06 شهریور 1392
خرده اطلاعاتی که تا به امروز درباره گرگسالی – آخرین رمان مرحوم امیر حسین فردی - داشتیم، این بود که این رمان در روزهایی رونمایی شد که نگارنده اش چند صباحی ترک دنیا گفته و رخ در نقاب خاک کشیده بود. این نویسنده ادبیات انقلاب اسلامی، متولد پنجم مهرماه ١٣٢٨ در روستای «قره تپه» واقع در دامنه جنوبی كوه سبلان بود. وی بخشهایی از دوران كودكی و نوجوانی خود را در دامنههای سرسبز این کوه سپری كرد. ولی با ورود به پایتخت، شرایط برای ورود او به عرصه ای که ذاتا به آن علاقه مند بود، فراهم شد. عرصه ادبیات که کم کم خلق و خوی انقلابی گرفت و با پیروزی انقلاب اسلامی به ثمر نشست.
حضور فعال در عرصههای اجرایی حوزه ادبیات ـ به خصوص ادبیات داستانی ـ از او چهرهای سختكوش و مقاوم ساخت. در كارنامه فعالیتهای اجرایی امیرحسین فردی، میتوان به داوری برای كتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، كتاب سال شهید حبیب غنیپور، جشنواره ادبیات داستانی بسیج، جشنواره راهیان نور، انجمن قلم ایران، جشنواره قصههای قرآنی و ... اشاره كرد.
وی همچنین از مؤسسین كتابخانه مسجد جوادالائمه(ع) در سال 1355و تشكیل شورای نویسندگان آن مسجد است. در حوزه مسوولیتهای اجرایی وی هم میتوان به عضویت در حوزه اندیشه و هنر اسلامی و حوزه هنری، سردبیری و مدیر مسوولی «كیهان بچهها»، مؤسس و مدیر مسوول كیهان علمی، عضویت در شورای داستان كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، عضویت در شورای داستان بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، مسوولیت جشنواره انتخاب كتاب سال شهید حبیب غنیپور، مسوولیت شورای ادبیات داستانی نیروی مقاومت بسیج، مدیریت كارگاه قصه و رمان، دبیر جشنواره داستان انقلاب و مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری اشاره كرد. او پس از 28 سال مدیر مسئولی کیهان بچه ها و خلق آثاری چون اسماعیل، آشیانه در مه، سیاه چمن، یک دنیا پروانه و کوچک جنگلی در روز 5 اردیبهشت 1392 دنیا را وداع گفت و مدتی پس از رحلتش، آخرین بازمانده آثارش با عنوان گرگسالی را تقدیم ادبیات انقلاب اسلامی کرد.
گرگسالی در واقع قسمت دوم سریال زندگی اسماعیل است که در رمانی با همین نام به قلم امیرحسین فردی نگاشته شده بود. داستان گرگسالی در نقاط مختلف دامنه سبلان اتفاق می افتد. گویی که فردی می خواسته علاوه بر تعریف داستان، مثل یک راهنمای تور، ما را با نقاط زیبای دامنه سبلان آشنا کند. تعریف ها و توضیحات پر از جزئیات او از جاذبه های طبیعی، ذهن تمام مطالعه کنندگان گرگسالی را به وسوسه سفر به سبلان می اندازد. بعلاوه اینکه خود فردی هم متولد دامنه های سبلان است و تمام نقاط قلم او بوی حب وطن می دهند.
در این رمان اسماعیل که از تهران فراری شده، ما را به همراه خود تا مشکین شهر و ده باللی جا می کشاند تا از آنجا سرخورده از ندیدن دوست و مراد خود ناچار به اردبیل و آنگاه به دهات پدری خود بنفشه دره برود. بنفشه دره دهی است که به قرینه اردبیل امروزی در آنسوی دریاچه شورابیل قرار دارد. اسماعیل در این ده به خانه مادربزرگش آنا می رود تا مدتی را درآن بماند و در سایه آرامش ده زندگی کند تا سر و صدایی که در شهر تهران برایش درست کرده اند، بیافتد. اما در همان مسیر رفتن و در همان ده آرام، اتفاقاتی برای او می افتد که تمام آرامشی که منتظرش بود، نیست و نابود می شود. اتفاقاتی که با حضور گرگ های آدم خوار امریکایی در منطقه سبلان آغاز می شوند. گرگهای آدم خواری که آمریکاییها برای اصلاح نژاد گرگها به شرکت کشت و صنعت مغان آورده اند!! حتی افسران امریکایی که برای تربیت این گرگ ها آمده اند هم خودشان خوی و صفت گرگ ها را دارند و وقتی کامیون حامل اسماعیل به یکی از آنها می زند و او را می کشد، یک نعش گرگ از او برجای می ماند. افسران امریکایی گرگسالی، برای سیر کردن شکم گرگهایشان، مردم بیگناه را با حقه های مختلف به کوه و بیایان می کشانند تا طعمه دست پرورده هایشان شوند.
در رمان گرگسالی، اسماعیل دائم درگیر تعقیب و گریز با گرگ است. گرگی که امریکائیها توی کشور پخش کردند. گرگی که نشانه ماموران مخفی شاه است و همراه او تا پشت بام خانه روستایی آنا می آید و آنقدر زوزه می کشد تا نیروهای ارتش بیایند و او را دستگیر کنند و گرگی که با زمزمه نوحه های مذهبی و ندای «یا اباالفضل» فراری و ناپدید می شود. او یکی دو بار هم با گرگ درگیر می شود. اما نکته جالب در مورد این درگیر شدنها این است که گرگ وقتی مقاومت و مقابله به مثل اسماعیل را می بیند گیج و مستاصل می شود: [. . . می دانست که نباید یک لحظه چشم از گرگ بردارد،باید خیره بماند؛ خیره و خشمگین و مترصد هجوم. این نگاه بی امان و گستاخ، گرگ را گیج کرده بود. گاهی خره می کشید، گاهی گوش هایش را تکان می داد. اما بیشتر ساکت بود...] (صفحه 14)
اما در جای دیگر وقتی اسماعیل پشت به گرگ کرده و فرار می کند، گرگ قصد جانش را می کند: [... گرگ وارد کوچه شده بود و به طرفش می آمد. دوید. هیچ کس متوجه آنها نبود. حتی سگهای ده هم پی نبرده بودند. تلاش کرد خودش را به شبستان برساند. اما صدای نفس های گرگ را پشت گوشش شنید. احساس کرد کسی او را از پشت سر گرفت. شانه اش سوخت... خواست فریاد بزند. اما صدایش از حنجره بیرون نیامد. حالت تهوع به او دست داد...] (صفحه 304)
فردی در این رمان می خواهد بگوید که باید با این گرگ ها رو به رو شد و فرار دردی را دوا نمی کند. او در جای جای کتاب ابزار مقابله با این گرگ ها را به ما معرفی کرده. نوحه مذهبی، ندای یا ابوالفضل، نماز، مسجد و ملا و ...
گرگسالی، روایتگر مظلومیت انسانهای مذهبی در جامعه آن زمان نیز هست و این مظلومیت گویی تقدیر همیشگی دوستداران امام حسین (ع) است. روایت خاطره بیرون راندن سی روحانی از اتوبوس در نیمه شب به دلیل "بد قدم" خوانده شدن، تا فشارهایی که در لا به لای داستان به علما و مذهبیون وارد می شود، همگی بیانگر نارضایتی فردی از این ظلم و جور است. او برای پرداخت بیش از پیش ذهن خواننده، یک روحانی را با اسب سفید وارد ده می کند تا اسماعیل با او آشنا شود و در اندک زمانی رابطه آنها به صمیمیت خاص دینداران و روحانیون برسد. پدیده ای که در فرهنگ اصیل ما چیز غریبی نیست.
اما اگر بخواهیم از لایه های درونی کتاب بیرون آمده و نگاهی از بیرون به آن بیاندازیم، آن را پر از توصیف های ریز و زیبا می بینیم. در گرگسالی، دامنه های سبلان به خوبی برای ما به توصیف قلم کشیده شده اند. شرایط و روابط حاکم بر جوامع روستایی آن محدوده در دهه 50 هم به خوبی برای ما تشریح شده اند. انگار که ما هم مدتی را در آنجا زندگی کردیم. فردی پس از رها کردن ما در محیط بنفشه دره شخصیت هایی مانند سرخان، سلطان، آنا، قیز بس، قره کیشی، اسحاق، ناردانه، استوار و صفورا و سونا را در اطراف ما خلق کرده تا ما با مراوده با آنها تمام تار و پود شرایط حاکم بر خود را حس کرده و به راحتی با اسماعیل هم ذات پنداری کنیم. اسماعیلی که خاله گم شده اش – صفورا - را پس از سالها می بیند و کم کم مهر دخترش سونا را به دل می گیرد و تازه می فهمد که سونا باید به اجبار سرخان به همسری رئیس پاسگاه منطقه درآید.
کتاب گرگسالی از همان ابتدا گیرایی خاص خودش را دارد. حوادث و توصیفات به نوبت جایگزین یکدیگر می شوند و خواننده را به دنبال خود می کشانند. حتی گاهی اوقات به نظر می رسد که فردی کمی در توصیفات و شرح مناظر زیبا بیش از حد معقول پافشاری کرده باشد. به خصوص در اواسط داستان که خواننده به شدت پیگیر باقی سرنوشت اسماعیل است، اما در صفحات پیش رویش ناچار است به دنبال قلم فردی، به تماشای مناظر و طبیعت فصل های مختلف، سبلان و بنفشه دره و دریاچه شورابیل برود تا بعد از آن به ادامه روند داستان برسد. با این حال در پایان، آنچه برای خواننده می ماند یک خاطره خوش از سفر به سبلان است. گرگسالی در اواخر کار خود، بر روی سرنوشت اسماعیل و سونا متمرکز می شود. اما نکته دوم در همینجا نمود پیدا می کند که فردی برای قلم زدن در مورد اسماعیل دست بازتری داشته تا سونا. سونا در اواخر داستان در همان ساحل دریاچه به حال خود رها می شود و ما باز هم با اسماعیل و شبح گرگ تنها می شویم.
در باب آخرین اثر مرحوم امیر حسین فردی حرف های زیادی می توان زد، اما باید اعتراف کرد که تجربه حوادث متعدد زندگی اسماعیل در این چند سطر نمی گنجد و راهی برای آن نیست جز چشیدن طعم گرگسالی و خواندن خود کتاب. این رمان 400 صفحه ای چند صباحی است که توسط انتشارات سوره مهر وارد بازار شده است.
احمدرضا امیری سامانی
*********************************
طرح جلد کتاب
*********************************
شناسنامه کتاب
گرگسالی
نویسنده: امیرحسین فردی
موضوع: داستانهای فارسی قرن 14
چاپ اول 1392
شمارگان: 2500
شابک: 8-582-175-600-978
قیمت: 17900 تومان
تعداد صفحات: 400
قطع: رقعی
تعداد بازدید: 847