15 اردیبهشت 1392
روایتی از حزب توده که تاریخ انقلاب شد
اندیشمندان هر مکتب و ایدئولوژی، از منظر خود به تاریخ و تاریخنگاری مینگرند؛ کما اینکه به اعتقاد بسیاری، «یرواند آبراهامیان» با رویکرد مارکسیستی به تاریخ ایران نگریسته است. اگرچه دکتر «محسن مدیرشانهچی» در این مصاحبه مصرانه تلاش میکند تا نشان دهد رویکرد آبراهامیان یکجانبه نیست.
تاکنون صدها کتاب دربارهی تاریخ معاصر ایران به چاپ رسیده که هر یک تلاش کرده است از زاویهی نگاه خود به ویژگیهای تاریخ معاصر ایران بپردازد. یکی از این کتابها «ایران بین دو انقلاب» اثر یرواند آبراهامیان است؛ تاریخنگار ارمنی ایرانیالاصلی که در سال 1319 در تهران به دنیا آمد و 10سال بعد به بریتانیا مهاجرت نمود. وی هماکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است.
آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» به تحلیل تأثیرات متقابل سازمانهای سیاسی و نیروهای اجتماعی ایران از سدهی نوزدهم میلادی تا انقلاب اسلامی میپردازد. از کتاب مشهور «ایران بین دو انقلاب» دو ترجمه به فارسی وجود دارد که یکی از آنها ترجمهی کاظم فیروزمند، محسن مدیرشانهچی و حسن شمسآوری و چاپ نشر مرکز است.
با گذشت 14 سال از انتشار ترجمهی فارسی این کتاب و انتشار آن توسط نشر مرکز، با دکتر محسن مدیرشانهچی، استادیار دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد و یکی از مترجمین این کتاب، که خود مؤلف و مترجم کتب متعددی در رابطه با تاریخ ایران است، به گفتوگو نشستیم تا نگاهی دوباره به این کتاب داشته باشیم.
برخی منتقدان بر این باورند که آبراهامیان تحت تأثیر نگاه مارکسیستی، در چارچوب نظری گفتمان چپ به تحلیل تاریخ معاصر ایران پرداخته است. اگر این نقد را قبول دارید، سؤال من این است که آیا این نگاه روند تحلیل و توصیف او را یکسویه نکرده است؟
همچنان که به درستی گفتید، میتوان گفت که آبراهامیان در چارچوب نگاه مارکسیستی یا چپ قرار داشته است، اما نباید این مهم را از نظر دور داشت که نگاه او به گفتمان چپ نگاهی انتقادی بوده است، نه جزمی. آبراهامیان در این کتاب حتی به نقد جریان چپ غالب و حزب توده پرداخته و در کل کتاب، نگاهی واقعبینانه حاکم است که مانع از هر گونه جانبداری میشود.
با این حال آبراهامیان نگاهی ویژه به چپگرایان ایرانی دارد؟
بله، او تحولاتی را که چپها در آن دخیل بودهاند مورد توجه قرار داده، اما به هیچ عنوان یک مدافع صرف نبوده است، بلکه نگاهی انتقادی دارد.
یعنی نظریهپردازی نهایی او در باب انقلاب اسلامی تحت تأثیر نگاه چپ نیست؟
چندین نظریه را میتوان در کار او مشاهده کرد. یکی از اساسیترین آنها، که آن را در نتیجهگیری مطرح کرده، موضوع «توسعهی ناموزون» است. او آمارها و مستندات بسیاری را دربارهی توسعه اقتصادی و اجتماعی و در همین حال عدم توسعهی سیاسی در این دوره آورده و همین زمینهای شده است برای نتیجهگیری و انطباق درست دادهها با نظریهی فقدان توسعهی متوازن.
در واقع آبراهامیان به خوبی نشان داده است که توسعهی اقتصادی و اجتماعی به عنوان وجوهی از توسعه، بدون توسعهی سیاسی به عنوان وجه دیگر، رژیم پهلوی را دچار بحران کرده و سرانجام به شکلگیری انقلاب اسلامی منجر شده است. او به توسعهی نظام آموزشی، رفاه اقتصادی و... اشاره میکند که توقعاتی را برای دخالت شهروندان در فرآیندهای سیاسی ایجاد کرده بودند؛ به گونهای که مردم میخواستند در روند توسعه دخیل باشند، اما چون بستر لازم وجود نداشت، زمینههای انقلاب فراهم شد.
با این حال آبراهامیان نگاه ویژهای به موضوع طبقات در ایران دارد؟
بله، همین طور است، اما چارچوب تحلیل او اصلاً مکانیکی نیست که فقط مارکسیستی باشد و تلاش کند که نگاه چپگرایانه را بر نتایج پژوهش تحمیل کند. او اگرچه طبقات را میبیند و توصیف درستی از سهم لایههای مختلف اقتصادی و اجتماعی ارائه میکند، اما اصلاً در این سطح متوقف نمیشود؛ یعنی اگر به طبقات نظر دارد، بر حسب ضرورت ایست که به این موضوع میپردازد و نگاهی فراتر از آن دارد.
آبراهامیان در بخشی از کتاب «ایران بین دو انقلاب»، که اشاره به تضادهای پراکندهی طبقاتی و نبود تضاد واحد برای وقوع انقلاب در دورهی قاجار دارد، در واقع نشان میدهد که بر اساس نگاه چپگرایانه، همهی عوامل انقلابی را به مسائل اقتصادی تقلیل داده است؛ حال آنکه مارکسیستهایی چون گرامشی نیز چنین نگاهی را همهجانبه نمیدانند. بنابراین فکر نمیکنید گرایشهای مارکسیستی به نتیجهگیریهای این کتاب ضربه زده است؟
آبراهامیان در این کتاب به بحث تضادهای پراکنده کاری ندارد. او میگوید در ایران قدیم تا دورهی ناصری (سلطنت ناصرالدینشاه)، عمدهی تضادها و رویاروییها افقی بود، نه عمودی؛ یعنی مردم با یکدیگر اختلاف داشتند، نه با حکومت. در چنین فضایی، شهری و روستایی، روستاهای همسایه با یکدیگر، عشایر با قبایل اطراف، محلات شهری با هم، اصناف با یکدیگر و به نوعی همه با هم درگیر بودند. این گونه نبود که شکاف واحدی برقرار باشد و مثلاً بین مالکان و رعایا، شاگردان با رؤسای اصناف و تجّار و در یک کلام، توده با حکومت درگیری وجود داشته باشد.
در دورهی قاجار، هر محله هویت صنفی جداگانهای نسبت به محلهی دیگر داشت و همین محلات اختلافاتی با یکدیگر داشتند و آگاهی طبقاتی وجود نداشت تا آنها مطالبات مشترک خود را از حکومت طلب کنند و علیه آن حرکتی را شکل دهند. برای مثال، یکجانشینان و کوچروها درگیریهایی داشتند و بنابراین شورشی علیه حکومت قاجار شکل نمیگرفت. فقط شورشهای موسوم به نان وجود داشت که مقطعی بود و در زمان فشارهای اقتصادی رخ میداد. با ارزان شدن نان این شورشها نیز پایان مییافت. بنابراین این واقعیات تاریخ ایران است که آبراهامیان هم به آنها نظر داشته و نشان داده که تحول در ایران نیاز به عوامل بیرونی داشته است.
این عوامل بیرونی در اواسط دورهی قاجار، به دلیل ارتباط با غرب، بازگشت محصلان فرنگرفته، انتشار کتابهای جدید و انبوه با ورود صنعت چاپ، انتشار نشریات، ترجمهی مقالات و... کمکم باعث شد که مردم به آگاهی برسند. اینها زمینههایی ذهنی را فراهم آورد تا بیداری و روشنگری شکل گیرد؛ یعنی زمینههای عینی موجود مانند فقر در کنار عوامل ذهنی قرار گرفت و منجر به بروز تحولاتی چون جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه شد. در این تحولات در واقع ساختار حکومت هدف قرار گرفت و از نیمهی قاجار و با شدت گرفتن تضادهای عمودی (و نه صرفاً افقی) وارد عصری جدیدی شدهایم که تا کنون بازگشتناپذیر بوده است.
یکی دیگر از نقدهایی که به کتاب «ایران بین دو انقلاب» وارد میشود غفلت آبراهامیان از عناصر فرهنگی و تکیه بیش از اندازه بر عوامل اقتصادی است. به نظر شما، این نقد وارد است؟
کتابهای تاریخ معاصر، از جمله همین کتاب، عمدتاً تحولات سیاسی اجتماعی را بررسی میکنند. آبراهامیان هم مدعی نیست که در «ایران بین دو انقلاب» میخواهد فرهنگ ایران را بررسی کند. او تا آنجا که نیاز بوده به وضع فرهنگ و آموزش پرداخته است، اما بحثهای فرهنگی اصولاً موضوع کتب دیگری است که اصلاً مد نظر او نبوده است. ما انتظار نداریم که یک کتاب تاریخی به این مسائل بپردازد.
درست است که این کتاب داعیهی ریشهیابی مباحث فرهنگی را ندارد، اما آبراهامیان آنجا که ریشههای انقلاب اسلامی را بررسی میکند نیز گویی نقش کمرنگی برای عناصر فرهنگی قائل است. این طور نیست؟
برخی افراد با اشاره به مباحث انتهایی این کتاب، این اشکال را وارد میکنند که آبراهامیان عوامل اعتقادی و اسلامی در وقوع انقلاب اسلامی را نادیده گرفته، اما به عوامل اجتماعی و اقتصادی توجه ویژه کرده است؛ اما به نظر من، این گونه نیست که او کاملاً منکر عوامل فرهنگی انقلاب شود، بلکه نکتهی مهم اینجاست که آبراهامیان فرهنگ را عامل اصلی انقلاب نمیداند.
بنابراین این نقطهضعف نیست که نویسندهای در انتخاب عامل اصلی انقلاب، به یک عنصر بیش از عناصر دیگر توجه کند. به نظر من، مباحث مربوط به آموزش، فرهنگ، رسانهها، دانشگاه و... در کتب دیگر باید مورد بررسی قرار گیرد و کتاب «ایران بین دو انقلاب»، حسب چارچوب نظری خود، رابطهی حکومت و مردم، احزاب، ساختارهای حکومتی و ساختارهای غیرحکومتی را بررسی کرده و بنا نبوده است از فرهنگ سخن به میان آورد.
با این حال به نظر میرسد آنجا که آبراهامیان عوامل اقتصادی را بیش از اعتقادات مذهبی دلیل وقوع انقلاب تعبیر میکند، بیشتر به مارکسیسم ارتدکس نزدیک میشود؟
آبراهامیان در کتاب خود به این موضوع پرداخته است که تودههای مؤثر در جریان انقلاب، به ویژه روستاییان مهاجری که به شهرها آمده بودند، فرهنگ جدیدی داشتند و از نوعی شبهمدرنیسم رویگردانی میکردند. پس برای مقابله با آن شبهمدرنیسم، پیوندی بین تودهها و روحانیون شکل میگیرد. آبراهامیان مدعی است که مجموعهای از دلایل منجر به انقلاب میشود و بنابراین وقوع مهاجرتها، طرح شعارهای تازه، توسعهی نامتوازن و... همه باید کنار هم مطرح شود.
این نوع نگاه البته در تضاد با چارچوب کلی نظرات مارکسیستی دربارهی انقلاب ایران است.
بله، هیچ کدام از مارکسیستها، به جز حزب توده، انقلاب را اصلاً انقلاب تلقی نمیکردند و گروههایی مثل فدائیان میگفتند این یک قیام است، چون انقلاب زمانی رخ میدهد که طبقهای جای طبقهی دیگر را بگیرد. آبراهامیان بر خلاف این جریان، انقلاب ایران را یک انقلاب واقعی میداند و نمیگوید که انقلاب ایران اصلاً اسلامی نبوده است. او چنین نگاهی ندارد و حتی وجه اسلامی انقلاب را هم مطرح میکند، اما زمینههایی برای آن قائل است و به عبارتی، همهی عوامل را در کنار هم به عنوان یک مجموعه مطرح میکند که هر کدام را نادیده بگیریم، تحلیل یکسویه شده است. بنابراین به نظر من آبراهامیان در این خصوص جامعیت را رعایت کرده است.
بنابراین شما استفاده از برخی نظریات مارکسیستی را مانعی برای جامعیت این کتاب نمیدانید؟
ضرورت ندارد بگوییم کسی الزاماً در چارچوب چپ است یا راست. آبراهامیان در مرحلهی اول یک آکادمسین است. او میتواند از چارچوب چپ استفاده کند، عیبی هم ندارد، اما این گونه نبوده است که او حتماً نتایج کتاب خود را بر چارچوبهای خاص فکری تطبیق دهد. او شأن آکادمیک خود را حفظ کرده و همین موضوع موجب شده است که کتاب او دربارهی انقلاب ایران به شدت با کتاب تودهایها، فدائیان و مارکسیستهای ساکن شوروی تفاوت داشته باشد. در این کتاب انسجام و روشمندی، کار علمی، دانشگاهی و مبتنی بر منابع حاکم بوده و البته از نظریات مارکسیستی هم استفاده شده است. این طور نیست که رویکرد او الزاماً چپگرایانه باشد.
شما به عنوان یکی از مترجمان این کتاب و به عنوان کسی که سالها این کتاب را تدریس کردهاید، نقدی بر این کتاب ندارید؟
نقدی که میتوانم بر «ایران بین دو انقلاب» داشته باشم مربوط به عدم رعایت تناسب فصول کار است که باعث برخی مشکلات و شائبهها میشود. فصل مربوط به حزب توده بسیار تفصیلی است. البته آبراهامیان دربارهی دلیل این مشکل میگوید که در ابتدا میخواسته است کتابی دربارهی حزب توده بنویسد، اما بعد به دلیل تحولات آن، بحث خود را به کل تاریخ معاصر تعمیم داده است. به همین دلیل، 3 فصل این کتاب به پژوهشهای اولیهی او دربارهی حزب توده اختصاص دارد که اگر آن را خلاصه میکرد، حجم کتاب کمتر و انسجام آن بیشتر میشد.
همین عدم رعایت تناسب فصول منجر به شائبهی جهتگیری آبراهامیان به نفع احزاب چپگرا شده است که البته با توجه به نقدهایی که او دربارهی تودهایها مطرح کرده است، به نظر نمیرسد چنین اتهامی دربارهی او صحت داشته باشد.
برخی میگویند این کتاب دارای اشتباهات تاریخی نیز هست؟
البته از این زاویه نمیتوان نقدهای زیادی را به این کتاب وارد کرد، اما به هر حال در این کتاب اشکالاتی وجود دارد. در برخی مواقع دربارهی اشتباهات نویسنده، توضیحاتی دادهام. مثلاً در ذکر بعضی نامها، تاریخها و نتیجهگیریها چنین اشتباهاتی وجود دارد. آبراهامیان البته اشراف خوبی به مسائل تاریخ ایران دارد، اما به عنوان کسی که از کودکی مهاجرت کرده، در ذکر برخی وقایع بیاشتباه نبوده است.
با توجه به اینکه «ایران بین دو انقلاب» کتابی دربارهی تاریخ ایران و به زبان انگلیسی است، در انتقال مفاهیم این کتاب به زبان فارسی مشکلی نداشتید؟
اصولاً ترجمه متنهای سیاسی، تاریخی و اجتماعی، بر خلاف متون ادبی و انتزاعی، چندان دشوار نیست، چون در این حوزهها برای همه چیز معادل داریم. البته در متنهای تاریخی باید توجه داشت که ترجمهی خیلی از اعلام با توجه به موضوع دشواریهایی دارد و اگر تغییر کوچکی در آن به وجود آید، ممکن است مفهوم نادرست نقل شود. مثلاً اگر در فرآیند ترجمه، «کانون مهندسین ایران» به «کانون مهندسان ایران» تبدیل شود، معنا کاملاً تغییر میکند.
موضوع دیگر این است که ما در ترجمهی این کتاب به مسائلی تحقیقی هم برخوردیم که در کنار ترجمه رخ داد. مثلاً آبراهامیان از نشریاتی استفاده کرده بود که بسیار کمیاب بود. او اینها را از فارسی به انگلیسی برگردانده و بازگرداندن دوبارهی آنها به فارسی مشکل بود. به همین دلیل، به سختی متن اولیهی فارسی این متون را پیدا کردیم و آنها را در ترجمه آوردیم. مثلاً وقتی عین یک مقاله در کتاب آمده بود، متن اصلی را از منابع کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران پیدا کردیم و عیناً در ترجمهی خود آوردیم.
برای مثال، او در این کتاب از نشریات کسروی ـپیمان و پرچمـ استفادهی زیادی کرده بود که نمیتوانستیم بدون مراجعه به متن اصلی، آن را ترجمه کنیم. از برخی نشریات فقط یک نسخه موجود بود و به زحمت متن اصلی را در ترجمه آوردم. یکی از منابع اصلاً وجود نداشت و میگفتند سوزانده شده است. من با رعایت سبک قلم کسروی، متن را ترجمه کردم تا به نثر او نزدیک باشد.
از آنجا که این کتاب بارها تجدید چاپ شده است، بیدقتیهای محدودی که در ترجمهی آن وجود داشت اصلاح و در چاپهای جدید این توضیحات کاملتر شده است. بنابراین اکنون اطمینان نسبی از انتقال کامل مفاهیم این کتاب وجود دارد و شاید به همین دلیل است که این کتاب به منبعی آموزشی و پژوهشی تبدیل شده است و هنوز تجدید چاپ میشود.
نظر شما دربارهی کتاب جدید یرواند آبراهامیان به نام «تاریخ ایران مدرن» چیست؟
به نظر من کتاب «تاریخ ایران مدرن» کتاب خوبی است، اما به اعتقاد من حرف جدیدی نسبت به کتاب «ایران بین دو انقلاب» در این اثر وجود ندارد و برای کسی که کتاب قبلی را خوانده باشد، تکراری است. در بسیاری مسائل عین همان مطالب تکرار شده است و به نوعی میتوان گفت «تاریخ ایران مدرن» چکیدهی «ایران بین دو انقلاب» است. بنابراین برای کسی که کتاب اول را نخوانده باشد، این چکیدهای است که با سرعت بیشتری میتواند آن را مطالعه کند.
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 839