13 خرداد 1392
سید محمدصادق فیض
اشاره
آیت الله خمینی در سحرگاه پانزدهم خرداد 1342 دستگیر و بلافاصله روانه تهران شد.مدتی را در زندان سپری کرد و دست آخر به خانهای در شمال تهران منتقل شد تا در حصر خانگی بماند.این حصر اگرچه با تحدیداتی همراه بود؛ اما همواره برخی از نزدیکان و علما و فضلای علاقهمند امکان ملاقات با ایشان را مییافتند.
علت دستگیری آیت الله خمینی ، مشارکتش در اعتراض به برگزاری رفراندوم موسوم به انقلاب سفید و حوادث پس از آن بویژه هجوم کماندوهای رژیم سلطنتی به مجلس عزای امام صادق(ع) در مدرسه فیضه قم بود.اما آزادی ایشان با کدام بهانه صورت میگرفت؟
برای پاسخ به این پرسش باید به صفحات تاریخ رجوع کرد.تاریخی که هنوز این مقطع را به درستی پوشش نداده است و مورخان همچنان در انتظار گذر زماناند تا پس از حداقل نیم قرن از هر حادثهای ، آن را به تاریخ پیوسته به شمار آورند و آن گاه اگر همه منابع و اسنادش مهیا بود، به بررسی و تجزیه و تحلیل آن مقطع بپردازند.لاجرم باید به صفحات روزنامهها و مجلات و تحلیلهای سیاسی مربوط به آن بازه زمانی رجوع کنیم تا شاید نکتهای دریابیم.
اهمیت رفع حصر از آیت الله خمینی در نیمه فروردین سال 1343 تا چه پایهای است؟ جشن آزادی ایشان که از سوی طلاب علوم دینی در بیستم فروردین 1343 ترتیب یافته، حاوی چه نکاتی بود که حکومت را به تکاپو انداخت تا گردانندگان جشن و صادرکنندگان قطعنامه را دستگیر و از چرایی برنامه و مفاد قطعنامه پرسوجو نمایند؟
تحریک حکومت با چاپ مقالاتی در روزنامهها مبنی بر توافق دولت با روحانیون برای ادامه برنامههای به اصطلاح انقلابی شاه با کدام عقل و منطقی صورت گرفت که بلافاصله واکنش تند و شدید آیتالله خمینی را به دنبال آورد؟
پاسخ به این پرسشها را با بررسی کتابها و منابع هر چند محدود و مختصر موجود خواهیم یافت.
در این بررسی به ناگزیر از مراجعه به روزنامهها، اسناد شهربانی و گزارشهای روزانه اطلاعات داخلی ساواک از وقایع جاری و برخی منابع از این دست هستیم تا مگر بیش از پیش به نکات مربوط به این حوادث پی ببریم.
مقدمه
آیتالله روحالله خمینی، از فضلا و عالمان دینی حوزه علمیه قم بود. او تا پیش از درگذشت آیتالله سیدحسین بروجردی، به استاد اخلاق حوزه مشهور بود که علاوه بر تدریس خارج فقه و اصول، فلسفه نیز میگفت و از این بابت نسبت به دیگر عالمان دینی این حوزه متمایز بود. چه حتی به گفته خودش، برخی از مخالفتها با وی و البته نه با شخص ایشان، که با شیوه و سلوک وی، تدریس فلسفه در حوزه بود که بسیاری آن را برنمیتافتند و بنای مخالف و ناسازگاری با وی را میگذاشتند.
آیت الله خمینی اما بیتوجه به این مخالفتها و با حفظ حرمت بزرگان حوزه که به امور سیاسی کمتر توجه میکردند، زعامت آیتالله بروجردی را برای حفظ موقعیت حوزه و وحدت میان عالمان دینی در شرایط ناگوار آن دوره، ضروری میدانست.
آیتالله خمینی پس از درگذشت آیتالله بروجردی، شرایط را برای طرح درخواستهای حوزه از حکومت مناسب دید. بویژه آنکه شاه و دولت او نیز فرصت تازهای یافته بودند تا با خروج مرجعیت دینی از ایران به عراق، زمینه را برای اجرای طرحهای دیکته شده غرب در کشور فراهم آورند. تلاقی این دو دیدگاه حوادثی را در کشور رقم زد که ظرف سه سال از 1341 تا 1343 ایران را دستخوش بزرگترین رخداد سیاسی ـ مذهبی طی سالهای روی کار آمدن دولت پهلویها کرده بود. حکومت چاره کار را در سرکوب ، تهدید و دستگیری و حبس و حصر انقلابیون بویژه آیتالله خمینی دیده بود؛ اما به همین هم بسنده نکرد و رهبر مبارزه را چندماهی پس از آزادی از حصر، روانه تبعید به خارج از کشور کرد.
حدفاصل میان آن دستگیری در 15 خرداد 1342 تا تبعید در 13 آبان 1343، آزادی آیتالله خمینی از حصر در 15 فروردین 1343 تا برپایی جشن این آزادی در بیستم فروردین همان سال در مدرسه فیضیه ، مقدمه رخدادهای بزرگی است. زیرا بازگشت آیتالله خمینی به صحنه مبارزه و آغاز سخنرانیهای انتقادی ایشان را در پی داشت و صدور اعلامیههایی که یکبار دیگر مشروعیت حکومت را به چالش میکشید.
آیتالله خمینی در شروع دوباره اقداماتش، نیم نگاهی هم به طرف مقابلش داشت. چه همانطور که به پاکروان ، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، در دوره حبس خانگیاش گوشزد کرده بود، برای آنان بهتر آن است که خمینی در حبس باشد و گرنه همان راهی را میرود که پیش از دستگیری میرفته.
حکومت با آزادی آیتالله خمینی، دست به تحریک مبارزان زد.آنان همان کاری را کردند که آیتالله خمینی پیشتر بدانها هشدار داده بود و اکنون نوبت عمل به آیتالله رسیده بود تا وفای به عهد کند و مبارزه با حکومت را از نو آغاز نماید.
اسلام و دمکراسی در ایران
در نخستین روز از سال 1343، محمدرضا پهلوى در پيام خود به مناسبت فرارسيدن سال جديد كه از راديو ايران پخش شد، ادعا کرد که:«در دو سال گذشته با تأييدات الهى و با اراده قاطع ملت ايران، اساس اجتماع كشور، به كلى دگرگون گرديد، هر نوع مظاهر عقبماندگى و بیعدالتى و فئوداليسم و ارتجاع و استثمار از بيخ و بن كنده شد[!] و اجتماع نوينى برپايه مترقیترين اصول دنياى امروز بنيانگذارى شد كه در آن براى هر فرد ايرانى چه زن و چه مرد، در هر مقام و موقعيت اجتماعى، امكان برخودارى از مواهب يك زندگى شرافتمندانه براساس تساوى حقوق كامل همه افراد و به تناسب استعداد و فعاليت ايشان و با تأمين يك حداقل عادلانه براى هر كس فراهم گرديده است.»
منظور شاه ایران، همان انقلاب شاه و مردم یا انقلاب سفید بود که در ششم بهمن 1341 آن را در میان مخالفتهای روحانیان و مراکز مذهبی، به اصطلاح به رفراندوم گذاشته بود.
شاه با تأكيد بر اينكه دوران پيشروى ما، دوران اميد و اعتماد توأم با كار و خلاقيت در راه سازندگى ايران آباد و سعادتمند فرداست، خاطرنشان ساخت كه «امروز كشور ما با انقلاب اجتماعى بزرگ و متهورانهاى كه با اتكا به عالىترين موازين اسلامى و دمكراسى و آزادى انجام داده، رشد و نبوغ معنوى خويش را به همه جهانيان ثابت كرده و در اين راه سرمشق و نمونه ديگران قرار گرفته است.»(1)
هنوز روزی از این مدعاهای شاهانه نگذشته بود که رئيس ساواك براى شناسايى افرادى كه از آزادى آيتالله خمينى استقبال مىكنند، شیوهنامهای صادر کرد. آیتالله خمینی از سال قبل در زندان و حصرخانگی به سر میبرد و تاکنون هیچ پاسخی به خواستههای مراکز دینی و عالمان برجسته برای رهایی ایشان داده نشده بود.
سرلشكر پاكروان، رئيس ساواك در دستورالعمل نحوه برخورد ساواك با خبر آزادى آيتالله خمينى در استانها خطاب به تمام ساواكها نوشته است: « حسبالامر نظر به اينكه ممكن است در مورد ترخيص آيتالله خمينى بعضى محافل بخواهند مراسمى به عمل بياورند، براى اينكه بيخودى تصور مىرود كه به اين موضوع زياد اهميت داده مىشود، صلاح در اين است كه دخالت نشود. اگر در طى اين مراسم حرفهاى خلاف رويه زده شود، هويت اشخاصى كه اين حرفها را زدهاند مشخص شود تا مورد بازخواست و تعقيب قرار گيرند. اوامر فوق را دقيقا مورد نظر و اجرا قرار داده و جريان را به طور روزانه گزارش دهيد.»(2)
رئیس ساواک دقیقا بیان نمیکند که آيتالله خمينى کی آزاد خواهد شد و اساسا اگر این موضوع اهمیتی ندارد ، پس چرا برای آن دستورالعمل صادر می کنند؟
در همین زمینه، در دوم فروردینماه، بیخبر از آنچه که در حوزه حکومتی درحال وقوع است، مجلسى در مدرسه حجتيه از طرف آيتالله شريعتمدارى برپا میشود و شیخ على مشكينى، از مدرسين حوزه علميه قم، در سخنانى به ادامه توقيف غيرقانونى آيتالله العظمى خمينى و آيتالله قمى اعتراض میكند كه با صلوات و شعار حقطلبى و آزادگى و بانگ اتحاد و اتفاق حضار، گفتههايش تأييد میشود. اما مشكينى نیز برخلاف توصیه رئیس ساواک، توسط شهربانى دستگير و در سازمان امنيت زندانى می شود.
بعدازظهر همان روز نیز در مدرسه فيضيه از طرف دانشجويان حوزه علمیه مجلسی ديگر برپا میشود.(3)
اما در آن سوی مرزها، « اريك رولو»، فرستاده ويژه روزنامه فرانسوى لوموند به ايران در مقالهاى با عنوان «انقلاب شاهانه» در تشريح وقايع خونين خرداد 1342 مىنويسد:« دولت پس از وقايع خردادماه [1342] سعى كرد كه جنبه به اصطلاح ارتجاعى قيام را به رخ بكشد ولى جريان وقايع چنين بود كه پس از شروع تظاهرات و نخستين تيراندازيها به مناسبت عزادارى ماه محرم و دستگيرى آيتالله خمينى، اخبار مربوطه مثل جرقهاى كه در باروت بيفتد، سراسر كشور را فراگرفت. در تهران، تبريز، مشهد، شيراز، كاشان و تعداد زيادى شهرهاى ديگر انبوه متراكم مردم براى ابراز مخالفت با دولت، شروع به تظاهرات كردند. طرفداران احزاب اپوزيسيون، تجار بازار، كارگران، دانشجويان، روشنفكران، خودبهخودى به اعتراضكنندگان پيوستند. شعارهاى تظاهركنندگان تنها و تنها مبدل به شعارهاى سياسى مىشود. در شعارها، فريادهاى ضدسلطنت به گوش مىرسد. انبوه مردم، تهديدآميز مىشود. مردم سعى مىكنند برخى از ادارات دولتى را تصرف كنند. در مقابل عدم فعاليت پليس كه به نحو عجيبى شبيه به روش مأموران انتظامى در زمان وقايع 1952 در قاهره بود، دستور داده شد كه گارد سلطنتى كه يك واحد ممتاز است، قيام مردم را به هر وسيلهاى كه شده سركوب نمايد. در حالى كه تانكها و زرهپوشها به صفوف تظاهركنندگان هجوم مىبرند، خمپارهاندازها غوغاى كركنندهاى به راه مىاندازند. انبوه مردم از يكجا پراكنده مىشوند و در جاى ديگر مجتمع مىگردند. نبردها سه روز متوالى ادامه مىيابد. قربانيان اين وقايع در سراسر كشور بسيار زيادند.»
رولو سپس اظهارات يكى از دانشگاهيان را نقل مىكند كه مىگويد:« بزرگترين خصم رژيم موجود، بدبينى است. ملت ايران در طى تاريخ خود، انقلابات از بالا بسيار ديده كه همه بىنتيجه مانده است. طرحهاى متوالى اصلاحات ارضى كه از نيمقرن به اين طرف با سروصداى زياد اعلام شده، بىشمار است ولى فقر دهقانان همچنان رو به افزايش است. مبارزه عليه فساد و بىسوادى در برنامه كليه دولتها بوده ولى نتيجه قابل ذكرى به بار نياورده است.خودخواهى طبقه حاكمه، اعمال فشار برخى دولتهاى خارجى كه براى حفظ منافع اقتصادى خويش نمىخواهند ايران در جاده تحول اساسى بيفتد، پيوسته از عملى شدن اصلاحاتى جلوگيرى مىكند كه براى ايران ضرورى است.»
رولو سپس تأكيد مىكند: «مخالفان دولت هيچگونه تريبون قانونى و يا روزنامهاى براى بيان عقايد خود ندارند. واقعيت آن است كه براى آرام كردن شكمهاى گرسنه و برطرف ساختن بدبينيهاى ديرينه مردم، تنها يك شوك روانى كافى نيست.»(4)
منظور رولو از دولتهای خارجی هر کشوری هم که باشد، شوک روانی برای برطرف ساختن بدبینیهای دیرینه مردم نه با حبس و حصر رهبران دینی به دست می آید و نه با آزادی آنان.
آزادی آیتالله
دو هفته پس از آغاز سال جدید، عصر هنگام ، از حضرت آيتالله خمينى رفع حصر شد و ايشان تهران را به سمت قم ترك كردند.(5) «آيتالله حاجآقا روحالله خمينى از ده ماه پيش در تهران به حالت بازداشت قرار داشت و دولت به ايشان اجازه داد به قم بازگردند. دولت ادعا كرد آیت الله خمينى به خاطر موافقت با دور ماندن از سياست، آزاد شده است.»(6) این ادعا را دستگاه حکومت خیلی زودتر از آنکه آیت الله در فضای آزاد خارج از حصر تنفس کند، در فضای سیاسی جامعه دمید تا بار دیگر غبار اختلاف را پراکنده باشد و از نتیجه آن برای خویش سودی دستوپا کرده باشد. هرچند که این آغاز ماجرایی تازه در فضای سیاسی ملتهب ایران بود.
ساعت 10 شب مأموران ساواك به سرپرستى سرهنگ مولوى، آيتالله خمينى را به قم آورده آزاد كردند.(7)
«پس از نيم ساعت، اهالى از ورود ايشان مطلع [شدند]، بعضى از روحانيون طراز اول و جمعى از طلاب و اهالى به ديدار ايشان رفتند. اين ملاقاتها تا ساعت 24 ادامه داشت.»(8)
صبح روز بعد، زمان آغاز ديدارهاى مردمى با آيتالله خمينى در قم بود.
گزارش لحظه به لحظه ساواك و مأموران شهربانى از ديدارهاى آيتالله خمينى و تحركات عمومى در شهر قم حاکی از آن است که دستگاه حکومتی با آزادی آيتالله خمينى در پی بهرهبرداری سیاسی خاصی بوده است که وقایع روزهای آینده این نکته را به اثبات میرساند.
در پى آزادى آيتالله خمينى و ورود ايشان به قم، از صبح همان روز، مردمى كه از آزادى ايشان مطلع شده بودند به ديدارشان شتافتند.
سرهنگ مولوى در گزارشى براى رئيس ساواك مىنويسد: «از صبح روز جارى بازديد از ايشان در منزل شروع مىگردد و جمعيت تقريبى تا ساعت 15/7 در حدود چهار هزار نفر است كه فقط ايشان را ملاقات و مراجعت مىكنند. در خيابانها و دكاكين و بازار، پرچم نصب [كردهاند] و آرامش برقرار است.
آقايان فرماندار، فرمانده هنگ ژاندارمرى قم، رئيس شهربانى و رئيس ساواك قم و رئيس ساواك تهران در شهربانى مستقر [شدهاند] و از نزديك همكارى مىنمايند. عده تقويتى ژاندارمرى و شهربانى آماده ولى عده تقويتى ارتش تاكنون تماس نگرفتهاند و اطلاعى از وضع آنان در دست نيست.»(9)
سرهنگ پرتو نيز که از بامداد این روز گزارشهایی مخابره کرده از وقایع عصر این روز می نویسد: آقاى خمينى به منزل آقاى بروجردى، دامادش، رفته است، استراحت نموده با بلندگو به مردم اطلاع داده شده كه از ساعت 30/15 براى ديدن آماده هستند. ضمنا شايع است كه چون فردا جمعيت زيادى از شهرستانها به قم خواهند آمد، لذا آقاى خمينى به مدرسه فيضيه آمده و در آنجا اهالى به ديدن ايشان خواهند رفت و نيز شايع است كه آقاى خمينى پس از برگزارى [مراسم سالگرد] 15 خرداد، روز 20 خرداد [به] نجف اشرف خواهند رفت و در سر درب مدرسه فيضيه پارچه سفيدى نصب گرديده و روى آن نوشته شده "حوزه علميه قم آزادى حضرت آيتالله خمينى مرجع شيعيان جهان را تبريك مىگويند".(10)
سرهنگ مولوى نيز در گزارشى به نخستوزير مىنويسد:«جناب آقاى نخستوزير، تا ساعت 45/16 جارى، آرامش كامل برقرار [بوده است و] عدهاى از كاشان و خمين براى ملاقات [با آيتالله خمينى] به قم آمده[اند] و فعلاً جمعيت آنها با اهالى قم از دويست نفر تجاوز نمىكند. ضمنا نماينده واحد ارتش مستقر در علىآباد در اين ساعت خود را به اين جانب معرفى نموده است.»(11)
سرلشكر مبصر ، جانشين رئيس شهربانى كل كشور هم امروز در تلگراف رمزى براى شهربانيهاى تبريز، مشهد، شيراز، اصفهان، كرمانشاه، كرمان، كاشان، رضاييه، اهواز، خرمآباد، رشت، سارى و سنندج نوشت: آقاى خمينى به قم عزيمت نمودند كه در منزل خود سكونت نمايند. ممكن است اشخاصى بخواهند اين موضوع را دستاويز قرار داده تظاهراتى انجام دهند. از اين نوع تظاهرات بايستى به طريق معقول و ملايمت جلوگيرى گردد و اجازه تحريك مردم به كسى داده نشود.(12)
اما اوج اقدامات حکومت را باید در بخشنامه نخست وزیر به استاندارانی دانست که در استانهای محل ماموریت آنان بیش از سایر نقاط کشور، بیم تحرک انقلابیون طرفدار آيتالله خمينى میرفته است ؛ چه حسنعلی منصور در تلگرافهايى براى برخى استانداران، ضمن اعلام خبر مراجعت آيتالله خمينى به قم از آنها خواسته است «مراقبت كافى شود كه موضوع كاملاً عادى تلقى [گردد] و هرگونه ابراز احساسات احتمالى تحت مراقبت خاص قرار گرفته و هيچگونه تصادم روى ندهد.»(13)
با این همه، به مناسبت آزادى آيتالله خمينى و بازگشت ايشان به قم، بازاريان و كسبه شهر قم با نصب پرچم سبز بر سردر مغازههاى خود و چراغانى، ابراز شادمانى مىكردند.(14) در اصفهان نيز «كسبه بازار، چراغهاى برق خود را روشن و پرچم ايران را آويزان و عكس آیتالله خمينى را به ديوارها نصب كردهاند.»(15)
در همین روز یعنی شانزدهم فروردین 1343، محمدرضا پهلوى که به تازگی از سفر به صفحات شمالی کشور بازگشته بود، براى زيارت بارگاه امام رضا عليهالسلام با هواپيما راهى مشهد میشود.
شاه در حرم مطهر با آيتالله خراسانى و آيتالله كفايى ديدار میكند . آيتالله كفايى در اين ديدار خواستار اجازه ادامه تحصيل طلاب علوم دينى چون گذشته میشود. شاه نيز در پاسخ مدعى میشود اين نهايت علاقه ماست كه اين طبقه به تحصيل علم مشغول باشند و باسواد شوند و به درد جامعه بخورند ولى با آنهايى كه درس نمىخوانند چه بايد كرد؟
شاه اگرچه در پاسخ خود اشارهای مشخص به این افراد نمیکند؛ اما معلوم است که منظور او، همان طلابی هستند که سال گذشته در همین ایام به دست کماندوهایش در مدرسه فیضه قم مورد ضربوشتم شدیدی قرار گرفتند و یا در نیمه خرداد سال گذشته، در برابر دستگیری مرجع تقلید و استاد بزرگ حوزه ، ایستادگی کردند و در مخالفت با حکومت شاه، شعار دادند.
سپس شاه در ضمن صحبتهایش، درباره مراجعت حضرت آيتالله خمينى و آيتالله حاجآقا حسن قمى به محلهاى خودشان یعنی قم و مشهد نکاتی را بازگو کرد.(16) گویا شاه با این اقدام خود به مقامات بلندپایه روحانی حوزه علمیه مشهد این هشدار را میدهد که حکومت با زیادهخواهیهای علما تحت عنوان شرع مقدس و احکام دینی موافق نیست و آزادی این دو عالم برجسته صرفا برای ارفاق به مخالفانی است که هنوز هم برای خود قدرتی احساس میکنند.
این نکته را حسنعلی منصور هم در مراسم بدرقه نخستین دسته از حجاج ايرانى عازم جده، در فرودگاه مهرآباد تهران بیان کرد.
در این مراسم که عدهاى از رجال و روزنامهنگاران حضور داشتند، حسنعلى منصور، طى سخنانى با استفاده از فرصت به دست آمده به تهديد مخالفانش پرداخت و گفت:« اگر كسانى به عناوين مختلف و در هر مقام و در هر لباس كوچكترين وقفه در اجراى برنامههاى مترقى به وجود آورند، با عكسالعمل دولت روبهرو خواهند شد. منافع عمومى را نمىتوان به هيچوجه ناديده گرفت و اميد است با توجه خاص شاهنشاه و اوامر مؤكدى كه صادر فرمودهاند، محيط آرام در اجراى هدفهاى عالى ادامه يابد.»
منصور با ادعاى اينكه دولتش به توسعه اقتصادى، اجتماعى و تأمين رفاه حال مردم علاقهمند است افزود: دولت به همان اندازه به معنويات و اصول اخلاقى كه موجب بقا و دوام بيشتر جامعه است، توجه كامل دارد.
وى افزود: تعاليم مذهبى و توجه به شعائر دين مبين اسلام و اصول تشيع براى استفاده ملت در راه حصول به يك زندگى سالم و مدارج اخلاقى بسيار مؤثر و ضرورى است.
او، شاه را متكى به فضل خداوند بزرگ و حافظ دين معرفى كرد و دولت خود را كه در اجراى نيات شاهانه لحظهاى فروگذار نمىكند، وظيفهدار توجه به اين مسئله مهم و اساسى دانست.
منصور سپس به وقايع دو سال اخير پرداخت و رفراندوم ششم بهمن 1341 را عامل سوق دادن زندگى كهنه و فرسوده اجتماع به دنياى نو و مترقى امروز دانست و تأكيد كرد كه اين حركت مردم، نه تنها اتحاد و اتفاق را تقويت كرده است بلكه راه توفيق به انجام هدفهاى عالى انقلاب به كلى هموار و ايران با سرعت زياد مسير ترقى و كاميابى را مىپيمايد.
وى سپس به وقایع سال گذشته پرداخت و گفت: پيشامد ناگوارى در سال گذشته به وقوع پيوست كه دولت وظيفه خود را در حفظ امنيت انجام داد ولى امروز هيچگونه آثارى موجود نيست كه نيازى به اتخاذ تدابير و روشهاى خاصى باشد.
نخستوزير خاطرنشان ساخت: ما معتقديم كه ملت و دولت ايران يك ملت و دولت مسلمان و دين اسلام، يكى از مترقىترين و برجستهترين اديان جهان مىباشد و مقام روحانيت براى ما باارزش و مورد احترام است.
منصور در سخنانش آشکارا خونهای ریخته شده مردم در سال گذشته را نادیده انگاشت و مسرور از پیروزی برخصمی که هیچ سلاحی جز مشت گره کرده برای مقابله با نیروهای مسلح شاه نداشت، زبان به تهدید مخالفانش گشود و بویزه آیتالله خمینی را مدنظر قرار داد و در پايان گفت: اينجانب مأموريت دارم كه مراحم و عطوفت خاص شاهنشاه را به مقامات روحانى ابلاغ نمايم.(17)
برخی روزنامهها هم در استقبال از سخنان منصور، نوشتند: چقدر جاى خوشوقتى و مسرت است كه مىبينيم از نظر جامعه محترم روحانيت، اين اصول (ششگانه انقلاب) در تأييد و تأكيد از شرايع مقدس اسلامى محسوب گرديده و همواره از آن پشتيبانى گرديده است.
به نوشته اين روزنامه ها، اصول انقلاب شاه و مردم اين است كه عدالت اجتماعى بايد حاكم بر جامعه باشد. اصل كار و فعاليت بايد ملاك زندگى و مشخصکننده ترقى و تعالى افراد باشد. سعادت افراد در پناه كوشش و راستى و درستى تأمين باشد. جامعهاى كه يك اقليت همه چيز داشته و اكثريت از همه چيز محروم باشند، دوام و بقا نخواهد داشت.(18)
اکنون به وضوح مشخص میشود که چرا حکومت دست به آزادی آیتالله خمینی زده بود. آنها مطمئن از ترفندهای تبلیغاتی خود و اثربخشی آنها، امیدوار بودند با آزادی آيتالله خمينى، اندک مخالفتها با حکومت به بهانه حصر ایشان نیز از میان خواهد رفت و همین دوره کوتاه مدت حبس و حصر، برای آيتالله خمينى 63 ساله کافی است تا به جای ورود به مسائل سیاسی، راه درس و بحث را پیش گیرد و از دخالت در امور حکومت پرهیز کند.آنان حتی برای خوشایند آیتالله دست به اقدامات رفورمی نیز زدند.
شاید سفر سرزده و كوتاه مدت وزير كشور به قم در روز 17 فروردین و ملاقاتش با آيتالله خمينى برای تذکر همین مطلب بوده باشد. جواد صدر، وزير كشور، پس از بازديد از وضع فرماندارى قم و زيارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س) و كمى استراحت، در ساعت 10 شب به تهران بازگشت.(19) ولی خبر دیدارش با آیتالله هرگز رسانهای نشد. حکومت با این اقدام خود، به نوعی نمایش اسلام و دمکراسی در ایران را که شاه در نطق نوروزی خود گفته بود، به نمایش میگذاشت.
ساواك از شهرهاى مختلف گزارش مىدهد كه به مناسبت آزادى آيتالله خمينى، بازاريان با نصب پرچم بر سردر مغازهها و چراغانى به ابراز شادمانى مىپردازند. «در بازار سرچشمه و سه راه سيروس [تهران] قرار است امروز چراغانى بنمايند. همچنين عدهاى از طلاب جهت گفتن تبريك در مورد آزادى خمينى به منزل مرحوم آيتالله بهبهانى كه فعلاً سيدجعفر بهبهانى در آنجا حضور دارد، خواهند رفت.»
ساواك قزوين نيز اطلاع داد كه «عدهاى از بازاريان به عنوان تظاهر به آزادى آقاى خمينى و عزيمت وى به قم، پرچمهاى ملى افراشته بودند و چون روز مزبور جنبه ملى و ميهنى و مذهبى نداشت، از طريق شهربانى بهطور غيرمحسوس به صاحب دكاكين مزبور تذكر داده شد كه از هرگونه تظاهر خوددارى كنند.»(20)
به گزارش شهربانى كاشان، در آن شهر نيز «از ساعت 7 صبح عدهاى از روحانيون به علت مراجعت آيتالله خمينى، به عنوان برگزارى مراسم عيد نوروز، در منازل خود از عدهاى از اهالى پذيرايى نمودهاند.»
در اين گزارش تأكيد شده است كه «تا حال تحريكات و تشنجى در بين نبوده و مراقبتهاى لازمه معمول مىباشد.»(21)
در همین حال ، صبح روز هفدهم فروردینماه، آيتالله حاجآقا حسن قمى(22) ، هم با هواپيما وارد مشهد شد و مورد استقبال قرار گرفت.(23)
فراخوان جشن
روزسهشنبه 18 فروردين 1343 اطلاعیهای در خیابانهای قم و تهران پخش شد که از مردم براى شركت در جشن آزادى آيتالله خمينى دعوت میکرد. این دعوتنامهها از طرف حوزه علميه قم براى شركت در مجلس جشنى به مناسبت آزادى آيتالله خمينى صادر شده بود.(24)
متن اين اطلاعیه بدين شرح است:
جاءالحق...
يوسف زندانى دور از نظررسته ز زندان و شده جلوهگر
به مناسبت آزادى و بازگشت مرجع عالىقدر عالم تشيع حضرت آيتالله العظمى خمينى مدظلهالعالى مجلس جشن باشكوهى در پايگاه علمى شيعه مدرسه فيضيه از ساعت 5/7 تا 10 بعدازظهر روز پنجشنبه 25 ذىقعده 20 فروردين منعقد است.
بدينوسيله از قاطبه مسلمانان قم و ساير شهرستانها دعوت مىشود كه براى بزرگداشت مقام شامخ روحانيت در اين جشن مذهبى شركت فرماييد.
حوزه علميه قم(25)
هنوز ساعتی از انتشار این اطلاعیه نگذشته بود که اعلامیه آيتالله خمينى در ابراز تأسف از محكوميت آيتالله طالقانى و مهندس بازرگان صادر شد. بر اساس احكام صادره از سوى دادگاه نظامى، آيتالله سيدمحمود طالقانى و مهندس مهدى بازرگان به ده سال حبس، دكتر يدالله سحابى، دكتر عباس شيبانى و احمدعلى بابايى به شش سال و مهندس ابوالفضل حكيمى و جعفرى به چهار سال حبس محكوم شدند.(26)
آيتالله خمينى با اغتنام از فرصت به دست آمده، در پيام خود، از تسلط اسرائيل و عمال آنها بر شئون مملكت ابراز تأسف كرده بود.چیزی که حکومت شاه را خوش نمیآمد و برای همین هم آیتالله را برای مدتی به حبس برده بود. اما راهی که حکومت در پیش گرفته، واکنشی هم اینچنین میطلبد.
در پيام آیتالله آمده بود: «من خوف داشتم كه اگر در موضوع بيدادگرى نسبت به حجتالاسلام آقاى طالقانى و جناب آقاى مهندس بازرگان و ساير دوستان كلمهاى بنويسم، موجب تشديد امر آنها شود و ده سال زندان به پانزده سال تبديل گردد. اينك كه حكم جائرانه دادگاه تجديدنظر صادر شد، ناچارم از اظهار تأسف از اوضاع ايران عموما و از اوضاع دادگاه خصوصا. به قدرى خلاف قوانين و مقررات در دادگاهها جريان دارد كه موجب تأسف و تعجب است: محاكمات سرى، حبسهاى قبل از ثبوت جرم، بىاعتنايى به دفاع مظلومين. اينجانب و اشخاص باوجدان و با ديانت متأسفيم از مظلوميت اين اشخاص كه به جرم دفاع از اسلام و قانون اساسى محكوم به حبسهاى طويلالمدت شده، و بايد با حال پيرى و نقاهت در زندان، براى اطفاى شهوات ديگران، به سر برند. رأىدهندگان بايد منتظر سرنوشت سختى باشند.»
آيتالله خمينى در بخشى ديگر از پيام خود، اسرائيل را عامل تمام رخدادها و تصميمگيريها در ايران دانسته ابراز داشتند: «تأسف بالاتر، تسلط اسرائيل و عمال اسرائيل است بر بسيارى از شئون حساس مملكت و قبضه نمودن اقتصاديات آن، به كمك دولت و عمال دستگاه جبار. اسرائيل با دول اسلامى در حال جنگ است و دولت ايران با كمال دوستى با او رفتار مىكند و همه نحو وسايل تبليغ و ورود كالاهاى آن را فراهم مىسازد. من كرارا اعلام خطر كردهام: خطر براى ديانت مقدسه، خطر براى استقلال مملكت، خطر براى اقتصاد كشور.»
ايشان با اشاره به تلاش رژيم براى همسان جلوه دادن اسرائيل با ديگر كشورهاى مسيحى جهان نوشتند: «من از كلمه «الكفر ملة واحدة» كه از سازمانها به دست و دهانها افتاده متأسفم. اين كلام برخلاف نص كلامالله، و براى پشتيبانى از اسرائيل و عمال اسرائيل و مقدمه شناسايى اسرائيل است. براى پشتيبانى از عمال اسرائيل و فرقه ضاله منحرفه [بهاييت ]است. من متأسفم از اينكه در ممكلت اسلامى، برخلاف قانون اساسى اوراق ضاله مخالف با نص قرآن و ضروريات دين مقدس نشر مىشود و دولتها از آن پشتيبانى مىكنند.كتاب انتقاد كه بر رد قرآن مجيد نوشته شده، و طرح قانون خانواده كه برخلاف احكام ضروريه اسلام و خلاف نص كلامالله مجيد [است] طرح و منتشر مىگردد، و كسى نيست از دولتها استيضاح كند. من متأسفم از رفتار سازمانها با مجالس تبليغ احكام و عزادارى بر سيد مظلومان ـ عليهالصلوة والسلام ـ هر كسى به طور كلى از ظلم و ظالم بحث كرد، اكنون در زندان به سر مىبرد يا مدتها به سر برده است. تمام مجالس در تحت فشار، و صاحبان آنها در فشارهايى جانفرسا بوده و هستند. اشخاص متدين را، به جرم آنكه در عاشورا دسته راه انداختهاند و شعار ضداسرائيل با خود داشتهاند، به حبس و زجر و شكنجه كشيدند و اكنون هم در حبس به سر مىبرند، با آنكه با كمال آرامش حركت مىكردند.»
آيتالله خمينى در خاتمه تأكيد كردند: «من به جميع دول اسلام و مسلمين جهان، در هر جا هستند، اعلام مىكنم كه ملت عزيز شيعه از اسرائيل و عمال اسرائيل متنفرند و از دولتهايى كه با اسرائيل سازش مىكنند، متنفر و منزجرند. اين ملت ايران نيست كه با اسرائيل منفور در حال سازش است؛ ملت ايران از اين گناه برى است. اين دولتها هستند كه به هيچوجه مورد تأييد ملت نيستند. از خداوند تعالى عظمت اسلام و حفظ احكام اسلام را خواستار است.»(27)
اتحاد مقدس؛ ترفند تازه
اما روی دیگر سکه حکومت در روزنامه اطلاعات رخ نمود . این روزنامه در يادداشتى زير عنوان «اتحاد مقدس به خاطر هدف مقدس!» نوشت: «آثار اطمينانبخشى كه از حصول حسنتفاهم و نزديكى بيشتر ما بين دولت و طبقات مختلف مردم در آغاز سال جديد به چشم مىخورد، من حيثالمجموع خوشبينى و اميدوارى محسوسى نسبت به روزهاى آينده در اذهان عامه برانگيخته [است]. ما مكرر نوشتهايم و حقيقتا عقيده داريم كه خوشبختانه مملكت ما، برخلاف اغلب ممالك كوچك و بزرگ و پيشرفته و پسافتاده، به اصطلاح با هيچ «پروبلمى» روبهرو نيست، يعنى مسئلهاى و مشكل خاصى كه حل آن از عهده امكانات و مقدورات موجود خارج باشد، نداريم، نه در زمينه امور داخلى و نه در امور خارجى.
تنها مسئله اساسى اجتماعى ما در سالهاى اخير اين بود كه مملكت، برنامه ملى نداشت و به عبارت ديگر مملكت عرصه آزمايشها بود. امروز فلان آدم روى كار بود، هر كارى به سليقه خودش مىكرد و فردا كه او مىرفت ديگرى مىآمد با سليقهاى ديگر. آنچه را پيش از او ديگران رشته بودند، پنبه مىكرد و سليقه خود را به كار مىبست. اين بود كه امكانات مملكت هدر مىرفت و مردم هم در قبال وضع هردمبيل و شلكن و سفتكن تكليف خود [را] نمىدانستند.»
نویسنده همه آنچه را که باید، به روی پرده آورد و نکات مورد نظر دولت شاه را در این یادداشت بر عیان ساخت. «از ششم بهمن به اين طرف، دوران اين بلاتكليفى و تنازع سليقه به آخر رسيد. شاه مملكت براساس تجارب و احاطه بر اوضاع مملكت، يك برنامه ملى در شش ماده طرح كرد و آن را به معرض رأى عامه گذارد. بعد از تصويب طرح شش مادهاى، اين طرح به عنوان منشور انقلاب شاه و ملت، برنامه يك انقلاب سفيد به منظور اصلاح امور اجتماعى، اقتصادى و سياسى و فرهنگى كشور اعلام گشت و محرز شد كه پس از آن اعم از اينكه زيد روى كار باشد يا عمرو، برنامه مملكت بايد دنبال شود نه برنامههايى كه براساس سليقه فردى طرح و عنوان مىشود.
و اما همان قسم كه برنامه عوض شد، الزاما مىبايستى كيفيت اجراى برنامه هم عوض شود. تا وقتى دولتها به سليقه خودشان برنامه ارائه مىكردند، اجراى برنامه نيز به عهده خودشان بود.
لكن اجراى يك برنامه عظيم ملى از قدرت دولت خارج است و توفيق در اجراى چنين برنامهاى، بدون هيچ گفتگو منوط است به آنكه نيروى ملى، يعنى قدرت ملت و دولت، يكجا پشت سر آن باشد.
برنامه شش مادهاى شاه، برنامهاى است كه مىبايد براساس آن يك اجتماع نوين در ايران ساخته شود، اجتماعى بر مبناى سنتهاى كهن و افكار نو!»
نويسنده اين يادداشت سپس با اشاره به بيست ميليون جمعيت كشور مىنويسد:«بيست ميليون دست تحت يك رهبرى صحيح و دقيق و زيرنظر يك معمار بسيط و محيط، بايد فعالانه و صميمانه و دوش به دوش كوشش كنند تا براى فرزندان خود خانهاى نو و آباد باقى بگذارند و در برابر نياكان خود سرفراز باشند كه به حفظ ميراث بزرگ آنان، آنچه قوه داشتهاند، كوشيدهاند.
اينجا ديگر صحبت دولت و ملت و بقال و عطار و روحانى و دانشجو و روزنامهنويس مطرح نيست. اينجا صحبت از «ايران» است. آن واحدى كه همه ما بدان فكر مىكنيم و هرچه مىگوييم به نام او و هرچه مىخواهيم به خاطر اوست. ايران منهاى عطار، يا ايران منهاى بقال البته يك حرف ياوهاى است و بنابراين وقتى قرار باشد ايرانى ساخته شود، وقتى بنا باشد افتخارات ايران به آن بازگردد، در اين جهاد و تلاش بزرگ ملى، هم بقال سهيم خواهد بود، هم عطار و هم روحانى و هم روزنامهنويس و افضل و تفضيل درين ميانه ابدا مطرح نيست. و چقدر جاى خوشوقتى است كه جامعه روحانيت نيز اكنون با همه مردم همگام در اجراى برنامههاى انقلاب شاه و مردم شده است. زيرا اين انقلاب براساس عالىترين هدفهاى پيشوايان صدر اسلام بنا نهاده شده است و باز هم جاى خوشوقتى است كه دولت حاضر نيز به اين نكته كاملاً متوجه و در موضوع «اتحاد ملى به خاطر برنامه ملى» ساعى است و با حسننيت شايان تحسين، تاكنون به مقدار قابل ملاحظهاى موفق به جلب تفاهم متقابل طبقات مختلف شده است.»
نويسنده سپس سخنان حسنعلى منصور، نخستوزير، در مراسم بدرقه زائران خانه خدا را كه همزمان با آزادى آيتالله خمينى و آيتالله قمى ايراد شد، موجد اميدوارى بيشتر براى مردم دانست و به نقل از وى نوشت: «براى بالا بردن سطح زندگى مادى و معنوى مردم و اجراى برنامههاى وسيع توسعه اقتصادى و اجتماعى، نظم و امنيت در سراسر مملكت ضرورى و غيرقابل اجتناب است و دولت در عين حال كه به تمام نكات واقف و مجرى يك برنامه اساسى است، در نهايت دقت و مراقبت وظيفه خود را با كمال جديت انجام خواهد داد. اگر كسانى به عناوين مختلف و در هر مقام و در هر لباس كوچكترين وقفهاى در اجراى برنامههاى مترقى به وجود آورند، مسلما با عكسالعمل طبيعى دولت روى وظايف مملكتى روبهرو خواهند شد. منافع عمومى را بدون ترديد نمىتوان به هيچوجه منالوجوه ناديده گرفت و اميد است با توجه خاص شاهنشاه و اوامر مؤكدى كه صادر فرمودهاند، محيط آرام در اجراى هدفهاى عالى مملكتى ادامه يابد. ما كوشش خواهيم كرد كه توسعه اقتصادى و تأمين زندگى مادى با توجه به معنويات و اصول اخلاقى و دينى توأم باشد و اميدواريم كه تمام مردم از هر طبقه و مقام در اين امر كه با رفاه ملت توأم است، شريك و سهيم باشند.»
نويسنده در پايان اظهار اميدوارى كرده است كه «با ايجاد اين اتحاد مقدس، همگى بتوانيم در راه اجراى برنامه اتحاد انقلاب سفيد ايران براى شخص پادشاه، كه يك مرجع عالى مبرى از حب و بغض مىباشند و رهبرى معظمله ضامن اصلى توفيق درين جهاد بزرگ است، سربازان مفيد و مؤثرى باشيم.»(28)
مجله خواندنيها نيز در همین روز مطلبى را به چاپ رساند با اين عنوان: «اختلاف بين حكومت و روحانيت» و طی آن به تکرار نوشتههای اطلاعات پرداخت. این نشریه نوشت: «خوشبختانه روحانيون نيز مانند ساير طبقات مردم، در راه حفظ مصالح كشور قدم پيش نهادند و دولت منصور به استقبال از خواست آنان عملاً نشان داد كه دولت، هم بخت جوان دارد و هم رأى پير مىخواهد داشته باشد. اين كارى بود كه مىبايست مدتها پيش شده باشد و نمىبايست از اصل پيش آمده باشد. حال كه پيش آمده و شده، آنچه نبايد بشود، رماننده را چاره لازم بود، نه زور.
... اين براى ما و جامعه ما ننگ بود كه بين طبقه حاكمه و فاضله آن كه هر دو لاف عقل زده دم از صلاح و تدبير مىزنند، آنسان شكرآب باشد كه كار به عناد و لجاج و ستيز بكشد. آن هم در امور اساسى و مملكتى. در صورتى كه همه مىدانيم و مىدانستيم كه محال است طرفين جز خير مردم و صلاح ملك و ملت، چيز ديگرى خواستار باشند.... اين اقدام با آنكه لازم بود كافى نيست. دولت و روحانيت هر دو از وجود و نفوذ يكديگر به نفع مردم مسلمان و كشور اسلامى ايران بايد استفادهها بكنند و در راه اعتلاى نام اسلام و ايران قدمها بردارند تا از قافله عقب نمانند.
عيب جامعه روحانيت ما، كه در حقيقت، نقص آن مىباشد نه عيب، اين است كه با وجود نزديكى و تماس دائم با مردم مسلمان ايران، خود را از جهان و مردم آن بركنار داشته دورنگهداشتهاند و در نتيجه نمىتوانند اثرى را كه پيشرفت تمدن و تكنيك در زندگى مردم خاصه افكار جوانان آنها مىگذارد، دريابند تا خود و آنان را براى مقابله و مواجهه با آن آماده سازند.»
نويسنده سپس مىافزاید: اگر گناه گمراه شدن جوانان و سركشيها و تندرويهاى آنان گردن خودشان و ديگران باشد، گناه هدايت نكردن آنان و يا از عهده هدايت برنيامدنشان گردن روحانيان است كه نخواستند و نتوانستند به زبان و افكار مردم عصر و از مجراى احساسات جوانان با آنان سخن بگويند.... همين سئوالات بلاجواب است كه به صورت ميكروب و مايه بيمارى در روح و وجودش باقيمانده ريشه مىدواند و او را از پاى درمىآورد. من نمىدانم اين طبيبان روحانى در برابر اين مسئوليت وجدانى و خدايى چه دارند بگويند و رسالت خود را چگونه و با چه وسائلى مىخواهند به انجام برسانند؟
درست كه تمام مردم عوام و گروه زيادى از سالخوردگان خواص به روحانيان احترام مىگذارند و از آنان حرفشنوى دارند، ولى حكومت معنوى بر مشتى دهاتى و بازارى و عوام كالانعام يا خواص كر و كور و پاى بر لب گور كه هنر و افتخارى ندارد؟»(29)
حال حکومت همه تیرهای در چنتهاش را خرج کرده بود و دیگر چیزی در چله کمانش نداشت. هم مخالفانش را بهانهخو و ستیزهجو خوانده بود و هم به مردم القا کرده بود که از این پس هر اقدامی از جانب حکومت، با توافق علمای دینی صورت میگیرد و آنچه که در سال قبل به وقوع پیوست، ناشی از سوء تفاهم مراجع دینی نسبت به تلاشها و اقدامات پیشروانه حکومت بوده و با این توافق دیگر حوادثی از آن دست تکرار نخواهد شد. هر چند که مقصر اصلی همه آن رخدادها هم «قشریون مذهبی » بودهاند.
با این حال، شمار مسافرانی که برای دیدار با آیت الله خمینی روانه شهرستان قم می شوند، چندين برابر میشد. به گزارش اطلاعات داخلى ساواك، كثرت مسافرين به قدرى بوده كه بليت اتوبوس تا سيصد ريال به فروش رفته است و شركت واحد به ناچار چند دستگاه اتوبوس در خط قم به كار انداخته است ولى با وجود اين، گاراژهاى مسافربرى براى روز پنجشنبه، مقارن با زمان برپایی جشن آزادی آیتالله خمینی در مدرسه فیضه قم، بليت پيشفروش كردهاند و روزهاى چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه، شلوغتر از روزهاى معمولى در قم خواهد بود.
در اين گزارش از شايعه سفر چهارهزار نفر از آذربايجان و چند هزار نفر از گيلان و مازندران براى زيارت آيتالله خمينى كه روز جمعه خودشان را به قم خواهند رساند و نيز شايعه سخنرانى آيتالله در حرم مطهر در همان روز سخن گفته شده است.(30)
فیضیه و جشن آزادی
برنامه جشن آزادى آيتالله خمينى بعدازظهر پنجشنبه بیستم فروردين 1343 در مدرسه فيضيه قم تشكيل شد.در همین روز ، بخش 321 ساواك طی گزارشى خطاب به «مقامات ساواك به ترتيب سلسله مراتب» درباره «تظاهرات مذهبى» در روزهاى جارى نوشت: «در ساعت 30/10 روز جارى سركار سرهنگ پرنيانفر(31) از دفتر ويژه اطلاعات تلفنى با معاونت محترم اداره كل سوم تماس گرفتند و سئوال كردند نظر ساواك درباره تشكيل مجالس جشنى كه قرار است بعدازظهر امروز در مدرسه فيضيه قم و مدرسه عبدالله خان واقع در بازار تهران برگزار گردد و به طور كلى درباره تظاهراتى كه در چند روز اخير به مناسبت مراجعت آيتالله خمينى صورت مىگيرد چيست؟
علىهذا مراتب در اداره كل سوم مورد بررسى قرار گرفت و به وسيله معاونت اداره كل به عرض تيمسار سرتيپ ماهوتيان(32) رسيد.
تيمسار مقرر فرمودند اين قبيل تظاهرات از نظر اصولى مانعى ندارد. و در صورتى كه به نام تظاهرات مذهبى تحريكاتى صورت نگيرد و اين تظاهرات مورد بهرهبردارى دستههاى سياسى واقع نشود تا چند روز اشكالى نخواهد داشت.»(33)
برنامه جشن آزادى آيتالله خمينى امروز بعدازظهر در مدرسه فيضيه قم تشكيل شد.
به گزارش مأموران امنيتى ساواك؛ «ساعت 14 پنجشنبه طبق قرار قبلى بازاريان عضو جبهه ملى، نهضت آزادى، احزاب مختلف و عدهاى از طرفداران روحانيون و هيئتهاى مذهبى به وسيله چند دستگاه اتوبوس كه قبلاً تهيه شده بود براى ديدار آقاى خمينى از تهران به قم حركت نمودند. كاروان مزبور در ساعت 15/16 وارد قم گرديد و قرار شد افراد در ساعت 20 كه برنامه جشن در مدرسه فيضيه شروع مىشود در آنجا حضور يابند.»
اين گزارش در ادامه به توصيف موقعيت محل برگزارى جشن پرداخته مىنويسد: «صحن مدرسه فيضيه با فرشها و پردههاى مخملى تزيين يافته(34) و شعارهايى به شرح زير در روى پارچههاى سفيد نوشته و به ديوارهاى مدرسه نصب گرديده بود(35) « دست عمال خارجى و اسرائيل از كشور ما كوتاه؛ جامعه روحانيت براى نيل به هدف خود عليه هرگونه ظلم و استبداد برعليه استعمارگران اسرائيل [به] نهضت [و] مبارزات خود ادامه مىدهد؛ خون پاك شهداى مدرسه فيضيه و 15 خرداد هنوز مىجوشد؛ مقدم بزرگ پرچمدار عالم تشيع آقاى خمينى را گرامى مىداريم.»
در ادامه گزارش آمده است: «در ساعت 20 جشن شروع گرديد. قرار بود آقاى خمينى پس از نماز مغرب از منزل به حرم رفته و سپس در جشن شركت نمايد لذا قبل از ورود آقاى خمينى، آقاى جلال رضوى كه عضو هيئت توابين تهران مىباشد، اشعارى در وصف آزادى آقاى خمينى قرائت نمود.(36) در اين موقع جمعيت داخل مدرسه فيضيه عده نسبتا زيادى از طبقات مختلف مردم شهرستانهاى تهران، اصفهان، كاشان و اهالى قم و از دستجات مختلف جبهه ملى، نهضت آزادى و طرفداران دكتر بقايى بود و حتى خيلى از طلاب و مردم در روى پشتبامها قرار گرفته بودند. ضمنا يك سبد گل از طرف دانشجويان اسلامى دانشگاه تهران، يك سبد بزرگ از گل سفيد از طرف كسبه بازار حضرتى و يك سبد گل از طرف طرفداران دكتر بقايى آورده شده بود. در اين موقع عدهاى كه به دنبال آقاى خمينى رفته بودند، ايشان را با سلام و صلوات وارد مدرسه فيضيه نمودند(37) سپس حاجى مرواريد واعظ بالاى منبر قرار گرفت و فورا سه نفر سه بلندگو در جلو وى قرار دادند. وى بالاى منبر ايستاد و شروع به سخنرانى كرده ابتدا اشاره به آزادى خمينى نموده و [بى]نهايت وى را مورد ستايش قرار داد. سپس درباره نحوه دستگيرى و مدت زندانى [بودن] آقاى خمينى مطالبى اظهار نمود. در پايان گفت جامعه روحانيت هدفش مشخص و معلوم است. به تغيير دولت كارى نداريم. با دولتى كه عليه قوانين اسلامى و قانون اساسى اقدام نمايد مبارزه خواهيم كرد. دولتى مورد پشتيبانى ملت و جامعه روحانيت است كه برنامهاش مغاير با قوانين اسلام و قانون اساسى نباشد. زمانى دولت وقت مىتواند حكومت نمايد كه به خواست جامعه روحانيت توجه و اقدام نمايد. خواست جامعه روحانيت ايران از دولت اين است كه بدون استثنا روابط سياسى ـ اقتصادى و هر رابطهاى را با اسرائيل قطع و در جرايد و راديو اعلام نمايد كه اسرائيل دشمن دين و قرآن است. و اما راجع به امرى كه آيتالله خمينى در روزنامه اطلاعات صادر نمودهاند. روزنامه اطلاعات در سرمقاله عصر دوشنبه خود تحت عنوان اتحاد مقدس به جامعه روحانيت اهانتى مبنى بر اينكه جامعه روحانيت با انقلاب سفيد و برنامههاى دولت موافق مىباشد، نموده [است]. مسعودى پستفطرت رذل، اين عنصر خودفروخته، اين آلت بىاراده و جيرهخوار و... اگر رسما در روزنامه كثيفش اعتراف به غلط كردن و نفهمى خويش نكند، مواجه با عكسالعمل شديد از طرف مردم و جامعه روحانيت خواهد شد.
ناطق سپس با اشاره به عدم آزاديهاى فردى و اجتماعى مردم و محيط و مسائل در سال اخير نموده گفت: ما از جميع حقوق مسلم در اين مملكت محروم هستيم. دولت بايستى به روحانيت اجازه انتشار روزنامه بدهد. هرگونه مانعى از علما برطرف شود.(38) اين سخنرانى، در حدود سه ربع [ساعت] طول كشيد. ناطق در اين موقع به سخنان خود خاتمه داده و بقيه سخنرانى به واعظ ديگرى محول شد.»
نويسنده گزارش مىافزايد: «توضيح اينكه چون توسط آقاى مرواريد هدف علما و برنامه آينده روحانيت اعلام نشد، تمام افراد جبهه ملى و ساير دستجات سخت ناراحت و منتظر سخنران بعدى بودند. در اين هنگام آقاى [على] حجتى [كرمانى] واعظ به طور ايستاده بالاى منبر قرار گرفته و ضمن سخنرانى كوتاهى از وضع گذشته و برنامه ملت و روحانيت اظهار داشت كه تازه اول كار است. تا حصول نتيجه قطعى، علما از مبارزه دست نمىكشند تا عزت و شرف قرآن و ملت محفوظ باشد. سپس قطعنامه مجلس(39) در ده ماده به تصويب حاضرين رسيد(40) كه در پايان جلسه تحت عنوان قطعنامه دانشجويان حوزه علميه قم بين حاضرين پخش گرديد.»(41)
متن قطعنامه دانشجويان حوزه علميه قم بدين شرح است:
«در اين موقع كه تودههاى وسيع مردم، صفوف خود را براى قبول رهبرى از مقام شامخ روحانيت، فشرده نمودهاند، دانشجويان حوزه علميه قم از مراجع عالىقدر مخصوصا حضرت آيتالله العظمى خمينى خواستارند كه در تأمين مستدعيات زير كوشش فرمايند:
1ـ ايجاد نظم صحيح و برنامههاى اساسى همهجانبه در داخله مراكز علمى بويژه حوزه علميه قم.
2ـ اجراى قوانين اسلامى به صورت كامل خود و احياى سنتهاى متروك شده دينى.
3ـ اجراى قانون اساسى به معناى واقعى خود بويژه اصل دوم متمم آن.(42)
4ـ القاى تصويبنامه و لوايح ضددينى و انحلال مجلسين غيرقانونى.
5ـ قطع ايادى استعمار و عمال صهيونيسم از مملكت.
6ـ جلوگيرى از ظلم و فساد، تعميم عدالت اجتماعى، تأمين آزاديهاى فردى و اجتماعى و نيازمنديهاى عمومى و ايجاد يك ايران آباد، آزاد و مستقل در زير پرچم پرافتخار مذهب جعفرى.
7ـ بهبود وضع اقتصادى و تشويق ملى و اصلاح وضع كارگران و تهيه كار براى فارغالتحصيلان.
8ـ جلوگيرى از توليد و استعمال مواد مخدره و الكلى و كنترل دستگاههاى تبليغاتى از قبيل راديو تلويزيون و جرايد و جلوگيرى از اشاعه فحشا، و منكرات از قبيل برنامههاى ضداخلاقى سينماها و تئاترها و غيره.
9ـ آزادى جميع زندانيان بىگناه بويژه حضرت حجتالاسلام آقاى طالقانى و اساتيد محترم دانشگاه و بازگشت تبعيدشدگان و آوارگان به بلاد خود.
10ـ رسيدگى به وضع معيشت بازماندگان شهداى پانزدهم خرداد.
حوزه علميه قم»(43)
مفاد قطعنامه دانشجویان حوزه علمیه قم حاوی نکاتی بود که حکومت برخی از آنها را پیش تر در کلام و پیامهای آیتالله خمینی دیده و شنیده بود و برخی دیگر نیز برایش تازگی داشت. دولت اکنون با خواستههایی تازه روبهرو شده بود که تا پیش از این طرح آنها عواقب سنگینی داشت. با این حال نتیجه آزادی آیتالله خمینی خیلی زود خودنمایی میکرد.
در ادامه گزارش ساواك آمده است: سپس واعظى به نام [ابوالقاسم] خزعلى بالاى منبر رفت و مدت سه ربع در [باره] شخصيت خمينى از اجداد او و مقام وى نهايت تمجيد نمود. (44)
ضمنا تراكتهاى كوچكى نيز توسط طلاب از حجرهها بين مردم ريخته مىشد.
متن تراكتهاى مزبور همان متن شعارهايى بود كه بر روى پارچه نوشته و به ديوار مدرسه فيضيه نصب نموده بودند. از طرف طرفداران بقايى نيز اعلاميهاى در مورد آزادى خمينى و حمله جزئى به مصدق و جبهه ملى بين مردم ريخته شد كه افراد جبهه ملى آنها را جمع و پاره نمودند. اعلاميهاى نيز كه از طرف كميته بازار جبهه ملى جهت تسليت به آقاى طالقانى چاپ شده بود بين جمعيت پخش گرديد.
در پايان جلسه اعلام شد كه فردا نيز از ساعت 30/21 در همين محل مجلس جشن و سخنرانى برپاست.
اين مجلس در حدود ساعت 22 خاتمه يافت و آیتالله خمينى برخلاف انتظار و شايعات (قرار بود صحبت نمايد)، صحبت نكرد.»(45)
در گزارش مديركل اداره سوم ساواك به رياست ساواك تهران درباره جشن مدرسه فيضيه قم نيز آمده است كه: « در مدرسه فيضيه تعدادى از عناصر وابسته به فداييان اسلام با كلاههاى مخصوص دراويش شركت داشتهاند. همچنين اطلاع واصله حاكى است كه در همان تاريخ، قريب 250 نفر تحت عنوان دانشجو به قم رفته و در خيابانهاى شهر مذكور با در دست داشتن شعارهايى مبنى بر حمايت و تبعيت از آيتالله خمينى تظاهراتى نمودهاند لكن اطلاعاتى به دست آمده كه عدهاى از اين افراد دانشجو نبوده و از عناصر وابسته به فداييان اسلام بودهاند.»
اداره كل سوم ساواك در پايان خواستار تحقيق دقيق در اين مورد و اعلام سريع نتيجه آن شده است.(46)
در جشن آزادی آیتالله خمینی، همه خواستههای مورد نظر مبارزان طرح شده بود؛ اما این نکته در نگاه حکومت مغفول مانده بود که نیروی عظیم مردمی در پشت سر نهاد روحانیت شیعه که رهبریاش را یک مرجع تقلید برعهده دارد، فراتر از تهدید و تطمیعهایی است که با دستگیری و حبس و حصر و یا آزادی و آسفالت و چراغانی کوچه محل سکونت قابل رفع باشد.
این ناتوانی دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی کشور در شناخت روحانیت را باید در خبر زیر جست که در برابر آن نافهمیهای حکومتی، ملیون در پی ساختن کلاهی از این نمد برای سر خود بودند.
گزارش اطلاعات داخلى ساواك به نقل از دكتر مسعود حجازى، عضو جبهه ملى حاكى است كه وى در اظهاراتى در مورد آزادى آيتالله خمينى گفته است: «علت آزادى خمينى را نمىدانم ولى آزاد شدن او از نظر موقعيت سياسى خيلى به نفع جبهه ملى مىباشد. آقاى خمينى هيچ نوع ارتباطى با جبهه ملى نداشت و ندارد ولى چون مردم كشور از نظر مذهبى تعصبى نسبت به ايشان دارند و علاقهمندى نشان مىدهند، لذا ما مىتوانيم با نزديكى به او از اظهار علاقه مردم به نفع خود استفاده كنيم و مردم را بيشتر متشكل نماييم.»
اين گزارش مىافزايد: «دكتر حجازى در مورد وضع جبهه و سكوت اخير اظهار نمود در گذشته ما برخورد عجيبى با دستگاه داشتيم بدينمعنى كه دستگاه ما را تهديد مىكرد كه هر كس تظاهر نمايد، با نيروى دولت روبهرو خواهد شد و ما هم علىرغم آن، نيرو به خيابانها مىآورديم در نتيجه لازم بود كه ما مسلحانه با قواى دولت روبهرو شويم ولى چنين برنامهاى نداشتيم و نمىتوانستيم داشته باشيم زيرا مردم از تظاهرات مسلحانه استقبال نمىكردند و ما هم آن نيرو و قدرت را نداشتيم. اكنون هم مردم انتظار دارند تظاهرات سابق ادامه يابد ولى آن راه از نظر تاكتيك اشتباه بود و كسانى كه آن راه را رفتند، نتيجهاش را ديدند و اكنون در زندان مىباشند و مردم هم از آنها حمايت نكردند. بدينجهت ما سكوت كرديم تا فكرى بيشتر در اين موارد بنماييم.»
حجازى مىافزايد: «در گذشته ما خيلى سعى كرديم رهبران جبهه ملى را معتقد به روش تشكيلاتى كنيم ولى نتوانستيم اما در اثر گذشت زمان توانستيم اين فكر را در آنان به وجود آوريم و موفق شديم فعلاً شخصيتهايى كه از نظر سياسى مورد تنقيد عموم مردم و حتى جهانيان هستند از حزب ايران جدا كنيم. ما تشكيلات آينده را از افراد صددرصد مطمئن انتخاب خواهيم كرد و سازمانها را خيلى كوچك به وجود مىآوريم كه اگر افراد ناصالح در بين آنان وجود داشته باشد، زودتر شناخته شوند و از افراد مطابق مسئوليتشان كار خواهيم خواست.»(47)
اما نه جشن آزادی آیت الله خمینی پایان راه مبارزه بود نه «مراحم و عطوفت خاص شاهنشاه به مقامات روحانى»،چراکه انتشار مقالات همراهی علما با حکومت، نقطه عزیمت آیتالله خمینی در مبارزه با دستگاه حکومت شاه را رقم زد و بادی در بادبانهای برافراشته کشتی انقلاب وزید که حرکت آن را چندبرابر کرد.
پاورقیها:
1ـ روزنامه اطلاعات، ش 11347، 8/1/1343، ص 11.
2ـ ياران امام به روايت اسناد ساواك، نفس مطمئنه، ص 235.
3ـ حجتى كرمانى، على، بعثت، ارگان مخفى دانشجويان حوزه علميه قم، سروش، صص 2 و 71.
4ـ بولتن خبرگزارى پارس محرمانه، ش 4، 4/1/43، صص 14 ـ 10.
5ـ روزنامه كيهان، ش 6205، 16/1/43، ص 12. امام خمينى خود درباره آزادىاش مىگويد: «بعد از اينكه دستگاه ديد بيش از اين نمىتواند اين فضاحت را تحمل كند و از تمام ممالك اسلامى و غيراسلامى فشار آوردند و نفرتهاى ممالك اسلامى را نسبت به خود احساس نمود، وقتى اوضاع را چه از داخل و چه از خارج تاريك ديدند، اينها شبانه مرا به اينجا آوردند تا به اصطلاح مرا سالم به اينجا [قم] برسانند. آنها مىگفتند ما بايد شما را محفوظ نگاه داريم. آنها مىترسيدند كه مردم به من آسيبى برسانند. آيا ملت اسلام قصد جان مرا دارند؟» (فصلنامه ياد، ش 26 و 27، تابستان 71، ص 50).
6 ـ حكومت آيتاللهها، ايران و انقلاب اسلامى، ص 32.
7 ـ زندگى و مبارزات شهيد قاضى طباطبايى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، رحيم نيكبخت، ص 199. درباره آزادى آيتالله خمينى گفته شده است كه «وزير كشور براى بار دوم و سرهنگ مولوى به حضور امام رسيده و اعلام داشتند كه شما آزاديد و مىتوانيد به قم تشريففرما شويد.
قائد بزرگ جواب داد كه «اگر بناست شما به كارهاى سابق ادامه دهيد و با مردم رفتار سابق را داشته باشيد، بودن من در اينجا اصلح است.» مولوى جواب داد كه به درجهام قسم كه ديگر آن حرفها نيست. آنگاه كه آمادگى ايشان را براى حركت به قم به دست آوردند، به منظور جلوگيرى از ايجاد موج تازه در ميان مردم، اظهار داشتند كه اين وظيفه ماست كه جهت حفظ و حراست شما از هرگونه پيشآمد غيرمنتظرهاى، ترتيب حركت شما را به قم بدهيم و شما را به سلامت به منزل برسانيم.
و از آنجا كه مىخواستند قائد بزرگ را به اصطلاح به سلامت به منزل برسانند و از هرگونه پيشامد غيرمنتظرهاى دور نگه دارند، ساعت حركت ايشان را شب قرار دادند تا در وقت خلوت به قم برسند.» (روحانى، سيدحميد، بررسى تحليلى از نهضت امام خمينى، چ 4، 1358، ص 644.)
آيتالله سيدحسن طاهرى خرمآبادى نيز مىگويد: ظاهرا سرهنگ مولوى خودش مىآيد و امام را سوار بر ماشين مىكند و شبانه به طرف قم حركت مىكنند. مدتى در راه معطل مىكنند تا قدرى از اول شب بگذرد. ساعت 10 شب بود كه ايشان را آوردند.
امام مىگفتند: «بيخود مدتى كنار جاده ايستادند و با ماشين ور رفتند، معلوم بود كه بهانه است.»
اگر امام را سرشب مىآوردند، مردم بيشترى در خيابانها حضور داشتند و ممكن بود سروصدا و هياهوى بيشترى كنند. دستگاه اصلاً مايل نبود كه مردم براى امام ابراز احساسات كنند. (خاطرات 15 خرداد، دفتر ششم، ص 290)
8 ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى، ص 2.
9 ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى، ص 2.
10 ـ ـ امام در آينه اسناد، سير مبارزات امام خمينى به روايت اسناد شهربانى، 1383، ج 1، ص 128.
11 ـ خمين در انقلاب با بررسى رخدادهاى انقلاب اسلامى، محمدجواد مرادىنيا، تهران، عروج، 1377، ص 533.
12 ـ امام خمينى در آيينه اسناد شهربانى، ص 140.
13 ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى، ص 1.
14 ـ همان، ص 3.
15 ـ همان، ص 6.
16 ـ روزنامه خراسان، ش 4266، 17/1/43، ص 1.
17 ـ جواد منصورى معتقد است: منصور با ابراز اين جمله كه «مأموريت دارم مراحم و عطوفت خاص شاهنشاه را به مقامات روحانى ابلاغ نمايم»، ضمن مقصر دانستن علم و تبرئه شاه، مىخواست تغيير روش برخورد را اعلام كند. قيام 15 خرداد 42، ص 271.
18 ـ روزنامه پست تهران، ش 3151، 16/1/43، ص 1.
19 ـ روزنامه اطلاعات، ش 11355، 18/1/43، ص 16. آيتالله محمد گرامى در خاطراتش مىگويد: من در زمانى كه وزير كشور وقت، جواد صدرالاشراف، كه سابقه طلبگى نيز داشت، نزد حضرت امام آمد، آنجا بودم. با ورود او، طلبهها بىاعتنا برخاستند و رفتند، ولى وقتى به حضرت امام نزديك شدند، ايشان برخاستند و نشستند. سپس بلافاصله بين حضرت امام و او صحبت شروع شد. آن شب جمعيت زيادى در منزل حضرت امام بود. ايشان سرشان پايين بود و تقريبا آهسته صحبت مىكردند. چون لزومى نداشت كه اطرافيان بشنوند. ولى بخشى از صحبتهاى حضرت امام مربوط به قضيه امتيازهاى ثابت پاسال و بخشى ديگر درباره يكى از وزراى كابينه بود، كه ايشان مىفرمودند او بهايى است و در نهايت قرار شد كه وزير كشور صحبتهاى ايشان را به مقامات بالا منتقل كند. ولى رژيم اين حرفها را باور نداشت و تنها قصدش اين بود كه به اين وسيله حضرت امام را سرگرم كند تا به راحتى كارهاى مورد نظر خود را انجام دهد. (خاطرات 15 خرداد، دفتر ششم، ص 358.)
همچنين گفته شده است كه صدر پس از ملاقات با امام خمينى، براى نشان دادن كرنشى از طرف رژيم، دستور داد كوچه محل سكونت آيتالله خمينى را آسفالت كردند و لامپهاى پرنور به چراغهاى برقهاى آن كوچه و دم در منزل نصب شد. در عرض يك صبح تا ظهر سرتاسر كوچه كه حدود صد متر است، آسفالت شد. (افراسيابى، بهرام، ايران و تاريخ، بهرام افراسيابى، نشر علم، ص 448).
نويسنده كتاب بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى نيز در اين باره مىنويسد:«در اولين روز ورود قائد بزرگ اسلام، بار ديگر وزير كشور به ملاقات ايشان شتافت و اظهار علاقه بىحد تودهها و احساسات فوقالعاده آنان را نسبت به ايشان از نزديك ديد و بار ديگر مراتب اخلاص و ارادات هيئت دولت و شخص نخستوزير را به ايشان ابلاغ داشت و آنگاه كه از محضر ايشان بيرون آمد دستور داد كه كوچه [محل زندگى] امام خمينى را تا سر خيابان آسفالت كنند و لامپهاى پرنور به چراغ برقهاى آن كوچه و دم در منزل ايشان بزنند. به دنبال دستور وزير كشور، از صبح تا ظهر طول نكشيد كه سراسر كوچه تا سر خيابان كه بيش از صد متر است، آسفالت شد. اين به اصطلاح آوانسى بود كه رژيم شاه به قائد بزرگ اسلام مىداد تا ايشان را از مبارزه و مخالفت باز دارد و تطميع نمايد!» (روحانى، سيدحميد، بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، چ 4، 1358، ص 651.)
درباره ديدار جواد صدر با آيتالله خمينى، شايعهاى در ميان مردم پخش شده بود كه گزارش اطلاعات داخلى ساواك آن را چنين نقل كرده است: آقاى خمينى «در ملاقاتى كه صورت گرفت به آقاى وزير كشور اظهار داشت من نه با اعلىحضرت همايونى و نه با دولت اسدالله علم و نه با دولت منصور كينه و عداوتى نداشته و مخالفتى هم ندارم فقط خواسته من لغو لايحه ششگانه است كه برخلاف اصول اسلام تشخيص دادهام تا آخرين نفس هم روى اين موضوع مقاومت خواهم كرد.» (قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى، ص 39.)
20 ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى ، ص 24.
21 ـ همان، ص 25.
22- در گزارشهاى ساواك از هجوم مردم به قم براى ديدار با آيتالله خمينى اين نكته هم ذكر شده است كه به دليل ازدحام جمعيت از تهران به قم اين مسير چهارساعته طى شده است. همان، ص 27.
23 ـ روزنامه خراسان، ش 4267، 18/1/43، ص 2.
24 ـ مدرسه فيضيه به روايت اسناد ساواك، 1380، ص 134.
25 ـ اسناد انقلاب اسلامى، ج 4، مركز اسناد انقلاب اسلامى، ص 116.
26 ـ دولتهاى ايران از اسفند 99 تا بهمن 57، بهنود، مسعود، ص 492.
27 ـ صحيفه امام، ج 1، 1378، صص 2 و 261.
28 ـ روزنامه اطلاعات، ش 11355، 18/1/43، ص 2.
امام خمينى درباره نوشته روزنامه اطلاعات مىگويد: «من از حبس كه بنا بود بيايم، آمدند گفتند كه شما بياييد آن اتاق برويد. يك اتاق نسبتا بزرگى و مجللى بود. ما رفتيم آنجا. ديديم كه آن رئيس سازمان آن وقت، كه حالا كشتندش، حسن پاكروان، آنجاست و مولوى. ايشان شروع كرد صحبت كردن كه سياست يك امرى است كه دروغ گفتن است، خدعه كردن است. فريب دادن است. از اين چيزها، الفاظ جور كرد و آخرش هم گفت پدرسوختگى است و اين را شما بگذاريد براى ما.
من به او گفتم كه اين خوب مال شماست. به اين معنا اگر سياست است، خوب شما، مال شماست. اين همين را برداشتند در روزنامهها نوشتند كه ما تفاهم كرديم با فلانى در اينكه در سياست دخالت نكند و من هم وقتى آمدم بالاى منبر گفتم كه مطلب اين بود.» حكايتهاى تلخ و شيرين، ج 1، صص 51 ـ 50
ايشان در جاى ديگرى نيز مىگويند:« .. بعد از رسواييها وقتى ديدند ديگر نمىتوانند هيچ جاى پايى بگذارند و تمام ملتها، دولتهاى خارجى با آنها نظر خوشى ندارند و مخصوصا ديدند اكنون ايام حج و محرم [نزديك] است و معلوم نيست در مراسم حج چه خواهد شد و در ماه محرم چه خواهد شد. ما را آزاد كردند ولى بعدا به خيال سمپاشى افتادند. فكر كردند با مطبوعات مىتوانند ما را در نظر مردم خوار كنند. خيال كردند مىتوانند بين مردم و روحانيت جدايى ايجاد كنند.
چند روز است [كه] آزاد شدهام. فرصت مطالعه روزنامه نداشتم. در زندان فراغت داشتم و مطالعه مىكردم تا اينكه روزنامه اطلاعات مورخ سهشنبه 18 فروردين 43 را به من دادند. من از آقايان گله دارم كه چرا زودتر به من ندادند. در اين روزنامه كثيف تحت عنوان اتحاد مقدس در سرمقاله نوشته بودند كه با روحانيت تفاهم شده...». (فصلنامه ياد، ش 27 و 26 بهار و تابستان 71، صص 51 و 50).
آيتالله شيخ صادق خلخالى در خاطراتش از اين موضوع مىنويسد: فردا شب عين نوشته روزنامه اطلاعات را بردند خدمت امام. ايشان به محض اينكه مطلب را خواندند، گفتند: «چه كسى با شاه موافقت كرده؟ چه كسى با انقلاب شاه موافقت كرده؟ من فردا [20/1/43] عليه اين موضوع مفصلاً صحبت مىكنم.»
وقتى امام متوجه شدند كه يك مسئله قلابى به نام ايشان در روزنامه اطلاعات درج شده اولاً آقاى صالحى كرمانى را خواستند و گفتند شما با مسعودى، مدير روزنامه اطلاعات رابطه داريد، برويد به او بگوييد اين چه غلطى است كه كردى؟ مسعودى هم پيغام داده بود كه سلام مرا به آقاى خمينى برسانيد و بگوييد كه من اين كار را نكردهام، بلكه عين اين نوشته را مأمورين سازمان امنيت آوردهاند و گفتند اين بايد درج بشود. امام هم فرمودند كه آقاى مسعودى آدم ثروتمندى است، مىتواند استعفا بدهد. چرا اجازه مىدهد كه ديگران به نامش چنين اعمالى را انجام بدهند؟» (خاطرات 15 خرداد، دفتر ششم، صص 190 ـ 189).
برخى از روحانيان نيز در خاطرات خود آوردهاند كه پس از درج اين مقاله در روزنامه اطلاعات، امام خمينى از آنان خواسته است تا در مكانهاى خاصى، ضمن سخنرانى، مطالب مندرج در روزنامه مزبور را تكذيب كرده براى مردم توضيح دهند كه هيچ تفاهمى ميان روحانيون و دستگاه شاه صورت نگرفته است. از جمله اين روحانيان شيخ علىاصغر مرواريد و شيخ ابوالقاسم خزعلى را مىتوان نام برد. (خاطرات 15 خرداد، دفتر هشتم، ص 240؛ خاطرات آيتالله خزعلى، 1382، ص 115).
نويسنده كتاب تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى نيز در اين باره مىنويسد:
«اين توطئه بلافاصله با انتشار اعلاميههايى توسط مراجع و علما افشا گرديد. از جمله آيتالله نجفى مرعشى دو روز بعد از اطلاعيه مذكور، طى اعلاميه مفصلى، عبارات اطلاعيه ساواك را مورد تجزيه و تحليل قرار داد و به شدت به رژيم حمله كرد:
اولاً نوع خطاب به آيات عظام خمينى، محلاتى و قمى را برخلاف اخلاق شمرد، ثانيا از لحاظ نداشتن امضا و عنوان از جانب مقام رسمى، آن را بدون ارزش دانست، ثالثا تفاهم مورد ادعاى اين اطلاعيه را شرمآور و مضحك خواند و آن را برخلاف اصل حق آزادى بشر و حديث «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته» دانست و تأكيد نمود، عبارت «آقايان برخلاف مصالح و انتظامات كشور عملى انجام نخواهند داد» مسخرهترين جمله دولت است و گفت مثل اينكه آقايان علما افراد غيرمطلع و غيروارد و يا در رديف اشخاص سابقهدار و شرور بودهاند كه كلانترى محل از آنها التزام مىگيرد كه ديگر مزاحم زندگى ديگران نشوند، در صورتى كه روشن است هيچ فردى به اندازه جامعه روحانيت شيعه، رعايت مصالح اجتماعى و اخلاقى را نكرده است. هر افتضاحى كه تاكنون پيش آمده بر اثر عدم لياقت مسئولين بىايمان و مشكوك و خائن بوده است. (تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى (از مرجعيت امام خمينى تا تبعيد)، فراتى، صص 148 و 147).
حاج مهدى عراقى در اين باره مىگويد: «آقاى خمينى مىفرستد عقب مسعودى [مدير روزنامه اطلاعات] كه اين تفاهم چيست و كجاست؟ بگو اين تفاهم را! كى تفاهم كرده؟ من تفاهم كردهام؟ يا آقايان ديگر تفاهم كردند؟ اين تفاهم بايستى روشن بشود! خلاصه او هم پيغام مىفرستد كه اين مربوط به ما نيست و مقاله هم آن نبوده و يك همچنين چيزى بوده مثلاً، اين درست! خود اين مقاله از طرف ساواك آمده. آقاى خمينى فشار مىآورد كه بايستى اين را خودت توى روزنامه بنويسى و تكذيب كنى. اگر نكنى، من تو را تكذيب مىكنم. خلاصه [مسعودى ]مىافتد روى عزّ و التماس كه ما تقصير نداريم و از طريق ساواك بود.» ناگفتهها، حاج مهدى عراقى، صص 200 ـ 199
29 ـ مجله خواندنيها، ش 58، 22/1/1343، صص 4 و 3.
30 ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى، ص 34.
31 ـ قاسم پرنيانفر معاون رئيس اداره سوم ساواك .
32 ـ سرتيپ عبدالعلى ماهوتيان معاون ساواك در دهه 40 و ايجادكننده شبكه مخفى اطلاعاتى انگليس در ايران .
33 ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى، ص 66.
34 -
35 ـ گزارش نشريه بعثت از اين جشن حاكى است: «مدرسه فيضيه در شب و روز جمعه شاهد بزرگترين و پرشورترين مجالس و محافل جشن با حضور دهها هزار نفر در تاريخ خود بود. با اينكه تمام در و ديوار مدرسه به طرز بسيار جالبى با فرشهاى عالى و چراغهاى فراوان مزين شده بود، ولى شعارها و تراكتهاى مهيج و پرشورى كه به اطراف ديوارها و ميدان آستانه نصب شده بود و مخصوصا شعارهايى كه مرتبا از بلندگو پخش مىكردند؛ صورت جلسه جشن را مبدل به يك صحنه مبارزه آن هم همراه تأثر شديد از جنايات و فجايع دستگاه نموده بود... در اطراف صحن مدرسه، نوارهاى سبز رنگ با مضامين بسيار جذاب توجه حضار را به خود جلب مىكرد كه ذيلاً چند نمونه از آن از نظر خوانندگان محترم مىگذرد: «الفتح لاهل القبله، فتح و پيروزى از آن راهروان حقيقت است.»
«مبارزات روحانيت عليه ظلم و بىدينى گاهى به صورت جشن و شادمانى و زمانى به صورت سوگوارى و غيره جلوهگر است.»
«مصوبات ضددينى و ضدقانونى هيئت حاكمه از نظر ملت ايران مردود است.» «كوتاه شدن دست بعضى اقليتهاى رسوا از مقدرات مملكت خواست ملت اسلام است.» «درود به روح پاك شهداى فضيلت در راه هدف اسلامى.»
در اين جشن باشكوه از نقاط مختلف كشور مردم مسلمان براى اظهار پشتيبانى و هماهنگى با حوزه علميه قم شركت داشتند و از دانشگاه تهران، انجمن اسلامى دانشجويان با شور و احساسات فراوان در حالى كه پلاكاردهايى را حمل مىكردند، وارد مجلس شده طبق بزرگى از گل در پيشاپيش آنها بود كه به عنوان اهدا به اين جشن همراه داشتند. روى يكى از پلاكاردها چنين نوشته بود:
«انجمن اسلامى دانشجويان مقدم مجاهد كبير و مرجع عالىقدر شيعيان حضرت آيتالله خمينى را گرامى داشته براى ايجاد جامعهاى به رهبرى مراجع بزرگ آيات الله خمينى، ميلانى و آقاى شريعتمدارى پيكار عقيدتى خود را ادامه خواهد داد.»
بعثت، ارگان مخفى دانشجويان حوزه علميه قم، على حجتى كرمانى، انتشارات سروش، صص 85، 84
36 ـ على حجتى كرمانى از جشن فيضيه چنين مىگويد: «... شعارها را از پيش نوشته بوديم. من از پشت بلندگو شروع كردم به خواندن شعارها و حاضرين هم تكرار كردند. بعد آقاى مرواريد سخنرانى كردند و بعد از ايشان آقاى خزعلى سخنرانى معروفشان را به نام «الف، ب» ايراد كردند. سخنرانيها كه تمام شد، من رفتم و شروع كردم به قرائت قطعنامه. هر مادهاى را كه مىخواندم، مردم با صداى «صحيح است» تأييد مىكردند. هر ماده قطعنامه را دوبار تكرار مىكردم و هر بار مردم آن را تأييد مىكردند. در اين جلسه از آقايان علما، امام و مرحوم آيتالله نجفى حضور داشتند، و آقاى گلپايگانى و آقاى شريعتمدارى نيامده بودند. مجلس كه تمام شد، به خاطر اينكه جمعيت خيلى زياد بود و سالن بسيار شلوغ، امام را به كتابخانه بردند. مدتى ايشان را آنجا نگه داشتند و وقتى خلوت شد، از راه ديگرى ايشان را به منزلشان بردند...»
خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، صص 63، 62
37 ـ طاهرى خرمآبادى درباره ورود امام به مدرسه فيضيه مىگويد: «جشن خيلى مفصل و باشكوه بود، مخصوصا در آن لحظه كه امام وارد شدند. امام اول به حرم مشرف شدند ـ از همان درى كه صحن كوچك را به مدرسه فيضيه متصل مىكند و همان جايى كه امام روز عاشورا نشسته بودند و سخنرانى كردند ـ آن لحظه كه امام از پلهها پايين مىآمدند، براى ما لحظه لذتبخشى بود و هر قدر كه مردم براى امام اظهار علاقه و ابراز احساسات مىكردند، ما هم شوق و شعف بيشترى پيدا مىكرديم، از آن جهت كه امام مظهر اسلام و روحانيت بودند. امام را به كتابخانه مدرسه فيضيه آوردند؛ محل نشستن امام را جلو كتابخانه قرار داده بودند.»
(خاطرات 15 خرداد، دفتر ششم، ص 291)
38 ـ شيخ علىاصغر مرواريد نيز مىگويد: پس از درج مقاله تفاهم ميان رژيم و روحانيون در روزنامه اطلاعات، «امام شخصى را فرستادند دنبال من. وقتى خدمتشان رسيدم، گفتند كه بايد در مكانى سخنرانى كنم و براى مردم بگويم كه مطلب روزنامه اطلاعات دروغ است و هيچ تفاهمى ميان روحانيون و دستگاه صورت نگرفته است. به هر حال به مكانى كه امام دستور داده بودند رفتم و شروع كردم به سخنرانى. چون نمىتوانستم مستقيم بروم سراصل مطلب، اول گفتم: «اگر كسى بخواهد سياست روزنامه اطلاعات را بشناسد بايد به سرمقالههاى آن نگاه كند. وقتى شاه رفته بود، يك چيز مىنوشت و وقتى شاه برگشت، يك چيز ديگر.» تعدادى از تيترهاى روزنامه را هم همانجا ارائه دادم و بعد گفتم، آقاى خمينى شخصا به بنده ابلاغ كردهاند كه بگويم، مطلبى كه روزنامه اطلاعات درباره تفاهم ميان روحانيون و رژيم چاپ كرده، دروغ است.
همين سخنرانى باعث شد كه فردا دوباره سرهنگ مولوى و دارودستهاش آمدند و من را گرفتند و از قم به تهران بردند.
خاطرات 15 خرداد، دفتر هشتم، ص 240
شيخ ابوالقاسم خزعلى هم مىگويد: «ايشان [امام] مرا خواست و فرمود از جانب من جواب اين روزنامه را بده والا خودم در منبر همه چيز را خواهم گفت. من گفتم اين كه چيزى نيست، اگر جان خود را نثار اهداف شما كنيم، باز كارى نكردهايم...»
خاطرات آيتالله ابوالقاسم خزعلى، كرمىپور، 1382، ص 115
39 ـ على حجتى كرمانى درباره صدور قطعنامه مىگويد: «چند روز پيش از برگزارى جشن، در حجره آقاى حاج عليرضا برزگر، با حضور آقايان مصباح، هاشمى رفسنجانى، ربانى شيرازى، و منتظرى جلسهاى تشكيل داديم. مىخواستيم از موقعيت برگزارى جشن استفاده كنيم و قطعنامهاى بنويسيم و خواستههايمان را در آن منعكس كنيم. يكى از خواستههايمان برقرارى نظم در حوزه علميه بود. نشستيم و بحث كرديم و قطعنامهاى در ده ماده تنظيم شد. همگى روى اين قطعنامه حساسيت داشتيم و تصميم گرفته بوديم به هر شكلى شده قطعنامه را قرائت كنيم. قرار بود قطعنامه را ديگران بخوانند؛ اما كسى زير بار نرفت. دست آخر خودم قبول كردم كه قطعنامه را بخوانم.»(خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، ص 62)
40 ـ حجتى كرمانى مىافزايد: «هنگامى كه شروع كردم به خواندن قطعنامه، آقاى خمينى كه در مجلس حضور داشتند، عكسالعمل تندى نشان دادند و اظهار كردند اين قطعنامه را به من اطلاع نداده بودند و [نگران بودند كه] چى شده به توى ذهن ايشان چيزهايى كرده بودند كه مثلاً قطعنامه از [جانب ديگران] تنظيم شده. البته بعد از [پايان مراسم] به اطلاع ايشان رسيد كه تنظيمكنندگان قطعنامه ما بوديم: آقاى هاشمى بود، آقاى مصباح بود، آقاى منتظرى و ربانى شيرازى بود و كس ديگرى از آن خبر نداشته و خبر ديگرى كه از عكسالعمل آقاى خمينى به من رسيد هنگامى بود كه برادرم محمدجواد در زندان به ملاقاتم آمد. او گفت: من ديروز رفتم ملاقات آقاى نجفى، آيتالله نجفى گفتند: وقتى برادر تو شروع كرد اين قطعنامه را خواندن، آقاى خمينى مىخواست بلند شود كه من نگهش داشتم نشوندمش!»(فصلنامه ياد، ش 26 و 27، بهار و تابستان 1371، صص 37 و 36)
على حجتى كرمانى مىافزايد: «در مورد برنامه جشن مدرسه فيضيه، آنچه به نظر و اطلاع آقاى خمينى رسيده بود، تلاوت قرآن، شعار و سخنرانى آقايان خزعلى و مرواريد بود؛ اما در مورد قطعنامه، با ايشان صحبتى نشده بود. ما در جلسهاى كه بدون اطلاع آقاى خمينى، در مدرسه خان، در حجره آقاى برزگر... تشكيل شد، نشستيم و قطعنامهاى را تنظيم كرديم... آنچه باعث شده بود آن مجموعه را ما به اطلاع آقاى خمينى نرسانيم، بندهايى از آن بود كه مربوط مىشد به ايجاد نظم و حساب و كتاب در حوزه كه مثلاً ما روشنفكران حوزه، دلمان مىخواست حالا كه يك كارهايى داره انجام مىگيره، در حوزه هم يك برنامهاى، حسابى، كتابى، نظمى باشد. چند بند از قطعنامه راجع به اين مسائل بود كه آقاى خمينى آن روزها با آن خيلى موافق نبودند و مىگفتند حالا موقع اين حرفها نيست. و لذا تصميم گرفتيم كه قطعنامه بدون اطلاع ايشان باشد...»(فصلنامه ياد، ش 26 و 27، ص 36)
41 ـ مدرسه فيضيه به روايت اسناد ساواك، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1380، صص 8 ـ 136.
42 ـ اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطه كه به تاريخ 29 شعبان 1325 به تصويب رسيده بود، بدين قرار است:
«مجلس مقدس شوراى ملى كه به توجه و تأييد حضرت امام عصر عجلالله فرجه و بذل مرحمت اعلىحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلاميه كثرالله امثالهم و عامه ملت ايران تأسيس شده است بايد در هيچ عصرى از اعصار مواد قانونيه آن مخالفتى با قواعد مقدسه اسلام و قوانين موضوعه حضرت خيرالانام صلىالله عليه و آله و سلم نداشته باشد و معين است كه تشخيص مخالفت قوانين موضوعه با قواعد اسلاميه برعهده علماى اعلام ادامالله بركات وجودهم بوده و هست، معهذا رسما مقرر است در هر عصرى از اعصار هيئتى كه كمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدين و فقهاى متدينين كه مطلع از مقتضيات زمان هم باشند به اين طريق كه علماى اعلام و حجج اسلام مرجع تقليد شيعه اسامى بيست نفر از علماء كه داراى صفات مذكوره باشند معرفى به مجلس شوراى ملى بنمايند، پنج نفر از آنها را يا بيشتر به مقتضاى عصر، اعضاى مجلس شوراى ملى بالاتفاق يا به حكم قرعه تعيين نموده به سمت عضويت بشناسند تا موادى كه در مجلسين عنوان مىشود به دقت مذاكره و نمو رسمى نموده هر يك از آن مواد معنونه كه مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمايند كه عنوان قانونيت پيدا نكند و رأى اين هيئت علما در اين باب مطاع و متبع خواهد بود و اين ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر عجلالله فرجه تغييرپذير نخواهد بود.»
43 ـ خاطرات سيدعلىاكبر محتشمى، دفتر ادبيات انقلاب اسلامى، تهران، 1376، ص 311.
44 ـ به هنگام سخنرانى آقاى خزعلى، شيخ صادق خلخالى پيامى را از جانب امام خمينى به او مىرساند.
على حجتى كرمانى مىگويد: «روزنامه اطلاعات نوشته بود آقايان با دستگاه ساختهاند. آقاى خمينى، آقاى خلخالى را فرستاده بود كه برويد به منبريهايى كه در مدرسه فيضيه منبر مىروند بگوييد اين مطلب را تكذيب كنند. آقاى خزعلى هم گفت؛ الان از طرف آقاى خمينى پيغام آوردهاند كه روزنامه اطلاعات چنين مطلبى نوشته و ما اعلام مىكنيم ادعاى اين روزنامه دروغ است.»
در همين زمينه گزارشگر ساواك مىنويسد: «بعدازظهر روز پنجشنبه 20/1/43 هنگامى كه عده نسبتا زيادى در منزل آقاى خمينى در قم حضور داشتهاند روزنامه سهشنبه 18/1/43 اطلاعات را به دست ايشان مىدهند تا مندرجات سرمقاله آن را كه قسمتى از آن مربوط به روحانيون بوده بخواند. مشاراليه پس از قرائت آن با نهايت عصبانيت فرياد ميزند: كجا روحانيون موافقت كردهاند. اين چه مزخرفاتى است كه مسعودى مىنويسد، و چنان اين جملات را ادا مىكند كه مجلس تحت تأثير و سكوت قرار مىگيرد. در همين موقع به شخصى به نام خزعلى دستور مىدهد كه چنين موضوعى را در روى منبر تكذيب كند. از قرار نامبرده نيز در همان شب چنين عملى را انجام مىدهد.(قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى، ص 69)
حجتى كرمانى مىافزايد: «بعد از اينكه آقاى خزعلى از منبر آمد پايين، آقاى هاشمى به من گفت بار ديگر اگر قطعنامه خوانده بشه خوبه، تو برو، هم روزنامه اطلاعات رو يك مقدار عنوان كن يك مقدار صحبت كن، بعدش هم قطعنامه را بخوان. ما هم باز رفتيم منبر. مسئله روزنامه اطلاعات را مطرح كرديم. حمله كرديم به مسئولين و به روزنامه اطلاعات كه اين روزنامه از اول مزدور بوده، وابسته به دربار بود، اين چيزى كه نوشته «آقايون تفاهم كردند»، كذب محضه. آن وقت قطعنامه را باز شروع كرديم خواندن.»(فصلنامه ياد، ش 26 و 27، ص 38)
45 ـ مدرسه فيضيه به روايت اسناد ساواك، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1380، صص 9 و 138.
46 ـ مدرسه فيضيه به روايت اسناد ساواك، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1380، ص 147.
47 ـ جبهه ملى به روايت اسناد ساواك، ج 1، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1376، صص 172 و 172.
منابع:
افراسيابى، بهرام، ايران و تاريخ، تهران، نشر علم، 1367.
امام در آينه اسناد، سير مبارزات امام خمينى به روايت اسناد شهربانى، 1383، ج 1.
باقرى، على، خاطرات 15 خرداد، جلد 1 ـ 9، تهران، حوزه هنرى، 1374 ـ 1379.
بعثت، ارگان مخفى دانشجويان حوزه علميه قم، على حجتى كرمانى، انتشارات سروش.
بهنود، مسعود، دولتهاى ايران از اسفند 99 تا بهمن 57.
جبهه ملى به روايت اسناد ساواك، ج 1، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1376.
حكايتهاى تلخ و شيرين 3 - 1 (( 314 خاطره و حكايت از زبان حضرت امام خمينى قدس سره ،موسسه فرهنگى قدر ولايت،تهران.
حكومت آيتاللهها، ايران و انقلاب اسلامى،.
خاطرات آيتالله ابوالقاسم خزعلى، كرمىپور، 1382.
خاطرات سيدعلىاكبر محتشمى، دفتر ادبيات انقلاب اسلامى، تهران، 1376.
روحانى، سيدحميد، بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، چ 4، 1358.
زندگى و مبارزات شهيد قاضى طباطبايى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، رحيم نيكبخت،
صحيفه امام، ج 1، 1378.
قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، آزادى،مرکزبررسیاسنادتاریخیوزارتاطلاعات ، تهران ،1382.
مدرسه فيضيه به روايت اسناد ساواك، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1380.
مرادىنيا ، محمدجواد،خمين در انقلاب با بررسى رخدادهاى انقلاب اسلامى، ، تهران، عروج، 1377.
مركز اسناد انقلاب اسلامى، اسناد انقلاب اسلامى، ج 1 ـ 5، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1374 ـ 1375.
مركز اسناد انقلاب اسلامى، تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى از مرجعيت امام خمينى تا تبعيد، به كوشش عبدالوهاب فراتى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1384 ـ 1383.
منصورى، جواد، تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، جلد اول، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1378 ـ 1377.
ناگفته ها: خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي (پاريس - پائيز )1357 – 1978،خدمات فرهنگي رسا، تهران،1370.
نشریات: اطلاعات ، بولتن خبرگزارى پارس (محرمانه)، پست تهران، خراسان، خواندنيها ، كيهان، یاد ،
یاران امام به روایت اسناد ساواک، نفس مطمئنه، آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، به كوشش: مرکز بررسی اسناد تاریخی،جلد 10،تهران،1378.
تعداد بازدید: 928