12 مرداد 1392
برای اینکه معلوم شود موضوع اختلاف و درگیری هویدا و آموزگار در چه پایهای قرار داشت لازم است به دو مسئله اشاره کنم. یکی ماجرای نامه معروفی که به امضای «رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات منتشر شد و تظاهرات خونین قم را به پا کرد و در حقیقت اولین شعله انقلاب را روشن ساخت و دوم گفتگویی که شخصاً با آموزگار و درباره کارشکنیهای هویدا در کار دولت او داشتهام.
در مورد «رشیدی مطلق» اینکه در نزد اهل اطلاع روشن است که منشأ نگارش این نامه دفتر مطبوعاتی هویدا بود. این دفتر را فرهاد نیکخواه، معاون سابق وزارت اطلاعات و دفتر و دستکش تصدی میکرد. به هنگامی که هویدا از نخستوزیری به دربار آمد نیکخواه را هم با خود به دربار آورد و ندانمکاریهای همین دفتر بود که آن شعله را روشن ساخت . چگونگی ماجرا چنین است:
خلعتبری وزیر امور خارجه از سفارت ایران در عراق گزارشی دریافت میکند مبنی بر اینکه آیتالله خمینی ضمن مسئلهای از مسایل رساله عملیه خود سلطنت را غیر شرعی اعلام کرده و این نظر تازه در چاپ جدیدی از توضیحالمسائل ایشان چاپ و نشر شده است. خلعتبری این گزارش را در شرفیابی معمول خود به عرض میرساند و شاه که از دریافت چنین گزارشی سخت عصبانی شده بود به وزیر دربار دستور میدهد که در رد و ذم آیتالله خمینی مطلبی نوشته و به روزنامهها داده شود.
پیش از این در زمان عَلََم رسم و سنت این بودکه این گونه اوامر را وزیر دربار به دولت ابلاغ میکرد و وزارت اطلاعات به حسب وظیفه ترتیب کار را میداد. اما این بار وزیر دربار، احیاناً به دلیل همان درگیری که با آموزگار داشت، خواست که از بالای سر دولت عمل کند و تصمیم گرفت که حداقل تهیه متن را دفتر مطبوعاتی خودش انجام دهد و آن نامه مرموز بدین ترتیب در خود دربار نوشته شد. اینکه نویسنده آن چه کسی بود و چرا آن لحن تند و توهینآمیز به کار گرفته شد خود داستان دیگری است. قطعی اینکه، آن نامه به دستور هویدا و به وسیله نیکخواه و بدون اطلاع دولت و وزارت اطلاعات تهیه شد و چون سابقه نداشت که دربار مستقیماً مطلبی را برای چاپ به روزنامهها بدهد برای چاپ آن از طریق وزارت اطلاعات اقدام شد. این درست مقارن ایامی بود که کنگره «حزب رستاخیز» در سالن 12 هزار نفری استادیوم آریامهر تشکیل شده بود و آموزگار با انتخاب مجدد به دبیر کلی حزب و در اختیار گرفتن هر دو سمت دبیر کلی و نخستوزیری ، خود را پیروز صحنه میدانست . درست، مقارن احساس پیروزی آموزگار، هویدا، مشت خود را ، که همان نامه کذا باشد، به طرف او پرتاب کرد و این نامه دربسته را فرستاده دربار، به داریوش همایون، یعنی وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه آموزگار، در زمانی که در کمیسیون قانون اساسی کنگره شرکت داشت تسلیم کرد و او که از همه جا بیخبر بود و تصور میکرد دستور از بالاست و او باید مجری منویات باشد آن پاکت دربسته را که آرم دربار هم داشت، به خبرنگار اطلاعات که در کنگره حضور داشت سپرد، با تأکید بر این امر که باید در اولین فرصت به چاپ سپرده شود و آن نامه پس از یکی دو روز معطلی در اطلاعات در صفحات داخلی روزنامه به چاپ رسید و شد آنچه که نباید بشود. در آن زمان هویدا که میخواست دولت را با مشکل روبرو کند، شاید خودش هم نمیدانست که چه آشوبی برپا میشود. آشوبی که حتی سر خود او را به باد خواهد داد.
منبع: کتاب پس از سقوط : سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی/ خاطرات احمد علیمسعود انصاری. منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385
تعداد بازدید: 733