30 دی 1391
وقتی «استاد» در دو قدمي پشت سر نخست وزیر قرار گرفت، اولين گلوله را به مغز رزم آرا و تيرهاي دوم و سوم را نيز به ترتيب به كتف و شكم او شليك میکند.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، با ترور عبدالحسین هژير وزیر وقت دربار توسط شهید سيد حسين امامي در 13 آبان 1328، نهضت ضداستعماري جان تازه اي گرفت و سرانجام پس از يك سلسله تحولات، انتخابات مجلس شانزدهم تجديد و هشت نفر كانديداي مردم ازجمله آيت الله كاشاني كه در تبعيد به سر مي برد در رديف اول تا هشتم قرار گرفتند و محمد مصدق رهبر جبهه ملي هم نماينده اول مجلس شوراي ملي شد. در بيستم خرداد 1329 آيت الله كاشاني در ميان استقبال پرشكوه مردم از تبعید در لبنان وارد تهران مي شود.
در پی اعدام انقلابي هژير، رژیم حكومت نظامي اعلام و در همان شب 47 نفر ازجمله خليل طهماسبي را دستگير ميکند.
خليل طهماسبي در سال 1302 در تهران به دنيا آمد و آشنایی او با نواب صفوی به سال 1327 در منزل آيت الله تكامل بر میگشت.
او یک نجار بود که در میان دوستانش به «استاد» شهرت داشت و حتی نواب صفوی هم او را با همین نام صدا میکرد.
استاد خليل پس از چهار روز از دستگیری آزاد می شود. در اين مقطع، دولت ساعد شكست خورده و كابينه حسنعلي منصور به مجلس معرفي و او نيز پس از سه ماه مجبور به استعفا مي گردد.
عصر روز پنجم تيرماه 1329، سپهبد حاجیعلی رزم آرا از سوي شاه به نخست وزيري منصوب مي شود اما از همان ابتدا معلوم بود كه او به عنوان شخصي تمام عيار نظامي و سركوبگر به منظور رفع موانع در برابر قرارداد الحاقي (نفت) و تحميل آن به مجلس برگزيده شده است.
پافشاري و اصرار مكرر او در طي يك سال و حمايت قاطع انگليس از او و مقاومت مثلث جبهه ملي، آيت الله كاشاني و فدائيان اسلام در برابر رزمآرا به جايي مي رسد كه انگليس طرح 50-50 را در چارچوب قرارداد الحاقي پيشنهاد مي كند.
اين طرح وسوسه انگيز كه سهم ايران را نسبت به گذشته تا حدود چهار برابر افزايش مي داد، ممكن بود اسباب شادماني مردم و نمايندگان آنها را فراهم سازد و در نتيجه تن به سازش داده و 3 سال مبارزه بي امان مردم عليه استعمار كه در قالب طرح ملي شدن صنعت نفت متجلي شده بود، با شكست مواجه شود.
رزم آرا كه مجلس را در مقابل خود مي بيند، با كسب اجازه از شاه انحلال مجلس را خواستار مي شود اما شاه با انحلال مجلس كه به منزله برداشتن مانع از سر راه رزم آرا بود مخالفت ميکند.
تضاد شاه و رزم آرا و دربار بسيار حائز اهميت است. اين اختلاف تا حدودي به نفع نيروهاي ملي و مذهبي بود.
خطر كودتا توسط رزم آرا و عواقب بعدي آن به شدت نيروهاي ملي و مذهبي را متاثر كرده و جبهه ملي سخت نگران اين موضوع شود. برای همین جبهه ملي مساله كودتا را به اطلاع مرحوم نواب صفوي كه در آن زمان در تهران مخفي بود مي رساند و طي دو جلسه ملاقاتي كه بين سران جبهه ملي و مرحوم نواب صورت مي گيرد، رزم آرا به عنوان خطر اصلي در برابر نهضت ملي شدن نفت مطرح شده و فدائیان اسلام نیز براي آخرين بار از وكلا و اعضاي جبهه ملي پیمان میگیرد كه در اولين فرصت، طبق قانون اساسي به اجراي قوانين و احكام اسلام بپردازند.
بعد از اين دو جلسه، جلسه مشتركي بين آيت الله كاشاني و نواب صفوي برگزار و در اين جلسه بود كه آيت الله كاشاني میگوید چند نفر بايد از بين بروند كه رزم آرا از بقیه خطرناك تر و مقدم تر است. بدينسان فتواي سياسي و شرعي اعدام انقلابي رزم آرا صادر مي شود.
دريکي ازاين جلسات سرنوشت ساز که درمنزل حاج ابوالقاسم رفيعي (يکي ازاعضاي فداييان اسلام) برگزارشد، آیت الله کاشاني تاکيد ميکند: «خار راه (ملي شدن صنعت نفت) رزم آرا است و اگر او ازصحنه خارج شود و از ميان برود، به طورقطع نفت ملي ميشود.»
فدائيان اسلام در روز جمعه 11 اسفند 1329 ميتينگي در مسجد شاه برگزار و سيدعبدالحسين واحدي طي 2 ساعت سخنراني به تشريح شرايط سياسي و ديني آن مقطع مي پردازد.
وي در سخنراني خود، با حمله به سياست هاي روس، آمريكا و انگليس در ايران به دولت اخطار ميدهد که اگر بيش از اين در برابر طرح ملي شدن نفت خلل ایجاد شود، از انتقام فرزندان اسلام مصون نخواهند ماند. اما دولت بدون اعتنا به همه مخالفت ها همچنان سياست گذشته خود را پيگيري مي کرد.
محمد مهدی عبدخدایی درخصوص ماجرای میتینگ آن روز فدائیان اسلام در مسجد شاه می گوید: «من از تیترهای روزنامه «نبرد ملت» خوشم میآمد که خطاب به رزم آرا مینوشت: «تیمسار! بعد از این به باروت پناه میبریم.» یا عکسی منتشر کرده بود که ملت با پتک به سر رئیس دولت میزدند. تا اینکه یک روز در روزنامه خواندم که فدائیان اسلام در عصر جمعه 11 اسفند 1329 در مسجد شاه میتینگی دارند که عقاید و افکارشان را آنجا خواهند گفت.
این برای من جالب بود. من صبحهای جمعه به حمام میرفتم. بعد از ظهر جمعه، به دیدن خالهام میرفتم و شبها هم در کارخانه میخوابیدم.
آن روز عصر جمعه به مسجد شاه رفتم. جمعیت زیادی در مسجد بود. نوعی «باباشملیسم» هم بود که کلانتریها از آنها برای برهم زدن گردهماییهای مخالفین دولت استفاده میکردند.
در آن میتینگ، چهره سید عبدالحسین واحدی برایم آشنا بود که آنجا سخنرانی کرد. قبل از او کرباسچیان مدیر روزنامه نبرد ملت صحبت کرد. واحدی در صحبتهایش که دو ساعت طول کشید، به دخالت بچه مسلمانها در غائله آذربایجان و پس از آن داستان نفت اشاره کرد.
در ابتدای صحبتهایش تا آمد بسم الله بگوید، یکی گفت «حق پدر مادر صلوات فرست را بیامرزد.» دوباره تا آمد خطبه بخواند، یکی دیگر گفت «لال نمیری صلوات فرست.»
یک مرتبه واحدی از پشت تریبون گفت این صلواتها، از قماش همان قرآنهاست که به دستور عمروعاص بر سر نیزهها رفت. و از بچههای فدائیان اسلام خواست هر کس صلوات فرستاد بگیرند، بیندازند در حوض مسجد.
ما دیدیم مردم هفت، هشت نفر از کلاه مخملیهای باباشمل را گرفتند در حوض انداختند. اینها مثل موش آب کشیده از حوض بیرون آمدند و رفتند و فضا آرام شد.
واحدی وسط صحبتهایش با هیجان گفت: «ما مسلسل را میجویم و تفالهاش را بیرون میریزیم، چه کسی میگوید مشت و درفش با هم هماهنگی ندارد. درفش میان استخوان دست من فرو میرود و با همان درفش بر مغز رئیس دولت و شاه میکوبم.»
این صحبت وحشتناک بود. یک مرتبه گفت: «رزم آرا! برو برو والا روانهات میکنیم. مهلتت تمام شده است.»
بعدها من فهمیدم پشت این میتینگ، جلساتی بین جبهه ملی و آیت الله کاشانی با فدائیان اسلام برگزار شده و تصمیم به حذف رزم آرا گرفته شده بود.»
فدائیان اسلام برای اجرای ماموریت، دنبال فرصتی می گشتند که این فرصت با برگزاری مجلس ترحیم آیت الله فیض از سوی دولت، فراهم میشود.
روز پانزدهم اسفند، اطلاعيه اي مبني بر دعوت و شركت مردم در مجلس ياد شده در روزنامه اطلاعات منتشر و اعلام میگردد که اگر حادثه خاصي رخ ندهد، شركت نخست وزير در اين مجلس قطعي است.
رهبر فدائيان اسلام به محض اطلاع از اين موضوع، خليل طهماسبي را كه از آمادگي روحي و رواني بسيار بالايي برخوردار بود احضار و شرايط ايجاد شده، براي وي تشريح مي گردد.
طهماسبي، خود دراين باره میگوید: «موقعي که من ميخواستم بروم پي اين کار، با کاشاني ملاقات کرده وبه او قضيه راگفتم، آن هم گفت برو ولي اسم مرا نبر."
به اين ترتيب، استاد خلیل براي ترور رزم آرا، اسلحه اي تهيه ميکند که ده فشنگ به همراه داشت و او سه فشنگ را جهت آزمايش و تمرين شليک ميکند.
صبح روز چهارشنبه 16 اسفند 1329، استاد خليل پس از نماز صبح، با يك قبضه هفت تير كه از مرحوم نواب گرفته بود، مسلح شده و به سوي مسجد شاه روانه میشود.
ساعت حدود 30/10 دقيقه بود كه اتومبيل حامل سپهبد رزم آرا مقابل مسجد شاه توقف كرد و نخست وزير از اتومبيل خارج و وارد صحن مسجد شد.
استاد خليل در حياط مسجد و نزديكي هاي حوض در صف استقبال از رزم آرا منتظر میشود. رزم آرا از ميان دو صف به طرف شبستان مسجد حركت مي كرد. هنگامي كه از كنار خليل عبور مي كند خليل چپ دست، دست به اسلحه برد تا آن را از پهلوي راست خارج کند اما لوله اسلحه گير كرد. به هر ترتيب آن را خارج ساخته و به سرعت صف را شكافته و در دو قدمي پشت سر رزم آرا قرار مي گيرد. اولين گلوله را به مغز رزم آرا شليك و تيرهاي دوم و سوم را نيز به ترتيب به كتف و شكم او شليك كرد.
در مسجد ولوله اي بپا شده بود و هركس تلاش مي كرد به طرفي برود و «استاد» هم به طرف بازار بزرگ حركت كرده و وارد بازار بزازها ميشود.
ابتداي بازار ایستاده و با صداي بلند تكبير مي گويد و شعار مي دهد: «زنده باد اسلام» در اين هنگام پاسبان ها او را محاصره كرده و سرتيپ دانشپور لوله اسلحه خود را در مقابل سينه خليل قرار مي دهد و او را به كلانتري برده و در يكي از اتاق هاي كلانتري تحت مراقبت شديد قرار ميدهند.
عبدخدایی که خود در روز ترور رزمآرا در مسجد شاه حضور داشته، می گوید: «رزمآرا هنگام ورود به مسجد، کلاه شاپوی توسی و پالتو سرمهای تنش بود و یک دستش هم در جیبش بود. موقع رد شدن به همه نگاه میکرد، لحظهای چشمانش بر چشمان من افتاد، خیلی چشمان تیزی داشت، نگاهش بعد از60 سال هنوز در ذهن من مانده است.
وارد حیاط مسجد که شد من صدای سه گلوله شنیدم. پس از شنیدن صدای شلیک، عدهای کف زدند، گفتند «براوو، براوو، براوو.» عدهای هم الله اکبر گفتند.
پاسبانها ریختند مردم را متفرق کنند، مردم فرار کردند. من هم هنگام فرار کفشهایم جا ماند. رفتم در ناصر خسرو کفش چسبونک ارزان قیمت خریدم. در بازارچه مروی، قهوهخانه بزرگی بود، دیزی با نان را پنج قران و ده شاهی میداد. من با یکی از دستفروشها شریک شدم برویم دیزی بخوریم به هوای اینکه از رادیوی قهوهخانه خبر را گوش کنیم. ساعت دو بعد از ظهر رادیو را باز کرد که در خبرها گفت «امروز تیمسار رزم آرا نخست وزیر بوسیله شخصی بنام عبدالله موحد رستگار با 3 گلوله از پای درآمد، تا نخست وزیر را به بیمارستان برسانند،جان به جان آفرین تسلیم کرد.» مردم در قهوهخانه کف زدند. آنجا بود که فهمیدیم رزم آرا کشته شده است.
شبها گاهی میرفتم خیابان ارامنه کنار یک مغازه بقالی که رادیو داشت، مینشستم.آن شب هم رفتم، ساعت 8 شب رادیو را روشن کرد که اخبار اعلام کرد اسم قاتل خلیل طهماسبیان (بجای طهماسبی) است. از قاتل پرسیدند چرا اسمت را عبدالله موحد رستگار گفتی، گفته بنده خدا هستم، یکتاپرستم، با رفتن در بستر شهادت رستگار شدم.
همان جا رادیو اعلام کرد سهام شرکت بریتیش پترولیوم انگلیسی که سهامدار اصلی شرکت نفت ایران و انگلیس بود، 10 درصد در تمام بازارهای سهام تنزل کرد و همه خبرگزاریها مخابره کردند قشریون مذهبی بخاطر ملی شدن صنعت نفت رزم آرا را کشتند. صبح پنجشنبه روزنامه نبرد ملت که تقریبا سخنگوی فدائیان اسلام بود، تیتر زد «رزم آرا به جهنم رفت و سایر خائنین به دنبال او رهسپار میشوند.» این تیتر را کرباسچیان، مدیر روزنامه زده بود.
روزنامه دو قران بود، تا ساعت ده به 2 تومان رسید؛ 3 هم بار چاپ شد. شنبه صبح ابراهیم کریم آبادی، مدیر روزنامه اصناف عکسی چاپ کرد که در آن نواب صفوی دستش را روی سر سید حسین امامی و خلیل طهماسبی گذاشته بود و نوشت: «این دو مرد حق، تربیت شده این مرد حقاند.» و اعلامیه نواب صفوی را با این تیتر چاپ کرده بود که «اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامی ایران، شاه و دولت» و زیرش نوشته بود: «حضرت استاد خلیل طهماسبی معروف به عبدالله موحد رستگار، طبق فرمان خدا، رزم آرا را از میان برداشت. چنانچه دربار در عرض یک هفته از این سرباز برومند اسلام، حضرت خلیل طهماسبی عذرخواهی نکرده و آزاد ننماید، دربار را کن فیکون خواهیم کرد.»
استاد خلیل در اتاق سرهنگ بهرامي (رييس آگاهي) سرش را بر روي دسته مبل قرار داد و ابتدا از گفتن هر گونه اطلاعاتي خودداري میکرد چون هنوز مطمئن نبود که رزمآرا کشته شده باشد.
وقتی که خلیل از مرگ نخست وزیر مطمئن شد، با صراحت اقرارمي کند که «آگاهانه تشخيص داده است که رزم آرا خائن است واو را به قصد خدمت به مملکت به قتل رسانده است.»
سه روز پس از اعدام انقلابي رزم آرا، شهيد نواب صفوي طي اعلاميه اي كه با امضاي فدائيان اسلام در تاريخ 19 اسفند منتشر شد، اعلام مي دارد که «او (خلیل طهماسبی که در بازجوییهای اولیه خود را عبدالله موحد رستگار معرفی کرده بود) به دستور خداي جهان و به حكم قانون مقدس اسلام، خار كثيفي را از شاهراه اسلام و مسلمين برداشت و بزرگ ترين شكست را به گردانندگان چرخ هاي سياست هاي شوم بيگانه وارد آورد» و در پايان مي افزايد: «اگر كوچك ترين جسارتي به ساحت مقدس برادر رشيد ما نموده و او را تا سه روز ديگر با كمال احترام و عذرخواهي آزاد ننمايید، به حساب يك يك شما رسيده و به انتقام جنايات سابق و حاضرتان به ياري خداي توانا، دودمانتان را به باد نيستي مي دهيم.»
بازتاب اعدام انقلابي رزم آرا در محافل سياسي كشور، تاثير عميقي در تشديد مبارزات مردم و تقويت روحيه آنان بر جاي گذاشت. فرداي آن روز، تصميم كميسيون نفت مبني بر ملي شدن صنعت نفت، در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد و براي تاييد نهايي به مجلس سنا فرستاده شد و سرانجام پس از سيزده روز از اعدام انقلابي رزم آرا در تاريخ 29 اسفند 1329 مجلس سنا هم آن را به تصويب رساند و نفت ملی شد.
استاد خلیل طهماسبی، 20 ماه در زندان دادگستری میماند تا اينكه در سال 1331 پس از سقوط كابينه قوام، با تغيير شرايط زمان و به منظور عوام فريبي، مجلس شوراي ملي با تصويب ماده واحدهاي او را به عنوان قهرمان ملي معرفي و عفو میکند.
با تصويب اين لايحه بود که خليل طهماسبي در 24 آبان سال 1331 از زندان آزاد و جهت ادامه مبارزه به فدائيان اسلام مي پيوندد.
* نمک به حرامی مصدق و جبهه ملی
با ملی شدن نفت پس از اعدام انقلابی رزمآرا، جبهه ملی به رهبری مصدق برای مصادره کردن این افتخار دست به کار شده و سعی در تحریف تاریخ و نادیده گرفتن نقش فدائیان اسلام در ترور انقلابی رزمآرا می کند. آنها اینگونه القا میکردند که رزمآرا نه به دست فدائیان اسلام بلکه قربانی اختلاف با دربار و آمریکا شده است.
آنها اینگونه القا می کردند که ترور رزم آرا ناشی از اتفاقنظر سیاست خارجی بین دولت آمریکا و انگلستان بود. ظاهر اجرایش به فدائیان اسلام واگذار شد، اما طراحی دقیق و عملی ترور توسط عوامل دربار انجام شد. کارگردانی ترور هم توسط اسدالله علم وزیر کار آن زمان صورت گرفت که خود و خانوادهاش پل ارتباطی انگلستان در ایران بودند.
آنها میگفتن که شلیک تیر توسط خلیل طهماسبی موجب قتل رزم آرا نشده است. البته او تیری انداخته بود ولی آن تیر به رزمآرا لطمه نزد و او ترور رزم آرا را که به دست یک گروهبان ارتش انجام گرفته بود! به خودش نسبت داد.
عبدخدایی می گوید: «این تحلیل در سال 1358 و از طرف جبهه ملی مطرح شد. جبهه ملی بخاطر اینکه دکتر مصدق را سمبل ملی شدن نفت قرار دهد و همه میدانستند که اگر رزم آرا کشته نمیشد، نفت ملی نمیشد، این پرونده دروغین را ساختند درحالیکه الان خود پرونده ترور رزم آرا در دادگستری هست و من خودم این پرونده را دیدم. این دروغ بزرگ را که باید بگوییم دروغ آوریل است، جبهه ملی ساخت درحالیکه شخصیتهایی مثل آیت الله طالقانی که به راستگویی معروف است، در 14 اسفند سال 57، یعنی 28 سال بعد از آن واقعه میگوید: «آنها (فدائیان اسلام) یک اقدام انقلابی کردند، وکلای مردم به مجلس رفتند (که منظورش قتل هژیر بود). اقدام دوم انقلابی کردند، نفت ملی شد.»
حتی بعد از اینکه مجلس دوره هفدهم، عفو خلیل طهماسبی را تصویب کرد، بازپرس احضاریهای برای نواب صفوی فرستاد مبنی بر اینکه درست است که مجلس قاتل را عفو کرده، اما تحریککنندگان را عفو نکرده است. چون شما جزو محرکین قتل رزم آرا هستید، به عنوان محرک قتل به دادگستری احضار میشوید.
حتی سال 34 (قبل از شهادت نواب صفوی) او را با دکتر مصدق رودررو کردند که مصدق دستهایش را روی گوشش گذاشت و گفت من این مرد را نمیشناسم. حتی عفو خلیل طهماسبی را دوباره به مجلس هجدهم بردند و در این مجلس عفو را لغو کردند؛ فلذا آزموده (دادستان ارتش) محرکین قتل رزم آرا را مورد تعقیب قرار داد،از جمله دکتر مصدق و حسین مکی را. آنها آیت الله کاشانی و دکتر بقایی را هم در این رابطه دستگیر کردند. نواب صفوی همه اینها را در پرونده گفته و این پرونده موجود است. تمام این افسانهها بعد از انقلاب بوجود آمد برای اینکه باستانگراها، مصدق را سمبل ملی شدن نفت قرار دهند.
تا قبل از انقلاب هیچ کس شک نداشت که فدائیان اسلام رزم آرا را از بین بردند. حتی مرحوم مهدی عراقی در خاطراتش میگوید ما در جلسهای با جبهه ملی که تصمیم گرفته شد رزم آرا ترور شود، به مرحوم خلیل طهماسبی «حضرت» گفتیم.
ببینید قتلهای سیاسی با قتلهای شخصی فرق میکند. در دنیا هر گروهی که مسئولیت قتلهای سیاسی را بر عهده میگیرد، پیامدهایش را هم قبول میکندو در آن روز، تنها گروهی که مسئولیت قتل رزم آرا را پذیرفت، فدائیان اسلام بود.»
منبع: سایت مشرق نیوز
تعداد بازدید: 882