10 تیر 1392
تاریخ هر ملت بزرگ در نقطه عطف های تاریخی- که نمودار شور و شعور آنان است- جلوه گر می شود. این همه- که در خیزش های خرد و کلان شکل می گیرد- از امید و آرمان یک ملت زنده و چشم به راه اینده ای روشن حکایت دارد. اگر بر این همه که در خودجوش بودن آن هیچ تردیدی نیست، رهبری کاریزماتیک ملت را افزوده و ویژگی های شخصیتی و فکری و سیاسی رهبر را در نظر آوریم، تاریخ و حرکت مردم الهام بخش پیکارگران راه آزادی و استقلال خواهد بود. چنان که پس از قیام 15 خرداد و به خصوص در بامداد انقلاب اسلامی –که برایند تاریخی آن است- بازتاب منطقه ای و جهانی خود را نشان داد. تأمل در نقطه عطف 15 خرداد 42-که با تحولات سیاسی امریکا و منطقه تقارن داشت- پژوهشگر را به کندوکاری فزون تر و روشن تر وامی دارد. چرا که در پیش روی خویش، مردم و پیشوا و راهی را می نگرد –که به رغم اتمامها و اتهامهایی که در آغاز هر خیزش ملی انتظار آن می رود- گوش جان به پژواک حقیقت و حریت سپرده است. تاکنون آثاری چند درباره قیام 15 خرداد پدید آورده اند که هریک در حوزه ای می تواند پاسخگوی مخاطبان آن باشد. به هر حال به مدد خاطره های شاهدانِ قیام می توان گوشه هایی از آن را نگریست. اما این همه نباید راه جستارهای شفاف تر را فروبندد و به تردریج تجلیل ها جایگزین تحلیل های روشنگرانه گردد. بسا که در طی گفتارهایی از این دست –که جنبه عاطفی خیره کننده ای هم دارد- ریشه ها و پیشینه ها و ارتباط هایی که میان خیزشها و قیام های پیش و پس از 15 خردادِ 42 وجود دارد، نادیده انگاشته شود. از این رو می بایست در کنار آثار خاطره ها –که روشنی بر زوایای پنهان ماجرا می افکند- بینش تاریخی و سیاسی و فرهنگی داشت و بسترهای تاریخی دور و نزدیک حرکت حماسه ساز ملت را شناخت.
***
1- خاطرات 15 خرداد، دفتر هفتم، به کوشش علی باقری، حوزه ی هنری، 1378.
در این کتاب خاطره هایی از هفت تن-که از جوانان یا مبارزان آن دوران شناخته می شوند- آمده است: سعید رجایی خراسانی، علی شریعتمداری، حسین شریعتمدار، سید محمد غرصی، جلال الدین فارسی، غلامعلی حداد عادل، زهرا رهنورد.
مجموعه نکات سیاسی- تاریخی گردآمده در این دفتر، می تواند سهم تعیین کننده ای در کالبد شکافی قیام 15 خرداد داشته باشد.
هریک از مصاحبه شونده ها از دریچه ای به حرکت مردم نگریسته و چند و چونی آن را نمایانده اند. پیش از آن که دست بر گزینش یازیم، نگاهی گذرا به آن همه خواهیم افکند:
- ارتباط با اسرائیل
- ویژگی های حرکت امام
- مقدمات پانزده خرداد
- مرجعیت امام
- آمیختگی دین و سیاست
- تظاهرات دانشجویی
- عکس العمل ایت الله طالقانی
- 15 خرداد و نقش گروه های سیاسی
- مدرنیزاسیون غربی در برابر نوگرایی اسلامی
1روحانی بودنِ رهبر قیام 15 خرداد، بی گمان نقش روحانیت و مرجعیت را خاطرنشان می ساخت. خاستگاه مردمی و دیرینه روحانیت در تاریخ ایران، به ویژه در دوران های سرنوشت ساز همچون مشروطیت، در حقیقت پشتوانه خیزش خرداد به شمار می آمد سعید رجایی خراسانی درباره برخورد رژیم با روحانیت می گوید: رژیم با مرتجع خواندن روحانیت، سعی می کرد خودش را طرفدار پیشرفت و آزادی معرفی کند و علما و مراجع را مخالف رشد و توسعه و صنعت بنامد. درواقع کابوس قیام 15 خرداد، آن قدر برای رژیم هولناک بود که می خواست هر طوری شده از تکرار آن جلوگیری کند. آنها در پی اسلام زدایی و خمینی زدایی بودند تا جزیره امن و آسایش و ثباتشان به مشکل برنخورد(ص21).
وفاق ملی که جلوه بارز خود را در قیام 15 خرداد نمایان ساخت، در حقیقت محصول اندیشه دینی –سیاسی رهبر فقید انقلاب بود.
اصالت فکر امام بود که عامل اصلی حرکت مردم و حتی ایجاد تشکلهای سیاسی دراقشار و طبقات مردم شد. حرکت های دانشجویی، تشکلهای روشنفکران و دانشگاهیان، تشکل روحانیت و جمعیت ها و تشکلهای مختلفی که در بین بازاریان و اصناف به وجود آمد، بر اساس اندیشه امام و در پرتو حرکت اصیل و بی سابقه او ایجاد شد. از بین رهبران سیاسی و انقلابی جهان کمتر کسی را می توان یافت که مانند حرکت پیامبرگونه امام به تنهایی و صرفاً با توکل به خدا و با اعتقاد راسخ به اصول خود، یک تنه به میدان آمده باشد(ص24). قیام 15 خرداد را باید سکوی پرتاب و شالوده انقلاب اسلامی ایران دانست که بنیادی ترین تغییرات ساختاری را در نظام سیاسی ایران به وجود آورد.(ص24)
2آن چه 15 خرداد را نسبت به دیگر رخ دادهای تعیین کننده تاریخ کشورمان، متمایز ساخته و تأمل می طلبد، دینی یا به تعبیری اسلامی بودن آن است. البته، این همه از رهگذر رهبری یک عالم آگاه و زمان شناس و دردمند صورت گرفته است. امام خمینی، دغدغه اسلام و ارزش های معنوی دین را داشت که ریشه در فطرت مردم دوانده و آنان را به هنگام تهدید و دفاع از میراث توحیدی پیامبران، برانگیخته است. علی شریعتمداری در این ارتباط، چنین اظهار می دارد: مخالفت های امام با آنچه که از سوی رژیم باعث از بین بردن استقلال کشور می شد کاملاً رنگ دینی داشت. از جمله مخالفت با انجمن های ایالتی و ولایتی، خریدن اسلحه، کاپیتولاسیون و... امام در مقام مرجعیت با اقدامات ضدمذهبی رژیم مخالفت می کردند و تفاوت میان این قیام (پانزده خرداد) با قیام های دیگر از همین جا روشن می شود که صرفاً جنبه سیاسی و اجتماعی نداشت(ص37).
3در این که نهضت امام خمینی، تفاوت های بارزی با حرکت ها و جبهه های سیاسیِ داخلی داشته، جای تردید نیست. نمی توان گفت رهبر قیام 15 خرداد، فقط یک رهبر سیاسی در مرحله ای خاص از تاریخ جنبش آزادی خواهانه ایران بوده و به عبارتی ادامه دهنده راه پیشینیان بوده است. چرا که هدفها و کنشها در این حرکت، پیش از آنکه سیاسی باشد، رنگ و اصالت فکری و مذهبی به همراه داشته است. تأمل در پیامدهای 15 خرداد و تجلی آن در انقلاب 22 بهمن 57، به خوبی روشنگر این تفاوتها و تمایزهاست. محمد غرضی در تحلیل خود چنین آورده است: عده ای عقیده دارند که حرکت حضرت امام، ادامه راهی بود که از قبل وجود داشت و ایشان آن را دنبال کردند. منظور آنها این بود که حرکت از سوی عناصر ملی و لیبرال و روشنفکر آغاز شد و در میانه راه روشنفکران مذهبی به جمع آنان پیوستند و بعد در ادامه مبارزه، حوزه ها به رهبری حضرت امام این حرکت را دنبال کردند (ص78). به نظر من یک فرق بنیادین میان نهضت اسلامی حضرت امام با حرکت دیگران وجود دارد و آن اینکه دیگران در تلاش برای اصلاح امور بودند و حضرت امام درصدد تغییر آن بودند. ضابطه ها و فرهنگ سازیها همه باهم متفاوت است. درواقع این جا یک نوع تفاوت فرهنگی در حکومت سازی وجود دارد: شما دستگیری قبل از ششم بهمن را با بعد از پانزده خرداد مقایسه کنید، تفاوت فرهنگی را به خوبی مشاهده می کنید. شاه در ششم بهمن درصدد بود یک کار سیاسی انجام دهد، اما در پانزده خرداد به تلاش برای جلوگیری از توسعه نهضت اسلامی برآمد و برای همین هم خونریزی وسیعی انجام داد... شاه در ششم بهمن وجهه ملی کسب کرد، ولی در پانزده خرداد، وجهه ملی خود را از دست داد و دیوار قطوری میان او و مردم کشیده شد (ص80).
4تحولی که در حوزه ها و روحانیت و مرجعیت پدیدار گشته بود، آرام آرام حرکت مردم را به سمت و سوی تداوم مبارزه و نیل به هدفها و آرمان های دینی-سیاسی سوق داد. در جستار خویش پیرامون 15 خرداد و بستر شکل گیری آن، بیش از هر چیز اسلام ستیزی یا به تعبیری اسلام زدایی رژیم پهلوی را سبب ساز حضور و هماهنگی و پیوند روحانیت و ملت می نگریم. در حقیقت گرایش های دیرینه و فطری مردم ایران بود که قیام 15 خرداد را آغاز حرکتی رو به پیش ساخت و خون و کلام مجاهدانِ اسلام خواه و استقلال طلب و آزادی جو را در پگاه انقلاب 57 به بار نشانید. پیش از 15 خرداد، هیچ مرجع تقلیدی به گستردگی و پایداری امام خمینی، وارد عرصه مبارزه و سیاست نشده بود و عزم استوار خویش را برای دگرگونی رژیم و جایگزینی حکومت قانون و معنویت اسلام آشکار نساخته بود. مخالفت ها و ناسازگاری هایی که میان مبارزان ملی و مذهبی، پس از قیام 15 خرداد به تدریج دامن گسترد و در نهایت جدایی آنها را سبب گشت، بی شک به دلیل بیگانگی از مرجعیت یا دلبستگی بدان بوده است. از این رو باید در تحلیل خاستگاه قیام پانزده خرداد از مرجعیت و رهبری روحانی امام خمینی به عنوان یک شاخص یاد کرد تا بتوان اندیشه و اقدام را از بیراهه باز کشانید. جلال الدین فارسی درباره ویژگی انحصاری قیام پانزده خرداد چنین روایت دارد: قیام پانزده خرداد را هرگز نمی توان با این نهضت ها مقایسه کرد. آن قیام، حرکتی مردمی و خودجوش بود که هرگز براساس سازماندهی که روزها، ماه ها و سال ها بخواهد روی آن کار شود، به وجود نیامده بود. براساس ایمان مذهبی مردم و تحولی که در مرجعیت ظرف چند ماه رخ داد، مردم در کنار دیگر مراجع تحت لوای رهبری حضرت امام و در میان کلمه به کلمه بیانات ایشان، کشوری غیر اسلامی با همه وجود احساس کردند. برخاستند تا از استقلال و آزادی و حیثیت و شرف خود حمایت کنند... چنین رهبری هرگز نه در طول تاریخ معاصر ایران وجود داشته و نه در تاریخ هزار ساله امت اسلام. مردم با قبول و احساس این رهبری، لحظه به لحظه منسجم تر و هماهنگ تر آماده برای شهادت می گشتند. آن صحنه های دلاورانه مردم در میدان 15 خرداد، در مقابل تیر و تفنگ و مسلسل، حاصل تلاش چند ماهه رهبر انقلاب و حرکت بقیه علما بود و همه علما یک صدا فریاد برآوردند که اسلام و شریعت و احکام اسلام و قرآن در خطر است! اسرائیل و بهائیت، بزرگترین خطر مسلمانان است(ص119).
5پس از افول سلطه بریتانیا و طلوع سلطه گری آمریکا بر ایران، جامعه و فرهنگ و اخلاق به سمت بی هویتی پیش رفته و به تدریج شتاب فزاینده ای به خود می گرفت. ایجاد فضای باز سیاسی و طرح اصلاحات اجتماعی و اقتصادی –که در انقلاب شاه و مردم! جلوه گر شده بود- و نیز تقویت موج تقلید و خودباختگی در برابر مظاهر ناملطوب غرب، نشانه هایی از دین زدایی را در کشور نمایان می ساخت. این همه به روشنی حکایت از آن داشت که بیگانه، خطر اسلام و ایمان را در جهان سوم درک کرده و سعی در زدودن آثار مذهب و اخلاق مبتنی بر ارزش های فطری دارد. این که شاه و امریکا، نهضت 15 خرداد را سرکوب کرده و با امام و علما و مردم با خشونت رفتار کردند، ریشه در همین توطئه استکباری دارد. تقابل سنت و تجدد یا به عبارتی مذهب و مدرنّیته در آغاز دهه چهل-که حاکی از سیاست های فرهنگی استعماری بود- هرچند شاه و رژیم او را به ظاهر مقبول افکار عمومی می ساخت، ولی در نهایت سبب رسوایی او گشت. زیرا که او نقاب بر دیکتاتوری و تبهکاری خود و دربار زده بود و جز به منافع شخصی و خودکامگی مستمرش نمی اندیشید. زهرا رهنورد چنین تحلیل می کند: مدرنیزاسیون که شاه و امریکا مطرح کردند و رهبران مذهبی با آن مخالف بودند، به معنای نوگرایی که اسلام می گوید نبود. هدف آنان از نوگرایی، خالی کردن فرهنگ و باورهای اصیل مردم از اسلام و ارزش های الهی بود که به عنوان میراث جاویدان برای مسلمانان باقی مانده بود (ص148).
تمامی اقشار ملت مورد هجوم بد فرهنگی شاه قرار گرفته بودند و هریک به نوعی الینه یا از خود بیگانه می شدند. اما بیش از همه، سیاست های فرهنگی و اقتصادی امریکا متوجه جوانان و زنان بود. یعنی درست همان تجربه ای که در اندلس اسلامی یا اسپانیای امروزین، یادگار تلخ و سنگینی برای تاریخ شکوهمند مسلمانان آن سامان باقی گذاشت. زهرا رهنورد که خود پژوهشگر مسایل زنان است، بر این باور است: امریکا و غرب، در کنار تمام این حرکت ها، به این نتیجه رسیدند که دو قشر از ملت مسلمان ایران را خیلی خوب می توانند در جهت منافع خودشان شکل و جهت دهند: یکی قشر جوان بود، چرا که تمایلات و انگیزه ها و جوش و خروش که نسل جوان داشت، عامل خوبی بود تا پذیرای فرهنگ مصرفی و منحرف شود. دومین قشر زنان بودند. برای آن که بتوانند روی این قشر ارزشمند سرمایه گذاری کنند، خیلی راحت تر می توانند به اهداف شوم شان برسند. یعنی هم از کار ارزان تر زنان بهره مند شوند و هم آنها را به عنوان مروج ارزش های خود سود ببرند... در مقابل این آزادی و یا به عبارت دیگر: مدرنیزاسیون به سبک غربی، روشنفکران و علما و رهبران دینی ساکت ننشستند و گروه هایی به شکل زیرزمینی یا پارلمانی شکل گرفت و روحانیت نیز فعال شد. در رأس تمام آزادی خواهان، حضرت امام خمینی با سخنرانی های آتشین خود، مردم را به قیام علیه آنچه که ره آورد غرب نامیده می شد تشویق می کرد. به دنبال این روشنگری ها، قیام مردم علیه رژیم و آن فاجعه خونین کشتار 15 خرداد به وجود آمد. این بازتاب سفّاکی و خون خواری رژیمی بود که می خواست به هر شکلی که شده، مقاصد و مطامع امریکا را تأمین کند. 15 خرداد، نقطه عطفی بود که منجر به بسته شدن نطفه اصلی انقلاب اسلامی گشت (ص148و150).
خاطره ای که در زیر می اید، به روشنی نقش رهبری قیام 15 خرداد را در افشاگری جنایت رژیم وابسته به غرب و استمرار نهضت دینی-سیاسی، خاطرنشان می سازد. خون و پیام شهید که 15 خرداد را تا 22 بهمن امتداد بخشید و حماسه ای به یادماندنی در تاریخ اسلام و ایران آفرید.
تقریباً دو روز پس از قیام 15 خرداد بود که می خواستم به مدرسه بروم-آن زمان دبیرستان می رفتم- دیدم اعلامیه ای از لای در، به خانه ما انداخته اند. محل زندگی ما در مرکز شهر واقع در خیابان جمهوری اسلامی فعلی بود. مردمش، نه آن چنان مذهبی و نه غرب زده بودند. من به مدرسه ای می رفتم که بچه های طبقات متقاوت به آن جا می آمدند. اول اعلامیه را خواندم و سپس آن را به مدرسه بردم و به دوستانم دادم. وقتی مدیر مدرسه فهمید، مرا توبیخ کرد و بسیار ترساند و گفت که اگر بار دیگر از این کارها بکنی، تو را تحویل ساواک می دهم. مدیر مدرسه نمی دانست که آن اعلامیه و اعلام وقایع خونین 15 خرداد، چه اثر عمیقی در روح و قلب من به عنوان یکی از جوانان آن دوره نهاده است (ص155).
***
2-خاطرات 15 خرداد، به کوشش علی باقری، حوزه هنری، 1378
خاطره هایی از: محمد عبایی خراسانی و سید محمد غروی و مهدوی خراسانی و سیدتقی درچه ای و سیدمحمد موسوی خوئینی و اسماعیل فردوسی پور و مرتضی صالحی و خوانساری در این اثر به چشم می خورد. در طی گفتارهای حاضر، به این مقوله ها پرداخته شده است: مرجعیت پس از رحلت ایت الله بروجردی، سفر شاه به قم و کشتار فیضیه و راهپیمایی علیه رفراندوم شاه؛ 15 خرداد و اعتراض ها به دستگیری امام خمینی؛ تجمع علما در شهر ری؛ مخالفت امام با کاپیتولاسیون؛ مسأله دارالتبلیغ؛ تلاش و اعدام طیب؛ پشتیبانی اهالی ورامین و شهرستان های دیگر از امام؛ اعلامیه فضلای قم در مرجعیت امام؛ مواضع احزاب سیاسی؛ تبعید امام خمینی به ترکیه و آثار آن؛ روشنفکران و مبارزه امام؛ فعالیت های ساواک و مقاومت یاران امام.
1مرجعیت پس از رحلت ایت الله بروجردی، رفته رفته به مقوله ای سیاسی-اجتماعی تبدیل شد تا آن جا که رژیم پهلوی را هم به کوشش برای بهره گیری و پیش گیری از پیدایش قدرت و اقتدار مرجعیت شیعه واداشت. سید تقی درچه ای، خاطره ای را در این باره از مرحوم ایت الله کاشانی نقل می کند که به روشنی از هوشیاری و امیدواری مبارزان حکایت دارد: بعد از فوت ایت الله بروجردی، اکثر شخصیت های ایران بلکه جهان برای تجلیل از مقام مرجعیت ایشان مجلس ختم گرفتند. از جمله شنیدیم که ایت الله کاشانی هم در مسجد خودشان – در پامنار نزدیک یک منزلشان مجلس ختمی گذاشته اند... من از جمله کسانی بودم که نزدیک ایت الله کاشانی نشسته بودم... شخصی از ایشان پرسید: بعد از فوت آقای بروجردی که مرجع شیعیان جهان بود، ما باید از چه کسی تقلید کنیم؟... آقای کاشانی بلافاصله بعد از شنیدن این سؤال سرش را بلند کرد و تأملی کرد و با همان لهجه نیمه کاشانی گفت: فعلاً در زمان ما حاج آقای روح الله خمینی است و در دنباله صحبت خود فرمود ایشان از همه جهت شایسته هستند (ص13-14).
2رهبر فقید انقلاب، افزون بر جهات علمی و اخلاقی و عرفانی، سعی در خودآگاهی اجتماعی-سیاسی داشت درست همین خصوصیت معظم له سبب گشت تا مردم و روشنفرکان و روحانیون جوان گرد شمع وجود او آمده و اسلام را پاس دارند. در سفرهایی که امام خمینی داشتند، همواره روشنگری سیاسی را در نظر داشته و به نوعی نگرانی های خود را به نسبت به کشور و قرآن و حوزه ها ابراز می نمودند. در حقیقت، همین دغدغه ها و گفته های دردمندانه رهبر قیام 15 خرداد بود که رفته رفته به صورت بذرهای خیزش فراگیر اجتماعی درآمد. در این جا خاطره ای را از سید مرتضی صالحی خوانساری می آوریم: هنوز 15 خرداد 1342 نشده بود که حضرت امام –یا حاج آقا روح الله- به امام زاده قاسم آمدند تا تابستان را در آن جا بگذرانند. علمای تهران به دیدن ایشان می رفتند. امام نیز در پایان اقامت شان به خانه تمام کسانی که به ملاقاتش آمده بودند سرزدند. حضرت امام در خانه یکی از علمای تهران-که من هم در آنجا بودم- حرف هایی زدند که ما اصلاً از آنها اطلاع نداشتیم و نمی دانستیم در پس پرده چه خبر است و در اینده چه خبر خواهد شد. من از حضرت امام شنیدم که فرمودند: عن قریب سر و صداهایی از هیئت حاکمه بلند خواهد شد. همه اش برخلاف اسلام! من نمی دانم علما چه می خواهند بکنند! حوزه ها خوابند! روحانیت خواب است! ایشان حرف هایشان را چنان با قاطعیت می زدند که ما را بسیار تحت تأثیر قرار داده و هرجا که حضور پیدا می کردند، برای بیدار کردن جوانان از خواب غفلت صحبت می کردند و مردم را نسبت به اینده آگاه می نمودند (ص57-58).
3امام خمینی، هیچ گاه در مقام خودنمایی و کسب موقعیت حوزوی یا اجتماعی برنیامد و تنها به تکلیف خود در برابر اسلام و ملت می اندیشید. شکی نیست که این همه حاصل سلوک عارفانه اوست. در دوران فقدان ایت الله بروجردی-که هرکس و گروه در کار چاپ و پخش رساله بودند، امام خمینی، به اینده دین و جامعه عنایت داشت که هر مسلمان و عالم مرجعی را مسؤول رخ دادها می ساخت. چنان که از سیره عملی معظم له به دست می اید، امام در عینیت جامعه، مرجعیت خود را نشان داد و دل ها را ربود و حماسه ها را آفرید. می توان گفت که رهبری دینی-سیاسی امام خمینی، گستره معنا و رسالت یک مرجع مذهبی را نشان داد، به گونه ای که از آن پس نمی توان مرجعیت را در حصار بسته مأنوس و سنتی محدود ساخت. به سخنی دیگر، حرکت امام خمینی در مقام یک مرجع تقلید یا پیشوای مذهبی، سقف انتظار مردم از نهاد مرجعیت را بالا برد و دیگر کمتر کسی را می توان برخوردار از مقام والای مرجعیت دانست؛ مگر این که افزون بر فقاهت، زمان شناس و دلیر و مدافع میراث انبیا باشد. محمد عبایی خراسانی در موضوع مرجعیت امام، روزگار پس از رحلت ایت الله بروجردی را چنین تصویر می کند: رسم بر این بود کسی که می خواهد مرجع شود، زودتر از همه برای مرجع متوفا، فاتحه بگیرد و رساله هایش در اختیار باشد و نمایندگانش را به سرعت معرفی کند... امام نه روز اول، نه روز سوم و نه هفتم، بلکه بعد از حدود دو یا سه هفته فاتحه گرفتند... در مورد چاپ رساله هم امام گفتند که حاشیه به وسیله دارند و اهل علم اگر می خواهند، همان را چاپ کنند... این دوری امام از صحنه مرجعیت در زمانی بود که مرجعیت، مسؤولیت نداشت و فقط تشریفات بود. ولی در زمانی که برنامه انجام وظیفه و کارهای سخت پیش آمد، امام زودتر از همه پیش قدم شدند. ابتدا جریان انجمن های ایالتی و ولایتی پیش آمد. مردم در این برنامه ها، امام را شناختند (ص78-79).
4در ماجرای 15 خرداد و دستگیری و حبس امام خمینی، نباید همراهی و کوشش علما و مراجع وقت را از یاد برده آنان با مهاجرت به تهران، در حقیقت، به مرجعیت امام گواهی دادند و رژیم را ناگزیر از آزادی و تبعید رهبر قیام 15 خرداد ساختند. سید محمدرضا غروی، به خطر قتل امام در صورت مرجع نبودن وی اشاره کرده است: مهم ترین هدف رژیم از دستگیری حضرت امام، این بود که می خواست مقام مرجعیت را از ایشان سلب کند. طبق قانون، کسی که مقام مرجعیت از او گرفته می شد، دیگر از مصونیت برخوردار نبود و رژیم قصد داشت پس از این اقدام، هرکاری می خواهد با حضرت امام انجام دهد. لذا علمای بیدار آن زمان، نسبت به این اقدام شاه، اعتراض و قیام نمودند و به طرف تهران حرکت کردند. از جمله ایت الله میلانی، ایت الله مرعشی نجفی... در میان آنان ایت الله میلانی بسیار فعال بود و به همین دلیل هم بیشتر از آقایان دیگر مورد توجه بود... هنگامی که تمام مراجع، مرجعیت حضرت امام خمینی را تایید کردند، رژیم دیگر از کشتن امام صرف نظر نمود و عقب نشینی کرد. در نتیجه، حضرت امام مصونیت یافتند و ایشان را آزاد کردند (ص112).
5شاید بتوان گفت که خاطره آزادی و بازگشت رهبر قیام 15 خرداد به قم، به یادماندنی ترین خاطره دوستداران امام باشد. اسماعیل فردوسی پور از آن چنین یاد می کند: شور و هیجان مردم تهران و تلگراف ها و اعلامیه های اعتراض آمیز مردم شهرستان ها و تلگراف اخیر علما و فضلای حوزه علمیه قم نیز مسأله را جدی تر کرد. همه این امور دست به دست هم داده و رژیم را ناگزیر ساخت که برای فرونشاندن نارضایتی های عمومی، هرچه زودتر حضرت ایت الله خمینی را آزاد سازد. به دنبال آخرین تلگراف از حوزه علمیه قم خطاب به منصور مخابره و منتشر شد، در شب سه شنبه 18 فروردین 1343، ایت الله خمینی پس از ده ماه آزاد و پنهان از انظار مردم وارد خانه خود در شهر مقدس قم شدند. بازگشت معظم له با جشن و شادمانی چندین روزه حوزه علمیه قم و مردم مسلمان تهران و شهرستان ها مواجه گردید... هجوم دسته های کثیری از مردم تهران و شهرستان ها برای ملاقات با معظم له، شهر قم را به حالت غیر عادی درآورد... مدرسه فیضیه غرق در نور و آذین بود. سه شبانه روز مراسم جشن پرشکوه مدرسه فیضیه ادامه داشت... در پایان جشن پرشکوه مدرسه فیضیه، قطعنامه ای مشتمل بر 10 ماده از طرف حوزه علمیه قم صادر شد و با حضور ایت الله خمینی و دیگر بزرگان حوزه قرائت گردید... رادیو صدای ملی هم، همان شب قطعنامه را خواند و باعث خشم شدید رژیم شد. از جمله مواردی که در این قطعنامه مورد توجه قرار گرفته بود، عبارت بود از:
1. اجرای قوانین اسلامی به صورت کامل خود و احیای سنت های متروک شده دینی؛
2. اجرای قانون اساسی به معنای واقعی خود، به ویژه اصل دوم متمم آن؛
3. الغای تصویب نامه و لوایح ضددینی و انحلال مجلسین غیرقانونی.
4. قطع ایادی استعمار و عمال صهیونیسم از مملکت (ص135-136).
6مرحله بعدی قیام 15 خرداد را باید در اعتراض به کاپیتولاسیون از سوی امام خمینی، بررسی نمود. در روزهای پس از آزادی رهبر، سکوت بر جامعه و حوزه سایه افکنده بود، به طوری که بسیاری را شگفت زده ساخته بود. کمتر کسی می دانست که زمان آبستن چه حادثه ای است و قیام مردم به کجا خواهد انجامید. لایحه کاپیتولاسیون یا مصونیت قضایی امریکایی ها، به تمامی تردیدها پایان بخشید و دور تازه ای از مبارزه رهبری و ملت نوید داد. رژیم ستم شاهی در این ماجرا نشان داد که می خواهد همچنان وابستگی سیاسی و اقتصادی خود به غرب، به ویژه امریکا را نگاه دارد و کمترین تحمل را در قبال اعتراض های ملی و مذهبی نخواهد داشت. سید محمد موسوی خوئینی، این دوران از مبارزه و قیام را چنین تصویر کشیده است: امام همچنان درس هایشان را می دادند اما بر اوضاع مسلط بودند و به عنوان مرجع تصمیم گیرنده در قم به حساب می آمدند... تا این که مسأله کاپیتولاسیون پیش آمد و کسی از این موضوع خبر نداشت و این بار باز امام خمینی اطلاعیه ای صادر کردند که بسیار پرمایه بود و باعث تظاهرات شد. رژیم نیز تمام کسانی که این اطلاعیه را داشتند، دستگیر می کرد... از قضا زمان توضیع اعلامیه ها همزمان با روز چهارم آبان و تولد شاه بود که دستگاه جشن می گرفت و امام خمینی اعلام کردند که سخنرانی خواهند کرد. در هنگام سخنرانی امام، هیچ جای خالی برای نشستن نبود و کوچه اول منتهی به محل سخنرانی پر شده بود و ما در پیچ دوم جا گرفتیم. امام سخنرانی خود را درباره کاپیتولاسیون ابراز کردند و ما طلاب جوان لحظه به لحظه بر تعجب مان افزوده می شد که چگونه می توان قانونی را به تصویب رساند که بر اساس آن فردی بتواند در کشوری غیرموطن خود، خلاف و جرمی را مرتکب شود و جزای آن در کشور خود داده شود... امام خمینی نیز مسأله را با هیجان و حساسیتی خاص مطرح می کردند... امام خمینی به فاصله ای کوتاه از سخنرانی شان دستگیر شدند (ص194-196).
***
3. خاطرات 15 خرداد شیراز، به کوشش جلیل عرفان منش، حوزه هنری،1375.
برخی شهرهای کشور، همچون شیراز با پایمردی علمای بیدار در هماهنگی با تهران و کانون 15 خرداد شرکت فعال داشتند. گردآورنده خاطرات می نویسد: جمعیتی که در جلسات شب های جمعه در مسجد جامع گرد هم می آمدند بی سابقه و باشکوه بود. از این رو رژیم و ایادی آن تلاش می کردند تا به هر نحو ممکن این انسجام و گردهمایی مردمی را [که به حمایت از نهضت امام خمینی و تحت تأثیر و نفوذ کلام شهید ایت الله دستغیب؛ سخنگوی ستاد جامعه روحانیت شیراز، شکل گرفته بود] متلاشی کنند... ساواک از گسترش دامنه قیام به سایر شهرستان ها و از پیوستن عشایر مسلح به نهضت بیمناک بود و دامنه نفوذ روحانیون و گسترش آن در میان عشایر مسلح بر این نگرانی می افزود. با این وجود در سایر شهرستان های استان فارس از جلمه جهرم و کازرون و داراب و ممسنی و فیروزآباد و لارستان، خیزش های مردمی به حمایت از نهضت امام خمینی شکل گرفت که تنها در منطقه لارستان طی حادثه خونینِ صحرای باغ، ده ها تن از کودکان و زنان و مردان و سالخوردگان عشایر این منطقه در نتیجه بمباران و کشتار گروهی به شهادت رسیدند (ص1).خاطراتی که در این کتاب آورده شده است، از اقشار گوناگون نقل شده است و طبعاً گویای نکات تاریخی و حماسی 15 خرداد شیراز است.
***
4. قیام 15 خرداد، جواد منصوری، حوزه هنری، 1376.
کتاب حاضر در سه بخش تدوین شده است. در بخش نخست، بستر تاریخی-فرهنگیِ واقعه 15 خرداد تصویر می شود و سپس از لوایح و احزاب و سیاست های پهلوی و فاجعه فیضیه یاد می شود. نویسینده در بخش دوم، به تحلیل قیام 15 خرداد و گزارش آن در تهران و شهرستان ها می پردازد. بخش پایانی کتاب، پیامدهای سیاسی و کنش ها و واکنش های دولت و ملت و حوزه علمیه، و در نهایت تبعید امام به ترکیه بررسی می شود. در لابه لای کتاب، پژوهشگر محترم از اسناد اداره اسناد و آرشیو وزارت خارجه-که خود در آن جا مسؤولیت دارد- مدد جسته است. در این مجال، پاره ای از تحلیل های کتاب را می آوریم که روشنگر ابعادی از قیام 15 خرداد 42 می باشد.
1واقعیت این است که شاه و اطرافیانش در زمان حیات او، سعی در مخفی کردن ویژگی ها و خصلت های روانی و افکار واقعی او داشتند. زیرا تصور می کردند با انتشار مطالب مستند درباره شاه، قطعاً در شکست بت بزرگی که ساخته اند سهیم خواهند بود. شاه برای کسانی که او را فقط در نقش عمومی اش دیده بودند، شخصیتی نیرومند و فعال و مصمم بود. اما محمدرضا پهلوی برای کسانی که او را خارج از ژست سلطنتی اش دیده بودند شخصیتی متفاوت بود. مردی آرام و خجول و منزوی و حتی منفعل، این دو وجهی بودن شخصیت شاه، غالباً منشأ اظهارهای متضاد درباره او شده است (زونیس، ماروین، شکست شاهانه، انتشارات طرح نو، چاپ دوم، ص74).
داشتن دیدگاه های متفاوت در مورد شخصیت واقعی شاه، باعث تحلیل های متفاوتی از فلسفه اقدامات و برنامه های او می شود. آنان فکر می کنند او فردی مستقل و ملی و خودساخته و بالاخره متفکر بود نتیجه می گیرند که شاه یک شخصیت خدمتگزار و میهن پرست بوده و اگر خیانت های داخلی و خارجی نبود و در انجام انقلاب سفید موفق می شد، الگویی برای تمام کشورهای جهان خصوصاً کشورهای عقب مانده، شناخته می شد. این نظریه بیشتر از طرف سلطنت طلبان افراطی و تعدادی از عوامل خارجی اظهار شده و می توان گفت که آنان نه تنها قادر به اثبات این نظریه نیستد، بلکه خود می دانند که این مطلب توجیهی غیر واقعی بیش نیست (ر.ک. خاطرات اسدالله علم). در مقابل نظریه دیگری نیز وجود دارد که شاه را آلت دست و مهره آمریکا می داند. اگر منظور این باشد که هیچ اقدامی در ایران صورت نمی گرفت مگر به دستور و یا تایید امریکا، به نظر می رسد که این نظریه تا حدودی افراطی و غیر واقع بینانه است. زیرا آن چیزی که آمریکا می خواست داشتن یک متحد سیاسی و نظامی و اقتصادی بود که خطوط کلی سیاست های ترسیم شده توسط واشنگتن را به شکلی مناسب در ایران و منطقه حساس خلیج فارس به اجرا در آورد و شاه در انجام این مأمویت و خواسته آمریکا با تمام توان و امکانات عمل می کرد. البته در این که شاه به صورتی افراطی، مجذوب غرب و خصوصاً آمریکا بود شکی نیست و آن چه درباره تاریخ و فرهنگ و عظمت گذشته ایران می گفت فقط برای برجسته کردن نظام سلطنتی بود و در واقع اعتقادی به مردم و فرهنگ و دین و تاریخ این کشور نداشت... این واقعیت یکی از کلیدهای درک شروع نهضت اسلامی و تحولاتی است که در نهایت به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد(ص44).
2مهم ترین محورهای بیانات امام [در عصر عاشورای 83 مدرسه فیضیه] عبارت بودند از:
1. مقایسه شاه و یزید
مقایسه شاه و یزید در عصر عاشورا، توسط مرجعی که نظراتش مورد قبول نه تنها مقلدین، بلکه بسیاری از مردم دیگر نیز بود. در واقع شکستن اقتدار تبلیغاتی و قلدرمآبانه او بود. همان گونه که قصد نابودی اسلام و محو آثار نبوت و تسلط خاندان اموی بر تمامی شئون مسلمین را در سر داشت... شاه نیز «با اساس اسلام و روحانیت مخالف است»، هیأت حاکمه شاه «نمی خواهند صغیر و کبیر ما باشند». شاه نیز به مدرسه فیضیه حمله کرده و تهدید می کند که کشتار به راه می اندازد... امام عاقبت یزیدیان را متذکر می شود تا شاید موجب عبرتی شود.
2. خطر اسرائیل
در این سخنرانی[امام] بیشترین توضیح پیرامون اهداف و برنامه ها اینده اسرائیل به عنوان متحد شاه ارائه شد. بسیاری از افراد در آن زمان، از میزان حضور و نفوذ صهیونیسم در ایران چندان اطلاعی نداشتند. افراد معدودی می دانستند که اسرائیل طرح اصلی برنامه های رژیم شاه بود. طبیعی است که در جهت رابطه ویژه همکاری های همه جانبه و گسترده با اسرائیل می بایست تضعیف اسلام و روحانیت، و گسترش فساد و بی دینی و ابتذال انجام گیرد. به همین دلیل «اسرائیل نمی خواهد در این مملکت قرآن باشد. اسرائیل نمی خواهد در این مملکت علمای اسلام باشند» و نظایر آن نه تنها اخطاری به ملت ایران، بلکه به کلیه کشورهای اسلامی بود. در واقع امام، مسؤولیت رهبری خود را در سطح جهان اسلام از سال 1341 بر عهده گرفت و تا آخر این احساس مسؤولیت را از دست نداد.
3. دفاع از اسلام و روحانیت
بعضی افراد تصور داشتند که علت قیام بر ضد رژیم، انجام اصلاحات ارضی و اعطای آزادی و تساوی حقوق به زنان و عدم سوگند به قرآن بود. و برخی دیگر موضوع را به خاطر مخالفت با مظاهر غرب و اجرای بعضی طرح های بسیار پیشرفته می دانستند. در حالی که امام بارها به عبارات متفاوت فرمودند: «همه حرف ما و همه دعواها بر سر اسلام است»... امام در واقع آخرین حرف ها را در افشای ماهیت ضداسلامی و ضدروحانی رژیم شاه گفت و دلایل قیام مردمی برای سرنگونی رژیم را براساس اعتقاد و مسؤولیت دینی آنان تبیین کرد (ص164).
3ویژگی های قیام پانزده خرداد، به اختصار عبارتند از:
الف- خودجوشی
واقعیت این است که زمینه های ذهنی قیام از هشت ماه قبل، به تدریج و به مرور زمان فراهم شده بود. و دستگیری امام، ناگهان انگیزه ای شد که برای تحقق خواسته ها و سقوط نظام سلطنتی قیام کنند. هرچند که در گذشته نیز موارد متعددی از قیام های خودجوش دیده شده است، ولی هیچ یک از آنها شهرت و وسعت قیام پانزده خرداد 1342 را نداشتند... این قیام خودجوش و گسترده مردم، نشان دهنده عمق آگاهی آنان از ماهیت رژیم و اهداف آن بود، به طوری که برای سرنگونی رژیم، حاضر به فدا کردن جان خود بودند، لذای یکی از شعارهای آن روز «مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر این سلطنت» بود. متأسفانه چون قیام، حرکتی خود جوش بود و شعارهای مردم مورد تایید اکثریت جریان های سیاسی آن روزگار نبود، لذا در تحلیل ها و نشریات، قیام پانزده خرداد را «شورشی کور» و «بی هدف» معرفی کرده اند! (ص241).
ب- عدم حضور فعال گروه های سیاسی
علت اساسی غیبت احزاب سیاسی از روز عاشورا به بعد این بود که آنها و حامیانشان متوجه شدند که حرکت نهضت اسلامی، متناسب با خواست و دیدگاه هایشان نیست. شایان ذکر است که بعضی از احزاب سیاسی نظیر حزب توده و گروه های مارکسیست فراتر رفته و قیام مردم را محکوم کردند و آن را در راستای منافع فئودال ها و ارتجاع سیاه و علیه طبقه کارگر می دانستند.
ج- حمایت از رهبری امام و روحانیت
حمله به مدرسه فیضیه، دستگیری تعدادی از روحانیون و در رأس آنها حضرت امام، تبلیغات رژیم بر ضدروحانیت و ایجاد محدودیت و موانع برای فعالیت روحانیت، در مجموع انگیزه نیرومندی را برای حمایت از روحانیت و رهبری و مقابله با توطئه ای که بر ضد آنان در جریان بود، در مردم به وجود آورد.
د- اسلامی بودن
رژیم شاه به فاصله کمی بعد از پانزده خرداد، ناگهان سکوت کاملی نسبت به جریان مزبور نمود که در واقع بیانگر توجه رژیم به اشتباه بزرگ خود بود... تمام تلاش رژیم و آمریکا، پس از واقعه پانزده خرداد، در جهت شکستن اتحاد این مجموعه سه عنصری اسلام و امام و مردم بود.
هـ- مردمی و فراگیر بودن
اگر معنای مردمی بودن یک حرکت، عبارت از شرکت تعداد افرادی بدون توجه به نوع شغل و میزان تحصلات و سن و وابستگی گروهی و هرگونه موقعیت اجتماعی و صرفاً براساس یک شعار و یک هدف مشترک باشد، قطعاً در پانزده خرداد 1342، یک حرکت مردمی به وقوع پیوست.
و- عدم اتکا به خارجی
دستگاه های تبلیغاتی رژیم شاه سعی داشتند تا به نوعی مبارزات مردم را خدشه دار نمایند و طبق معمول هر حرکت را به عوامل خارجی نسبت دهند.... حضرت امام نیز با گفتارها و اعمال خود، به طور مشخص اذهان را در مورد عدم وابستگی به قدرت های خارجی روشن می فرمودند. در این رابطه ذکر این سخن از امام به جا می باشد که: «پانزده خرداد از خاطره ها محو نخواهد شد. باید در سالروز آن هرچه بیشتر آن را زنده نگاه داشت. پانزده خرداد که مصادف با دوازدهم محرم بود، سند زنده محالفت شجاعانه ملت ایران در مقابل استبداد عمال اجانب و استعمار چپ و راست بود (صحیفه نور، ج2، ص98).
5. خاطرات 15 خرداد، دفتر یکم، به کوشش علی باقری، حوزه هنری، 1374.
در این دفتر، با خاطرات این کسان آشنا می شویم: محمد امامی کاشانی، عبدالکریم بی آزار شیرازی، علی حجتی کرمانی، علی دوانی، سید محمود دعایی، جعفر سبحانی، عباسعلی عمید زنجانی و سید علی غیوری نجف آبادی.
1تأمل در جریان 15 خرداد حاکی از این است که چون اسلام از سوی رهبری قیام، به صورت یک اندیشه و مکتب اجتماعی –سیاسی مطرح شده بود، رژیم برخورد نمود. امامی کاشانی در خاطره ای از شهید مطهری، به این نکته اشاره دارد: پس از این که آقای مطهری از زندان آزاد شدند، برای دیدن ایشان، به خانه شان در خیابان ری رفتیم. ایشان نقل می کردند که: «این ها (ساواک) به من می گفتند که شما اسلام را به صورت فکر به خورد مردم می دهید و برای آنها بیان می کنید. شما دین و سیاست را توأم کرده اید. این خیانتی است که به اسلام می کنید.» در چند جا من نیز شاهد ترس رژیم از این تفکر اسلامی بوده ام... از زمان ائمه(ع) و بعد از غیبت ولی عصر-روحی فداه- کتاب هایی که علما یکی بعد از دیگری نوشتند، همه پیرامون مکتب اسلام بود. این سفره ای که از زمان ائمه(ع) تاکنون پهن بود و از آن زمان تا زمان حضرت امام خمینی استفاده نشده بود (ص25).
2امام خمینی، تنها به اعلامیه ها بسنده نکرده و در فرصت های به دست آمده، خصوصاً ایام محرم، هر شب در محله ای از شهر قم حضور یافته و تنی از یاران و شاگردان معظم له سخنرانی می کردند. شکی نیست که این روشنگری ها در شکل گیری نهضت 15 خرداد، نقشی شایان اعتنا داشت. علی حجتی کرمانی خاطره ای در این باره دارد: از اول محرم تاشب دوازدهم که روزش امام دستگیر شدند، برنامه این بود که هرکدام از محله های قم، امام را دعوت می کردند. امام با جمعیت زیادی-شاید چندین هزار نفر- حرکت می کردند و به آن محل می رفتند. در حسینیه و مسجد محل، هربار یک سخنران در حضور امام سخنرانی می کرد... به حسینیه رفتم، بعد از قرائت قرآن، نوبت منبر من فرارسید. با اجازه امام به منبر رفتم و مسأله مبارزات قهرمانانه حضرت ابراهیم را با طاغوت زمان و تطبیق آن با مبارزات ابراهیم زمان (امام) راعنوان کردم... خدمت امام رفتم. امام تشویقم کردند و پس از آن از مسجد بیرون آمدیم (ص47).
3نقش روحانیون جوان در پیشبرد اهداف نهضت 15 خرداد، درخور توجه است. آنان از رهگذر دیدار با علما و مراجع، و پخش نامه ها و اعلامیه ها، مردم را در جریان واقعیت می نهادند. علی دوانی می نویسد: به اتفاق بعضی از دوستان که از شهرها می آمدند به منزل آقایان رفت و آمد زیاد می کردیم. این مرجع و آن مرجع را می دیدیم. اعلامیه آقایان را می گرفتیم و با وسایلی به شهرهای مختلف از جمله آبادان و خرمشهر و اهواز می بردیم و یا می فرستادیم (ص114).
4حرکت هماهنگ و یک پارچه مردم و روحانیون در کرمان موجب شد که شاه خشن ترین و وقیحانه ترین نطق خود را در استادیوم ورزشی کرمان ایراد کرده و از روحانیت و جامعه مذهبی به عنوان حیوانِ نجس نام ببرد. حضرت امام نیز در سخنان تاریخی خود در روز عاشورا، با اشاره به جملات توهین آمیز شاه فرمودند: « خدا کند منظور تو از حیوان نجس ما نباشیم...»، سید محمود دعایی در ادامه خاطره اش را نقل می کند: حرکت قابل دیگری که خود من نیز در آن شرکت داشتم و در جهت مبارزه با رژیم صورت پذیرفت، آتش زدن طاق نصرت بزرگی بود که در مسیر عبور شاه قرار داشت (ص126).
5سید علی غیوری درباره شرکت فعال مردم شهر ری چنین می گوید: مردم شهر ری در شکل گیری قیام 15 خرداد، نقش بسیار سازنده و چشمگیری داشتند و در این راه متحمل سختی های فراوانی هم شدند. عده کثیری از این مردم جزو مبارزین بودند و بسیاری از آنها زندان هم رفته بودند. حتی چند نفری از آنها با مرحوم ایت الله طالقانی زندانی بودند... شهر ری در ماجرای 15 خرداد و پس از آن، شهدا و مجروحین بسیاری نیز داد(ص167).
6برخی از روحانیون که در تهران سخنرانی داشتند، خاطراتی از 15 خرداد روایت کرده اند. ناصر مکارم شیرازی از آن روزها و خاطره ها چنین می گوید: هرگز ایام عاشورای نزدیک 15 خرداد را فراموش نمی کنم. آن زمان در تهران بودم و در مجالس سخنرانی می کردم... من شب 15 خرداد در تهران بودم. در جلسات متعددی شرکت داشتم. در آخرین مجلسی که در شمیران برگزار شده بود، قصد داشتم سخنرانی کنم. در مسیری که می رفتم تا به مقصد برسم، در جایی خلوت و تاریک، اتومبیلی پیچید جلو اتومبیل ما و متوقف شدیم. چند آدم قوی هیکل با لباسهای شخصی بیرون آمدند و در اتومبیل ما را باز کردند و گفتند بفرمایید پایین... آنها مرا به کلانتری تجریش و به رئیس کلانتری تحویل دادند... رئیس کلانتری اول از همه گفت: آقا اگر اعلامیه ای دارید، از خودتان دور کنید. در زندان شهربانی ممکن است با آدم های بدی برخورد کنید. بعد گفت اگر کاری دارید به من بگویید... گفتم: بنده را وسط راه گرفتند. الان خانواده ام خبر ندارند که من کجا هستم، اگر ممکن است زنگی به آنها بزنید و بگویید من به منزل نمی روم! (ص176).
***
6. خاطرات سیدعلی اکبر محتشمی، حوزه هنری، 1376.
این اثر که حاصل گفت و گوی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی با سید علی اکبر محتشمی، طی 135 ساعت می باشد، بخش های زیر را دربر گرفته است: پیش گفتاری درباره دوران پیش از 15 خرداد، از آن پس فصل نخست درباره کودکی و نوجوانی و تحصیل نام برده است. فصل دوم، زمینه های تاریخی قیام 15 خرداد را از اسلام زدایی رضاخان تا سیاست منافقانه شاه در سال 1340 و تلاش علی امینی برای رقابت با شاه، و لوایح و مواضع روحانیت و فاجعه فیضیه را دربر می گیرد. در فصل سوم، کالبد شکافی واقعه 15 خرداد صورت می گیرد. فصل چهارم کاپیتولاسیون و تبعید امام و عکس العمل مردم را طرح می کند و فصل پایانی کتاب به دوران تبعید امام به عراق اختصاص دارد. در این جا، اشاره هایی به سخنان علی اکبر محتشمی خواهیم داشت که بیان کننده فلسفه و آثار قیام 15 خرداد است:
1اوضاع فرهنگی-اجتماعی حوزه و جامعه در دوران قیام 15 خرداد، درخور تأمل است. پژوهشگر به دست می آورد که اندیشه و نهضت امام خمینی، نقش بسزایی در بسترآفرینی قیام داشته است. از این منظر می توان گفت که معظم له دشواری های بسیاری را از راه مبارزه و احیاگری دین و نوسازی جامعه برداشته است، به گونه ای که امروز، یک مسلمان یا روحانی مسلمان به سهولت می تواند در اجتماع حضور فعال داشته و از مظاهر سالم تمدن بهره ببرد. به منظور پی بردن به تأثیرگذاری نهضت امام خمینی، تحلیلی از نویسنده را در این جا می آوریم که ناظر به ابعاد گوناگون واقعیت تلخ فرهنگی-اجتماعی حاکم بر روزگار پیشین می باشد:
الف) حاکمیت تحجرگرایی و مقدس مآبی
متأسفانه در سال های قبل از 1342، جو غالب و حاکمیت مطلق از آنِ قشر متحجر و مقدس نما بود. طبقه روشنفکر و آگاه روحانیت در اقلیت بودند و پیوسته مورد هجوم تبلیغاتی و تکفیر و لعن و ناسزا قرار داشتند. در حوزه قم و نجف خواندن فلسفه جرم محسوب می شد و فیلسوفان هتک حرمت و اهانت می شدند. پوشیدن کفش و خواندن روزنامه و مجله، و گوش دادن به رادیو، دیدن تلویزیون، راه رفتن روحانی در کنار همسر و بستن ساعت به دست، به عنوان اعمال قبیحه و جرم، یا برخلاف اخلاق و شؤونات محسوب می گردید. حضرت امام در این باره می فرمایند: « خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجرین خورده است، هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است (صحیفه نور، ج21،ص 91).
ب) اصل عدم دخالت در امور سیاسی
روحانیون، اعم از فقها و طلاب و ائمه جماعات سعی داشتند به نحوی از وارد شدن در حیطه مسایل سیاسی و اجتماعی پرهیز کنند. این فضای مسموم به قدری شدید شده بود که عنوان روحانی یا آخوند سیاسی! بسیار قبیح و زشت می نمود و باعث سقوط اعتبار و لکه دار شدن آن عالم دین در جامعه می گردید.
ج) اصل حفاظت از موجودیت حوزه
در حوزه های علمیه اعتقاد به حفظ حوزه،یک اصل غیر قابل بحث و انکار بوده است. در برابر این تفکر و روش، نظریه حضرت امام خمینی قرار داشت. اصل اولیه و غیر قابل سازش برای امام، مسأله حفظ اسلام و اصول نورانی آن بود. امام معتقد بودند وجود حوزه های علمیه برای حفظ کیان و موجودیت اسلام است.
د) ترفندهای تبلیغاتی دشمن
کارشناسان غربی و استعمارگران بیگانه که در برهه هایی از تاریخ، مقاومت و ایستادگی عناصر استثنایی علما و فقهای اسلام را مشاهده کرده و پی برده بودند که چنین اشخاصی نه اهل دنیا هستند که با مال و جاه و مقام و عوامل مادی فریفته شوند و نه می ترسند. لذا از طریق عوامل و ایادی خودشان و عناصر نفوذی در جهت لکه دار کردن روحانیون عمل کردند. نمونه آن برچسب ها از این قرار است: مفت خوار، سربار جامعه؛ واپس گرا؛ ارتجاع سیاه و عامل بدبختی جامعه. وقتی اتوبوس در وسط جاده خراب می شد و یک روحانیِ در آن اتوبوس بود، می گفتند: نحوستِ این آخوند باعث خراب شدن ماشین شده است و حتی گاهی آن را روحانی را در وسط راه از ماشین پیاده می کردند در چنین شرایط دشواری بود که حضرت امام ظهور کرد و با اتخاذ سیاست ها، طوفان عظیم پانزده خرداد را علیه رژیم شاه برپا کرد و تمام معادله ها و جریان های حاکم را دگرگون ساخت (ص131-137).
2ماجرای رفراندوم و انقلاب شاهانه فاجعه فیضیه، درآمد قیام 15 خرداد به شمار می آمد. نویسنده از حضور خود در آن شرایط چنین یاد می کند: آن موقع من در مدرسه مجتهدی در تهران طلبه بودم. جلسات ما متشکل از دوستان خوب طلبه و بازاری و غیر بازاری بود. پس از صدور اعلامیه علما و مراجع، در یکی از همین جلسات مطرح شد که هر طور شده باید اعلامیه ها به دست مردم برسد. بنابراین تصمیم گرفتیم که آنها را به در و دیوار بچسبانیم. من و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و تعداد زیادی اعلامیه و تراکت مراجع به خصوص ایت الله خوانساری و علما را تحویل گرفتیم. اعلامیه ها را به خانه آوردم و شب هنگام، به اتفاق برادر کوچکترم حرکت کردیم و مسیر شوش و خیابان صاحب جمع و مولوی و سیروس را در جنوب تهران انتخاب کردیم و تراکت و اعلامیه ها را در داخل خانه ها می انداختیم و یا به دیوارها می چسباندیم. در حدود ساعت 30/11 دقیقه شب بود که ناگهان دیدم دو نفر از مأموران کلانتری شش، از آن طرف خیابان به سرعت به طرف ما می ایند... خود من فرار کردم ولی برادرم چون دوچرخه دستش بود، او را گرفتند و بردند...
به دنبال تحریم رفراندوم توسط امام و سایر مراجع، موج اعتصاب و تظاهرات شهرهای بزرگ ایران بخصوص تهران را فرا گرفت. کسبه بازار و خیابان ها و مغازه های خود را بستند و به صفوف تظاهرکنندگان پیوستند. آن روز سوم بهمن 1341 بود. همراه جمعیت به طرف خانه علما و مراجع حرکت کردیم. راهپیمایان شعار می دادند: «نصر من الله و فتح قریب»، «ما تابع قرآنیم، رفراندوم نمی خواهیم»؛ «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است.» در بین راه خبردار شدیم که جمعیت برای کسب تکلیف به منزل ایت الله سیدمحمدبهبهانی در نزدیکی سه راه سیروس رفته و تجمع کرده اند. وقتی به خانه ایشان رسیدیم صحن حیاط و اتاق ها مملو جمعیت بود... آقای فلسفی برای مردم سخنرانی کرد. او گفت: امروز شعار همه ملت این است: «ایران کشور خفقان است! مرگ بر خفقان!» آقای فلسفی در پایان صحبت خود اعلام کرد که به عنوان اعتراض و استنکار از رفراندوم غیرقانونی، سه روز بازار تهران تعطیل خواهد بود. همچنین از مردم دعوت کرد که بعدازظهر در مسجد سید عزیزالله شرکت کنند. با پایان گرفتن سخنان آقای فلسفی، انبوه جمعیت به خیابان ها و بازار تهران ریختند و به تظاهرات پرداختند. ناگهان سر و کله کماندوها و پلیس ضدشورش شاه که مسلح به انواع سلاح های گرم و سرد بودند پیدا شد... مردم بی دفاع آماج ضربات کشنده قرار گرفتند. عده بیشماری را مصدوم و مجروح شدند و تعداد زیادی دستگیر و به زندان های مخوف گسیل داشتند... ما و تعدادی از دوستان طلبه و بازاری نیز از بین راه به مدرسه آقای مجتهدی برگشتیم!(ص 242-243).
خاطره دیگر سید علی اکبر محتشمی از روز دوازدهم محرم یا پانزدهم خرداد است: ساعت هفت صبح در حجره ام–در مدرسه مسجد ملا جعفر-نشسته بودم که ناگهان دیدم یکی آمد و گفت: از قم خبر داده اند حضرت امام را دستگیر کرده و می خواهند اعدام کنند. با شنیدن این خبر، از خود بی خود شدم و سوار دوچرخه شدم و در کوچه و خیابان ها با صدای بلند فریاد زدم: آقای خیمینی را گرفتند می خواهند او را اعدام کنند. از میدان سیداسماعیل وارد بازار نجارها و سپس دروازه حضرتی شدم و از آن جا به خیابان مولوی و بازار امین السلطان و خیابان باغ فردوس رفتم و خبر دستگیری و شایعه اعدام امام را گریه و شیون می گفتم و مردم بی اختیار مغازه ها را می بستند... مردم به طرف مرکز شهر راه افتاده بودند. آن روز، پانزه خرداد سال 1342 بود. همه شعار یا مرگ یا خمینی سر می دادند. من هم همراه این سیل جمعیت در خیابان ها راه افتادم... من به نوروزخان رسیده بودم که ناگهان صدای رگبار مسلسل را از طرف میدان ارگ شنیدم. در آن موقع دستور تیراندازی از طرف شاه صادر شده بود.. نزدیک ظهر، تانک ها و زره پوش ها و کماندوهای تا بن دندان مسلح شاه در خیابان ها راه افتادند و هرجا کسی را می دیدند به رگبار می بستند. نزدیک ساعت دوازده یا دوازده و نیم بعد از ظهر بود که به طرف مدرسه آقای مجتهدی برگشتم! در خیابان بوذر جمهری نو، روبروی کوچه امام زاده یحیی، کوچه ای بود که به مدرسه آقای مجتهدی راه داشت. ابتدای این کوچه یک بن بست بود که در انتهای آن یک مغازه نبات ریزی قرار داشت و کرکره اش پایین بود. در این کوچه بودم که ناگهان دیدم یک ماشین مسلح به مسلسل و تعدادی کماندو سوار بر آن، به سوی مردم تیر اندازی کردند. مردم با هراس به داخل کوچه بن بست آمدند و آن ماشین در پی آنان داخل کوچه شد و همه را به رگبار بست. جمعیت چون برگ خزان بر روی زمین ریختند. من حالم به هم خورد. کرکره نبات ریزی مانند آبکش سوراخ سوراخ شد! به هر زحمت و ترس که بود، ظهر خودم را به تکیه هیأتی واقع در خیابان زیبا- که روز سوم امام حسین(ع) ناهار می دادند- رساندم! چون بنا بود روز سوم، همراه هیأت به آن جا برویم. ناهار خوردیم و نماز را هم خواندیم!(ص280-285).
3روز سیزدهم آبان، حضرت امام دستگیر و تبعید می شود. در این دفتر آمده است: طولی نکشید که اکثر طلاب در حجره ها را قفل کردند و هر یک با مقدار اثاثیه ای که قابل حمل و نقل بود رفتند. کتاب هایمان را جمع کردیم. قرار شد تا معلوم شدن قضیه به منزل یکی از رفقای تهرانی برویم. خیابان های قم بسیار خلوت بود. هیچ دکانی باز نبود. گاهی یک تاکسی عبور می کرد ولی ما را سوار نمی کردند... از طرف دیگر خبر آوردند که منازل آقایان مراجع و علمای طراز اول حوزه علمیه در محاصره نظامیان قرار دارد و اجازه ورود و خروج به افراد نمی دهند و آنها عملاً در خانه هایشان محبوس و زندانی شده اند (ص390-391).
با برخی از دوستان طلبه قرار گذاشتیم بعد از پایان نماز جماعت های قم، برای سلامتی امام خمینی شعار صلوات فرستاده شود. مأموران پلیس هم هرکس را که وسط جمعیت شعار می داد نشان می کردند و پس از متفرق شدن جمعیت دستگیرش می کردند. بعد از تبعید امام به ترکیه، هر وقت روحانی یا عالمی دار فانی را وداع می گفت و مجلس فاتحه برپا می شد، باز یاد امام زنده می شد. شب هفت ایت الله سید ابوالقاسم روحانی در مسجد امام حسن عسگری، نیروهای پلیس با سپرهای بلند و باتوم و برخی از آنان مسلح به گاز اشک آور و سلاح گرم، مسجد را از سه طرف در محاصره داشتند. در داخل مسجد هم مأموران در دسته های ده نفری گوشه و کنار صحن مستقر شده بودند. من آن شب احساس کردم خیلی زشت است که با این همه جمعیت کاری صورت نگیرد؛ جمعیتی که چون انبار باروت است و نیاز به یک جرقه دارد. در آن زمان گاراژ شرکت ترانسپورت شمس العماره دو در داشت، یکی در خیابان آستانه و یکی هم در خیابان کنار رودخانه که به مدرسه دارالشفا منتهی می شد. همین که نزدیک آن گاراژ رسیدم شعار دادم: برای سلامتی مرجع عالی قدر حضرت ایة الله العظمی خمینی صلوات! غریو صلوات تمام مسیر را به لرزه درآورد. من بلافاصله از داخل گاراژ فرار کردم و از خیابان پشتی خودم را به دارالشفا رساندم! صدای صلوات و فریادهای منقطع همچنان به گوش می رسید. چیزی نگذشت که جمعیت فراری به داخل مدرسه فیضیه و دارالشفا پناه آوردند. پس از مدتی افرادی که مجروح شده بودند با سر و کله شکسته و خون آلود به مدرسه می آمدند و یا آنها را می آوردند! (ص411-413).
***
7. متن کامل مذاکرات هیأت دولت طاغوت در 15 خرداد 1342، روابط عمومی نخست وزیری، بی تا.
در صورت جلسه های موجود، نخست وزیر(اسدالله علم) و وزیران، درباره نهضت 15 خرداد اظهار نظر کرده و خواستار برخورد شدید با اخلال گران در نظم و امنیت کشور شده اند. عَلَم می گوید: روز تاسوعا دو هزار نفر آمدند شعار دادند «زنده باد خمینی، مرگ بر دشمنان وی»، روز عاشورا همین طور شعار دادند. اگر آن روز دست به تفرقه می زدیم. مردم زیاد زیر دست و پا می رفتند. خود بنده با همه خطری که مرا تهدید می کرد شب عاشورا رفتم به چند مجلس روضه و باعث تعجب آخوندان می شد. تصمیم ما بر این بود که روز شنبه خمینی را در قم، و قمی را در مشهد بگیریم، ولی اتفاقی افتاد که باعث شد زودتر بگیریم. دو چیز اتفاق افتاد: 1) خمینی در قم بر منبر رفت و هتاکی زیاد به اعلیحضرت کرد. 2) خبر دیگر آن که قم و مشهد با هم همصدا بشوند و کار خیلی سخت بشود. لذا دیشت 4 بعد از نیمه شب خمینی را گرفتیم! (ص22).
8. کتاب شناسی 15 خرداد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1375.
در بخش نخست، از کتاب هایی یاد می شود که درباره 15 خرداد نگاشته شده و یا به مناسبتی از آن واقعه نام برده شده است. غالب آثار با تاریخ انقلاب اسلامی و شخصیت ها مرتبط می باشد و تحلیل هایی پیرامون قیام 15 خرداد همراه خود دارد (ص27-51).
در بخش دیگر، از مطبوعات کشور یاد شده که از 42 تا 73، مقاله ها یا خاطره هایی در رابطه با 15 خرداد پراکنده اند. گفتنی است که در میان روزنامه ، کیهان و اطلاعات و جمهوری اسلامی، به لحاظ بهره وری در مرتبه نخست قرار یافته اند. از مجله ها (هفته نامه و ماهنامه و فصل نامه) می توان از سروش و اطلاعات هفتگی و پاسدار انقلاب و پیام انقلاب و پانزده خرداد و خواندنی ها و شاهد نام برد (ص61-214).
9. خاطرات 15 خرداد (جلد سوم)، به کوشش علی باقری، حوزه هنری، 1375.
افراد زیر خاطره های خویش را درباره 15خرداد تبریز وایت کرده اند: جعفر اشراقی و محمد حسن بکایی وابوذر بیدار و عقیقی بخشایش و عبدالحسین غروی و سید حسین موسوی تبریزی و محمود وحدت نیا.
1دوازدهم محرم 1342. شورا انقلابی مردم روزافزون بود. عصر روز دوازدهم محرم هنگامی که از منبر پایین آمدم و در میان
ازدحام شدید مردم از مسجد خارج می شدم، در کنار در خروجی، آقای حاج مسیب چاروق چی آهسته به من گفت: الان رادیو در ضمن یک بیانیه کوتاه اعلام کرد که ایت الله خمینی را گرفته اند. من به آقای چاروق چی گفتم: ما را حتماً می گیرند، بهتر است به این زودی اسیر دژخیمان نشویم. درصورت امکان مرا از دست این مردم بگیرید! او با سرعت خود به سرای جدید که در آن حجره داشتند رسانید. هنگامی که من از جلو عبور می کردم، دست مرا گرفته و به داخل سرای جدید کشید و در را بست. سپس جوان مسلمان پر شوری ما را به خانه حاج علی رهنما در اوّل محله کوه سنگی بردند. از سه در خروجی، به سه کوچه راه داشت. ما مدت سه روز در آن محل ماندیم. البته روزها به طور مرتب بیرون می آمدیم و با سخنرانی های مهیج در اطراف محوطه بازار مردم را تحریک می کردیم و شبها نیز به مخفی گاه ها پناه می بردیم(محمد حسن بکایی، ص40-41).
2ما (در اردبیل) آهسته آهسته به خیابان آمدیم. به هر دکانی که رسیدیم می گفتیم: مغازه را تعطیل کنید! چون رفراندوم علیه اسلام و روحانیت و ملت است. مردم هم کرکره ها را پایین می کشیدند. تا جایی که یادم هست در اردبیل استقبال زیادی از رفراندوم نشد. تعداد کمی از عناصر وابسته به ساواک و شهربانی با بلندگو در خیابان ها راه افتادند و فریاد زدند که: مردم بیایید! به رفراندوم ششگانه رأی بدهید! آزادی زنان در آن هست! آزادی روستاییان در آن هست! (ابوذر بیدار، ص74-75).
3نقش تبریز در جریان خرداد 42 بسیار مهم بود. به خاطر دارم که بازار تهران بعد از پانزدهم خرداد به مدت یک هفته تعطیل شد، اما در تبریز با وجود درخواست مراجع تا دو هفته بازار تعطیل بود. عمال رژیم در پشت درها و کرکره و مغازه ها، علامت قرمز گذاشته و بازاریان را به این وسیله تهدید می کردند. کم کم تعطیلی بازار به محله ها و خیابان ها کشیده شد و همه جا مانند روزهای عاشورا تعطیل شد (سیدحسین موسوی تبریزی، ص131-132).
***
10. قیام 15 خرداد، به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378.
این کتاب در سه جلد (زمینه ها و فیضیه و زندان) تنظیم شده است. تردیدی نیست که وزارت اطلاعات با نشر اسناد اداره ساواک، قدم بلندی در روشنگری ماجرای 15 خرداد برداشته است. نکته هایی که این اسناد به دست می دهد، زوایای پنهان سیاست رژیم پهلوی را آشکار ساخته و پژوهشگر را در تحلیل ماهیت قیام 15 خرداد یاری می دهد. امتیازهای این مجموعه درخور ذکر است. نخست این که ترتیب زمانی اسناد رعایت شده است. دفتر اول شامل اسناد پانزدهم اردیبهشت 36 تا پایان 1341 می باشد. دیگر این که در کنار ارایه هر سند به فراخور موضوع، یادداشتی کوتاه در ارتباط با سوژه و شخصیت مورد نظر آمده است. سوم این که کپی هر سند آورده شده است.
1سند زیر (499) که تاریخ آن 19/2/40 می باشد، از این واقعیت حکایت دارد که قیام 15 خرداد، زمینه اجتماعی و سیاسی داشته و نمی توان آن را شورشی کور خواند. همراهی دانشجویان تهران با مذهب و مرجعیت، و آرمان پروری آنان، تردیدی برجای نمی گذارد که حوزه و دانشگاه، به خصوص در میان نسل جوان خود، بستر مساعدی را برای رهبری احیاگرانه امام خمینی پدیدار ساخته بودند. از این رو بود که سیاست حاکمان تزویرگر و ستم پیشه، در رویارویی با مواضع
قاطعانه رهبر فقید انقلاب با بن بست مواجه می شد. حمایت بی دریغ و صادقانه ملت از قیام و امام در طی دوران اسلام زدایی شاه-که پس از رحلت مرجع بزرگوار شیعه، حضرت ایت الله بروجردی، روبه فزونی و توسعه نهاد- از شور و شعور فراگیر حکایت دارد. اینک گزارش اداره ساواک قم را از نظر می گذرانیم:
«محترماً به استحضار عالی می رساند برای برگزاری مراسم چهلم ایت الله فقید بروجردی از روز شنبه 16 جاری به تدریج از شهرستان ها دسته عزاداری به قم آمدند و روز 17جاری بیش از یکصد هزار نفر بر جمعیت معمولی قم افزوده گردید. دسته جات عزاداری در تکایا و مساجد بخش های شهر قم متمرکز و منزل نمودند و با وضع مرتب در خیابان ها حرکت می نمودند روز 18 جاری، ساعت 18 دسته دانشجویان تهران به نام انجمن اسلامی دانشجویان با پرچم های سیاه و دو پرچم سفید که به خط قرمز شعارهایی به شرح زیر: 1- فوت یگانه رهبر شیعیان جهان را به جامعه روحانیت و به مردم مسلمان ایران تسلیت می گوییم. 2- هدف اسلام، آزادی و مساوات است. 3- اجتماع ما نشانه روح ایمان است. سپس از خیابان آستانه به طرف صحن حرکت نمودند. در موقع حرکت شعارهایی می دادند از قبیل «نصر من الله و فتح قریب» یا «لااله الاالله». پس از ورود به مسجد اعظم و دخول در شبستان یکی از آنان با استفاده از بلندگویی که همراه داشتند، مطالبی را که عیناً در اعلامیه پیوست نوشته شده بود ایراد نمود... پس از خروج، شروع به پخش نمودن اعلامیه پیوست را نمودند و با همان ترتیبی که آمده بودند از مسجد خارج و پس از طی خیابان ارم در چهار راه خیابان آستانه و باجک و آذر متوقف شده و چون موقع مغرب بود همگی شروع به اذان گفتن نموده و شعارهایی مانند(علی پیشوای ما بود که تا آخرین قطره خون در مقابل دشمنان دین و وطن جنگید-هدف اسلام، آزادی و مساوات است- ما باید به پیروی از پیشوایان خود با حکومت زور و استبداد مبارزه نماییم) دادند و مقارن ساعت 20 سوار اتوبوسهای خود شده و به تهران مراجعت نمودند. جمعیت دانشجویان تهران بیش از 200 نفر نبودند اما در قم، بیش از 2000 نفر از تماشاچی و عده ای طلاب و کسبه آنان را همراهی می نمودند که شاید مردم عادی آنان را به حساب دانشجویان می گذاشتند.» (ج1،ص308).
2رویدادهای مقارن انقلاب یا اصلاحات
شاهانه، افزون بر این که نقاب ها را کنار زده و ماهیت رژیم ستم شاهی آشکار ساخت، دست اندرکاران حاکمیت را به خانه تکانی سیاسی واداشت. گزارش ویژه ساواک (6/3/42) که از نخست وزیری برای وزیر مشاور (تفضلی) و نیز وزیر فرهنگ (خانلری) و تیمسار ریاست ساواک فرستاده شده است، در حقیقت نوشدارو پس از مرگ سهراب است، چرا که دیوار بی اعتمادی میان ملت و دولت چنان بالا رفته بود که دیگر جز با زور و دیکتاتوری و خون ریزی حکومت ممکن نبود. کارشناسان ساواک به این نتیجه رسیده بودند که تحقیر ملت و ایین و عالمان او که از ماجرای انجمن های ایالتی آغازیده و تا اصول ششگانه اصلاحات شاهانه و رفراندوم فرمایشی و خفقان و کشتار جمعی در تهران و شهرستان ها ادامه یافته است- محبوبیت روحانیون را فراهم آورده است. از این رو، ساواک پیشنهاد می کند که شاه و دار و دسته اش، ظواهر اسلامی جامعه را حفظ نموده و ضمن مذاکره با برخی علمای سرشناس، به تفکیک دین از سیاست پرداخته و از روحانیت بهره گیری های تبلیغی و فرهنگی و آموزشی کنند(ج2، ص304). در این جا، هشدار ساواک به مسؤولان بلندپایه نظام پهلوی را می آوریم:
«در خاتمه به استحضار عالی می رساند با فرارسیدن ایام عزاداری [محرم 83/خرداد 42] و اثرات تبلیغ منفی روحانیون در افکار طبقات متدین و عدم رضایت های موجود، ماه محرم و صفر سال جاری را می توان یکی از دوره های حساس مبارزات سیاسی به شمار آورد. و اضافه نمود که اگر روحانیون و طرفداران آنها با پشتیبانی سایر جناح های مخالفت موفق به ایجاد تشنج گردند، دامنه هرج و مرج وسعت یافته و انقلاب سفید در کشور ایران دچار شکست خواهد شد...» (ج2، ص305).
3حُسن ختام گزینش خود از مجموعه قیام 15 خرداد به روایت اسناد(دفتر سوم) را یادداشتی از ساواک درباره شخصیت شگفت انگیز رهبر قرار خواهیم داد. فضیلت های روحی و فکری و علمی امام خمینی را از زبان دیگران شنیدن، لطفی دیگر می افزاید؛ آنان که سعی در ترور شخصیت و جان او داشتند، در حقیقت آگاهی حاکمان زر و زور و تزویر، از این همه سبب هراس و سرکوبی و حبس و تبعید معظم له به ترکیه و عراق گشت.
«حاج آقا روح الله خمینی، در خمین متولد شده، برای تحصیل به قم آمده و چند سال در قم تحصیل کرده و سپس به اصفهان رفته و چند سال هم در آن جا تحصیل کرده مجدداً به قم آمده و در محضر آقای حاج شیخ عبدالکریم یزدی به تحصیل اشتغال داشته، مدتی هم تحصیل حکمت نمود. و مجتهد مسلم است. در علوم معقول و منقول بسیار وارد و متخصص است.... پس از فوت حاج شیخ عبدالکریم مورد احترام مرحوم بروجردی بود. و در زمان او از مدرسین درجه اول حوزه علمیه قم بوده است. شخصی است خیلی متین و کم حرف، 63 سال دارد. پدر او از مالکین خمین بوده و خیلی عصبانی و شجاع بوده است و با منازعه و اختلافی که با حاکم وقت داشته به دست حاکم وقت کشته می شود. خودش هم مثل پدرش خیلی بی باک و شجاع است. به علوم جدید و سیاست روز هم آشنایی زیاد دارد. در سال های 23 و 24 کتابی علیه اعلیحضرت فقید نوشته است. همیشه اهل مبارزه و سیاست بوده، پنج سال قبل رساله نوشته و در مقام مرجع تقلید قرار گرفته و پیروانی هم داشته است. داماد آقای حاج میرزا محمد ثقفی نوری از روحانیون تهران ساکن پامنار کوچه صدراعظم نوری است و سه فرزند دارد. (ج3، ص289).
***
11. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به کوشش علی باقری، حوزه هنری، 1376.
این دفتر شامل خاطرتی از کسان زیر است: محمد آل طه و علی محمد بشارتی و سید محمد بهاءالدینی و علی محمدی تاکندی و عبدالحسین چهل اخترانی و نصراله خاکی و محمد حسن رحیمیان و ابوالفضل شکوری و محمد صادقی تهرانی و سید محمد کوثری و جواد محدثی و سید محمود مرعشی نجفی و عبدالمجید معادیخواه و حیدر میر یونسی و هادی مهدوی و علی محمد یثربی.
1در محرم (خرداد) 1342، شبی که حضرت امام برای عزاداری به کوچه حکیم تشریف آوردند، من آن جا بودم. آقا سیدمحمد ورامینی پرچم به دست گرفته بود. صبح همان روز، ایشان به منزل ما آمد و گفت امام را گرفتند. من کسانی را به پایین شهر فرستادم تا خبر را برسانند. پایین شهری ها همیشه در صف جلو مبارزه بودند. پس از آن تا پمپ بنزین رفتیم. از آن جا به پل آهن چی رفته، داخل صحن شدیم. آقای مرعشی نجفی و حاج آقا مصطفی هم در صحن بودند. برق را قطع کردند و چون صحن تاریک شد، آقا مجتبی نامی، باتری آورد و صحن را روشن کرد. درگیری کنار پل آهن چی و کوچه آبشار
روی داد. در کوچه آبشار خون مثل آب در جوی ها جاری بود. نظامی ها بسیاری را در مدرسه فیضیه کشتند. در و دیوارهای کوچه ها خونی بود. عصر پانزده خرداد، من فراری شدم و تا 8/9 ماه متواری بودم. بعدها مرا به دادرسی ارتش احضار کردند. در آن جا گفتند: ابوالقاسم وکیلی، بلوا راه انداخته و تو هم با او همدست بودی. من گفتم: ما نبودیم! (سید محمد بهاءالدینی، ص67-68).
2در حال خوردن صبحانه بودم که خبر دستگیری امام به گوشم رسید. چنان پابرهنه و با عجله از در بیرون زدم که لقمه نان و چای در گلویم گیر کرد. تا به کلانتری میدان رسیدم. دسته ای از پایین شهر با قمه و قداره به میدان می آمدند. زن و مرد بیرون ریخته بودند. یک محله نبود. بلکه از تمام شهر در آن جا جمع شده بودند. جمعیت به سمت حرم روانه شد... پسر حاج وکیل برای مردم سخنرانی کرد. پس از مدتی حاج آقا مصطفی وارد شدند و در روبروی ایوان طلا به روی منبر رفتند. درحین سخنرانی فرمودند: پدرم را بردند و نمی دانم اکنون کجاست. مردم شعار دادند: یا مرگ یا خمینی! زن های پایین شهر به ایوان اینه ریخته و بر سرشان می زدند و حسین حسین می گفتند. حاج آقا مصطفی فرمودند: مردم! شما متفرق شوید. اگر کسی به دادمان نرسید، دوباره در این جا اجتماع می کنیم. ما دست بردار نخواهیم بود. سربازها در خیابان تهران جمع شده بودند، در کوچه آبشار جوانی مورد ضرب گلوله قرار گرفت. وقتی دورش را گرفتیم، شنیدیم که می گوید من به آرزویم رسیدم!(محمد علی آذر، ص 128).
2آن روزها، مگر کسی می توانست به شاه تعرضی بکند؟ به جز آن ایمان صد درصد خالص حضرت امام، که از هیچ چیز وحشت نداشت- چه چیزی مؤثر بود؟ حضرت امام به این نحو شروع به سخن کرد: «کاری نکن [ای شاه] که من گوش تو را بگیرم و از این مملکت بیرون کنم.» سخنرانی بسیار داغ و عجیبی بود. همه اش اعتراض به دستگاه و دولت و شاه بود... مردمی که در صحن حضرت معصومه بودند و سخنرانی را می شنیدند، منقلب شدند و لرزه بر اندام شان افتاده بود که امام این قدر با صراحت لهجه صحبت می کند... روز پانزده خرداد، وقت سحر بود که پاسبانی از اهالی همین چهل اختران-که ذاتاً آدم خوبی هم بود- آمد و یواشکی به آقای حاج علی چهل اخترانی
گفت: دیشب هنگام اذان صبح، امام را بردند! تا این خبر رسید، نمی دانم به چه نحوی، به فاصله تقریباً یک ربع یا بیست دقیقه، تمام شهر متوجه شد که امام را برده اند. مردم در حالی که به صورت شان، به بدن شان گِل مالیده بودند به طرف صحن مطهر حضرت معصومه(س) راه افتادند. مرحوم حاج علی به همراه همین هیأت پایین شهر و چهل اختران قیام کرد. ایشان در جلو، و ماهم پشت سرشان. عده زیادی هم از زن و مرد به همراه ما بودند. عده ای از خانمها زیر چادرهایشان اسلحه گرفته بودند. زنها به چادرهایشان گِل مالیده بودند. مردها به سرهایشان گل مالیده بودند و همگی یا مرگ یا خمینی! می گفتند. فریاد صحن را از جا برداشت. سپس اعلام شد بهتر است به طرف پل آهن چی و خیابان تهران برویم. ملت بی تاب و گریان بود. جمعیت از پل آهن چی گذشت و آن طرف پل تا کوچه آبشار. آن جا یک مرتبه متوجه شدند که اتوبوس های ارتش می ایند و مسلسل هم روی آنها سوار کرده اند. مردم هنوز فریاد یا مرگ یا خمینی می کشیدند که یک دفعه تیر اندازی هوایی شروع شد... اولین شهدای پانزده خرداد در همین پل آهن چی و آبشار و خیابان تهران بودند. شاید حدود پانصد یا ششصد نفر در آن جا به شهادت رسیدند و یا زخمی شدند. خون زیادی جاری شد. (سید محمد کوثری، ج205-206).
4وقتی حضرت امام تبعید شدند، مرحوم ایت الله حاج آقا مصطفی به بیوت ایات عظام می رفتند و می خواستند در این باره چاره ای بیندیشند. به منزل پدرم هم آمد و در اتاق من نشسته بودیم. ایشان صحبت را شروع کردند و گفتند: باید چه کار کنیم؟ ناگهان عده ای کماندو، پنجاه یا شصت نفر مسلح، بدون این که یا الله بگویند یا در بزنند، از پله ها وارد اندرون شده اند و وسط حیاط عربده می کشند که: پسر خمینی کجاست؟ مرحوم حاج آقا مصطفی برخاست و من پریدم و گفتم: شما با چه کسی کار دارید؟ گفتند: پسر خمینی! با چکمه وارد اتاق شدند و از روی کتاب ها گذشتند و دست حاج آقا مصطفی را گرفتند. مرحوم پدرم (ایت الله نجفی مرعشی) جلو دویدند و گفتند: این مهمان عزیز من است. کسی که در منزل من هست، حق ندارید دستگیر کنید. اگر مرا می خواهید دستگیر کنید! من اجازه نمی دهم مهمانم را دستگیر کنید! کماندوها دو دستی به سینه پدرم فشار دادند و ایشان روی کتاب ها افتادند. سپس مرحوم حاج آقا مصطفی را گرفتند و پدرم
دوباره مانع شد و مجدداً مأموران یک لگد به ایشان زدند و روی پله ها افتادند. من هم به دنبال حاج آقا مصطفی دویدم و آنان تفنگ را به طرف من گرفتند و گفتند: اگر تکان بخورید می زنیم! سپس ایشان را از منزل بردند! (سید محمود مرعشی نجفی، ص240-241).
***
12. خاطرات 15 خرداد، دفتر هشتم، به کوشش علی باقری، حوزه هنری، 1378.
خاطره ها و تحلیل هایی در این رابطه با 15 خرداد و قیام و رهبری امام خمینی، در این کتاب به چشم می خورد: حیدرعلی جلالی خمینی و سیدمحمد خاتمی و سیدهادی خامنه ای و سید نورالدین طاهری شیرازی و سیدجواد علم الهدی و محمدرضا فاکر و محمدتقی فلسفی و علی اصغر مروارید و فرج الله واعظی.1
بعد از آن که امام به قم برگشتند، یک روز که در خدمت شان بودیم نزدیک ظهر می خواستیم از خدمت شان مرخص بشویم. امام فرمودند: چند نفر بمانند. آن چند نفر آقای صانعی و آقای توسلی و... بودند. فهمیدیم که مسأله ای پیش خواهد آمد. بعد از چند دقیقه دو نفر آمدند و در بیرونی نشستند. آن ها را نمی شناختیم، بعدها گفتند: یکی از آن دو نفر معاون نخست وزیر بوده است. یک ربع نشستند تا امام از اندرونی خارج شدند و فرمودند: آقایان فرمایشی دارند؟ یکی از آن دو نفر گفت: آقا! ما از طرف نخست وزیر- منصور آمدیم. آمدیم دست تان را ببوسیم! پایتان را ببوسیم! و از شما اجازه بگیریم تا ایشان مشغول به کار بشوند! امام فرمودند: من با هیچ کس عقد اخوت نبسته ام و بی جهت هم با کسی دشمن نخواهم بود! نگاه می کنم اگر منصور این حرکات و اعمال را که قبلی ها شروع کردند، ادامه دهد! ما همان هستیم! اما اگر از اعمال شان برگشتند، آن وقت فکر دیگری خواهیم کرد! یکی از آن دو نفر گفت: آقا! خیلی مشکل و سخت است! پانزده خرداد، چقدر مردم کشته شدند و چه خون هایی ریخته شد؟ امام با این جملات برافروخته شده و فرمود: «کی کشت؟! پانزده خرداد را کی به وجود آورد؟!» آنها وقتی این حالت امام را مشاهده کردند و این حرف ها را شنیدند، چنان خوفی در دل شان افتاد که شروع به لرزیدن کردند. امام ادامه داند: «این درست است کسی که ادعا می کند اول شخص مملکت است بگوید من می کشم! من می بندم! من می زنم؟! آقا! تو کُشتی! تو
بستی! تو زدی! دیگر چه چیزی از دست تو برمی اید؟! «آن ها گفتند: آقا! اجازه می دهید فرمایشات شما را یادداشت کنیم؟ امام اجازه فرمودند و آنها یادداشت کردند. بعد گفتند: آقا! اجازه می دهید که یک بار دیگر بیاییم خدمت تان! و دست تان و پای تان را ببوسیم؟ امام فرمودند: «خیر!» و آنها هرچه اصرار کردند امام قبول نکردند! در نتیجه بلند شدند و عقب عقب از اتاق بیرون رفتند!(جلالی خمینی، ص21-22).
2منزل ما در قلهک، چهار راه رفعت بود و جلسه دوم در آن جا تشکیل شد. همه آقایان علما [که به تهران مهاجرت کرده بودند] تشریف آوردند و مجدداً صحبت هایی شد. آقای شیخ مرتضی حایری فرزند محترم مرحوم حاج عبدالکریم حایری فرمود: نباید از محاکمه ای که اعلام کرده اند غافل شد. باید کاری کرد که محاکمه امام برگزار نشود. البته نباید تقاضا کرد چون قطعاً ترتیب اثر نخواهند داد. ما باید برنامه ای برای مصونیت امام از این گونه محاکمات داشته باشیم. آقایان مطلع هستند که در قانون اساسی آمده است: مرجع تقلید مصونیت دارد و کسی حق محاکمه مرجع تقلید را ندارد. پس باید شاه و دستگاه و کسانی که ایشان را زندانی کرده اند و مردم بدانند ایشان مرجع تقلید بوده و مصون هستند. روی این پیشنهاد شور شد و در آخر تصمیم بر این شد که این کار انجام شود. ایت الله بنی صدر متنی نوشت. این نوشته اصلاح شد. ظاهراً تلگرافی به امام بود و بالای آن نوشته شده بود: «محضر مبارک مرجع تقلید شیعیان جهان؛ ایت الله العظمی خمینی»، پای متن را هم امضا کردند و به دربار و نخست وزیری و دیگر جاها رونوشت کردند. بعد از آن این سؤال مطرح شد که چه کار باید کرد؟ معلوم بود که باید تلگراف را به تلگراف خانه برد. اما در آن شرایط خفقان آلود، کسی که آن را می برد حتماً دستگیر می شد. آقای منتظری گفت من می برم و در جلسه بعد جواب را می آورم. جلسه سوم در منزل ایت الله خادمی تشکیل شد. ولی از آقای منتظری خبری نشد. همه نگران شدند. تقریباً پنج روز گذشت، در جلسه چهارم ایشان آمد و دلیل غیبت خود را گفت: « آن روز از منزل آقای طاهری شیرازی که بیرون آمدم به سمت شاه عبدالعظیم حرکت کردم تا نتیجه جلسه آقایان علما را گزارش کنم، ظهر بود با خود گفتم: اول زیارت می کنم و نماز می خوانم و بعد نزد آقای شریعتمداری و دیگر آقایان [مراجع که به تهران و شهر ری مهاجرت کرده اند]
می روم. وارد حرم شدم. خلوت بود. دست به ضریح گرفتم و مشغول زیارت شدم. یکی دیگر از آقایان (ظاهراً آقای امینی) را دیدم. در همان حال زیارت یک نفر از زیر عبا دست مرا گرفت. فهمیدم مسأله ای است. لذا با دست دیگر پنهانی تلگراف را از جیبم خارج کرده و از زیر عبا به آقای امینی رد کردم. مرا به ساواک شهر ری بردند و در آن جا تلگراف را از من طلب کردند. بعد دستور دادند که مرا بازرسی بدنی کنند. ولی هرچه گشتند، چیزی پیدا نشد. بعد از آن مرا به یک حمام داغ، بی آب فرستادند. از شدت بخار آدم خفه می شد. ولی من چیزی نگفتم، مرا آزاد کردند، من کار خودم را کردم. چون در تهران امکان آن نبود، من به کرمانشاه رفتم و از آن جا تلگراف را مخابره کردم، کسی هم معترض نشد. حتی متن تلگراف را هم تکثیر کردم. الحمدلله بسیار خوب شد. (طاهری شیرازی، ص112-114).
امام برای شروع نهضت خود، ابتدا نامه هایی به خط مبارک خود، خطاب به علمای شهرهای ایران و نجف نوشتند و در آن نامه ها نسبت به خطری که اسلام را تهدید می کرد هشدار می دادند. به خاطر دارم که در این خصوص به اکثر شهرها نامه نوشتند... به من امر فرمودند: «ده تا نامه است که باید شما [به خراسان] ببرید.» شب ساعت 10 بود که خدمت ایشان مشرف شدم. شخصاً تشریف آوردند دمِ در، و نامه ها را به من دادند و فرمودند: «بعد از اذان صبح برو! طوری که کسی از رفتن تو آگاه نشود، وقتی وارد شهر مقدس مشهد شدی، ابتدا به حرم علی بن موسی الرضا(ع) مشرف شو. سلام مرا برسان و از قول من این جمله به آن حضرت بگو: آقا! امر عظیمی را شروع کرده ایم! اگر مصلحت اسلام است شما عنایت کنید و ما را تایید نمایید و اگر مصلحت اسلام نمی باشد ما را از ادامه این کار بازدارید.» بعد ایشان در ادامه سخنان خود فرمودند: «می روی به منازل بزرگان و این نامه ها را به آن ها می دهی.» حضرت ایت الله میلانی بعد از خواندن نامه، آن را تا کردند و به من فرمودند: تا شما مسافرت را تمام کنی و برگردی من جواب آن را خواهم نوشت. بعد در ادامه گفت: به ایشان (حضرت امام) شخصاً بگویید که من همه جا همراه شما هستم و حرکت می کنم، حتی اگر شده خراسان را ترک می کنم و به تهران می ایم و در صورت لزوم به قم خواهم آمد. ان شاءالله که همیشه امدادهای غیبی همراه ایشان باشد. شب هنگام به منزل حاج میرزا احمد کفایی رفتم. نامه را خواند و درحالی که سرش را تکان می داد به من گفت: این نامه بوی خون می دهد! (علم الهدی، ص134-136).
4یکی از رازهای موفقیت امام، مردمی نگهداشتن این انقلاب بود. مگر کسی برای پانزده خرداد برنامه ریزی کرده بود؟ تا مردم را به خیابان ها بکشاند، تا آن ها به نفع امام جان بازی کنند؟ پیوند تاریخی بین مردم و مرجع و دین و آن مواضع درست امام و نقش معنوی او، سبب شد تا مردم حرکت کنند. امام از همان روزها مخاطب خود را مردم قرار دادند نه جریانات سیاسی و گروه های چریکی! حتی به بعضی از این حرکت ها با بدبینی نگاه می کردند، و با وجود آن که انقلاب پانزده سال طول کشید، تمام تلاش امام این بود که مردم رشد پیدا کنند. در راه رشد مردم دو دسته مؤثر بودند. یکی روحانیون روشن و انقلابی و زمان شناس ما که امروز هم در بسیاری از زمینه های حیاتی کشور مؤثر بوده و نقش دارند. و این ها بودند که سبب شدند افکار امام به میان مردم بیاید و آن جنبه مترقی دین در بین مردم مطرح شود. دوم افراد روشن فکرِ جوان و متدین بودند که سعی کردند احساسات و اندیشه نسل جوان را به حرکت مذهبی نزدیک کنند. و در نهایت پیوندی که همه این ها با هم و با محوریت امام پیدا کردند، بزرگترین نهضت مردمی زمان را به وجود آورد که بر مبنای دین استوار بود، و شرط بقای این انقلاب، حفظ دو جنبه مهم «دینی مردمی» و «مردم دینی» است. چون نمی توان بدون توجیه مردمی که انقلاب کرده اند مسایل را به نام دین و به زور به آنها تحمیل کرد، پس باید قدرت روشن گری و اقناع زیاد باشد. انقلاب دارای این دو جنبه بوده است و از این پس هم حفظ و گسترش این دو جنبه مهمتر است: دینی و مردمی بودن. این کار مشکل است و امام در این زمینه موفق بودند و جمهوری اسلامی را بر این اساس مستقر کردند و قانون اساسی بر این اساس نوشته شد (سیدمحمد خاتمی، ص57-58).
***
آن چه در رابطه با قیام 15 خرداد و رهبری آن، گفته یا نگاشته اند، گوشه هایی از تاریخ یک ملت بزرگ و همیشه بیدار و در تکاپو را ترسیم می کند. پژوهش یا مطالعه در آثاری که گذشت و نیز تأمل در یادگارهایی که مردم بر پیشانی بلند و روشن تاریخ این مرز و بوم تصویر کرده اند، همه و همه از جوانی و زندگی ایده ها و ایمان های پویا حکایت دارد.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
تعداد بازدید: 797