04 خرداد 1392
فیروز دولت آبادی
با وقوع انقلاب صنعتی و گسترش روابط میان کشورهای جهان ، آرام آرام وابستگی فراملی و منطقهای کشورها به یکدیگر رو به فزونی نهاد و به تبع رقابت بین قدرتهای بزرگ صنعتی در حال ظهور در اروپا، تقسیم بندی جدیدی در هیات متشکله آنها ایجاد گردید . سلطه ، توسعه یافته و کارساز شد ، تا آنجا که اشغال نظامی و استعمار رسمی و انتصابهای فرمایشی شاکله اصلی روابط بین الملل را به مفهوم جدید آن زمان شکل داد . از طرفی در طی زمان ، تحت تاثیر تحولات مزبور روابط میان کشورها هر روز پیچیدهتر و عمیق تر شد به نحوی که طبقه حاکم در کشورهای زیر سلطه به میزان اجابت خواسته های قدرتهای مسلط از دوام و قوام بیشتری برخوردار گردید . از سوی دیگر نهضتهای استقلال طلبانه و تلاشهای گاه و بیگاه ملتها در رهایی از سلطه نیز گرچه تکانی به نظم روبه تکوین جهان میداد ولی قادر به ایجاد تغییرات اساسی و زیربنایی در ساختار و عملکرد روابط بین المللی نبود . از این رو شکاف میان کشورها هر روز عمیق تر میشد و با تعمیق بیشتر آن از قدرت و قابلیت تاثیرگذاری کشورهای واپس مانده در مسائل مهم بین المللی کاسته میشد.
سالهای اولیه قرن بیستم جهان شاهد دو تحول اساسی در روابط بین الملل بود ؛ اول آنکه سهم کشورهای واپس مانده در تصمیمات مهم بین المللی کاهش یافت و دوم آنکه رقابت های استراتژیک میان کشورهای اروپایی تشدید شد . این امر سرانجام منجر به وقوع دو جنگ جهانی گردید . از میان عوارض تندرآسای جنگ دوم جهانی ، جهان شاهد تکوین نظم نوینی که حاکی از ترتیبات نظام دو قطبی به رهبری آمریکا در جبهه غرب و شوروی سابق در جبهه شرق بود ، شد . این حادثه مهم و تاریخی که طرحی نو از جهات سیاسی جهان را درانداخت نتایجی چند درپی داشت:
اول آنکه کشورهای گمنام در جهان سوم به عنوان تابع به نقش آفرینهایی در روابط قطب های متغیرِ مستقلِ رقیب تبدیل شدند . دوم آنکه ضرورتا چنین روندی موجب شد که میل به استقلال در میان کشورهای جهان فروکش کند . سوم آنکه مفهوم علمی استقلال به نوعی وابستگی به یکی از دو قطب قدرت و دوری از قطب دیگر تعریف گردید . این سخن به معنی نفی تلاشهای رهبران ملی و مذهبی در کشورهای مختلف جهان نیست ، بلکه مراد آن است که بدانیم هیچیک از رویدادهای مزبور منجر به ارائه دکترین مستقلی در نظام بینالمللی نگردید . حتی اقدامات انجام شده در هندوستان الگویی برای انقلاب در سایر کشورها نبود زیرا رهبری گاندی هیچ تحرک و داعیهای برای صدور انقلاب در بطن خود نداشت . ثانیا با توجه به سنتها و فرهنگ و تمدن و دیرپای هند بیشترین تاکید را بر ایجاد ساختاری سیاسی مردمی بر مبنای فردگرایی انفعالی و انزوامنشی سنتی هندوئیسم داشت و در نهایت مطلوب ، موازنهای مثبت را به نفع یکی از دو قطب اصلی قدرت در شرق و غرب ، غایت تلاش سیاسی انسان مدارانه جامعه هند میدانست.
در همین زمینه تلاشهای دهقانی مائو (روستا در برابر شهر) در چین نیز اولا به دنبال تحقق استقلال کشورهای جهان نبود . ثانیا بیشتر از آنکه به تقویت جبهه ضد سرمایه سالاری غرب در جهان منجر شود به عاملی برای ایجاد شکاف در جبهه چپ (شرق) تبدیل شد و به علت ناتوانی در انتخابهای سیاسی و بینالمللی خود ، ابتدا در میان گروههای چپ و رادیکال منزوی شد و سپس در سطح جهان تضعیف گردید.
حاصل آنکه در یک بررسی مختصر از تحولات تاریخی در نظامها و واحدهای سیاسی جهان و روابط روبه گسترش میان دولتها بخصوص پس از نخستین انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه و استقلال آمریکا و سلطه نظام استعماری بر جهان ، هرچه زمان به قرن بیستم و جنگ جهانی اول نزدیکتر می شد امکان ایجاد کشورهای مستقل و پایدار در مقابل خواستهها و تمایلات کشورهای صنعتی اروپایی غیر قابل حصول و کمتر بود . سرانجام با پیروزی بلشویکها در سال 1917 در روسیه تزاری و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و تحولات بنیادی در بسیاری از مناطق ژئوپلیتیک آن زمان و وقوع جنگ بینالملل دوم و ظهور قدرتمندانه آمریکا در صحنه سیاسی جهان گرایش های استقلال طلبانه در بسیاری از کشورهای جهان سوم آغاز شد ولی علاوه بر آنچه گفته شد دیگر امکان وجود یا تاسیس حکومتی مستقل از خواست ابرقدرتها عملا محال بود.
البته همانطور که ذکر شد این سخن به معنای عدم وقوع تحول در جهان سیاست نبوده و نیست زیرا ما شاهد استقلال ظاهری کشورهای زیادی بودهایم . تحرکات فراوانی را از سوی نیروهای اصیل ملی و غیر ملی ، مذهبی و غیر مذهبی دیدهایم . اما مهم این است که بدانیم هیچیک از این کوشش ها منجر به ایجاد واحدهای سیاسی مستقل بخصوص در اوایل قرن بیستم نشده و در صورت وجود تمایل به استقلال هم قادر به ایجاد واحد سیاسی مستقلی در مقابل ابرقدرتها نگردیدند . نهایتا کشورهای درحال توسعه با فقر یک الگوی تجربه شده و موفق برای یک انقلاب و به دست آوردن استقلال ، تنها در مدار وابستگی از قطبی به قطب دیگر سرگردان بودند و جهان به واقه عرصه شطرنج میان ابرقدرتها تلقی میشد . روشنفکران و انقلابیون مایوس و سرخورده سر بر آستان تسلیم نهاده بودند.
در این سیر پر پیچ و خم و طولانی ، جهان از لحاظ اهمیت مناطق ژئوپلیتیک دستخوش تحولات عمیقی گردید و لزوما شکل ویژهای به خود گرفت . بر حسب اهمیت منطقهای برای یکی از دو قدرت و امکان نفوذ در آن به نحو شدیدتری از سوی طرف دیگر کنترل منطقهای اهمیت یافت و از لحاظ مدیریت در این مناطق سعی میشد با توجه به اهمیت کشورها کارگزارانی با وابستگی بیشتری انتخاب گردند . در ابعاد وسیعتر در میان این مناطق ، خلیج فارس مهمترین منطقه جهان و در میان کشورهای منطقه ، ایران به عنوان مهمترین کشور واقع در بلوک غرب مشخص شد . در تایید این نظریه کافی است مروری بر گذشته های دور و نزدیک کشورمان از زمان قدرت گرفتن دولت عثمانی در ترکیه تا فروپاشی شوروی سابق داشته باشیم . مطالعات تاریخی نشان میدهد که در طی این سالهای طولانی و در میان کشورهای جهان سوم نام هیچ کشوری به اندازه ایران در منازعات و تحولات بینالمللی مطرح نبوده است . معنای دقیق تر این سخن در جهان سیاست آن است که اگر در هرکجای جهان امکان وقوع انقلاب و تاسیس حکومتی مستقل از خواست و نظر ابرقدرتها متصور باشد در خصوص کشور ایران با توجه به اهمیت ژئوپلیتیکش در منطقه ، هم مرز بودنش با رقیب اصلی غرب و مسلط بودنش به منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز در پیچیده ترین عصر روابط بین الملل در طول تاریخ گذشته بشر و در استراتژیک ترین منطقه جهان و در مهمترین کشور جهان سومی برای بلوک غرب و آمریکا که به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب و جزیره ثبات نامیده می شد حتی تصور انقلاب هم غیر ممکن بود.
با چنین باوری است که به حق می توان گفت امام خمینی در ایران انقلاب نکرد بلکه دست به انفجاری زد که به فرموده خودشان «انفجار نور بود» ، انفجاری عظیم که در طول تاریخ فقط انبیاء عظام الهی موفق به انجام آن شده بودند . امام خمینی دین را که مارکس افیون توده هایش مینامید پس از یک دوره طولانی پانصدساله که در غرب طومار حکومت های کلیسایی را درهم پیچیده بود و در شرق اسلام ناب محمدی را عملا در صحنه سیاست منزوی ساخته بود مجددا به عنوان اصلی ترین عامل تحرک ملتها به صحنه سیاسی جهان آورد . او باورهای دینی را عامل جوششی عظیم و رستاخیزی شورانگیز در کشوری و در مقابله با حکومتی که تحقیقا دارای وابسته ترین ساختار سیاسی در تاریخ معاصر ایران به غرب بود گرداند . کار امام خمینی به اینجا خاتمه نیافت بلکه او به موفقیتی بزرگتر دست یافت . امام مدل استقلال ملتها را به جهانیان عرضه نمود نه مدلی برای وابستگی . کاری که هیچیک از اندیشمندان و سیاستمداران آزاده جهان قادر به انجام آن نگردیدند ؛ آنهم با تکیه و استفاده از فراموش شدهترین ابزار عالم یعنی «ایمان» . او نهالی را غرس کرد که هیچ توفانی توان از پای انداختن آن را ندارد . او با تکیه بر این سلاح و احیاء شعور شهادت طلبی تنها فردی شد که حداقل در دو قرن اخیر همه سردمداران کفر را در صحنه سیاست و بصورت رسمی و علنی تحقیر کرد و دماغ کبرآلود غرب را به خاک مالید. سلطه کلامش بر اکثر اندیشمندان جهان سایه انداخت . نظریه فروپاشی شوروی را برژینسکی از پیام ایشان به گورباچف وام گرفت . پاپ سیاست را به تقلید از او بار دیگر در دنیای مسیحیت به صحنه آورد و بالاتر از همه اسلام با او بهار دیگر را آغاز کرد . او انقلابی را به پا داشت که به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای در هیچ کجای جهان بی نام او شناخته شده نیست . و جز بعثت موسی کلیم الله (ع) در بیش از 2500 سال پیش ، عیسی مسیح در 2000 سال پیش و بالاخره انفجار نور محمدی در 14 قرن پیش هیچیک از حوادث و انقلابهای دیگر جهان با آن از حیث محتوی و ارزش و عمق قابل مقایسه نیستند . تنها تفاوت مهم بین این چهارانفجار نوراین است که انبیاء عظیم الشان از بستر وحی به این مهم نائل آمدند و او از بستر الهام . زیرا دست پرورده مکتب رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ع) بود و انقلابش تلاشی موفق برای بازیابی اسلام راستین و دعوت جهانیان بدان حقیقت بود . مبانی نظری اندیشه های سیاسی الهی آن حکیم بزرگ و فرزانه در لابلای آیات قرآن و کلام و سنت رسول خدا (ص) و ائمه معصومین(ع) قابل شناخت است.
بزرگترین رسالت روشنفکر عصر حاضر و خصوصا حوزههای علمیه است که با بررسی دقیق موضعگیریها و رهنمودهای آن اسوه و قدیس بزرگ ، نقبی به صدر اسلام بزنند و چراغ هدایتی را که او بر فروخت پاسداری کنند . خداوندا نام او را جاویدان ، راه او را پر رهرو ، بارگاه او را کعبه عاشقان و مشتاقان و زیارتگاه مومنان و دردمندان قرار بده .
منبع:فصلنامه «حضور» ، دوره دوم ، پاییز 1373 ، شماره 8 ، ص 123 تا 128
منبع بازنشر: سایت دوران
تعداد بازدید: 788