انقلاب اسلامی :: اسلام سیاسی؛ واقعیتی که نادیده گرفته شد

اسلام سیاسی؛ واقعیتی که نادیده گرفته شد

28 مرداد 1392


محمد شیخانی


کودتای 28 مرداد سال 1332 یکی از وقایعی است که در آینه‌ی حوادث تاریخی ایران همواره دارای انعکاس فراوانی بوده است و بسیاری از مورخان، دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی و حتی روان‌شناسان داخلی و خارجی ابعاد مختلف این رویداد و شخصیت‌های برجسته‌ی آن را مورد ارزیابی و تحلیل قرار داده‌اند. یکی از اصلی‌ترین زوایای بررسی این رویداد از نگاه اندیشمندان سیاسی، تقابل گفتمانی و به عبارت بهتر نادیده گرفتن اندیشه‌ی اسلام سیاسی از سوی رهبران اصلی نهضت ملی است. این یادداشت این فرضیه را به عنوان علت اصلی رخداد 28 مرداد در نظر می‌گیرد و معتقد است بعد از حوادث 30 تیر سال 1331 و روی کار آمدن مجدد مصدق در نتیجه‌ی وحدت گفتمانی، نادیده گرفتن اندیشه‌ی اسلام سیاسی از سوی مصدق عامل درونی موفقیت کودتای 28 مرداد از سوی مجریان آن است.


چیستی اسلام سیاسی

اسلام را می‌توان از جهات گوناگون سیاسی‌ترین دین بزرگ جهان دانست. توانایی این دین در پاسخ‌گویی به پرسش‌های سیاسی و رفع معضلات آن و آمادگی آن برای دفاع از خود در مقابل چالش‌‌های نظری سیاسی همه از این واقعیت مهم حکایت می‌کند؛ برای نمونه، دین مبین اسلام از همان آغاز، رهبری داشت که صرفاً رهبری دینی نبود؛ بلکه رهبری‌ای بود که دولت تشکیل داد و به اقدامات مهم سیاسی دست زد تا جامعه‌‌ای را که در آستانه‌ی فروپاشی و انشقاق بود گرد هم جمع کند. از امتیازهای مهم دیگر نهفته در آخرین دین الهی این است که در زمانی که اندیشه‌های بیگانه و متضاد با ارزش‌های اصیل انسانی در حال حاکمیت یافتن بودند، جنبه‌های سیاسی اسلام به خوبی خود را نشان داد و توانست روشنگری لازم را پدید آورد. نقطه‌ی کانونی اندیشه‌ی اسلام سیاسی اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت اسلامی است و این مسئله‌ای است که با توجه به رویکرد ائمه‌ی اطهار و امامان معصوم تأیید می‌شود و در واقع باید عنوان کرد که تصور اسلام سیاسی باعث تصدیق حکومت اسلامی است.


اسلام سیاسی در ایران

اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت اسلامی یکی از اهداف اصلی نهضت اسلامی ایران بود که در نیمه‌ی دوم دولت پهلوی دوم کم‌کم نضج گرفت و در نهایت، در جریان انقلاب سال 1357، منجر به استقرار حکومت اسلامی در ایران شد. نگاهی به تحولات اخیر کشورهای منطقه حاکی از آن است که اسلام و سیاست در ایران دارای عمیق‌ترین پیوند هستند و بسیاری از کشورهای دیگر نیز الگوی فعلی ایران را ملاک عمل خود قرار داده‌اند.

به لحاظ تاریخی، باید عنوان کرد که اندیشه‌ی اسلام سیاسی در ایران پس از به حاشیه رفتن در دوران پهلوی اول، از اواخر دهه‌ی 1320، مجدداً نضج گرفت و نگارنده یکی از نقاط اوج آن را در سال 1331 جست‌وجو می‌کند. در دوران پهلوی اول، ناسیونالیسم شاهنشاهی و اندیشه‌های سکولار و میدان دادن به ایده‌های ایران باستان، منجر به حاشیه رفتن ایده‌ی اسلام سیاسی شد.(1 )

مبارزه با روحانیت، ضدیت با باورهای مذهبی و مبارزه با نمادها و شعائر مذهبی سه رکنی بودند که در دولت رضاشاه به عنوان ارکان اصلی مقابله با اسلام سیاسی مد نظر قرار گرفتند. مخالفت وی با روحانیت از همان ابتدای دولتش کاملاً عیان بود؛ به نحوی که رضاشاه در ابتدای سلطنت، طی بخشنامه‌ای، به روحانیان و متدینان اخطار داد که به بهانه‌ی امر به معروف و نهی از منکر اغتشاش ایجاد نکنند.(2) اقداماتی مانند کشف حجاب و قانون نظام وظیفه همگی در راستای به حاشیه راندن اسلام سیاسی انجام شد و دولت رضاشاه تا حدود زیادی موفق به این مهم شد.


دوره‌ی بعد از شهریور 20

بعد از اشغال ایران توسط متفقین و خروج رضاشاه از ایران، دوران جدیدی در تاریخ ایران شکل می‌گیرد که از سوی محققان مختلف با عناوینی مانند دوران دموکراسی نیم‌بند، دوران شبه‌دموکراسی یا دوران مشروطه‌خواهی از آن یاد می‌شود. برهه‌ی زمانی این عناوین شامل فاصله‌ی سال‌های 20 تا 32 است. ویژگی عمده‌ی این برهه از نگاه نگارنده رجعت اندیشه‌ی مشروطه‌خواهی است و البته تحت تأثیر آزادی سیاسی داده شده از سوی رژیم، سایر گفتمان‌ها اعم از چپ، اسلامی و سلطنتی نیز گسترش پیدا می‌کنند و ایده‌ی اسلام سیاسی نیز از این قاعده مستثنی نیست و در این دوران بالندگی مجدد خود را آغاز می‌کند.

اوج تفکر اسلام سیاسی در دوره‌ی بعد از شهریور 20 را می‌توان در اندیشه‌ی فداییان اسلام جست‌وجو کرد. آن‌ها مانند همتایان سنی خود، اخوان‌المسلمین، عمل و نظریه‌ی سیاسی را با یکدیگر ادغام کردند و نخستین تشکلی بودند که حکومت اسلامی را فریاد زدند،(3) شعار اصلی آنان این بود که «اسلام باید زنده شود و اسلام باید حکومت کند»(4)

در عرصه‌ی بین‌المللی نیز فداییان اسلام تنها گروه متشکل مذهبی ایران بودند که با سازمان اخوان‌المسلمین، سردمدار جریان اسلام سیاسی در جهان عرب ارتباط برقرار کردند. به طور کلی، فداییان به مسائل عمومی جهان اسلام بیش از دیگر گروه‌ها تمایل نشان می‌دادند. در قضیه‌ی فلسطین آنان اعلام آمادگی کردند پنج هزار نفر از نیروهای داوطلب خود را برای پشتیبانی از فلسطینی‌ها اعزام کنند که به دلیل مخالفت دولت این کار عملی نشد.(5)


جبهه‌ی ملی؛ رجعت به مشروطه‌خواهی

سال‌های بعد از دهه‌ی 20 را می‌توان به عنوان دوران بازگشت به اندیشه‌ی مشروطه‌خواهی نیز توصیف نمود. حضور و نفوذ احزاب و انجمن‌های سیاسی، افزایش تعداد مجلات و روزنامه‌های سیاسی و آزادی نیم‌بندی که برای فعالیت دسته‌جات سیاسی در این دوران ارائه شد، از سوی قائلان به این نام‌گذاری به عنوان مهم‌ترین ملاک‌های مشروطه‌خواهی عنوان می‌شود. اوج این اندیشه را می‌توان در تفکر جبهه‌ی ملی و سردمدار اصلی آن، محمد مصدق، جست‌وجو کرد.

در تفکر ملی‌گرایان سکولار ایران، ایده‌ی اسلام سیاسی جایگاهی نداشت. اشاره شد که مدل حکومت اسلام‌خواهی اخوانی در ایران با فداییان اسلام آغاز شد و بعد از آن ادامه یافت، اما در حکومت ملی مصدق این ایده راهی برای تحقق نداشت. برای مثال، ماجرای جلوگیری از شراب فروشی، که در مصر مسئله‌ی اخوانی‌ها بود، در ایران هم، که فرهنگ اسلامی داشت، مطرح شد؛ اما باید عنوان کرد که این تمام تجربه‌ی دین‌داری و نهضت اجرای شریعت در دولت مصدق بود که وظیفه‌اش را فقط ملی کردن نفت و حل مشکل مربوط به آن می‌دانست. نکته‌ی اصلی در باب حکومت محمد مصدق این بود که وی با پشتیبانی کامل نیروهای اسلامی روی کار آمده بود، اما در دولت خود اهمیتی برای اسلام و اجرای احکام مربوط به آن قائل نبود و حتی از نگاه وی مسلمان و بهایی تفاوتی با یکدیگر ندارند.(6)

علاوه بر این نگرش، وی نسبت به برخی از مسائل شکل‌گرفته در تاریخ معاصر ایران مانند ماجرای کشف حجاب و ابراز این مسئله که وی و خانواده‌اش قبل از این در اروپا کشف حجاب کرده‌اند و تفاخر به این مسئله، به نحوی، بیانگر نوع نگرش وی نسبت به مسائل اسلامی و گفتمان اسلام سیاسی است.

جبهه‌ی ملی و شخص دکتر مصدق تا قبل از وقایع کودتای 28 مرداد 1332 کاملاً تحت حمایت نیروهای اسلامی بودند و نیروهای اسلام‌گرا، از جمله شخص آیت‌الله کاشانی، تا آخرین لحظات چتر حمایتی خود را از وی دریغ نکردند. اوج هماهنگی و همکاری نیروهای مذهبی با دولت ملی مصدق را می‌توان در قضیه‌ی برکناری احمد قوام و روی کار آمدن مجدد مصدق جست‌وجو کرد.

در این هنگام، آیت‌الله کاشانی به مخالفت شدید با حکومت قوام پرداخت و مردم را به مبارزه دعوت کرد. آیت‌الله کاشانی طی اعلامیه‌ای خطاب به قوام چنین گفت‌:

«احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده‌ی آن پس از سال‌ها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده‌اند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته‌جمعی تهدید نماید. من صریحاً می‌گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در راه این جهاد کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعماری ثابت کنند تلاش آنان در به دست آوردن قدرت و سیطره‌ی گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شوند، استقلال آنان پایمال و نام باعظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه‌ی مقدس خود به دست آورده است‌، مبدل به ذلت و سرشکستگی شود.»(7) وی سپس اعلام کرد اگر قوام کنار نرود، وی اعلام جهاد خواهد کرد.

در اثر اعلام حمایت آیت‌الله کاشانی و نیروهای مذهبی از دکتر مصدق و بسیج توده‌های مردمی علیه حکومت قوام، بار دیگر مصدق با تلاش نیروهای اسلامی روی کار آمد و فرصت مجددی به وی برای احیای گفتمان اسلامی داده شد، اما مصدق از این فرصت و اعتماد مردمی استفاده نکرد.


گام‌به‌گام تا کودتا

از اولین اقدامات مصدق بعد از نخست‌وزیری مجدد، انتخاب دولتی بود که عناصر نامطلوبی در آن به وزارت برگزیده شده بودند که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به معاونت جنگ سرلشگر وثوق، که عامل اصلی کشتار مردم در روز 30 تیر بود، اشاره کرد. آیت‌الله کاشانی نسبت به این مسئله کتباً اعتراض کرد، اما مصدق در پاسخی توهین‌آمیز وی را از دخالت در سیاست بر حذر داشت؛ در حالی که تا قبل از وقایع سی تیر وی اعتراضی به حمایت‌های سیاسی آیت‌الله کاشانی نسبت به خود نداشت! این مسئله در کنار اعلام حمایت مصدق از احمد قوام، شکافی مجدد میان وی و نیروهای اسلامی ایجاد کرد. دولت مصدق، با معطوف کردن تمام توجه خود به جریان ملی کردن نهضت نفت، علاوه بر غافل شدن از اجرای امور اسلامی، که خواسته‌ی اصلی نهضت‌های حامی وی بود، در موارد بسیاری نیز کاملاً مغایر با خواسته‌های آنان عمل می‌کرد و همین مسئله زمینه‌های لازم برای برکناری وی را از طریق کودتای 28 مرداد فراهم کرد. در واقع، گروه‌های سلطنت‌طلب و کشورهای آمریکا و انگلستان، که منافع خود را در ایران در خطر می‌دیدند، از این شکاف نهایت بهره‌برداری را انجام دادند.
قبل از نزدیک شدن به برهه‌ی کودتا، نیروهای اسلامی مجدداً هشدارهای خود به مصدق را آغاز کردند و حتی وی را از این توطئه نیز آگاه کردند و نسبت به وقوع آن به مصدق هشدار دادند. آیت‌الله کاشانی روز قبل از کودتا در نامه‌ای به مصدق می‌نویسد:

«من شما را با وجود همه‌ی بدی‌های خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا وسیله‌ی زاهدی که مطابق با نقشه‌ی خود شماست آگاه می‌کنم که فردا جای هیچ عذر موجه نباشد...»(8) و مصدق در جواب می‌نویسد: «اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم»(9) و سرانجام دولت ملی مصدق با کودتای 28 مرداد سرنگون می‌شود.


فرجام سخن

فرضیه‌ی اصلی محقق در یادداشت حاضر این بود که علت کودتای 28 مرداد را صرفاً نباید در مسائل خارجی و همدستی سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای بیگانه جست‌وجو کرد، بلکه این مسئله به نوعی معلول رویکرد مصدق در قبال نیروهای حامی خود بوده است. وی، با حمایت نیروهای اسلامی، روی کار آمد؛ اما در دو مقطع زمانی متفاوت از این حمایت‌ها بهره‌ی لازم را نبرد و در واقع تضاد خود با گفتمان اسلام سیاسی و عدم اعتقاد به آن را عیان کرد و در نهایت سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه با بهره‌گیری از شکاف موجود براندازی وی را برنامه‌ریزی کردند.


پی‌نوشت‌ها:

1- جان فوران، مقاومت شکننده، جان فوران، مؤسسه‌ی خدمات فرهنگی رسا، 1382، ص 338.
2- حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله‌ی ایران، تهران، انتشارات علمی، ج 4، 1374، ص 379.
3- محمد حسینی‌زاده، اسلام سیاسی در ایران، انتشارات دانشگاه مفید، 1386، ص 175.
4- مجله‌ی 15 خرداد، شماره‌ی 5 و 6، ص 6.
5- مهناز میزبانی، خاطرات شهید سید محمد واحدی، تهران، مرکز اسناد، 1381، ص 72.
6- خاطرات و مبارزات، آیت‌الله فلسفی، ص 133.
7- م. دهنوی، مجموعه پیام‌های آیت‌الله کاشانی، ج 2.
8- دکتر حسن آیت، درس‌هایی از تاریخ سیاسی ایران، ص 325.
9- همان.





منبع: سایت برهان



 
تعداد بازدید: 722


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: