20 مرداد 1392
حسن شمسآبادی[۱]
ایام کودکی و طلبگی
شیخ احمد کافی در سال ۱۳۱۵ش مطابق با اوّل ربیع الاول۱۳۵۵ق در شهر مشهد به دنیا آمد، جدش آیت الله میرزا احمد کافی از جمله فضلاء یزد بود که در اواخر عمر به مشهد آمد و در این شهر سکونت کرد. کافی مقدمات دروس حوزه را نزد جدّش و همچنین در مدارس دینی نواب، میرزاجعفر و حسینقلی خان فرا گرفت و همزمان علوم جدید را در مدرسه غیر دولتی«ایمانی» که توسط حاج سید حسن مومن زاده اداره میشد، دنبال کرد.[۲] در سال ۱۳۳۱ به همراه جدّش در حالی که ۱۸ سال داشت به نجف رفت و در مدرسه مرحوم سیّد اقامت کرد. بعد از گذشت ۵ سال، به تقاضای والدین در حالی که دروس سطح را به پایان برده بود مجددا به مشهد بازگشت. آیت الله سید اسدالله مدنی(شهید محراب)، آیت الله خویی، شیخ حسین راستی و موسوی تبریزی از اساتید او در نجف اشرف بودند. ارتباط وی با آیت الله سید محمد هادی میلانی و آیت الله سید حسن طباطبایی قمی در مشهد و سخنرانی در بیوت آنها که از جمله پایگاههای انقلابی بود، حال و هوای سیاسی به سخنرانیهای او بخشید و به تدریج به شهرت او منجر شد.
آغاز مبارزات سیاسی
اولین گزارش ساواک در اسفندماه ۱۳۴۱ به منبر سیاسی و سخنان انتقادی او در منزل آیت الله قمی اختصاص دارد. بعد از تصویب لایحه اصلاحات ارضی و اعتراض گسترده روحانیون به آن، شیخ احمد کافی و نوغانی از دیگر وعاظ مشهد در منزل آیت الله میلانی درباره اصلاحات ارضی و همچنین لوایح ششگانه سخنرانی کردند.[۳]
بعد از حادثه مدرسه فیضیه قم در فروردین ۱۳۴۲، حوزه علمیه مشهد یکپارچه علیه رژیم حالت اعتراضی به خود گرفت و ضرب و شتم تعدادی از طلاب را بشّدت محکوم کرد، این در حالی بود که در همین روز در مشهد شیخ غلامرضا طبسی و شیخ احمد کافی در منزل آیت الله قمی سخنرانی کردند، آنها در سخنان خود از اقدامات رژیم ابراز تأسف و آن را محکوم کردند. بدنبال این سخنرانی، کمیسیون امنیت استان بعد از تشکیل جلسه در باغ ملکآباد، تصمیم به بازداشت آن دو گرفت و دستور دستگیری آنها را به شهربانی ابلاغ کرد؛ ضمن این که سید جلالالدین تهرانی، استاندار وقت خراسان هم طی تماس تلفنی با آیات عظام میلانی و قمی به آنها درباره حفظ نظم و آرامش شهر تذکر داد.[۴]
بعد از قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ که حضرت امام و برخی از روحانیون از دیگر شهرها بازداشت شدند، شیخ احمد کافی که در این زمان به تهران سفر کرده بود در بخشی از سخنرانی خود در مسجد قندی واقع در خانیآباد با اشاره به دستگیری امام و دیگر علما بیان کرد که؛ بزرگترین شاگرد مکتب اسلام را گرفته و تحت شکنجه قرار دادهاند. ایشان در پایان حضرت امام را نایب امام زمان(عج) و مظلوم معرفی و برای سلامتی و خلاصی او دعا کرد.[۵] اما در همین زمان رژیم جهت مشروع جلوه دادن اقداماتش در دو سالی که بدون وجود مجلس انجام داده بود، درصدد برآمد تا انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی را برگزار کند. با وجود تبلیغات روانی شدیدی که درباره تفاوت این دوره از انتخابات با دورههای قبلی از سوی رژیم صورت گرفته بود، علمای سراسر کشور در اعتراض به بازداشت امام و دیگر جنایات شاه، انتخابات این دوره را تحریم و غیرقانونی اعلام کردند؛ در این راستا شیخ احمد کافی در مجلس روضهخوانی که در تکیه رانندگان در خیابان تهران (امام رضا فعلی) برگزار شد، در سخنانی با اشاره به موضوع انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی، اقدام افراد حاضر شده بر سر صندوقها را که بهخاطر مبلغی پول، سرنوشت خود را به دیگران محوّل کرده بودند را مورد سرزنش قرار میدهد و اقدام آنها را فاقد اجر مادی و معنوی میداند.[۶]
سال ۱۳۴۳ فرا رسید و فراز دیگری از زندگی سیاسی – اجتماعی شیخ احمد کافی رقم خورد. او که در اواخر سال ۴۲ به تهران آمده بود برای همیشه در این شهر اقامت کرد. سخنرانیهای موثر او در تهران باعث شد تا بیش از پیش به عنوان «واعظ مشهور» شناخته شود. با تبعید امام در سال ۱۳۴۳ به ترکیه، وی به همراه شیخ جعفر شجونی و شیخ محمد مقدسیان در نامهای به آیت الله میلانی، نظر ایشان را درباره انتقاد از برنامهها و اقدامات دولت در منابر جویا میگردند؛ اگرچه در این زمان به واسطه خفقان شدید حاکم بر جامعه، آنها پاسخ مثبتی از سوی ایشان دریافت نمیکنند، اما شیخ احمد کافی در بیشتر سخنرانیهای خود از حضرت امام نام میبرد و برای سلامتی و بازگشت او به کشور دعا میکند.[۷]
سخنرانی او در چهارم اسفند ۱۳۴۳ باعث بازداشت و بازجویی و در نهایت دو ماه حبس تادیبی او شد. کافی در سال ۱۳۴۴ مجددا محکوم و به عنوان یک روحانی و منبری ناراحت و مخالف جدی رژیم برای مدتی زندانی شد. ایشان در روز ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ در منزل حضرت امام در قم منبر رفت و با انتقاد از وضعیت جامعه و اقدامات رژیم پهلوی، از امام تجلیل کرد.[۸] کافی بعد از چهار سال حضور در تهران که بر اثر منابر پرجاذبهاش مشهور شده بود، مهدیه تهران را در نوزدهم بهمن سال ۱۳۴۷ در خیابان ولیعصر تاسیس کرد. او همچنین موسس مهدیههای دیگر در شهرستانها از جمله رشت، سیرجان، کرمان و…بود که البته مهمترین آنها همان مهدیه تهران بود. با تاسیس این پایگاه مذهبی و اجتماعی، دعای کمیل و ندبه او که هر هفته در منازل برخی از دوستداران اهل بیت برگزار میشد، در این مکان تمرکز یافت. کافی علاوه بر سخنرانی در مهدیه که بیشتر پیرامون امام زمان و مباحث اخلاقی و احکام دینی بود، با تشکیل کلاسهای آموزش سخنوری و تعلیم فن خطابت و دوره فن تبلیغ و ارشاد کوشید تا نسل منبری جوانی پرورش دهد.
شیخ احمد کافی در تیرماه ۱۳۴۹ و بعد از شهادت آیت الله سعیدی در زندان به مشهد سفر کرد و زمینه را برای حمایت از این شهید فراهم کرد. او به کمک عدهای از روحانیون مبارز این شهر توانست آیت الله میلانی و میرزا جواد تهرانی را متقاعد سازد که دروس حوزه خود را در اعتراض به جنایات رژیم تعطیل کنند. در این زمان موجی از بازداشتها در مشهد آغاز شد، هرچند او مخفیانه از مشهد گریخت اما در تهران دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفت.[۹]
سفرهای تبلیغی به شهرستانها
از جمله فعالیتهای حجت الاسلام احمد کافی سفر به شهرهای مختلف بود که اغلب از سوی هیاتهای مذهبی دعوت میشد. ایشان در دهه ۴۰ و ۵۰ از جمله وعاظی بود که با وجود این که از سوی ساواک اعمال و رفتارش تحت مراقبت و کنترل میشد، هر کجا او را برای سخنرانی دعوت میکردند آن را قبول میکرد و هزاران نفر پای منبرش مینشستند.
از جمله شهرهای که از او دعوت شد سبزوار بود. نامبرده بدنبال دعوتی که از سوی صنف عطارهای این شهرستان از او شده بود در تاریخ ۲۳ اردیبهشت۱۳۵۳ به این شهرستان وارد شد. بنابر برنامهای که برای ایشان در نظر گرفته شده بود قرار بود به مدت ده شب و به مدت نیم ساعت در تکیه عطارها سخنرانی کند. حضور ایشان در سبزوار، شهربانی این شهر را به وحشت و مجبور ساخت در مکاتبه با شهربانی استان خراسان، نظر مافوق خود را در خصوص حضور نامبرده در سبزوار و کیفیت برخورد با او جویا شود.[۱۰]
گزارشها حکایت از آن دارد که سخنرانی شیخ احمد کافی مورد استقبال اهالی سبزوار قرار گرفته است. در گزارشهای شهربانی سبزوار تعداد حضّار در جلسات سخنرانی نامبرده حدود ۱۵هزار نفر ذکر شده است.[۱۱] البته در این زمینه تبلیغات صورت گرفته از سوی صنف عطارها را نبایست نادیده گرفت. این تبلیغات تنها منوط به محدوه شهرستان سبزوار نبود چرا که از شب چهارم سخنرانی کافی در تکیه عطارها، چهل نفر از روحانیون و طلاب علوم دینی نیشابور هر شب جهت استماع سخنان نامبرده به سبزوار وارد و پس از پایان سخنرانی و صرف شام در منزل حجت الاسلام سید فخرالدین افقهی از روحانیون انقلابی شهرستان به شهر خویش باز میگشتند.[۱۲]
کافی در مدت اقامت خود در سبزوار چندین مرتبه جهت ایراد سخنرانی به اسفراین از توابع شهرستان سبزوار هم سفر کرد.[۱۳] با پایان یافتن مدت اقامت ایشان در سبزوار، وی بنابر دعوتی که از ایشان شده بود به نیشابور رفت. استقبال مردم منطقه از سخنان نامبرده از سفر تعدادی از روحانیون و طلاب سبزواری به نیشابور جهت شرکت در مجالس سخنرانی ایشان معلوم میشود.[۱۴] محمدرضا کفاش از افرادی که خود شاهد حوادث انقلاب سبزوار بوده است در خصوص محتوای سخنان کافی در سبزوار چنین میگوید:« مرحوم کافی جدای از مباحث اخلاقی که مطرح میکرد، روضههای نابی هم ایراد میکرد که حداقل ده سخنرانی ایشان در سبزوار انجام شده است. روش ایشان این بود که ابتدا یک بحث حدیثی را شروع میکردند، بیشتر نصایح و توصیههای حلال و حرام و مسائل اخلاقی و نهایتاً وصل به روضه میشد.»[۱۵]
انتقاد شدید از مسائل اجتماعی جامعه، بهائیت و صهیونیسم
حجت الاسلام کافی از جمله افرادی بود که در مقابل ترویج فساد از سوی رژیم به شدت اعتراض میکرد. او نسبت به احکام اسلامی و فقهی حساسیت بالایی داشت. وی از وضعیت بیحجابی در جامعه، خوردن مشروبات الکلی، نمایش فیلمهای غیر اخلاقی در سینماها، رواج فحشاء در جامعه و مراکز فساد چون کابارهها و میخانهها به شدت انتقاد میکرد. در یکی از اسناد موجودِ اداره پلیس تهران، درباره سخنرانی کافی در مسجد امامزاده زید درباره ضرورت ادای واجبات و انتقاد از رواج بی بند و باری چنین آمده است:
« ساعت ۱۹ روز ۱۸/۶/۱۳۴۵ مجلس سوگواری در مسجد امامزاده زید با شرکت ۱۵۰ نفر تشکیل گردید. شیخ کافی به منبر رفت و ضمن سخنان خود بیان کرد در زمان قدیم پدران بچههای خود را به مدرسه میفرستادند قرآن و نماز یاد میگرفتند ولی امروز شاگردان مدارس بیسوادند و محصل ۱۲ ساله نماز خواندن را نمیداند و در تلویزیون زنان می رقصند و دین ما را از ما گرفتهاند و قصد دارند ما را از قرآن جدا کنند…»[۱۶] کافی همچنین نسبت به وضعیت حجاب بسیار حساس بود او در یکی از سخنرانیهای خود در مسجد انصارِ تهران در سال ۱۳۴۵ چنین بیان میکند:« ..زن وقتی بیحجاب بیرون بیاید مردها توجهشان به آنها معطوف میشود و منحرف به گناه میشوند…این مملکت اسلامی میباشد ولی زنان و دختران با پیراهن بالای زانو بیرون میآیند، اگر این آزادی میباشد پس مرگ بر این آزادی. آقایان من برای این ملت از لحاظ دین خطر بزرگی را پیش بینی میکنم، با این وضع نگه داشن دختران و زنان بسیار مشکل شده است شما نگذارید فرزندانتان بیحجاب از منزل خارج شوند.»[۱۷]
البته نباید فراموش کرد که شیخ احمد کافی جدای از مسائل دینی و اجتماعی جامعه، در برخی از سخنرانیهای خود به مسائل سیاسی روز هم میپرداخت. با شدت گرفتن فعالیت بهائیان در کشور که البته با حمایت رژیم در اکثر مناصب دولتی و حساس هم رسوخ کردند، او در منابر خویش موضع شدیدی علیه این فرقه گرفت. در یکی از گزارشهای اداره پلیس تهران در خصوص سخنان او علیه بهائیت این چنین آمده است:« شیخ احمد کافی خراسانی در مسجد حضرت علی علیه الاسلام به منبر رفت، پس از بحث پیرامون مسائل مذهبی اضافه نمود آقایان بهاییان با اخلاق و رفتار خودشان مسلمانان را اغفال میکنند و عدهای دیگر تبلیغ میکنند…»[۱۸] او در یکی دیگر از سخنرانیهای خود که در مسجد فروتن تهران در سال ۱۳۴۷ برگزار شد درباره خطر این فرقه و همچنین اسرائیل چنین میگوید:« .. شما مسلمانان نباید با یهودیان معامله کنید، برای این که از شما استفاده میکنند و از پول شما اسلحه میخرند و بر جان شما مسلط میشوند، همه در روزنامهها میخوانید اسرائیل با اردن هاشمی جنگ میکند مثلا این کارخانه جنرال استیل مال یهودست کارخانه ارج مال بهائی میباشد. از آنها اجناس خردیداری نکنید…»[۱۹] کافی حتی استفاده از فراوردههای شرکت ثابت پاسال از جمله استفاده از گاز را به علت وابسته بودن آن به بهائیان حرام اعلام میکند.[۲۰]
همان طور که ذکر شد او از مسائل جهانی هم غافل نبود. در نیمه خرداد سال ۱۳۴۶ مطابق با ۲۲ صفر ۱۳۷۸ق رژیم غاصب اسرائیل حمله شدیدی را علیه کشورهای عربی آغاز و طی شش روز قلمرو وسیعی از خاک کشورهای درگیر جنگ را تصرف کرد. این مساله بازتاب وسیعی در کشورهای اسلامی پیدا کرد. شیخ احمد کافی هم چون دیگر روحانیون در این برهه بخشی از سخنان خود را به این موضوع معطوف داشت. نامبرده در منبر خود در سرای خالقی بازار تهران در تاریخ ۱۷/۳/۱۳۴۶ در خصوص لزوم دفاع ایران از کشورهای مسلمان درگیر جنگ با اسرائیل چنین بیان کرد:« …اگر دولت ایران پشتیبانی فوری خود را از برادران عرب ما اعلام نکند، ما مسلمانان ایران سرشکسته خواهیم بود. من از روی این منبر با صدای بلند به دولت و مسئولین اعلام مینمایم که هر چه زودتر به کمک برادران مسلمان ما بشتابید و شّر مردم یهود را از سر آنان کوتاه کنند، ملت یهود سه روز است که روزه میگیرند تا در مقابل اسلام و قرآن پیروز شوند، آنها برای نابودی قرآن میجنگند. به همین مناسبت مجلس دعا و نیایشی برای پیروزی برادران مسلمان از ساعت ۱۵ الی ۱۷ امروز در مسجد ارگ برقرار است…»[۲۱] نگاهی گذرا به سخنرانیهای شیخ احمد کافی نشان از آن دارد که وی در اغلب سخنرانیهای خود در این سال به مساله قوم یهود، جنگ اسرائیل با اعراب و ظلم و ستمهای آنها بر ملت مظلوم فلسطین پرداخته و در پایان برای پیروزی مسلمانان دعا و اسرائیل را لعن کرده است.[۲۲]
انتقادات شدید او از رژیم در منابر باعث شد که به مدت دو سال به ایلام تبعید شود اگر چه در اثر تلاشهای آیت الله سید احمد خوانساری و فلسفی در آذرماه ۱۳۵۵ بعد از یک سال تبعید مجددا به تهران بازگشت و سخنرانی و منابر خود را دنبال کرد.
کافی در تیرماه ۱۳۵۷ به همراه عموی خود شیخ زین العابدین کافی به حج عمره مشرف و در بازگشت به سوریه سفر کرد. در همین سفر بود که با امام موسی صدر در شهر صور لبنان دیدار کرد. با پایان یافتن سفر به مکه و سوریه، در بازگشت به تهران که مصادف با نیمه شعبان بود برخلاف سالهای قبل که جشنهای مفصلی از سوی وی در مهدیه تهران برگزار میشد به دستور حضرت امام[۲۳] از برپایی این جشن ها خودداری و مجبور شد در اثر فشار و تهدید ساواک در ۲۹ تیرماه به همراه خانواده به مشهد مسافرت کند، سفری که به منزله پایان عمر او بود. حجت الاسلام در روز جمعه ۳۰ تیر۱۳۵۷ در اثر تصادف بین راه قوچان و مشهد به همراه پسر ده سالهاش کشته شدند.[۲۴] تصادف او از سوی مردم ساختگی و از جانب ساواک تعبیر و در فضای انقلابی سال ۱۳۵۷ بوی سیاسی به خود گرفت و بازتاب وسیعی در مشهد و در کشور یافت.
بازتاب وفات شیخ احمد کافی در مشهد
مردم مشهد با آمدن به خیابانها و اعلام ساختگی بودن تصادف، کشته شدن او و فرزندش را توطئه جدید رژیم جهت حذف مخالفان خود دانستند. دلیل آنها این بود که چون ایشان برخلاف سالهای قبل که جشن نیمه شعبان را با شکوه هر چه بیشتر برگزار میکرد ولی امسال به پیروی از فرمان امام، از برگزاری اعیاد شعبانیه خودداری و قصد ترک تهران و آمدن به مشهد را داشته است لذا باعث خشم رژیم و در نتیجه وقوع این حادثه ناگوار شده است.[۲۵]
تشییع جنازه شیخ احمد کافی در زادگاهش موجی از تظاهرات و راهپیمایی علیه رژیم را بدنبال داشت، در این تظاهرات حدود ده هزار جمعیت از اقشار مختلف مردم حضور داشتند. آنها ضمن حرکت بهسوی حرم مطهر امام رضا(ع)، شعارهایی چون «زنده و جاوید باد یاد شهیدان، نصرمن الله و فتح قریب، زنده و جاوید باد خمینی، خمینی بتشکن، برس به فریاد ما و مرگ بر شاه» سر دادند.[۲۶]
رژیم که از این وضعیت احساس خطر کرده بود به مأموران خود دستور داد تا راهپیمایان را متفرّق سازند. با دخالت مأموران اوضاع متشنّج شد و طی درگیری که بهوجود آمد عدهای مقتول و مجروح شدند. شهربانی استان خراسان در گزارش مبسوطی، تعداد کشته شدگان را یک نفر پلیس و یک دختر ۱۴ ساله مجهول الهویه و تعداد مجروحین را ۲۹ نفر اعلام کرد.[۲۷] در گزارش ساواک از کشته شدن یک پاسبان و زخمی شدن پنج مأمور هم صحبت شده است.[۲۸] روزنامه خراسان در گزارش مبسوطی که از تشییع جنازه کافی در مشهد ارائه کرده، بیان می کند که در اثر درگیری یک پاسبان کشته و هفت نفر مجروح شدند.[۲۹]
بر اساس وصیت خود کافی، مبنی بر دفن ایشان در مهدیه تهران، جنازه پس از طواف در حرم رضوی و خواندن نماز توسط آیت الله شیرازی بر جنازه، به تهران منتقل گردید. رژیم که از متشنج شدن اوضاع در تهران هراس داشت دستور داد تا جنازه شیخ احمد کافی شبانه به مشهد بازگردانده شده و در خواجه ربیع دفن گردد. عبدالعظیم ولیان، استاندار خراسان و نایبالتولیه آستان قدس هم طی نامه محرمانهای به سرتیپ ایمانی، ریاست شهربانی استان خراسان از او خواست تا جهت برقراری نظم و آرامش و ممانعت از تظاهرات مردم در روزهای سوم، هفتم و چهلم وفات کافی، اقدامات امنیتی ویژهای را در مشهد اجرا نماید.[۳۰]
در هر حال ضرب و شتم مردم در روز تشییع جنازه کافی، جوّ مشهد را بار دیگر ملتهب ساخت، بهطوری که انقلابیون شبانه اعلامیههایی علیه رژیم و شخص شاه در سطح شهر توزیع کردند. بازاریان مشهد هم جهت ابراز همدردی مغازههای خود را بستند. این امر در بین بازاریانی که دکانهای آنها در خیابانهای خسروی نو، خسروی، نادری و اطراف منزل سید عبدالله شیرازی واقع گردیده بود، محسوستر بود. عدهای از مردم که از حادثه مذکور خشمگین شده بودند با هجوم به یک باب مغازه مشروب فروشی در خیابان دانشگاه آن را به آتش کشیدند. آنها همچنین با استفاده از مواد آتش زا، سینما آریای مشهد را به آتش کشیدند به طوری که در این حادثه سینما به کلی سوخت.[۳۱]
و این گونه حیات و ممات حجت الاسلام شیخ احمد کافی برای نهضت حضرت امام مثمرثمر واقع شد……
پینوشتها:
[۱]. کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی
[۲]. مهدی کافی، واعظ ماندگار حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی، تهران، نشر سبحان، چاپ اول، ۱۳۸۹، ص۲۴٫
[۳]. حسن شمس آبادی، نقش علمای مشهد در انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۹، ص۱۶۱
[۴]. واعظ شهیر حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک؛ تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص ۳٫
[۵]. همان، ص ۲۵، ۴۲ـ۴۳٫
[۶]. همان، ص ۱۳٫
[۷]. روزنامه اعتماد ملی، «موسس مهدیه؛ به مناسبت سالگرد شیخ احمد کافی»، مورخ ۲۳/۴/۱۳۸۸٫
[۸]. واعظ ماندگار؛ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی، پیشین، صص۴۵۲ و۴۵۳
[۹]. همان، صص۴۵۳ و۴۵۴٫
[۱۰]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی۱۳۰۶، سند شماره۱۸٫
[۱۱].همان، اسناد شماره ۲۰،۲۸،۳۰٫
[۱۲]. همان، اسناد شماره ۲۶و۲۹٫
[۱۳]. همان، سند شماره۲۷و۲۸٫
[۱۴]. همان، سند شماره ۳۱٫
[۱۵] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه محمدرضا کفاش، ج اول، نوار اول، مورخ ۳/۷/۱۳۸۹٫
[۱۶]. نشریه فرهنگ آشتی، « شیخ احمد کافی، سلمان فارسی زمان خویش بود»، مورخ ۲۱/۴/۱۳۸۹
[۱۷]. واعظ ماندگار؛ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی، پیشین، ص۳۰۶
[۱۸]. نشریه فرهنگ آشتی،« شیخ احمد کافی، سلمان فارسی زمان خویش بود»، مورخ ۲۱/۴/۱۳۸۹
[۱۹]. واعظ ماندگار؛ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی، پیشین، ص۲۸۲
[۲۰]. همان، ص۳۰۷٫
[۲۱].همان، ص۲۸۱٫
[۲۲]. همان ص ۲۸۷، ۳۰۲،۳۱۵ و…
[۲۳]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۱۲۹، سند شماره ۲۶۰٫ ر.ک. به: صحیفه امام؛ ج ۳، چ ۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۷۹، ص۴۲۶ ـ ۴۲۷٫
[۲۴]. روزنامه خراسان؛ ش ۸۴۵۳، ص ۱٫
[۲۵]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۱۳۰۵، اسناد شماره ۱۶ و ۷۶٫
[۲۶]. همان آرشیو ، شماره بازیابی۱۳۰۴، سند شماره ۲۸؛ آرشیو مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سند شماره ۱/۶۲۰۰۳٫
[۲۷]. همان آرشیو، شماره بازیابی ۱۳۰۴، سند شماره ۶۸٫
[۲۸]. ساواک و روحانیت؛ بولتن های نوبهای ساواک از ۲۵/۱۱/۴۹ تا ۳۰/۶/۵۷، ج ۱،[ بی جا]، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، [بی تا]، ص ۲۶۱٫
[۲۹]. روزنامه خراسان، ش ۸۴۵۴، ص ۱٫
[۳۰]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۱۳۰۵، سند شماره ۱۰٫
[۳۱]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک؛ ج ۹، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸، ص ۲۱۸٫
منبع: سایت پیشینه
تعداد بازدید: 848