01 بهمن 1391
اساس كار ركن دوم ستاد كل، كسب اطلاعات نظامي از خارج كشور است. اين اطلاعات، بايد روي سلاحهاي جديد، مداخلة تكنولوژي در تأثير سلاحها از حيث برد، دقت، نشانهگيري در خنثي كردن رزمجويان، روحيه، و به خصوص روشهاي جنگي جديد و تحولات سياسي اتحادها و سيستم مخابراتي دشمنهاي متعرض احتمالي، تمركز يابد. چون دشمن احتمالي همواره موجبات تعرضي خود را به طرف كمال ميبرد، پس ركن دوم وظيفه دارد با ايجاد شبكههاي تجسسي وسيع، كارآگاهانه و هوشيارانه در خارجه، عليالدوام، آگاهي خود را بالا ببرد و به تجسس خود ادامه دهد تا يقين حاصل كند در روز مبادا، عدهاي خودي در اثر مواجهه با اوضاغ غير مترقب و يا در برخورد به انواع سلاحهاي پيشبيني نشده، دچار غافلگيري و عوارض شوم آن نشوند.
بدين ترتيب حيطه عمل و وظايف ركن 2 ارتش در مقاطع مختلف دچار نوسان ميشد. هر از گاه بر اساس تصميمات مسئولين امر براي امور اطلاعاتي ـ امنيتي داخل كشور نيز از خدمات ركن دوم بهره گرفته ميشد. با تمام اين احوال، در همان حيطه فعاليتهاي اطلاعات خارجي و ضدجاسوسي نيز ركن 2 ارتش كارنامه قابل قبولي نداشت و بسياري از اطلاعات و گزارشات ارسالي مأموران آن از كشورهاي خارجي فاقد ارزش اطلاعاتي بود. در اين باره گفتگوي غلامرضا مصور رحماني با رئيس وقت ركن 2 ارتش ـ سرلشكر حسن پاكروان ـ در كتاب كهنه سرباز قابل توجه است:
بر اثر گزارشهاي حاد سركنسول ايران در بصره و تكرار رسيدن اخبار وحشتآور از مسافرين تازهوارد از عراق، قرار شد هر چه زودتر به عراق بروم تا اوضاع را در محل مشاهده و تحقيق كنم و بلافاصله به تهران برگردم و نتيجه را به استحضار شخص دكتر محمد مصدق برسانم.در تمام پروندههايي كه مورد مطالعهام واقع شده بود اثري از گزارشهاي شبكه اطلاعاتي محرمانه دولت ايران در عراق به نظرم نرسيد. يك روز صبح اول وقت رفتم نزد پاكروان و خواهش كردم آن گزارشها را در اختيارم بگذارد كه در دفتر ركن دوم مطالعه كنم و پس دهم. گفت: پروندهها را هر چه بود قبلاً در اختيارتان گذاشتم ديگر چيزي نيست كه به شما واگذار شود. گفتم: آن پروندهها يا مربوط به اظهارات مسافرين بود و يا گزارش سركنسولگري. منظورم پروندههاي اطلاعات محرمانهاي است كه از مأمورين مخصوص ركن دوم در محل و يا ساير مأمورين مخفي محلي به شما رسيده. گفت: همانطور كه گفتم چيز ديگري نيست تا به شما واگذار شود و پروندة اطلاعات محرمانه نداريم. با تحير تمام گفتم: پس مأمورين مخفي شما در عراق اطلاعات خودشان را به چه مقامي ميدهند و گزارشهاي آنها در كدام دفتر متمركز ميشود؟ گفت: ما در عراق اساساً عوامل استخباري نداريم كه به ما گزارشهايي بدهند.
از اين جواب غرق در بهت شدم و گفتم ميفرمائيد سازمان نيروي دفاعي و سازمان سياسي كشور در كشور همسايه مطلقاً داراي عوامل استخباري نيستند؟ گفت: متأسفانه همينطور است.
ديگر ادامه مذاكره معني نداشت. خداحافظي كردم و بيرون آمدم و از اينكه سازمان دفاعي كشور تا اين اندازه سطحي و عاري از حس مسئوليت است حالت تأسف فوقالعادهاي در خود احساس كردم. من اطلاع داشتم كه ركن دوم مأمورين خفيه بسياري در خدمت داشت و تصورم بر اين بود كه همه يا لااقل اغلب آنها همان طور كه در ساير ارتشها معمول است، براي كسب اطلاع از كشورهاي خارجي و به خصوص دشمنان احتمالي، فعاليت ميكنند ولي آن روز متوجه شدم براي مأمورين استخباري ارتش ما «خودي» دشمن احتمالي را تشكيل ميداد!
پس از كودتاي 28 مرداد 1332 در ركن 2 ارتش هم تغييراتي روي داد و بار ديگر وظيفه اطلاعات و امنيت داخلي نيز برعهده آن نهاده شد تا با همكاري فرمانداري نظامي، مخالفان سياسي حكومت را تحت تعقيب قرار دهد. مدت كوتاهي پس از كودتا، حسن پاكروان از رياست ركن 2 ارتش كنار گذاشته شد و به جاي او سرهنگ مصطفي امجدي منصوب شد. با اين حال چنانكه انتظار ميرفت تحول قابل اعتنايي در ركن 2 و كيفيت فعاليت آن در عرصة داخلي و نيز خارجي رخ نداد. هنگامي كه ساواك تشكيل شد و تيمور بختيار از فرمانداري نظامي كناره گرفت و به رياست ساواك منصوب شد، شاه درصدد برآمد به ركن 2 ارتش هم پر و بالي بدهد و آن را در برابر ساواك و تيمور بختيار مطرح سازد. به همين دليل سرلشكر حاجيعلي كيا را كه از مخالفان و رقباي سرسخت بختيار بود به رياست ركن 2 ارتش منصوب كرد . او توانست ركن 2 ارتش را به عنوان رقيبي قابل اعتنا در برابر ساواك علم كند. در دوره رياست كيا، ركن 2 ارتش، هم در عرصه اطلاعات و امنيت داخلي و هم در عرصه ضدجاسوسي و اطلاعات خارجي گزارشات مستقلي تهيه و تنظيم كرده به شاه ارائه ميداد . اين روند تا پايان دوره سلطنت محمدرضا شاه كماكان (با نوساناتي چند) ادامه يافت. رقابت ركن 2 و ساواك در امور اطلاعاتي و ضدجاسوسي به حدي آشكارا و عيان مينمود كه حتي مخالفان حكومت از آن آگاهي يافته بودند. محمدعلي عمويي به گوشههايي از رقابتهاي اطلاعاتي ـ امنيتي ساواك و ركن دوم ارتش چنين اشاره ميكند:
... اينك در پايان سال 38 و اوايل سال 39 شاهد ندامت بازيهاي مبتذل و سبك مشتي عوام «طاعون زده» هستيم كه همه روزه در حياط زندان و با حمايت زندانيان، برگزار ميشود. بار ديگر فضاي حياط خفقانآور شده است و رفقاي ما به منظور پرهيز از رويارويي با آن تملقگوييها و رياكاريها، از راهرو، و حتي اتاق بيرون نميرفتند و به ندرت از هواخوري حياط استفاده ميكردند. از عمر حضور «جاسوسان چترباز» چند ماهي نگذشته بود كه با احالة پروندههايشان به دادرسي ارتش و پس از رسيدگي به محتويات آن پروندهها، دستور آزادي آنها از زندان صادر شد و جرايمشان «كَاَن لَم يَكُنْ» تلقي شد. معلوم شد كه ماجرا، داستان رقابت بين دستگاههاي گوناگون اطلاعاتي كشور بوده است. ضداطلاعات ارتش براي فعال نشان دادن خود دست به چنان پروندهسازي رسوا ميزند تا در برابر ساواك خودي نشان دهد، اما ركن دوم گارد[،] بياساس بودن آن پروندهها را به دفتر مخصوص شاه گزارش ميكند... با اين كار، هم آنها را از بند رها ميكند.
منبع:آرشيو موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي
تعداد بازدید: 831