17 اردیبهشت 1392
حسین عبدالملکی
تصویر اول:
*خود تصمیم می گیرد به تنهایی، در سازمان ملل از حقوق ملت ایران دفاع کند. در آنجا سخنرانی غرّایی می کند و برای مردم ایران اشک می ریزد. مردمی که مطمئن است در راه رسیدن به استقلال وآزادی از یوغ وابستگی به بیگانه، پشتیبان او خواهند بود. سازمان ملل را با خود همراه می کند و همان شهرت و معروفیت که در ایران داشت را یک شبه در جهان به دست می آورد. آن قدر با درایت و کیاست مخصوص خود، جهانیان را حیرت زده می کند که مجله تایم «سیاستمدار پیژامه پوش ایرانی» را در انتخاب مرد سال 1951شرکت می دهد و در میان افرادی چون ترومن، آچسن، چرچیل، آیزنهاور، مک آرتور تصویرش در زیر عنوان the man of year بر صفحه اول مجله تایم نقش می بندد.
مجله ی تایم او را این گونه معرفی می کند: «در مدت چند ماه این پیرمرد چنان شهرتی در دنیا به دست می آورد که هیچکس در چنین مدت کوتاهی به دست نیاورده است. وی با اشک های تیزابی خود پایه های عظمت امپراتوری انگلستان را سوزانید و خود را شایسته لقب واشنگتن ایران کرد».
با کار خود به پشتیبانی ملتش، سر منشاء تحولات بزرگی در جهان می شود. نحاس پاشا در قبال مصر خط مشی ملت او را ادامه می دهد و مقدمه ای می شود برای ملی شدن کانال سوئز .
برای معدود دفعات در کشمکش های سیاسی جهان، بریتانیای کبیر با تمام کر و فرش در مقابل اراده یک ملت مغلوب می شود. و به اصطلاح، «این واشنگتن ایرانی» به پشتیبانی ملت استقلال طلب و آزادی پرورش، موجبات بیداری ملت هایی چون مصر، عراق، سوریه، یمن و برخی ملت های ضعیف آفریقایی را باعث می شود.
تصویر دوم:
*پاشنه ی آشیل سیاستمداران بزرگ جهان او را نیز مستثنی نمی کند. پیش بینی هایش به خطا می رود و موفقیت های پی در پی او دیده اش، بر واقعیت را می بندد، احساسات پرطمطراق، جای عقلانیت را در او می گیرد و با توطئه بیگانگان ساز جدایی خود از آیت الله کاشانی و روحانیت – که مهمترین پایگاه مردمی نهضت او بوده و موجبات پشتیبانی ملت از وی را سبب می شدند- را کوک می کند. دل بندی هایش به وعده های آمریکا پوشالی و غباری بیش از آب در نمی آید. بحران اقتصادی سراسر کشور را در بر می گیرد. سیاست های نابجایش بحران اقتصادی را بر نمی تابد. انگار مصدق کمی از ملت فاصله گرفته است. سیر معکوسی آغاز می شود، خزانه کشور خالی و خالی تر می شود. قحطی کشور را تهدید می کند. کارگران حقوقی دریافت نمی کنند. بحران اقتصادی اوج می گیرد. اجل دولتش فرا می رسد. اجلی که مقدمه اش تنها گروهی از اراذل و اوباش به سرکردگی «شعبان بی مخ» بودند.
این دو تصویر و صدها تصویر دیگر همه قرائت های مختلفی است که از زندگی پر فرازو نشیب محمد مصدق وجود دارد.
محمد مصدق در سال 1261 هجری شمسی در تهران و در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. پدرش برادرزاده مستوفی الممالک و مادرش نواده فتحعلی خان قاجار بود. محمدخان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصیلات در تبریز و خراسان نامزد وکالت مجلس در اولین انتخابات دوره مشروطه شد ولی به علت سن کم، اعتبارنامه وی رد شد.
وی در سال 1287 برای ادامه تحصیلات به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به اخذ درجه دکتری حقوق در سویس نائل آمد.
در زمان کودتای سوم اسفند، مصدق تصدی ولایت فارس را به عهده داشت قبل از آن نیز، سمت استیفای خراسان، عضو تطبیق حوالجات، معاون وزارت مالیه کابینه وثوق الدوله و ریاست کل محاسبات را عهده دار بود. بعد از تبعید سید ضیاء الدین طباطبایی ظاهرا به پاس مخالفت مصدق با وی به تهران فراخوانده شد و به وزارت مالیه منصوب گشت. در پی مخالفت های مجلس چهارم با اصلاحات مالی اش، تصمیم گرفت دیگر هیچ وقت در امور دولت دخالت نکند، ولی به دنبال درخواست رضاخان مبنی بر قبول والی گری آذربایجان و آرام کردن تشنجات لاهوتی به آذربایجان رفت.
دکتر مصدق در انتخابات مجلس پنجم شرکت و بعد از مستوفی الممالک و مشیرالدوله بیشترین آراء را کسب نمود. مصدق در مجلس پنجم نقشی دوگانه ایفا کرد. هم با نمایندگان اقلیت از جمله مرحوم مدرس همکاری می کرد و هم از محارم و مشاوران رضاخان بود. ولی در ماه های آخر پیش از خلع قاجاریه، به دلایلی نامشخص روابط آن ها به سردی گرایید.
تاریخ با همراه بودن مصدق با سه عمل متهورانه، نام وی را در سینه خود ضبط کرده است. نخستین حادثه مهم، در زمان خلع قاجاریه، دومین عملکرد وی، پیشنهاد طرح ممنوعیت وزیران در مذاکره نفت با بیگانگان و سومین عمل متهورانه اش هم در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی زمانی که مجلس می خواست قرارداد گس– گلشاییان را امضاء کند، بود.
مصدق که به مجلس ششم هم راه یافت وثوق الدوله را به واسطه امضای قراداد 1919 به گرفتن رشوه از انگلیس متهم کرد. آنچه بیش از همه موجب عصبانیت رضاشاه و مغضوب شدن مصدق نزد وی گردید، مخالفت با احداث راه آهن سراسری شمال– جنوب، که آن را از نظر مالی به صرفه نمی دانست و صرفا مقوله ای سوق الجیشی عنوان می کرد، بود. و بدین سبب در تیر ماه 1319 بازداشت و به بیرجند تبعید گردید. وقتی دلیل آن را از مأمور شهربانی پرسید، گفتند شما تقصیری ندارید ولی باید اینجا بمانید. وی در آنجا دوبار دست به خودکشی زد که به نتیجه نرسید و نهایتا با وساطت ولیعهد به احمد آباد بازگشت.
دکتر محمد مصدق در طول زندگی سیاسی اش هرگاه احساس سرخوردگی و شکست می کرد، انزوا برمی گزید. وی به خاطر صراحت لهجه و عدم تمکین در برابر نقص اصول سیاسی اش، دشمنان زیادی برای خود دست وپا می کرد و آنان این رفتار مصدق را حمل بر منفی بافی، انعطاف ناپذیری و لجاجت و خودسری او می دانستند. او معمولا کابینه را اطراف تختخوابش تشکیل می داد و از این رو در ادبیات سیاسی جهان به
«سیاستمداری پیژامه پوش» معروف بود. اصول سیاسی اش حول این گفته اش می گشت که:
«از نظر ما اجنبی اجنبی است، شمال و جنوب فر قی نمی کند و موازنه بین آن ها یگانه راه نجات است».
او مخالف همیشگی حکومت نظامی و دولت های دست نشانده بود و به تبع آن از محبوبیت بالایی نزد افکار عمومی برخوردار بود. مصدق احساسات شدید ملی و قوه سخنوری بالایی داشت. وی در دوران زندگی سیاسی اش با رضاخان، دکتر میلسپو، سهیلی، تدین، صدر، قوام و سید ضیاء الدین طباطبایی به مخالفت برخاست. او که در مجالس پنجم، ششم و چهاردهم جزء اقلیت بود، با استفاده از شگرد سیاسی آبستراکسیون–خروج تعدادی از نمایندگان ازجلسات مجلس و از اکثریت انداختن مجلس– اکثریت مجلس را فلج می کرد. در پی سقوط رضا شاه، مصدق از انزوا درآمد و وکیل مجلس چهاردهم شد.
کارنامه سیاسی مصدق در مجلس چهاردهم با مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاءالدین طباطبایی و پیشنهاد طرحی به مجلس که مقامات دولتی را از مذاکره برای اعطای امتیاز نفت به کشورهای خارجی منع می کرد – والبته در شرایطی که این مسئله بین دول خارجی بر سر نفت ایران رقابت و اختلاف انداخته بود– رقم خورد. مصدق در جریان انتخابات مجلس پانزدهم که در پایان بحران آذربایجان به انتخاباتی فرمایشی با اکثریت حزب دموکرات قوام تبدیل شده بود، به مجلس راه نیافت ولی دورادور مسائل مجلس را کنترل می کرد.
برگزاری همراه با تقلب انتخابات مجلس شانزدهم موجب تحصن دکتر مصدق و عده ای از رجال و روزنامه نگاران برای تأمین آزادی انتخابات در دربار گردید. ولی این تحصن توفیقی در برنداشت. با این حال نطفه جبهه ملی نیز در همین مبارزات بسته شد. در پی قتل هژیر و از صلاحیت افتادن مجلس شانزدهم، انتخابات دوباره برگزار شد و بدین ترتیب مصدق و یارانش هم توانستند به مجلس شانزدهم راه یابند و این خود سرآغاز حرکتی بود که به ملی شدن نفت و نخست وزیری مصدق، که مهم ترین نقش وی در تاریخ سیاسی معاصر ایران به شمار می رود انجامید. این جهت گیری با خواسته ملتی که از یوغ استعمار به جان آمده بودند، معنی و تداوم وجودی یافت.
به دنبال تشکیل کمیسیونی برای رسیدگی مجلس پیرامون لایحه الحاقی نفت « قراراد گس– گلشاییان»، مصدق به ریاست آن انتخاب شد و در پی به نخست وزیری رسیدن رزم آرا موج مخالفت با لایحه، به خارج از مجلس و به تبع آن به شکل گیری اتحاد محکم بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق، منجر شد. این اتحاد او را از پشتیبانی بی دریغ ملت ایران برخوردار کرد و از مهم ترین علل پیروزی او در بسیاری از سیاست های بعدی اش گردید. به نحوی که با کم رنگ شدن این اتحاد پشتیبانی مردم از سیاست های وی نیز تقلیل یافت.
در نهایت با قتل رزم آرا در روز 17 اسفند 1329 کمیسیون نفت، اصل «ملی شدن صنعت نفت» را تصویب و به دنبال آن قانون ملی شدن صنعت نفت نیز در 29 اسفند 1329 به تصویب مجلس رسید. در پی اعتراضات شدیدالّحن انگلیس محمدرضا شاه به فکر راه چاره ای افتاد. قتل رزم آرا اوضاع را بحرانی کرده بود و حسین علاء هم از نخست وزیری استعفا داد. در آن گیرودار احتمال نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی، که نتیجه اش برای شاه چندان خوشایند نبود و منجر به سلب اختیارات دیکتاتور منشانه وی می شد، کاملا وجود داشت و تنها مصدق بود که می توانست راه را بر صدارت سید ضیا سد کند. دکتر مصدق که در نتیجه پشتیبانی آیت الله کاشانی با هدف عظیم ملت پیوند خورده بود، قبول نخست وزیری را موکول به تصویب طرح نه ماده ای اجرای قانون ملی شدن نفت از طرف مجلس نمود. وی برنامه ی دولت خود را در اجرای قانون ملی شدن نفت و اصلاح قانون انتخابات خلاصه کرد. دولت بریتانیا که حتی به گزینه نظامی نیز می اندیشید، نهایتا به شورای امنیت شکایت کرد. دکتر مصدق روز 14 مهر 1330 به پشتیبانی ملت ایران که هرگونه استعمار دول بیگانه را بر نمی تابیدند، شخصا در رأس هیأتی برای دفاع از حقانیت ایران در شورای امنیت به آمریکا عزیمت نمود. در پایان مدافعات پرشور او، شورای امنیت رأی داد که شکایت انگلیس از ایران تا رسیدگی به ادعاهای طرفین در دیوان دادگستری بین المللی - دادگاه لاهه- مسکوت بماند.
روابط شاه با دکتر مصدق در شش ماهه ابتدای صدارت او، بدون تشنج خاص و حائز اهمیتی دنبال می شد ولی بعد از مراجعت دکتر مصدق از آمریکا این روابط بتدریج، به تیرگی گرایید، چراکه شاه مبتنی بر سیاست های خودکامه اش، خواهان انعطاف بیشتری برای حل مسئله نفت بود، اما دکتر مصدق به هیچ وجه حاضر به عقب نشینی از مواضع پیشینش نبود.
مصدق پیشنهادات هیأت استوکس و بانک بین المللی عمران و توسعه را رد کرد. پس از افتتاح دوره هفدهم مجلس نیز، مصدق که شور و شوق عظیم ملت ایران، برای رهایی از وابستگی به دولت استعمارگر انگلیس را نیز دیده بود، تقاضای اختیارات فوق العاده و واگذاری وزارت جنگ به وی را کرد ولی مورد پذیرش شاه واقع نشد و وی استعفا داد. به دنبال سخنرانی قوام و مخالفت او با احساسات شدید ملت ایران که درصدد رهایی از وابستگی صنعت نفت به بیگانه بودند، تظاهرات عظیم 30 تیرصورت گرفت و شماری از مردم این مرزوبوم در این تظاهرات به شهادت رسیدند. دولت پنج روزه قوام، حتی بدون تشکیل کابینه ای، ساقط شد و شاه مجبور شد که مصدق را دوباره به نخست وزیری انتخاب کند. در آغاز دومین دوره نخست وزیری مصدق موفقیت بزرگ دیگری نصیب او شد و آن رأی دادگاه لاهه به نفع ایران بود. در این زمان پیشنهادی به امضای چرچیل و ترومن با عنوان دولت ایران ارسال شد که با پیشنهادات متقابلی از دولت مصدق معلق ماند.
در این زمان سفارت انگلیس به اقدامات تازه ای برای سازمان دادن نیروهای مخالف دست زد و متقابلا دکتر مصدق قطع روابط سیاسی ایران و انگلیس را اعلام داشت. از این زمان به بعد روابط شاه و مصدق بیش از پیش به سردی گرایید. مصدق به عنوان صرفه جویی در مخارج دولت بودجه بیش از حد و تجمل گرای دربار را کاهش داد و روز 19 اسفند 1331 به شاه توصیه کرد که موقتا از کشور خارج شود. شاه که اساسا سیاست و رفتار سیاسی اش بر تظاهر استوار بود، با این پیشنهاد موافقت کرد، ولی با شکل دهی تظاهراتی فرمایشی که در برابر کاخ سلطنتی بر پا گردید، خانه مصدق مورد حمله قرار گرفت و شاه با این بهانه ساختگی، از سفر منصرف شد. روابط شاه و مصدق از این زمان به بعد به شدت تیره شد و از طرف دیگر نیز بین دکتر مصدق و طرفداران سابق او که آیت الله کاشانی، دکتر بقایی و حسین مکی از آن جمله بودتد، اختلافات شدیدی بروز کرد. مصدق که این درس مهم تاریخ ایران را فراموش کرده بود که هویت و موجودیت مردم و ملت ایران در تاریخ هیچ گاه بدون پشتوانه قوی مذهب، جاری نبوده است، با از دست دادن حمایت روحانیون آزادی طلب کم کم از حمایت بی شائبه مردمی که در پی آزادی و رهایی از وابستگی به بیگانگان و بالاخص انگلیس بودند، بی بهره شد. در نتیجه و در پی این تحولات دکتر مصدق برای انحلال مجلس به رفراندوم دست زد. در این میان با تغییر حکومت در آمریکا و انتخاب ژنرال آیزنهاور جمهوری خواه به ریاست جمهوری آن کشور سیاست آمریکا در ایران به کلی تغییر یافت و نقشه براندازی حکومت مصدق که در کابینه چرچیل طرح شده بود، با پشتیبانی و مشارکت آمریکایی ها مراحل اجرایی خود را طی می کرد.
در اوایل حکومت مصدق در مورد اقدام ملت ایران برای ملی کردن نفت،«Daily mail» روزنامه انگلیسی نوشت: «انگلستان حتی از دشمنی چون هیتلر چنین تحقیر و توهینی را متحمل نشده و به هر قیمتی که شده باید این تحقیر بزرگ را تلافی کند».
قیام سی تیر موجب شده بود دولت چشم بر واقعیت های جدید ببندد و این غفلت تا آستانه سقوط دولت ملی ادامه یافت. اپوزیسیون با حمایت انگلیس توانست جنگ روانی گسترده ای علیه مصدق به راه بیندازد و این عقیده را در داخل کشور تبلیغ کند که او نمی تواند در مبارزه اقتصادی خویش در برابر قدرت انگلیس «کارتل نفت» پیروز شود و از این رو باید ناگزیر برکنار گردد.
اولین توطئه در این راستا قتل رئیس شهربانی، افشار طوس بود که وی مانعی برای شکل گیری کودتا و برکناری مصدق به شمار می رفت. در راستای اجرای کودتا «کرمیت روزولت» به طور مخفیانه وارد ایران شد، حکم عزل مصدق و صدارت زاهدی به جای او، به محمدرضا شاه ارائه شد. شاه که از عکس العمل شدید ملت ایران -که با نیات دیکتاتور مآبانه وی سر سازگاری نداشتند- می ترسید، تا آخرین لحظه در امضای حکم عزل مصدق تردید داشت و سرانجام به شرطی حاضر به امضای فرامین عزل مصدق و انتصاب زاهدی به جانشینی وی شد که قبل از ابلاغ این فرمان به دکتر مصدق از تهران خارج شود و پس از خودداری مصدق از پذیرفتن فرمان در 25 مرداد 1332 شاه یکسره به بغداد و پس از آن به رم پرواز کرد.
به دنبال اینکه مصدق فرمان را رد کرد و آن را دال بر یک کودتا قلمداد کرد و دست اندرکاران امر را بازداشت نمود، دستور قطع عملیات از عوامل انگلیسی و آمریکایی در سازمان سیا، صادر شد. با این حال روزولت، آخرین تیر در تاریکی را نومیدانه پرتاب نمود و مبلغی پول در جنوب شهر توزیع کرده و مقدمات حرکتی را علیه مصدق در 28 مرداد فراهم کرد. دسته های اجیر شده به رهبری شعبان جعفری -شعبان بی مخ- از جنوب شهر به راه افتادند و با وجود جمعیت کم آن ها، عدم مقاومت در برابر این گروه، موجب گسترش این حرکت شد. دکتر مصدق به علت زیاده روی های توده ای ها در روزهای قبل و سرنگون سازی مجسمه های شاه در میادین دستور جلوگیری از تظاهرات را به طرفداران خود نیز صادر کرده بود. تا اینکه با پخش پیام سرلشگر زاهدی از رادیو سقوط حکومت مصدق قطعی شد.
خانه مصدق توسط نیروهای مهاجم غارت و به آتش کشیده شد. دکتر مصدق و بعضی همکارانش روز بعد خود را تسلیم کردند و در آبان ماه 1332 به اتفاق «سرتیب تقی ریاحی» در یک دادگاه نظامی محاکمه شد. دادگاه بدوی پس از سی و پنج جلسه رسیدگی، دکتر مصدق را به سه سال حبس محکوم کرد و دادگاه تجدید نظر نیز بعد از تشکیل 26 جلسه از روز 19 فروردین تا 22 اردیبهشت ماه 1333 آرای دادگاه بدوی را تأیید نمود. موضوع محاکمه مصدق؛ داشتن مقاصد شوم برای قانون اساسی، عدم اطاعت از اجرای فرمان شاه برای برکناری خویش، ترسانیدن شاه و موجبات فرار وی و همچنین شورانیدن مردم و قصد تغییر سلطنت بود. دکتر مصدق در جریان این محاکمه آخرین و به عقیده بسیاری از تحلیلگران، بهترین نقش حیات اجتماعی و سیاسی خود را ایفا نمود و عملا رژیم را به محاکمه کشید. در این محاکمات در عمل، چهره از بسیاری از ظواهر پنهان دودمان پهلوی و خصوصیت استبدادی حاکم بر جامعه برداشته شد و در روند مبارزات استقلال خواهانه و آزادی طلبانه مردم ایران، عاملی موثر بود.
دکتر مصدق بعد از گذراندن دوره محکومیت سه ساله خود، به احمد آباد تبعید شد و تا پایان عمر تحت نظر بود. مأموران امنیتی، طی این سال ها راه های ورودی به احمد آباد و اطراف محل سکونت او را کنترل می کردند و جز فرزندان و اعضای خانواده او کسی حق ملاقاتش را نداشت. در اوایل اسفند ماه 1345 که مصدق به شدت بیمار و در شرف موت بود، با کسب اجازه از شاه که از ترس تکرار شدن تظاهراتی چون سی تیر، مصدق را سخت تحت نظر قرار داده بود، او را به بیمارستان نجمیه تهران منتقل کردند و روز چهاردهم اسفند 1345 در همین بیمارستان و در سن 84 سالگی چشم از جهان فروبست. تاریخ گفته مصدق را، زمان شهادت آیت الله مدرس، به خاطر دارد که می گفت: «دیکتاتور از جسد مخالف خویش نیز می هراسد». مصدق بر خلاف وصیتش در محل دفن شهدای 30 تیر به خاک سپرده نشد بلکه مدفنی جز اتاق غذاخوری اش به او اختصاص داده نشد و تا قبل از انقلاب مقبره اش تحت نظر ماموران امنیتی بود.
منابع:
-ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران (1320 -1357)، نشر قومس، تهران، چاپ پنجم، 1384
-برزآبادی فراهانی، مجتبی، زندگی و افکار دکتر محمد مصدق، ناشر اوستا فراهانی، تهران، 1380
-بنی جمالی، احمد، آشوب: مطالعه ای در زندگی و شخصیت دکتر محمد مصدق، نشر نی، تهران، 1386
-جهانبانوئی، نعمت الله، مصدق و نهضت های منطقهای، ناشر توس، تهران، 1378
-سبحانی، عزت الله، مصدق، دولت ملی و کودتا: مجموعه گفت وگوها و مقالات تاریخی - سیاسی، انتشارات: طرح نو، تهران، 1380
-صابری، پری، مصدق در آیینه تاریخ، ناشر قطره، تهران، 1383
-کاتوزیان، محمد علی همایون، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ترجمه: فرزانه طاهری، نشر مرکز، تهران، 1378
-موحد، محمد علی، خواب آشفته نفت، انتشارات کارنامه، تهران، چاپ سوم، 1387
منبع: سایت انسانشناسی و فرهنگ
تعداد بازدید: 814