انقلاب اسلامی :: شعر: "بختیار ای بختیار"

شعر: "بختیار ای بختیار"

28 اسفند 1391

مسمطی: موقوف‌المعانی، خطاب به بختیار نخست‌وزیری به فرمان حکومت غاصب. باشد که این منظومه، وی را پندی باشد و زمانه را آموزشی
تقدیم به: پیروان شریف منجی راستی آزادی رازگشای آیات الهی، و والی بحق؛ و ولی مطلق، امام روح‌الله خمینی




بختیارا! با تو هستم بختیارا، زینهار

بختیار، ای بختیار

هیچت ار یک ذره انصافست، با خود هوش دار

بختیار، ای بختیار

گر بر آنستی که کردی کارها را جفت و جور

کور خواندستی تو کور

یا فراری شد به دستان تو دزدی نابکار

بختیار ای بختیار

تا صدارت را به کام دل تو باشی بخت یار

بختیار ای بختیار

دست خود رو کن که بر بسته است بستان سنبله

بی ریا و یکدله

گر شریک دزد باشی یا رفیق قافله

باز کن این مسئله

زخم‌های داغ پنجه ساله واکرده دهن

ملتی را مرد و زن

شکوة خونبار دل‌ها در فغان است و گله

سلسله در سلسله

آتش افشان دل خلقی است هان در انفجار

بختیار ای بختیار

ملتی آزادگی را از پی دفع ستم

محو شه را زد رقم

بعد پنجه سال خواری بعد عمری درد و غم

از خیانت‌ها دژم

بردن بار ستم از دودمانی سربسر

مایة ننگ بشر

دودمانی ز زن و مردش به رسوایی علم

دشمن فضل و کرم

حق خود را تا به پای جان میان بست استوار

بختیار ای بختیار

بانگ توفان‌خیز ایران است بر گردون بلند

پند گیر ای مرد، پند

این خروشی کاین چنین لرزه به گیتی درفکند

گر تو باشی هوشمند

نعره‌های «مرگ بر شاهست» هی نامرد هی

این اداها تا به کی؟

رفت و مرد آن کس که زد بر کشور جمشید گند

پرده‌پوشی تا به چند؟

پیش از آن کت آورد باری پشیمانی به بار

بختیار ای بختیار

مرده انگارش که عمری ناجوانمردانه زیست

آنکه بر نام توریست

دیگر این «شاهنشه ما زنده بادا؟» بهر کیست

آخر این نیرنگ چیست

بعد هر برنامه تا کی روی شوم او پدید

همچون مادون یزید.

آنکه باید از جنایاتش نشست و خون گریست

این جنایت نیست، نیست؟

گور خود گم کرد آن دزد پلید نابکار

بختیار ای بختیار

مرده پنداری که با این «زنده بادا» زنده شد؟

مایة بس خنده شد

مرده‌ای، کز گند اعمالش جهانی گنده شد

تا «سیا» را بنده شد

دشمن خلق خدا با امر صهیون و سیا.

هم‌طریق مافیا

مرده‌ای کز او دماغ زندگی آکنده شد

مردمی شرمنده شد

گویم ای حاشا به انصاف تو، گر داری بیار

بختیار ای بختیار

دودمان کهنه قزاقی شریر و راهزن

ننگ اعصار و زمن

فدیة یک قطرة خون شهیدان وطن

نسل آن خوک لجن

گر شود قربانی از خرد و کلان در هر کجاست

کمترینش خونبهاست

مرده ریگ زاهدی وانگه به حکم اهرمن

این سخن بشنو ز من

پیش از آن کز دودمان تو برآرد حق دمار

بختیار ای بختیار

والی ملک ولایت آنکه پور مصطفاست

مظهر عدل خداست

حجت حق آنکه ایمان را دلیل و رهنماست

آنکه دست کبریاست

نشنوی گر زانکه فرمان ورا یا ننگری

گر نباشی کر، خری

آنکه چون وی از پی ده قرن تا گردون بپاست

رادمردی برنخاست

امر روح‌الله گرت باری نیفتد اختیار

بختیار ای بختیار ...؟




شعر بالا از مرحوم مهرداد اوستا است که در سال 1357 و در اوج انقلاب سروده شده است.

مهرداد اوستا در 20 بهمن 1308 در شهر بروجرد و در خانواده‌ای علاقه‌مند به ادبیات و شعر به دنیا آمد. اوستا -که نام اصلی‌اش محمدرضا رحمانی بود- در کودکی و نوجوانی استعداد قابل‌توجهی در عرصه‌ی شعر و شاعری از خود بروز داد. علاقه‌ی او که معطوف به سرایش شعر در قالب قصیده بود، در روزگاری که شعر نو رواج یافته‌بود، آن هم برای فردی کم سن و سال، جلوه‌ای خاص داشت. در همین سال‌ها به تهران آمد و دوره دبیرستان را در این شهر به پایان برد.

در سال ۱۳۲۷ به دانشگاه تهران راه یافت و در رشته‌ی معقول و منقول (الهیات) به تحصیل پرداخت. او تحصیلات دانشگاهی را در رشته‌ی فلسفه در مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد. در کنار تحصیل در دانشگاه، به فعالیت در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) مشغول شد و به امر ساماندهی کتابخانه‌ها و مقالات و کتاب‌های ادبی وزارت‌خانه و هم‌چنین تدریس در دبیرستان‌های تهران پرداخت. او در این سال‌ها نخستین اثر خود را که تصحیح "دیوان سلمان ساوجی" بود در سن 22 سالگی انتشار داد. در شهریور 1332 به جرم مخالفت به حکومت کودتا مدتی را در زندان گذراند.

اوستا در سال ۱۳۳۳ و در حالی که ۲۵ ساله بود به عنوان جوان‌ترین استاد دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد. او مدرس دروس گوناگونی در زمینه‌ی علوم انسانی و هنر بود. تنوع این دروس نشان از تسلط وی به عنوان استادی جوان داشت: ادبیات فارسی، زبان فارسی، فلسفه، فلسفه‌ تاریخ، تاریخ هنر، تاریخ اجتماعی هنر، زیبایی‌شناسی، روش تحقیق در زیبای شناسی و تاریخ موسیقی.

اوستا در کنار فعالیت‌های دانشگاهی، به کشورهای مختلف سفر می‌کرد و از این طریق با اندیشمندان کشورهای دیگر آشنا می‌شد. او هم‌چنین آثار و اشعار ارزشمندی از خود بر جای نهاد. در سال‌های 1339 و 1351 به ترتیب مجموعه شعرهای "از کاروان رفته " و "شراب خانگی ترس محتسب خورده " را منتشر کرد.

با پیروزی انقلاب فعالیت‌های خود را دنبال کرد و به ریاست شورای شهر وزارت ارشاد درآمد. وی در ۱۷ اردی‌بهشت ۱۳۷۰ زمانی که مشغول فعالیت در شورای شعر وزارت فرهنگ بود دچار عارضه قلبی شد و به رحمت ایزدی پیوست. مرحوم اوستا علاوه بر مجموعه شعرهایش، ده‌ها اثر تالیفی و پژوهشی پیرامون ادبیات و هنر از خود به جا گذاشت.



امین رمضانی



 
تعداد بازدید: 1500


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: