01 بهمن 1391
«مارک گازیوروسکی» استاد علوم سیاسی دانشگاه لوئیزیانای آمریکا در کتابی با عنوان «سیاست خارجی آمریکا و شاه، ماهیت رژیم شاه را از جهات مختلف بررسی کرده و در بخش مستقلی به بررسی سیاست سرکوب در ایران عصر پهلوی و نقش مستقیم ساواک در این عملیات پرداخته است. با هم، این بخش را که عنوان «دستگاه سرکوب» متمایز شده است مطالعه ميکنیم:
دستگاه سرکوب
رشد سریع طبقهي متوسط امروزی ایران، و تا حد کمتری طبقهي کارگر صنعتی و طبقهي پایین شهری آن، توانایی این گروهها برای درگیری در فعالیت جمعی سیاسی را افزود و بنابراین آنها را در مقابل دولت بسیار قدرتمندتر ساخت. از آنجا که قدرت گروه خودمختاری دولت را محدود ميکند، این دگرگونیهای ساختار اجتماعی در صورتی که عوامل دیگر دخالت نکرده بودند پایههای خودمختاری دولت را سست ميکرد. در این رابطه دو عامل دیگر دخالت کردند: یکی روابط دست نشاندگی ایران و آمریکا، دیگری درآمد فراوانی که از صادرات فزایندهي نفت نصیب دولت ميشد. این عوامل ساختاری برونزاد با تضعیف مستقیم گروههای عمدهي مخالف و با تقویت ابزار سرکوب و نهادهای یارگیری دولت و مکانیزمهایی که از توانهای خودمختاری افزای دولت بودند، خودمختاری دولت را بسیار افزودند.
دستگاه سرکوب کارآمدترین توانایی خودمختاری افزای دولت، و در نتیجه ستون عمدهي نگهدارندهي رژیم شاه بود: دستگاه سرکوب چهار جزء سازندهي اصلی داشت: ساواک، پلیس، ژاندارمری، و نیروهای مسلح. به علاوه، شاه یک سازمان کوچک رازدار به نام بازرسی شاهنشاهی داشت تا بر کارهای نیروهای امنیتی و دیگر ارگانهای دولتی نظارت کند. گاهی هم هیأتهای ویژهي چند جانبهاي برای انجام مأموریتهای ویژه تشکیل ميشدند. دستگاه سرکوب با قادر ساختن دولت به تضعیف سازمانهای سیاسی مخالف و با ایجاد جوّی از ترس که بسیاری از ایرانیان را از درگیری در فعالیت سیاسی باز ميداشت خودمختاری دولت را بالا برد. دستگاه سرکوب به ویژه برای بالا بردن خودمختاری دولت در برابر این گروهها خدمت ميکرد.
ساواک به مراتب مهمترین و کارآمدترین جزء دستگاه سرکوب بود. با این که پرسنل آن در آغاز عمدتاً از نیروهای مسلح و پلیس برکشیده شده بودند، به زودی رویههای عضو گیری نیرومندی برقرار کرد که آن را قادر ساخت از مجموعهي رو به ازدیاد تحصیل کردگان ایرانی پرتوانترین اعضا را جذب کند. چون سطح آموزش و تواناییهای فنی آن افزایش یافتند، قدرت آن روز به روز بیشتر بر تواناییش در استفاده از فنون جدید اطلاعاتی از قبیل مراقبت الکترونیک، پروندههای زندگینگاشتی کامپیوتری، روشهای تحلیلی پیشرفته، و عملیات پیچیدهي تحریک و تبلیغ متکی شد. با این همه، ساواک با شکنجه و اعدام روزمرهاي مخالفان شاه و آفریدن جو ترس و ارعاب در میان مخالفان تصویر بسیار ددمنشانهاي از خود ایجاد کرد.
تعداد پرسنل تمام وقت ساواک از تقریباً 2400 ـ 2000 نفر در اولیل 1960 به 10000 ـ 7000 نفر در اواخر 1970ها افزایش یافت. به علاوه ساواک تعداد زیادی خبرچین و گردن کلفت پاره وقت داشت که در اواخر 1970 شاید به 30000 ـ 20000 ميرسیدند. ساواک در ابتدا در هشت ادارهي کل سازمان یافته بود: یک بخش اداری شامل سرپرست ساواک و همکاران نزدیک او؛ اداره کل عملیات خارجی، که فعالیتهای مخفی و گردآوری اطلاعات ساواک در خارج از کشور را اداره ميکرد؛ اداره امنیت داخلی؛ اداره امنیت سازمانی که مسئول امنیت عملیات و کارکنان ساواک بود؛ اداره خدمات فنی؛ اداره تدارکات و پشتیبانی؛ اداره تحلیل و توزیع اطلاعات خارجی؛ و اداره ضد اطلاعات. پس از آن دو اداره کل دیگر هم اضافه شدند: اداره آموزش که در نیمهي 1960 مسئولیت اصلی تربیت کارکنان ساواک را به عهده داشت؛ و اداره مرکز اسناد، که پرونده های زندگینگاشتی بسیاری از شهروندان ایرانی را نگهداری ميکرد. ساواک پنج شاخهي عملیاتی نیز در تهران و یک شاخهي عملیاتی در هر استان داشت. این شاخهها بیشتر فعالیتهای گردآوری اطلاعات و سرکوب ساواک را در حوزهي مأموریت خود انجام ميدادند.
اداره امنیت داخلی ساواک (که ادارهي سوم هم نامیده ميشد) مهمترین جزءِ کل دستگاه سرکوب بود. تقریباً 10 درصد پرسنل منظم سازمان را در اختیار داشت و به پنج بخش تقسیم ميشد. نخستین بخش تحقیقات و عملیات در مورد چند گروه و سازمان کلیدی مخالف را بر عهده داشت: حزب توده، جبههي ملی و احزاب مربوط به آن، دانشجویان و ایرانیان خارج از کشور، اقلیتهای کرد و بلوچ، و روحانیت. بیشتر سرکوبی که در این دوره انجام شد کار این بخش بود. بخش دوم روی افکار عمومی و نهادهای همگانی کار ميکرد، شامل مطبوعات، عشایر، سازمانهای کارگری و دهقانی، احزاب سیاسی وابسته به دولت، مدارس و دانشگاهها، و دستگاههای دولتی. این بخش گرچه تا اندازهاي فعالیتهای عملیاتی داشت کارکرد اصلیش گردآوری اطلاعات دربارهي این نهادها و اعضای آنها بود. بخش سوم اسناد بخش امنیت داخلی را نگه داری ميکرد. بخش چهارم مسئول فعالیتهای ویژهاي چون سانسور، ترویج افکار، آموزش و عملیات ویژه، و مسائل حقوقی از قبیل بازجویی بود. ادارهي امنیت داخلی چهار زندان را نیز اداره ميکرد از جمله زندان معروف باغ مهران که گفته ميشود دارای اتاقهاي شکنجه و حیاط اعدام بود. (زندان اوین هم که به همین اندازه معروف بود به وسیلهي ادارهي ضد اطلاعات اداره ميشد.)
ادارهي امنیت داخلی با سایر ادارات ساواک، با شاخه های عملیاتی ساواک و گاه با پلیس، ژاندارمری و واحدهایی از نیروهای مسلح همکاری نزدیک داشت. بخشهای اول و دوم آن برای گردآوری اطلاعات درباره گروهها و نهادهای مربوط به خود و عملیات علیه آنها روی همکاری با شاخههای عملیاتی ساواک و شبکههای گستردهي خبرچینان محلی آنها تکیهي شدید داشتند. این اداره همچنین برای اطلاعات دربارهي دانشجویان و ایرانیان دیگری که در خارج زندگی ميکردند و مراقبت در مورد سازمانهای سیاسی ایران که در خارج فعالیت ميکردند و کسب اطلاعات در مورد ایرانیان برای استفاده پس از بازگشت آنها، به ادارههای عملیات و اطلاعات خارجی اتکای فراوان داشت. به همین نحو، مرکز اسناد به عنوان منبع اطلاعات دربارهي چهرههای مخالف ارزش قابل توجهی داشت؛ و اداره ضد اطلاعات اطلاعاتی دربارهي تماس بین گروههای مخالف داخلی و سازمانهای خارجی تهیه ميکرد. اداره خدمات فنی دارای گروه مراقبتی بود که مکالمات تلفنی را کنترل ميکرد و انواع دیگر مراقبت را برای ادارهي امنیت داخلی انجام ميداد. همچنین انواع تجهیزات پیشرفته از جمله تجهیزات ارتباطی و مراقبتی برای این اداره تأمین ميکرد. ادارهي امنیت داخلی ساواک با پلیس، ژاندارمری و واحدهای نیروهای مسلح نیز مبادلهي اطلاعات و عملیات مشترک داشت. برجسته ترین مورد این گونه همکاری کمیتهي مشترک ضد خرابکاری پلیس ـ ساواک بود که در 1970 برای عملیات مشترک علیه گروههای چریکی ایران برپا شد.
با این که ساواک ابزار عمدهي سرکوب بود، پلیس، ژاندارمری، نیروهای مسلح و بازرسی شاهنشاهی نیز هر یک نقشی مهم بازی ميکردند. پلیس که در نیمهي 1970 حدود بیست و شش هزار نفر توان داشت منحصراً در مناطق شهری کار ميکرد و عمدتاً در جهت اِعمال روزمرهي قانون فعالیت داشت، اما اغلب برای توقیف مخالفان یا در هم شکستن راهپیماییها و گردهماییها و بیشتر در کنار ساواک یا واحدهای ارتشی فرا خوانده ميشد. ژاندارمری که در نیمهي 1970 حدود هفتاد هزار نفر پرسنل داشت همتای پلیس در مناطق غیر شهری بود. علاوه بر وظایف اِعمال روزمرهاي قانون از مرزهای ایران مراقبت ميکرد، شورشهای عشایر را سرکوب ميکرد، و علیه گروههای چریکی که در مناطق روستایی عمل ميکردند دست به عملیات ميزد.
با این که کانون اصلی فعالیت نیروهای مسلح در نیمهي 1950 از حفظ امنیت داخلی به بازداری و دفاع علیه تهاجم خارجی تبدیل شده بود، در 1960 و 1970 از واحدهای ارتش گاه برای در هم شکستن تظاهرات همگانی استفاده ميشد که برجستهترین مورد آن در ژوئن 1963 [خرداد 42] و در 1978 [1357] بود. ارتش واحدهای ضد اطلاعات نیز تشکیل داده بود هر چند این واحدها عمدتاً به قصد استفاده در صورت تهاجم شوروی یا عراق تشکیل شده بودند. افزون بر این، نیروهای مسلح دارای یک واحد اطلاعاتی کارآمد بود؛ ژاندارمری نیز یک واحد کوچک اطلاعاتی داشت. با این که دستگاه اطلاعاتی ارتش عمدتاً با وظایف جنگی ارتش سر و کار داشت و نه ناآرامی داخلی، یکی از وظایف اصلی آن مراقبت در مورد ناآرامی و خرابکاری در ارتش بود. واحد اطلاعاتی ژاندارمری ناآرامیهای عشایر را مراقبت ميکرد و با ساواک علیه گروههای چریکی مناطق روستائی فعالیت داشت.
بازرسی شاهنشاهی سازمان مستقلی بود که سایر سازمانهای امنیتی و به طور کلی ارگانهای دولتی را مراقبت ميکرد. این سازمان که ابتدا در 1958 تشکیل شد و در اواخر 1960 دوباره جان گرفت کادر محدودی داشت و سرپرست آن منحصراً به شاه گزارش ميداد. وظیفهي اصلی آن جلوگیری از توطئهي مقامات بالای سایر دستگاههای امنیتی علیه شاه بود که در اواخر 1950 و اویل 1960 مکرراً رخ داد. در میانهي 1960 شاه تبديل بازرسي شاهنشاهي را به يك ارگان مراقبتي در مورد فساد و حسن انجام وظیفهي مقامهای دولت آغاز کرد.
بیشتر سرکوبی که نیروهای امنیتی اعمال ميکردند بسیار ساده و بسیار ددمنشانه بود. همهي سازمانهای مخالف غیر قانونی و در نتیجه ناچار به فعالیت مخفی بودند؛ رهبرانشان مکرراً بازداشت ميشدند؛ و تلاشهای گهگاهی آنها برای برگزارش گردهماییها یا راهیماییهای همگانی اغلب به بازداشتهای دسته جمعی و خونریزی ميانجامید. نیروهای امنیتی در انتخابات نیز برای جلوگیری از دستیابی سازمانهای مخالف به کرسیهای در مجلس دخالت ميکردند. به ویژه با گروههای مخالف مسلح ـ چریکها و گردهمایی عشایر شورشی ـ ددمنشانه رفتار ميشد. سازمانهای تودهاي از قبیل اتحادیههای کارگری و گروههای دانشجویی قویاً دستخوش رخنهي ساواک و رهبرانشان به طور منظم زیر فشار بودند. روشنفکران، هنرمندان، و روحانیانی که از حکومت انتقاد ميکردند آزار ميدیدند و اغلب توقیف ميشدند. سانسور شدیداً اعمال ميشد: سانسورچیان در وزارت اطلاعات و در وزارت فرهنگ و هنر همهي کتابها و مقالهها را پیش از انتشار بازبینی ميکردند و روزنامهها و بنگاههای انتشاراتی که مطالب نامناسب منتشر ميکردند اغلب دچار دردسر یا ناچار به تعطیل ميشدند.
چون در اوایل 1970 گروههای چریکی فعالتر شدند، سرکوب شدیدتر شد. تخمینها در مورد تعداد زندانیان سیاسی ایران در نیمهي 1970 از دست کم سه هزار به قول خود شاه تا یکصد هزار، چنان که بعضی گروههای مخالف ادعا کردهاند نوسان دارد. اگر چه تعداد واقعی احتمالاً به رقم شاه نزدیک بود همین هم برای کشوری که جمعیتی کمتر از چهل میلیون داشت بسیار زیاد است. بسیاری از این زندانیان طبق قوانین مبهمی نگهداری ميشدند که به دولت اجازه ميداد افراد را به جرایم اکیداً سیاسی از قبیل تعلق به سازمانی مخالف سلطنت یا هواداری از «مرام اشتراکی» توقیف کند. به علاوه، طبق این قوانین ساواک مجاز بود اقدام به توقیف افراد کند و در محاکمهي پس از آن که به طور غیر علنی انجام ميشد به عنوان تنها بازپرس عمل کند. متهمین این دادرسیها پیش از محاکمه ممنوع الملاقات نگه داشته ميشدند، دسترسی به مشاورهي قضایی نداشتند، حق احضار شاهد و مقابله با شاهدهای دادستانی را نداشتند. در یک بررسی از این گونه محاکمهها، عفو بین المللی نتوانست حتا یک مورد بیابد که در آن متهم تبرئه شده باشد.
در 1970 گزارشهای متعددی در مورد شکنجه منتشر شد. تعداد زیاد این گزارشها و شواهد غیر قابل انکاری که با بسیاری از آنها همراه بود دلالت بر کاربرد وسیع شکنجه ميکند. بین 1972 و 1976 دست کم سیصد ایرانی پس از محاکمه در دادگاههای نظامی که معمولاً رسیدگی به جرایم سیاسی را بر عهده داشتند اعدام شدند. بسیاری دیگر از ایرانیان در برخورد مسلحانه با نیروهای امنیتی کشته شدند، «حین اقدام به فرار هدف گلوله قرار گرفتند»، زیر شکنجه مردند، یا به سادگی ناپدید شدند. در 1970 حتا گزارشهایی آشکار شد که جوخههای ترور ساواک در پی ایرانیانی هستند که در تبعید در اروپا و آمریکا به سر ميبرند. بیشتر این سرکوب متوجه گروههای چریکی بود اما چهرههای معتدل مخالف از قبیل شاهپور بختیار، هدایت اله متین دفتری، عبدالکریم لاهیجی، مهدی بازرگان، و آیت اله سید محمود طالقانی نیز بازداشت، ضرب و شتم یا شکنجه ميشدند؛ روشنفکران و نویسندگان برجستهاي چون جلال آل احمد، صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، خسرو گلسرخی، و رضا براهنی شکنجه یا کشته شدند. و حتا تیمور بختیار، نخستین رئیس ساواک، را نیروهای امنیتی به قتل رساندند. عفو بین المللی در 1975 اعلام کرد «هیچ کشوری در جهان سابقهاي بدتر از ایران در زمینهي حقوق بشر ندارند.»
با این که نیروهای امنیتی ایران در 1960 و 1970 به خاطر این اقدامهای ددمنشانه بدآوازه بودند، روشهای خیلی نرمتری هم به کار ميگرفتند که اغلب حتا کاراتر هم بود. از پرونده های زندگینگاشتی گستردهي ادارهي مراکز اسناد به طور روزمره برای بررسی درخواستهای گذرنامه و استخدام در سازمانهای دولتی و بسیاری از موسسات خصوصی استفاده ميشد. به این ترتیب از مسافرت اعضای نیروهای مخالف یا استخدام جدی آنان جلوگیری ميشد؛ و ترس محروم شدن از گذرنامه یا استخدام بسیاری از دیگر ناراضیان ایران را از وارد شدن در فعالیت سیاسی باز ميداشت. نیروهای امنیتی از فنون تبلیغاتی پیچیدهاي نیز استفاده ميکردند. مثلاً شایع بود که کتاب رضا براهنی، آدمخواران تاجدار که گزارش گستردهاي از شقاوتهای ساواک ميدهد، در واقع به تشویق ساواک نوشته شد تا ترس را در میان مخالفان بگستراند. این ميتواند راست باشد یا نباشد؛ و چه بسا هم که ساواک این شایعهها را برای سلب اعتبار از براهنی دامن زده باشد. هر یک از این دو حالت نشان ميدهد که ساواک در استفاده از تبلیغات سیاه کاملاً پیچیده عمل ميکرد. شایعات، اگر هم راست نباشند نشان ميدهند که ساواک شهرتی بسیار ترس آور برای خود تثبیت کرده بود.
ساواک عملیات تحریکی پیچیدهاي هم به قصد گسترش ترس و سردرگمی در میان مخالفان انجام ميداد. پرداختهترین نوع این عملیات آفریدن گروههای مخالف «کنترل شده»، از جمله گروههای دانشجویی، گروههای بحث سیاسی، و حتا هستههای «ساختگی» حزب توده بود. ساواک از این سازمانها برای شناسایی و کنترل عناصر مخالف و تحریک اعای گروههای مخالف به اجرای اعمالی که به خاطر آن ميشد به طور قانونی آنها را بازداشت کرد استفاده ميکرد. بد نیست یکی از این عملیات را به عنوان نمونهاي از مهارت ساواک در اجرای عملیات سیاسی مخفی مفصلتر توصیف کنیم. تیمور بختیار در 1961 از سرپرستی ساواک برکنار و سرانجام در عراق مستقر شد و آنجا شروع به تأسیس یک شبکهي فعالیت سیاسی برای برانداختن شاه کرد. بنا به یکی از گزارشها ساواک توانست بیش از صد مأمور در این شبکه رخنه دهد که بسیاری از آنها را بختیار در مناصب کلیدی گمارده بود. این ماموران وانمود ميکردند شبکهي گستردهاي از هستهها را تشکیل دادهاند؛ و ساواک حتا یک آتش سوزی و ترور ساختگی در تهران ترتیب داد تا بختیار را قانع کند که شبکهاش وسیع و فعال است. در اوت 1970 درست هنگامی که بختیار تدارک راه انداختن شورشی علیه شاه را ميدید، ساواک سه مأمور دیگر را واداشت در پوشش دانشجو هواپیمایی را ربوده و به بغداد ببرند. بختیار با این «دانشجویان» تماس برقرار کرد و آنان را با خود به شکار برد که در آنجا وی را به قتل رساندند. آنگاه ساواک بسیاری از اعضای واقعی شبکهي بختیار را دستگیر کرد که بنا به گزارشها شامل اعضای بالای حزب توده و اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بودند.
منبع:مارک. ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه: فریدون فاطمی، نشر مرکز، 1371، ص 257 تا 267
منبع بازنشر: پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران
تعداد بازدید: 846