01 بهمن 1391
مینو صمیمی منشی امور بین الملل دفتر فرح پهلوی در کتاب خاطرات خود راجع به خطای رژیم شاه در نادیده گرفتن باورهاي اعتقادی مردم ایران چنین مينويسد:
به نظر من اگر بنا بود اصلاحات ریشهاي در کشور به اجرا درآید، ناگزیر ميبایست عامل «مذهب» مورد توجه قرار ميگرفت، و اعتقادات مذهبی مردم محروم ـ که اکثریت جامعه را تشکیل ميدادند ـ به عنوان یک نیروی پراهمیت اجتماعی در محاسبات گنجانده ميشد.
یک بار ضمن سفری به مشهد، در دیدار از مرقد امام رضا در آن شهر ـ که یکی از زیارتگاههای مقدس شیعیان محسوب ميشود ـ علناً به نفوذ و اعتبار و گستردگی اعتقادات مذهبی در میان مردم پی بردم. و در عین حال نیز صدها بیمار اعم از مرد و زن و کودک را مشاهده کردم، که در صحن بارگاه ایستاده یا نشسته بودند و عاجزانه با ندبه و زاری از امام رضا ميخواستند تا شفایشان بدهد... آنها واقعاً از ته قلب اعتقاد داشتند که اگر بتوانند در میان ازدحام جمعیت، ضریح مقبره را لمس کنند حتماً بهبود خواهند یافت.
مشاهدة این وضعیت به قدری مرا تکان داد که تا چند روز به فکر فرو رفته بودم و از خود ميپرسیدم: «ما متجددین ـ که در اقلیت هستیم ـ با تمام حسن نیتی که در خود سراغ داریم، آیا واقعاً ميتوانیم در مقابل اکثریت عظیمی که باورهای خاص خود را دارند، راه به جایی ببریم و اهداف خود را در سطح جامعه به اجرا درآوریم؟»... هرچه بیشتر به این به این مسائل مياندیشیدم، به ضعف خودمان در مقابل مردم بیشتر واقف ميشدم؛ و نمیتوانستم بفهمم چگونه ميشود راهی یافت تا بر اساس آن بتوان بین اعتقادات مذهبی مردم جدید ارتباط برقرار کرد. بر اساس ضوابط مذهب تشیّع، هر فرد شیعه باید از یک مجتهد تقلید کند و مسائل خود را با او در میان بگذارد تا راهنمایی شود. یک مجتهد تقریباً برای تمام امور زندگی مورد مشورت مردم قرار ميگیرد، و مقلدینش دستورات او را همچون حکم خداوند گردن مينهند. تعداد پیروان یک مجتهد موقعیت و پایگاه وی را در سلسله مراتب روحانیت مشخص ميکند. و با توجه به کثرت یا قلت مقلدین هر یک ميتوان به خوبی از نفوذ و قدرت او در جامعة مذهبی کشور آگاه شد. به این ترتیب ناگفته پیداست که موضعگیری روحانیون در قبال حکومت تا چه حد ميتواند در امور کشور کارساز باشد و بر پیشرفت یا توقف اقدامات رژیم حاکم مؤثر واقع شود.
رهبران مذهبی با رضا شاه میانة خوبی نداشتند، و ضمن مخالفت با تجدد گرایی او که عمدتاً بر اساس معیارهای غربی صورت ميگرفت، به ویژه از اقدامش در جلوگیری از حجاب زنان به شدت خشمگین بودند. بعد از رضاشاه، مخالفت روحانیون به زمان سلطنت پسر او کشیده شد، و آنها محمدرضا شاه را نیز متهم کردند که جز سوق دادن کامل ایران به سوی غرب هدف دیگری در سر ندارد. موقعی که شاه به قصد سرکوب روحانیون، اقدامات خود را ـ با استفاده از نیروی ساواک ـ علیه گسترش نفوذ آنان تشدید کرد، روحانیون نیز در مقابل با بهره گیری از نفوذ خود در میان مردم کوشیدند تا پیروانشان را از هر آنچه توسط شاه فراهم ميآمد برحذر دارند، و با «حرام» دانستن استفاده از تمام وسایل منتسب به دربار، فی الواقع مذهب را به عنوان یک قدرت سیاسی کارآمد علیه شاه وارد میدان کردند. به این ترتیب بزرگترین، گرفتاری افراد متجددی مثل ما ـ که با بینش غرب گرایانة خود قصد پیش بردن امور را داشتیم ـ فقر مادی با جهل و يا بیسوادی عامه نبود، بلکه مردم به دلیل اعتقادات مذهبی خود و پیروی از روحانیون مخالف شاه، به ما اعتماد نمیکردند و عموماً به حرفها و دستوراتمان با دیدة سوءظن مينگریستند.
منبع:مینو صمیمی، پشت پرده دربار، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 149 و 150.
منبع: بازنشر: پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران(دوران)
تعداد بازدید: 804