28 مرداد 1392
حسینعلی یارخی جوشقانی
علاقه امریكاییان به نفت خاورمیانه از سال های بعد از جنگ جهانی اول آغاز گردید. اما انگلیسی ها كه ایران را شكارگاه اختصاصی خود می دانستند، هر بار كه امریكایی ها برای رخنه در ایران و به دست آوردن امتیاز نفت آستین بالا می زدند، به انحاء مختلف كارشكنی می كردند. در سال 1300 كه امتیاز نفت شمال ایران به شركت استاندارد اویل داده شد، دخالت انگلیسی ها شركت مزبور را از عمل منصرف كرد. در سال 1302 همین امتیاز به شركت نفت سینكلر داده شد كه این بار به علت قتل ایمبری كنسولیار امریكا در تهران منتفی شد. شركت سینكلر در سال 1315 مجدداً هیأتی را به تهران فرستاد تا درباره امتیاز نفت شمال مذاكره كند. كه در نهایت با مخالف انگلستان یك بار دیگر مسأله امتیاز نفت شمال مسكوت ماند.[1]
در این دوره ایالات متحده به دلیل پیروی از دكترین مونرو تمایل زیادی برای حضور در ایران از خود نشان نمی داد.در اسفند ماه 1322 نمایندگان شركت های سینكلر و سوكونی- واكیوم امریكایی و رویال داچ شل هلندی- انگلیسی به ایران آمدند و امتیاز نفت در بلوچستان را خواستار شدند. وقتی كه شوروی ها از این موضوع باخبر شدند آن ها نیز كافتارادزه را به تهران فرستادند كه امتیاز نفت شمال را تقاضا كند. اما قانون پیشنهادی دكتر مصدق دایر به منع اعطای امتیاز نفت به بیگانگان كه در 11 آذر 1323 به تصویب مجلس شورای ملی رسید، همه این مانورها را خنثی كرد و نگذاشت شركت های چند ملیتی به تاراج ثروت ملی ایران بپردازند.[2]
مبارزه برای ملی كردن نفت ایران در اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 با ضرب آهنگی شتابان تمام ایران را در خود فروبرد و همانند نهضت مشروطیت در تاریخ ایران یك بار دیگر مردم را در مقابل شاه و قدرت های خارجی قرار داد. قانون ملی شدن نفت به گونه ای بود كه نه تنها به اخراج كاركنان انگلیسی شركت نفت منجر شد، بلكه در برشی عمیق تر از این حادثه، در قالب یك حركت ضد استعماری بندهای وابستگی به بریتانیا را از هم گسست و به شكل حركتی اصلاحی و پردامنه، گستره خویش را تا جایی فراتر از مرزهای ایران كشاند.[3]
آغاز ماجرای مداخله امریكاییان در قضیه ملی شدن صنعت نفت از پاییز 1329 بود. در دی ماه 1329 ماكس تورنبرگ رئیس مؤسسه مشاوران ماوراء بحار امریكا كه تا آن زمان به عنوان مشاور سازمان برنامه در ایران خدمت می كرد و رزم آرا در نتیجه اعتراض دولت انگلیس به خدمتش خاتمه داده بود، هنگام ترك ایران ضمن مصاحبه ای عقایدش را در این زمینه ابراز داشت. تورنبرگ گفت: شركت نفت ایران و انگلیس حقوق قانونی ایران را نمی پردازد و بنابراین مسؤول قسمت عمده نارضایتی هایی است كه در حال حاضر درباره نفت و عدم ثبات اقتصادی كشور ایجاد شده است. جورج مك گی معاون وزارت خارجه امریكا در امور خاورمیانه نیز كه روابط نزدیكی با مقامات نفتی ایران داشت در سفری كه در اسفند 1329 به تهران داشت نظیر همین مطالب را تكرار كرد.[4] هسته اصلی استراتژی سیاست خارجی امریكا در قبال ایران در سال های پس از پایان جنگ این بود كه از ایران یك كشور باثبات و نیرومند در منطقه خاورمیانه به وجود آورد.[5] این استراتژی در دل دكترین ترومن جای می گرفت. بدین ترتیب كه باید به هر قیمتی از نفوذ كمونیسم و افكار و اندیشه های ماركسیستی با حمایت از دولت های مستقل ملی جلوگیری كرد. بنابراین ایالات متحده نمی توانست حاكمیت ملی ایران را زیر سؤال ببرد و در مقابل نهضت ملی موضعی خصمانه بگیرد.[6] اما سیاست امریكا در قبال نهضت ملی شدن صنعت نفت را می توان به سه مرحله تقسیم كرد:
مرحله اول: از مهر 1329 تا فروردین 1330 كه سیاست امریكا پشتیبانی از جنبش ملی شدن صنعت نفت بود.
مرحله دوم: از فروردین 1330 تا دی 1331 كه سیاست امریكا میانجیگری بین ایران و انگلیس برای خاتمه دادن به بحران بود.
مرحله سوم: از دی 1331 تا مرداد 1332 كه سیاست امریكا مخالفت و دشمنی با نهضت ملی شدن و توطئه جهت سركوب آن بود.[7]
در مرحله نخست كه از اواسط 1329 تا فروردین 1330 به طول انجامید، ماكس تورنبرگ و جورج مك مگی مرتباً ایرانیان را به ایستادگی در برابر شركت نفت و احقاق حقوق خود تشویق می كردند. انعقاد قرارداد پنجاه - پنجاه بین شركت نفت امریكایی آرامكو و دولت عربستان سعودی در 30 دسامبر 1950م/ 9 دی 1329ش ضربه سهمناكی برای شركت نفت ایران و انگلیس بود كه حاضر نمی شد حق السهم ایران را از 30 درصد بیشتر بپردازد.[8] از سوی دیگر ناسیونالیسم و ملی گرایی ایران در این دوره با اصول سیاست خارجی امریكا در زمان پرزیدنت ترومن مبنی بر روی كار آمدن دولت های ناسیونالیست در كشورهای جهان سوم برای مقابله با كمونیزم همان طور كه گفته شد همساز و هماهنگ بود. از طرف دیگر در این دوره ایالات متحده سعی داشت از طریق حمایت از نهضت ملی شدن نفت در ایران به تضعیف انگلستان در خاورمیانه بپردازد.[9]
مرحله دوم به صورت میانجیگری دوستانه آغاز گردید. نگرانی عمده امریكا در قضیه بحران شدن ملی شدن نفت، امكان مداخله نظامی انگلیس در ایران بود و امریكا مخالفت صریح خود را با چنین اقدامی به نفع انگلیسی ها ابلاغ كرد. حكومت كارگری انگلیس در بحبوبه بحران ملی شدن نفت سقوط كرد و چرچیل كه پس از پیروزی در انتخابات اكتبر سال 1951 مجدداً به نخست وزیری انگلستان رسیده بود در مذاكرات خود با رهبران امریكا گفت كه به نظر او با شلیك چند تیر می توان مسأله ایران را حل كرد. این طرز تفكر آچسون را متوحش كرد و چرچیل از پافشاری در مورد مداخله نظامی برای حل مسأله نفت دست برداشت.[10]
دكتر گریدی در اولین روز زمامداری مصدق به دیدار او رفت و اولین گزارش خود را از اولین دیدار با مصدق در همان روز 2 مه 1951م/12 اردیبهشت 1330ش، به واشنگتن فرستاد: دكتر مصدق را امروز صبح ملاقات كردم، او صمیمانه و مشتاقانه خواستار حسن تفاهم و كمك امریكا بود. او از دخالت نكردن امریكا در مسأله نفت سپاسگزار بود و اظهار امیدواری كرد و اطمینان داد كه امریكا در مورد ایران بی طرفی خود را حفظ كند ... من موضع امریكا را در قبال ملی كردن اظهار داشتم و تأیید كردم كه مذاكره با انگلستان لازم است. مصدق گفت آن گونه كه مجلس اقدام كرده موضوعی برای مذاكره با انگلستان باقی نمی ماند. من گفتم این كار اقدامی یك جانبه است و در صورت امتناع شما از مذاكره این امر تأثیر بسیار بدی بر دولت و افكار عمومی امریكا خواهد داشت.[11] در این مرحله سیاست امریكا بر این بود كه توافقی بین ایران و انگلیس منعقد شود كه هم تا حدودی منافع ایران تأمین شود و هم لطمه شدیدی به منافع كارتل های نفتی در خاورمیانه وارد نشود.[12]
ایالات متحده در این مرحله از نهضت ملی كردن نفت برای اینكه موقعیت و اعتبار خود را در ایران از دست ندهد و همزمان از گرایش دولت ایران به سوی اتحاد جماهیر شوروی جلوگیری كند و ضمناً انگلیسی ها را از این بن بست نجات دهد، نقش میانجی را بازی می كند. به عبارت دیگر واقعیت نظام و روابط بین الملل، امریكا را به اتخاذ و اجرای سیاست دوگانه و به عبارتی فرصت طلبانه ترغیب می كند.[13]
سیاست انگلیس نیز در این دوره تلاش برای خارج كردن امریكا از حالت بی طرفی دوستانه و كشاندن آن كشور به اردوی مخالفان مصدق قرارداشت.[14] در هر حال ایالات متحده امریكا در سال های ریاست جمهوی ترومن سعی می كرد در مرحله اول نهضت ملی كردن نفت، با اتخاذ سیاست همبستگی و در مرحله دوم با پیگیری سیاست میانجیگری با كسب اعتبار در میان مردم بتواند از امتیازات نفتی استفاده ببرد ولی آشتی ناپذیری و سرسختی دكتر مصدق و مخالفت وی با هرگونه طرح جایگزینی قانون ملی كردن نفت از یكسو[15] و لجاجت و سرسختی و كوته بینی و سودجویی انگلیسی ها[16] از سوی دیگر سیاست میانجیگری امریكا را با ناكامی مواجه ساخت.
در مرحله سوم سیاست امریكا در قبال نهضت ملی شدن نفت دشمنی و مخالفت بود.[17] پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری پاییز 1331 سرآغاز سومین مرحله درگیری امریكا در قضیه نفت ایران و مشاركت در براندازی دولت ملی بود. اگرچه رئیس جمهور جدید نظر مساعدی نسبت به جنبش ملی ایران نداشت، اما هنوز دكتر مصدق را تنها امید غرب در ایران می نامید و در مورد امكان گسترش نفوذ شوروی در ایران كه موجب از دست رفتن منابع نفت خاورمیانه می شد ابراز نگرانی می كرد. لذا حكومت جمهوری خواهان در آغاز به دنبال كردن سیاست آشتی جویانه دموكرات ها ادامه داد و هندرسون سفیر امریكا به مصدق پیشنهاد كرد كه یك كنسرسیوم بین المللی برای خرید نفت از شركت ملی نفت ایران تشكیل شود. مصدق با این طرح به شدت مخالف كرد و آن را غارت به نوعی دیگر نامید.[18]
در بی ثبات ترین وضعیت سیاسی جامعه ایران و در بحرانی ترین شرایط اقتصادی، دكتر مصدق در نامه ای مورخ 11 ژانویه 1953م/21 دی 1331ش به آیزنهاور توجه وی را به وضع نابسامان اقتصادی ایران جلب می نماید و آرزومند است با مساعدت و همراهی دولت امریكا موانعی كه در راه فروش نفت ایجاد شده برطرف شود. 19] این نامه كه پیامی شبیه یك اعلام خطر واقعی بود فرستاده شد و ضمن آن در لفافه تهدید شده بود كه اگر امریكا به ایران كمك نكند ایران سیاستش را تغییر خواهد داد. مصدق در این پیام نوشته بود: در اثر اقدامات شركت سابق نفت و دولت انگلستان، ملت ایران در برابر مشكلات اقتصادی و سیاسی بزرگی قرار گرفته است كه ادامه این وضع از نظر بین المللی ممكن است عواقب خطیری را در برداشته باشد. از این پیام نتیجه معكوس حاصل شد یعنی به جای آنكه آیزنهاور از خطر كمونیسم در ایران بهراسد و به مصدق یاری دهد. تصمیم گرفت برای رفع خطر با انگلیسی ها در براندازی حكومت مصدق همكاری كند.[20] بنابراین ایدن وزیر خارجه انگلستان موفق شد نظر دولت ایالات متحده را نسبت به دولت ایران و شخص دكتر مصدق به عنوان سیاستمداری كه ادامه زمامداری وی به زیان غرب و منافع شركت های نفتی است، تغییر دهد. به طوری كه انگلستان و امریكا با عنایت به بی نتیجه بودن راه های مذاكره و مصالحه با مصدق، تصمیم گرفتند با استفاده از قهر و نیروهای نظامی به حكومت دكتر مصدق خاتمه دهند.[21]
پینوشتها:
1- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران: پیكان، 1380، ص204.
2- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران: مولف، 1368، ص102.
3- حمیدرضا ملك محمدی، ژاندارم و ژنرال، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص114.
4- علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران1357-1320، تهران: قومس، 1376، صص208-207.
5- همان، ص176.
6- همان، ص228.
7- حمید معبادی، چالش های ایران و آمریكا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص33.
8- مهدوی، سیاست خارجی، پیشین، ص208.
9- معبادی، پیشین، صص34-33 .
10- باری روبین، جنگ قدرت ها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران: آشتیانی، 1363، صص67-66 .
11- ایرج ذوقی، گزارشی از رفتار سیاسی آمریكا در قبال ملی شدن صنعت نفت ایران، تهران: مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1380، ص65 .
12- مهدوی، سیاست خارجی، پیشین، ص209.
13- ازغندی، پیشین، ص231.
14- مهدوی، سیاست خارجی، پیشین، ص210.
15- ازغندی، پیشین، ص234.
16- روبین، پیشین، ص64 .
17- معبادی، پیشین، ص34.
18- مهدوی، سیاست خارجی، پیشین، ص212.
19- ازغندی، پیشین، ص234.
20- مهدوی، پیشین، صص213-212.
21- ازغندی، پیشین، ص235.
منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
تعداد بازدید: 829