09 شهریور 1392
با شروع حرکتهای انقلابی و بعد هم دستگیری و تبعید حضرت امام خمینی(ره) عده خاصی هم دنبال فضاهای تازهای در فعالیتهای انقلابی بودند. ما جوان بودیم و دنبال جلسات زندهای میگشتیم که هم مذهبی باشند و هم سیاسی. البته خودمان جلسه محدودی به نام «انجمن جویندگان دین و دانش» داشتیم. یک جلسه دیگر به نام «مکتب جعفری» وجود داشت که آنها هم جوانهایی مذهبی و انقلابی بودند. گاهی در برنامههای این انجمن شرکت میکردیم. اینها هم گاهی گویندههای خوبی را دعوت میکردند. آن موقع از جمله کسانی که هم از سطح علمی بالایی برخوردار بود و هم حضرت امام و انقلاب اسلامی را قبول داشت و دنبال این قضیه بود، حضرت آیتالله امامی کاشانی بود.
در تعریف جایگاه علمی و انقلابی حضرت آیتالله امامی کاشانی همین بس که آیتالله سعیدی از مبارزان شناختهشده انقلاب اسلامی از ایشان دعوت میکرد تا در مسجد موسی بن جعفر(ع) سخنرانی کند. آن زمان آیتالله محمدرضا سعیدی انقلابی تند، داغ، فعال و بیباک بود، اعلامیه میداد و سخنرانی میکرد و در مسجد موسی بن جعفر(ع) واقع در خیابان غیاثی برنامههای انقلابی خود را پیش میبرد که سرانجام رژیم پهلوی این مبارز انقلابی را در سال ۱۳۴۹ به شهادت رساند. آیتالله سعیدی از حضرت آیتالله امامی کاشانی دعوت میکرد تا در مسجد موسی بن جعفر(ع) برای نمازگزاران و انقلابیون سخنرانی کند. ایشان هم به آنجا میآمدند و سخنرانی میکردند و نمازگزاران و جوانان انقلابی پای منبر ایشان مینشستند و به صحبتهایشان گوش میدادند.
در همان ایام اعضای هیات مؤتلفه و سایر انقلابیون در فکر این بودند تا مرکزی را بیابند که جوانان را جذب کند. عدهای از برادران به این فکر افتادند مرکزی را دایر کنند تا این جوانان انقلابی را جذب کند. البته میخواستند مرکزی را دایر کنند که واقعاً زیر نظر علمای دینی باشد و به انحراف کشیده نشود. در خیابان آبمنگل مؤسسهای متعلق به برادران اتابکی با حیاط بزرگ، سالن و سایر امکانات وجود داشت. عدهای آمدند و اینجا متمرکز شدند، مانند مرحوم حاجآقا تقی خاموشی، شهید اسلامی، آقای بادامچیان و افرادی از این تیپ که همدیگر را میشناختند و راه و هدفشان در مبارزه و حرکتهای انقلابی مشترک بود. به این ترتیب مؤسسهای به نام «مکتب صادقیه» تشکیل شد که در آن مراسم سخنرانی، برنامههای اصول عقاید و برنامههایی از این قبیل بود. از ابتدای امر که اینجا را راهاندازی کردیم، همه فعالیتها زیر نظر حضرت آیتالله امامی کاشانی بود و ایشان هم سخنران آنجا بودند و هم به برنامهها نظارت میکردند و همه کارها زیر نظر ایشان اداره میشد.
همزمان با شروع فعالیتهای این مرکز به این فکر افتادیم راههای جدید جذب جوانان را در دستور کار خود قرار دهیم، چون فکر میکردیم جوانان فقط از طریق سخنرانی جذب نمیشوند و باید راههای دیگر را هم تجربه کنیم. یعنی وسایل و جاذبههای دیگری هم در کار باشد تا جوانان بهتر جذب برنامههای دینی و انقلابی شوند. آن موقع در بین افراد متدین جامعه و کلاً مذهبیها مسائل فرهنگی مانند سینما و تئاتر نهتنها رایج نبود، بلکه مذموم بود، چون سینما و تئاتر دست عدهای بود که آن را به ابتذال کشیده بودند و نمیشد روی آن برای ترویج مسائل دینی حساب باز کرد، ولی حربه و ابزاری بود که از آن استفاده میشد؛ لذا دوستان ما در مکتب صادقیه به این فکر افتادند از این ابزار هنری استفاده کنند. به این ترتیب به فکر افتادیم هم فیلم تهیه و هم تئاتر اجرا کنیم. در فیلمهای موجود میگشتیم تا فیلمهایی را که با اهداف ما همسویی دارند، پیدا کنیم. در سینمای آن روز کشور که چنین فیلمهایی وجود نداشت. باید در جاهای دیگری دنبال این موضوع میگشتیم. یادم میآید با مرحوم تقی خاموشی به چند سفارتخانه رفتیم و از آنها خواستیم اگر فیلم دارید به ما بدهید. آنها فیلمهای مختلفی را به ما نشان دادند که بسیاری از آنها ابتذال داشت، ولی در میان آنها فیلمهای علمی هم وجود داشت. مثلاً فیلمهایی که فضا و کهکشانها را نشان میداد یا در باره مسائل پزشکی و مواردی از این دست بود که آنها را انتخاب میکردیم. بعد آنها را میآوردیم و صداگذاری میکردیم، یعنی از صدای اصلی خودشان استفاده نمیکردیم. روی آنها صداگذاری مجدد انجام میدادیم و بعد نمایش میدادیم. این فیلمها را با هدف پی بردن به خلقت آسمان، زمین و آیات قرآنی که در این باره است یا پیچیدگیهایی که خداوند در بدن انسان قرار داده است، نمایش میدادیم. خلاصه از این راه نتیجهگیری میکردیم و اهداف خود را پیش میبردیم.
پس از اقداماتی که عرض کردم، به این فکر افتادیم که از طریق اجرای تئاتر هم اهدافمان را پیش ببریم. این درحالی بود که در آن زمان تئاتر در نظر افراد متدین جامعه مذموم بود، چون تئاتریها و تماشاخانهها اغلب برنامههای مبتذل میگذاشتند و گاهی هم عدهای را که به عنوان مطرب و روحوضی معروف بودند در عروسیها میآوردند و تئاترهای مبتذل اجرا میکردند. خلاصه در نظر متدینین جامعه تئاتر چنین چیز و سبکی بود. در چنین وضعیتی تصمیم گرفتیم برای اولین بار تئاتر مذهبی و آموزنده را در مکتب صادقیه اجرا کنیم. میخواستیم برای افراد متدین و مذهبی جامعه تئاتری اجرا کنیم که هم آموزنده باشد و هم در جذب جوانان آن زمان موفق. قرار شد این کار زیر نظر مستقیم حضرت آیتالله امامی کاشانی انجام شود. با ایشان در باره چند و چون این موضوع صحبت کردیم که با موافقت ایشان مواجه شد و حتی حضرت آیتالله امامی کاشانی از آن استقبال و ما را تشویق کردند که با جدیت کار تئاتر را در مکتب صادقیه دنبال کنیم.
یادم هست برای اولین تئاتری که قرار شد اجرا کنیم از حضرت آیتالله امامی کاشانی خواهش کردیم در تمرین ما حضور داشته باشند، بیایند بنشینند و تمرین ما را ببینند و اگر نظری دارند بیان کنند. چون قصد داشتیم کوچکترین خلافی در کار نباشد. ایشان لطف کردند و به محل تمرین ما تشریف آوردند و ما در حضور ایشان تمرین اولین تئاتر را شروع کردیم. یادم هست در بعضی صحنهها میخندیدیم و ایشان هم میخندیدند. بعد از این کار با تشویق حضرت آیتالله امامی کاشانی کار تئاتر را بهطور جدی شروع کردیم. یادم هست برای اولین اجرای عمومی که خودم هم از بازیگران آن بودم، از حضرت آیتالله امامی کاشانی خواهش کردیم که قبل از اجرای عمومی تئاتر بیایند و صحبتی برای حاضران کنند که خیال نکنند ما مطرب و روحوضی هستیم که ما را آوردهاند اینجا برنامه اجرا کنیم. از ایشان خواستیم بگویند جریان چیست و قضیه از چه قرار است. ایشان هم با خوشرویی قبول کردند و آمدند. قبل از اجرای عمومی تئاتر برای حاضران صحبت کردند و گفتند موضوع از چه قرار است و گفتند: «اینها برادران متدین ما هستند که آمدهاند حرفهای دینی و اخلاقی را در قالب تئاتر برای شما بیان کنند.» خلاصه ما با این پشتوانه کارمان را شروع کردیم و اتفاقاً خیلی هم جا افتاد و طرفدار پیدا کرد. برنامهای بود که در آن زمان برای خودش جاذبه خاصی داشت و افراد متدین و مذهبی جامعه و بهویژه جوانان را جذب میکرد و خلاصه از آن استقبال زیادی شد.
یکی از دلایل استقبال از این کار در آن زمان این بود که افراد متدین و مذهبی با سینما، تئاتر و حتی برنامههای رادیویی آن زمان میانهای نداشتند و جای برنامهای مانند کاری که ما اجرا میکردیم واقعاً خالی بود. البته استقبال از تئاتر ما به افراد معمولی جامعه ختم نشد، یادم میآید یک شب مرحوم شهید بهشتی تشریف آوردند و نشستند برنامه ما را تا آخر دیدند. وقتی تمام شد، گفتند: «آقایان باشند من چند کلمهای صحبت دارم.» ایشان روی سن رفتند و گفتند: «به شما تبریک میگویم. کاری را شروع کردید که در کشورهای مختلف اسلامی که رفتهام، ندیدهام.» ایشان کارمان را تأیید کردند و گفتند: «با جدیت ادامه بدهید» و ما هم با همین تشویقهای افراد سرشناس دینی و انقلابی کارمان را ادامه دادیم. در ادامه کارمان مخاطبان بیشتری هم پیدا کرد.
ما برنامههای فرهنگی و عقیدتی دیگری را هم برای جوانان تدارک دیدیم که بیشتر جنبه آموزشی داشت. مانند کلاسهای اصول عقاید، تاریخ اسلام، آموزش قرآن و تفسیر که هر یک از این کلاسهای آموزشی مخاطبان خاص خودش را داشت. این برنامهها در روزهای هفته برگزار میشد و فقط اجرای تئاتر هفتهای یک شب آن هم تا آنجایی که یادم میآید جمعه شب بود. یعنی یک شب اجرای تئاتر و در بقیه ایام هفته برنامههای آموزشی دیگر را داشتیم که از این طریق جوانان بسیاری را جذب کردیم. همه این برنامهها زیر نظر حضرت آیتالله امامی کاشانی بود که ایشان مستقیماً به همه برنامهها نظارت و دقت داشتند و بهواسطه همین پشتگرمی بود که کارمان را با جدیت فراوان دنبال میکردیم.
بهقدری تئاتر دینی و مذهبی پیشرفت کرد که در نهایت ساواک وارد ماجرا شد و سراغمان آمد. یادم میآید داشتیم تئاتری در باره بلال حبشی را اجرا میکردیم که موضوع مذهبی داشت. این نمایش با موضوع مذهبی و انقلابی در آن زمان اهمیت زیادی پیدا میکرد. در این نمایش بلال شکنجه میشد و مقاومت میکرد و در آن زمان حاوی پیام مهمی بود، چون در آن ایام شکنجه افراد انقلابی توسط ساواک در جامعه مطرح بود. پیام نمایش ما هم این بود که باید در مقابل شکنجه مقاومت کرد، مثل بلال حبشی. در این برنامه سخنران مراسم حضرت آیتالله امامی کاشانی بودند و کارها هم زیر نظر ایشان اداره میشد. این برنامهها ادامه داشت تا این که حضرت آیتالله امامی کاشانی امور مکتب صادقیه را به آیتالله مهدوی کنی واگذار کردند. حالا به خاطر مشغلههایی که داشتند یا چیز دیگری خبر ندارم. خلاصه آیتالله مهدوی نظارت بر مکتب صادقیه را به عهده گرفتند که باز هم مثل قبل برنامهها ادامه یافت تا این که ساواک از ادامه برنامههای مکتب صادقیه جلوگیری و آیتالله مهدوی کنی را دستگیر و روانه زندان کرد. البته برنامههای ما در آن ایام طوری بود که بعد از تعطیلی مکتب صادقیه خیلی از انقلابیون مثل شهید مفتح از ما میخواستند کارها را ادامه بدهیم. میگفتند: «به خانههای بالای شهر که منازل بزرگی بودند بیایید و برنامههایتان را اجرا کنید.» ما هم به این خانههای بزرگ میرفتیم و برای انقلابیون برنامه اجرا میکردیم. بسیاری از انقلابیون آن دوره از مخاطبان اصلی برنامههای ما بودند.
راوی: فضلالله فرخ
نویسنده: محمدرضا صادقی
ماخذ: ویژهنامه نشریه «پرچمدار» به مناسبت بزرگداشت آیتالله امامی کاشانی، تاریخ نشر: تیرماه 1392
تعداد بازدید: 1650