03 اردیبهشت 1392
محمد رادمرد
در مورد سقوط تیمورتاش دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. اگرچه وی به اتهام اختلاس و واگذاری انحصار تجارت تریاك به حبیب الله امین و به طور كلی مسائل مالی این چنینی روانه زندان شد، لیكن مشكل اصلی بدگمانی رضاشاه نسبت به وی بود. عده ای این بد گمانی را به جاسوسی او به روس ها نسبت می دهند و اینكه او تمام اطلاعات دربار ایران را به روس ها تقدیم می كرد. مهمترین این موارد مداركی درباره امتیاز نفت دارسی بود.
در تاریخ معاصر ایران چهره های برجسته زیادی حضور داشته اند كه وجوهی از زندگی آنان ناشناخته باقی مانده است. قطعا از جمله این افراد عبدالحسین تیمورتاش است كه هنوز نیز در مورد چگونگی سقوط او دیدگاههای متناقصی وجود دارد. اما مقاله حاضر بیش از آنكه بخواهد درباره سقوط او سخن بگویید، در صدد است درباره نقش و جایگاه وی در عرصه سیاست داخلی و خارجی بحث كند. اگرچه در پایان این بحث درباره چگونگی سقوط او نیز به اختصار سخن گفته خواهد شد.
تیمورتاش در زمان قاجارها
عبدالحسین تیمورتاش كه پیش از دوره رضاشاه، عبدالحسین خان نردینی خوانده می شد و پس از روی كار آمدن رضاشاه و در پی قانون كه همه افراد را ملزم به داشتن نام خانوادگی می نمود، نام تیمورتاش را برای خود برگزید، در سال 1260 در خانواده ای متنفذ متولد شد. قطعا صعود او در عرصه سیاسی از ابتدا مدیون حضور و تولد در همین خانواده است. سفر او به روسیه جهت ادامه تحصیل در عرصه نظام بستر و شرایط لازم را جهت صعود او مهیاتر نمود. زیرا تسلط او به زبان روسی این فرصت را فراهم نمود تا بتواند وارد وزارت خارجه شود و حتی در ماموریتی جهت ابلاغ به قدرت رسیدن محمدعلی شاه به همراه هیاتی عازم اروپا گردد. دیدار او از اروپا و پیش از این شش سال زندگی او در روسیه قطعا در تجددخواهی او نقش فراوانی داشت. تجددی كه البته همانطور كه بعدها اشاره خواهیم نمود، برخی چون همایون كاتوزیان از آن تحت عنوان شبه مدرنیسم یاد می كنند.
تیمورتاش به دلیل پتانسیل بالای خانوادگی خود از مجلس دوم تا نهم به طور یكسره حضور داشت. نطق های او در مجلس دوم او را نامور نمود. او در مجلس دوم از بجنورد، در مجلس سوم از قوچان و در مجالس چهارم تا نهم از نیشابور كاندیدا و نماینده مجلس بود.
عبدالحسین تیمورتاش به ذات انسان قدرت طلبی بود. بعلاوه آنكه تمایل به روی كار آمدن یك حكومت مقتدر مركزی در ایران داشت. او كه دو بار به عنوان والی در گیلان و كرمان سمت داشت، در دوره والی گری خود در گیلان دستوراتی صادر كرد، كه كارنامه سیاهی را برای او به جای گذاشت. دستور كشتار چندین كشاورز كه در حال جمع آوری هیزم بودند، به اتهام واهی همكاری با نهضت جنگل، آن هم در حالت مستی، تا آن حد برای مردم گیلان سنگین بود كه در دوره بعد مجلس، در زمان بررسی اعتبارنامه تیمورتاش، نماینده مردم رشت خواهان رد اعتبارنامه او شد. اعدام دكتر حشمت یار همیشه همراه میرزا از دیگر دلایلی بود كه تیمورتاش را در نزد مردم رشت منفور نمود، بخصوص كه در آن زمان جنبش جنگل نه تنها در میان مردم گیلان، كه در میان ایرانیان جایگاهی ویژه داشت. جنبش جنگل روبروی استعمار خارجی و البته استبداد داخلی ایستاده بود و البته از نگاه آنان تیمورتاش نماینده استبداد داخلی در گیلان بود.
تیمورتاش تا پیش از به سلطنت رسیدن رضا شاه، به غیر از والی گری و نمایندگی مجلس، سمت وزارت را نیز عهده دار شده بود. همین حضور در كابینه در زمانی كه به تدریج سردار سپه نیز وارد عرصه سیاسی ایران شده بود، باعث شد كه وی به همراه عده ای دیگر از تجدد خواهان غرب دیده به گرد او در آمده و خواهان ایجاد فضایی جدید در عرصه سیاسی ایران شوند. در ادامه این مطلب در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
از جمله سمت های وزارتی وی، حضور به عنوان وزیر عدلیه در كابینه مشیرالدوله بود. در این زمان او با تصویب لایحه اختیارات وزیر عدلیه كه البته مخالفینی را نیز در صحن مجلس داشت، محاكم تهران و شهرستان ها را منحل نمود و عده زیادی از قضات را بركنار نمود. به دنبال این برنامه وی مشغول مطالعه پیرامون یك عدلیه مدرن اروپا پسند در ایران شد. هر چند كه با اتمام رئیس الوزرایی مشیرالدوله چهار ماه پس از آغاز آن، اصلاحات انجام شده توسط وی نا تمام ماند. اما در هر صورت این آغاز راهی بود كه بعدها علی اكبر داور آن را ادامه داد. بخصوص كه داور و تیمورتاش یار همیشه همراه هم بودند و البته هر دو به سرنوشت نسبتا مشابه ای دچار شدند.
وزارت عدلیه تنها سمت وزارتی تیمورتاش نبود. او در كابینه رضاخان در سال 1302 یعنی دو سال پیش از تغییر سلطنت در ایران وزارت فوائد عامه و تجارت را نیز عهده دار بود.
همانطور كه گفته شد همین حضور در كنار رضا شاه بود كه بسترها و زمینه های لازم برای صعود او در قدرت را ایجاد نمود و بعدها نیز به طور ناگهانی شرایط سقوط او را فراهم كرد. تمایل او به تجدد خواهی از یك سو و حس قدرطلبی وی از سوی دیگر باعث شد كه او در عرصه سیاسی به تدریج دیدگاههای خود را تغییر دهد و به سمتی حركت كند كه باد بدان سو می وزید. یعنی ایستادن در جمع تجددخواهانی كه البته در صدر آنان رضا خان قرار داشت. اگر نه تیمورتاش پیش از این در صف اعتدلایون مجالس پیشین جای داشت. در زمان حیات مدرس وی در كنار او جزء اصلاح طلبان مجلس بود. اما به تدریج راه این دو از یكدیگر جدا شد. در زمان تصمیم گیری در رابطه با لایحه تغییر سلطنت در ایران این اختلافات به اوج خود رسید. مدرس در كنار افرادی چون مصدق از جمله محدود كسانی بودند كه مخالف تبدیل رضاخان به رضا شاه بودند. مخالفتی كه در فضای آن روز ایران نتیجه ای جز حذف مخالفین در پی نداشت.
اینگونه بود كه وی در كنار عده بسیار دیگری در مجلس پنجم (1304) مقدمات سقوط سلسله قاجار و تاسیس سلسه پهلوی را فراهم نمود و با دست خود تاج شاهی را بر سر رضا شاه گذاشت. فردی كه كمتر از هشت سال بعد، او را از عرش به فرش كشاند و به طور مفتضحانه ای كشت.
تیمورتاش در زمان حكومت پهلوی
تیمورتاش از ابتدای سلطنت پهلوی تا زمانی كه از قصر روانه زندان قصر شد، به عنوان وزیر دربار رضا شاه در كنار وی حضور داشت. در تمام این مدت وی شخص دوم مملكت بود. نفوذ او تا زمانی كه از قدرت ساقط شد، روز به روز در حال افزایش بود. به گونه ای كه اگرچه هرگز در حكومت پهلوی، نقش رئیس الوزرایی (نخست وزیری) را به عهده نگرفت. لیكن اراده او حتی به اراده رئیس الوزرا نیز مستولی بود. در تمام این مدت دست راست رضا شاه محسوب می شد. بطوری كه وقتی دیدگاه نمایندگان مجلس ششم را درباره تمایل نخست وزیری خود به شخص شاه رسانید، شاه پاسخ داد:« شما دست راست من هستید و همانطوری كه بارها گفتم امور قشونی را من اداره می كنم و امور داخلی و سیاست خارجی را شما ...» و بدین ترتیب اگرچه او را به ریاست وزرایی نرساند، اما انتخاب رئیس الوزرا و وزرا را به او سپرد]1[.
بنابراین طبیعی بود كه حضور او در هیئت وزیران نیز به عنوان شخصی فراتر از رئیس الوزرا باشد و بتواند به وی و تمام وزرا امر و نهی كند و خواسته ها و اندیشه های خود را به آنان بقبولاند. این مسئله تنها به كابینه محدود نمی شد، فراتر از آن حتی مجلس نیز تا حد زیادی تحت اراده وی بود. در واقع «كم كم كار به جایی رسید كه در مجلس صدائی از حلقوم كسی بیرون نمی آمد، مگر به دستور دربار. استخوان دارهای زبان دار از هر طبقه كه بودند، هر یك به نحوی از ساحت قوه مقننه اجبارا دور شدند. مستوفی مرحوم شد، مشیرالدوله موتمن المك و مصدق السلطنه و امثال او در بیرون ماندند»]2[ اینگونه بود كه اعضای مجلس كاملا یك دست شدند. تیمورتاش برای این اعضای مجلس كه پیرو دربار بودند هر هفته به نام فراكسیون اكثریت جایی تهیه كرده بود كه ، وكلا در آنجا حاضر می شدند و در مورد لوایح بحث می كردند، بطوری كه بحث كردن در مجلس دیگر معنایی نداشت]3[. این باقی اعضا مجلس همان كسانی بودند كه به دستور دربار شاهنشاهی از تهران و ولایات انتخاب می شدند. این نكته بسیار جالبی است كه حتی برای همین جمع گلچین شده نیز جلساتی برگزار می شد كه دیدگاههای آنها همراه با دربار باشد و زحمت این كار بر دوش تیمورتاش بود.
شاید رضا شاه و تیمورتاش هر دو به دنبال تحول در ایران می بودند، لیكن این مقصد در چارچوب خودخواهی های آنها بود]4[. حفظ بقا و قدرت به هر قیمتی. نشستن بر جایگاه قدرت به قیمت حذف دیگران. در سال های 1305 و 1306 یك سلسله قوانین از تصویب مجلس گذشت، مانند خالصجات دولتی كه به اجرا نیز گذاشته شد و از نتایج آن تاسیس بانك قلاحتی، تاسیس بانك مركزی، تاسیس كارخانه ذوب آهن، اجرای نقشه راه آهن، انحلال عدلیه و تدوین قوانین جدید، نسخ كاپیتولاسیون، تشكیل شورای معارف، اعزام محصل به خارج، تدوین تاریخ ایران، تغییر قیافه شهرها، مخصوصا تهران، جاده سازی و .... كه در همه آنها تیمورتاش نیز حضور داشت]5[.
اما در مورد پیشرفتی كه تیمورتاش و دوستان او در كنار رضاشاه دنبال می نمودند، دو نكته را می بایست از یاد نبریم. اول اینكه این پیشرفت به قیمت حذف بسیاری از افراد تمام شد. این حذف در مورد كسانی چون مدرس تنها به حذف از قدرت محدود نشد. بلكه نهایتا به حذف فیزیكی آنها منجر شد. این یعنی حتی زنده بودن مخالف نیز قابل تحمل نیست و البته بیانگر یك نكته دیگر نیز هست و آن اینكه تجدد خواهانی چون رضاشاه – و همانطوری كه نشان خواهیم داد تیمورتاش هم جزئی از این گروه بود- تنها به جنبه های خاصی از تجدد ایمان داشتند. بخش بیشتر این تجدد در عرصه فنی و ورود تكنولوژی در ایران بود. البته نباید ناگفته بماند كه حوزه هایی همچون قضا و تعلیم و تربیت نیز دچار دگرگونی شد. اما قطعا حوزه سیاست در این دگرگونی سهمی نداشت. استبداد همچنان دیو ویرانگری بود كه بر عرصه سیاسی ایران حكم می راند. همچنان حكم رئیس حكومت حكمی بی بدیل بود. همچنان جان و مال و ناموس مردم در دستان شاه بود. كاتوزیان معتقد است افرادی چون داور، تقی زاده و تیمورتاش، رضاشاه را یاری نمودند تا ایران را به سوی آنچه وی شبه مدرنیسم می نامد، رهنمود نماید. كاتوزیان شبه مدرنیسم را تبلور «اندیشه و آزمانهای اجتماعی» می داند كه «با فرهنگ و جامعه» حاملان آن «بیگانه» است.]6 [
اگر رضا شاه بزرگترین مستبد بود، قطعا تیمورتاش كه فرامینش بعد از شاه حتی از رئیس الوزرا نیز بالاتر بود، جایگاه دوم را داشت. از این رو آن دست از اقدامات او توسط رضا شاه قابل تحمل بود كه جایگاه او را به مخاطره نمی انداخت. از جمله اقداماتی كه توسط تیمورتاش صورت گرفت و البته رضاشاه آن را برنتافت، تشكیل حزب ایران نوین در همان اوایل به سلطنت رسیدن رضاشاه بود.
قدرت تیمورتاش به عرصه داخلی محدود نمی شد. او در عرصه خارجی نیز قدرت فوق العاده ای داشت. وزارت امور خارجه تا مدتها تحت نظر مستقیم او بود. با سفرای خارجی تماس مستقیم داشت. اغلب مذاكرات را خود عهده دار می شد و گاهی تا كار به مرحله امضای قرارداد و عهدنامه ها نمی رسید، وزارت امور خارجه از جریان اطلاع نمی یافت]7[ علاوه بر اینها در سایر مواقع تعین سفرا و وزرای مختار به وسیله شخص او صورت می گرفت. این امر بدون هیچ گونه دخالتی توسط وزارت امور خارجه انجام می شد. اعزام تقی زاده به لندن از جمله این موارد است.
تیمورتاش به یك روایت هر سال دو ماه را در كشورهای دیگر به سر می برد. به طور كلی او در عرصه سیاست خارجی از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود. نامه سرگشاده او به سر روبرت كلایو، وزیر مختار انگلیس در ایران در انتقاد از سیاست های انگلیس و بازنگری در روابط ده ساله میان دو كشور، به خوبی بیانگر این مسئله است. علاوه بر نفوذ انگلیسی ها در ایران، وی در این نامه به برخی از سیاست های انگلیس در ایران انتقاد می كند]8[.
شاید تنها پس از روی آمدن فروغی در وزارت امور خارجه بود كه تا حدودی دست تیمورتاش در آن وزارت خانه بسته شد. فروغی فرد با جرات و با نفوذی بود و سیاستمداری كهنه كار محسوب می شد و بنابراین طبیعی بود كه به این راحتی مقهور قدرت تیمورتاش نمی شد.
اما به طور كلی ماموریت های زیادی بود كه تیمورتاش به نمایندگی از ایران در عرصه سیاست خارجی انجام می داد. سفر او برای عقد قرارداد تجاری با روس ها كه جنبه های نظامی نیز به خود گرفت و سفر به انگلیس برای تجدید نظر در قرارداد دارسی از جمله این موارد است. این مسئله بیانگر اعتمادی بود كه در ابتدا رضاشاه نسبت به تیمورتاش داشت. به ویژه آنكه كم سوادی رضا شاه باعث می شد تا به افرادی اعتماد نموده و آنها را در كنار خود نگه دارد. هرچند كه این اعتماد گاهی به طرز عجیبی به یك بی اعتمادی مفرط تبدیل می شد و سرنوشت سختی را برای این افراد برای خود به همراه داشت.
سقوط تیمورتاش
در مورد سقوط تیمورتاش دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. اگرچه وی به اتهام اختلاس و واگذاری انحصار تجارت تریاك به حبیب الله امین و به طور كلی مسائل مالی این چنینی روانه زندان شد، لیكن مشكل اصلی بدگمانی رضاشاه نسبت به وی بود. عده ای این بد گمانی را به جاسوسی او به روس ها نسبت می دهند و اینكه او تمام اطلاعات دربار ایران را به روس ها تقدیم می كرد. مهمترین این موارد مداركی درباره امتیاز نفت دارسی بود. البته حسین آبادیان طی تحقیقی مسئله فوق را به كلی تكذیب می كند و صراحتا می گوید، مسئله شوروری ارتباط مستقیمی به بركناری تیمورتاش ندارد]9[. ظاهرا در مدتی كه تیمورتاش در مسافرت اروپا بوده، عده یی در ایران سعی نمودند تا او را پیش شاه خراب كنند. افرادی چون نواب، رئیس بانك ملی، آیرم، رئیس شهربانی و .... حس خوبی نسبت به وی نداشتند. برخی معتقدند انگلیسی ها نیز در سقوط او نقش به سزایی داشتند. این مسئله دور از ذهن نیست. زیرا از یك سو او طرف مذاكره با انگلیس درباره مسئله نفت بود و ظاهرا انگلیسی ها از پافشاری های او درباره افزایش سهم ایران كلافه شده بودند و از سوی دیگر، همانطور كه از نامه او به سفیر انگلیس در ایران بر می آید با آنان بسیار مقتدرانه صحبت می نمود و هیچ ترسی از خطاب قرار دادن آنها و زیر سوال بردن آنها نداشت.
جدای از این مسئله برخی قدرت یابی تیمورتاش در ساختار قدرت و رسیدن او به جایی كه تنها قدرت برتر از او فقط شخص رضا شاه بود را عامل سقوط وی می دانند. ظاهر چاپ مقاله ای تحت عنوان «شاه و مستشارانش» در روزنامه تایمز این مسئله را پر رنگ تر نمود. این مقاله ظاهری تجلیل آمیز داشت و بر آن بود كه پس از رضا شاه ایران از مردان وزین خالی نیست و نمونه بارز ان تیمورتاش. اما در واقع، قصدش ایجاد یك سوظن در ذهن رضاشاه بود. رضاشاه به هركسی ظنین می شد. او به طوری بیمارگونه ای از قدرت گیری هر كس می ترسید. دلیلی نداشت كه تیمورتاش از این قائده مستثنی باشد. بنابراین طبیعی بود كه حضور تیمورتاش باعث ترس او می شد. بخصوص كه در صورت مرگ رضا شاه پیش از تیمورتاش وجود یك وزیر دربار قدرتمند برای سلطنت جانشین رضاشاه خطرناك می شد. بدین ترتیب تیمورتاش نتیجه استبداد خود را كه به شكل فرمان های بی مهابا بود كه جان و مال بسیاری را گرفت، دید. آنچه بیدادگرانه خود با دیگران می نمود به خودش بازتاب یافت.
پی نوشت ها:
1-باقر عاقلی، تیمورتاش در صحنه سیاست ایران، بی جا، انتشارات جاویدان، 1377، ص 233
2- خواجه نوری، بازیگران عصر طلایی، تهران بی نا، بی تا، ص 81
3-عبدالله متولی، تیمورتاش و بازی قدرت، تهران، انتشارات مدرسه، 1385، ص 46
4-خواجه نوری، همان، ص 105
5-باقر عاقلی، همان، ص 236
6- محمد علی همایون كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمد رضا نفیسی، تهران، انتشارات پاپیروس،1366، ص 143
7-عبدالله متولی، همان،ص 42
8- مركز اسناد ریاست جمهوری، اسناد و مكاتبات تیمورتاش، وزیر دربار رضاشاه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی،1383، ص123
9- حسین آبادیان، عبدالحسین تیمورتاش و روابط خارجی ایران بر اساس اسناد نو یافته، تاریخ ایران، شماره 61، تابستان 1388، ص 19
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
تعداد بازدید: 819