16 خرداد 1392
از آغاز سال 1342 بحران روابط بین دولت و جامعه مذهبى قم شدت یافت. روز دوم فروردین گروهى از مأمورین پلیس و ساواک به مدرسه فیضیه یورش بردند و جمعى از طلاب را مضروب و مجروح کردند، چند تن نیز کشته شدند. امام خمینى(ره) طى تلگرامى بهعنوان علماى تهران در تشریح حمله به مدرسه فیضیه، شاه را به باد حمله گرفت. علما و روحانیون تهران و دیگر شهرستانهاى ایران طى بیانیهاى حمله به مدرسه فیضیه را محکوم کردند. با فرا رسیدن ماه محرم، بحران شتاب بیشترى گرفت. دولت نیز نگران وقوع حوادثى در روزهاى عزادارى بود. امام خمینى(ره) نیز بهمنظور مقابله با رژیم و برگزارى هرچه با شکوهتر مراسم عزادارى در بیانیهاى خطاب به وعاظ و گویندگان توصیه کرده بود از تهدید دستگاه نهراسند، وظیفه دینى خود را انجام دهند و مردم را از خطر اسرائیل واعمال آن آگاه سازند.
روز 13 خرداد سال 1342 بهمناسبت عاشوراى محرم 1383 امام خمینى(ره) در معیت چند تن از روحانیون در صدد برآمدند به مدرسه فیضیه بروند و براى مردم سخنرانى کنند. کوشش رژیم براى منحرفساختن ایشان از سخنرانى روز عاشورا به نتیجه نرسید. در این سخنرانى براى نخستینبار محمدرضاشاه از سوى یک شخصیت روحانى مورد سؤال، انتقاد، سرزنش و حمله قرار گرفت. غول وحشت هراسى به نام شاه که طى سالهاى متمادى در اذهان جاى داده بود، در هم شکست. امام خمینى(ره) در حضور دهها هزار تن مستمع، شاهنشاه را آقاى شاه! تو! بیچاره! بدبخت! خطاب کرده بود.
شاه به شیوه معمول و با اتکا به پشتیبانى آمریکا در برابر این تهدید به سیاست خشونت و سرکوب متوسل شد و دستور بازداشت امام خمینى(ره) را صادر کرد. در عاشوراى سال 42 در تهران و دیگر شهرستانها دستههاى عزادار تراکتهاى سیاسى همراه داشتند و شعارهاى ضد رژیم سر مىدادند. روز 14 خرداد نیز تظاهراتى در تهران و قم علیه رژیم و به طرفدارى از امام خمینى(ره) انجام گرفت که منجر به برخوردهایى بین مردم و مأمورین انتظامى شد.
نیمهشب 15 خرداد، مأمورین انتظامى در قم، امام خمینى(ره) را در منزلشان دستگیر و به تهران منتقل و در پادگان عشرتآباد بازداشت کردند.
وجود سه عنصر اسلام، امام و مردم و دستاوردهاى بزرگ این قیام که در زمینه خاصى از تقابل مرجعیت دینى و استعمار شکل گرفت، این قیام را به الگویى همیشه زنده براى همیشه تاریخ تبدیل نموده و همین است رمز آنکه امام ماندگارى و توجه همیشگى به این قیام تعیینکننده را با جمله «من براى همیشه این روز را عزاى عمومى اعلام مىکنم» پىریزى نمودهاند.
ارکان اساسى قیام 15 خرداد
مقام معظم رهبرى در یکى از خطبههاى نماز جمعه خود با هدف ثبت در تاریخ و جلوگیرى از به ثمر نشستن تلاش دشمن در تحریف نهضت امام(ره)، بیان مبسوطى در تبیین ارکان قیام 15 خرداد ایفاد نمودهاند که در این قسمت به بیان مختصرى از آن مىپردازیم. بر اساس این بیان معظمله، پیام 15 خرداد سه پایه اصلى براى تاریخ دارد: اسلام، امام، مردم.
حالا مسأله 15 خرداد را مرور کنید و ببینید مسأله چه بوده است. متأسفانه در بعضى از رسانههاى گروهى هم 15 خرداد را اینطور تفسیر مىکردند که چون امام راجع به کاپیتولاسیون و امتیازات دیوان داورى خارجىها و آمریکایىها صحبت کردند، از این جهت بود که امام را دستگیر کردند، در رابطه با 15 خرداد این کاملاً خلاف واقع است، چنین چیزى نیست. قضیه کاپیتولاسیون در سال 43 واقع شد یعنى امام از زندان هشتماهه، دهماههشان به قم بازگشته بودند - حتى یکى دو ماه هم گذشته بود - که مسأله کاپیتولاسیون پیش آمد و امام هم سخنرانى کردند. و اینبار بود که امام را دستگیر و به ترکیه تبعید کردند. ماجراى دستگیرى و بازداشت امام در 15 خرداد که آن قیامت کبرى را بهوجود آورد، مربوط به مبارزات چندماهه روحانیت بود که نقطه اوج آن مبارزات روز عاشورا و سخنرانى امام در مدرسه فیضیه قم بود. این مبارزات چندماهه روحانیت یک شعار بیشتر نداشت و آن شعار دین بود و اینکه «مردم! دین در خطر است احکام اسلام در خطر است. فقه اسلامى در خطر است. دستگاه با دین مخالف است». شعار اصلى مبارزه فقط همین بود. اعلامیههاى امام که آنوقت صادر فرمودهاند الان هم هست، بردارند و نگاه کنند. مسأله، مسأله تخلف از احکام اسلامى بود که در یک تصویبنامه دولت آمده بود و بعد که مبارزات مردم و روحانیون ادامه پیدا کرد، دولت وقت مجبور شد که این تصویبنامه را پس بگیرد، پس از چند ماه هم مسأله رفراندوم قلابى شاه ملعون پیش آمد و آن اصول ششگانهاى که آنها اعلام مىکردند، مطرح شد و شعار آن ضدیت با دین بود و آنها مبارزهاى را با دین آغاز کرده بودند. لذا وقتى شما سخنرانى امام را که در 12 خرداد (روز عاشورا) در مدرسه فیضیه قم ایراد فرمودند نگاه مىکنید مىبینید که امام روى اسلام، روى ضدیت شاه با اسلام، روى تبعیت آنها از دشمنان اسلام و روى تسلط اسرائیل، تکیه فرمودهاند. شعار اصلى آن روز جز اینکه «دین و قرآن و شرایع اسلامى و شریعت اسلامى، در خطر است» چیز دیگرى نبود. بعدها مسائل دیگرى هم اضافه شد. البته در حاشیه این شعار اصلى، شعارهاى دیگرى هم وجود داشت که آنها زمینههاى این مبارزه را تشکیل مىدادند، ظلمهایى که به مردم مىکردند، وضع نابسامانى که مردم داشتند، کتکهایى که به دانشجویان یا بعضى از قشرها زده بودند، کتکهایى که به بعضى از علما زده بودند، زندانهایى که بعضىها را برده بودند، همه این مسائل در حاشیه آن محور اصلى مبارزه - که بیان شد - بهعنوان شعار مطرح مىشد. امام در ماجراى نطق عجیب و بنیانکن مدرسه فیضیه - که در روز عاشوراى سال 1342 ایراد فرمودند - به اساسىترین مسأله تکیه کردند و آن اینکه «دستگاه سلطنت با اسلام مخالف است» و شاه را تهدید کردند که «چنانچه تو به همین ترتیب بخواهى عمل کنى، من اعلام خواهم کرد که این آدم دین ندارد. مردم هم تو را تحمل نخواهند کرد». بنابراین اصلا محور «دین» بود.
لذا وقتى که این سخنرانى انجام گرفت دستگاه که از چند ماه قبل احساس مىکرد که مبارزه عمیقى در حال شکلگرفتن است و کانون اصلى این مبارزه را هم پیدا کرده بود و آن شخص امام در رأس روحانیت مبارز بود، به این فکر افتاد که بایستى امام را از صحنه مبارزه خارج کند. لذا شبانه به منزل امام ریختند و شب دوازدهم محرم که شب پانزده خرداد بود، امام را دستگیر کردند. بهمجرد اینکه امام از قم خارج شدند، ایشان را به نقطه نامعلومى بردند که بعد معلوم شد ایشان را آوردهاند تهران و در باشگاه افسران، امام را موقتاً بازداشت کردهاند. سپس امام را به یک زندان بردند و ایشان مدتى در سلول انفرادى بودند، بعد از چند ماه هم امام را به منزلى بردند. ایشان در آنجا محصور بودند. بهمحض اینکه امام از قم خارج شدند و خبر به مردم قم رسید، اجتماع اول در قم و بلافاصله در تهران و بعد در بعضى از شهرستانهاى دیگر انجام گرفت. شعار این اجتماعات عظیم مردم «شخص امام خمینى بود و بس». دستگاهها در آن روز هم حاضر نبودند اعتراف کنند این اقیانوس عظیم انسانها که به موج آمده و طوفانى شده است براى خاطر یک عالم دین و یک مرجع تقلید است.
چون خود همین، اعتراف به قدرت روحانیت و قدرت شخص امام بود. لذا نه تنها اعتراف نمىکردند بلکه انگهاى گوناگون به این حادثه عظیم مىزدند و نسبتهاى مختلف به آن مىدادند و تفسیرهاى دروغین درباره آن مىکردند.
بعدها هم متأسفانه همانکارى را که آنروز ساواکىها مىکردند و دستگاه جنگ روانى شاه و دولت شاه آن روز انجام مىداد، یک مشت روشنفکرهاى وابسته به اردوگاههاى فکرى الحادى مارکسیسم، همان تفسیرهاى غلط را مطرح مىکردند و چنین مىگفتند که فئودالها بودند آمدند و مبارزه کردند. جمعیت عظیمى که در تهران بود یا در قم، در شیراز، در مشهد و در تبریز بودند، اینها که در این شهرها حرکت کردند، کدام فئودالها بودند؟ اینها متن مردم بودند، کشاورزان و روستائیان نیز در این حادثه عظیم شرکت کرده بودند. حتى روستائیان و کشاورزان ورامین که به تهران مىآمدند توسط مزدوران شاه به گلوله بسته شدند و چند صد نفر از آنان شهید شدند که هنوز آن خاطرات شکوهمند را مردم عزیز ورامین و پیشوا فراموش نکردهاند و فراموش هم نخواهند کرد.
بنابراین آنچه که مردم شما را حرکت داد، ایمان بود. ایمان به چه چیز؟ ایمان به اسلام که مظهر ایمان به اسلام، ایمان به عالم روحانى بود... که در چشم و دل فضلا و طلاب و علما و درسخوانها و خواص از سالیان دراز مقام بسیار ارجمندى داشت. بنده آن سالى که قم رفتم (در سال 1337) در همه قم یک روحانى وجود نداشت که در میان طلاب، جوانان، فضلاو درسخوانها و نیروهاى فعال قم به قدر امام محبوبیت و عظمت داشته باشد. البته آن وقت مرحوم آیتاللّه بروجردى مرجع تقلید و رئیس حوزه علمیه بود اما آن شیفتگى که مردم و طلاب، فضلا و درسخوانها و جوانهاى فعال به امام داشتند نسبت به هیچکس در حوزه قم نداشتند.
در حرکات اجتماعى، در انقلابها در مبارزات دستهجمعى و در دعوتهاى عمومى، رهبر یک چیز قراردادى نیست. هنگامىکه آتش مبارزه مشتعل مىشود، رهبر بهخودىخود در میدان مبارزه، در میدان عمل پیدا خواهد شد و خودش را به مردم خواهد شناساند. اینطور نیست که یکدفعه فردى را بهعنوان رهبر معرفى کنند و مردم هم آنرا واقعاً بدون آشنایى و بدون اطلاع بهعنوان رهبر بپذیرند. رهبر در طول سالیان دراز، رهبرى خودش را ثابت خواهد کرد. امام در حرکت، در مبارزه، در تلاش و در میدانهاى دشوار و سخت بود که رهبرى خودش را به مردم نشان داد. آنوقتىکه همه بریدند، امام محکم و استوار ایستاد.
در قضیه دوم فروردین و قضایاى مدرسه فیضیه قم که چند ماه پیش از 15 خرداد بود، در تهاجم به طلاب، غالب کسانىکه ماجرا را از نزدیک دیده بودند و یا از دور خبر را شنیده بودند، نبضشان ساقط شده بود. یکچنین تهاجمى را هیچکس احتمال نمىداد، وقتى دیدند دستگاه تا آنجا ایستاده است که حاضر است به مدرسه تهاجم کند و طلاب را بکشد، از بالاى بام به زمین بیاندازند، عدهاى را کتک بزند، پیرمردها را زیر شلاق بگیرد و یا به زیر باطوم بیاندازد، خیلىها بودند که واقعاً مردّد شدند و در اصل مبارزه تردید پیدا کردند. و در اینکه آیا وظیفه شرعى است که ادامه بدهند، تردید کردند. بعضىها هم که برگشتند، آن دست نیرومند، آن صداى قوى، آن آهنگ قاطع که در تمام مراحل همواره به دیگران روحیه داد، دل داد، نیرو بخشید و در کالبد مبارزه خون دمید، شخص امام امت عزیز و بزرگوار و محبوب ما بود. لذا مردم وقتى که این قاطعیت و این استوارى و این مبارزه را مىدیدند، طبیعى بود که رهبر خودشان را مىشناختند و مىفهمیدند که چه کسى قادر است این مبارزه را هدایت کند و تا سر منزل مقصود برساند.
در تمام این مدت مبارزه، آنتنهاى ذهن زن و مرد و کسانى که در حوادث وارد بودند، منتظر بود که فرستنده قوى معنوى امام امت آن مطالب، آن حقایق، آن تحلیلها، آن ترغیبها و آن امر به معروفها را به آنان برساند و آنها بگیرند. همه منتظر بودند که امام چه مىگوید؟ امام هم در هر فرصتى، آن حرفى را که باید بزنند، آن کارى را که باید انجام بدهند و آن موضعى را که باید اتخاذ بکنند، انجام مىدادند و مردم را لحظهبهلحظه بهصورت یک رهبر واقعى، حقیقى و بىنظیر هدایت مىکردند. لذا، دستگاه به این نتیجه رسید که باید امام را از صحنه مبارزه حذف کند و بیرون ببرد. در حقیقت آن دست نیرومندى را که این گردونه عظیم را مىگرداند، از میدان خارج کند و مردم را بىسرپرست بگذارد.
دستگاه که نیمى از حقیقت را مىدید فکر مىکرد که مردم احیاناً کمى گریه خواهند کرد و ناراحتى مىکنند و قضایا تمام مىشود. دستگاه اینرا درست فهمیده بود که امام واقعاً آن دست مقتدرى است که همهچیز را حرکت مىدهد و دلها را قرص مىکند، راه مىاندازد، اما نیمه دیگر حقیقت را که معمولاً دستگاههاى جبار نمىتوانند بفهمند، معمولاً چشمهاى کور و کر و مهرخورده فسّاق طاغوت نمىتوانند درک کنند، نفهمیده بود و آن نقش مردم و حضور آنان و مقاومتهایشان و اهمیت حرکت مردم بود. دستگاه اینرا نمىتوانست درک و احساس بکند. وقتىکه امام را در نیمهشب 15 خرداد دستگیر کردند و به تهران آوردند، یکدفعه در تهران، در قم و بعضى از شهرهاى دیگر موج عظیمى بهراه افتاد، این موج خون و پیام بود تا 15 سال بعد یعنى تا 1357 در گوش مردم بود. سرانجام به پیروزى انقلاب اسلامى انجامید.
مردم آمدند توى خیابانها. آن کسانىکه آن روزها در صحنه بودند، یادشان است، طلاب، روحانیون و افرادى که آن روزها از دور یا از نزدیک تماشاچى بودند یا در متن جریان بودند، حتى مىدانند که کارگردانهاى آن جریانات چه کسانى بودند، آن حرفى هم که گفته بودند مبنى بر اینکه فئودالها بودند، دروغ بود، همین مردم معمولى تهران و شهرستانها، کسبهها و بازارىهاى متدین، میدانىهاى متدین، کارگرها، شاگرد مغازهها، صاحبان مغازهها و عامه مردم بودند. در بعضى جاها همانطورکه گفتیم روستایىها نیز بودند و در همه این مناطق نقش روحانیون و حضور روحانیت یک حضور فعال بود. چهرههایى مثل حاج صادق امانى، حاج مهدى عراقى و از این قبیل، جزء کارگردانهاى مبارزه بودند. خیلى خوب است که از چهره دو نفر از شهداى عزیز که کمتر از آنان یاد مىشود یاد کنم، مرحوم طیب و مرحوم رضایى، عزیزانى بودند که مبارزه کردند و در این مبارزه نقش داشتند و بعد هم شدیدترین انتقامها را دستگاه از اینان گرفت و آنها را به شهادت رساند. یکچنین حرکت خالص مردمى، بدون اینکه یک حزب سیاسى در آن دخالت داشته باشد شکل گرفته بود. هر حزب سیاسى، هر تشکیلاتى، چه چپى و چه راستى، چه دینى و چه متدین که ادعا کند در 15 خرداد کمترین نقشى داشته است، دروغ گفته است. 15 خرداد را متن مردم، انگیزه اسلامى، عشق به روحانیت، عشق و ایمان به امام خودشان بهوجود آوردند. ستون فقرات حادثه 15 خرداد علاقه به اسلام و به امام است.
پس آنچه که در 15 خرداد بهوجود آمد، عبارت بود از پیوند مستحکم ملت و امام آنهم به برکت اسلام.
موقعیت اجمالى مرجعیت در خاستگاه تاریخى 15 خرداد
در فاصله ده سال یعنى از فوت حاج شیخ در 1315 تا فوت آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانى در 1325، تشکیلات حوزه علمیه قم بین مراجع مختلف تقسیم شده بود و در نبود رهبرى واحد، روحانیت در دوره اشغال ایران به دست متفقین، فرصت زیادى براى ورود به مسائل سیاسى نداشت. آنچه مسلّم و محقق است در آن تاریخ، مرجعیت شیعه بهرغم همه فشارها، از دولت وقت کاملاً مستقل ماند و بههیچوجه تحت تأثیر قدرت رضاشاه پهلوى قرار نگرفت و به سنت صالحان، خود را از اینکه در حاشیه حاکمیت وقت به توجیه قدرت سیاسى و نظامى بپردازد، محفوظ و مصون نگاه داشت.
هنگامىکه آیتالله حاجآقا حسین بروجردى، در سال 1324 براى معالجه از بروجرد به تهران آمد، بزرگان حوزه از ایشان خواستند که جهت قبول مرجعیت شیعه و مدیریت حوزه علمیه قم به آن شهر برود. با ورود آیتالله بروجردى به قم، آیتالله خوانسارى رسماً از باب احترام به ایشان، در درس ایشان حاضر شد و آیتالله حجت، پایگاه تدریس خود را در مسجد عشقعلى و در مدرسه فیضیه به ایشان واگذار کرد و آیتالله صدر هم که در صحن بزرگ حرم اقامه نماز جماعت مىکرد، جایگاه نماز خود را به ایشان داد و به این صورت، تقدم آیتالله بروجردى در قم محرز شد و چون به فاصله کوتاهى آیتالله سید ابوالحسن اصفهانى در 1325 و چند ماه بعد آیتالله حاجآقا حسین قمى هر دو رحلت کردند، مرجعیت تامه و علىالاطلاق آقاى بروجردى در جهان تشیع تثبیت شد.
سلوک سیاسى آیتالله بروجردى، مدارا با مقام سلطنت از یکسو و تقویت مذهب تشیع در سطح ایران و جهان از سوى دیگر بود. بنابراین، آیتالله بروجردى از پذیرفتن شاه ابایى نداشت اما در داخل ایران، با همراهى حاکمیت وقت و با استفاده از پشتیبانى عملى دولت، بساط تبلیغات بهائیت را در ایران برچید و به تخریب حظیرهالقدس ایشان دستور داد؛ همچنانکه در مسأله تقریب بین مذاهب هم به اخذ فتواى شیخ محمود شلتوت دایر به صحت عمل به فقه امام جعفر صادق(ع) توفیق یافت. آیتالله بروجردى در مسأله ملىشدن صنعت نفت همگام با بقیه جناحها با خلع ید از انگلیسىها موافق بود و با اعتدال و استقلال رأى، نه علیه مصدق حرکتى کرد و نه علیه آیتالله کاشانى و نه علیه نواب صفوى. در عین حال، به هیچکدام از این سه جناح هم زیاد نزدیک نشد؛ هر چند در موردى؛ به دکتر مصدق تذکراتى تند داده بود که دکتر مصدق براى دلجویى از ایشان، ملک اسماعیلى (معاون نخستوزیر) را همراه سرتیپ مدبر به قم فرستاد.
شاید همین نوع سلوک آیت الله بروجردى و امکان ارزیابى میزان موفقیتها و یا ناکامىهاى آن از سوى شخصیتى جامع همچون حضرت روح الله و یا از منظرى دیگر اتمام حجتى که از مسیر روش آیت الله بروجردى حاصل مىشد، همه و همه دستمایه قوت هرچه بیشتر نهضت امام(ره) گردید که صد البته این مرحله نیز خود شیبى از حرکت کند به کند را در درون خود، همراه داشت که جریان 15 خرداد نقطه عطف مهمى در این شیب گذار محسوب مىگردد که روند حرکت مرجعیت را بهخوبى تبیین مىنماید.
نقش رژیم و مداخلهجویى قدرتهاى استعمارى در 15 خرداد
دولت ایالات متحده اعلام اصول ششمادهاى انقلاب سفید شاه را با رضایت کامل استقبال کرد و از اقدام محمدرضاشاه در زمینه رفع مخاطرات احتمالى علیه رژیم از سوى نیروهاى عوامفریب و ضد غربى پشتیبانى کرد.
بههنگام اعلام انقلاب سفید، ظاهرأ همهچیز بر وفق مراد محمدرضاشاه بود، از واشینگتن کات بلانش گرفته بود به شوروىها نزدیک شده بود و در سپتامبر 1962 به آنها قول داده بود به غرب اجازه ایجاد پایگاه موشکى در ایران را نخواهد داد. شاه به همه حرکتهاى مخالف برچسب ارتجاع سپاه و توطئه فئودالها و ناسیونالیسم منفىزده بود، بدینسان همه راهها را براى یکهتازى خود هموار ساخته بود.
اما پس از پخش خبر تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در کابینه علم، مقاومت و مبارزه روحانیون با تلگرام چندتن از علماى قم به شاه در اعتراض به تصویبنامه مزبور در 17 مهر 1341 شروع و سپس تلگرام امام خمینى(ره) به نخستوزیر در 28 مهرماه اوج گرفت. متعاقب این تلگرام، امام خمینى(ره) در تاریخ 15 آبان 1341 طى تلگرامى به شاه، اسداللّه علم را به باد انتقاد و حمله گرفت. همچنین روز 2 بهمن 1341 امام خمینى(ره) طى اعلامیهاى که در تهران و شهرستانها پخش شد، رفراندوم را خلاف اصول و قانون و اجبارى دانست و آنرا تحریم کرد. روز 4 بهمن، شاه بهعنوان زیارت و در حقیقت براى قدرتنمایى وارد قم شد و پس از انجام مراسم زیارت، در فلکه آستانه نطق ایراد کرد و مخالفین مذهبى را مورد حمله قرار داد.
از آغاز سال 1342 بحران روابط بین دولت و جامعه مذهبى قم شدت یافت. روز دوم فروردین گروهى از مأمورین پلیس و ساواک به مدرسه فیضیه یورش بردند و جمعى از طلاب را مضروب و مجروح کردند. چندتن نیز کشته شدند. امام خمینى(ره) طى تلگرامى بهعنوان علماى تهران در تشریح حمله به مدرسه فیضیه، شاه را به باد حمله گرفت. علما و روحانیون تهران و دیگر شهرستانهاى ایران طى بیانیهاى، حمله به مدرسه فیضیه را محکوم کردند. با فرا رسیدن ماه محرم بحران شتاب بیشترى گرفت. دولت نیز نگران وقوع حوادثى در روزهاى عزادارى بود. امام خمینى(ره) نیز بهمنظور مقابله با رژیم و برگزارى هرچه با شکوهتر مراسم عزادارى در بیانیهاى خطاب به وعاظ و گویندگان توصیه کرده بود از تهدید دستگاه نهراسند، وظیفه دینى خود را انجام دهند و مردم را از خطر اسرائیل و اعمال آن آگاه سازند.
روز 13 خرداد سال 1342 بهمناسبت عاشوراى محرم 1383 امام خمینى(ره) در معیت چند تن از روحانیون در صدد برآمدند به مدرسه فیضیه بروند و براى مردم سخنرانى کنند. کوشش رژیم براى منحرفساختن ایشان از سخنرانى روز عاشورا به نتیجه نرسید.
در این سخنرانى براى نخستینبار، محمدرضاشاه از سوى یک شخصیت روحانى مورد سؤال، انتقاد، سرزنش و حمله قرار گرفت. غول وحشتهراسى به نام شاه که طى سالهاى متمادى در اذهان جاى داده بود، در هم شکست. امام خمینى(ره) در حضور دهها هزار تن مستمع، شاهنشاه را آقاى شاه! تو! بیچاره! بدبخت! خطاب کرده بود.
شاه به شیوه معمول و با اتکا به پشتیبانى آمریکا در برابر این تهدید به سیاست خشونت و سرکوب متوسل شد و دستور بازداشت امام خمینى(ره) را صادر کرد.
در عاشوراى سال 42 در تهران و دیگر شهرستانها دستههاى عزادار تراکتهاى سیاسى همراه داشتند و شعارهاى ضد رژیم سر مىدادند. روز 14 خرداد نیز تظاهراتى در تهران و قم علیه رژیم و به طرفدارى از امام خمینى(ره) انجام گرفت که منجر به برخوردهایى بین مردم و مأمورین انتظامى شد.
نیمهشب 15 خرداد مأمورین انتظامى در قم امام خمینى(ره) را در منزلشان دستگیر و به تهران منتقل و در پادگان عشرتآباد بازداشت کردند. همزمان با دستگیرى امام خمینى، آیتاللّه قمى در مشهد و آیتاللّه محلاتى در شیراز دستگیر و به زندان فرستاده شدند. انتشار خبر دستگیرى امام خمینى(ره) و دیگر مراجع با اعتراض وسیع طبقات مردم روبهرو شد. صبح روز 15 خرداد جمعیت کثیرى از اهالى قم در اطراف منزل امام گرد آمدند سپس به اتفاق فرزند ارشد ایشان آقا مصطفى به طرف صحن حضرت معصومه(س) حرکت کردند و چون به اخطار مأمورین انتظامى که از روز پیش خیابانها و معابر اصلى را اشغال کرده بودند، توجه ننمودند، با آتش سلاحهاى سربازان روبهرو شدند و جمعى کشته و مجروح گردیدند. در تهران نیز تظاهرکنندگان با هجوم نظامیان روبهرو شدند. همچنین از ورامین، شیراز، اصفهان، مشهد نیز مردم دست به تظاهرات زدند. شاه با اطلاع از وسعت تظاهرات به کاخ سعدآباد رفت و فرماندهى عملیات سرکوب را شخصأ بهعهده گرفت.
15 خرداد جوششى بود از جانب مردم براى درهم کوبیدن رژیم سلطنت و گرچه با فوریت نتیجه قطعى نداد ولى آثار بسیار باقى گذاشت و بههمین مناسبت عوامل رژیم حاکم به طرق مختلف سعى نمودند با استفاده از همه امکانات از جمله رسانههاى گروهى، اتهاماتى متوجه آن سازند و مردمىبودن را از آن بگیرند، جهت خارجى به آن بدهند و افکار عمومى را فریب بدهند. با این عنوان که شخصى به نام عبدالقیس جوجو از لبنان وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و چون مورد سوءظن مأمورین گمرک قرار گرفته بود، تحت بازجویى و وارسى قرار گرفت و معادل یک میلیون تومان از او بهدست آمد که پس از تحقیقات اعتراف کرد که مبلغ مزبور را از طرف جمال عبدالناصر براى افراد معینى در ایران آورده است. عبدالقیس جوجو افسانهاى بود که وجود خارجى نداشت.
بدیننحو رژیم که با اتکا به پشتیبانى ابرقدرتها توانسته بود قیام 15 خرداد را سرکوب نماید؛ پشتیبانى که در ازاى گوشفرمانى آنها بهدست آمده بود؛ بعد از سرکوب قیام نیز از همراهى آنها برخوردار شد. بهطورىکه رادیو مسکو در خبر عصر روز 15 خرداد، قیام مردم را به تحریک عناصر ارتجاعى که از اصلاحات ارضى و افزایش حقوق اجتماعى و آزادى زنان ایران ناراضى هستند دانست. روزنامه ایزوسیتا ارگان دولت شوروى درباره قیام 15 خرداد نوشت: «در تهران، مشهد، قم و رى به تحریک عدهاى از روحانیون مرتجع مسلمان، آشوب و بلوا برپا شد، آشوبطلبان براى مبارزه علیه اصلاحات ارضى دولت از ایام سوگوارى مرسوم استفاده نموده و عدهاى از جوانان متعصب عقبافتاده، چند اتومبیل را واژگون کردند.»
مطبوعات ایالت متحده نیز قیام 15 خرداد را مورد انتقاد قرار دادند، مجله تایم در سرمقاله مورخ ژوئن 1963، 24 خرداد ضمن تمجید از شاه اصلاحطلب و اشاره به تلاش شاه براى تبدیل ایران عقبمانده به کشورى مدرن نوشته بود: «مخالفان قدرتمند شاه عبارتند از دیوانسالاران فاسد، زمینداران بزرگ، ملاها که برنامههاى او را براى اعطاى حق رأى به زنان و اجازهدادن روستاهاى موقوفه به کشاورزان کفرآمیز مىدانند».
نیویورکتایمز روزنامه معتبر آمریکایى نیز در تاریخ 20 خرداد نوشت: «بهنظر مىرسد شاه در تلاش خود براى اصلاحات و متحولساختن ایران بر بحران دیگرى فائق آمده است. شورش خشن و توطئهى سرنگونى رژیم سرکوب گردید... نیروهاى نظامى به شاه وفادار ماندند و شورش تهران، شیراز و دیگر شهرها را سرکوب کردند...».
سیاست دولت آمریکا با ریاست جمهورى کندى در این وقت بر این اصل استوار بود که برنامه اصلاحات اجتماعى در ایران بهوسیله محمدرضاشاه پیاده شود بىآنکه در ساختار رژیم استبدادى شاه تغییرات اساسى انجام گیرد. بهبیاندیگر براى پیشبرد برنامه رفورم لزومأ سیاست سرکوب اعمال گردد. کندى و مشاورانش بهترین شیوه مبارزه علیه کمونیسم را سیاست رفورم توأم با سرکوب مىپنداشتند تا اگر اولى شکست خورد، نیروهاى مسلح به کار گرفته شود. بدینمنظور به توصیه ایالات متحده در کشورهاى لاتین و اغلب کشورهاى جهان سوم براى مبارزه با کمونیسم نیروى مخصوصى به نام ضد شورش، یگانهاى کماندو و کلاه سبز بودند. محمدرضاشاه با پشت گرمى به حمایت آمریکا براى اولینبار از این نیروى جدید براى سرکوب تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران در بهمن 1340 و بهمن 1341 و همچنین در تظاهرات و قیام 15 خرداد 1342 استفاده کرد.
دولت شوروى نیز پس از کودتاى 28 مرداد 1332 براى بهبود روابط خود با ایران، کوششهایى بهعمل آورد که منجر به امضاى موافقتنامهاى درباره حل مسائل مرزى و مالى اتحاد جماهیر شوروى و ایران در آذر 1333 (دوم دسامبر 1954) گردید. در این توافقنامه، دعاوى مالى ایران مربوط به دوران اشغال ارتش شوروى در جریان جنگ جهانى پرداخته شد. در آوریل 1957 موافقتنامه دیگرى در زمینه مبادله کالا و ترانزیت و تهیه طرحهایى براى استفاده مشترک از رودخانه ارس و اترک در مناطق مرزى به امضا رسید. پس از انقلاب ژوئیه 1958 (1337) در عراق و نیز در نتیجه مذاکرات دوجانبه دفاعى ایران و ایالات متحده، روابط ایران و شوروى بار دیگر به تیرگى گرایید و دولت شوروى تبلیغات وسیعى را علیه ایران آغاز کرد. اتحاد شوروى طى بیانیهاى به تاریخ 31 اکتبر 1958 به امضاى پیمان نظامى دوجانبه ایران و آمریکا نیز اعتراض کرد و آنرا مغایر با مصالح صلح و امنیت در خاورمیانه و مضر به روابط ایران و شوروى دانست. اما پس از کنارهگیرى دکتر امینى، اسداللّه علم آمادگى دولت ایران را براى عادىکردن روابطش با دولت اتحادیه جماهیر شوروى اعلام نمود. شوروىها از این پیشنهاد استقبال کردند و طى مذاکراتى که از 15 دسامبر 1962 (1341) شروع شد، دولت ایران به شوروىها اطمینان داد که سرزمین ایران را در اختیار هیچیک از دول خارجى براى ایجاد پایگاه موشکى نخواهد داد. در تاریخ 27 ژوئیه 1963 (تابستان 1342) نخستین قرارداد همکارى اقتصادى و فنى بین ایران و جماهیر شوروى به امضا رسید. متعاقب آن قراردادهاى دیگرى در زمینه ساختمان تأسیسات هیدرولیک، ذوبآهن ماشینسازى، لوله گاز سراسرى از جنوب ایرن تا آستارا امضا شد. مذاکره امضاى اینگونه قراردادهاى همکارى اقتصادى و صنعتى تا سال 1975 ادامه یافت و طى این دوران مناسبات دو کشور دوستانه بود.
در راستاى این سیاست دولت شوروى اقدامات اصلاحى و انقلاب سفید را تأیید مىکرد و مبارزین مذهبى و روحانیون را مرتجع مىنامید و در 15 خرداد 1342 نیز همین سیاست را تعقیب کرد و هواداران سیاست شوروى در داخل کشور هم همیشه خود را پیشگام و ترقىخواه مىنامیدند و در مقابل قیام 15 خرداد قرار مىگرفتند. دولت شوروى بههیچوجه نهضت اسلامى را نمىپسندیدند و این حرکت را سدى در راه خود مىپنداشت و از همینرو همان شب 16 خرداد دولت شوروى نهضت اسلامى را مورد حمله قرار داد و مطبوعات آن هم به همین راه رفتند و حتى امام خمینى(ره) را در معرض اتهام قرار دادند.
بهطورىکه ملاحظه شد، محمدرضاشاه با حمایت آمریکا توانست حکومت استبدادى خود را استحکام بخشد و در ازاى این حمایت، مجرى اصلاحات آمریکایى در ایران شد. اصلاحاتى که عقاید ضد مذهبى رژیم پهلوى را در بر داشت. با نشانهرفتن اصول اسلامى در قانون اساسى از سوى رژیم، علماى دین نیز به حمایت از آن پرداختند و متعاقب آن اقدام غیرقانونى رفراندوم انقلاب سفید را که نشانهاى از استبداد روزافزون رژیم بود را مورد انتقاد قرار دادند. با گسترش اعتراضات و همراهى مردم با روحانیون، رژیم درسایه حمایت ابرقدرتها بویژه آمریکا و شوروى که نهضت اسلامى را به زیان خود مىدیدند و منافع خود را در استبداد رژیم پهلوى جستجو مىکردند، توانست قیام 15 خرداد را سرکوب نماید.
زمینهها، علتها و دستاوردهاى قیام
بهوضوح علت اصلى نهضت 15 خرداد بازیابى هویت اسلامى ایران و تلاش در جهت حاکمیت ارزشهاى اخلاقى و دینى بود. با این حال مىتوان عوامل تکوینى و شکلدهندهى آنرا در عداد زمینهها، مقدمات و دستاوردهاى آن، اینچنین به شمارش درآورد:
مراحل نهضت و مقدمات آن:
الف. رحلت آیتالله بروجردى و مطرحشدن نام امام خمینى(ره)؛
ب. جریان لایحهى انجمنهاى ایالتى و ولایتى؛
ج. جریان همهپرسى ششم بهمن؛
د. حادثه خونین فیضیه (1341) ؛
ه. دستگیرى امام(ره) و قیام 15 خرداد 1342.
بسترها و زمینههاى شکلگیرى قیام:
1. ارائه پىدرپى طرحها و لوایح غیراسلامى و دینستیزانه؛
2. اسلامستیزى رژیم و کمرنگکردن آموزهها و دستورات دینى؛
3. ایجاد فشار و اختناق و تحولات آمرانه؛
4. نادیدهگرفتن مرجعیت و قدرت رهبرى دینى؛
5. هتک احترام مرجعیت؛ بهخصوص امام خمینى (با دستگیرى ایشان)؛
6. ترویج تدریجى و آرام ارزشهاى غربى براى به حاشیهراندن دین؛
7. برگزارى انتخابات فرمایشى و ایجاد مجالس مطیع (در واقع کمرنگکردن قانون اساسى)؛
8. قبضه مطلق قدرت و نادیدهگرفتن نظرات روحانیون و مردم؛
9. محکزدن قدرت مذهبى مردم و بررسى امکان حذف این نیروى اثرگذار و تهدید علما؛
10. غائلهسازى عمدى و ایجاد اختلاف بین مردم؛
11. تحریکات شدید عوامل رژیم علیه اسلامگرایان و اتهامات ناروا (چون ارتجاع سیاه و پیوند با خارج و...) علیه آنان؛
12. سرکوبى شدید اعتراضات مردمى؛ از جمله حمله دَدمنشانه به فیضیه.
13. سرسپردگى رژیم شاه در برابر آمریک که بر اساس روى کار آمدن کندى و رویه استعمار غیر نظامى آن صورت مىپذیرفت به همراه مداخله آشکار قدرتهاى استکبارى.
دستاوردها و پیامدهاى قیام
1. شکست دکترین کندى؛
2. آشکارشدن ماهیت ضد اسلامى شاه؛
3. تقویت روحیه دینى و دفاع مذهبى مردم؛
4. افزایش رشد سیاسى روحانیت و تودههاى مردم؛
5. قرارگرفتن علما و مراجع در سطح رهبرى و پیشتازان نهضت؛
6. تعمیق پیوند روحانیت با اقشار مختلف؛ بهخصوص دانشجویان؛
7. الگو قرارگرفتن مذهب براى مبارزه (اسلامىترشدن انقلاب)؛
8. افشاى چهرهى ریاکارانه شاه؛
9. تشکیل سازمانها و گروههاى اسلامى؛
10. شکلگیرى جدى اندیشه براندازى رژیم؛
11. رشد آگاهى و تفکر انقلابى مردم؛
12. برملاشدن ماهیت ملىگراها؛
13. پایانیافتن مبارزه در چارچوب نظام حاکم (بهعنوان شیوهى غالب مبارزه و بهعنوان رفرم)؛
14. مرکز قرار گرفتن نیروهاى معارض مذهبى؛
15. شروع دور جدید مبارزات روحانیت (ورود جدى روحانیت به عرصهى سیاست)؛
16. افشاى خطر صهیونیسم؛
17. تضمین پیروزى نهضت (آشکارشدن طلیعههاى پیروزى)؛
18. فروپاشى تز جدایى دین از سیاست و....
منبع: خبرگزاری تسنیم
تعداد بازدید: 729