16 تیر 1392
نیلوفر کسری
نخستین عروس دربار پهلوی فوزیه دختر ملک فوآد پادشاه مصر و خواهر ملک فاروق بود . این ازدواج به دلیل کسب وجهه بینالمللی برای خاندان بی ریشه پهلوی و ارتباط میان دوخاندان دست نشانده دولت انگلیس در خاورمیانه یعنی خاندان خدیو مصر و خاندان جدیدالتأسیس پهلوی صورت می گرفت و اتحادی در جهان اسلام پدید میآورد بدین ترتیب فرزندی که پدید میآمد دارای دو ملیت ایرانی و مصری بود و این امر برای مقاصد بعدی استعمار انگلیس مورد استفاده قرار می گرفت. تنها مشکلی که باقی میماند ایرانیالاصل نبودن فوزیه شاهزاده مصری بود که مسئله ازدواج با ولیعهد ایران را مشکل میساخت. چرا که بنابه تأیید مجلس ملکه ایران میبایست ایرانی باشد. پس راهکاری اندیشیده شد که با طرح و تصویب پارهای قوانین بتوان فوزیه را ایرانیالاصل قلمداد نمود.
بلافاصله بعد از اعلام نامزدی فوزیه و محمدرضا در ایران، مراسم عقد رسمی در مصر صورت گرفت و سپس ملکه نازلی مادر فوزیه به اتفاق فوزیه و خواهران او به تهران آمدند و در ایستگاه راهآهن مورد استقبال قرار گرفتند. برطبق دستور شاه تمام مسیرهای آنان در شهرهای بین راه و سراسر تهران چراغانی شد و کلیه خانهها به دستور بلدیه تمیز و پاکیزه گشت. کاخ شاهی با اشیاء عتیقه تزیین یافت و خاندان سلطنتی با لباسهای تشریفاتی و ظواهر فریبنده آماده پذیرایی شد. اما با تمام اینها دربار ایران نسبت به دربار مصر بسیار فقیرتر و بیریشهتر بود و این گونه ظاهرسازیها هرگز نمیتوانست این اختلاف را پنهان سازد. طی مراسم عروسی بسیار تجملی که در هفت شبانه روز انجام شد اختلاف فرهنگی بین دو خانواده بیش از پیش بروز کرد و در بسیاری از موارد به درگیری انجامید. مسلماً دو سر این اختلاف بر روابط خصمانه تاجالملوک و ملکه نازلی قرار داشت. ملکه نازلی با رفتار زننده و بی اعتنایی خود نسبت به تاجالملوک خشم او را برمیانگیخت تا جایی که طی برخوردهای لفظی در کاخ گلستان، اختلافات به اوج رسید و تنها با وساطت سفیر مصر و عذرخواهی او پایان پذیرفت. ملکه نازلی پس از انجام مراسم عروسی به سرعت از ایران خارج شد چرا که رضاشاه از او دل خوشی نداشت و رفتار او در نظر ایرانیان بسیار سبک و جلف بود به طوری که بی پروا در مجامع عمومی با افراد مختلف به معاشرت میپرداخت.
بدین ترتیب فوزیه که دختر خجالتی و حساس بود و به زبان فارسی نیز آشنایی نداشت مدت کوتاهی پس از عروسی میان زنان موشکاف و قدرتمند دربار قرار گرفت که بر سر هر مسئله بی اهمیتی مبارزه مینمودند. فوزیه که تنها ندیمه مصریش همدمش بود، یا میبایست در برابر این قدرتها سر فرود آورد و یا به مبارزه با آنها به پا خیزد.
شایان ذکر است که هر دو راهحل نزد فوزیه مردود بود چرا که تربیت خانوادگی او به نوعی نبود که بتواند زورگویی را تحمل کند و ضمناً مسائل جاری دربار بیاهمیتتر از آن به نظر میرسید که بر سر آن به مبارزه بپردازد. بنابر این او که یارای مقاومت در برابر تمسخرات مادر و خواهران محمدرضا را نداشت به تدریج « گوشهگیری» نمود و تنها با خدمه مصری و زن سفیر مصر رفت و آمد مینمود؛ امری که خانواده پهلوی آن را ناشی از غرور و خودبینی پنداشتند و رجال، حمل بر خجالتی بودن وی کردند.
در این میان تنها حامی فوزیه پدر شوهرش رضاشاه بود. فوزیه همه روز رأس ساعت یازده با رضاشاه دیدار میکرد و با او به صحبت میپرداخت. گاه به دستور شاه با شوهرش برای افتتاح پروژههای جدید، بیمارستانها، کارخانهها و... گسیل میشد. تنها چند ماه بعد از ازدواج به دستور رضاشاه ایستگاه سفید چشمه راهآهن به ایستگاه فوزیه تغییر نام داد و میدانی با این نام ساخته شد.
رضاشاه که قصد داشت از طریق این وصلت در سطح جهانی اعتباری بیابد، به داشتن فرزند پسر (با تابعیتی مصری و ایرانی) بسیار دلبسته بود. اما تولد شهناز در 5 آبان 1319 نقشه او را برهم زد و فوزیه را با آن روی سکه آشنا نمود. چه شاه پیر پس از شنیدن خبر تولد فرزند دختر اخمهایش را درهم کشید و ناخشنودی خود را ابراز نمود. او در جایی شنیده بود که ولادت اولین نوزاد دختر در خانواده سلطنتی شگون ندارد و شوم است. سالها پیش به او گفته بودند اگر اولین نوزاد سلطنتی دختر باشد آن پادشاه کشته و یا تبعید میشود و عجیب اینکه این پیشگویی عوامانه در سال 1320 به تحقق پیوست.
در این میان اوقات تلخیها، گفت وگوها و حرف و حدیثهای افراد گوناگون و از همه مهمتر طعنههای تاجالملوک و خواهران شاه حالت روحی فوزیه را بدتر نمود. فوزیه با توجه به بیماریش پس از تولد شهناز، و بی توجهیهای شوهرش پس از خلع رضاشاه ، به بهانه استراحت به مصر رفت و دیگر برنگشت . جالب اینکه تصمیم فوزیه مبنی بر جدایی از محمدرضا با شگفتی دربار ایران روبه رو نشد. محمدرضا به منظور برقراری روابط و بازگشت فوزیه هیئتی به رهبری دکتر قاسم غنی به مصر گسیل کرد. دکتر غنی با بزرگان و رجال مصر مذاکره کرد تا فوزیه را مجبور به بازگشت کند. حتی نامههایی با خود داشت که دربر گیرنده پیامی مخصوص برای فوزیه بود و طی آن شاه ایران متعهد شده بود که ملکه مادر و اشرف را از ایران خارج نماید و فضای کاخ را برای زندگی مشترک مهیا سازد. اما فوزیه رسماً اعلام کرد که از ترس جان خود نمیتواند به ایران بیاید چرا که ملکه مادر و اشرف قصد مسموم کردن او را داشتهاند. بالاخره تلاشهای هیئت ارسالی نتیجه نبخشید و فوزیه دیگر هرگز به ایران بازنگشت. فوزیه در تاریخ یازدهم تیر ماه 1392 در سن 92 سالگی در شهر اسکندریه مصر درگذشت.
منبع موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
تعداد بازدید: 764