15 مرداد 1392
براى نخستين بار تاريخ خرمشهر از زبان اقشار مختلف زنده ضبط ميشود و در مجموعه هزار صفحهاى همراه صدها تصوير به چاپ ميرسد. فيلم مستند خرمشهر نيز به روايت حادثه سازان در حال تهيه است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی انقلاب اسلامی، سایت عصر ایران خبر داد، خاطرات ناگفتهاى از شكلگيرى مبارزات سياسى و نهادهاى مدنى در دهههای 1340 و 1350 شمسى و نقش گروههاى اسلامى، قومى، ماركسيستى و روشنفكرى از جذابيتهاى اين مجموعه هستند.
اين موضوع كه چرا سطح مبارزات و اگاهى دينى چه در بخش تشكيلاتى و چه در بخش احياگرى دينى ، خرمشهر را به طراز پايتخت ميرساند در متن مصاحبه ها پاسخ داده ميشود. همچنين موضوعاتى نظير دلايل رشد انجمن حجتيه و گستردگى فعاليت بهاييان و چگونگى تشكيل حزب الله و مبارزه مسلحانه و تاثير فضاى اقتصادى بر رشد سريع گروههاى سياسى و روشنفكرى و نقش سخنرانىهاى داغ دكتر شريعتى ، فخراادين حجازى و مهندس بازرگان و سفرهاى ساليانه مبلغين مذهبى نظير آیتالله مكارم شيرازى، آیتالله على دوانى، مهندس مصحف و دهها سخنران ديگر از مباحث تاريخ شفاهى است كه تاكنون در سينه پيشكسوتان مكتوم مانده بود و اينك به شكل كتاب و فيلم مستند به بازار محصولات فرهنگى عرضه خواهد شد.
احمد فروزنده كه تا پيش از اين در كسوت سردار سپاه پاسداران خدمت ميكرد، حالا بعد از بازنشستگى، قريب يك سال است مشغول تهيه تاريخ خرمشهر است.
او متولد ١٣٣٥ آبادان است اما از نوجوانى به دليل بازنشستگى پدرش از شركت نفت آبادان به خرمشهر آمد. به همراه دوازده برادر و خواهر در شهر بندرى خرمشهر سكونت گزيد. در دبيرستان به تشكلهاى سياسى روى مى آورد. سالهاى 1349 تا ١٣٥٥ سالهاى پرالتهاب شهر كوچك خرمشهر است كه گروههاى مختلف سياسى و مذهبى شكل ميگيرند؛ گروههايى با تز مشى مسلحانه و سرنگونى رژيم شاه تا جريانهاى ملايمتر كه استراتژى فرهنگى را برگزيده بودند. ساواك در ضربات مختلف در طى اين سالها قريب پنجاه نفر را دستگير ميكند. او در نهايت در سال ١٣٥٥ در دانشسراى اهواز دستگير و قبل از پيروزى انقلاب آزاد ميشود. احمد فروزنده با پيروزى انقلاب اسلامى به عضويت سپاه پاسداران درآمد.
تاريخ شفاهى خرمشهر به وقايع سرنوشت ساز از ١٣٣٢ تا تصرف خرمشهر در چهارم آبان ١٣٥٩ توسط ارتش صدام ميپردازد. بعد از گذران سالها و براى زنده نگهداشتن آن خاطرات، بسيارى از فعالان مذهبى و سياسى و رزمندگان در جلو دوربين مينشينند و به بازخوانى نقش خود در حوادث خرمشهر ميپردازند.
در پرسشى از احمد فروزنده از اين كه آيا مسئولين سياسى، نظامى و امنيتى رژيم شاه يا گروههايى نظير بهاييان و ماركسيستها و قوم گرايان مورد استفاده قرار خواهند گرفت يا خير گفت: تعدادى از فرماندهان شهربانى و ژاندارمرى و گذرنامه و پادگان دژ را به دليل ادامه ارتباط آنها با انقلاب اسلامى و جنگ كه در دسترسمان بودند و هم رزم ما در جنگ تحميلى بودند را يافتيم. با آنها مصاحبه كرديم و خوشبختانه بيشترين اطلاعات آمارى را در مصاحبه هايشان ارائه دادند. آمارى از نيروها و پاسگاهها و عملياتهايشان در مقابله با رژيم بعث عراق در سالهاى ١٣٤٩ تا ١٣٥٧؛ مهمتر آن كه نقشههاى رژيم بعث را براى جذب جوانان ايرانى و خرابكارى در تاسيسات حياتى ايران تشريح كردند كه بسيار جذاب بود.
مثلا مرزبانى خرمشهر در قبل از انقلاب كوششى گسترده در مقابله با جاسوسى رژيم بعث انجام ميداد كه گاه در تعارض با عمليات ساواك بود. مرزبانى علاقه داشت از عمق يك تا سه كيلومترى اخبار كسب كند اما ساواك به كسب اخبار از درون ارتش و دولت عراق علاقمند بود. نيروى دريايى به تحركات ناوچههاى نيروى دريایى بصره حساس بود و پادگان دژ خرمشهر (نيروى زمينى) آرايش نظامى عراقيها در مرز خاكى را زير نظر گرفته بود. در خرمشهر شش ارگان بر روى عراق كار ميكردند كه بدون هماهنگى با يكديگر بودند. آنقدر حجم كار اطلاعاتى بر روى عراق بسيار بود كه بايد بگوييم به بى نظمى منجر شده بود.
برخى منابع محلى كه فرصت طلب بودند به چند ارگان خبر ميدادند و پول ميستاندند و به قول امروزيها ارتش و نيروى دريايى و شهربانى را سر كار ميگذاشتند . تنها ساواك بود كه با تقاطع اخبار، متوجه تشابه اخبار شد و بعد از اعزام يك گروه از ستاد ارتش و ساواك اين حدس تاييد شد و متخلفين مجازات شدند.
يك مرز نشين باهوش و زيرك اما ماجراجو به نام جابر چينكو (چينكو : بلم ، قايق بسيار كوچك) كه قاچاقچى چاى به بصره بود توانسته بود درآمد مناسبى از فروش اخبار به شش ارگان نظامى امنيتى در خرمشهر به دست آورد. به هر ارگان بر حسب نيازش خبر ميفروخت واز اين راه وضع مالىاش بهبود يافته بود. كم كم در روستاى خيّن به قدرت محلى تبديل شد و هر شب يك افسر ايرانى از يك ارگان ميهمانش بود. به ناچار شيخ روستا هم احترام فراوانى به او ميكرد و رييس پاسگاه هم گاه گاهى از او ميخواست نزد افسران نظامى امنيتى تعريف و تمجيدش نمايد. جابر چينكو براى خودش كسى شده بود، هم در بصره احترام داشت هم خرمشهر.
يك افسر جوان مستقر در ستاد مشترك تهران متوجه تشابه اخبار ارسالى شد و بعد از بررسى در سوابق اخبار ارسالى از خرمشهر نظر داد كه منبع قريب به دويست گزارش يك نفر است. بعد از گرفتن استعلام از نام اصلى منبع خبر، معلوم شد همه اين اخبار از سوى يك نفر بوده و آن كسى نبود جز يك بى سواد باهوش قاچاقچى به نام جابر چينكو.
ساواك جابر چينكو را تنبيه و از فروش خبر ممنوع كرد اما به ساواك خرمشهر دستور داد او را كنترل و نگذارد تا قريب چهار ماه به عراق تردد كند. ساواك بعد از آن ماموريتى جديد به جابر چينكو داد. از جابر چينكو براى دادن اخبار فريب به استخبارات بصره استفاده كرد و او را روانه بصره كرد.
همين جابر چينكو بعد از انقلاب دست به كار شد و اخبارى مختلط اعم از راست و دروغ را به ارگانهاى جديد التاسيس ميداد كه اتفاقا خيلى زود يك نيروى جوان سپاه خرمشهر آن را كشف كرد و چون در فضاى بعد از انقلاب تعداد داوطلبان به همكارى بسيار بودند او كنار گذاشته شد و تنها خاطرات خنده دارش باقى ماند.
ارگانهايى كه بعد از انقلاب درباره عراق فعاليت ميكردند عبارت بودند از: نيروى دريايى منطقه سوم، سپاه، فرماندارى، شهربانى، مرزبانى ، پادگان دژ و ژاندارمرى. متاسفانه بسيارى از اسناد آنها نابود شده است اما خاطرات مهم در سينهها مكتوم ماندهاند كه اميد ميرود به تحرير درآيند وبخشى از تاريخ ايران از خطر نابودى نجات يابد.
اسناد همه خاطرات نيستند. خاطرات و سنت شفاهى مكمل اسناد تارخى هستند. به طور مثال ما اسناد خرابكاريهاى گروه حطه - تجزيه طلب - را در اختيار داريم ولى آدمهايى كه خود در صحنه بودند را نداريم و لذا نميتوانيم روح و جان حوادث را به طور ملموس درك كنيم. اسناد فقط به ما زمان و مكان و طول حادثه و نحوه پشتيبانى را نشان ميدهند ولى قادر نيستند سيمايى شفاف و ملموس از فضاى حادثه را ارائه دهند حتى گاه انگيزهها نيز دراسناد يافت نميشود واز همه مهمتر فاقد نمايشگرى روابط انسانى هستند.
از مسئولين ساواك كسى را در ايران نيافتيم كه در مصاحبه شركت كند و بد نيست اعلام شود چنانچه تمايلى به ضبط خاطراتشان از حوادث آن زمان دارند استقبال ميكنيم.
ليست نيروهاى ماركسيست آن زمان را تهيه كرديم و در حال مكاتبه هستيم. از بهاييان بعيد است كسى حاضر به مصاحبه شود اما اگر حاضر باشند ولو به صورت تلفنى حاضريم خاطراتشان را ضبط نماييم. براى ضبط خاطرات ما هيچ مرزبندى با كسى نداريم و اين مهم را در عمل ثابت كردهايم .درباره بهاييان هم حوادث جذابى وجود دارد. مبارزه دو گروه انجمن حجتيه و بهاييان داراى حوادثى جذاب هست كه حتى ميتوانند مضامين نمايشى خوبى به حساب آيند. در يك نمونه به نفوذ انجمن حجتيه در بهاييت خرمشهر بايد اشاره كرد كه سير حوادث آن بسيار ماجراجويانه است.
فرد مسلمانى كه بهايى شده بود توسط انجمن حجتيه دوباره مسلمان شده اما قرار بود آن را اعلام نكند تا بتواند در گروه مذكور رشد نمايد. او توانست چندين سال خود را بهايى نشان دهد و حتى به مدارج بالايى رسيد. به حدى كه خودش از ارتقاء رتبهاش در هراس بود. او به بسيارى از اماكن و مجالس ميرفت و سخنرانى ميكرد و آن قدر خوب حرف ميزد كه به شيراز و همدان و تهران دعوت ميشد. تنها وقتى انجمن حجتيه تصميم به افشاء آن زد كه مطمئن شد بسيارى از بهاييان كهنه كار به وحشت افتاده و از گسترش تبليغ در ميان مسلمانان عقب نشينى كنند. وقتى فرد مذكور اعلام مسلمانى كرد موجب انفعال و بهت بهاييت شد. آنها مجبور شدند سازمان خود را تغيير دهند و تبليغ خود بر روى برخى از تازه واردها را قطع نمايند.
درباره سخنرانيهاى مهندس بازرگان و آيتالله مكارم شيرازى هم وقايع جالبى از مسلمان شدن برخى ماترياليستها در خرمشهر وجود دارد. آن زمانها برخى از ماترياليستها به اصالت ماده معتقد بودند و خدا را منكر ميشدند. به علت آن كه معلم دبيرستان بودند و در تبعيد به سر ميبردند توانسته بودند جوانانى را جذب خود كنند. سخنرانىهاى مرحوم مهندس بازرگان و آيتالله مكارم و مهندس مصحف و شاهآبادى و جوانان پرشور نظير فواد كريمى و يونس محمدى نقش مهمى در برگشت اين تعداد مبلغين ماترياليسم به دامن اسلام داشت. وقتى گرايش به اسلام شديد شد نيروهاى جوان با انگيزه بيشترى به تبليغ دين پرداختند.
نيروهاى قومى كه تحت آموزههاى رژيم بعث آن زمان عراق (قبل از انقلاب) بودند عموما به طور ناشناس در ايران يا عراق زندگى ميكنند و مشكل ما پيدا كردن آنان است. آنان عموما اكنون به مرز هفتاد سالگى رسيدهاند و قطعا از آنها هم دعوت خواهيم كرد.
در پاسخ به اين پرسش كه شما دليل مقاومت سى و پنج روزه خرمشهر (در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران) را چه ميدانيد؟ ايشان گفت: اتفاقا يكى از سوالات كليدى ما همين است و پاسخ به اين پرسش يكى از اهداف اين تاريخ شفاهى است. ما بعد از گرفتن خاطرات، چند سئوال كليدى نظير آنچه شما فرموديد از مصاحبه شوندگان ميپرسيم. گروه اول يا نسل اول كه سن شان بيشتر است نقش مطالعات مذهبى دهههای 1340 و 1350 را عنوان ميكنند. نسل اوليها به تاثير مطالعات مذهبى و سپس سازماندهى سياسى اعتقاد دارند. ابتدا مبارزات سياسى در دبيرستانها و سپس در مساجد آغاز شد. گروههاى مختلف مانند حزبالله و مفلحون و منصورون تشكيل شدند و قريب يكصد نفركادر مجرب تربيت شد و همين نسل توانست پيام انقلاب و مقاومت را به نوجوانها انتقال دهد.
گروه دوم يا نسل دوم بر عشق به شهر و محله (شور و هيجان) تاكيد ميورزند. شايد نيمى از نسل دومىها استدلال ميكنند كه ما در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هفده تا بيست ساله بوديم و چندان تحت تاثير مطالعات مذهبى دوران قبل از انقلاب مانند شما نبوديم، ما استخر مختلط ميديديم و ساكسيفون ميزديم و اهل موسيقى بوديم و تقيد چندانى نداشتيم، اما سنتى بوديم. وقتى موج اول انقلاب شروع شد شور و هيجان انقلابى اسلامى پيدا كرديم و در تظاهرات شركت كرديم و در مساجد سازماندهى شديم. بعد از بهمن 1357 كه تجزيه طلبها به آشوبگرى روى آوردند در مبارزه با تجزيه طلبها همديگر را شناختيم و در هر محله يك گروه مقاومت در مساجد تشكيل داديم و زير نظر نسل اولىها سازماندهى شديم. تعاليم سياسى مذهبى ميديديم و اين هستهها بنياد اصلى مقاومت هوشمندانه بود. يك سال بعد جنگ شد، روى غيرت و تعصب دفاع از وطن به دفاع برخاستيم و حالا هم ميبينيد اكثر ماها جانباز بالاى پنجاه در صد هستيم، پا و دست دادهايم يا شيميايى شدهايم و بعدها بود كه با خواندن كتابهاى شهيد مطهرى به بينش عميقتر دست يافتيم.
از احمد فروزنده پرسيديم اين پروژه چه زمانى پايان مييابد، گفت: حداكثر تا يك سال مصاحبهها و جمعآورى عكس و اسناد به پايان ميرسد. سپس نگارش و تدوين و استخراج موضوعات غير تكرارى شروع خواهد شد. اگر آن را شش ماه فرض كنيم اين پروژه تا يك سال ديگر به پايان ميرسد.
تعداد بازدید: 1216