03 اردیبهشت 1392
رسول جعفریان
متن سخنرانی در مراسم رونمایی از کتاب (سالهای بیقرار) عصر یکشنبه اول اردیبهشت 92
انتشار کتاب سالهای بی قرار که مشتمل بر خاطرات آقای جواد منصوری از سالهای پیش از انقلاب است و با تدوین خوب آقای محسن کاظمی و حواشی سودمند وی انتشار یافته، گامی دیگر در تقویت تاریخ شفاهی انقلاب است.
تاریخ شفاهی در حال تبدیل شدن به شاخه ای از علم تاریخ است، شاخه ای نیرومند که آینده روشنی دارد و میتواند برای تاریخ، بازویی محکم و استوار باشد. این شعبه از علم که در حال تأسیس است، می تواند بدور از ایرادات و اشکالات که اَشکال دیگر تاریخ نگاری در عصر باستان و میانه داشته، به صورتی عالمانه تأسیس شده و رشد یابد.
این نکته را از آن جهت عرض می کنم که شاخه های دیگر علم تاریخ، تحت تأثیر عوامل مختلف، در بسیاری از موارد، از اتقان علمی برخوردار نیستند، زیرا هسته اولیه آنها و نیز متد و سنتی که بر اساس و در بستر آن شکل گرفته، عالمانه نیست. خرافه و قصه گویی در آنها فراوان است و به دلیل کهنه شدن این بیماری، بسادگی نمیتوان از زیر سایه و سلطه این سنت ها بیرون رفت.
اما اگر علمی امروزه تأسیس می شود می تواند و باید از آن فضاها بدور باشد و با اساسی عالمانه، کارش را آغاز کند.
لوازم این که علمی، عالمانه تأسیس شود چیست؟
چطور می شود از دست فضاسازیهایی که نوعا در علوم انسانی سایه بر پژوهشها و تحقیقات می اندازد دور شد؟
در درجه اول باید این علم آگاهانه و با برنامه ریزی تأسیس شود؛ یعنی از اول با علم به این که چه گامهایی را در تأسیس بر میداریم، اقدام کنیم. برخی از علم صرفا از روی ضرورت و بدون آگاهی پیشین پدید میآیند و به همین دلیل شرایط و سنتهای موجود و عرف و آداب و عادت روی آن تأثیر میگذارد. در حالی که اگر علم با آگاهی تأسیس شود، دقیقا مثل یک کارخانهای است که از اول با برنامه ایجاد میشود نه مانند یک کارگاه محلی که آرام آرام و از روی ضرورت اجزاءش در طول سالیان شکل گرفته است.
نکته دوم این است که توجه داشته باشیم که این علم برای علم و دانایی باشد نه آن که صرفا در خدمت ما یا هر کس دیگر باشد. بنده در باره علوم فنی و پزشکی و این قبیل صحبت نمیکنم، بلکه در باره علوم انسانی، آن هم بخشی از آن سخن میگویم که جنبههای خاصی در آن از نظر جهت گرفتن در جهت اهداف و خدمت به افکار و ایدئولوژیهای خاص هست. دانش خاطرات، اگر در ظرفی رشد یابد که هدفش خدمت کردن به اهداف خاصی باشد، از مسیر علمی خود جدا می شود، زیرا بیش از آن که به علم بودن و لوازم آن توجه کند، با رفتن در راهروهای فرعی برای دستیابی به اهداف خاص، مسیر اصلی را ترک میکند. برای مثال تبلیغاتی نوشتن در یک خاطرات، میتواند مسیر علمی بودن کار تاریخ شفاهی را غبارآلود کند، در حالی که اگر از همین آغاز تمرکز روی واقع گرایی باشد، و ادبیات واقع گرایانه روی خاطرات سایه افکند، کارهای بعدی هم در همین مسیر پیش خواهد رفت. در این زمینه، خاطرات برای سیاست یا خاطرات به قصد جا انداختن یک آدم یا جریان، یا خاطره نویسی برای تقویت یک موضع سیاسی با خاطره نویسی به عنوان یک علم و خاطرات برای دانستن و آگاهانیدن، متفاوت است.
سخن در این است که خاطره نویسی ما طوری نباشد که تا در رأس قدرتیم معنا و مفهوم داشته باشد، اما اگر ما رفتیم، مشتی جوهر و کاغذ باشد. اگر برای پیشرفت دانش تاریخی ما باشد، چه بر سر قدرت باشیم یا نباشیم، ارزش ذاتی خود را خواهد داشت.
تجربه نشان داده است که ما در ایران در علوم تازه تأسیس شانس بیشتری داریم، در حالی که در علومی که از قدیم داشته ایم و تحت سیطره خرافات و مناسبات فاسد فکری بوده، کمتر توانسته ایم پیشرفت داشته باشیم. دلیل آن هم روشن است، گسست ما از آن فضاهای فکری که هالهای از جهل در اطراف یک علم کشیده، بسیار دشوار است.
اگر ما علم تازه تأسیسی مانند تاریخ شفاهی را در مسیری بیندازیم که باز در اطراف آن هالههای ظلمانی سایه افکند، از همین آغاز، علم یاد شده را پای بت جهل قربانی خواهیم کرد. ویژگیهای چنین علمی این است که بظاهر علم و دانایی است اما در باطن جهل و خرافه و تحریف و خارج شدن از مسیر. هرچند در همان حال باز آگاهیهایی در آن وجود دارد.
برای علم شدن خاطرات یا تاریخ شفاهی، ویژگیهای خاصی باید باشد که بتواند آن را از افتادن در ورطه نابودی نجات دهد و ارکان آن را عالمانه به پیش ببرد. مع الاسف ما این شرایط را نداریم، به دلیل آن که خاطرات امروزین ما، در مراکزی تدوین می شوند که اهداف ویژه دارند. آنها برای اثبات برخی از مسائلی که با واقع گرایی میانهای ندارند، دست به این نگارش و انتشار میزنند. صاحبان این قبیل خاطرات، بسیاری از اوقات مجبور به کار گزینشی یا خودسانسوری هستند. در بیشتر وقتها شفاف عمل نمیکنند، در بیشتر موارد انگیزههای خاصی را دخالت میدهند. متهم شدن این قبیل کتابها به حذف و اضافههای عجیب و غریب، یکی از مهمترین مشکلاتی است که علم یاد شده با آن دست بگریبان است. بیشتر این مراکز با اهداف خاص برنامه خاطره نویسی را پیش میبرند.
خوب و بد بودن این افراد یا انتشار آثار بد و گزینشی در مقایسه با دشواری مورد بحث ما در باره ماهیت علم بودن تاریخ شفاهی چندان مهم نیست. مهم آن است که وقتی سیاست روز با علم تاریخ خلط شد، ترکیبی که پدید میآید در درجه نخست استخدام آن علم برای سیاست و به بیراهه بردن آن است. وقتی از علم بودن ساقط شد، رشد آن متوقف می شود و ما به رغم هزینه هایی که کردهایم، نتیجه جدی نگرفته ایم.
شفافیت مهم ترین نیاز ما در علم تاریخ است. شما ممکن است در سیاست مجبور به تقیه و پنهان کاری باشید، اما در تاریخ نباید چنین رفتاری داشته باشیم. اگر تاریخ، بخشی از دانایی بشری بوده و تعریف علم شامل آن میشود، باید خاصیت نوری علم را داشته باشد. علم ذاتا نور است، و نور هم شفاف و شفاف کننده است. هر مقدار که از شفافیت آ> کاسته شود، از نور و طبعا از علم کاسته شده است. درافتادن با دانایی، عین جهل است و این کاری است که ما در همه علوم باید پیگیر آن باشیم. در تاریخ بیشتر و بیشتر. در خاطرات نیز همچنین. وقتی مطالبی گفته نشود، گفته شدهها جایگاه واقعی خود را نخواهند داشت و روشنگر نخواهند بود.
در باره کتاب سالهای بی قرار ما با سه پدیده در اینجا مواجهیم.
نخست جناب آقای جواد منصوری است که شایستگی لازم را از حیث داشتن خاطرات ارزشمند دارند. در واقع سوژه انتخاب شده برای بازگو کردن خاطره نخستین قدم مهم است. اتفاق میافتد که سوژههایی که گاه برای خاطره گویی انتخاب میشود شایستگی این که منبع خبری ما باشند، ندارند. این شایستگی یا عدم شایستگی در باره سابقه وی، در قدم اول مربوط به صداقت و استواری شخصیت اوست و دو دیگر ارتباط با توانایی او برای بیان و اموری است که شایستگی درج شدن در تاریخ را دارد. فراوانند افرادی که تنها بخشی از این ویژگیها را دارند و برای مثال، قدرت بیان ندارند، یا آن که فاقد قدرت لازم برای تجزیه و تحلیل و ایجاد ارتباط میان مشاهدات خود هستند.
دوم محتوای خاطرات که مربوط به یک مقطع مهم تاریخی در انقلاب ماست. اهمیت این دوره تاریخی برای نسل انقلابی ما از یک سو، موسسات تاریخنگاری ما از سوی دیگر و در نهایت حساسیتی که در ایجاد یک تحول انقلابی در کشور ما دارد، آشکار میشود. در این زمینه، خاطرات و متنهای فراوانی منتشر شده و احتمالا باز هم منتشر خواهد شد. در میان ملتها هیچ چیز به اندازه یک انقلاب برای تاریخشان اهمیت ندارد. انقلابی که نه تنها یک سلسله حکومتی را عوض میکند بلکه در بیشتر ارکان زندگی آنان تغییراتی داده و مسیر آنان را در تاریخ متحول میسازد.
سوم کاری است که آقای محسن کاظمی روی این خاطرات به طور خاص و در زمینه ثبت خاطراتی از این دست در طول سالیان انجام دادهاند. تجربه ایشان اولا و تخصص ایشان ثانیا در باره این مقطع تاریخی یکی از بهترین شانسهایی است که نصیب آقای جواد منصوری از یک طرف و مخاطبان تاریخ شفاهی و علاقه مندان به این مقطع تاریخی از سوی دیگر، شده است. انسان گاهی خاطرات دیگری را می بیند که مراکز دیگر چاپ کرده و پاورقی هایی دارد که حتی ارزش نگاه کردن ندارد، زیرا هم بی نظم و ترتیب است و هم پر از اشتباهات و در واقع بی خاصیت.
بنده فکر میکنم این سه ویژگی سبب شده است تا کاری ماندگار در حوزه تاریخ شفاهی از یک سو و تاریخ معاصر ایران از سوی دیگر پدید آید.
با ملاحظه آنچه گذشت بدون تردید باید گفت در عالم تاریخ شفاهی، گام دیگری برداشته شده، گام بلندی که با ملاحظه جنبه علمی بودن این دانش و در جهت پیشرفت آن است. با این حال و در کل بنده معتقدم علم تاریخ شفاهی در ایران، علمی است نوجوان که نیاز به مراقبت و تربیت دارد.
اکنون مطالب کوتاهی در باره این کتاب عرض میکنم.
نخست نسبت به اصل خاطرات جناب منصوری: خاطرات موجود از زبان آقای منصوری به دلیل دست اول بودن عالی است. با این حال ما باید بین دو چیز فرق بگذاریم.
نخست درک درست مفهوم خاطرات است.تعریف خاطرات چیست؟ در یک جمله کوتاه شرح آنچه فرد شاهد آن بوده و ارزش ثبت دارد. این تعبیر قدری کلی است و شامل هر آن چیزی می شود که از زاویه دید عمومی ـ نه مسائل شخصی مگر آن که ارتباط با همان جنبه عمومی پیدا کند ـ اهمیت دارد. دوم تحلیل و تفسیر تاریخ و در واقع نگارش یک اثر تاریخی است.
این دو مسأله نباید با یکدیگر خلط شود. اکنون پرسش این است که آیا میتوان به عنوان خاطره نویسی، تاریخ نوشت؟ این کاری است که در بسیاری از موارد در این کتاب رخ داده و نتیجه بازگویی خاطرات پس از سی و اندی سال و درواقع، نتیجه تاریخ نگار بودن مؤلف است که نوشتن تاریخ را با خاطره نویسی درهم آمیخته است. برای مثال فصل نهم کتاب که عنوانش «بی قراری ها» است و از اتفاق اسم این کتاب هم از همین فصل گرفته شده، تقریبا هیچ گونه خاطرهای در بر ندارد و صرفا تحلیل های ایشان از رویدادهای 56 و 57 است که آن هم قدری آشفته است. به نظرم ایشان این بخش را ایشان مستقل نوشته و در کتاب گذاشته گذاشتهاند! البته باقی فصلها خاطرات است، هرچند در لابلای آنها نیز از این قبیل تعلیقات تحلیلی وجود دارد که اندکی از آن در لابلای خاطرات قابل گذشت است. در کل خاطراتی که توصیفی باشد و نویسنده تلاش کند که بیش از هر چیز در صدد وصف اوضاع و چگونگی آنهاست، برای بنده شیرین تر است. به نظرم می رسد بهتر است قضاوت بر عهده خواننده باشد. در این موارد، نویسنده میتواند بگوید آن روزگار من چنین فکر می کردم، اما این که مرتب در صد اثبات حقانیت و درستی افکارش باشد، ضمن آن که متهم می شود که نگاه بعد را به قبل سرایت داده، از ملاحت اثر خواهد کاست.
به صورت جزئی هم فقط یک مورد را اشاره می کنم که حمایتهای بیدریغ ایشان از مرحوم شریعتی بدون طرح انتقادهای جدی، و حتی کاستن از موقعیت منتقدان که برخی از آنان افراد دانشمندی هستند و متهم کردن منتقدین بی بیسوادی و غیره، یکی از معدود موارد افراطی است که حکایت از عشق جناب منصوری به دکتر دارد که البته بی سابقه نیست. (ص 178 به بعد). عبارت ایشان در صفحه 180 این است: «نه تنها رژیم بلکه مارکسیستها، غربزدهها، التقاطیها، بیسوادها، و کمسوادهای مذهبی به شدت با دکتر شریعتی به معارضه و مقابله برخاستند. در این بخش هم ایشان بیشتر تاریخ گفته است تا خاطرات. در این باره بیش از این نمی خواهم عرض کنم چون کتاب به قدری حاوی نکات تازه است که این موارد به هیچ روی از قدر و ارزش آن نمیکاهد.
اما در باره کار آقای کاظمی روی این اثر: یکی از مهمترین امتیازات این اثر از ناحیه کاری که آقای کاظمی روی آن انجام دادهاند، پاورقی های مفصل است که دقیقا به خاطر همین تفصیل و برای این که شکل و شمایل کتاب بهم نخورد، در پایان هر فصل قرار دادهاند. عمده آنها شرح حال افرادی است که در میانه خاطرات نامی از آنان به میان آمده و برخی یادداشتها نیز در باره زندانها و یا بندرت شرحی از موارد دیگر است.
1 . در باره این پاورقی ها من چند ملاحظه کلی دارم، و این جدای از موارد ریز است. به واقع باید عرض کنم، مواد و نصوص اولیه این شرح حال ها بسیار مهم و برخی از اوقات منحصر به فرد است. به خصوص مواردی که با مصاحبه فراهم آمده و در واقع، دست اول به شما میآید. بنده واقفم که فراهم کردن این مواد مشکل و نیازمند چه مقدار پیگیری و صرف وقت زیاد است.
ملاحظه بنده آن است که به دلیل تکرار نام این افراد در متن از یک طرف و نیز استفاده بهینه از آنها حتی برای کسانی که با این متن سروکار ندارند، بهتر بود تمامی شرح حالها به صورت الفبایی در انتهای کتاب میامد. برای مثال وقتی نام مهدی عراقی در جایی یا جاهایی از کتاب آمده به جای این که شرح حال وی در انتهای همان فصل بیاید، برای استفاده بهتر می توانست به بخش شرح حالها ذیل حرف «ع» ثبت شود تا اگر کسی علاقه مند بود تا در حین مطالعه کتاب، شرح حالی از او بداند، به آن بخش، ذیل حرف ع مراجعه کند. البته چون کتاب اعلام دارد، بسا گفته شود که این شخص برای این کار میتواند اعلام را بنگرد، این سخن درستی است، مشروط بر این که در ضمن شماره صفحاتی که برای نمونه نام مرحوم مهدی عراقی آمده، روی شماره صفحهای که شرح حال او درج شده، ستارهای گذاشته شود تا معلوم شود در آن صفحه، شرح وی آمده است. به هر روی از آنجایی که نام افرادی در متن مکرر آمده و جناب آقای کاظمی برای شرح حال آنان زحمت کشیدهاند، بهتر است دسترسی به آنها آسانتر باشد. در شرایط فعلی دشوار و پراکنده و قت گیر و برای دنیای فعلی که دنیای سرعت است، مناسب نیست.
2 . در باره پاورقی ها یا به عبارتی شرح حالها، ارجاعاتی داده شده است تا موارد گفته شده، مستند شود. این یک کار علمی است اما از آنجایی که مشخص نیست کدام مطلب مربوط به کدام ارجاع است (جز مواردی که فقط یک ارجاع دارد که این اشکال وارد نیست) کار تا اندازه ای دشوار میشود. خواهش بنده آن است که اگر روزگاری ممکن شد، هر بخش آن مطالب از هر مأخذی گرفته شده، مانند دایرة المعارفها، به تفکیک بیان شود. نکات بسیار خوبی در این شرح حالها آمده اما منبع آنها بین چهار پنج منبع در تردید است و امکان مراجعه وجود ندارد مگر آن که همه آن منابع ملاحظه شود. عنوان «اطلاعات محقق» هم منبع نیست. به هر حال این اطلاعات یا از کتاب گرفته شده یا از مصاحبه. اگر راه دیگری هم هست امکان قید آن وجود دارد. در موارد فراوانی همین تعبیر «اطلاعات محقق» آمده است. مگر آن که فرض کنیم محقق خودش با آن فرد محشور بوده و اینها اطلاعات شخصی اوست که مثل هر خاطره نویسی آنها را ثبت کرده است. در حالی که با مراجعه به این موارد، این احتمال، بعید است.
3 . ما برای چاپهای بعدی تعداد بیشتری حاشیه های توضیحی از آقای کاظمی طلبکار هستیم، زیرا موارد فراوانی وجود دارد که ایشان با تتبع و جستجوی دقیق خودشان میتوانند در باره آنها اطلاعاتی در اختیار ما بگذارند. به علاوه، آقای منصوری مطالبی گفته اند که نیاز به مدرک دارد. برای مثال مطالبی که در باره حمایت جلال گنجه ای در باره حمایت از اقدام آل سعود در سال 1366 یا کشته شدن حجاج در تونل منی در سال 69 کردهاند. این مطالب نیازمند ارجاع و مستندسازی است تا تاثیر گذار باشد.
در کل اطلاعاتی که آقای کاظمی در باره اشخاص میدهد، با ارزش و در مواردی منحصر به فرد است. طبعا بی اشتباه نیست. در این قبیل موارد، چنین خطاهایی ممکن است وجود داشته باشد و برای پرهیز از آن باید یکسره در چاپهای بعد، متن دستکاری شود. مثلا در باره شریعتی آمده است: «سپس به دفتر تحقیقات و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش در تهران منتقل شد و در اسفند 1344 به استادیاری دانشگاه مشهد منصور شد. او در شهریور 1347 کتاب محمد خاتم انبیاء را منتشر کرد». (ص 201).
یکی دو پیشنهاد: در زمینه تاریخ معاصر یک پیشنهاد جدی این است که کارهای موضوعی، مرکز ثقل تاریخ شفاهی قرار گیرد. ملاحظه همین کتاب و مرور بر آن نشان می دهد که دهها موضوع ریز و درشت وجود دارد که ما نیازمند اطلاعاتی گسترده از خاطرات افراد متنوع در باره موضوعات اساسی هستیم که در این مقطع از تاریخ اتفاق افتاده است. در باره تدوین قانون اساسی، در باره تحصن دانشگاه در سال 57، و در باره بسیاری از مسائل دیگر. توجه دارم که کارهای خوبی در این زمینه شده است، مهم آن است که این کار به خصوص در زمینه فکری و آدم های فرهنگی سابقه دار و حتی متفاوت، در مرکز ثقل تاریخ شفاهی قرار گیرد. اگر این کارها به صورت نشست های جمعی باشد، مانند آنه روزگاری تسط آقای معادیخواه و مجله یاد برگزار می شد، بسیار عالی بود. در برخی از موارد مانند پانزدهم خرداد که امسال پنجاهمین سال آن است این کار در زمینه خاطرات و اسناد صورت گرفته که خود آقای منصوری زحمت تدوینش را کشیدهاند. اما این کار باید همچنان ادامه پیدا کند.
مهم آن است که خاطرات به عنوان بخشی از تاریخ، نوری باشد که بر گذشته تابانده می شود و بر علم ما می افزاید، علمی که در نهایت می تواند ما را با تجربه های بیشماری که شامل کارهای درست و غلط ماست آشنا کند.
یک معضل دیگر در این قبیل خاطره نویسی ها آن است که نوعی خاطره ـ تألیف با ترکیبی از کاری که خاطره گو و تدوینگر پدید می آید. این که این مسأله حسن است یا نه محل بحث نیست، تنها یک نکته دیگر را باید توجه داشت و آن این که در این بازنویسی ها و اصلاحها، حس خاطره گو هیچ انعکاسی ندارد. مقصود این است که لحن گفتن خاطره گو انچنان که در نوار و صدا و فیلم منعکس می شود، دیده نمیشود. این صرفا به خاطر این نیست که نوشته قادر به انتقال احساس نیست، بلکه بیشتر از آن به خاطر دستکاری های فراوانی است که در این قبیل خاطرات صورت میگیرد. همین روزها خاطرات شاعر معروف کشورمان سایه به صورت گفتگو انتشار یافت که تقریبا در بیشتر مواردی که لحن و حس آقای ابتهاج رنگ و روی خاصی داشته، توسط مدون به شنونده منتقل شده است.
در پایان جز دست مریزاد خدمت جناب منصوری و آقای کاظمی ندارم که افزون بر متن و حواشی، صدها برگ سند و تصویر در پایان کتاب گذاشتهاند و مراجعه کننده کنجکاو را برای دسترسی به متن های اصلی و سندها کمک کردهاند.
منبع: سایت خبرآنلاین
تعداد بازدید: 812