مقدم بر ساواك، اين طرح مورد توجه قرار گرفت و مقرر گرديد حدود 3500 نفر از افراد مؤثر در جريان تحولات سياسي و اجتماعي جاري كشور دستگير شوند تا به تدريج از دامنه تظاهرات و ناآراميها كاسته شود. اما اين طرح در آن دوره مورد توجه شاه قرار نگرفت. براي بار دوم در اواخر آبان 1357 و در دوران نخستوزيري ارتشبد غلامرضا ازهاري، طرح دستگيري گسترده رهبران و سازماندهندگان تظاهرات مورد توجه جدي ساواك قرار گرفت و فهرستي از اشخاص و مشخصات و آدرس آنان همراه با چگونگي دستگيريشان تهيه شد. اما اين بار نيز اين طرح امكان عملي نيافت.
آخرين بار در دوره نخستوزيري شاپور بختيار و پس از خروج شاه از كشور، كه اعلام شد امام خميني به زودي راهي ايران خواهد شد، بار ديگر طرح همزمان دستگيري متعدد و گسترده مخالفان سياسي و مذهبي حكومت و انجام يك كودتاي نظامي در كشور قوت گرفت. با اين احوال، با فراگير شدن دامنه تظاهرات و ناآراميهاي سياسي در كشور و فقدان هر روزنه اميد به نجات رژيم رو به زوال پهلوي، اين طرحها، پيش از اجرا محكوم به شكست بودند. شايان گفتن است در اجراي اين طرحها براي ساواك نقش درجه اول پيشبيني شده بود.
بمبگذاري و ايجاد هراس
از جمله اقدامات ساواك، بمبگذاري در محل كار و منزل برخي از رهبران مخالف بود. اقداماتي از اين دست كه بهويژه در ماههاي نخست سال 1357 افزايش يافت، عمدتاً تلفات جاني دربر نداشت و بيشتر با برجاي گذاشتن خسارات مالي، مخالفان را تهديد ميكرد كه اگر به مخالفت با حكومت ادامه دهند، با عواقب وخيمي روبرو خواهند شد. هر چند ساواك هيچگاه مستقيماً مسئوليت اين اقدامات را برعهده نگرفت، ولي همگان ميدانستند اين بمبگذاريها كه گروهي تحت عنوان «كميتههاي انتقام» مسئوليت آن را پذيرفتند، تحت هدايت و كارگرداني ساواك انجام ميشود. ساواك همچنين هر از گاه به منزل و محل كار برخي مخالفان سياسي حمله ميكرد و آنان و همراهانشان را مورد ضرب و شتم قرار داده و با وارد آوردن خساراتي، محل را ترك ميكرد. اين حملات كه عمدتاً در شب صورت ميگرفت علاوه بر ضرب و شتم مخالفان و خانواده و نزديكان آنان، خسارات مالي قابل توجهي به بار ميآورد و در مواردي با دستگيري آنان و ضبط و مصادره اموالشان همراه بود. علاوه بر اينها، ساواك بسياري از مخالفان سرشناس حكومت را نيز از طريق تلفن تهديد به قتل ميكرد و شايعاتي پخش ميكرد تا القا كند كه با به خطر افتادن موقعيت رژيم پهلوي، مخالفان، امنيت اجتماعي، سياسي و فردي مردم را سلب خواهند كرد. تعداد كساني كه در طول ناآراميهاي دوران انقلاب توسط ساواك به انحاء گوناگون به بازداشت و قتل تهديد شدند از هزاران نفر فراتر ميرود. ساواك محل كار و زندگي تعدادي از مخالفان سياسي حكومت را به آتش كشيد و يا به وسيله عوامل خود تخريب كرد. گفته ميشد ساواك علاوه بر تخريب اموال، منازل و محل كار مخالفان، در آتشسوزي، غارت و تخريب برخي مراكز و ساختمانهاي دولتي دست دارد، تا در بين مردم ترس و واهمه ايجاد كرده، مخالفان حكومت را افرادي سودجو و مخرب معرفي كند. در مواردي نيز ساواك براي ترغيب دولت براي بهرهگيري بيشتر از خشونت و سركوب مخالفان، به طور پنهاني در تخريب و آتشسوزيها نقش داشت. گفته ميشد ساواك براي تحت فشار قرار دادن شاه و تغيير دولت شريف امامي و روي كار آمدن ازهاري نظامي كه سركوب خشنتري خواهد داشت، آتشسوزيهاي مهيبي به راه انداخته و به تخريبگريهاي متعددي دست زد؛ تا جايي كه شريف امامي در جلسات رسمي دولت صراحتاً از نقش ساواك در تخريب و آتشسوزيهاي تصنعي و عمدي در مراكز دولتي و حكومتي، نيز منزل و محل كار مردم سخن به ميان آورد.
از ديگر اقدامات ساواك، تلاش براي منحرف كردن افكار عمومي از مسير تحولات جاري كشور به سوي جريانات سياسي بياثر منفور بود. به طور مثال ساواك شايع ميكرد سرنخ تمام تحولات كشور در اختيار حزب توده و طرفداران شوروي و گروههاي چپ است.ساواك بر آن بود تا موجبات رعب و وحشت و يأس و سرخوردگي و نوميدي مردم را فراهم كند. ساواك، گاه اعلاميهها و بيانيههاي جعلي تندي نيز با نام حزب توده و ساير گروههاي چپ منتشر ميكرد. ساواك تلاش ميكرد موضع انقلابي گروههاي مذهبي و مسلمان را كه در تحولات انقلاب نقش تعيينكنندهاي داشتند، در بين مردم بياعتبار سازد و چنين القا كند كه علما و روحانيون و نيز امام خميني و طرفداران او در كشور نقش قابل اعتنايي در ناآراميها ندارند. ساواك همواره تبليغ ميكرد كه مخالفان سياسي حكومت گروهي تروريست و خرابكار هستند و هرگاه خطري متوجه رژيم پهلوي شده و آنان قدرت را در دست گيرند، تبعات هولناكي براي مردم خواهد داشت. ساواك كه نقش قابلتوجهي در كشتارها و قتلعامهاي دوران انقلاب داشت، براي جلوگيري از بهرهبرداريهاي سياسي از موضوع قربانيان و شهيدان دوران انقلاب، مراقبت شديدي بر قبرستانها و محل دفن شهيدان اعمال ميكرد. در مواردي ساواك انتقادات تصنعي و هدايت شدهاي از بخشهاي مختلف حكومت و دولت به راه ميانداخت و تصور ميكرد خواهد توانست از گسترش مخالفتها بكاهد؛ در اين مسير نيروهايي از ساواك در معابر عمومي و محل تجمع و رفت و آمد مردم جمع ميشدند و گاهي نيز مأموران آن به عنوان منتقد در رسانههاي گروهي از برخي عوامل و مسئولان حكومتي و دولتي انتقاداتي ميكردند. از ديگر شگردها و طرحهاي ساواك، اعزام مأموران نفوذي در صف مخالفان و تظاهركنندگان و طرح شعارهاي انحرافي و تعديل كننده بود كه در تمام دوران انقلاب با نوساناتي ادامه داشت. ساواك همواره مسئله نفوذ سياسي، فكري و مذهبي امام خميني را در بين سربازان، افسران، درجهداران و ساير نيروهاي نظامي و انتظامي، با نگراني و دقت تمام دنبال ميكرد و نيروي قابل اعتنايي صرف جلوگيري از گرايش نظاميان به انقلاب و بهويژه پديده فرار روزافزون سربازان وظيفه ميكرد.
از ديگر اقدامات ساواك جلوگيري از انعكاس وسيع خبر ناآراميها در مطبوعات و رسانهها بود. ساواك برخي مديران و دستاندركاران مطبوعات را احضار ميكرد و تذكرات و هشدارهايي به آنها ميداد. با اين احوال، بهويژه در ماههاي پاياني حكومت پهلوي نفوذ و سلطه ساواك بر مطبوعات كاهش يافت. حكومت براي آرام كردن فضاي بحراني كشور در دوره نخستوزيري ازهاري، نصيري رئيس پيشين و منفور ساواك را از سفارت ايران در پاكستان فراخواند و بازداشت كرد؛ تعداد ديگري از سران رژيم نيز دستگير شدند. البته اقداماتي از اين دست هيچگاه از سوي مخالفان جدي گرفته نشد.
نفرت از ساواك
گسترش حركتهاي مردمي در دوران انقلاب، كه با سركوب بيشتر ساواك همراه بود، تنفر عمومي نسبت به اين سازمان بيش از پيش نمود يافت. به دنبال آشكار شدن ناتواني حكومت و ساواك در كنترل اوضاع اجتماعي و سياسي كشور و افزايش روزافزون تظاهرات مردمي نيز، مردم امكان بيشتري براي ابراز مخالفت و اعلام انزجار از ساواك يافتند. واژه ساواك و ساواكي در صدر عبارات تنفربرانگيز دوران انقلاب قرار گرفت و به تبع آن ساواكيها و افرادي كه با اين سازمان همكاري داشتند، در معرض انتقاد، نكوهش و گاه حمله و ضرب و جرح، قرار گرفتند. به همين دليل نيروهاي ساواك و كساني كه در پوششهاي مختلف با اين سازمان همكاري ميكردند، در دوره انقلاب، تمهيدات امنيتي و حفاظتي قابلتوجهي براي در امان ماندن از حملات مردم انديشيدند. در دوران انقلاب افرادي به اتهام وابستگي و يا همكاري با ساواك تحت تعقيب قرار گرفته و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. مردم خشمگين كه سالها شاهد ستمكاري و جنايات ساواك بودند، اينك فرصتي براي انتقامجويي يافته بودند. اوجگيري اعتراضات مردمي و از ميان رفتن تدريجي رعب و وحشت پيشين، اينك موجباتي فراهم آورده بود تا مردم، خشم فروخورده ساليان گذشته را با تعقيب اعضا و وابستگان ساواك، بهويژه، از اواسط سال 1357 كه انقلابيون در برابر رژيم پهلوي موقعيتي برتر يافتند، نشان دهند. در اين دوره بروز احساسات و هيجانات بر ضد ساواك و ساواكيها نمود آشكارتري يافت. در اين ميان علاوه بر ساواكيها، برخي مراكز، مقرها و محل تجمع ساواك در شهرها مورد حمله انقلابيون قرار گرفت و بعضاً آتش گرفته و تخريب شد. در برخي از شهرها نيروهاي ساواك به دست انقلابيون و تظاهركنندگان به قتل رسيدند. بدين ترتيب در حالي كه مردم توسط ساواك و ساير نيروهاي حكومتي قتلعام ميشدند، تظاهركنندگان كه كينه و خشم عميقي از ساواك داشتند، در هر فرصت ممكن به نيروهاي ساواك حمله ميكردند. ساواك تلاش ميكرد از اين حوادث بهرهبرداري تبليغاتي كرده و مخالفان حكومت را افراد جاني و اخلالگر معرفي كرده و مظلومنمايي كند. ساواك كه جان و مال نيروهايش تهديد ميشد، از آنان ميخواست بيش از پيش موارد حفاظتي و امنيتي را رعايت كنند و براي كاستن از وحشت و ترس به آنها روحيه ميداد.
ساواك براي حراست از مقرهاي خود تمهيدات قابلتوجهي انديشيده بود. با اين احوال تنها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ساواك سر تسليم فرود آورد. به رغم تصويب قانون انحلال ساواك در آخرين روزهاي عمر حكومت پهلوي، برخي مراكز مهم ساواك در تهران و ساير شهرها، در زمره آخرين سنگرهاي دفاع از رژيم رو به زوال پهلوي، در برابر انقلابيون ايستادگي ميكردند. گفته ميشد بسياري از اسناد مهم ساواك، طبق دستورالعملهاي تعيين شده پيشاپيش معدوم و از ميان رفته است.
در ماههاي پاياني سال 1356 و اوايل سال 1357 به رغم سياستهاي ساواك، نشريات و روزنامهها به تدريج از حكومت انتقاد ميكردند. از اواسط سال 1357 سلطه ساواك بر مطبوعات سيري نزولي يافت و چنانكه از اسناد و گزارشات ساواك برميآيد، نشرياتي چون كيهان و اطلاعات بر دامنه انتقاد و مخالفت با حكومت افزودند.
برخلاف نشريات و روزنامهها، راديو و تلويزيون ايران تا آخرين روز حكومت پهلوي در سلطه ساواك بود و به رغم برخي انتقادات مستقيم و غيرمستقيمي كه در برنامههاي راديو و تلويزيوني از عملكرد سوء حكومت صورت ميگرفت و احياناً گوشههايي از تظاهرات در راديو و تلويزيون، مجالي براي انعكاس مييافتند، ساواك تا سقوط نهايي حكومت اين رسانه را در كنترل داشت. ساواك علاوه بر راديو و تلويزيون، نشريات و روزنامههاي داخلي، اخبار و گزارشات رسانهها و نشريات خارجي درباره تحولات ايران را نيز به دقت پيگيري ميكرد. در اين ميان اخبار و گزارشات راديوهاي مهم جهاني و منطقهاي، توسط مأموران ساواك كنترل ميشد.
آسيبشناسي و برنامهريزي
ساواك طرحهاي بلندمدت و انسجام يافتهاي براي برخورد با شرايط بحراني پيشبيني نكرده بود و با آغاز حركتهاي مردمي در دوران پيروزي انقلاب اسلامي، دچار سردرگمي شد. با اين احوال كوشيد با ارائه راهحلهايي، موجبات فروكش كردن ناملايمات اجتماعي و سياسي را فراهم آورده و چارهانديشيهايي كند. به طور نمونه به دنبال واقعه 19 دي 1356 قم و سپس 29 بهمن 1356 در تبريز، ساواك به اين نتيجه رسيد كه تبعيت مردم از روحانيون و نيز نارضايتي آنان از سوء عملكرد دواير و دستگاههاي دولتي و حكومتي عامل بروز حادثه است. به همين دليل به شعب خود دستور داد ضمن بررسي مشكلات و نارضايتيهاي عمومي حوزه فعاليت خود، دلايل و ريشههاي بروز بحران را شناسايي و تجزيه و تحليل كنند. ساواك به مأموران خود هشدار ميداد كه از روحانيون مخالف حكومت مراقبت كنند و علت گرايش مردم را به سوي آنان بررسي نمايند. ساواك در جزوهاي كه با هدف ريشهيابي روند و چگونگي شكلگيري و گسترش بحران سياسي تهيه كرده بود، به تحولات پس از كودتاي 28 مرداد 1332 و نقش اين سازمان در سركوب مخالفان سياسي حكومت در دهههاي 1330 تا 1350، اشاره كرده بود. ساواك در اين گزارش تحليلي اعتراف ميكند كه ريشه بسياري از نارضايتيها را در كشور بايد در موارد زير جستجو كرد:
1ـ فقدان عدالت اجتماعي و اقتصادي، 2ـ شكاف عظيم طبقاتي در كشور، 3ـ ناكارآمدي و عدم تحقق برنامههاي پر سر و صداي انقلاب سفيد، 4ـ بيتوجهي و بياعتقادي رجال و كارگران حكومتي و دولتي به طرحهاي انقلاب سفيد و اساساً بيتوجهي و بياعتقادي به برنامههاي اصلاحي حكومت، 5ـ فساد گسترده اداري، 6ـ فساد گسترده اقتصادي و مالي، گسترش دزدي و ارتشا، گسترش تبعيض و بيعدالتي در سطوح مختلف اداري و مديريتي، بيتوجهي به مردم در دواير دولتي و حكومتي، 7ـ ناهماهنگي و ناكارآمدي دواير حكومتي و دولتي، 8ـ مشكلات فزاينده اقتصادي، 9ـ توزيع نامتعارف و تبعيضآميز ثروت عمومي و افزايش تجملپرستي در ميان اقليت ثروتمند و گسترش فقر عمومي در سطوح مياني و پاييندست جامعه، 10ـ شكست برنامههاي نوسازي و توسعه در بخش كشاورزي و عدم توجه حكومت به روستائيان، 11ـ رشد نامتوازن شهرها، 12ـ عدم توجه حكومت به حل مشكلات عديده جوانان، 13ـ عدم توجه كارگزاران حكومت به خواستهاي مردم و بياعتمادي مردم نسبت به مجموعه حكومت و 14ـ نقش استادان دانشگاهها و نيز معلمين و آموزگاران مدارس در انتقاد از حكومت در ايران و نيز گرايش طبيعي دانشجويان و دانشآموزان و طيف وسيعي از فرهنگيان و دانشآموختگان كشور به ايدئولوژيهاي سياسي و مذهبي مخالف رژيم پهلوي.
ساواك در برخي ارزيابيهاي خود، تلاش ميكرد تحولات سياسي دوران انقلاب را به گروههايي چون حزب توده پيوند زند و وانمود سازد كه گروههاي مسلمان نقش درجه چندمي در انقلاب دارند. در مواردي نيز ساواك، احتمالاً براي يافتن دستاويزي در سركوب مخالفان، بر نقش محوري گروههاي مسلح در دوران انقلاب تأكيد ميكرد و چنين القا ميكرد كه گروههاي خرابكار و تروريست عامل اصلي بحران سياسي آن دوره هستند. ساواك براي غلبه بر بحران سياسي، همگام با برخورد قهرآميز با مخالفان، موارد زير را نيز توصيه ميكرد: 1ـ با فعاليت حزب رستاخيز، حكومت چنين بنماياند كه خود پرچمدار تشكيل و فعاليت حزب و يا احزاب ملي شده و اين حزب يا تشكلهاي جديد به مظاهر و ارزشهاي فرهنِگي، سياسي، مذهبي، اعتقادي، اجتماعي و ... به ديده احترام مينگرند، 2ـ حكومت براي فائق آمدن بر مشكلات، گروهي از جامعهشناسان و متفكرين را به خدمت بگيرد، 3ـ با تفكيك گروههاي مختلف به مخالف، ناراضي و منتقد حكومت، براي ايجاد تضاد و اختلاف بين اين گروهها برنامهريزي كرده و از گروههاي ناراضي متمايل به حكومت حمايت كند، 4ـ طرحهايي براي جذب گروههاي مختلف سياسي و اجتماعي به حكومت اجرا كرده و حمايت از رژيم پهلوي را در سطوح مختلف تبليغ كند، 5ـ رسانههاي گروهي (راديو و تلويزيون) را از وجود افراد فاسد، مغرض و منحرف پاكسازي كند، 6ـ هر چه سريعتر در حل مشكلات دانشگاه و دانشگاهيان بكوشد و بر مجموعه دانشگاه كنترل بيشتري اعمال كند، 7ـ براي رسيدگي به مشكلات و خواستهاي كاركنان، كارگران و كارمندان دولت به سرعت چارهانديشي كند، 7ـ قوانين و مقررات دست و پاگير اداري بر سر راه رونق تجارت و بازرگاني در عرصه داخلي وخارجي را از ميان بردارد، 9ـ براي تهيه مايحتاج عمومي به سرعت دست به كار شود و براي به حداقل رساندن تورم تلاش كند؛ و همچنين براي كاهش قيمت مسكن و ساخت خانههاي انبوه و ارزان قيمت سرمايهگذاري كند، 10ـ براي نجات اقتصاد كشاورزي و روستايي تدابير جدي و عملي اتخاذ كند، 11ـ براي تأمين نيازها و مشكلات مالي و معيشتي نيروهاي انتظامي و نظامي چارهانديشي كند، 12ـ با پديده فساد، مبارزهاي جدي، پيگير و واقعي شروع كند، 13ـ براي تقويت و حمايت از علما و روحانيون مخالف امام خميني از هيچ تلاشي فروگذار نكرده و در ايجاد اختلاف ميان علما و روحانيون هيچگونه ترديدي به خود راه ندهد، 14ـ در برابر مخالفان حكومت امتيازات بدون ما به ازايي ندهد و تلاش كند بيشترين امتيازات در اختيار ناراضيان و منتقدين متمايل به حكومت قرار گرفته و موضع آنان را در برابر مخالفان آشتيناپذير حكومت تقويت كند، 15ـ آزادي زندانيان سياسي با تدبير و برنامهريزي ويژهاي صورت گرفته و از آزادي شتابزده و سريع آنها جلوگيري شود و تلاش شود صرفاً در ازاي به دست آوردن امتيازاتي از مخالفان، زندانيان آزاد شوند، 16ـ دولت تلاش كند اعطاي هر امتيازي به مخالفان از موضع قدرت صورت گرفته و چنين وانمود نشود كه حكومت و دولت به دليل ضعف و ناچاري تن به درخواست مخالفان داده است.
ساواك در گزارش محرمانهاي كه در 8 مهر 1357 درباره روند شكلگيري مخالفتهاي سياسي با رژيم پهلوي تهيه كرد، با بررسي نقش گروههاي سياسي، اجتماعي و مذهبي مختلف در تحولات جاري كشور، نهايتاً بر اين نكته پاي فشرد كه امام خميني از همان آغاز حركت مردم نقش تعيينكننده در هدايت و رهبري تحولات جاري كشور داشته و تمام تلاشهاي ساواك براي پيشگيري از نقش ايشان كمتر با موفقيت قرين شده است. ساواك با اشاره به گروههاي سياسي و اجتماعي مختلفي كه در جريان ناآراميهاي دوران انقلاب مشاركت دارند، تصريح ميكند كه سرنخ تمام تحولات و ناآراميها در اختيار امام خميني و روحانيون تحت هدايت ايشان است. ساواك تهران در اواسط سال 1357 با برشمردن روند حوادث كشور اعلام كرد كه تقريباً تمام گروهها، احزاب و دستجات سياسي فعال ناگزير از امام خميني و ايدههاي انقلابي او پيروي ميكنند و هدف نهايي مخالفان به سقوط كشانيدن رژيم پهلوي و برقراري حكومتي اسلامي به رهبري امام خميني است. در آذر 1357 اداره كل چهارم ساواك توصيه كرد كه اين سازمان براي كسب حيثيت خود بايد به اقدامات زير متوسل شود:
1ـ جلسات و نشستهاي مشتركي با دستگاههاي دولتي و حكومتي برگزار كرده و طي مصاحبههاي تلويزيوني وظايف قانوني ساواك را براي اذهان عمومي تشريح كند و به مردم بقبولاند كه ساواك برخلاف تبليغات و اخبار موجود، سازماني سركوبگر نيست، 2ـ مصاحبه و گفت و گوهايي با ارباب جرايد و روزنامهها ترتيب داده و آنان را ترغيب كند تا مطالبي در حمايت و طرفداري از ساواك بنويسند و از تخريب بيشتر اين سازمان در نزد افكار عمومي خودداري كنند، 3ـ ساواك طرحهاي تبليغي و رسانهاي مؤثري براي معرفي نقش سازنده اين سازمان در ايجاد امنيت داخلي اجرا كند و بر نقش اين سازمان در ايجاد امنيت و حفظ استقلال كشور تأكيد كند، 4ـ از طريق برنامههاي تبليغي رسانهاي (راديو و تلويزيون) و نيز از طريق روزنامهها و مطبوعات، مردم را به ايجاد ارتباط و تماس دوستانه و نزديك با ساواك تشويق كرده و چنين القا كند كه ساواك جز سعادت و نيكبختي مردم آرزوي ديگري ندارد ، 5ـ كميتهاي براي ارزيابي فعاليت و اقدامات ساواك و آسيبشناسي رفتار و عملكرد اين سازمان در برابر مردم تشكيل دهد، 6ـ در روشهاي بازجويي و اعترافگيري از متهمان و مخالفان سياسي تجديدنظر كرده و از بازجويان تحصيلكرده و آموزش ديده استفاده كند، 7ـ در حيطه وظايف و شيوه عمل اداره كل سوم ساواك تجديدنظر كند، 8ـ ساواكيان بدنام و تبهكار و تمام كساني كه به دليل انتساب به ساواك و همكاري با آن موجبات بدنامي سازمان را فراهم آوردهاند، اخراج شوند.
اداره كل هشتم ساواك (ضدجاسوسي) نيز در 22 آذر 1357 براي نجات ساواك از بحران گرفتار آمده كه در نوك حمله مخالفان قرار داشت، پيشنهاداتي به شرح زير ارائه داد:
1ـ براي انحراف افكار عمومي از موضوع خلافكاريها و جنايات ساواك، نام اين سازمان تغيير يابد، 2ـ طي برنامههاي تبليغاتي و اطلاعرساني، حيطه وظايف و عمل ساواك بر حسب مقررات و قوانين تصويب شده توضيح و تشريح شود، 3ـ براي اعاده حيثيت ساواك اقدامات مؤثري صورت گرفته و بهويژه جنايات، سركوبگريها و تمام اقدامات غيرانساني كه توسط مخالفان به ساواك نسبت داده ميشود، تكذيب شده و چنين القا شود كه نيروهاي ساواك انسانهايي شريف، فداكار و وطنپرست بوده و جز تعالي و پيشرفت كشور هدفي دنبال نكردهاند، 4ـ براي شناسايي برخي اقدامات مثبت خود در حفظ امنيت كشور، پارهاي از اسناد درباره جاسوسيها و خيانتهاي گروههاي سياسي نظير كمونيستها را افشا كند، 5ـ اسناد و مدارك خود را درباره اقدامات اين سازمان بر ضد نفوذ كمونيسم و دستگاه اطلاعاتي شوروي و ساير سرويسهاي اطلاعاتي ـ جاسوسي مخالف كشور را منتشر كرده و در معرض قضاوت عمومي قرار دهد، 6ـ براي ادامه همكاري منابع اطلاعاتي و نفوذيها با اين سازمان، ساواك تمهيدات امنيتي و اصول شديد مخفيكاري را رعايت كرده و با دادن وعدههاي مختلف، اين منابع اطلاعاتي را به ضرورت ادامه همكاري با ساواك دلگرم كند، 7ـ آن دسته از منابع اطلاعاتي را كه اينك در صدد قطع همكاري برآمده و بر آن شدهاند اسراري از ساواك را افشا كنند، به انحاء گوناگون تحت فشار و تهديد قرار دهد، 8ـ براي استخدام و به كارگيري منابع اطلاعاتي جديد كه وفاداري بيشتري به حكومت و آن سازمان دارند، گامهاي اساسي بردارد و با جلب اعتماد و اطمينان آنان در افزايش قابلتوجه حقوق و مزاياي دريافتي آنان بكوشد و به آنان چنين القا شود كه منتقدان رفتار سوء ساواك، مخالفان پيشرفت و توسعه كشورند و مصالح عموم مردم را تشخيص نميدهند، و 9ـ نهايتاً ساواك براي دفاع از عملكرد اين سازمان، از هيچ اقدام تبليغاتي در سطح روزنامهها و نشريات و نيز رسانههاي گروهي (راديو و تلويزيون) غفلت نورزد.
ساواك گزارشات منظمي به صورت بولتنهاي نوبهاي محرمانه تهيه و در اختيار مسئولان در دولت و حكومت قرار ميداد. اين روند تهيه گزارشات محرمانه، تا واپسين روزهاي حكومت پهلوي ادامه داشت. اين گزارشات بهويژه پس از بازگشت امام خميني به كشور، اقدامات و تلاشهاي دولت بختيار را براي جلوگيري از سقوط قطعي رژيم پهلوي مهم ارزيابي كرده و چنين وانمود ميكرد كه به زودي در ايران، بحران گسترش خواهد يافت و امام خميني در فاصله زماني نه چندان طولاني با چالشهايي جدي روبرو خواهد شد. گزارشات محرمانه ساواك درباره تحولات سياسي، اجتماعي جاري كشور تا ساعات پاياني حكومت پهلوي هم كماكان ادامه داشت.
چماقداران ساواك
از جمله اقدامات ساواك در برخورد با مخالفان حكومت در دوره انقلاب، استفاده از گروههاي سازمان يافته در پوششهاي مختلف و به ظاهر طرفدار شاه و رژيم پهلوي بود. اينان به وسايلي چون چوب و چماق، پنجه بوكس و چاقو مجهز بوده و به انقلابيون حمله ميكردند. اين گروهها كه از اواسط سال 1356 ظاهر شدند، در اوايل، عمدتاً برخي از سرشناسترين چهرههاي سياسي، فرهنگي و مذهبي مخالف حكومت را مورد ضرب و شتم قرار داده و با سردادن شعارهايي در حمايت از رژيم پهلوي صحنه را ترك ميكردند. طي ماههاي نخست فعاليت، تعداد افراد هريك از اين دستههاي معروف به چماقداران حدود 40 تا 50 نفر بود. به تدريج ساواك بر تعداد اين گروهها افزود و تعداد بيشتري با مجهز شدن به انواع سلاحهاي سرد، به مقابله با مخالفان و تظاهركنندگان پرداختند. اين گروهها كه ماهيتشان براي تظاهركنندگان شناخته شده بود، تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي در بسياري از شهرهاي كشور فعال بودند. اين گروهها ضمن حمله به تظاهركنندگان، شعارهايي در حمايت از رژيم پهلوي و شخص شاه سر ميدادند و در همان حال از رهبران انقلاب انتقاد كرده و تصاوير آنان را پاره ميكردند. گروههاي چماقدار توسط واحدهاي نظامي، انتظامي و امنيتي حمايت ميشدند و به طور توأمان به صف تظاهركنندگان حمله ميكردند. در جريان برخي از سركوبهاي مشهور و خونين ساواك، گروههاي چماقدار نقش برجستهاي داشتند. گفته ميشد گروههاي چماقدار در برخي شهرها مرتكب اقداماتي چون قتل، تجاوز و سرقت شده و تعدادي از مخالفان را با چاقو، كارد، زنجير، پنجه بوكس، چوب و چماق مجروح كرده و تعدادي نيز در اين درگيريها كشته شدهاند. در بسياري از شهرها به مغازهها و منازلي كه تصاوير امام خميني نصب شده بود حمله كرده و آن را غارت ميكردند و اتومبيلهاي انقلابيون را آتش ميزدند. در مواردي، چماقداران راه را بر مردم ميبستند و آنها را وادار ميكردند كه عكسي از شاه را در جلو اتومبيل خود نصب كنند و يا اقدام و حركتي در حمايت از شخص شاه و رژيم پهلوي انجام دهند. به دنبال خودداري مردم از نصب عكس شاه به شيشه اتومبيلهايشان، چماقداران آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و خساراتي به وسايل نقليه آنان وارد ميساختند. از مهمترين تشكلهاي حكومتي كه در تجهيز و به راه انداختن چماقداران نقش داشت، حزب رستاخيز بود. حكومت، مأيوسانه ميكوشيد از طريق اين حزب به اصطلاح فراگير، افرادي را بر ضد مخالفان بسيج كند. بر اين اساس گروهها و كميتههاي موسوم به انتقام و اقدام در بسياري از شهرها فعال شد. در حاليكه حزب رستاخيز تلاش ميكرد چنين وانمود سازد كه راه افتادن چنين گروههايي در حمايت از شاه و رژيم پهلوي، حركتي خودجوش و مردمي است، اما مردم ميدانستند كه اينان نظير گروههاي چماقدار پيشين، توسط ساواك تجهيز، سازماندهي و راهاندازي ميشوند. از ديگر گروههاي چماقداري كه با كميتههاي اقدام و انتقام قرابت بسياري داشت، گروههاي موسوم به نيروي پايداري بود كه با همكاري مشترك ساواك و حزب رستاخيز فعاليت ميكردند. اين گروههاي چماقدار، علاوه بر حمله به تظاهركنندگان و مخالفان، رهبران سازماندهندگان و فعالان شناخته شدهتر را تهديد ميكردند؛ گاه آنان را ربوده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار ميدادند. در مواردي، صدها نفر از اعضاي كميتههاي انتقام و نيز چماقداران ساواك در ساعاتي از شبانهروز كنترل برخي محلات را به دست ميگرفتند و با مخالفان و تظاهركنندگان زد و خوردهاي خشن و خونيني داشتند. بمبگذاري در منازل و محل كار برخي مخالفان سرشناس حكومت و به راه انداختن آتشسوزي و تخريب اماكن عمومي و نيز منازل، مغازهها و محل كسب و كار مردم از ديگر اقدامات كميتههاي انتقام و ساير چماقداران ساواك بود.
از ديگر اقدامات ساواك، برگزاري گاه و بيگاه تظاهرات و راهپيمايي به نفع شاه و حكومت بود. اين گونه نمايشها بهويژه به دنبال واقعه 19 دي 1356 در شهر قم روندي منظم يافت و به تبع گسترش ناآراميها، تظاهرات و راهپيمايهاي گستردهاي با همكاري حزب رستاخيز و ساواك به نفع حكومت پهلوي انجام ميشد. در اغلب اين تظاهرات، شركتكنندگان اطلاعاتي درباره چند و چون راهپيماييهاي تصنعي ساواك نداشتند و چه بسا موجبات تمسخر و مضحكه بيشتر حكومت و ساواك را فراهم ميآورد. برگزاري تظاهرات نمايشي و فاقد وجاهت عمومي توسط ساواك در 1357 هم پي گرفته شد. در جريان برگزاري اين راهپيماييها ساواك تلاش ميكرد از وجود روحانيون سرشناس و طرفدار و حامي حكومت نيز بهره گيرد. برخي از شعارهايي كه ساواك توصيه ميكرد تظاهركنندگان طرفدار شاه، سر دهند عبارت بود از:
ـ قانون اساسي ضامن استقلال است
ـ ما خواهان اجراي كامل قانون اساسي هستيم
ـ مجازات سريع فاسدان را خواهانيم
ـ ما از استقلال و تماميت كشور دفاع خواهيم كرد
ـ ما بر عليه استبداد و ظلم و ستم قيام كرديم
ـ ايراني از خانهات دفاع كن
ـ ما امنيت و آسايش ميخواهيم
ـ ايراني فريب تبليغ جهانوطنان را نميخورد
ـ ما حافظ دين و كشور خود هستيم
ـ ايراني به ايران بيانديش
ـ ايراني خانهات را آباد كن
ـ خوشا بحال بيدار دلاني كه روي از فتنه و فساد برميتابند
ـ صلح و تفاهم شرط اصلي زندگي و بقا است
ـ ايراني به وحدت ملي بيانديش
ـ استقلال و تماميت ايران هدف هر ايراني پاك سرشتي است
ـ از دولت قانوني شاپور بختيار حمايت مينمائيم
ـ چو ايران نباشد تن من مباد
ـ «لاضرر و لاضرار فيالاسلام»
ـ ويرانگران مال و خانه مردم، مسلمان نيستند
ـ سكوت در برابر دشمنان قانون اساسي خيانت به ايران است.
در دوره نخستوزيري ازهاري (آبان ـ دي 1357) برگزاري تظاهرات و راهپيماييهايي از اين دست افزايش يافت؛ با روي كار آمدن دولت بختيار، ساواك براي برگزاري تظاهرات و راهپيمايي در دفاع از رژيم پهلوي و به اصطلاح قانون اساسي مشروطيت افرادي را به خيابانها ميكشاند و اين نمايشات را تظاهرات ملي قلمداد ميكرد. از ديگر اقدامات ساواك در دوره انقلاب، پخش شايعات و اخبار جعلي و بياساس در كشور بود. در آذر 1357 و همزمان با عاشورا و تاسوعا كه مخالفان در تدارك برگزاري تظاهرات گستردهاي بودند، ساواك در اعلاميههايي بين مردم شايع كرد كه بسياري از مردم از نحوه برگزاري مراسم عاشوراي حسيني در تهران و ساير شهرها ناراضي هستند. ساواك به واحدهاي مختلف خود در تهران و حومه دستورداده بود چنين شايع كنند كه ناآراميهاي سياسي و انقلابي به زودي پايان يافته و در زماني نه چندان طولاني، اوضاع به حال سابق باز خواهد گشت. ساواك همچنين شايع كرده بود كه در ناآراميهاي سياسي جاري كشور، كمونيستها نقش درجه اول دارند.
در آستانه برگزاري مراسم عزاداري روزهاي تاسوعا و عاشورا (آذر 1357) ساواك چنين شايع كرد كه كمونيستها قصد دارند در جريان برگزاري مراسم، بسياري از روحانيون و علماي سرشناس و نيز ساير مخالفان سياسي و مذهبي حكومت را ترور كرده و به قتل برسانند و سپس تقصير آن را به گردن دولت و حكومت بياندازند. از ديگر اقدامات ساواك، به راه انداختن گاه و بيگاه اعتصابات كارگري در كارخانجات و كارگاههاي توليدي بود. در جريان اين اعتصابات، تلاش ميشد وانمود شود كه خواسته مخالفان و منتقدين حكومت، مطالبات مالي و مسائلي نظير افزايش حقوق و دستمزد است. اينگونه شگردها بهويژه در دوران نخستوزيري شريف امامي بيش از پيش به كار گرفته شد. از ديگر اقدامات تحت حمايت ساواك در دوره انقلاب كه با هدف مهار حركت مردم صورت ميگرفت، انتقادات و اعتراضات برخي محافل سياسي و اداري وابسته به حكومت از كاستيها، مشكلات، نارساييها و فساد حاكم بر كشور بود. در اين ميان سخنرانيهاي گاه و بيگاه برخي نمايندگان مجلس دوره 24 شوراي ملي در سال 1357 كه گاه بسيار تند بود و طي آن حملات شديدي متوجه دستگاهها و دواير مختلف دولتي و حكومتي و حتي ساواك ميشد، از مهمترين اين طرحهاي نمايشي بود. از ديگر اقدامات ساواك، بهرهگيري از وجود اراذل و اوباش، چاقوكشان و به اصطلاح افراد لات و گردنكش در برخي درگيريهاي خونين با انقلابيون و تظاهركنندگان مخالف حكومت بود. ساواك از همان سالهاي نخست تأسيس و فعاليت با برخي از مهمترين چاقوكشان و گردنكشان طرفدار حكومت در شهرهاي مختلف ارتباط داشت. مشهورترين اين چهرههاي گردنكش، شعبان جعفري معروف به شعبان بيمخ بود. (در 28 مرداد 1385 در امريكا درگذشت).
نخستوزيري شريفامامي
در حالي كه در روز 28 مرداد 1357 حكومت با برگزاري مراسم بزرگداشت كودتاي 28 مرداد تلاش ميكرد وانمود كند رژيم از موقعيت مستحكمي برخوردار است، آتش سوزي سينما ركس آبادان، كه به زودي شايع شد ساواك در آن دست دارد، دولت جمشيد آموزگار را با بحران جدي مواجه كرد. سپهبد ناصر مقدم رئيس وقت ساواك در ملاقاتي با شاه خاطرنشان كرد كه با توجه به مجموعه شرايط، عمر نخستوزيري جمشيد آموزگار به سر آمده و او ديگر براي حل مشكلات حكومت تواني ندارد. شاه به توصيه مقدم و برخي محافل سياسي داخلي و خارجي، جعفر شريفامامي را مأمور تشكيل كابينه كرد. ناصر مقدم پيشاپيش در اين باره با افرادي چون آيتالله شريعتمداري نيز مشورت كرده و به اين نتيجه رسيده بود كه حضور فردي با شعارهاي مسالمتجويانهتر، كه در عين حال بتواند با محافلي از مخالفان ميانهرو حكومت نيز ارتباطاتي داشته باشد و وعدههايي براي نجات حكومت از بحران ارائه دهد، بيش از هر گزينه ديگري براي اشغال پست نخستوزيري مطلوب خواهد بود؛ تعداد قابل توجهي از افراد كابينه جعفر شريف امامي را اعضاي ساواك تشكيل ميدادند. شريف امامي بسياري از طرحهاي دولت را با همكاري و رايزني مقدم برنامهريزي ميكرد. هيئت دولت شريف امامي براي مهار بحران، نشستهاي مشترك متعددي با فرماندهان نظامي داشت كه در اغلب اين جلسات ناصر مقدم نيز حضور داشت و راهكارهاي او درباره چگونگي مواجهه با مشكلات مبتلابه دولت و حكومت، بين اعضاي كابينه و فرماندهان نظامي با استقبال روبرو ميشد. مقدم تلاش كرد تا بلكه آيتالله شريعتمداري در ملاءعام مخالفت خود را با امام خميني اعلام كند، اما وي كه از قدرت و اعتبار امام در بين مردم اطلاع داشت و از تبعات سوء خواسته ساواك نگران بود، تقاضاي مقدم را رد كرد. اما در مذاكرات و گفت و گوهاي طولاني و متعدد خود اظهار اميدواري ميكرد كه به روش ديگري، از روش امام خميني در مبارزه با رژيم پهلوي انتقاد كند. در بسياري از موارد، ساواك براي مذاكره با شريعتمداري از رابطي به نام هدايت اسلامينيا بهره ميبرد كه با سفارت امريكا در تهران و نيز ساير گروههاي ميانهرو مخالف حكومت نيز روابط نزديكي داشت. شريعتمداري خواستار پياده شدن اصول قانون اساسي مشروطيت و قدرتيابي دوباره مجلس شوراي ملي به عنوان مهمترين ركن مشروطه بود. وي همچنين هر از گاه به دليل قتلعامهايي كه در تظاهرات صورت ميگرفت، دولتهاي وقت را سرزنش ميكرد. از ديگر اقدامات ساواك در اين دوره، آزادي تدريجي دهها نفر از علما و روحانيون بود و به غلط چنين تصور ميشد كه با آزادي اين افراد، از دامنه نارضايتيها در بين علما و روحانيون كاسته خواهد شد.
از ديگر پيشنهادات مقدم به دولت شريف امامي و نيز شخص شاه، طرح حساب شده آزادي شماري از زندانيان سياسي در مناسبتهاي مختلف بود. به پيشنهاد ساواك در روزهاي چهارم آبان 1357 و سپس 19 آذر 1357 (مصادف با روزهاي تولد شاه و روز بينالمللي حقوق بشر) شمار قابلتوجهي از زندانيان آزاد شدند و حكومت درباره اين اقدامات، تبليغات پر سر و صدايي به راه انداخت. از ديگر اقدامات ساواك در اين دوره تلاش براي ارائه چهرهاي مدافع و حامي اصول و ارزشهاي ديني و مذهبي از دولت شريف امامي بود. شريفامامي تقويم رسمي كشور را از تاريخ مجعول شاهنشاهي به تاريخ هجري شمسي تغيير داد. ساواك تلاش ميكرد با تشبث به برخي شعائر و ارزشهاي اسلامي و مذهبي، بين علما و روحانيون اختلافافكني كند و چنين القا كند كه اقدامات و موضعگيريهاي امام خميني و روحانيون و علماي پيرو او با اصول و ارزشهاي اسلامي و ديني مغايرت دارد و بسياري از علما و روحانيون، مخالف ديدگاههاي سياسي، اجتماعي و مذهبي ايشان هستند.
از جمله اقدامات دولت شريفامامي كه ناصر مقدم رئيس ساواك در آن نقش مهمي داشت، اعلام حكومت نظامي در تهران و 11 شهر ديگر در شامگاه روز 16 شهريور 1357 بود. با اين اقدام فاجعه جمعه 17 شهريور 1357 در ميدان ژاله (شهدا) تهران رقم خورد و به نقطه عطفي در گسترش مخالفتهاي عمومي با حكومت پهلوي تبديل شد. چند روز قبل و در روز 13 شهريور 1357 ـ عيد فطر ـ تظاهرات گستردهاي در تهران و ساير شهرها روي داد و ساواك از روند حوادث و تبعات ادامه آن احساس نگراني ميكرد. سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عيد فطر (13 شهريور 1357) به ديدار شاه رفت و با اشاره به ناآراميهاي جاري كشور و ابراز نگراني از تبعات سوئي كه ميتوانست براي اركان حاكميت به بار آورد، موافقت شاه را براي برقراري حكومت نظامي در تهران و برخي شهرها به دست آورد. به دنبال آن، در شامگاه روز 16 شهريور 1357 جلسه شوراي امنيت ملي دولت شريف امامي تشكيل شد و طي مذاكراتي به كارگرداني مقدم، نهايتاً به ضرورت برقراري حكومت نظامي در تهران و 11 شهر ديگر رأي داده شد. مقدم با ذكر اخبار و شايعاتي درباره آغاز موج جديد ناآراميها در تهران و ساير شهرها، حاضران در جلسه را متقاعد كرد كه چارهاي جز موافقت با طرح او (كه پيش از آن شاه نيز موافقتش را با آن اعلام كرده است) در برقراري حكومت نظامي ندارند. برخي از حاضران در جلسه استدلال كردند كه در ساعات محدود باقيمانده تا صبح روز 17 شهريور (زمان آغاز برقراري حكومت نظامي) مردم امكان آگاهي از اين تصميم جديد دولت را نخواهند داشت، اما مقدم با اصرار بر ضرورت برقراري سريع حكومت نظامي تصريح كرد كه رسانهها (راديو و تلويزيون) اين تصميم دولت را به طور مكرر به اطلاع مردم خواهند رساند. اما همچنان كه پيشبيني ميشد، مردم نتوانستند در جريان تصميم دولت قرار بگيرند. از صبح روز 17 شهريور 1357 در بسياري از نقاط تهران و ساير شهرها بسياري از مردم به خيابانها ريخته و بدون توجه به اخطارهايي كه درباره برقراري مقررات حكومت نظامي داده ميشد، بر ضد رژيم به تظاهرات پرداختند. ميعادگاه اصلي تظاهركنندگان تهراني در ميدان ژاله قرار داشت كه نيروهاي انتظامي و ساواك بيمحابا به روي مردم بسياري كه در اين ميدان و خيابانهاي اطراف گرد آمده بودند، آتش گشوده و شمار زيادي مجروح و تعداد كثيري نيز به شهادت رسيدند. در اين روز علاوه بر شهادت و جراحت صدها نفر از تظاهركنندگان توسط ساواك، خسارات مالي و اقتصادي قابل توجهي به منازل، مغازهها و اتومبيلهاي مردم وارد شد و آتشسوزيهاي عمدي بسياري در بخشهاي مختلف شهر به راه انداخته شد. در ديگر شهرهاي كشور نيز ساواك و ساير نيروهاي نظامي و امنيتي بر روي تظاهركنندگاني كه حكومت نظامي را ناديده گرفته و به خيابانها ريخته بودند، آتش گشود و تعداد كثيري را شهيد و مجروح كردند. بيشترين اتهامات مربوط به فاجعه روز 17 شهريور 1357 متوجه ساواك شد. تبعات كشتار 17 شهريور براي رژيم پهلوي گران تمام شد؛ از آن پس ناآراميها وارد مرحله جديدي شد. در آن ميان شريفامامي نخستوزير وقت براي آرام كردن فضاي بحراني كشور، طي نطقي از واقعه ميدان ژاله ابراز تأسف كرد و كشتهشدگان و جان باختگان 17 شهريور را مورد تكريم قرار داده و به مردم به دليل اين فاجعه تسليت گفت. اين موضعگيري شريف امامي از سوي ساواك تهران، كه در آن نقش محوري داشت، مورد اعتراض واقع شد و پرنيانفر ـ رئيس ساواك تهران ـ طي نامهاي خطاب به مقدم، به اين موضعگيري نخستوزير انتقاد كرده و اضافه كرد كه اگر سخن شريفامامي در اداي احترام به كشتهشدگان و شهداي 17 شهريور مورد تأييد مجموعه حكومت بوده باشد، پس در اين ميان نيروهاي امنيتي و انتظامي كه به دستور حكومت در آن روز مرتكب اين كشتار شدند، در چه جايگاهي قرار خواهند گرفت. پرنيانفر هشدار داد كه سخنان نخستوزير اثرات و تبعات سوئي در تضعيف روحيه نيروهاي ساواك و ديگر نيروهاي نظامي و انتظامي بر جاي خواهد گذاشت.
در همان زمان شايع شد كه علاوه بر ساواك و نيروهاي نظامي، واحدهايي از سربازان اسرائيلي نيز در جريان كشتار 17 شهريور 1357 دست داشتهاند. روز پس از كشتار 17 شهريور، شوراي امنيت ملي دولت شريفامامي با حضور مقدم، بار ديگر تشكيل جلسه داد و درباره واقعه به بحث پرداخت. با اين احوال، به دليل گسترش دامنه بحران در نقاط مختلف كشور، به طور ضمني ضرورت ادامه سياست سركوب مورد توجه حاضران در جلسه قرار گرفت و در تعداد ديگري از شهرهاي كشور نيز مقررات حكومت نظامي برقرار شد. پس از واقعه 17 شهريور، كارتر ـ رئيسجمهور امريكا ـ در تماسي، به شاه اطمينان داد كه از روش قهرآميز و قاطع او در برخورد با مخالفان حمايت ميكند.
به دنبال كشتار 17 شهريور، مخالفان رژيم با صدور اعلاميه، بيانيه و ارائه سخنراني مراتب انزجار خود را از حكومت پهلوي اعلام كردند. در اين ميان آيتالله شريعتمداري نيز طي اعلاميهاي كه مردم را به آرامش دعوت ميكرد، نيروهاي حكومتي را به دليل كشتار 17 شهريور نكوهش كرد. گفته ميشود اعلاميه آيتالله شريعتمداري توسط ساواك بهرهبرداري شده و متن آن در شمارگان بسيار پخش شد. پس از واقعه 17 شهريور، مقدم در يكي از جلسات شوراي امنيت ملي دولت شريف امامي از وضعيت وخيم و ناكارآمد دستگاههاي تبليغاتي و رسانهاي حكومت انتقاد كرده و بر اين نكته تأكيد كرد كه راديو و تلويزيون از برآوردن خواستها و نيازهاي تبليغاتي حكومت و نقشي كه ضرورتاً اين دستگاه بايد در برابر مخالفان اتخاذ كند، عاجز و ناتوان است. مقدم همچنين از وزارت اطلاعات و جهانگردي دولت شريف امامي هم انتقاد كرد كه در كنترل و هدايت نشريات و روزنامهها ناتوان بوده و اجازه ميدهد روزنامهها چنانكه دلخواه مخالفان حكومت است به انعكاس اخبار، حوادث و رخدادهاي جاري كشور مبادرت كنند و حكومت را با مشكلات مضاعفي روبرو سازند.
بدين ترتيب به نظر ميرسيد به رغم جايگزيني مقدم در رياست ساواك، تحولات محسوسي در روش برخورد ساواك با مردم به وجود نيامده و اين سازمان كماكان به دليل سوء رفتارش پذيراي بيشترين انتقادات و اعتراضات بود. با اين احوال، دولت شريف امامي وعدههايي مبني بر ايجاد تحول در ساختار تشكيلاتي و حذف نيروهاي سركوبگر و بدنام اين سازمان داد. به دنبال آن، به تدريج در محافل سياسي و اجتماعي شايع شد كه به زودي تعدادي از نيروهاي بدنام ساواك از اين سازمان اخراج خواهند شد. به دنبال آن، ناصر مقدم فهرستي از چند ده نفر از افراد بدنامتر اين سازمان را براي اخراج از ساواك در اختيار شاه و دولت قرار داد. مشهورترين اين افراد پرويز ثابتي مديركل بدنام و بيرحم اداره كل سوم (امنيت داخلي) بود؛ پرويز ثابتي نهايتاً در آبان 1357 از كشور گريخت. با اين احوال دامنه تغيير و تحول در ساواك در آن دوره چندان قابل اعتنا نبود و سرعت تحولات سياسي و اجتماعي بسيار پرشتابتر از آن بود كه دولت و نيز رياست ساواك، امكان، فرصت و نيز مجال جدي براي ايجاد تغيير و تحولات ساختاري در اين سازمان بيابند. طرح مسائلي چون لزوم تصفيه ساواك از عناصر بدنام و ناباب و سركوبگر و ايجاد تحولاتي در ساختار و تشكيلات آن، بيش از پيش موجبات تضعيف روحيه نيروهاي اين سازمان را فراهم آورد و همزمان با آن، تهديدات و خطرات بالفعلي كه همه روزه از سوي مخالفان، متوجه نيروهاي ساواك ميشد، مشكلات روحي و رواني اين نيروها را مضاعف ميساخت.
به تدريج آشكار شد كه اقدامات دولت شريف امامي كه تلفيقي از طرحهاي به اصطلاح مسالمتآميز و آشتيجويانه و نيز سركوب بود، علاوه بر اينكه نتيجه مطلوبي براي رژيم به بار نياورد، بر دامنه بحران نيز افزود. دولت شريف امامي كارنامه نوميدكنندهاي براي حكومت داشت و چارهاي جز تغيير آن با كابينهاي ديگر به ذهن تصميمگيران حكومت و بهويژه ناصر مقدم خطور نميكرد. در چنين شرايطي با زمينهسازيهاي پيشين ساواك، شاه متقاعد شد كه جز بركناري شريف امامي از نخستوزيري و روي كار آمدن فردي نظامي، كه سركوب بيشتر مخالفان را پيگيرد، چاره ديگري نيست. ساواك از روز 13 آبان 1357 بر جنايات خود در تهران و ساير شهرها افزود و با ايجاد درگيريهاي خونين با تظاهركنندگان و آتش زدنها و تخريبهاي عمدي در سطح وسيعي از شهر تهران، بيش از پيش موجبات نگراني شاه را از عواقب سوء ادامه نخستوزيري جعفر شريفامامي فراهم آورد. نهايتاً نيز مقدم در ملاقاتي با شاه موجبات انتصاب ارتشبد غلامرضا ازهاري را به نخستوزيري فراهم آورد.
نخستوزيري ازهاري
به دنبال ملاقاتهاي مقدم با شاه، رئيس ساواك به شريف امامي هشدار ميداد كه چارهاي جز كنارهگيري ندارد و نهايتاً هم چنانكه خواست ساواك بود، شريفامامي به ديدار شاه رفت و از نخستوزيري استعفا داد تا ارتشبد غلامرضا ازهاري در نيمه آبان 1357 و در شرايط اوجگيري حركتهاي مردمي، زمام امور را در دست گيرد. به دنبال انتصاب ازهاري به نخستوزيري، ساواك طي بخشنامهاي خطاب به شعب و واحدهاي مختلف خود با اشاره به بحران كشور، به نيروهايش دستور داد در سركوب مخالفان و حمايت از دولت جديد از هيچ اقدامي فروگذار نكنند. با انتصاب ازهاري، اعتراضات گسترش يافت و به تبع آن ساواك بيش از پيش به خشونت روي آورد. از مهمترين وقايع نخستين روز نخستوزيري ازهاري، اقدام شاه در ارسال پيام معروف «من صداي انقلاب شما را شنيدم» بود كه گفته ميشد ساواك در وادار ساختن شاه به صدور اين پيام نقش داشته است. ساواك به سرعت متن پيام شاه را تكثير كرده و براي بسياري از علما و روحانيون در سراسر كشور ارسال كرد.
با اين وجود، واكنش سريع امام خميني و فريب و خدعه خواندن اين توبهنامه، موجب شد تا افكار عمومي نسبت به آن بيتوجهي نشان داده و كماكان به مخالفتهاي خود بر ضد حكومت ادامه دهند. از جمله طرحهاي دولت ازهاري كه ساواك نيز در آن نقش محوري داشت، لزوم برقراري حكومت نظامي در بسياري از شهرها بود. در جلسهاي كه در روز 16 آذر 1357 و با حضور هيئت وزيران تشكيل شد، ناصر مقدم نيز كارگردان جلسه بود. از ديگر اقدامات دولت ازهاري براي آرام كردن فضاي بحراني كشور، دستگيري تعدادي از رجال و كارگزاران درجه اول حكومت در دومين روز نخستوزيري بود. اين اقدام به دنبال رايزنيها و مشورتهاي شاه با مقدم صورت گرفت. مقدم معتقد بود با دستگيري اين رجال و معرفي آنان به عنوان عاملين و مسببين اصلي بروز انحراف، حكومت گام جدي براي مهار بحران برخواهد داشت و با محاكمه و مجازات اين گروه، رژيم از خطر سقوط حتمي نجات خواهد يافت. به دنبال اين تصميم و به دستور مقدم، در 16 آبان 1357 اميرعباس هويدا نخستوزير و وزير دربار پيشين، ارتشبد نعمتالله نصيري و دوازده نفر ديگر از كارگزاران و وزيران كابينههاي سابق دستگير و زنداني شدند. تقريباً تمامي اين افراد به همراه گروه ديگري كه بعداً دستگير شدند، تا هنگام پيروزي انقلاب اسلامي در زندان بودند و پس از آن بسياري از آنان محاكمه شده و مجازاتهاي مختلفي براي آنان تعيين شد. با اين حال دستگيري رجال درجه اولي چون هويدا و نصيري، كه به هدف آرام كردن فضاي كشور صورت گرفت، پيامد مثبت قابل اعتنايي براي رژيم نداشت و همزمان با گسترش سركوب، مخالفان ساواك متشكلتر و انسجاميافتهتر از قبل، به سوي هدف نهايي كه سقوط رژيم بود، پيش رفتند.
در دوره نخستوزيري ازهاري، جلسات مشورتي متعددي با حضور هيئتوزيران و فرماندهان نظامي و انتظامي تشكيل شد كه ضمن بررسي اوضاع و احوال كشور، درباره لزوم انجام برخي اقدامات براي آرام كردن فضاي بحراني، راهكارهايي ارائه ميشد. در هدايت و مديريت اين جلسات نيز، مقدم نقش مهمي داشت. دولت ازهاري و مجموعه تصميمگيرندگان آن، به زودي در برابر ناآراميها دچار ناتواني شدند. متن مذاكرات هيئت وزيران دولت ازهاري نشان ميدهد كه راهحلي براي مهار بحران، پيش روي آنان وجود نداشت. از جمله طرحهاي دولت ازهاري تشكيل كميته بحران متشكل از برخي وزيران كابينه، فرماندهان نظامي و ناصر مقدم بود كه نتيجهاي درخور در پي نداشت. به دليل انتقادات گستردهاي كه از مدتها قبل درباره عملكرد ساواك مطرح بود و اقدامات شريف امامي كه اركان آن را متزلزل كرده بود، تا حد زيادي از كارآمدي اين سازمان كاسته شد. بدين ترتيب ساواك به رغم آنكه هنوز وفادارترين نيروي حكومت به شمار ميرفت، ديگر آن قدرت و جبروت گذشته را از دست داده بود.
از اقدامات ساواك در اين دوره براي آرام كردن فضاي كشور، اجراي طرح اطعام در محلات پرجمعيت و فقيرنشين تهران بود. ساواك با كمك برخي وعاظ و روحانيون موافق حكومت تلاش ميكرد از اجراي اين گونه طرحها به نفع حكومت بهرهبرداري سياسي و تبليغاتي كند. مقدم طي نامهاي كه در 8 آذر 1357 خطاب به ازهاري نوشت با اشاره به شواهد و قراين اعلام كرد كه در روزهاي محرم و صفر، مخالفتهاي سياسي، اجتماعي در كشور گسترش خواهد يافت. وي در اين باره پيشنهاد كرد براي مقابله با مخالفان تمهيدات زير به كار گرفته شود:
1ـ دستگاههاي تبليغاتي حكومت (راديو و تلويزيون) به شدت تحت كنترل و مراقبت قرار گرفته و از نفوذ هرگونه عنصر و عامل ضدحكومتي در بخشهاي مختلف آن جلوگيري شود، 2ـ مراسم سينهزني و نوحهخواني در شهرهاي مختلف كشور توسط دولت و حكومت برگزار شده و از اينگونه مراسم هدايت شده بهرهبرداري شود، 3ـ از نقاط حساس و حياتي تهران و ساير شهرها مراقبت شود، 4ـ از تأسيسات آب و برق حراست شود و از قطع احتمالي آب و برق در سطح شهرها، كه ميتواند موجبات نارضايتي بيش از پيش مردم را فراهم آورد، جلوگيري گردد، 5ـ از تأسيسات نفتي مراقبت شود و از بروز ناامني، بينظمي و كمكاري و احياناً اعتصابات كارگري در آن نواحي، جلوگيري شود،6ـ از حركت دستههاي عزادار در خيابانها كه ميتواند موجبات تجمع گسترده مردم و بروز ناآراميها را فراهم آورد، جلوگيري شود، 7ـ از برگزاري مراسم عزاداري در مساجد، تكايا و مكانهاي بسيار بزرگ كه ميتواند جمعيت زيادي در خود جاي دهد، جلوگيري شود، 8ـ جمعيتهاي عزادار پس از پايان مراسم از مساجد و تكايا متفرق شوند، 9ـ از سخنراني و وعظ علما، روحانيون و وعاظ ممنوعالمنبر، جلوگيري شود، 10ـ تمام كساني كه در مجالس عزاداري، سخنان و رفتار تحريكآميز سياسي انجام ميدهند، سريعاً دستگير شوند، 11ـ نيروهاي امنيتي در اكيپها و گروههاي چندين نفره براي كنترل آسانتر اوضاع، حضور دايم داشته باشند، 12ـ از اجتماعات و گردهماييهاي خياباني جلوگيري شده و مقررات حكومت نظامي (در مناطق اعلام شده)، دقيقاً اجرا شود، 13ـ اعلاميههاي هشدار دهنده در شهرهاي مختلف از سوي مراجع حكومتي و انتظامي صادر شود، 14ـ برنامههاي تبليغاتي، هشدارآميز و اثرگذار از طريق راديو و تلويزيون پخش شود، 15ـ از توقف و پارك كردن اتومبيلها در خيابانها در روزهاي برگزاري مراسم سوگواري ممانعت شود، 16ـ از آمد و شد دوچرخه، موتورسيكلت، وانتبار و اتومبيلهاي باركش در روزهاي برگزاري مراسم عزاداري جلوگيري شود، 17ـ مواد غذايي و سوختي مردم كشور، تأمين شود. 18ـ از احتمال حملات مسلحانه و چريكي گروههاي مخالف حكومت در شهرهاي مختلف كشور، مراقبت شود. 19ـ محركين سياسي مخالف حكومت در مراكز تجمع و حضور مردم سريعاً دستگير شوند و از متوليان، بانيان و مسئولان مساجد و تكايا و ديگر محلهاي برگزاري سوگواري و نيز وعاظ و سخنرانان براي اجتناب از مخالفت با حكومت. تعهد اخذ شود.
ساواك همچنين هر از گاه درباره راههاي جلوگيري از گسترش بحران در مناطق سنينشين و نيز در ميان اقليتهاي قومي و نظاير آن هشدارهايي به مقامات دولتي و حكومتي ميداد. ساواك در هشدار و گزارشاتي از اين دست، به دلايل و عواملي اشاره ميكرد كه موجبات گسترش نارضايتيهاي عمومي در مناطق داراي اقليت قومي و مذهبي را فراهم آورده و سپس درباره راههاي به حداقل رسانيدن مخالفتها راهكارهايي ارائه ميداد.
ميانهروها
از جمله طرحها و اقدامات ساواك (بهويژه پس از انتصاب مقدم به رياست آن) كنترل ناآراميها با تشبث به ميانهروهاي منتقد حكومت بود. ساواك تلاش ميكرد چنين بنماياند كه مخالفان آشتيناپذير و جريان برانداز رژيم، اقليتي غيرقابل اعتنا هستند و در اين ميان كساني كه صرفاً منتقد حكومت بوده و خواهان انجام برخي اصلاحات در بدنه حاكميت هستند و از قانون اساسي مشروطيت حمايت ميكنند، در اكثريت قرار دارند. ساواك اميدوار بود اين گروهها با ايجاد اختلاف در صفوف مخالفان، موجبات نجات رژيم را از سقوط فراهم آورند. در بين علما و روحانيون و جناح مذهبي، ساواك به ياري افرادي چون آيتالله شريعتمداري اميد فراواني بسته بود و در مقاطع مختلف هم براي پيشبرد اهداف و مقاصد خود و حكومت از وي بهره ميبرد. طرفداران حزب توده، ساير گروههاي چپ، گروههاي چريكي و كساني كه طرفدار مبارزه چريكي و مسلحانه با رژيم بودند، امام خميني و تمام كساني كه از ديدگاههاي ايشان پيروي ميكردند، در صدر مخالفان آشتيناپذير حكومت جاي داشتند. ساواك اميدوار بود افراد و محافل وابسته به جبهه ملي و نيز نهضت آزادي ايران را براي مهار ناآراميها و جلوگيري از سقوط رژيم به خدمت گيرد. ساواك بر اين باور بود كه اين احزاب و گروهها در مقايسه با ديگر مخالفان رژيم براي گفت و گو و مذاكراتي كه ميتوانست به راهحل اميدواركنندهاي بيانجامد، آمادگي بيشتري دارند؛ بر همين اساس همواره بر ضرورت گفت و گو و رفتار مسالمتآميز با مخالفان ميانهرو حكومت تأكيد ميكرد.
البته در ميان اعضا و طرفداران گروههايي نظير نهضت آزادي نيز افراد و شخصيتهاي سازشناپذيري حضور داشتند. ساواك دلايل بسياري داشت كه نشان ميداد برخي از مهمترين چهرههاي جبهه ملي حاضر به گفت و گو و مذاكره با حكومت هستند. ساواك البته از كمك همتايان امريكايي خود (سيا و نيز سفارت امريكا در تهران) نيز بهرهمند بود كه با بسياري از چهرههاي مشهور جبهه ملي در تماس بودند. برخي از اين افراد در گفت و گو با امريكاييها، ديدگاههاي خود را درباره تحولات جاري ابراز ميكردند. اسناد سفارت امريكا در تهران، از روابط برخي اعضا و چهرههاي شناخته شده جبهه ملي و نيز برخي هواداران و اعضاي نهضت آزادي ايران با سفارت امريكا و مقامات آن كشور در تهران حكايت دارد كه تقريباً در تمام دوران انقلاب ادامه داشت. سفارت امريكا و نيز مأموران سيا در تهران در دوران ناآراميهاي انقلاب تلاش داشتند به برخي اعضاي نهضت آزادي ايران نزديك شوند و اميدوار بودند از طريق اين گروه، در جريان تحولات قرار گرفته و موقعيتهايي براي آينده حضور خود در ايران دست و پا كنند.
تماسهاي سفارت امريكا در تهران با دو گروه (جبهه ملي و نهضت آزادي ايران) تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي ادامه يافت. با آشكار شدن سقوط نهايي رژيم، ديگر مذاكرات و گفت و گوها بيشتر درباره وضعيت سياسي آينده ايران پس از روي كار آمدن رژيم انقلابي جديد متمركز شده بود. به دنبال خروج شاه از كشور، امام خميني براي بازگشت به ايران اعلام آمادگي كردند و ملاقاتها و تماسهاي مقدم با افراد جبهه ملي و نهضت آزادي ايران و ساير ميانهروها افزايش يافت. در اين ميان سفارت امريكا در تهران در جريان بسياري از اين ملاقاتها و تصميمات اتخاذ شده قرار داشت. در نيمه شهريور 1357، هنوز خواستهاي اصلاحطلبانه جبهه ملي مسائلي نظير لزوم انحلال فوري ساواك بود كه در چارچوب حفظ نظام سياسي موجود مطرح ميشد. سفارت امريكا در تهران نيز در گزارشات خود طي آذر 1357، موضوع انحلال ساواك را از مهمترين خواستهاي جبهه ملي برميشمرد. جبهه ملي بهويژه در دوره انقلاب تلاش ميكرد بين رفتار سياسي خود با حكومت و رفتار امام خميني اندكي فاصله وجود داشته باشد. اين گروه چندان رغبتي به پذيرفتن رهبري فكري ـ سياسي بلامنازع امام خميني نداشت. در شهريور 1357 هم هنوز افرادي از جبهه ملي در گفت و گو با امريكاييان در داخل و خارج كشور، درباره موضعگيري خود در برابر شاه و مشكلاتي كه ساواك براي آنان ايجاد ميكرد پرس و جو و تعيين تكليف ميكردند و موضع مشخصي درباره تحولات جاري كشور در پيش نگرفته و عمدتاً انفعالي رفتار ميكردند. برخي اعضاي سرشناس جبهه ملي، در واپسين ماههاي عمر رژيم، در گفت و گو با برخي گروههاي ميانهرو و مرتبط با شاه و حكومت، نگراني خود را از وضعيت بحراني كشور ابراز داشته و از شاه تقاضا ميكردند اجازه دهد گروههاي ميانهرو به اصطلاح اصلاحطلب، راهي براي مهار بحران بيابند. برخي از رهبران و اعضاي برجسته جبهه ملي نيز تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي به تماس با مقدم ادامه دادند. بر همين اساس، مقدم با متقاعد كردن شاه، بارها با رهبراني از جبهه ملي تماس گرفت و خواستار مشاركت آنان در پروژه جلوگيري از سقوط نهايي رژيم شد. برخي افراد وابسته به جبهه ملي با وساطت مقدم با شاه نيز گفت و گو كردند. در اين ميان مقدم براي ايجاد اختلاف بين جبهه ملي و گروههاي ميانهرو با امام خميني تلاش ميكرد. البته تلاش مقدم براي تماس و مذاكره با روحانيون مخالف و سازشناپذيري چون (آيتالله دكتر بهشتي)، حتي با وساطت افرادي از رهبران نهضت آزادي نيز به نتيجه نرسيد و علما و روحانيون مخالف حكومت حاضر به ملاقات و گفت و گو با مقدم نشدند.
در مقايسه با جبهه ملي، نهضت آزادي موضع انقلابيتري داشت و طي دهههاي 1340 و 1350 هم بيش از گروه نخست در مقابل رژيم پهلوي ايستادگي كرده و طعم سركوب ساواك را چشيده بود. در همان حال، بيش از جبهه ملي در حمايت از مواضع انقلابي امام خميني ثابت قدم بود. با اين احوال برخي از اعضاي بلندپايه نهضت آزادي ايران نيز در دوره ناآراميهاي انقلاب با مقدم و افراد و محافل ديگري در دولت و حكومت تماسهايي داشتند و با سفارت امريكا در تهران نيز مشكلات و خواستهاي خود را در ميان مينهادند.
پس از آن كه آشكار شد ارتشبد ازهاري نيز از مهار بحران ناتوان است و از رجال و كارگزاران وابسته به حكومت فرد ديگري ياراي پذيرفتن نخستوزيري نيست، طرح مذاكره با رجالي از جبهه ملي و يا نهضت آزادي ايران و نيز ساير افراد، مورد توجه شاه قرار گرفت. پس از كسب موافقت شاه، مقدم در زندان ملاقاتي با مهندس مهدي بازرگان كرد و به او وعده داد كه از آن پس شاه به نظام مشروطه پايبند خواهد بود. با اين احوال بازرگان او را نوميد ساخت و گفت كه ديگر براي عملي شدن آرزوي شاه دير شده است و او نميتواند در اين راستا گامي بردارد. از ديگر كساني كه مقدم با او ملاقات كرد، دكتر كريم سنجابي از رهبران جبهه ملي (رهبر حزب ايران) بود كه او دعوت مقدم را براي ملاقات با شاه پذيرفت و در گفت و گو با شاه، وعدة مساعدي براي پذيرش نخستوزيري داد، اما شروط او نيز، نظير خروج شاه از كشور، مورد تأييد شاه قرار نگرفت. پس از آن جبهه ملي در رابطه با اين ملاقات اعلاميهاي صادر كرد و در صدد برآمد ارتباط جبهه ملي با شاه و رژيم پهلوي را تكذيب كرده و بر ارتباط خود با امام خميني تأكيد ورزد. ارتباطات مقدم، در روزهاي پاياني نخستوزيري ازهاري افزايش يافت. اعضاي برجسته و رهبران جبهه ملي و نهضت آزادي ايران و ساير افراد و گروههاي همسو ترديد داشتند كه نهايتاً كفه ترازوي تحولات سياسي به سود رژيم پهلوي خواهد بود و يا انقلابيون. حداقل براي برخي از مهمترين اعضاي اين احزاب و گروهها تصميمگيري دشوار مينمود. چه، از يك سو برخي از آنان علاقهمند بودند با در اختيار گرفتن نخستوزيري و ساير پستهاي مهم، شاه را در مجموعه حاكميت تا سر حد پادشاهي تشريفاتي در نظام مشروطه تنزل مقام بخشند، و از سوي ديگر ترديد داشتند كه با پذيرش اين سمتها در آن شرايط بحراني، بتوانند كنترل اوضاع را به دست گرفته و نظام دلخواه را در عرصه كشور مستقر سازند؛ بهويژه اينكه شواهد نشان از سقوط قريبالوقوع حكومت پهلوي ميداد. از ديگر كساني كه پس از ملاقات سنجابي، به ديدار شاه رفت و درباره پذيرفتن مقام نخستوزيري با او مذاكراتي انجام داد، دكتر غلامحسين صديقي بود كه به همت مقدم پنج بار با شاه به گفت و گو نشست. منابع موجود نشان ميدهد كه صديقي بيش از سنجابي براي پذيرش نخستوزيري اشتياق نشان داد و در همان حال ضرورت انحلال ساواك را به شاه گوشزد كرد. اما برخي شروط ديگر او از جمله به حداقل رسيدن نقش شاه در حاكميت كه شاه نپذيرفت، به استنكاف او از پذيرش اين پست انجاميد؛ ضمن اينكه اعضاي جبهه ملي نيز در برابر او موضع مخالفي اتخاذ كرده و به او هشدار دادند از پذيرش پست نخستوزيري شاه كه ميتواند پيشينه سياسي او را تحتالشعاع قرار دهد، پرهيز كند. در حالي كه هنوز طرح نخستوزيري صديقي منتفي نشده بود، مقدم طي بخشنامهاي از نيروهاي تحت امرش خواست تا براي جلوگيري از هرگونه پيشامد غيرمنتظره براي صديقي و خانواده و بستگان او، تدابير امنيتي و پليسي لازم انديشيده شود. اما مذاكرات مقدم با شاپور بختيار، از رهبران جبهه ملي، براي پذيرش پست نخستوزيري با موفقيت قرين شد. ملاقاتها و مذاكرات برخي رهبران و اعضاي برجسته نهضت آزادي ايران و جبهه ملي با مقدم و ساير مراجع حكومتي و نظامي، در دوران نخستوزيري شاپور بختيار نيز ادامه يافت. پس از آن كه امام خميني اعلام كردند به زودي راهي ايران خواهند شد، اين مذاكرات و گفت و گوها، كه احتمالاً با سفارت امريكا در تهران نيز در ميان نهاده ميشد، بيش از پيش ادامه يافت. در اين ميان، درباره چگونگي برقراري تمهيدات لازم براي بازگشت امام خميني به كشور و موضعگيري دولت بختيار در مقابل ايشان، گفت و گوهايي به عمل ميآمد. شواهد موجود نشان ميدهد كه افراد و گروههاي شركت كننده در اين گفت و گوها اميدوار بودند با بازگشت امام خميني به كشور، از گسترش بيشتر بحران جلوگيري شود. برخي از اسناد سفارت امريكا نشان ميدهد كه گروههاي مذاكره كننده و از جمله مقدم، اميدوار بودند امام خميني چند روز پس از مراسم استقبال ويژهاي، تهران را به قصد قم ترك كند و به تبع آن بختيار با تغيير چند وزير و گماردن چهرههاي ميانهرويي از انقلابيون به اصطلاح دولت وحدت ملي تشكيل دهد؛ اگر اين طرح موفقيتي كسب نكرد، تلاش شود، نظام جديد انقلابي از كنترل گروهها و احزاب انقلابي ميانهرو خارج نشود.
از جمله مهمترين كساني كه مقدم براي به خدمت گرفتنش در رأس كابينه ملاقاتهاي متعددي با او داشت، علي اميني بود كه از اوايل دهة 1340 در حاكميت سمتي نداشت و به دليل سوءظن شاه به او، ساواك رفتار و ملاقاتهاي او را كنترل ميكرد. اما اميني پس از آن كه تصريح كرد براي كنترل بحران بسيار دير شده، اضافه كرد كه هرگاه شاه كنترل ارتش و ساواك را برعهده او گذارد، حاضر به پذيرش نخستوزيري خواهد شد. اين پيشنهاد از سوي شاه رد شد، با اين وجود پس از آن كه ازهاري هم از عهده مشكلات برنيامد، بار ديگر مقدم از سوي شاه مأمور مذاكره با علي اميني شد تا بلكه او را به پذيرفتن پست نخستوزيري متقاعد كند. اما علي اميني علاوه بر دو شرط پيشين، لزوم خروج سريع شاه از كشور و نيز تشكيل شوراي سلطنت را پيش شرط خود براي پذيرش نخستوزيري اعلام كرد. اما شاه اين شروط اميني را براي بار دوم رد كرد. اما اميني بارها به ديدار شاه رفت و با مقدم نيز مذاكرات و رايزنيهاي سياسي متعددي انجام داد. بر پايه مشورت با اميني بود كه موضوع مذاكره و تماس با افرادي از جبهه ملي و نهضت آزادي ايران براي قبول پست نخستوزيري مورد توجه شاه قرار گرفت و به دنبال آن مقدم به عنوان رابط اصلي اين ملاقاتها، گفت و گو و مذاكرات چند جانبه مكرر و مفصلي با رهبران جبهه ملي و نهضت آزادي ايران و نيز سفارت امريكا در تهران انجام داد. در اين ميان مذاكرات و گفت و گوهاي مقدم با اميني براي قبول پست نخستوزيري تا مدتها ادامه داشت. از ديگر كساني كه از دوران زمامداري شريف امامي بيميل به قبول پست نخستوزيري نبود، دكتر مظفر بقايي كرماني بود كه حزب زحمتكشان او در تمام دوره انقلاب در پوشش حمايت از قانون اساسي و نظام مشروطه حكومت، از رژيم حمايت كرده و خواستار جلوگيري از سقوط نهايي نظام شاهنشاهي بود. ساواك هم به طور ضمني از اينگونه موضعگيريهاي بقايي، كه به ظاهر انتقاداتي هم متوجه حكومت و حتي شاخص شاه ميكرد، حمايت مينمود.
در آستانه نخستوزيري ازهاري و پس از آن، مدت كوتاهي نيز موضوع نخستوزيري ارتشبد غلامعلي اويسي مطرح شد و اين موضوع در شورايي متشكل از فرماندهان نظامي و مقدم و برخي افراد ديگر مورد بررسي قرار گرفت كه خيلي زود به دست فراموشي سپرده شد.
مقدم مذاكرات و ملاقاتهاي مكرري با اجزاي سفارت امريكا و نيز مأموران سيا در تهران داشت و درباره مسائل و مشكلات مختلف سياسي و اجتماعي مبتلابه رژيم پهلوي با آنان به گفت و گو مينشست، تا بلكه با بهرهگيري از اطلاعات و تجارب امريكاييان، براي مهار بحران راهحلي بيابد. بسياري از اقدامات ساواك و نيز مجموعه حكومت در دوران انقلاب با مشاورت و يا حداقل اطلاع قبلي سفارت امريكا و نيز مأموران سيا در ايران صورت ميگرفت. موضوع جابجايي دولتها و نيز موضعگيريها و برخوردهاي حكومت در مقابل مخالفان و سياستهايي كه در مقاطع مختلف در قبال بحران اتخاذ ميشد، معمولاً توسط ساواك و ساير مراجع، با محافل امريكايي در تهران در ميان نهاده ميشد. با گسترش مخالفتها و بحراني شدن موقعيت رژيم، در گفت و گوهاي مقدم با سفارت امريكا، درباره آينده حضور امريكا در ايران و خطرات احتمالي كه منافع اين كشور را در ايران تهديد ميكرد، گفت و گوهاي مفصلي صورت ميگرفت. در برخي از اين گفت و گوها، مقدم امريكاييان را نسبت به عواقب سويي كه پس از سقوط احتمالي شاه در انتظار منافع آنها در ايران است، هشدار ميداد و از آنان ميخواست در حمايت از رژيم پهلوي ترديدي به خود راه ندهند. طي ماههاي پاياني عمر رژيم پهلوي، برخي مديران ارشد سيا براي رايزني و نيز آگاهي از اوضاع سياسي و اجتماعي ايران وارد تهران شده و مذاكرات مفصلي با مقدم انجام دادند. اين روند در دوره نخستوزيري شاپور بختيار بيش از پيش ادامه يافت و طرفين درباره راههاي مهار بحران و جلوگيري از پيروزي نهايي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني اظهارنظرهايي داشتند. با اين احوال و برخلاف انتظاري كه حكومت و ساواك از سيا و امريكاييها داشتند، سيا تا واپسين دوران عمر رژيم پهلوي به شناختي واقعبينانه از روند تحولات سياسي و اجتماعي جاري در ايران دست نيافت و در پيشبيني حوادثي كه ميتوانست و ميرفت تا مجموعه رژيم پهلوي را با خطر سقوط مواجه كند، ناتوان عمل ميكرد.
هنگامي كه ژنرال هايزر در دوره نخستوزيري بختيار براي كنترل بحران وارد تهران شد و شايعه احتمال وقوع كودتايي امريكايي (نظير كودتاي 28 مرداد 1332) بر سر زبانها افتاد، مقدم در گفت و گوهاي مقامات ايران با وي، نقش قابلتوجهي داشت. هايزر تصريح كرده كه صرف حضور مقدم در جلسات شوراي فرماندهان نظامي و رجال سياسي، بيانگر اهميت مذاكرات و تصميمات اتخاذ شده بود.
امام خميني
در مباحث و فصول پيشين درباره برخوردهاي ساواك با امام خميني در مقاطع مختلف سخن به ميان آمد. به رغم تمهيدات، اعمال فشارها، سختگيريهاي مشترك ساواك و سازمان امنيت عراق، امام خميني تا اواسط سال 1357 انقلاب ايران را از عراق رهبري كردند. اما هنگامي كه فشار ساواك و سازمان امنيت عراق عرصه را برايشان و طرفدارانشان تنگ كرد، ايشان تصميم گرفتند عراق را ترك كنند. در آستانه خروج امام خميني از عراق، مقدم رايزنيهايي با سازمان امنيت عراق و وزارت امور خارجه ايران و نيز شخص شاه و هيئت وزيران وقت (به رياست شريف امامي) داشت و درباره چگونگي و راههاي برخورد با امام در صورت خروج از عراق و مقصد او انجام داد. با اين احوال، ايشان تصميم گرفت عراق را به مقصد فرانسه ترك كند. بسياري از كارگزاران حكومت، به غلط، معتقد بودند دور شدن ايشان از ايران، از گسترش بيشتر بحران جلوگيري خواهد كرد و حكومت در مهار ناآراميها موفق خواهد شد. با نفوذ ساواك، برخي از روحانيون و علماي كشورهاي اسلامي طي اعلاميهها و بيانيههايي حمايت خود را از رژيم پهلوي اعلام كردند. بعضي از روحانيون كشورهاي منطقه با هدايت ساواك، نامههايي براي روحانيون ايران مخابره كردند كه در آن نسبت به عواقب سوئي كه در پي سقوط رژيم پهلوي دامنگير مردم و علماي ايران خواهد شد، هشدار ميدادند.
در اين ميان، امام طي اعلاميهها، بيانيهها و سخنرانيهايي، مواضع سازشناپذيري بر ضد رژيم پهلوي اتخاذ كرده و طرفداران خود را به ضرورت ادامه مبارزه با رژيم پهلوي دعوت ميكرد. ايشان در مقاطع مختلف، مردم را نسبت به تلاشهايي كه ساواك براي ايجاد اختلاف در صفوف انقلابيون انجام ميداد، هشدار داده و آنان را از هر عملي كه بر اختلافات داخلي دامن بزند، برحذر ميداشت. ايشان به مخالفان رژيم پهلوي هشدار ميداد كه ساواك براي انحراف مسير انقلاب و نيز دلسرد كردن مردم در ميان صفوف تظاهركنندگان نفوذ كرده و اختلافافكني ميكند و نيز با به راه انداختن تظاهرات و راهپيماييهاي انحرافي و هدايت شده، در صدد مهار ناآراميهاست. ايشان مردم را هشدار ميداد كه در برابر اقدامات انحرافي، تحريككننده و گولزننده ساواك هوشيار باشند. از آنجايي كه از نيمه سال 1357 افراد و گروههايي از انقلابيون و مخالفان رژيم پهلوي در شهرها و مناطق مختلف كشور افرادي را به اتهام وابستگي و ارتباط با ساواك مورد حمله قرار داده بودند، امام خميني در 20 دي 1357 طي اعلاميهاي با اشاره به اعلاميههاي بدون امضايي كه در شهرهاي مختلف، اشخاصي را به ساواك منسوب كرده و تهديد به قتل ميكردند، هشدار داد كه اينگونه اقدامات برخلاف نظر اسلام و خلاف شرع بوده و آن را توطئهاي براي شكست و ناكامي تحركات انقلابي مردم ارزيابي كرده و از مردم خواست تا از اين گونه اقدامات جلوگيري كنند و به خواسته اين شبنامهها و اعلاميههاي بدون امضا توجهي نشان ندهند:
بسمالله الرحمن الرحيم
سلام و تحيت به عموم ملت ايران ايدهم الله تعالي. مطالبي از ايران ميرسد كه از توطئهاي خطرناك حكايت ميكند. گفته ميشود اعلاميههايي بدون امضاء در تهران و شهرستانها منتشر ميشود و اشخاص بسياري را به اسم ساواكي و يا عمال شاه تهديد به قتل ميكنند و خانههايي را با همين بهانهها سوزانده و به زن و فرزندان آنان اهانت نموده و آزار دادهاند. به طوري كه از ايران اطلاع دادهاند اعمالي برخلاف اسلام و انصاف بدون رعايت حقوق شرعي انجام ميگيرد كه شاهد بر آن است كه دستههاي ناپاكي در كار است كه با هرج و مرج و ايجاد رعب و وحشت نهضت مقدس اسلامي را متهم نموده و خداي نكرده به شكست بكشند. ملت محترم ايران بايد بداند كه ديانت مقدس اسلام، جان و مال انسانها را محترم شمرده و تجاوز به آن را از محرمات عظيمه ميداند و كساني كه دست به اين نحو جنايات زده و موجب ارعاب مردم ميشوند به نظر ميرسد از جناحهاي منحرفي باشند كه ميخواهند در پناه هرج و مرج، يا شاه را حفظ كنند و يا كشور را با ايجاد كودتاي نظامي به تباهي بكشند.
مردم مسلمان ايران در مبارزات به حق خود از اين روشهاي غيرانساني استفاده نميكنند و موظف شرعي هستند كه به اعلاميههاي مشتمل بر قتل و غارت و اعلاميههاي بيامضاء به هيچوجه ترتيب اثر ندهند و از اشخاصي كه ميخواهند به خانههاي مردم تجاوز كنند و آتشسوزي نمايند جلوگيري نمايند كه به نظر ميرسد توطئهاي در دست اجرا است كه بايد از آن جلوگيري كرد.
ملت شريف در تهران و شهرستانها و قصبات به راهپيمايي و تظاهرات و اعتصابات خود ادامه دهند تا اين ئوطئه با رفتن شاه خنثي شود.
بر حضرات علماي اعلام ايران است كه مردم را با اطلاعيهها بيدار كنند و آنان را به وظايف شرعيه خود آگاه نمايند كه مجازات اشخاص جنايتكار و مجرم بعد از اثبات جنايت با محاكم صالحه است، نه با اشخاص متعارف. از خداوند تعالي قطع دست جنايتكاران را خواستارم.
والسلام عليكم و رحمهالله
روحالله الموسوي الخميني
ايشان در برابر اقدامات و طرحهايي كه ساواك و حكومت براي مهار انقلاب اجرا ميكرد، موضعگيري مينمود و ضمن ابراز مخالفت با اقدامات ايذايي ساواك و حكومت، مردم را نسبت به اهداف و مقاصدي كه رژيم پهلوي از طرح و اجراي اينگونه اقدامات دنبال ميكرد، آگاه مينمود. چنانكه وقتي ساواك درصدد برآمد با برگزاري برخي مراسم در اعياد ديني و مذهبي نظير اعياد شعبانيه، افكار عمومي را به سوي حكومت جلب كند، امام خميني به اين اقدام ساواك واكنش نشان داده و طي اعلاميهاي، مردم را نسبت به توطئهاي كه ساواك و حكومت در اين برنامه دنبال ميكردند، هشدار داد و شركت در اين جشنها را تحريم كرد. به دنبال كشتار روز جمعه 17 شهريور 1357 نيز ايشان طي اعلاميه مردم ايران را به ضرورت مبارزه با رژيم پهلوي دعوت كرد و هنگامي كه شاه طي نطق معروف خود اعتراف كرد كه صداي انقلاب مردم ايران را شنيده و اينك آماده است جبران مافات كند، امام خميني آن را خدعه و نيرنگ دانست و اضافه نمود كه مردم بيتوجه به اين توبه فريبكارانه شاه، مخالفت با او را تا سقوط نهايي رژيم پهلوي ادامه خواهند داد. ايشان طي گفت و گويي با روزنامه هلندي «دي ولت كرانت» تصريح كرد كه شاه با اعتراف به گناهانش بايد محاكمه و مجازات شود. بنابراين اگر صداي انقلاب مردم ايران را شنيده است پس مقام سلطنت را ترك كرده و سرنوشت مردم را به دست خود آنان بسپارد. هنگامي نيز كه با توصيه افرادي نظير مقدم، شاه در صدد برآمد براي آرام كردن فضاي كشوري، نصيري رئيس سابق ساواك را دستگير و روانه زندان كند، امام خميني طي مصاحبهاي اين اقدام را نيز خدعهاي ديگر از سوي حكومت ارزيابي كرده و تصريح نمود اين دستگيريها شاه را كه يك عمر به مردم ايران خيانت كرده است، تبرئه نخواهد كرد. ايشان افرادي نظير نصيري را شريك جرم شاه خوانده و اظهار داشت كه اگر رژيم پهلوي بخواهد او را محاكمه كند، ناگزير شاه نيز بايد تحت محاكمه قرار گرفته و به مجازات برسد. هنگامي نيز كه بختيار در آخرين روزهاي عمر رژيم پهلوي براي مهار بحران وعده داد به زودي لايحه انحلال ساواك را به مجلس ارائه خواهد داد و مجلسيان هم به سرعت درصدد عملي كردن اين وعده برآمدند، امام خميني بار ديگر هشدار داد كه اينگونه طرحها و اقدامات، توطئهاي براي انحراف مسير تحركات انقلابي مردم ايران است و مردم ايران راه خود را تا پيروزي نهايي ادامه خواهند داد.
برخلاف آنچه كه رژيم پهلوي انتظار ميكشيد، با ورود امام خميني به پاريس (نوفل لوشاتو) تحركات و ناآراميها گسترش يافت و مخالفان حكومت با سهولت بيشتري با ايشان ارتباط برقرار كردند. رسانههاي گروهي، نشريات و روزنامهها نيز براي انعكاس خواستها، سخنان، اعلاميهها و موضعگيريهاي ضدحكومتي ايشان آمادگي و آزادي عمل بيشتري يافتند. ساواك براي كنترل فعاليتهاي امام خميني و ساير مخالفان حكومت در فرانسه، با دستگاه اطلاعاتي و امنيتي فرانسه ارتباط نزديك داشت؛ نمايندگاني از ساواك براي رايزني با سازمان اطلاعات فرانسه وارد پاريس شدند. برخي رؤسا و مديران برجسته سازمان اطلاعاتي فرانسه نيز براي ملاقات با مقدم، از تهران ديدار كردند. ساواك همچنين براي تقويت موقعيت رژيم پهلوي در مطبوعات و رسانههاي گروهي فرانسه، مبالغ قابلتوجهي در اختيار مديران، سردبيران، نويسندگان و ديگر مسئولان اين نشريات و روزنامهها قرار داد. مأموران ساواك در ميان كساني كه به ملاقات امام خميني در نوفل لوشاتو ميرفتند نفوذ كرده و گزارشات، اخبار و اطلاعاتي درباره موقعيت ايشان و فعاليتهايي كه انجام ميداد، براي ساواك تهران ارسال ميكردند. ساواك از مأمورانش در اروپا ميخواست تحقيق كنند: 1ـ مرتبطين و كساني كه با امام خميني ديدار و گفت و گوهاي دائم و هميشگي دارند و به نفع ايشان فعاليت ميكنند، چه كساني هستند، 2ـ چه كساني تاكنون با ايشان ملاقات كرده و يا بعداً به ملاقات ايشان خواهند رفت، 3ـ غيرايرانياني كه با ايشان ملاقات ميكنند چه كساني هستند، 4ـ از مقامات سياسي و رسمي چه كساني به ملاقات ايشان ميروند و كداميك از نشريات و خبرنگاران خارجي با ايشان ملاقات و مصاحبه ميكنند، 5ـ علاوه بر ايشان و فرزندشان سيد احمد خميني، چه كسان ديگري نزد ايشان در نوفل لوشاتو سكونت دارند، 6ـ چه ارتباطي ميتواند ميان ربوده شدن امام موسي صدر و مسكن گزيدن امام خميني در پاريس وجود داشته باشد، 7ـ شماره تلفنهايي كه اطرافيان ايشان با آن تماس ميگيرند، تحت كنترل قرار گرفته و محتواي آن ثبت و ضبط شود، 8ـ آيتالله امام خميني و همراهانشان تا چه مدت در فرانسه باقي خواهند ماند، و نهايتاً اينكه 9ـ تاريخ دقيق حركت ايشان از فرانسه و مقصد بعدي ايشان به كجا خواهد بود.
در همان حال ساواك دستورالعملهاي پياپي و با هدف كنترل فعاليتهاي امام خميني و اطرافيان ايشان در فرانسه براي مأمورانش در اين كشور ارسال ميكرد. ساواك تلاش ميكرد فرانسه موجبات اخراج امام و همراهانش را فراهم آورد. ساواك بر آن بود دولت و سرويس اطلاعاتي فرانسه متقاعد شوند كه امام با كمونيستهاي فرانسه و ايتاليا در تماس است. مأموران اين سازمان پيشنهاداتي نيز مبني بر ضرورت خروج ايشان از فرانسه به مقصد ايتاليا ميدادند. ساواك اميدوار بود موجبات ترور و قتل ايشان در ايتاليا فراهم شود. ساواك با سرويس اطلاعاتي فرانسه مذاكراتي هم درباره ضرورت اخراج امام خميني به كشورهايي نظير امريكا، الجزاير، ليبي و سوريه داشت. ساواك از سرويس اطلاعاتي فرانسه گلايهمند بود كه در ارائه اخبار مربوط به فعاليتها و رفت و آمدهاي اطرافيان امام خميني در پاريس، چنانكه بايد، دقت و سرعت عمل به خرج نميدهد. با تلاشهاي ساواك، برخي مقامات بلندپايه سرويس اطلاعاتي فرانسه وارد تهران شده و در ملاقات با شاه قول دادند براي فعاليتهاي ضد حكومتي امام خميني و طرفدارانشان در فرانسه محدوديتهايي ايجاد كنند. پس از عزيمت امام خميني به پاريس، ساواك براي بدنام كردن و از اعتبار انداختن ايشان چنين شايع كرد كه وي به سرزمين كفر پناهنده شده است و گويا برخي از روحانيون و علماي ميانهرو و متمايل به حكومت هم از اين توطئه ساواك براي بدنام كردن ايشان استقبال كردند.
اخباري هم وجود داشت كه نشان ميداد ساواك براي جلوگيري از انتشار تصوير و صداي امام خميني از طريق راديو و تلويزيونهاي فرانسه و ديگر كشورهاي جهان، در دستگاههاي گيرنده و فرستنده محل اقامت ايشان در نوفل لوشاتو خرابكاريهايي ميكرد. ساواك از نخستين روزهاي حضور امام خميني در پاريس، به مأموران خود در فرانسه دستور داده بود اسناد و مدارك موجود و قابل دسترس را (براي پيشگيري از حمله احتمالي مخالفان به سفارت و نمايندگي ساواك در فرانسه) معدوم كنند. اخباري نيز وجود داشت كه حاكي از تلاش برخي مأموران ساواك براي به قتل رساندن امام خميني در فرانسه و يا ربودن ايشان بود؛ كه در هر حال در آن شرايط سياسي، اجتماعي و حاد و بحراني كه دامنگير رژيم پهلوي بود، طرحهايي از اين دست غيرعملي و به زيان رژيم تشخيص داده شد. در آذر 1357، سپهبد ناصر مقدم طي ملاقاتي با شاه، پيشنهاد كرد توسط پزشكي از نيروهاي ساواك كه در فرانسه اقامت دارد، امام خميني با تزريق مواد سمي به قتل برسد، اما حاضران در جلسه، عواقب چنين اقدامي را براي رژيم پهلوي سخت خطرناك ارزيابي كردند و بدين ترتيب طرح مقدم مسكوت ماند.
ساواك به مراقبتهاي خود از محل اقامت و فعاليتهاي امام خميني و اطرافيانش در نوفللوشاتو ادامه داد و نيروهايي از آن در نزديكي منزل ايشان در فرانسه خانهاي اجاره كرده و به طور دائم آمد و شدهاي اين منطقه را تحت كنترل داشتند. ساواك درباره روابط، ارتباطات و آمد و شدهاي اطرافيان امام خميني با مخالفان حكومت در داخل كشور نيز اطلاعات قابلتوجهي در اختيار داشت و از طريق منابع نفوذي خود در ميان مخالفان، به اطلاعات و اخبار فراواني درباره مذاكرات، خواستها و محمولات و مراسلههاي پستي و نظاير آن دست مييافت. مراقبتهاي ساواك بر ضد امام خميني و اطرافيان ايشان در فرانسه تا هنگام حضورشان در اين كشور ادامه داشت. هنگامي كه به دنبال خروج شاه از كشور، امام براي بازگشت به ايران اعلام آمادگي كرد، مأموران ساواك در فرانسه درباره اين موضوع گزارشات لحظه به لحظهاي به تهران مخابره كردند. مقدم براي چگونگي برخورد با اين موضوع، مذاكرات و گفت و گوهاي مفصلي با دولت بختيار، فرماندهان نظامي، ژنرال هايزر، سفارت امريكا و نيز مأموران سيا در تهران و افراد و گروههايي از انقلابيون در ايران انجام داد. راهكارهاي مختلفي براي جلوگيري از ورود ايشان به ايران و يا برخورد با ايشان پس از ورود به ايران انديشيده شد. نهايتاً چنين تصميم گرفته شد كه چارهاي جز فراهم آوردن تمهيدات لازم براي ورود مسالمتآميز ايشان به كشور پيش روي مسئولان امر و مذاكره كنندگان وجود ندارد. با اين احوال شايعه ترور امام خميني و گروه قابلتوجهي از طرفداران ايشان پس از ورود به كشور، تا مدتها در ميان افكار عمومي دهان به دهان ميگشت و اين نگراني وجود داشت كه با شهادت ايشان رژيم پهلوي حركت انقلابي مردم را سركوب كند. اما امام خميني به رغم نگرانيهاي فراواني كه وجود داشت، روز 12 بهمن 1357 وارد تهران شد و ساواك نتوانست هيچ اقدامي انجام دهد.
نخستوزيري شاپور بختيار
ارتشبد غلامرضا ازهاري در پست نخستوزيري ناتوانتر از آني عمل كرد كه شاه، ساواك و مجموعه حكومت انتظار داشتند. به همين دليل مقدم مذاكرات بسياري براي يافتن فرد جايگزين براي احراز اين مقام آغاز كرد و چنانكه در مباحث پيشين هم گفته شد كسي جز شاپور بختيار براي اين سمت داوطلب نشد. تصور بر اين بود كه با انتصاب فردي از اعضاي جبهه ملي به نخستوزيري، به تدريج زمينه مهار بحران فراهم آمده و در آيندهاي نه چندان دور گروههاي ميانهرو خواهند توانست مخالفان آشتيناپذير را منزوي كرده و مانع از سقوط نهايي رژيم پهلوي شوند. بختيار، عضو جاهطلب جبهه ملي، به رغم هشدارها و مخالفتهاي هم مسلكان سياسياش در جبهه ملي پس از چند جلسه مذاكره و گفت و گو با مقدم و شاه و گذاردن برخي شروط، مأمور تشكيل كابينه شد. البته در انتصاب او به اين مقام، مقدم نقش برجستهاي داشت. مقدم تنها واسطه او در ملاقاتهايش با شاه بود و پس از موافقت شاه، مقدم، بختيار را براي معرفي هر چه سريعتر اعضاي كابينه ترغيب ميكرد. پس از آن كه ساير اعضاي جبهه ملي حاضر به پذيرش پست نخستوزيري نشدند، مقدم براي متقاعد كردن شاه به اعطاي پست نخستوزيري به بختيار، مدتها با شاه مذاكره و گفت و گو كرد. در كابينهاي هم كه بختيار به شاه معرفي كرد تعدادي از اعضاي آن همكاران ساواك بودند. در همان حال بختيار در پي پذيرش نخستوزيري از جبهه ملي اخراج شد. در آستانه نخستوزيري بختيار، امريكاييها به شاه هشدار دادند كه براي جلوگيري از گسترش بيشتر بحران چارهاي جز خروج از كشور ندارد. اين در حالي بود كه بسياري از وفاداران به شاه و سلطنت و از جمله مقدم تمايلي به خروج شاه از كشور نداشتند، اما همزمان با رأي اعتماد مجلس شوراي ملي به دولت بختيار در روز سهشنبه 26 دي 1357، شاه براي هميشه ايران را ترك كرد و وارد قاهره شد. در آستانه خروج شاه از كشور، ساواك براي جلوگيري از خروج او از هيچ ترفندي فروگذار نكرد و حتي شايعاتي در شهرهاي مختلف پخش شد كه گويي آيتالله سيد عبدالله شيرازي خواب ديده كه ائمه اطهار از موضوع خروج شاه از كشور رضايت ندارند و اين اقدام شاه به زيان اسلام است؛ اين شايعه البته خيلي زود به دست فراموشي سپرده شد و دفتر آيتالله شيرازي نيز اين شايعه را تكذيب كرد. در همان حال شايعاتي هم مبني بر اينكه به محض خروج شاه از كشور، ساواك و ديگر نيروهاي امنيتي و نظامي سركوب و قتلعام وسيع و گسترده مخالفان را در پيش خواهند گرفت، وجود داشت. مقدم با طرح امريكاييها مبني بر خروج شاه از كشور موافق نبود و حتي به شاه هشدار داد به مجرد خروج او از كشور، امام خميني پاريس را به قصد تهران ترك خواهد كرد. در آستانه آغاز به كار دولت بختيار و در 25 دي 1357 با مشاركت فرماندهان چندگانه ارتش و نيز مقدم، شوراي فرماندهان ارتش تشكيل شد و تا واپسين ساعات عمر رژيم پهلوي در روز 22 بهمن 1357 درباره چگونگي برخورد با بحران سياسي كشور بارها تشكيل جلسه داد. مقدم از جمله مهمترين و تأثيرگذارترين افراد شركت كننده در اين جلسات بود كه اظهارات و پيشنهادات او بيش از ديگران مورد توجه حاضرين قرار ميگرفت و در هر پيشنهادي كه توسط شركتكنندگان براي مقابله با انقلابيون داده ميشد، براي ساواك نقش قابلتوجهي در نظر گرفته شده بود. مقدم تأكيد ميكرد كه براي پيشگيري از سقوط نهايي رژيم، چارهاي جز تقويت توان و موقعيت نيروهاي مسلح كشور وجود ندارد. مقدم نگران گرايش تدريجي نيروهاي نظامي به انقلابيون بود. وي معتقد بود كه اگر اين روند ادامه يابد، در مدت زماني كوتاه، رژيم تنها نيروي وفادار به خود را نيز از دست خواهد داد. تصميمات شوراي فرماندهان ارتش و نيز مجموعه نيروهاي نظامي و ارتش در دوران نخستوزيري بختيار مهم بود، چرا كه شاه در آستانه خروج از كشور به فرماندهان ارتش گوشزد كرده بود كه اعتماد چنداني به بختيار ندارد و اتكاي او براي حفظ سلطنتش تنها به ارتش و نيروهاي نظامي است. مقدم طي اين جلسات همواره به شركتكنندگان هشدار ميداد براي كنترل اوضاع و مهار دوباره بحران، فرصت چنداني باقي نمانده است. مقدم ترديدي نداشت كه در فرصت اندك باقي مانده هم براي مقابله با مخالفان و انقلابيون چارهاي جز بهرهگيري از خشونتوجود ندارد. او معتقد بود كه فرماندهان عالي نظامي در شهرها و استانهاي مختلف بايد براي برخورد شديد و قاطعانه با مخالفان حكومت از اختيارات كامل برخوردار شوند. با اين احوال معتقد بود كه نيروهاي نظامي تنها بايد هنگامي كه با تظاهرات و ناآرامي مواجه شدند وارد عمل شوند و خودسرانه بر دامنه بحران نيافزايند. اما دامنه اين مذاكرات عمدتاً در همان جلسات محدود ميماند و در عمل به ندرت براي اجرا مجال مييافت.
مقدم در دوره نخستوزيري بختيار نيز مهمترين رابط حكومت با نهضت آزادي ايران و جبهه ملي بود. مقدم درباره چگونگي مواجهه دولت با مجموعه تحولات جاري كشور پس از خروج شاه از كشور و سپس بازگشت امام خميني به ايران و نيز اقداماتي كه ميانهروها ميتوانستند براي جلوگيري از گسترش ناآراميها انجام دهند، با افرادي نظير مهدي بازرگان مذاكراتي انجام ميداد. از جمله نگرانيهاي مقدم در واپسين روزهاي عمر حكومت پهلوي، نفوذ انقلابيون و مخالفان حكومت در نيروهاي مسلح بود كه مهمترين حاميان رژيم پهلوي محسوب ميشدند. مقدم معتقد بود كه در ماههاي پاياني عمر حكومت حتي ساواك نيز از خطر نفوذ مخالفان در امان نيست و قرايني وجود داشت كه نشان ميداد افرادي نفوذي اطلاعات و اخبار محرمانه ساواك را به خارج از اين سازمان درز ميدهند. با اين احوال و در شرايطي كه در واپسين روزهاي دوره نخستوزيري بختيار نيروهاي ساواك با طرح انحلال اين سازمان به شدت در ضعف و نوميدي به سر ميبردند، مقدم هنوز در شوراي فرماندهان ارتش و نيز هيئت دولت نقشي محوري و درجه اول داشت و در ايجاد رابطة دولت بختيار با افرادي از انقلابيون نقش كليدي برعهده گرفته بود. مقدم تا واپسين ساعات عمر رژيم رابطه نزديكش را هم با بختيار و هم افرادي از انقلابيون و مخالفان حكومت حفظ كرد و براي يافتن راهحلي در مسير نجات رژيم پهلوي از سقوط نهايي تلاش بسيار كرد. وي در 21 بهمن 1357 هنوز با بختيار درباره انجام يك كودتاي نظامي و دستگيري گسترده مخالفان و انقلابيون گفت و گو ميكرد و اميدوار بود در آخرين ساعات باقيمانده راهي براي نجات حكومت بيابد. پيش از آن و در آستانه بازگشت امام خميني به ايران، وي از جمله مهمترين اعضاي تيم مذاكره كننده مشترك دولت بختيار و انقلابيون براي فراهم آوردن امكانات لازم براي استقبال از امام در تهران بود. اما در آن مقطع هنوز تصور اين بود كه حتي بازگشت امام خميني به كشور نيز نميتواند به مفهوم پايان قطعي عمر رژيم پهلوي باشد و كساني از دولت و حكومت و از جمله مقدم اميدوار بودند با بازگشت مسالمتآميز امام خميني به كشور و نقشي كه ساواك و مجموعه حكومت بر عهده ميگيرند، خود موجبي براي كاهش تدريجي بحران سياسي باشد. در اين ميان با توافقات طرفهاي مذاكره كننده، برنامهاي درباره كيفيت استقبال از امام خميني تنظيم شد كه بخشي از انجام وظايف آن برعهده ساواك، نيروهاي نظامي و دولت بختيار بود. اما به رغم اين تمهيدات، با ورود امام خميني به كشور، كنترل اوضاع از اختيار دولت و ساواك خارج شد و انقلابيون تقريباً يك سره بر اوضاع مسلط گرديدند و ساواك و مجموعه حكومت به سرعت منفعل شدند. بر همين اساس هنگامي كه آشكار شد دولت بختيار و نيروهاي نظامي ديگر براي مقابله با مردم هيچ ابتكار عملي ندارند، به طور شتابزده طرح انجام كودتايي نظامي و دستگيري گسترده انقلابيون مورد توجه فرماندهان ارتش، مقدم و نيز بختيار قرار گرفت. البته در اين ميان محافلي در وزارت امور خارجه امريكا و سيا اعتقاد داشتند اقدامي نظير كودتا احتمالاً اوضاع را به نفع سلطنت تغيير خواهد داد، اما چنانكه تحولات بعدي نشان داد، اوضاع دولت، ارتش و ديگر وفاداران به حكومت بسيار وخيمتر از آن بود كه بتواند با توسل به كودتا تغيير قابل اعتنايي در روند حوادث جاري كشور ايجاد كند. در اين ميان شوراي فرماندهان نظامي و مهمتر از همه مقدم و بختيار، مذاكرات محرمانهاي نيز درباره ضرورت تماس با امام خميني و فراهم كردن زمينههاي تشكيل يك كابينه به اصطلاح «وحدت ملي» با مشاركت انقلابيون انجام دادند؛ اين موضوع پس از تشكيل دولت موقت به رياست مهندس بازرگان جديتر شد. اما انقلابيون و در رأس همه امام خميني حاضر به مذاكره و سازش با دولت بختيار، كه آن را غيرقانوني ميدانست، نبود. بعد از 16 بهمن 1357 دامنه تظاهرات و ناآراميها كه با درگيريهاي خونين و شديدي نيز همراه بود، افزايش يافت. در اين ميان بسياري از پادگانها، مراكز نظامي، امنيتي و دولتي طي درگيريهايي به دست انقلابيون افتاد. در چنين شرايطي اوضاع به طور كلي از كنترل دولت بختيار، نيروهاي ارتش و ساواك كه در زمره آخرين وفاداران به رژيم پهلوي محسوب ميشدند، خارج شد. مقدم رئيس ساواك، كه ديگر عملاً وجود خارجي نداشت، در ادامه مذاكرات خود با انقلابيون و از جمله بازرگان به اين نتيجه رسيد كه دولت بختيار چارهاي جز تسليم قطعي در برابر امام خميني(ره) ندارد و به تبع آن ضرورت اعلام بيطرفي ارتش در مذاكرات او با بازرگان مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن، صبح روز 22 بهمن 1357 شوراي عالي نيروهاي مسلح با حضور مقدم و پس از چند ساعت مذاكره و گفت و گو و پس از اطلاع از نتيجه مذاكرات مقدم با بازرگان ادامه مقاومت در برابر انقلابيون را بيهوده ارزيابي كرده و در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 به بيطرفي ارتش در اختلاف بين رژيم پهلوي و انقلابيون رأي داده و بدين ترتيب انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.
در برخي منابع گفته شده كه بازرگان و برخي ديگر، طي ملاقات با مقدم از او ميخواستند تا بختيار را متقاعد كند كه از نخستوزيري استعفا دهد. با اين احوال شواهد و مدارك نشان نميدهند كه مقدم در اين باره اقدام جدي كرده باشد. از زمان خروج شاه از كشور تا روز 22 بهمن 1357، بختيار تحت فشار هممسلكان سابق خود در جبهه ملي و نيز نهضت آزادي ايران بارها ترغيب شد تا از نخستوزيري كنارهگيري كند، اما اين مهم تا پايان عمر رژيم پهلوي نيز تحقق نيافت، حتي پس از اعلام بيطرفي ارتش و در بعد از ظهر روز 22 بهمن 1357 هم كه مقدم به همراه ارتشبد عباس قرهباغي با بختيار ملاقات كردند، هنوز بختيار مردد از هر تصميم قطعي مبني بر بقا و يا كنارهگيري از اين سمت بود.
مقدم نيز كه تصور نميكرد سقوط پهلوي خطري متوجه او كند در ايران ماند و هر از گاه با برخي اعضاي دولت موقت هم رفت و آمد داشت، اما در فروردين 1358 دستگير و مدتي بعد محاكمه و به جوخه اعدام سپرده شد.
انحلال ساواك
از همان نخستين ماههاي آغاز ناآراميها در دوره انقلاب، انتقاد از عملكرد سوء ساواك از مهمترين موضعگيريهاي مخالفان حكومت بود. در اين ميان محافلي در دولت و حكومت نيز به تدريج بر اين باور رسيدند كه طرح انحلال ساواك خواهد توانست گسترش ناآراميها را مهار كند. با آغاز نخستوزيري شريف امامي در شهريور 1357 طرح انحلال ساواك در دستور كار دولت قرار گرفت و در اين باره وعدههايي نيز به افكار عمومي داده شد. با اين احوال در آن مقطع، موضوع انحلال و يا تغيير و تحول در ساواك مسكوت ماند. ادامه اعتراضات به ساواك، همراه با عدم تلاش دولت و حكومت در حمايت صريح از ساواك، موجب تضعيف شديد روحيه بسياري از ساواكيان شد. هر چند ازهاري درباره انحلال ساواك برنامهاي نداشت، اما ساواك و ساواكيان بيش از هر مرجع حكومتي ديگر مورد حمله، انتقاد و سرزنش مخالفان قرار گرفتند. اما با آغاز نخستوزيري بختيار كه صراحتاً از ارائه زود هنگام و سريع لايحه انحلال ساواك به مجلس شوراي ملي خبر داد، ساواكيان بيش از پيش متزلزل شدند.
در اين ميان مقدم طي دستورالعملها و بخشنامههاي متعددي خطاب به رؤساي ساواك تلاش ميكرد چنين بنماياند كه موضوع انحلال ساواك، كه طرح آن از سوي نخستوزير وقت تهيه شد، تبعات سوئي متوجه كارمندان اين سازمان نخواهد كرد و كاركنان ساواك نظير ديگر كارمندان دولت از حقوق و مزاياي دوران كار و اشتغال و سپس بازنشستگي و ساير مزاياي زندگي كماكان برخوردار خواهند شد. اما اينگونه بخشنامهها در شرايطي كه بحران سياسي هر روز گسترش مييافت، به ندرت توانست بر روحيه آسيبديده ساواكيان مرهمي بگذارد. منابع موجود تأكيد ميكند كه بسياري از اعضا و همكاران ساواك پس از جديتر شدن موضوع انحلال ساواك، در دوره نخستوزيري بختيار، آشكارا نسبت به آينده مبهم زندگي خود دچار بيم و هراس شده بودند. برخي چنين تحليل ميكردند كه با مطرح شدن انحلال ساواك رژيم پهلوي يكي از مهمترين اركان قدرت خود را از دست خواهد داد. با اين احوال بختيار براي كسب اعتبار در بين مردم و نيز تحكيم موقعيت خود در نخستوزيري، به ضرورت و بايد ساواك را منحل ميكرد. او چنانكه پيشاپيش وعده داده بود، انحلال ساواك را از مهمترين برنامههاي دولت قرار داد. بختيار لايحه انحلال ساواك را به شرح زير به مجلس شوراي ملي ارائه داد:
لايحه انحلال ساواك
لايحه انحلال سازمان اطلاعات و امنيت كشور كه به موجب قانون اسفند 1335و قانون اصلاحي آن، مصوب چهارم ديماه 1337 تشكيل گرديد، منحل و قوانين مربوطه ملغي ميگردد.
تبصره 1ـ تشكيلات و بودجه و اعتبارات و اسناد و اموال سازمان اطلاعات و امنيت كشور به نخستوزيري تحويل ميگردد كه به دستور نخستوزير بر حسب اقتضاء، از كارمندان سازمان مذكور در ساير سازمانهاي دولتي استفاده گردد و يا به خدمت آنان بر طبق قوانين و مقررات مربوطه با آن سازمان خاتمه داده شود.
تبصره 2ـ با الغاء قانون مربوط به تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور، رسيدگي به كليه جرايم ارتكابي كارمندان سازمان مذكور به وزارت دادگستري محول ميگردد كه بر حسب مورد، در مراجع قانوني مربوط، مورد تعقيب قرار گيرند و چنانچه طبق مقررات قانون قبلي، پروندهاي از اين حيث در دادسراهاي نظامي تشكيل شده باشد، در هر مرحله از رسيدگي كه باشد، ميبايستي با صدور قرار عدم صلاحيت به دادگستري ارسال شود.
تبصره 3ـ دولت موظف است ظرف يك ماه از تاريخ تصويب اين قانون، لايحهاي در مورد تأسيس و تشكيل مركز اطلاعات ملي نويني كه منحصراً در خدمت استقلال و حفظ و امنيت داخلي و خارجي كشور باشد، تهيه و براي تصويب به مجلسين تقديم نمايد.
تبصره 4ـ از تاريخ تصويب اين قانون، كليه وظايف و تكاليف سازمان اطلاعات و امنيت كشور ـ از حيثي كه ضابط نظامي محسوبند ـ به عهدة مأمورين نظامي و ژاندارمري و شهرباني واگذار و هرگونه وظيفه ديگري در زمينه جمعآوري اطلاعات كه به عهده سازمان مذكور ميباشد ـ به تشخيص نخستوزير ـ به ساير مراجع مملكتي محول ميگردد.
بختيار بعدها طي مصاحبهاي تصريح كرد كه با توجه به جنايات ساواك، او چارهاي جز انحلال اين سازمان پيش روي خود نميديد. بختيار وعده داد پس از انحلال ساواك مقدمات تشكيل سازمان ديگري براي عهدهداري وظيفه اطلاعات و امنيت كشور فراهم خواهد آورد. به دنبال آن نمايندگان مجلس شوراي ملي پس از مذاكراتي نه چندان طولاني در روز 17 بهمن 1357 لايحه دولت را مبني بر انحلال ساواك تصويب كردند و اعلام شد كه 163 نفر از نمايندگان حاضر در مجلس به اين لايحه رأي مثبت دادهاند. بدين ترتيب ساواك پس از حدود 22 سال فعاليت و تنها 5 روز قبل از پايان حكومت پهلوي، منحل و برچيده شد.
طي ماههاي پاياني حكومت پهلوي رجال، كارگزاران و وابستگاني از رژيم پهلوي با پيشبيني آينده ناخوشايندي كه در انتظار رژيم بود، مبالغ هنگفتي به خارج از كشور منتقل ميكردند؛ در اين ميان برخي رؤسا و مديران رده بالاي ساواك نيز مبالغ گزافي به خارج از كشور حواله كردند و مقدمات فرار خود، خانواده و بستگان نزديكشان را فراهم آوردند. در همان حال هر از گاه گروهي از اعضا و همكاران ساواك طي اعلاميهها، بيانيهها و نامههاي سرگشادهاي كه برخي از آنها در مطبوعات نيز چاپ ميشد، از جنايات و اقدامات غيرانساني ساواك در ساليان طولاني گذشته تبري ميجستند. به رغم اعلام انحلال ساواك توسط دولت بختيار و نيز تأييد نهايي آن در مجلس شوراي ملي، تا واپسين ساعات عمر رژيم پهلوي و پس از آن، مأموران و نيروهاي اين سازمان به فعاليت خود در مقابله با مخالفان حكومت ادامه ميدادند و گزارشگران اين سازمان اخبار و اطلاعاتي درباره رخدادها و تحولات جاري كشور تهيه ميكردند. مراكز و مقرهاي مهم ساواك نيز عمدتاً تا آخرين ساعات عمر رژيم پهلوي هنوز در برابر انقلابيون مقاومتهايي ميكردند و در اين ميان مقر اصلي ساواك در سلطنتآباد تهران پس از چند ساعت درگيري، در روز 22 بهمن 1357 به تصرف انقلابيون درآمد.
ساواك و سقوط پهلوي
هنگامي كه پس از ماهها ناآرامي رژيم پهلوي در سراشيبي سقوط قرار گرفته و انقلابيون نظام سياسي ديگري را بر بنياني نوين پيافكندند، پيرامون ريشهها، روند و دلايل سقوط حكومت پهلوي اظهارنظر و تحليل و ارزيابيهاي فراوان و مفصلي توسط افراد، گروهها و محافل مختلف سياسي، اجتماعي و مطبوعات ابراز شد كه هر يك با آوردن برخي زواياي پيدا و پنهاني كه مجموعه حكومت را شكل ميداد و نيز عوامل مؤثري كه به انحاء گوناگون در اين مجموعه دخيل بودند، به ريشهيابي و واكاوي عوامل و دلايلي برآمدند كه توانست به تدريج رژيم پهلوي را به نيستي بكشاند. ساواك از جمله مهمترين سازمانهاي وابسته به حكومت بود كه در بسياري از منابع موجود و نيز آسيبشناسيهاي ارائه شده، عملكرد آن در ساليان طولاني فعاليت، در رديف نخستين عوامل سقوط پهلوي آورده شده است. بسياري بر اين باور بودند كه متوقف نشدن حيطه و حوزه فعاليت ساواك در چارچوبهاي قانوني، هر چند در كوتاهمدت به ظاهردر تحكيم موقعيت رژيم پهلوي مفيد بود، اما در درازمدت دامنه مخالفتهاي عمومي را گسترش داد و نهايتاً خود به عامل مهمي در توسعه كمي و كيفي مخالفتها و نارضايتيهاي عمومي تبديل شد. برخي تصريح كردهاند كه اخبار، گزارشات و اطلاعاتي كه ساواك درباره اوضاع اجتماعي و سياسي كشور و موقعيت مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت تهيه كرده و در اختيار مسئولان امر قرار ميداد، با واقعيت امر همخواني نداشت. چه بسا گزارشات ارسالي ساواك پس از چند واسطه تأثيرگذار كه ميتوانستند در محتواي آن دست برده و شمايي دلخواه از وضعيت سياسي و اجتماعي كشور در اختيار مسئولان امر و بهويژه شخص شاه قرار دهند، به مقصد نهايي تسليم ميشد. برخي ديگر بر اين باورند كه ساواك هيچگاه به شناخت و ارزيابي درست و دقيقي از مجموعه تحولاتي كه در كشور ميگذشت، نرسيد و گزارشات آسيبشناسانه و تحليلي اين سازمان كه دستمايه اصلي مسئولان امر در حكومت و بهويژه شخص شاه براي بررسي و ارزيابي موقعيت حكومت در برابر مخالفان، معارضان و منتقدان و ساير عوامل خطرآفرين براي حكومت بود، عمدتاً بيپايه و فاقد حداقل چارچوبهاي دقيق كارشناسانه بود. با اين احوال برخي از نيروهاي ساواك كه ساليان طولاني در اين سازمان فعاليت ميكردند پس از پيروزي انقلاب اسلامي مدعي شدند كه آنان براي شناخت علل و عوامل بسياري كه سببساز گسترش نارضايتيهاي عمومي ميشد، مطالعات قابل توجهي انجام داده و نتايج تحقيقات و فعاليتهاي آسيبشناسانه خود را طي گزارشات مستند و مفصلي در اختيار رؤساي وقت ساواك قرار ميدادند. اما اين گزارشات به ندرت از سوي شاه مورد توجه قرار ميگرفت و چه بسا موجبات خشم و آزردگي خاطر وي نيز فراهم ميآمد. برخي نيروهاي ساواك تصريح كردهاند كه شخص نصيري چند بار آنان را به دليل تهيه اين گزارشات فراخوانده و متذكر شده بود كه شاه حاضر به شنيدن و خواندن اينگونه گزارشات نگرانكننده نيست و از آنان خواسته بود بر اينگونه گزارش نويسيهاي آسيبشناسانه و نگرانكننده پايان دهند. شاه علاقمند بود كه سرويس اطلاعاتي او همواره گزارشات سرگرمكنندهاي حاوي تمجيد و تحسين از روش حكومتداري او ارائه دهد و چنين بنماياند كه گويي اتباع و رعاياي اعليحضرت همايوني! در كمال خوشي و شادماني به دعاگويي و ثناي او مشغول بوده و كشور به سرعت راه ترقي و تعالي را ميپيمايد. گفته ميشد كه شاه علاقمند بود دستگاه اطلاعاتي و امنيتي او (ساواك) اخبار و گزارشات محرمانهاي درباره زندگي شخصي و بيبند و باريها و فساد اخلاقي رجال، درباريان و نظاير آن را به او گزارش كند تا موجبات تفريح و شادماني او فراهم آيد. اين ذائقه اطلاعخواهيهاي شاه از ساواك و ديگر مراجع امنيتي، از سوي مسئولان امر در ساواك و دفتر ويژه اطلاعات امري شناخته شده بود. در بسياري موارد، ساواك ترجيح ميداد يافتههاي خود را درباره اوضاع نابسامان سياسي و اجتماعي كشور با فرح ديبا كه گويي بيش از شاه آمادگي شنيدن و خواندن اخبار و گزارشاتي از اين نوع را داشت، در ميان نهد. گفته شده كه شاه حتي گزارشاتي كه در آستانه انقلاب توسط موساد ارائه شده و طي آن او را نسبت به گسترش ناآراميها در آيندهاي نه چندان دور هشدار داده بود، ناديده گرفته و از طريق ساواك براي همتاي اسرائيلي پيام فرستاده بود كه ارسال اين گونه اخبار ترسناك را كه به زعم شاه شايعاتي بيش نميتوانست تلقي شود، متوقف كند. اما شاه مدت كوتاهي پس از سقوط سلطنتش طي مصاحبهاي تصريح كرد كه ساواك به دليل عدم درك صحيح از روند تحولاتي كه موجبات گسترش مخالفتهاي عمومي را فراهم آورده بود، نقش قابلتوجهي در سقوط او داشت؛ شاه اضافه كرد كه ساواك براي جلوگيري از سقوط نهايي حكومت او تلاش قابلاعتنايي نداشت.
شاه ساواك را متهم كرد كه هيچ شناختي از مخالفان اصلي حكومت او ـ علما و روحانيون ـ نداشت و چنين تصور ميكرد كه به نقش فعال روحانيون در عرصه تحولات سياسي و اجتماعي كشور براي هميشه پايان داده است. شاه ساواك را بياطلاع و ناتوان از تحليل و ارزيابي وزن و موقعيت اجتماعي و سياسي مخالفانش معرفي كرده است. البته ساواك جرأت ارائه گزارشات دقيق از موقعيت سياسي و اجتماعي رژيم پهلوي در مقابل مخالفان حكومت نداشت و به همين دليل معمولاً گزارشاتي براي شاه ارسال ميشد كه موجبات شعف و شادماني او فراهم آيد. با اين احوال بسياري از منابع بر اين باورند كه به رغم ناخشنودي شاه از شنيدن و يا خواندن گزارشات مستند درباره مشكلات و بحرانهاي سياسي و اجتماعي دامنگير حكومت، ساواك نيز از ارزيابي دقيق و به موقع خطرات بالقوه و بالفعلي كه حكومت را تهديد ميكرد، ناتوان بود. در اين ميان بهويژه هنگامي كه حركت پرشتاب مردم در دوره انقلاب فرا رسيد، رژيم غافلگير شد و نه ساواك، نه شاه و نه ساير مراجع مسئول در حكومت برنامهاي براي مواجهه با آن نداشتند. به تبع اتهامات واهي كه شاه طي ساليان طولاني به مخالفان خود داده و همه را صرفاً كمونيست، خائن و نظاير آن لقب ميداد، ساواك نيز تحتتأثير اين ادبيات، در گزارشات آسيبشناسانه خود هم ديدگاههاي شاه را درباره مخالفان سياسي حكومت تكرار ميكرد و به همين دليل نه اين سازمان و نه شاه و نه ساير مسئولان به درستي نقاط ثقل مخالفتها و تعارضات اجتماعي و سياسي را درك نميكردند. برخي عوامل ساواك هم پس از پيروزي انقلاب اسلامي اعتراف كردند كه هم حكومت و هم دوستان و همپيمانان خارجي آن صرفاً خطر بالقوه و بالفعل كمونيستها و گروههاي چپ را يادآور ميشدند و توجهي به ساير كانونهاي مخالفت نداشتند. گفته شده كه نيروهاي ساواك ارتباط قابلتوجهي با لايههاي مختلف اجتماعي نداشتند و اصولاً تصور اين كه علما و روحانيون و اساساً دين و مذهب بُنمايه مخالفت با رژيم پهلوي قرار گيرد، در نزد ساواك و مجموعه حكومت امري قابل اعتنا نبود. دستاندركاران و كارگزاران حكومت در خاطرات و نوشتههاي خود ساواك را متهم كردهاند كه درك صحيحي از قدرت و نفوذ علما و روحانيون در ميان مردم كه نهايتاً در رأس راهبري و هدايت ناآراميها قرار گرفتند، نداشت و اطلاعات و گزارشاتي كه اين سازمان درباره فعاليتهاي سياسي روحانيون و ارتباطشان با امام خميني در خارج از كشور ارائه ميداد، ناچيز و در عين حال بسيار سطحي و ناپخته مينمود. اسدالله علم وزير دربار مورد اعتماد و نزديك به شاه در خاطرات روز 31 ارديبهشت 1349 خود هشدار ميدهد كه ساواك به عنوان مهمترين نيروي اطلاعاتي و امنيتي كشور اخبار و گزارشات دقيق و مستندي از وضعيت سياسي، اجتماعي و اقتصادي حاكم بر كشور در اختيار شاه قرار نميدهد و در همان حال شاه نيز ترجيح ميدهد همان گزارشات نه چندان قابلاعتناي ساواك را آئينه تمامنماي ممالك محروسه تحت حاكميتش تلقي كند. حتي با آغاز دوران انقلاب هم هنوز ساواك نميخواست و يا نميتوانست بپذيرد كه منشأ حركت مردم نه گروههاي چپ و كمونيستي بلكه علما و روحانيون هستند؛ تا جايي كه مأموران ساواك تلاش ميكردند حوادثي نظير واقعه 19 دي 1356 قم و سپس واقعه 29 بهمن 1356 تبريز را به كمونيستها و گروههاي چپ نسبت دهند.
تحليلگران حوادث و رخدادهاي سياسي، با بررسي كارنامه ساواك معتقدند كه هم حكومت و هم حاميان خارجي آن در غرب، از همان آغاز سمت و سوي فعاليت ساواك را در مسير مبارزه با كمونيسم و گروههاي چپ متمركز كرده و دشمن اصلي حكومت را حزب توده و گروههاي طرفدار بلوك شرق و شوروي دانستند. ساواك نيز بر اين توهم پاي فشرد و به تبع آن بخش عظيمي از مردم كه در زمره مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت قرار گرفتند در معرض نگاه آسيبشناسانه ساواك قرار نداشتند و ساواك به كانونهاي اصلي مخالفت با رژيم پهلوي دست نيافت. بنابراين هر چند بخشي از ناكارآمدي ساواك به مسائل دروني اين سازمان بازميگشت اما بخش عمده مسائل و دلائلي كه موجبات گسترش نارضايتيهاي عمومي را فراهم آورد، در نظام سياسي بيمار كشور ريشه داشت و اساساً رژيم استبدادي، حقوق فردي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي مردم را نقض ميكرد و ناگزير محكوم به شكست بود. برخي از مديران ارشد ساواك در خاطرات خود به دلايل گسترش فساد و روشهاي غيرانساني كه موجبات گسترش ناآراميها را فراهم آورد، اشاره كردهاند. از جمله منوچهر هاشمي مديركل اداره كل هشتم ساواك در بخشهايي از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گستردهاي كه در ساواك حاكم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفتهاي عمومي شد، اشاره كرده است:
به طور كلي روند تكامل غالب سازمانهاي اطلاعاتي، حتي در جوامع داراي دموكراسي، در جهت افزونطلبي در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعي كه به اراده فرد يا افراد به خصوصي، اداره ميشوند. در چنين جوامعي اين سازمانها سريعاً رشد ميكنند و خود را به حكومت و دستگاه رژيم نزديك و سپس تحميل ميكنند. اين كار دلايل خاص خودش را دارد كه سادهترين و روشنترين و در عين حال قويترين آنها اينكه، در ذات غالب نظامهاي استبدادي و ديكتاتوري فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگي و زيادهطلبي هست. زور است. تجاوز به حقوق ديگران است و بالاخره مجموعهاي از آنچه به آن در عرف سياسي انحطاط گفته ميشود، هست. سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي در اين قبيل رژيمها اگر هموار كننده راه اين انحرافات و آلودگيها نباشند، حداقل در جريان آنها قرار ميگيرند و دقيقاً به اين دليل كه چون خود عامل اجراي آن برنامهها براي ديگران هستند، اين حق برايشان به وجود ميآيد كه چرا براي خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دليل آگاهي از زير و بم همه كارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذيل مملكت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از اين آتو براي بسط قدرت خود و تحميل خود به حكومت استفاده ميكنند. اين رابطه تا جايي حاكم است. نكته ديگر در مورد جوامع آلوده به فساد اينكه، در اين جوامع غالب نهادها و دستگاهها و مسئولين امور و حتي مطبوعات و احزاب، حتي احزاب طراز نوين، كه رسالت اصلاح و پيشرفت جامعه را دارند آلودهاند. چطور ميشود توقع داشت كه سازمان اطلاعات برآمده از چنين جامعهاي از همه آلودگيها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذكر اين نكتهها هرگز اين نبوده كه ساواك آلودگيهايي از اين نوع داشت و اين ادعا هم نبايد باشد كه از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولي به جرئت و قوت ميتوان گفت كه كژيها و كاستيهاي ساواك در مقايسه با بسياري از سازمانهاي مشابه، در حداقل ميزان خود بود.
اگر ساواك از جهاتي قابل انتقاد باشد، كه هست، مربوط به عملكرد كل سيستم بود كه در اين باره گفتني زياد است. از آن جمله اينكه عليرغم تصميمات اوليه، كه بايد همه كادر سازمان، مثل كشورهاي پيشرفته از بين غيرنظاميان انتخاب و با گذراندن دورههاي آموزشي لازم به تدريج جايگزين نظاميان در همه ردهها بشوند، مشاغل و سمتهاي آن تقريباً در بست در دست نظاميان باقي ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و ساير واحدهاي انتظامي، عملاً تحت فرماندهي كل قوا قرار گرفت و نتيجه اينكه عملكرد آن، از چهارچوب تصميم و تصويب ملي خارج ماند و با آن، آنگونه رفتار شد كه با ارتش. اين سازمان قانوناً از ا ركان نخستوزيري بود و رئيس آن سمت معاونت نخستوزير را داشت و عليالقاعده، فعاليتها و عملكردهاي آن بايد در چهارچوب نهاد نخستوزيري صورت ميگرفت و تصميمات، كه آن هم بايد آزادانه و متناسب با شرايط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژي يك سياست ملي اتخاذ ميشد و از كانال عادي آن ميگذشت.، درست از بالاي سر نخستوزيري ميگذشت و حاصل كار اين ميشد كه تمام زحمات شبانهروزي مأموران و اعضاي آن كه گاه تا پاي جان ميكوشيدند و كم هم نبودند كساني كه در راه انجام وظيفه جانشان را از دست دادند، نتيجه معكوس ميداد و خدمات آنها كه كلاً در جهت مصالح ملي بود، بر ضد ملت و مليت به حساب ميآمد.
ممكن است گفته شود غالب امور كشوري چنين وضعي داشتند. از جمله ديپلماسي، معاملات خارجي، انتخابات، احزاب و غيره و غيره، همه خارج از تصويب ملي بودند و به قول آن مرحوم همه چيز مربوط به سيستم ميشد، چگونه است كه عملكرد ساواك، فقط از اين بابت قابل انتقاد است و ديگر سازمانها نه؟ جواب اينكه اولاً عملكرد آنها هم كاملاً قابل انتقاد است و نتايجش هم قابل بحث و تحليل، ثانياً بحث درباره آنها در حوزه اين يادداشتها نيست، ثانياً اهميت امر در مورد ساواك و آثاري كه بر آن مترتب بود، اين سازمان را شاخصتر از ديگر نهادها ميكرد و بار انتقاد از آن سنگينتر.
نكته قابل ذكر ديگر در اين رابطه اينكه، ساواك به جاي اينكه از خود يك تصوير مي ارائه بدهد، آنچنان كه وظايف و نقش آن ايجاب مينمود، و در انجام آن وظايف هم كارهاي درخشاني انجام داده بود، از خود يك چهره مخوف و وحشتآور، آنهم در رويارويي با ملت، نشان ميداد، و به اين عمل خود افتخار هم ميكرد و ميكوشيد تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا اين حد نبود، ولي شهرت ميداد كه هست، و اين موجب شده بود كه وزير، معاون خود را خبرچين ساواك تصور بكند، مديركل منشياش را، امير ارتش رانندهاش را و سفير، دبيرش را. نتيجه چنين سيستمي در يك سازمان اطلاعاتي اين ميشد كه افراد فرصتطلب و نفعجو، هر چقدر تعدادشان هم كم، ميتوانستند براي افراد از صدر تا ذيل پروندهسازي بكنند و آب را گلآلود و در نتيجه اشخاص و افراد در همه سمتها و مشاغل به همديگر بدبين و همه را يكجا به دستگاه و رژيم بدبينتر بكنند، در برابر، رژيم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطنپرستترين آنها مشكوك. بدين ترتيب يكي از مهمترين وظايف ساواك كه كشف كژيها و كاستيها و علل و اسباب نارضايتيهاي مردم در صنوف مختلف و نهايتاً رفع آنها و ايجاد تفاهم و نزديكي بين دولتها و ملت بود، نقش بر آب ميشد و زحمات دهها كارشناس و تحليلگر و صدها گزارشگر به هدر ميرفت.
مورد ديگر قابل ذكر از عملكرد ناصحيح ساواك، قرار گرفتن پارهاي از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعيت بود كه از اين رهگذر هم موجب ناحق شدن بسياري از حقها و حق شدن بسياري از ناحقها گرديد و اسباب بدنامي بناحق اين سازمان را، كه به درستي بيش از هر سازمان ديگر، در خنثي كردن توطئهها و دسيسههاي ضدملي و ضدايراني داخلي و خارجي كوشيده بود، فراهم آورد...
منوچهر هاشمي ساواك را سرزنش ميكند كه هيچگاه درباره خطري كه از ناحيه روحانيون و علما موجوديت رژيم را تهديد ميكرد به مطالعه و بررسي فراگير و كارشناسانه نپرداخت و به گونهاي توهمآميز بر اين تصور كودكانه باقي ماند كه اين گروهها فاقد هرگونه امكان رويارويي جدي با حكومت هستند. عيسي پژمان از مديران ساواك كه مدتي هم نمايندگي ساواك را در عراق رهبري ميكرد، بر اين باور است كه اساساً ساواك هيچگاه به شناختي منطقي، دقيق و عميق از سمت و سوي اصلي مخالفتها با رژيم پهلوي نرسيد و به تبع نظام حكومتي مستبد كه تصور ميكرد مخالفان اندك حكومت هم عمدتاً كمونيست بوده و هيچ پيوندي بين آنان با جامعه ايراني وجود ندارد، بيمهابا به سركوب خود ادامه داد و هنگامي كه ناآراميهاي دوران انقلاب آغاز شد، اين سازمان نظير ديگر بخشهاي حكومت غافلگير و سردرگم بود. امير طاهري سردبير پيشين روزنامه كيهان (در دوران پهلوي) نيز تصريح ميكند كه ساواك نظير ديگر اركان حاكميت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان ميداد، سازماني ناكارآمد، سطحينگر و فاقد هرگونه پتانسيل لازم براي برخورد با حوادث و رخدادهاي عظيم و غيرقابل پيش بيني بود و بسياري از مديران و كاركنان آن بيسواد، كمتجربه و فاقد صلاحيت لازم براي فعاليت در سازماني با عنوان و وظايف اطلاعاتي و امنيتي بودند. او معتقد است كه فساد گسترده اداري، مالي و اقتصادي حاكم بر مجموعه ساواك مانع از هرگونه فعاليت عميق و كارشناسانه اين سازمان در زمينه شناخت، ارزيابي و از ميان برداشتن منطقي، دقيق و بنيادي مخالفتها و نارضايتيها در جامعه بود. طاهري تصريح ميكند كه شخص شاه نيز در ناكارآمدي و انحراف اين سازمان از جاده صواب فعاليت نقش قابلتوجهي ايفا ميكرد. بسياري از منابع تصريح كردهاند كه بخش قابلتوجهي از مردمي كه بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژيم پهلوي پيوستند، پيشاپيش تحت فشار ساواك قرار گرفته بودند و ساواك در رأس مراجع حكومتي ناراضيساز بود. بسياري از اقدامات ساواك كه به ظاهر به هدف تأمين امنيت و برقراري نظم و در راستاي تحكيم موقعيت رژيم پهلوي صورت ميگرفت، خود مهمترين عامل گسترش ناامني، نارضايتي و بياعتبار ساختن موقعيت حكومت در بين مردم بود. بسياري از رؤسا و مديران ارشد ساواك در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگيهاي مالي و اقتصادي بوده و در اين روند با مديران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در ساير مراجع حكومتي و دولتي، كارخانجات و بخش خصوصي در تعامل نزديك قرار داشتند. چه بسا بسياري از اقدامات فاسد در بخشهاي مختلف حكومت از سوي ساواك ناديده گرفته ميشد و ساواك در تضييع حقوق مردم توجيهگر و پشتيبان ميشد. آنتوني پارسونز آخرين سفير بريتانيا در دوران پهلوي به گوشههايي از عملكرد سوء ساواك كه موجبات گسترش نارضايتيها و مخالفتهاي عمومي را فراهم ميآورد، چنين اشاره كرده است:
و بالاخره بايد از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 ديوي از آن ساخته بودند و گزارشهاي مربوط به عمليات اين سازمان يكي از مشغوليات اصلي جمعيتها و سازمانهاي طرفدار حقوق بشر در اروپا و امريكا به شمار ميرفت. آيا ساواك به همان بدي و زشتي كه آن را تصوير ميكردند بود؟ شايد. ولي بايد اين واقعيت را هم پذيرفت كه سازمانهاي امنيتي يا پليس مخفي در بسياري از كشورهاي ديگر، به خصوص ممالك ديكتاتوري جهان سوم كم و بيش مرتكب همان فجايعي كه به ساواك نسبت ميدادند ميشوند. رئيس ساواك ژنرال نعمتالله نصيري مرد زيرك و كارداني نبود. او مردي كماطلاع و كندذهن بود. كه فقط به خاطر وفاداري به شاه و جلب اعتماد وي هنگاميكه فرمانده گارد سلطنتي بود ترقي كرد. شايد يكي از خدمات نصيري كه موجب ترقي او شد اين بود كه مأموريت ابلاغ فرمان عزل دكتر مصدق را از مقام نخستوزيري به عهده گرفت، هر چند در انجام اين مأموريت موفق نشد و در اين جريان دستگير و بازداشت گرديد. او مردي بيعاطفه و سنگدل بود و به هر كاري براي حفظ رژيم دست ميزد، هر چند كارهاي او سرانجام نتيجه معكوس داشت. ساواك در دوراني كه نصيري رياست آن را به عهده داشت به جاي طرح نقشههاي دقيق و اساسي براي مبارزه با خرابكاري و فعاليتهاي ضدرژيم، به يك رشته اعمال خشونتآميز و وحشيانه و ايجاد مزاحمتهاي بيمورد و نابجا براي طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتني بر ارعاب بود، بازداشتهاي جمعي براي ساواك يك كار عادي به شمار ميآمد و اين تصور در اذهان عمومي نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگي مردم، از سازمانهاي دولتي و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصي و كارخانهها و احزاب سياسي و سازمانهاي دانشجويي در خارج از كشور نفوذ كرده و در همهجا حاضر و ناظر است. البته اين مطلب بعيد به نظر ميرسيد و ساواك داراي چنان امكانات وسيعي نبود كه در همه جا حضور داشته باشد، ولي ساواك خود به اين شايعه دامن ميزد تا رعب و وحشت بيشتري در مردم ايجاد كند. نظر خود من، كه البته بيشتر مبتني بر حدس و گمان است، زيرا اطلاعات دقيقي در اين مورد در دست نداشتم اين بود كه ساواك قسمت اعظم فعاليت خود را متوجه كمونيستها و گروههاي دستچپي و دانشجويان كرده و در عين حال مراقب ديپلماتهاي خارجي، حتي ديپلماتهاي كشورهاي دوست و متحد ايران از جمله خود ماست. نكته جالب و خندهآوري كه من از آن اطلاع يافتم اين بود كه كيوسك سيگارفروشي جنب سفارت انگليس يك تلفن بي سيم در اختيار داشت كه قطعاً براي سفارش سيگار از آن استفاده نميشد. آنچه براي من حيرتآور بود اين بود كه اگر ساواك نارضائي و مخالفت با رژيم را آن قدر وسيع ميدانست كه چنين تدابيري را ضروري تشخيص ميداد چرا به فكر يك چاره اساسي براي كاستن از اين نارضائيهاي نميافتاد و به علاوه براي اعمال كنترل و مراقبت چه نيازي به آن همه وحشيگري و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بيشتر در ميان طبقة تحصيلكرده و دانشجويان دانشگاهها مشهود بود و حتي در بازديدهاي سفراي خارجي از دانشگاهها با همه پيشبينيها و تدابيري كه اعمال ميشد نفرت و عدم رضايت كاملاً مشهود بود. من يك بار در سال 1975 اين موضوع را با شاه در ميان گذاشتم، پاسخ شاه اين بود كه «تعداد كمي از دانشجويان با الهام گرفته از خارج درصدد ايجاد تشنج هستند و بايد با قاطعيت با آنها روبرو شد». شاه با اين جواب كوتاه و تغيير موضوع صحبت به طور غيرمستقيم به من فهماند كه در كاري كه به من مربوط نيست مداخله نكنم و من هم ديگر موضوع را تعقيب نكردم. قبل از اين گفتگو من گمان ميكردم كه شاه خود از واقعيت امر آگاه است و وسعت نارضائي در دانشگاهها را ميداند، ولي پس از صحبتي كه با او داشتم اين سئوال در ذهن من نقش بست كه آيا شاه خود به آنچه ميگويد معتقد است يا اينكه گزارش نصيري را بازگو ميكند؟ و اگر نصيري چنين گزارشي به شاه داده است آيا خود او هم اين موضوع را باور دارد؟
افكار عمومي مردم نيز به درستي معتقد بود كه اقدامات جنايتكارانه، غيرانساني و تبهكارانه ساواك طي ساليان طولاني گذشته موجبات گسترش نارضايتيها و مخالفتهاي تدريجي و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن اينكه انقلابيون در تمام دوران، آشكارا شاهد نقش بيبديل و انكارناپذير ساواك در سركوب، قتل، كشتار و برخورد قهرآميز با مخالفان حكومت بودند. زوايايي از نفرت و خشم مردم از عملكرد سوء ساواك در شعارهاي انقلابيون (طي سالهاي 1356 ـ 1357) منعكس شده كه نشان ميدهد مخالفان سياسي بين روش غيرانساني حكومت با عملكرد سوء ساواك رابطه مستقيمي قائلند. در پايان اين بحث به نمونههاي جالب توجهي از خواستهها، شعارها و ديوار نوشتههاي انقلابيون بر ضد ساواك اشاره ميكنيم:
«مرگ بر ساواك»
«شام غريبان ساواك امشب است، گريه طفلان ساواك امشب است»
«ممد در بدر شد ـ ساواك بيپدر شد»
«فرح بيشوهر شد ـ رضا بيپدر شد ـ ساواك در بدر شد»
«سازمان امنيت را منحل كنيد»
«آتيش كار ساواكه»
«اي ساواكيها كارتون تمومه ـ تخم همهتون تخم حرومه»
«سازمان امنيت ـ اين مظهر جنايت ـ ويران بايد گردد»
«اي ساواكي اي مرد بيشرف ـ اي گذشته زجان در ره علف»
«اين تويي اين تويي پاسدار شاه ـ خصم آزادگان دوستدار شاه»
«بود تو را به دست هميشه يك چماق ـ خدا كند تو را زهر دو دست چلاق»
«بهايي، ساواكي پيوندتان مبارك»
«اين خانه ساواكيه ـ سزاي وطنفروشي همينه»
«با رفتن شاه ساواك هم گور به گور شد»
«پاره كردن اطلاعيه كار خود ساواك است»
«پاره كردن اطلاعيه حيله جديد ساواك»
«پاك نكن خون آشام ـ پاك نكن ساواكي»
«چه ترسي، چه باكي ـ گور پدر ساواكي»
«حزب توده همكار ساواك»
«خميني درود بر تو كه جان ميليونها نسل آينده را از خاندان ننگين پهلوي و ستمكاران و شكنجهگران ساواك نجات دادهاي، درود بر تو»
«ساواك بيست، حالا شده نيست ـ نازيآباد صفر حالا شده بيست»
«ساواك حافظ منافع امپرياليسم غارتگر امريكاست»
«ساواك ستون فقرات شاه و امپرياليسم نابود بايد گردد نه بازسازي»
«ساواكي بيپدر شد»
«ساواك يتيم شد»
«ساواكيها حيا كنيد ـ اين ملت را رها كنيد»
«شاه در بدر شد ـ ساواكي بيپدر شد»
«شاه وطن فروش است ـ ساواكي خودفروش است»
«شكستن شيشه كار ساواك است»
«طرح سينما ركس آبادان را نصيري و ثابتي كشيدند»
«كمونيستها و ساواكيها در لباس بيحجاب هستند»
«كيهان سفيد نخريد كار ساواك است»
«مردم ايران خواهان برچيده شدن تسلط ساواك و رستاخيز و حسابرسي به تمام جنايتهاي رژيم و عمال خائن و شكنجهگران هستند»
«مرگ بر تفرقهاندازان و ساواكي»
«مرگ بر چهار چيز: مرگ بر شاه، مرگ بر بختيار، مرگ بر ساواك، مرگ بر ارتشيهايي كه خون برادران خود را بريزند»
«مرگ بر سانسورچي ساواك»
«مرگ بر ساواك»
«مرگ بر ساواكي چماق به دست»
«مرگ بر ساواكي و پليس مزدور»
«مرگ بر شاه = نابودي ساواك»
«مرگ بر شاه و ساواكش، قاتلان حرفهاي»
«مرگ ساواك و شاه نزديك است»
«مستشاران نظامي و عوامل ساواك را از ارتش بيرون ميكنيم و بناي ارتش مردمي ميريزيم»
«نقش جديد ساواك، كمونيسم»
«واي بر تو ساواكي»
منبع: سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
تعداد بازدید: 899