انقلاب اسلامی :: عاشورای 1383 ؛ مدرسه فیضیه

عاشورای 1383 ؛ مدرسه فیضیه

08 خرداد 1392


پس از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی مدرسه فیضیه به یکی از مراکز مهم مبارزات علیه رژیم شاه تبدیل شد. فیضیه بارها مورد هجوم ماموران ساواک، پلیس، و ارتش شاه واقع شد و افرادی در آن به شهادت رسیده یا مضروب و مصدوم شدند. حادثه حمله ماموران رژیم شاه به مدرسه فیضیه در روز دوم فروردین 1342 که در سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) به وقوع پیوست، نمونه‌ای از تهاجم رژیم به مدرسه فیضیه است. این حادثه عکس‌العمل حکومت شاه در برابر مخالفت آیت‌الله خمینی با طرح‌ آمریکائی «انقلاب سفید» بود.

آیت‌الله خمینی در دوم بهمن 1341، تلاش رژیم برای تصویب این طرح را «رفراندوم اجباری» خواندند و پس از اعلام تصویب این طرح در ششم بهمن، در بیانیه‌ای که در 22 اسفند آن سال صادر کردند، نوروز سال 1342 را عزای ملی اعلام کردند. متعاقب این اعلام، سایر مراجع و روحانیون نیز موضع مشابهی اتخاذ کردند. حادثه حمله ماموران رژیم شاه به مدرسه فیضیه در روز دوم فروردین 1342 که سبب شهادت و مجروح شدن عده‌ای از طلاب حوزه علمیه قم گردید، نقطه عطفی در سیاستهای اسلام ستیزانه رژیم به شمار می‌رود. پس از این حادثه آیت‌الله خمینی به دلیل گستردگی خساراتی که ماموران رژیم به مدرسه فیضیه و حجره‌ها و اثاثیه طلاب وارد آورده بودند، تا مدتی از بازسازی آنجا جلوگیری کردند و از مردم خواستند تا از فیضیه دیدن کنند و جنایات دستگاه حاکمه را از نزدیک مشاهده کنند.

روز 15خرداد 1342 در تاریخ معاصر ایران نقطه عطف بی‌نظیری است. دو روز پیش از روز در صبح عاشورا (13خرداد 1342) امام خمینی ،که آن روزها آیت‌الله خمینی خوانده می‌شدند، در منزلش در جمع هزاران نفر صحبتهایی را که بعدازظهر قرار است در مدرسه فیضیه ایراد کند،‌ مورد اشاره قرار داد. در تشریح این مطلب افزود که «نظر علما بر این است که قانون، قانون قرآن و دستور، دستورات قرآن است. اگر برخلاف این باشد حکومت غیرقانونی و باید از بین برود. مملکت اسلام و شیعه جعفری باید قوانین آن هم روی اصول دین و دیانت باشد.» آیت‌الله خمینی با اشاره به نظرات مراجع و علما بزرگ درباره چگونگی حکومت، و لزوم توجه حاکمیت به قانون اسلام،‌ وظایف علما و روحانیون را مورد تأکید قرار داد و دولت را مورد خطاب قرار داد که «چرا علما که حرفهای خود را می‌زنند زندانشان می‌فرستند؟ چرا آنها را تحویل دستگاه قضایی نمی‌دهند؟ چرا برخلاف مرام پیغمبر رفتار می‌کنند؟ چرا سربازان امام زمان را کشتند؟»

وقتی که سخنانش به اینجا رسید رو به جمعیت حاضر در مجلس اظهار کرد: «من با صدای رسا می‌گویم ای مردم برای حفظ دین برای حفظ ناموس برای حفظ قرآن قیام کنید. نگذارید آیت‌الله خمینی مانند امام حسین یک و تنها باشد. نگذارید دستگاه جبار بر شما مسلط شود و حقوق شما را پایمال نمایند. اگر عاشورا در کربلا نبودید الآن در قم هستید. امروز با آن روز فرقی ندارد. شاید امروز پراهمیت‌تر باشد. پشتیبانی خود را اعلام دارید و دوشادوش علما بروید تا در آخرت روسفید باشید.»

ساعتی بعد عده‌ای از نزدیکان آیت‌الله خمینی از وی خواستند که برای حفظ جان، و عواقب احتمالی از رفتن به مدرسه فیضیه خودداری کرده، عصر امروز در آنجا سخنرانی نکند. لیکن آیت‌الله خمینی رفتن به مدرسه فیضیه و سخنرانی در محلی را که مورد حمله قوای نظامی حکومت قرار گرفته را وظیفه شرعی خود تلقی نمود و تصمیم قطعی به انجام آن دارد.

در حدود ساعت 30/5 آیت‌الله خمینی از منزل خود در یخچال‌قاضی خارج و برای عزیمت به سمت مدرسه فیضیه حرکت کردند. مردم از ابتدای کوچه تا نزدیک حرم مطهر حضرت معصومه (س) ایستاده بودند و هرچه به مدرسه نزدیک‌تر می‌شد ازدحام جمعیت نیز بیشتر می‌شد. در مسیر حرکت او سروده‌ای را هم جمعیت زمزمه می‌کردند: «زعیم رشید/ مرجع تقلید. آیت‌الله‌‌العظمی، روح‌الله، موسوی‌الخمینی/ اهلاّوسهلاّ. اندرعزای، طلاب فیضیه، مقتولین کین، از، جور مشرکین/ اهلاًوسهلاً»

عصر امروز مدرسه فیضیه و خیابان‌های اطراف آن مملو از جمعیتی بود که منتظر ورود آیت‌الله خمینی بودند. استقبال به حدی بود که آیت‌الله خمینی مقداری از مسیر منزل تا مدرسه را با اتومبیل و بقیه را به ناچار با پای پیاده پیمودند. مخبرین ساواک جمعیت شنوندگان مراسم را «در حدود دویست هزار نفر» برآورد کرده و نوشتند: «در تاریخ قم چنین جمعیتی دیده نشده است» برق مدرسه در تمهیدی از پیش صورت گرفته، قطع شده بود. برگزارگنندگان مراسم موتور برقی آورده و دوازده بلندگو در مسجد اعظم، مدرسه فیضیه و صحن حرم حضرت معصومه (س) نصب کرده بودند.

با تجربه‌ای که از ماجرای دوم فروردین به دست آمده بود، این بلندگوها مرتباً هشدار می‌دادند که «هرگاه اشخاص شعار بدهند یا صلوات بی‌موقع بفرستند آنها را با احترام خارج کنید». آیت‌الله خمینی پس از ورود به مجلس، به منبر رفته و سخنرانی بسیار تندی علیه شاه، دولت و اسرائیل ایراد نمودند. این سخنان تاریخی با ابراز احساسات شدید حضار مواجه شد:
«[...] اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید، مارا می‌کوبند؛ شما ملت را می‌کوبند. می‌خواهد اقتصاد را قبضه کند؛ می‌خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می‌خواهد در این مملکت دارای ثروتی نباشد. ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را می‌شکند. قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند. باید سرودست آنها شکسته شود. برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد. دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می‌کند. [...] آقا! من به شما نصیحت می‌کنم؛ ای آقای شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می‌کنند تورا. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر کنند. [...] امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده‌اند در سازمان امنیت و گفته‌اند شما سه چیز را کار نداشته باشید؛ دیگر هرچه می‌خواهید بگویی. یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هرچه می‌خواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما.»

دو روز بعد این سخنرانی کوبنده، آیت‌الله خمینی بازداشت شدند و در پی آن قیام بهارخونین 1342 رخ داد؛ قیامی که سرانجام در 22 بهمن 1357 با رهبری الهی و هوشمندانه امام خمینی و همراهی آگاهانه و گسترده مردم ایران به پیروزی رسید و زمستان 1357، به بهار بیداری اندیشه‌های الهی پیوند خورد.


میرزاباقر علیان‌نژاد



 
تعداد بازدید: 1232


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: