13 شهریور 1392
من زمانی که به ایران آمدم مدرک معماری داشتم و در آن زمان هم به صورت کاملا تخصصی کار عکاسی خبری را انجام میدادم. از دیدگاه من حرفهای بودن تعریف خاصی دارد. حرفهای بودن به این معنی است که یک نفر از یک کار و شغل چه هنری و چه هرکار دیگری به صورت کامل ارتزاق کند. برای همین هم هست که از مردم ایران و انقلاب اسلامی شما تشکر میکنم که باعث شدند من به عنوان یک عکاس حرفهای ادامه کار بدهم. حرفهای بودن معنی خاصی دارد. یک نفر وقتی هزینههای زندگی خود را از یک کار خاص تامین کند در آن حوزه حرفهای به حساب میآید.
تا یک سال قبل از انقلاب ایران من کار دیگری داشتم و در حوزه دیگری به صورت حرفهای کار میکردم ولی انقلاب ایران این فرصت را به من داد که به یک عکاس شناختهشده بینالمللی تبدیل شوم.
چیزی که به من برای کار در ایران خیلی کمک کرد قیافه من بود. من خیلی شبیه ایرانی ها هستم و خیلی راحت میتوانستم با ایرانیها ارتباط برقرار کنم. وقتی مردم میفهمیدند که من عکاس خبری هستم به من کمکهای زیادی میکردند و این رابطه انسانی خیلی خوب شکل میگرفت.
به خاطر اتفاق عکاسی انقلاب ایران نوعی بدهی به ایران دارم که کوچکترین پاسخ من به بدهی که به ایرانیها دارم این است که این عکسهایی که گرفتهام را به صاحبانش یعنی شما ایرانیها بدهم. البته یک بار بنیاد شهید به من پیشنهاد چاپ را داد که در نهایت به توافق نرسیدیم.
با هواپیمای امام به ایران بازگشتم
من به ایران آمده بودم و از ایران عکاسی میکردم که بعد از مدتی باخبر شدم امام خمینی به پاریس خواهند رفت، پس به فرانسه بازگشتم. در پاریس بود که با امام خمینی آشنا شدم. من از طریق ارتباط نزدیکی که با اطرافیان امام پیدا کرده بودم خبردار میشدم که این جابهجاییها چه زمانی رخ میدهد. ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده، ابوالحسن بنیصدر از اطرافیان امام بودند که با من در ارتباط بودند.
10 روز قبل از اینکه امام تصمیم بگیرند که از پاریس به تهران بازگردند من خبردار شدم و از ایران به فرانسه بازگشتم و سپس با هواپیمای امام به ایران بازگشتم. من در همان هواپیمایی بودم که حامل امام به ایران بود.
وقتی قرار شد که امام به فرانسه بروند همه تشنه شنیدن حرفهای ایشان و دیدن ایشان از نزدیک بودند. حضور امام در پاریس همه را شوکه کرد. تا قبل از سفر ایشان به فرانسه، مردم از ایشان تصویر واقعی ندیده بودند. همه روزنامهنگاران و عکاسان مشتاق بودند که با ایشان ملاقات کنند. در آن دوران یک سری عکس از امام گرفتم که به سرعت به ایران مخابره و در تظاهراتها و راهپیماییها از آن عکسها استفاده شد.
ارتباطمان آنقدر نزدیک بود که وقتی امام وارد نوفل لوشاتو شدند من هم حضور داشتم. خاطرم هست امام در منزلشان نماز میخواندند که فقط ایشان و 4 نفر از اطرافیانشان به ایشان اقتدا کردند. آن نماز در حیاط کوچک منزلشان خوانده شد و اجازه ندادند که کسی به آن اتاق وارد شود ولی من در آن اتاق وارد شدم و از آن نماز تاریخی عکس گرفتم.
در آن روزها در نوفل لوشاتو این امکان برایم پیش آمد که پرترههای خوب و زیادی از امام بگیرم که یکی از مشهورترین آنها عکسی است که ایشان زیر درخت سیب حیاط خانهشان در حال نماز خواندن هستند.
امام خمینی به زبان انگلیسی و فرانسه صحبت نمیکردند و من نمیفهمیدم که دقیقا در چه موردی حرف میزند پس ارتباط کلامی زیادی بین من و ایشان برقرار نشد ولی شخصیت ایشان برایم بسیار جالب والبته گیرا بود. امام بسیار درونگرا بودند. ایده انقلاب در ذهن ایشان خیلی منظم و شکل گرفته بود و از ابتدا میدانستند که دقیقا قرار است چه اتفاقی بیفتد. امام خمینی(ره) آنقدر ثابت قدم، با ایمان و مقتدر بود که میتوانست همه را قانع و با خود همراه کند.
ایشان بسیار باهوش بودند. رهبران انقلابی زیادی هم زمان با امام خمینی (ره) در خیلی از کشورها ظهور کردند ولی ثباتی که امام خمینی داشتند هیچکدام نداشتند. این رهبران حتی حرفهای خود را هم به چالش میکشند ولی هیچگاه ندیدم امام خمینی(ره) حرف خود را نقض کند و حتی یکبار هم از زبان ایشان دروغ نشنیدم.
خبر و عکسهای شوک برانگیز
من از مارس 1978 به موضوع انقلاب ایران پرداختم. زمانی که هیچ عکاسی در هیچ کجای دنیا اتفاق بزرگی مثل انقلاب را در ایران پیشبینی نمیکرد. خیلی ها فکر میکردند که این تظاهرات در ایران گذراست. ولی من این قضیه را بررسی کردم و معتقد بودم که اتفاق بزرگی در ایران خواهد افتاد. در میدان ژاله هم تنها عکاس خارجی حاضر در جریان بودم و آن روز از اتفاقاتی که در آن میدان افتاد عکس گرفتم و مخابره کردم.
من عکسهای کاملی از آن جریان دارم. من تاریخچه تصویری کاملی از انقلاب ایران را ثبت کردهام. تا چند روز قبل از واقعه میدان ژاله خیلی از عکاسان خارجی در ایران بودند حتی دوستان فرانسوی من نیز بودند که در تهران حاضر بودند ولی اتفاقی نمیافتاد که دال بر شکل گرفتن یک انقلاب در ایران باشد بنابراین خیلیها بازگشتند و کسی برای عکس گرفتن از آن روز در ایران و در تهران نماند و خیلیها به کشورهای خود بازگشتند. اما من اعتقاد داشتم که اتفاقی در حال رخ دادن است و همه هم دیدند که من اشتباه فکر نمیکردم.
در صبح جمعه 17 شهریور سال 1357، مردم تهران پس از خواندن نماز صبح، برای چهارمین روز متوالی از خانهها بیرون آمده و سیلآسا به سمت خیابانها آمدند. مرکز تجمع آنان میدان ژاله (میدان شهدای کنونی) بود. همین که مردم به خیابانها رسیدند ناگهان با دیدن تانکها و زرهپوشهای نظامی و ماموران مسلسل به دست حکومت، غافلگیر شدند ولی آنها به حرکت خود ادامه دادند. از خیابانهای اطراف، سیل انبوه جمعیت با سردادن شعارهای انقلابی به سمت میدان ژاله در حرکت بود. مأموران مسلح پس از چند بار اخطار از زمین و هوا جمعیت را هدف رگبار مسلسل قرار دادند. در آن روز جوانان بسیاری جان خویش را از دست دادند.
آن خبر و عکسها برای همه مردم دنیا شوک برانگیز بود زیرا تصویری که آن زمانها از ایران و خاندان سلطنتی منتشر میشد آنقدر تصویر باثباتی بود که هیچکس فکر نمیکرد آن اقتدار در ظرف مدت کوتاهی شکسته شود و همه این اتفاقات بیفتد و انقلاب شکل بگیرد. اولین باری که از ایران اسمی به جز اسم خاندان سلطنتی برده شد با عکسهای من بود و آن سوی پرده جامعه یعنی مردم ایران که بعدها به ملت ایران تبدیل شد هم دیده شد.
به عنوان کسی که عکاسی خبری میکند من همیشه مجبورم انتخاب کنم که کجا باشم. من میتوانم در یک جا حضور داشته باشم و همیشه این احتمال هست که یک جریان خبری را از دست بدهم و حسرت عکس گرفتن آن را تا آخر عمر داشته باشم. خاطرم هست که دوست داشتم یک جا باشم و عکاسی کنم ولی نشد. آخرین تولد شاه در ایران بود و از همه عکاسان خبری دعوت شده بود که در این مراسم حضور یابند. من مجبور بودم انتخاب کنم که به این مراسم بروم یا مراسم راهپیمایی را که در همان روز تشکیل شده بود، پوشش دهم. من مردم را انتخاب کردم و از ثبت آخرین تصویر خاندان سلطنتی چشم پوشی کردم.
در جریانات و تظاهرات مختلف آدمهای زیادی با من دوست میشدند و تلفن مرا میگرفتند و به من خبرهای مختلف میدادند تا من در جریانات روزهای انقلاب قرار بگیرم. این جریان خیلی برنامهریزی شده نبود که من به کجا بروم و عکس بگیرم. این آن حس عکاسانه من بود که میگفت به کجا بروم. اخبار زیادی بود که به دست من میرسید و من باید انتخاب میکردم که به کجا بروم. من نمیدانم که چرا زندانیان سیاسی آزاد شدند و چه کسانی باعث این جریان شدند. من تنها به این مکان رفتم و خبرش را پوشش دادم. فکر می کنم آیت الله طالقانی از چهره های شاخص آن جریان بودند.
راوی: میشل ستبون، عکاس فرانسوی
گفتوگو از: مجید احمدی
منبع: خبرگزاری مهر
تعداد بازدید: 1285