18 بهمن 1391
آنچه در پي ميآيد، پارهاي از خاطرات نماينده محترم وليفقيه و امام جمعه اراك از وقايع روزهاي پرحادثه منتهي به انقلاب اسلامي است. آيتالله حاج شيخقربانعلي دري نجفآبادي از چهرههاي آشناي نظام و انقلاب و دوستان و معاشران و مجاهدان پيشكسوتي چون شهيد محمد منتظري است و از فراز و فرودهاي نهضت اسلامي، ناگفتههايي شنيدني دارد. باشد كه اين روايتها دستمايه تاريخنگاران در تدوين ابعاد و زواياي انفجار نور باشد.
از شواهد تاريخي برميآيد كه ساواك به دليل عصبانيت از حضور گسترده مردم در راهپيماييهاي تاسوعا و عاشورا در تهران و متعاقب آن، از مردم انقلابي اصفهان و نجفآباد انتقام گرفت. در اينباره چه خاطراتي داريد؟
بسماللهالرحمنالرحيم. بايد عرض كنم كه مردم رنجديده، مبارز و انقلابي كه هر ساله در مجالس عزاداري امامحسين(ع) شركت ميكردند، در محرم سال ۱۳۵۷ نيز مرد و زن و پير و جوان در تهران و سراسر كشور به پشتبام خانههاي خود رفتند و با همه فشار، اختناق و خفقاني كه توسط رژيم اعمال شده بود فرياد «اللهاكبر» سر دادند. همانطوركه اشاره كرديد عاملين حفظ رژيم كه نتوانستند به راهپيمايي عظيم تهران كه آنها را غافلگير كرده بود، خللي وارد سازند، اعمال جنايتبار خود را در حمله وحشيانه خود به مردم بيدفاع اصفهان و نجفآباد كه در راهپيمايي عاشورا شركت كرده بودند پياده كردند. در اصفهان از زمين و هوا به وسيله هليكوپتر صدها نفر از مردم مسلمان را هدف رگبار مسلسل قرار دادند كه در نتيجه عدهاي از مردم را كشته و زخمي كردند و عده زيادي نيز دستگير شدند. در واقع عمال ساواك هر كسي را كه در اين روز مشاهده ميكردند به گلوله بستند و خانه و مغازههاي مردم را تخريب و غارت كردند. البته اين اعمال خشونتبار در چندين شهر ديگر در همان روز عاشورا به وقوع پيوست، ولي سهم نجفآباد و اصفهان بيشتر بود.
اين اقدامات در اصفهان و نجفآباد تا چه مدتي طول كشيد؟
يك هفته موج خشونت، وحشت، ترور، ارعاب، غارتگري، آتش زدن مغازهها، منازل و اموال مردم به طول انجاميد و اين جنايات كه به عناوين شاهدوستي و توسط چماقداران و مأموران سفاك رژيم با حمايت تانك و مسلسل انجام شد، فضاي دلخراش و ناامني را براي مردم ايجاد كرد، بهگونهاي كه به صغير و كبير و زن و مرد رحم نكردند. مسئول اين همه وحشت و جنايت فرماندار نظامي اصفهان، تيمسار ناجي بود كه به عنوان مسئول حكومت نظامي استان اصفهان با نيروهاي نظامي و اراذل و اوباش كه آنها را سازماندهي كرده بودند، اين جو و فضا را به وجود آوردند.
از فعاليتهاي خود در آن دوره بفرماييد. درآن روزها كجا بوديد و چه ميكرديد؟
در اين سال كه دامنه فعاليت و مبارزات مردمي عليه حكومت مستبد پهلوي بسيار گسترده شده بود، بنده نيز به نوبه خود در شهرهاي مختلف كشور با اجراي برنامههاي سخنراني و شركت در كارهاي فرهنگي، تبليغي و هدايت مبارزات، تا حدودي در اين مبارزات سهمي داشتم. در برخي از شهرهاي اصفهان از جمله نجفآباد، خمينيشهر و يزدانشهر در ايامي كه حكومت نظامي برقرار بود، هر روز در حدود هشت برنامه سخنراني داشتم. از كارهاي ديگري كه در اين زمان انجام دادم اين بود كه در پايين كشيدن مجسمه شاه چه در نجفآباد و چه در سده نقش داشتم، بهخصوص هنگامي كه در روز عاشورا به اين شهر رفتم، مشاهده كردم كه هنوز مجسمه را پايين نكشيدهاند. در سخنراني مردم را تحريك كردم و خط دادم. مردم نيز پس از سخنراني به سمت مجسمه حركت كردند و مظهر قدرت فرعوني را با دست قدرت و اراده به خاك ذلت افكندند. بعد از اين واقعه بنده تا يك هفته مخفي بودم و پس از يك هفته به قم آمدم و از قم به اهواز حركت كردم و دهه آخر صفر را در محل عباسيه اهواز به سخنراني و انجام وظيفه مشغول شدم كه خود داستان ديگري دارد.
ظاهراً در روزهاي استقبال از حضرت امام در تهران بوديد. از آن روزها چه خاطراتي داريد؟
روزهاي آخر ماه شريف صفر و شب بيست و هشتم بود كه خبردار شديم امام بنا دارند به ايران بازگردند، با اشتياق فراوان برنامههاي روزهاي حساس آخر دهه شريف ماه صفر، ايام شهادت امام مجتبي(ع)، شهادت امام رضا(ع) و حضرت رسول اكرم(ص) را رها و به قصد ديار يار سفر كرده، پس از چهارده پانزده سال به سمت تهران حركت كردم. شرايط بسيار سخت و امكانات حمل و نقل بسيار محدود بود، بنزين و سوخت نبود و در بين راه ناامني و مزاحمت توسط چماقداران شاهدوست نيز خطر نگرانكننده ديگري بود. با يكي از دوستان با ماشين پيكاني همراه با چند ظرف بنزين و يكي دو چوبدستي به اميد خدا حركت كرديم.
دركجا اسكان پيدا كرديد؟
آيتالله غيوري مدرسه صدوق را كه در سهراه سيمان ري قرار داشت براي پذيرايي از مردم آماده كرده بودند. همچنين مسجد سر تخت حضرت عبدالعظيم و مهديه تهران به همين ترتيب آماده شده بودند. بنده و جمعي از دوستان و مردم نجفآباد به مدرسه صدوق ابنبابويه رفتيم و آماده استقبال از حضرت امام(ره) شديم كه اعلان كردند فرودگاه بسته شده است و مانع از پرواز ايشان به تهران شدند. طلاب و فضلاي علوم ديني قم نيز در چندين اتوبوس به صورت دستهجمعي خود را به تهران رساندند و در مدرسه علوي كه قرار بود امام به آنجا بيايد تجمع كردند. به هر حال چون فرودگاه بسته شد و آمدن امام خميني به تأخير افتاد، عدهاي از مردم كه تصور نميكردند بازگشت امام عملي شود و با توجه به اينكه در آن سرماي زمستان جا و محلي نداشتند به شهرهاي خود بازگشتند، ولي بسياري ديگر از جمله فضلاي حوزه علميه قم منتظر ورود امام شدند تا بزرگترين استقبال تاريخ اين سرزمين را خلق كنند.
عقب افتادن بازگشت حضرت امام به تهران موجب تحصن علما و روحانيون در مسجد دانشگاه تهران شد. جنابعالي كه خود در آن تحصن حضور داشتيد، حال و هواي آن را چگونه ديديد؟
يكي از ابتكارات بسيار خوبي كه توسط علما و روحانيون پس از بستن فرودگاه و ممانعت از تشريففرمايي امام صورت گرفت، تحصن آنها در دانشگاه تهران به نشانه اعتراض به اين مسئله بود. بنده نيز در اين زمان، پس از شنيدن اين خبر براي شركت در تحصن از مدرسه صدوق به طرف دانشگاه تهران حركت كردم. در اوايل صبح كه به اتفاق ۱۳، ۱۲ نفر ديگر از علماي نجفآباد و قم وارد مسجد دانشگاه تهران شديم، هستههاي اوليه تحصن شكل گرفت. رفتهرفته دانشگاه تهران در همان ساعات اوليه به كانون نور، حيات و حركت و انقلاب مبدل شد. علما، بزرگان و شخصيتهاي سياسي و مذهبي مردم گروهگروه به سمت دانشگاه در حركت بودند. آيات عظام رباني شيرازي، طالقاني، مطهري، بهشتي، هاشمي رفسنجاني، مؤمن، رباني املشي و بسياري ديگر حضور داشتند. يادم هست هنگامي كه در مسجد بودم آيتالله مؤمن به من گفت كه تعداد متحصنين را بشمارم. من نيز آنها را شمردم كه در ساعات اوليه روز حدود ۲۵۰ نفر بودند. البته پس از آن رفتهرفته فضلا و علماي قم و شهرستانها بهطور دستهجمعي به جمع متحصنين پيوستند. در هنگام تحصن توسط علمايي همچون آيتالله طالقاني، آيتالله منتظري، آيتالله رباني شيرازي، آيتالله مؤمن و شهيد مفتح و عدهاي ديگر جلسات متعددي در اتاقهاي جنبي مسجد برگزار شد. در حقيقت در آن زمان مسجد دانشگاه تهران به صورت مركز و كانون ثقلي براي فعاليت و ارتباط فضلا و بزرگان درآمده بود. اتاق جنب مسجد دانشگاه نيز اتاق شور و فرمان بود. انعكاس خبر تحصن روحانيون مبارز در مسجد دانشگاه تهران به نشانه اعتراض به بستن فرودگاه مهرآباد براي جلوگيري از ورود امامخميني(ره) در تهران و ساير شهرهاي كشور، شور و هيجان خاصي را به وجود آورده بود. مردم تهران و كساني كه براي استقبال از امام به تهران آمده و ماندگار شده بودند، همين كه اين خبر را شنيدند به صورت دستهجمعي نوحهخوانان و درحالي كه دم گرفته و شعار ميدادند، خود را به دانشگاه تهران رساندند و در تحصن شركت كردند. وقايع اين رويداد، حدود يك هفته به طول انجاميد كه عجيب و به ياد ماندني بود. در اين واقعه، شعارها بسيار بديع و ابتكاري، فداكاري در اوج و دلها با يكديگر مهربان بود و ترس معنا نداشت.
در خلال تحصن، در آن محل و اطراف آن درگيريهاي پراكندهاي هم رخ داد. ماجرا چه بود؟
در روز هشتم بهمن در مقابل ميدان ۲۴ اسفند (ميدان انقلاب اسلامي كنوني) و همچنين در نزديكي خيابان دانشگاه، از طرف مأمورين ستاد ژاندارمري كه در آنجا بود به طرف مردمي كه در اين منطقه تجمع كرده بودند، تيراندازي شد كه در نتيجه آن بيش از ۴۰۰ نفر زخمي و ۳۷ نفر به شهادت رسيدند. در روز پس از اين حادثه از طرف اهالي دماوند براي سخنراني در مراسم ختم يكي از شهداي واقعه از بنده دعوت شد كه من نيز رفتم و پس از روضهخواني و سخنراني بلافاصله به تهران برگشتم.
مقداري هم بپردازيم به كاركرد و تركيب ستاد استقبال از حضرت امام. بدنه اين ستاد بيشتر از چه افراد و جرياناتي تشكيل شد؟
پس از اينكه امام خميني قصد داشت به وطن بازگردد، همه ملت ايران به نوعي سعي در تدارك استقبال گسترده و عظيمي از ايشان بودند. در آن زمان دستاندركاران كميته استقبال به چهار گروه اصلي تقسيم شده بودند. يك گروه شامل اعضاي جامعه روحانيت و علمايي چون شهيد بهشتي، شهيد مطهري، شهيد مفتح، آقاي هاشمي رفسنجاني، آقاي لاهوتي و عده ديگر ميشد. تعدادي ديگر از اساتيد قم، جامعه مدرسين قم و اعضاي هيئت مؤتلفه اسلامي نيز يك بخش ديگر را تشكيل ميدادند.
اعضاي هيئت مؤتلفه در قسمت تداركات و پشتيباني اين كميته بسيار فعال و مؤثر بودند و حتي توسط آنها در مدرسه رفاه كانوني براي پذيرايي از مردم تشكيل شده بود و بهطور كلي تا حدودي به صورت سازمانيافته فعاليت ميكردند.
ظاهراً اعضاي جبهه ملي و نهضت آزادي هم بخشهايي از ستاد را در اختيار داشتند. اينطور نيست؟
نهضت آزادي نيز بخش ديگري از كميته استقبال را تشكيل ميداد. آنها در آن شرايط در عرصه ارتباطات بسيار مؤثر بودند و با ديگر گروهها همكاري لازم را انجام ميدادند. البته اين نكته را عرض كنم كه نهضت آزادي در اوايل تا اين حد همراهي نميكرد و در واقع بعدها ملزم شد. اين گروه در ابتدا اينگونه ميگفتند كه شاه باشد سلطنت كند نه حكومت. بعدها آنها با ديگر گروههاي مردمي همراه شدند و حتي برخي از اعضاي آن مانند بنيصدر، دكتر ابراهيم يزدي و قطبزاده در فرانسه همراه امام بودند. علاوه بر اين گروهها جريانات مردمي ديگري به صورتهاي گوناگون در اين استقبال شركت كردند. البته وراي اين تشكلها كه هر كدام قدرتي براي بسيج و همكاري مردم و سازماندهي نيروها داشتند، تشكل ديگري نيز در كشور وجود داشت كه به روحانيون و علماي مساجد و مراكز ديني مربوط ميشد. در واقع ميتوان گفت كه هر مسجد به عنوان يك پايگاه و كانون انقلابي محسوب ميشد. اگرچه روحانيت به صورت سازمانيافته شبكهاي نداشت، اما به صورت غيررسمي فعاليتهاي گستردهاي داشت و همه مردم هم به روحانيت اعتماد داشتند، لذا با توجه به اين شرايط از هر مسجدي ۵۰ الي ۱۰۰ نفر كمتر يا بيشتر براي شركت در كميته استقبال معرفي شدند. در نتيجه اين طيف به عنوان يك تشكل اصلي و زيربنايي از هر حزبي قويتر و نيرومندتر در صحنه حضور داشت. در آن زمان مساجد به عنوان مسافرخانه در اختيار افراد استقبالكننده قرار ميگرفت، مدرسه صدوق و مسجد حضرت عبدالعظيم را نيز براي پذيرايي از آنها آماده كرده بودند. بسياري از مردم نجفآباد نيز آمده بودند و بنده كه از خوزستان ميآمدم در آن روز شهيد محمد منتظري را در مدرسه صدوق زيارت كردم. در اين استقبال بينظير در حدود ۵۰ هزار نفر حضوري فعال داشتند. البته آنهايي كه خطدهي و برنامهريزي اصلي اين استقبال را انجام ميدادند، شايد در حدود ۵۰ نفر بودند، ولي به هر صورت نيروهاي حزباللهي و انقلابي مخلص در اين راه همكاري و همراهي بسياري را نشان دادند و همين افراد بودند كه بعدها بدنه اصلي كميته انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران و ارگانهاي ديگر انقلابي را تشكيل دادند.
حال و هواي روز۱۲ بهمن را چگونه ديديد؟چه چيز در آن واقعه از ساير اتفاقات برايتان خاطرهانگيزتر بود؟
هواپيماي حامل امام خميني(ره) در لحظه ورود به ايران در حدود ده دقيقه در آسمان تهران به پرواز خود ادامه داد، درحالي كه بسياري از مردم حضور امام در ايران را بهسختي ميتوانستند تصور كنند و فكر ميكردند كه راه آمده را بايد بازگردند، ولي هواپيما بار ديگر در آسمان فرودگاه مهرآباد ظاهر شد و پس از مدت كوتاهي به زمين نشست. مراسم استقبال رسمي از امام خميني(ره) در سالن جديد فرودگاه مهرآباد به عمل آمد. در اين برنامه كه بسيار منظم صورت گرفت از مسير فرودگاه تا بهشتزهرا تقسيم كار شده بود بهطوري كه چند نفر مسئول نظم و كنترل فرودگاه، چند نفر ديگر مسئول منطقه بهشتزهرا و مسير بين راه و به همين ترتيب كارها را تقسيم كرده بودند. سرپرستي و نظارت بر مقر حضرت امامخميني(ره) در بهشتزهرا بر عهده ۹ نفر گذاشته شده بود و بنده نيز يكي از اين افراد بودم. اين افراد كه با نصب كارتهاي ويژهاي مشخص شده بودند، بايد در آن قسمت در خدمت امام ميبودند. در لحظهاي كه چشمم به چهره ملكوتي حضرت امام افتاد، خم شدم و سنگي را از زمين برداشتم و بر پيشانيم گذاشتم و سجده شكر بهجا آوردم.
شما بعد از استقرارحضرت امام در مدرسه رفاه، در كادر اداري آنجا مسئوليتي هم داشتيد؟ در آنجا چه وظيفهاي را بر عهده داشتيد و از ديدارهاي امام در آن روزها چه خاطرهاي داريد؟
هنگامي كه امام خميني پس از ورود به ايران در مدرسه رفاه مستقر شدند، كارها در اين محل به نوعي تقسيم شده بود و بنده كار روابط عمومي را انجام ميدادم و كساني كه نشاني جايي را ميخواستند راهنمايي ميكردم. امام(ره) در اين تاريخ، شبها در همين مدرسه ساعاتي را براي ملاقات اختصاص داده بودند كه يادم هست بنده يكي دو شب به زيارتشان رفتم و علما و بزرگان و بسياري از شخصيتهاي سياسي نيز در اين ايام به ملاقات امام(ره) آمدند. امام خميني چند روز بعد از بازگشت پيروزمندانه خويش به وطن، آقاي مهندس بازرگان را به عنوان نخستوزير موقت منصوب كرد. به دنبال اين ماجرا و با توجه به رهنمودهاي حضرت امام(ره)، تظاهرات باشكوهي از طرف مردم به پشتيباني از بازرگان انجام گرفت. اين تظاهرات كه در حقيقت به نشانه اعتراض و مقابله با دولت بختيار صورت گرفت.
در روز نوزدهم بهمن بود كه حادثه ديگري اتفاق افتاد. در حقيقت از توجهات الهي نسبت به انقلاب اسلامي ايران اين بود كه پرسنل نيروي هوايي بهخصوص همافران در اوج انقلاب به ملت پيوستند و گروهي از آنها با لباس معمولي به مدرسه رفاه آمدند و با آرايش نظامي در مقابل امام خميني اداي احترام كردند. اين مسئله زماني صورت گرفت كه هنوز دولت بختيار بر سر كار بود و ارتش با قدرت حكمراني ميكرد و به خاطر همين اقدام روز نوزدهم بهمنماه تحت عنوان روز نيروي هوايي جمهوري اسلامي نامگذاري شد.
برحسب آنچه قبلاً از جنابعالي منتشر شده است، جنابعالي چند روزي قبل از پيروزي انقلاب مسافرتي تبليغي ـ مبارزاتي به بندرعباس داشتيد؟ در آن سفر چه ماجراهايي روي داد؟
چند روز قبل از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي و پس از مدت كوتاهي كه در روابط عمومي دفتر امام خميني مشغول كار بودم، تعدادي از اهالي بندرعباس از بنده تقاضا كردند به آنجا بروم. شرايط و اوضاع بندرعباس در آن ايام چندان مناسب نبود؛ لذا با توجه به شرايط پس از مشورت با چند تن از فضلاي قم از جمله حاجآقا پسنديده در اين زمينه به طرف اين شهر حركت كردم. آقاي پورسالاري كه از برادران اهل علم و شخصيتي انقلابي بود در اين سفر مرا همراهي كرد. هنگامي كه به بندرعباس رسيدم، هنوز چند روزي به پيروزي انقلاب مانده بود و اوضاع و شرايط اين منطقه با توجه به نزديكي به خليجفارس بسيار حساس بود و وضعيت نيروي هوايي، نيروي دريايي، ژاندارمري و شهرباني اين شهر نظم و انسجام لازم را نداشت و در اين شرايط روحاني شاخصي كه در آنجا مسئوليت هدايت نهضت و جريان انقلاب را عهدهدار باشد، وجود نداشت. البته دوستان طلبهاي همچون آقاي انواري، آقاي متين، مظفري و آقاي زائري بودند، ولي روحاني معروفي آنجا نبود كه امور را سازماندهي و هدايت كند. به هر حال توفيقي حاصل شد كه بنده به عنوان خدمتگزار به آنجا بروم. پس از مستقر شدن در درجه اول مسجد فاطميه اين شهر را به عنوان پايگاه و كانون فعاليت خود انتخاب كردم كه البته پيش از اين نيز مركزي براي مبارزان و انقلابيون شهر محسوب ميشد كه با حضور بنده تا حدودي فعالتر شد و اغلب شبها در اين محل براي مردم سخنراني ميكردم. يادم هست در آن ايام كه انتظامات شهر در اختيار نيروي دريايي بود در شب سوم حضورم سرهنگ بهرام بحري به همراه چند نفر ديگر به اين مسجد آمدند و ضمن تهديد با اسلحه خود به من گفت:«ما نميگذاريم در اينجا آشوب كنيد و چماقداران را راه بيندازيد». در روز بيست و يكم بهمن درگيري همافران با نيروهاي گارد باعث نگراني بنده و مردم شهر شد. در آن لحظات همواره اين فكر در ذهنم بود كه اگر نيروي هوايي امكانات لازم را براي دفاع و مقاومت نداشته باشد چه ميشود؟
در آن شرايط خاص به عنوان نماينده حوزه علميه با فرماندهان نيروي دريايي و همچنين فرمانده نيروي هوايي منطقه كه تيمسار ساوجي نام داشت ارتباط برقرار كرد، و در مورد اوضاع امنيتي شهر با آنها گفتوگو كردم، بهطوري كه با همكاري هم موقعيت آنجا را تحت نظر داشتيم. در هر صورت به لطف خداوند متعال در بيست و دوم بهمنماه كه انقلاب به پيروزي رسيد براي اولينبار سخنراني آقاي هاشمي رفسنجاني از تلويزيون پخش شد و دنبال آن سرود «ايران، ايران» را كه خوانده شد از بندرعباس مشاهده كردم. پس از اين جريانات و حوادث تظاهرات باشكوهي در خيابانهاي شهر به راه افتاد و از نكات جالب در اين تظاهرات اين بود كه تمام نيروهاي نظامي و انتظامي و مردمي به هم پيوستند و راهپيمايي خود را انجام دادند.
منبع: سایت جوان آنلاین
تعداد بازدید: 824