01 خرداد 1392
* پیشنهاددهندگان رشوه، ناکام باز میگردند!
اصولاً تاریخ، مواردی را نشان میدهد که به شیخ، پیشنهاد رشوه شده تا از نظر و تصمیم خویش بازگردد، ولی او قاطعانه از قبول این امر سرباز زده است. یکی از کسانی که کوشید با رشوه دادن به شیخ، مقصود خویش را پیش ببرد ولی ناکام برگشت، محمدولی خان ملقب به نصرالسلطنه و سپهدار تنکابنی (بعداً سپهسالار) بود.
وی که یکی از دو فاتح تهران و تجدیدگر مشروطیت شمرده میشود! پیش از مشروطه، با عنوان نصرالسلطنه و سپهدار از سوی عینالدوله در رأس گزمههای حکومت قرار داشت و در جنبش عدالتخواهی مردم تهران در آستانه طلوع مشروطیت، بر آزادیخواهان سخت گرفته، آب و آذوقه را بر سیدین و شیخ فضلالله نوری و دیگر علما که در مسجد جمعه متحصن شده بودند بست و تظاهرات مردم در بازار تهران را نیز به خون کشید ۱ و در پی همین امر بود که شیخ و سیدین پایتخت را معترضانه به سوی قم ترک گفتند، و همزمان با آن، جمعی از مردم به تحصن در سفارت انگلیس رفتند (یا کشانده شدند) و به زودی دستگاه حکومت در برابر موج سهمگین اعتراضات سپر انداخت و مظفرالدین شاه، ضمن عزل عینالدوله از صدارت و صدور دستخط تأسیس مجلس، فرمان داد که عالمان مهاجر قم را با کمال احترام به پایتخت عودت دهند.
با پیروزی قاطع علما و مردم، طبعاً وضع سپهدار سخت ناگوار شد. حتی برخی از علمای تهران و اصفهان (نظیر سید عبدالله بهبهانی و آقا نجفی اصفهانی) فتوا به تکفیر و مجازات سخت سپهدار (از جمله تبعید وی) دادند ۲ و نام او به عنوان «خائن دولت» و افسری که عزل و تبعیدش لازم است بر سر زبانها افتاد. ۳ لاجرم سپهدار (با این پیشینه تباه) سر کیسه رشوت گشود ۴ و به درخواست وساطت و شفاعت از این و آن برآمد ۵ و در بعضی موارد نیز کامیاب گشت. ۶
در این شرایط حساس بود که سپهدار به سراغ شیخ فضلالله نیز رفت تا نظر وی را نسبت به خود مساعد سازد، ولی با پاسخ منفی شیخ روبرو شد
در این شرایط حساس بود که سپهدار به سراغ شیخ فضلالله نیز رفت تا نظر وی را نسبت به خود مساعد سازد، ولی با پاسخ منفی شیخ روبرو شد. میرزا محمدخان وکیلالدوله، منشی و ندیم مظفرالدین شاه، آن روزها سراسیمه نوشت: «خدا نکند که علما مسلّط بشوند که در حق هیچ کس ابقا نخواهند کرد و اعتبارات تمامِ» عمّال دولتی «از میان خواهد رفت!… گفتهاند وقت شرفیابی به حضور همایونی، ما ملاحظه از ناخوشی شاه نکرده و تمام مقاصد خودمان را بیملاحظه در کمال سختی عنوان خواهیم کرد… و عزل و تبعید چند نفر خائن دولت را نیز جداً خواهیم خواست…». سپس افزود:
«نصرالسلطنه سپهدار یک نفر را نزد حاجی شیخ فضلالله مجتهد فرستاده که مرا ندیده بگیرید و خیلی اصرار داشته است. جواب داده است که: این قبیل مطالب شخصی نیست که من بتوانم و پای عموم در میان است و از من ساخته نیست و از من برنمیآید. و پسر آقا در مجلس بوده است تغیّر کرده گفته سپهدار بسیار غلط کرده و… چطور ممکن است که این مطالب از مطالب ملّی و عمومی است. اگر سپهدار صدقاً این حرفها را زده… از ما ساخته نیست و اگر خواسته» بین ما و سایرین «نفاق و اختلاف» افکند «که ما گول نخواهیم خورد. و معلوم میشود که علما خانه خرابها سخت ایستاده و تماماً اهل پولتیک شدهاند». ۷
* «استمالت» عینالدوله، و «استنکار» شیخ
چندی پیش از آن تاریخ نیز، یعنی زمانی که شیخ (در اعتراض به اعمال عینالدوله) عزم همراهی با سیدین و مهاجرت به قم را داشت، به گفته شاهدان عینی: «عینالدوله… نصرالسلطنه را به منزل شیخ فرستاد تا استمالت نموده از حرکت منصرف گردد» ولی «شیخ به این معنی راضی نگشت و با عده کثیری از ائمه جماعت و… طلاب»، تهران را به مقصد قم ترک گفت. ۸ مفهوم «استمالت» صدراعظم، در چنین فضایی، بر اهل نظر پوشیده نیست و یکی از مهمترین مصادیق آن، میتواند «پیشنهاد رشوه و کمکهای مادی» باشد.
این انصاف است؟! این مروت است؟! این درستی است؟! عَلِمَ الله، جماعت خباز مستحقّ همه مطالبند. یعنی چه؟! مرا چرا بدنام کردند؟! میخواستید چهار روز صبر کنید بعد هر چه میکنید بکنید!
تنکابنی حدود ۶ ماه پس از تأسیس مشروطیت نیز (همراه جمعی از درباریان، و همسو با سفارتخانههای روس و انگلیس) برای موضوعی که با منافع ملی ایران در تضاد بود، دست به دامان شیخ زد ولی این بار نیز مأیوس برگشت. در یکی از شبنامههای آن زمان (منتشره در محرّم ۱۳۲۵ ق) که به شرح توطئهها و دسایس مستبدین (از آن جمله: نصرالسلطنه سپهدار تنکابنی) بر ضدّ مشروطه و ملت اختصاص دارد، میخوانیم که:
چون «خائنین وطن» (مراد، نصرالسلطنه، وزیر مخصوص، اقبالالدوله کاشانی و… است) از «اقدامات غیورانه» مردم ایران دائر بر «تأسیس مجلس و تشکیل بانک ملی [ و ] اصلاح امر نان و گوشت، آثار سعادت و نیکبختی بزرگی برای ملت ایران… مشاهده کردند» و دیدند «که اگر کار به این وتیره پیش برود اندک زمانی نمیگذرد که ملت ایران اولین ملل متمدنه عالم، و مملکت ایران اولین مملکت روی زمین خواهد شد، لهذا خائنین… عرصه را بر خود تنگ و علاجی جز تخریب این بنای عالی در نظر نیاوردند. در منزل نصرالسلطنه، خونی ملت، تشکیل مجلس میدهند و حاصل مجلس آنها اینکه به» حضور شاه «اجماعاً عرض نمودهاند که واگذار نمودن نان و گوشت و تأسیس بانک ملی باعث دو امر بزرگ خواهد شد: اول آنکه برای حکومت به کلی گرفته [ کذا] و راه دخل بر ما مسدود، دیگر آنکه اگر این قرض از دولت روس و انگلیس نشود اسباب رنجش آنها خواهد شد… چون این قرض را بدون امضای ملت نمیدادهاند سفرا، مطابق دستورالعمل وزرای خائن، پولتیکی به نظر درآورده که رۆسای ملت ۹ را راضی به امضای این قرض نمایند و تا به حال دو نفر از رۆسای ملت را دیدهاند یکی جناب آقا میرزا سید محمد و حاج شیخ فضلالله، ولی الحمد لله مأیوس برگشتهاند…». ۱۰
* شیخ حتی از «موضع تهمت» میگریخت!
چه میگویم؟ شیخ حتی از اینکه در «موضعِ تهمت» قرار گیرد، سخت پرهیز داشت. پرخاش بسیار تندش به خبّازان تهران، که با رفتار سوئشان او را در معرض اتهام قرار داده بودند، شاهدی بر نفرت شدید او از رشوه و اتهام به آن در افکار عمومی است. نامه سید محمدتقی هراتی (که زمانی از نمایندگان مجلس اول، و نیز از کارگزاران شیخ بود) خطاب به شیخ، و پاسخ شیخ به او، در این زمینه، درخور مطالعه و دقت است. چنین کسی، گروه خونش هرگز به «رشوهگیری» نمیخورد! هراتی مینویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
تصدقت شوم، از قرار معلوم، حکومت بدون آنکه کیل و معیار کرده باشد حکم کرده است فردا چراغ روشن کنند در هفتصد دینار، و خبّاز میگوید ضرر میکنم. چون مطلب خالی از اهمیت نیست، خبازباشی هم به واسطه عدم پیشرفت کار خودش چون شخص عاقلی است و میداند که فردا طوری خواهد شد که موجب زحمت و تصدیع است استعفا از کار خود کرده که لفّاً از لحاظ مبارک شرافت خواهد یافت. لکن فدوی عرض میکنم این سختی به خباز در این موقع، با نبودن تهیه، از قرار تحقیقاتی که در این دو روزه که وارد در کار ایشان شدهام شده است صلاح نیست مگر آنکه از طرف قرین اشرف، شخص امینی با یکی از طرف حکومت و یکی هم از طرف خبازان، کیل و معیار کنند، اگر واقعاً ضرر میکنند چرا ضرر وارد شود بر ایشان؟ و اگر ضرر نمیکنند ملزم کنند ایشان را که بهانهای در دست نداشته باشند. مع ذلک امر امر مبارک عالی است، ولی استدعای خبازباشی این است که صدارت را هم حضرت مستطاب بندگان حجهْالاسلام روحی فداه از استعفاء او مسبوق فرمایند که فردا اسباب زحمتی برای معزّی الیه فراهم نشود.
فدوی محمدتقی الموسوی هروی
و شیخ در پاسخ به وی، چنین میآورد:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض میشود: در موقعی که خیلی اوقاتم تلخ بود از ماوَقَع، که خبازها آمدند با آنکه در مقام اصلاح کاری ایشان بودم فوری بیرون رفتند و نان را به اذن رئیس چهار عباسی فروختند، در حالتی که در تمام این شهر الآن مسلّم و معروف [ شده است] که فلانه کس، یعنی داعی، پول گرفتم و اذن دادم نان چهار عباسی شود.
این انصاف است؟! این مروت است؟! این درستی است؟! عَلِمَ الله، جماعت خباز مستحقّ همه مطالبند. یعنی چه؟! مرا چرا بدنام کردند؟! میخواستید چهار روز صبر کنید بعد هر چه میکنید بکنید!
به شما صریحاً بنویسم: امروز و خیلی روزها فردا به مجرّدی که چهار دکان بسته شود جان کدخدا و جمعی از خبازها در معرض تلف است. وقتی که وکیلالدوله چنان میشود و گوش او را حکم میکنند ببرند، یقینْ دیگران را طناب میاندازند. داعی، دیگر مداخله در کار حضرات ندارم و دیگر صورت آنها را نمیخواهم ببینم. همین بدنامی در این موقع مرا بس است؛ خود دانند با تکلیف خودشان. حسّاً میبینم سیاستهای سخت خواهند شد. شما هم خودتان را کنار بکشید و الا برای شما بدنامی دارد. از این طایفه هرچه میگفتند باور نمیکردم، حالا به رأی العین دیدم. و السلام علیکم و رحمهْالله و برکاته.
فضلالله
پی نوشت:
------------------------------------------
1- ر.ک، تاریخ مشروطه ایران، کسروى، ص ۱۰۱ و ۱۰۴ و نیز: تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمه حسن معاصر، ص ۱۴۶؛ تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اول، ۳/۴۸۷؛ گزارش ایران ـ قاجاریه و مشروطیت، مخبرالسلطنه، ص ۱۷۱؛ شرح حال رجال ایران، بامداد، ۲/۹۷، ۳/۲۰ـ۲۱ و ۴/۲۰؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملکزاده، ۲/ ۳۵۵ـ۳۶۰؛ شرح حال رجال ایران، بامداد، ۲/۹۷٫
2- ر.ک، واقعات اتفاقیه در روزگار، ۱/۹۰؛ تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اول، ۳/۵۸۷ ؛ تاریخ مشروطه ایران، کسروى، ص ۱۲۳؛ تشیع و مشروطیت در ایران…، ص ۱۲۰٫ بهبهانى در روزهاى نخست بازگشت از مهاجرت کبرا گفته بود: «اگر این سگ نجس، در مجلس باشد من پا مىشوم»! خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، ص ۱۵۳٫ نیز ر.ک، سخن بسیار تند بهبهانى به محمدمهدى شریف کاشانى راجع به سپهدار، مندرج در: واقعات اتفاقیه در روزگار، ۱/۸۸ ـ۹۰٫
3- اسناد مشروطه ـ دوران قاجاریه، گردآورى ابراهیم صفایى، صص ۱۴۱ـ۱۴۲؛ تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اول، ۳/۶۰۰ .
4- تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش دوم، ۴/۱۰۰ و ۱۱۲٫
5- ر.ک، تاریخ بیدارى ایرانیان، ۳/۵۹۵ ؛ واقعات اتفاقیه، ۱/۹۰؛ اسناد مشروطه ـ دوران قاجاریه، صص ۱۴۱ـ۱۴۲٫
6- واقعات اتفاقیه…، ۱/۱۶۲ـ۱۶۳٫
7- اسناد مشروطه ـ دوران قاجاریه، صص ۱۴۱ـ۱۴۲٫
8- مشاهدات و تحلیل اجتماعى و سیاسى از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، محمدعلى تهرانى کاتوزیان، ص ۱۸۳٫ ناظم الاسلام کرمانى نیز با اشاره به عزیمت شیخ نورى «با جمعیت بسیارى» از تهران براى پیوستن به علماى مهاجر (سیدین طباطبایى و بهبهانى) که ۳ روز پیش از آن تاریخ، پایتخت را به مقصد قم ترک گفته بودند، مىنویسد: «در این سه روز هم که [ شیخ] در شهر ماند متصل و متوالیاً با آقایان مکاتبه و مراسله داشت. حاجى علىاکبر بروجردى را رسول نمود نزد آقایان و سوگند یاد نمود که به شما خواهیم رسید. هرجا که بروید من هم مىآیم و نیز چندین مرتبه نصرالسلطنه او را ملاقات نمود و آنچه کرد که او از قصد خود برگردد قبول ننمود» تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اول، ۳/۵۰۶ .
9- مراد، رهبران دینى جنبش عدالتخواهى و مشروطیت: سیدین طباطبایى و بهبهانى و شیخ فضلالله نورى است.
10- ر.ک، شبنامهها و اعلامیههاى مشروطیت، فاطمه معزّى، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، س ۳، ش ۱۰، تابستان ۱۳۷۸، صص ۲۸۸ـ۲۸۹٫
منبع: سایت نکتهنیوز
تعداد بازدید: 798