19 آبان 1392
دکتر محمدرضا علم(دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید چمران اهواز)
عصمت بابادی(دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه شهید چمران اهواز)
در دورۀ پهلوی دوم سیاستهای فرهنگی و بلاخص سياستهای مذهبی ابعاد گوناگونی داشته است. در ابتدای حکومت پهلوی اول تظاهر به مذهب به وجه شدیدی وجود داشت به تدریج که پایههای حکومت پهلوی محکمتر میشد، سیاستهای مذهبی جلوههای واقعیتری به خود میگرفت و آن اسلامگرایی كمرنگ اولیه جای خود را به سیاستهای غیرمذهبی و غیراسلامی داد. از جمله نشانههای آن، سياست کشف حجاب رضاشاه بود. ولی در دورۀ پهلوی دوم سیاستهای غیرمذهبی جلوۀ ویژهای به خود گرفته بود به طوری که واکنش بسیاری از مردم و مهمتر از همه روحانیون را برانگیخته بود و باعث شده بود که روحانیون مبارزۀ شدیدی علیه رژیم آغاز کنند. اوج سیاستهای فرهنگی محمدرضاشاه، تغییر تاریخ از هجری شمسی به شاهنشاهی بود و در راستای سیاستهای فرهنگی دست به اقداماتی از جمله احیای ایران باستان، برگزاری جشنهای دوهزاروپانصد ساله، اهمیت دادن به بهائیت، مبارزه با روحانیون و نامیدن آنها با عناوینی چون "واپس گرایان قرون وسطایی" و... زد. این سیاستها سبب شد که مبارزات شدیدی بر ضد دولت پهلوی دوم راه بیافتد. در مقالۀ حاضر پرسیدهایم: سیاستهای مذهبی و فرهنگی محمدرضاشاه چه تأثیری در روند سقوط پهلوی دوم داشته است؟ و در همین رابطه فرض ما بر این است که سیاستهای مذهبی و فرهنگی محمدرضاشاه یکی از عوامل تسریع کنندۀ سقوط حکومت پهلوی دوم میباشد.
اهميت تحقيق حاضر در آن است که به بررسی ابعاد مختلف سياستهای فرهنگی پهلوی دوم با تکیه بر سیاستهای مذهبی آن پرداخته است و در آن تلاش شده با استفاده از منابع اصلی دورۀ پهلوی دوم و بخصوص افرادی که با دربار در ارتباط بودند، جلوههای مختلف سیاستهای مذهبی و فرهنگی محمدرضاشاه بررسی و نقش آن در سقوط حکومت پهلوی دوم نشان داده شود. روش اين تحقيق به صورت كتابخانهای و به شیوۀ توصیفی-تحلیلی میباشد.
محمدرضاشاه و جامعۀ ایران
در دورۀ محمدرضاشاه اگرچه سیاستهای مذهبی او به شیوۀ زمان رضاشاه دنبال نشد ولی سیاستهای عمدۀ محمدرضاشاه مانند پدرش حول محور دین میچرخید. رضاشاه قانون کشف حجاب را در ایران تصویب کرد و مخالفت مردم و روحانیون را برانگیخت و علیرغم اعمال زور و خشونت در بعضی از سیاستهایش از جمله قانون کشف حجاب، باز هم نتوانست مردم مذهبی ایران را به بهانه حرکت در مسیر مدرنیزم از دین دور کند. فرق اقدامات رضاشاه و پسرش در همین برخورد با دین بود. برنامههای محمدرضاشاه به گونهای بود که میتوانست ایران را به تدریج از کشوری مذهبی به کشوری غیرمذهبی تبدیل کند. در این تحقیق ابتدا به ذکر سیاستهای مذهبی محمدرضاشاه و سپس به ذکر سیاستهای فرهنگی وی میپردازیم.
الف: سیاستهای مذهبی
به نظر میرسد محمدرضاشاه این نکته را به خوبی دریافته بود که او شاه یک کشور اسلامی است و اکثریت مردم کشورش مسلمان هستند از این رو برای جلب نظر مردم و روحانیون به ظاهر دست به اقدامات مذهبی میزد. ازجمله اقداماتی که در این راستا صورت گرفت میتوان به مسافرتهایی که به عربستان سعودی داشت و یا اینکه به نشانۀ همدردی با احساسات مردم شیعه و برای اظهار ارادت به امام حسین(ع) همه ساله مجلس با شکوهی ابتدا در کاخ گلستان و سپس در مسجد سپهسالار برگزار میکرد،(1) اشاره کرد. حتی گفته شده زمانی که نوروز 1349مصادف با عاشورای حسینی شد محمدرضاشاه عزای امام حسین(ع) را بر جشن نوروز ترجیح داد.(2)
محمدرضاشاه در ظاهر تلاش میکرد خود را مدافع دین و پایبند به احکام اسلام جلوه دهد. چنانچه خود او در کتاب پاسخ به تاریخ در این مورد نوشته است: «وقتی من به قانون اساسی سوگند یاد کردم و دفاع از مذهب شیعه اثنیعشری را تعهد نمودم سلسله مراتب روحانیت بالاتفاق مرا به عنوان پادشاه دین شناختند و از آن به بعد همیشه سعی کردم از احکام کتاب مقدس اسلام یعنی قسط و اعتدال پیروی کنم.»(3) او در مصاحبه با نمایندۀ مخصوص روزنامۀ فرانسوی فیگارو گفته بود:«اگر کسی بخواهد در مورد من نظر بدهد باید بگوید من یک نفر معتقد به مذهب هستم من تجربۀ کاملی دارم که در سالهای هفت یا هشت سالگی برایم اتفاق افتاد.»(4)
محمدرضاشاه برای کسب مشروعیت از نگاه مذهبی مردم از معجزههایی که در هفت یا هشت سالگی برایش اتفاق افتاده بود صحبت میکرد. او معتقد بود که در هفت یا هشت سالگی در شرف مرگ به علت بیماری حصبه بوده است ولی امام علی(ع) به او مایعی نوشانید و فردای آن روز حالش رو به بهبود رفت.(5) یا یکبار که از روی اسب به زمین پرت شد حضرت عباس(ع) به کمکش آمد و دستش را گرفت تا از افتادن روی تخت سنگها نجات یابد و همواره تأکید میکرد من نظر کرده هستم و هیچکس نمیتواند به من آسیب برساند.(6)
محمدرضاشاه با تمام ادعاهایی که داشت باز هم روحانیون را شایستۀ رهبری بر جامعه نمیدانست و مانند پدرش معتقد بود باید دین از سیاست جدا باشد. محمدرضاشاه اینگونه به روحانیون فهماند که آنها باید در امور قضایی فعالیت کنند و حق دخالت در امور سیاسی ندارند و همچنین روحانیون را مانع پیشرفت کشور میدانست و به گفتۀ ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران: «او از رهبران مذهبی ایران به عنوانی مردانی با افکار پوسیده و مغزهای متحجر یاد میکرد و از فساد و طمع و پولپرستی آنان سخن میگفت.»(7)
اگر به سیاست مذهبی رضاشاه، پدر محمدرضاشاه توجه کنیم سیاستهای وی بر چند محور ناسیونالیسم، باستان گرایی، تجددگرایی و مذهبزدایی استوار بود(8)، رضاشاه در محور ناسیونالیسم و باستانگرایی نام کشور را از "پرشیا" به "ایران" تغییر داد و این نام یادآور شکوه و عظمت گذشتۀ ایران بود. او از آرمانها و اندیشههای ایران قبل از اسلام به منظور نزدیک شدن به سیاست غیرمذهبی استفاده کرد. (9) البته این محورها در دورۀ محمدرضاشاه هم به وضوح دیده میشد. در واقع در دورۀ محمدرضاشاه رجوع به آیینهای ایران قبل از اسلام، برگزاری کنگرههای متعدد در زمینۀ احیای ایران باستان، برگزاری جشنهای دوهزاروپانصدساله و تغییر تاریخ از هجری شمسی به شاهنشاهی و ... در راستای همین محورهای ناسیونالیسم، باستانگرایی و مذهبزدایی صورت گرفت. تاجالملوک، همسر رضاشاه در مورد اعتقادات مذهبی وی نوشته است:«رضا اهل نماز و روزه نبود و به اصطلاح هرهری مذهب بود و در مورد نماز و روزه هم میگفت: مگر خدا عرب هست که ما باید روزی پنج بار با او عربی صحبت کنیم؟ روزه هم نمیگرفت و میگفت انسان هر وقت گشنه میشود باید غذا بخورد والاّ دچار مریضی خواهد شد.»(10) رضاشاه علاوه بر تصویب قانون کشف حجاب، یکبار با چکمه وارد حرم حضرت معصومه شده بود وقتی یک روحانی از او انتقاد کرد رضاشاه عصبانی شد و به صورتش سیلی نواخت.(11)
البته محمدرضاشاه در راستای سیاست مذهبیاش، اقدام به ایجاد دانشکدۀ علوم سیاسی و تأسیس آن و تأسیس سپاه دین و چاپ قرآن کرد.(12) ولی علاوه بر این موارد، دست به اقداماتی مانند تغییر تاریخ از هجری شمسی به شاهنشاهی، برگزاری جشنهای دوهزاروپانصدساله، اهمیت دادن به بهاییت و... زد که این اقدامات سیاستهای مذهبی محمدرضاشاه را شدیداً زیر سوال برد و او خود را در مقابل اعتراضات روحانیون و مردم دید.
علاوه بر این موارد، نکتهای که به راحتی نمیتوان از آن گذشت، باید به سیاست اسلامزدایی اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضاشاه در سالهای 1349 تا 1352 اشاره کرد. او تلاش میکرد تا از طریق روسا و مدیران دانشگاهها از ورود افکار و عقاید دینی و اسلامی جلوگیری به عمل آورد. به طوری که در سال 1350 وقتی شنید گرایشات دینی در دانشگاه پلیتکنیک(امیرکبیر) رو به افزایش است ناراحت شد.(13) علاوه براین، باید به یکی از ایدههای اسدالله علم اشاره کرد که البته این ایده به اجرا در نیامد. وی در یادداشتهایش در سیزدهم فروردین 1349 نوشته است:«به درخواست آخوندها سلام عید را به علت تصادف با چهارده محرم موقوف کردیم و حتی من عقیده داشتم که اگر سلام عید در روز عاشورا هم بود باید مراسم ملی را ترک نمیکردیم.»(14) البته اسدالله علم هرگاه مصالح سیاسی ایجاب میکرد از ظاهرسازی دینی روی گردان نبود، چنانچه وقتی یکی از روحانیون برجستۀ عالم تشیع فوت میکرد، علم به انحاء مختلف مراتب تسلیت خود و شاه را از آن حوادث اعلام میکرد.(15)
محمدرضاشاه هر چقدر پایههای حکومتش محکمتر میشد بیشتر دست به اقداماتی میزد که با روحیۀ روحانیون و مردم در تضاد بود. از جمله اقداماتی که واکنش روحانیون را برانگیخت این بود که محمدرضاشاه در سال 1340 شدیداً زیر فشار آمریکا انجام اصلاحاتی در کشور را پذیرفت. او در سال 1341خود را حامی برنامۀ اصلاحات ارضی خواند و آنرا رکن انقلاب سفید معرفی کرد.(16)(17)
اما برخی روحانیون برنامۀ اصلاحات ارضی را مغایر با اسلام و باعث گسترش مالکیت خصوصی اعلام کردند و به مخالفت با آن پرداختند. در پی مخالفت روحانیون، مردم شهرهایی مانند تهران، تبریز، شیراز، قم، اصفهان، مشهد و کاشان به تظاهرات پرداختند.
به نظر میرسد برنامۀ اصلاحات ارضی بعدها تبدیل به یک معضل بزرگ برای سلسلۀ پهلوی شد به طوری که بعد از این توجه مردم بیشتر به سمت روحانیون از جمله آیتالله خمینی جلب شد. از این پس اقدامات محمدرضاشاه بیشتر رنگوبوی دینزدایی به خود گرفت چرا که اقدامات او از زیر ذرهبین روحانیون و مخصوصا آیت الله خمینی مخفی نماند.(18) از آنجا که این اصلاحات بدون در نظرگرفتن شرایط اقتصادی و سیاسی جامعه صورت گرفت با موفقیت همراه نشد. سایروس ونس، وزیر خارجه آمریکا در مورد پیامد"انقلاب سفید" معتقد بود: «تحول اقتصادی ایران و دگرگونیهایی که"انقلاب سفید" در جامعۀ ایرانی بوجود آورد با تغییرات سیاسی لازم همراه نبود و عدم توجه به همین مسئله بود که پیامد قدرت سیاسی شاه را متزلزل کرد.»(19)
از جمله اقداماتی که محمدرضاشاه در دوران حکومتش انجام داد و خشم روحانیون را برانگیخت، جشن تاجگذاری بود که چند سال پس از اصلاحات ارضی شروع شد. هدف محمدرضاشاه از برگزاری جشن تاج گذاری، تثبیت نظام سلطنتی در ایران بود. روحانیون به این خاطر که شاه ثروت ملی و حاصل دست رنج مردم را در این جشن مصرف کرد با او به مخالفت پرداختند. این جشن در سال 1346به مدت یک ماه از 20مهر تا 20آبان1346دنبال شد. رژیم شاه به سبب بیم از واکنش روحانیون عده ای از آنها را تبعید کرد و دهها روحانی را در قم و تهران و دیگر شهرها بازداشت کرد و به زندان انداخت.(20) درباره یکی دیگر از مسائلی که در سال1346واقعاٌ خشم روحانیون را برانگیخت، باید به ازدواج دو پسر اشاره کرد که فرزندان دو ژنرال سرشناس بودند و در هتل کمودور تهران صورت گرفت. یکی از آنها به نام "کیوان خسروانی" به عنوان طراح لباس فرح شهرت داشت.(21)
از دیگر اتفاقات عصر محمدرضاشاه که باعث ناراحتی روحانیون شد، باید به واقعۀ به آتش کشیدن مسجدالاقصی اشاره کرد. این امر باعث خشم روحانیون شد و محمدرضاشاه هم که به نوعی همیار اسرائیل بود با این واقعه دچار بحران شد و مجبور شد به سهم خود هزینۀ تعمیر مسجدالاقصی را بپردازد. او در نخستین کنفرانس اسلامی که در رباط تشکیل شد نامی از مسجدالاقصی نبرد. امام خمینی طی بیانیهای آتش زدن مسجدالاقصی و کوتاهی محمدرضاشاه در کنفرانس اسلامی را در آبان 1348 محکوم و کنفرانس اسلامی را متهم کرد که تلاش دارد جنایت صهیونیسم را در آتش زدن مسجدالاقصی لوث کند.(22)
تغییر مبدأ تاریخ ایران از هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی، از دیگر اقدامات رژیم پهلوی دوم است که خشم مردم و روحانیون به خصوص آیتالله خمینی را برانگیخت. این اقدام در 29اسفند سال1354صورت گرفت. شاه با این اقدام تاریخ ایران را به طور ناگهانی از 1355به سال 2535 برد. به گفتۀ آنتونی پارسونز، سفیر سابق انگلیس در تهران: «این تقویم از نامعقولترین اقداماتی بود که شاه در چند سال قبل به آن دست زد و موجبات خشم و بدگمانی عناصر مذهبی را نسبت به خود فراهم ساخته بود.»(23) محمدرضاشاه در کتاب پاسخ به تاریخ این اقدامش را اینگونه توجیه کرده است: «برای احیای فرهنگ ایرانی با همۀ اصالت و زیباییاش باید راههایی پیدا میشد مثلاً مبنای تاریخ کشور را به آغاز دوران هخامنشی بازگرداندیم، بیآنکه تقویم هجری را کنار بگذاریم. اما با دو تاریخ زندگی کردیم تقویم تاریخی و تقویم مذهبی.»(24) این اقدام به قدری مردم را عصبانی کرد که بعدها در اوایل سال 1357 که تظاهرات مردم حالت انقلابی به خود گرفته بود، شاه به جعفر شریفامامی نخستوزیر، دستور داد که در نخستین عقبنشینیاش در سال 1357، تاریخ شاهنشاهی را مجدداً به هجری شمسی برگرداند.(25)
مینو صمیمی، منشی فرح پهلوی در خاطراتش دربارۀ اقدامات مذهبی محمدرضاشاه نوشته است: «از جمله اقداماتی که توسط رژیم برای جلب نظر مذهبیون صورت گرفت، ارسال تعداد زیادی عکس بزرگ شاه در لباس سفید احرام به وزارتخانهها و سازمانهای دولتی متعدد بود که نمونۀ این عکسها در میدان بزرگ شهر نیز آویخته شد. چنانکه بعدها هم در 7خرداد سال 1357 شاه و فرح به اتفاق گروهی از درباریان به شهر مقدس مشهد رفتند تا در مقابل دوربین تلویزیون به زیارت مرقد امام رضا(ع) بپردازند. در این برنامه که جریان آنرا مستقیماً از تلویزیون پخش کردند، فرح بدون آرایش با یک چادر مشکی در حرم وارد شد ولی چون جنس چادر فرح از پارچۀ توری و گرانقیمت و حرکاتش به جای نمایش دینداری وی بیشتر حالت جلوهگرایانه داشت همین امر، جو انتقادآمیز شدیدی علیه وی در جامعه برانگیخت.»(26)
از دیگر مظاهر دینزدایی عصر محمدرضاشاه میتوان به زمینۀ رشد و نفوذ بهاییت اشاره کرد. اوج پیشرفت بهاییان در دولت سیزده سالۀ هویدا رخ داد. پدر بزرگ هویدا، میرزا رضا قناد از بهاییان متعصب و از فدائیان عباس افندی محسوب میشد.(27) البته هویدا با اینکه پدر بزرگش بهایی بود ولی به گفتۀ فرح پهلوی: «او به هیچ دین و آیینی اعتقاد نداشت و دین و مذهب را زائیدۀ توهم مغز بشری میدانست»(28).
در دورۀ محمدرضاشاه برای کاهش نفوذ اسلام تعداد بهاییان زیاد شد و آنها در امور اقتصادی فعال شدند. در واقع باید گفت، عمدۀ سرمایهداران آن زمان بهایی بودند. بهاییها چون طبق قانون اساسی ایران نمیتوانستند در امور سیاسی فعالیت کنند بنابراین سعی و کوشش خود را در زمینههای اقتصادی به کار گرفتند و تبدیل به سرمایهداران اصلی اقتصاد ایران شده بودند. فریده دیبا، مادر فرح در مورد اسامی عدهای از بهاییان آن زمان نوشته است: «هژبر یزدانی، حبیب ثابت پاسال، ادوارد چتایات، موسی رستگار، شعاعالله علایی، لطفالله حی، عزتالله عزیزی، مرداریه، عطاالله قدیمی، ذکرالله خادم و بسیاری از سرمایهداران بهایی با شمس در ارتباط بودند(29).» شمس از خواهران محمدرضاشاه بود که گفته شده بعدها به آیین کاتولیک گروید.(30) از دیگر بهاییان باید منصور روحانی(وزیر آبوکشاورزی)، فرخرو پارسا(وزیر آموزشوپرورش)، و دکتر ایادی(پزشک عمومی محمدرضاشاه)اشاره کرد.(31)
بهاییان علاوه بر فعالیتهای اقتصادی در زمینههای فرهنگی و سیاسی هم به موفقیتهایی رسیدند. البته بهاییان در میان مردم ایران وجهۀ خوبی نداشتند و زمانی که مردم ایران فهمیدند کارخانۀ نوشابههای پپسیکولا و کوکاکولا متعلق به بهاییان است آنها را تحریم کردند و شیشههای آنها را شکستند.(32) علاوه بر این، نفوذ بهاییان در جامعه مورد اعتراض بازاریان هم واقع شده بود. چنانکه فریده دیبا، مادر فرح هم به این امر اذعان دارد و در خاطراتش نوشته است: «رفتوآمد اعضای خانوادۀ محمدرضاشاه با بهاییان بازتاب ناخوشایندی در جامعه داشت، بازاریان که دارای اعتقادات مذهبی بودند از اینکه میدیدند امور اقتصادی کشورشان به دست دشمنان اسلام افتاده واکنش نشان دادند و مردم را به تحریم کوکاکولا تشویق میکردند.(33)» نفوذ بهاییان به قدری مورد اعتراض مردم و بازاریان واقع شد که بعدها به خصوص زمانی که محمدرضاشاه، شریفامامی را به نخستوزیری برگزید شریفامامی علاوه بر لغو تاریخ شاهنشاهی مجبور شد عدهای از چهرههای سرشناس منتسب به بهاییان را دستگیر کند که از جمله آنها میتوان به امیرعباس هویدا وزیر دربار، هژبر یزدانی سرمایهدار ثروتمند و دو نظامی عالی رتبه و پزشک مخصوص شاه و مدیرعامل هواپیمایی ملی اشاره کرد که به بهانۀ بهایی بودن پاکسازی شدند.(34)
البته به این نکته باید اشاره کرد که امیرعباس هویدا، وزیر دربار علاوه بر اینکه فرد چندان پایبندی به اصول و احکام اسلامی نبود بلکه در ترویج سیاستهای دینزدایی محمدرضاشاه تأثیر داشت. هویدا یکی از کسانی بود که باعث شد شاه به فکر تغییر تاریخ شمسی به شاهنشاهی بیافتد.(35) از جمله کارهایی که دولت در زمان نخستوزیری هویدا انجام داد، این بود که تا قبل از روی کارآمدن هویدا در ماه رمضان رستورانها بسته میشدند ولی زمانی که هویدا روی کار آمد وی به وزارت کشور و نیروی پلیس دستور داد مزاحم کار رستوراندارها نشوند زیرا وی معتقد بود این سلب آزادی مردمی است که قصد روزه گرفتن ندارند.(36)
نکتۀ دیگری که در مورد هویدا باید به آن اشاره کرد، بیاحترامی به واقعۀ عاشورا بود. ظاهراً تا قبل از روی کارآمدن وی در دربار در ایام محرم موسیقی و برنامههای شاد از تلویزیون پخش نمیشد ولی با ورود وی به دربار این قضیه نادیده گرفته شد و فقط دو روز عاشورا و تاسوعا تا اندازهای از پخش برنامههای موسیقی کاسته شد.(37) علاوه بر این موارد، هویدا به ارتباط با همجنسبازان هم متهم شده است. به گفتۀ فریده دیبا، مادر فرح: «هویدا بیشتر عمرش را با افراد همجنسباز میگذراند ولی محمدرضاشاه در مورد همجنسبازی هویدا حساسیتی به خرج نمیداد.»(38)
فرح در مورد اعتقادات مذهبی محمدرضاشاه در اواخر حکومتش نوشته است: «شاه اعتقادات مذهبی نداشت و بخصوص در سالهای آخرحکومتش بدش نمیآمد توصیۀ هویدا را به کار ببندد اما به شدت میترسید که مردم علیه او دست به شورش بزنند، به همین خاطر از هویدا خواست تا در خفا وسیلۀ رشد بهاییان را فراهم کند اما به طور علنی و رسمی در این مورد صحبت نکند و حتی موضوع بهایی بودن خود را هم پنهان نگه دارد.»(39)
بنابراین ، سیاستهای محمدرضاشاه به گونهای بود که هم مردم و هم روحانیون را از خودش دور میکرد و او با این اقداماتش میدان را از حمایت گستردۀ مردم خالی کرد.
ب:سیاستهای فرهنگی
همانطور که قبلاً هم اشاره شد محور حکومت محمدرضاشاه مانند پدرش بر چند محور باستانگرایی، ناسیونالیسم، تجددگرایی و مذهبزدایی استوار بود. او محور باستانگرایی را به خاطر همخوانی آن با نظام سلطنتی مورد توجه قرار داد.
از جمله سیاستهای فرهنگی محمدرضاشاه که در راستای احیای ایران باستان صورت گرفت، میتوان به کنگرههای باستانگرایی در تهران اشاره کرد. یکی ازاین کنگرهها، کنگرۀ مطالعات مهرپرستی در تهران در سال 1345ه.ش با هدف کمرنگ کردن نقش دین اسلام برگزار شد.(40) محمدرضاشاه تمایل داشت به دوران قبل از اسلام رجوع کند تا با مرتبط کردن خود با کوروش از جهان عرب ممتاز گردد.(41) محمدرضاشاه و فرح با برپایی کنگرههای باستانگرایی تلاش میکردند آیینهای ایران باستان را احیا کنند. فرح و همسرش برای مدرنیزه کردن کشور حاضر شدند پا بر روی آداب و سنن مذهبی بگذارند، به طوری که آنتونی پارسونز، سفیر سابق انگلیس در تهران یادآوری میکند: «چطور شاه به ملکه اجازه داد که کنگرۀ زرتشتیان جهان را در وسط ماه رمضان بر پا کند و به مناسبت این کنگره یک مجلس پذیرایی با شامپانی در کاخ سلطنتی ترتیب دهد. شاید شاه و ملکه میخواستند به خارجیان نشان دهند که ایران از هر جهت به سوی مدرنیزه شدن میرود.»(42)
از جمله دیگر اقداماتی که در راستای سیاست فرهنگی محمدرضاشاه و برای احیای ایران باستان صورت گرفت، برگزاری جشنهای دوهزاروپانصد ساله در سال 1350بود. در مورد جشنهای دوهزاروپانصد ساله باید گفت که هدف آن بزرگ جلوه دادن خاندان سلطنتی بود(43). اوج اسراف دربار را میتوان در جشنهای دوهزار و پانصدساله یافت. در این جشنها نه پادشاه، سه شاهزاده حاکم، دو ولیعهد، سیزده رئیسجمهور، ده شیخ، دو سلطان همراه با انبوهی از معاونان رئیسجمهوری و نخستوزیران و وزیران خارجه و سفیران و بسیاری از افراد دیگر که از طرف درباریان دعوت شده بودند، حضور داشتند.(44) محمدرضاشاه برای جلب نظر روحانیون در آغاز جشنهای دوهزاروپانصد ساله ابتدا به زیارت شاهچراغ(ع) رفت.(45) برای این جشن 2500بطری شراب درجه اول به فرانسه سفارش داده شد که قیمت هر بطری آن یکصد دلار بود.(46) در این جشنها اثری از مردم نبود و اصولاً نیروی پلیس و ارتش چنان حفاظتی در اطراف تخت جمشید بوجود آوردند که به احدی اجازۀ نزدیک شدن نمیدادند با توجه به اینکه هدف شاه از برگزاری جشنهای دوهزاروپانصد ساله بازگشت به ایران باستان بود هرگز نمیتوانست مورد قبول روحانیون باشد.(47)
این رویداد بیش از هر رویداد دیگر خشم رهبران مذهبی را برانگیخت و شاه را به طور قطع از انبوه مردم دیندار کشور جدا ساخت.(48) در این جشنها اکثر غذاها را رستوران فرانسوی ماکسیم تهیه کرد ولی چندین موسسه عمدۀ فرانسوی و سوییسی به آن کمک کردند. تنها غذای ایرانی که در صورت غذاها وجود داشت خاویار بود مابقی را یکسره از فرانسه آورده بودند.(49) علاوه براین، در این جشنها به هر کدام از مهمانان یک ساعت طلای الماس نشان ساخت سوئیس و همچنین کپی یک نمونه از جام طلایی که در شوش کشف شده و متعلق به 4000 سال قبل بود هدیه کردند.(50) این جشنها مورد اعتراض روحانیون از جمله آیتالله خمینی قرار گرفت و از بودجۀ سرسامآوری که برای این جشنها صرف شده بود اظهار نارضایتی کردند.(51) به دنبال تحریم این جشن توسط آیتالله خمینی، بیش از هزار نفر از دانشجویان دانشگاه تهران تظاهراتی به راه انداختند و مأموران پلیس آنها را دستگیر کردند.(52)
از دیگر سیاستهای فرهنگی رژیم که بدون توجه به فرهنگ و روحیۀ مردم ایجاد شد باید به دهمین و یازدهمین دورۀجشن هنر شیراز در سال 1355و1356 اشاره کرد. فرح پهلوی که معتقد است جرقۀ برگزاری این جشن ابتدا به ذهن مادرش خورده است که در سفرش به شیراز از اجرای گروه دورهگردی خوشش آمده بود در مورد این جشنها میگوید: «ما در برگزاری آن به کارهای جسورانه پرداختیم که نمایش آن در اروپا و آمریکا قابل نمایش نبود.»(53) متأسفانه این جشن اوج ابتذال دربار پهلوی را نشان داد. به طوری که آنتونی پارسونزسفیر سابق انگلیس در ایران، اذعان داشت که این جشن از نظر کثرت صحنههای اهانت آمیز به ارزشهای اخلاقی ایرانیان از جشنهای دو هزار و پانصد ساله فراتر بود. این سفیر که شاهد عینی برنامههای جشن هنر شیراز بوده، گفته است: «یکی از برنامههای جشن، تئاتری بود که تجاوز به عنف را نشان میداد که به طور کامل به وسیلۀ یک مرد با یک زن که پیراهنش به وسیلۀ یک مرد متجاوز چاک داده میشد در مقابل چشم همگان صورت میگرفت.» آنتونی پارسونز وقتی با چنین صحنهای مواجه شد به شاه گفت: «اگر چنین برنامهای به طور مثال در شهر وینچستر انگلستان اجرا میشد کارگردان و هنرپیشگان جان سالم به در نمیبردند. شاه خندید و چیزی نگفت.»(54) فیلمهایی که در این جشن به نمایش درآمد مانند "کشتی جنون"، "هزارویک شب" و فیلم دیگری که در باغ جهاننما برگزار شد ، پیرامون مسائل جنسی دور میزد.(55) در میان نمایشهای متعدد این جشن، برنامهای از یک گروه برزیلی هم وجود داشت که اعضای آن در حین نمایش سر مرغهای زنده را با دندان میکندند.(56) از نکات مهمی که در این جشن اتفاق افتاد و نشان از بیتوجهی دینی دارد این بود که، زمانی که برنامۀ یکی از تئاترها قرار بود در داخل بازار اجرا شود با برنامۀ اذان تداخل پیدا کرد صدای اذان را قطع کردند تا گروه به کارشان ادامه دهند.(57) بعدها فرح از این جشن دفاع کرد و گفت: «این جشن هنر سنتی و اصیل تمام جهان را به ایران آورد.»(58)
جشن هنر شیراز صدای اعتراض مردم ایران و روحانیونی از جمله آیتالله دستغیب و شیخ بهاءالدین محلاتی را بلند کرد و بعد از اینکه امام خمینی جشن هنر شیراز را تحریم کرد، موج اعتراضات مردم پررنگتر شد و رژیم تصمیم گرفت که در سال بعد جشن هنر شیراز را برای همیشه تعطیل کند.(59)
محمدرضاشاه در دوران حکومتش اقدام به تشکیل حزبی به نام حزب رستاخیز کرد که این حزب استبداد حکومت پهلوی را نشان میداد. از وقتی که این حزب جای احزاب "ایران نوین" و "مردم" را گرفت و سیستم تکحزبی فراگیر شد، دستگاه قضایی به تصرف نظامیان درآمد و دادگاهها به وسیلۀ نظامیان اداره شد.(60) این حزب در سال 1354 تشکیل شد و با تشکیل آن دوران حاکمیت حزب "ایران نوین" به پایان رسید.(61) این حزب به خاطر ماهیت استبدادیاش مورد مخالفت آیتالله خمینی قرار گرفت و آن را "نشانۀ شکست فاحش طرح استعماری به اصطلاح انقلاب ششم بهمن و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت" میدانستند.(62) شاه در سال 1357 در زمان نخستوزیری شریفامامی مجبور شد کمکهای دولتی به حزب رستاخیز را قطع کند و پنجاهوهفت قمارخانۀ وابسته به بنیاد پهلوی را ببندد.(63)
در مورد بنیاد پهلوی باید گفت یکی از شعبههای مهم این بنیاد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب بود. محمدرضاشاه در رابطه با ایجاد این بنياد در کتاب پاسخ به تاریخ نوشته است: «در سال 1337بنیاد پهلوی را ایجاد کردم و وظایفی فرهنگی و اجتماعی را به عهدۀ آن گذاشتم و در سال1340این بنیاد را رسماً دارای ساختار اداری و مجهز به وسایل کافی کردم تا بتواند از عهدۀ وظایفی که برایش تعیین شده بود برآید».(64) ریاست این بنیاد به عهدۀ شریف امامی بود که با اینکه از یک خانوادۀ مذهبی بود ولی شخصاً به فساد متهم بود.(65) این بنیاد دهها قمارخانه در تهران و شهرستانها دایر کرده بود.(66) این در حالی بود که قماربازی در دین اسلام به شدت نهی شده است.
به نظر میرسد محمدرضاشاه با اقداماتی که انجام داد هر چه بيشتر شخصیت غیرمذهبی خود را به مردم نشان داد. اگر به رفتارها و اقداماتش دقت کنیم میبینیم او اقداماتی انجام داد که در شأن یک پادشاه مسلمان نبود. به همین خاطر مردم اقداماتش را با روحانیون مقایسه میکردند مثلاً با دیدن زندگی سادۀ آیت الله خمینی بیشتر از شاه روی گردان شدند.
از جمله رفتارهای غیرمذهبی محمدرضاشاه که مورد پسند روحانیون نبود، باید به مشروب خوردن او در ملأعام اشاره کرد. هنگامی که کارتر و همسرش در دی ماه 1356 به مناسبت شب سال نو 1979مسیحی مصادف با ماه محرم 1398به تهران آمدند. در پایان سخنرانیها که کارتر اعلام كرد شاه ایران را به صورت "جزیرۀ ثبات" درآورد، شاه و کارتر جامهای کریستال حاوی شامپاین فرانسوی را سرکشیدند.(67)
در واقع محمدرضاشاه با نوشیدن مشروبات الکلی که از نظر شرعی حرام است، خود را فردی معرفی كرد که چندان پایبند به اصول احکام اسلام نیست. چنانچه فرح در مورد همسرش میگوید: «من به محمدرضاشاه توصیه کردم تا به طرفداری از اسلام تظاهر کند و خود را پادشاهی مومن و معتقد به اسلام نشان دهد.»(68)
در دورۀ محمدرضاشاه انواع و اقسام قمار خانه در شهرهای مختلف ظاهر شد. در دورۀ او، جزیره کیش تبدیل به تفرجگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دورۀ تعطیلات خود استفاده کند.(69) از جمله اقدامات اسدالله علم وزیر دربار، جهت تکمیل برنامههای خوشگذرانی شاه و خودش، واردات و سفارش انواع و اقسام مشروبات الکلی گرانقیمت از شرکتهای مشروبسازی بزرگ بود.(70) در جزیرۀ کیش کارهای غیرقانونی مثل مصرف مواد مخدر، نمایش فیلمهای پورنوگرافی و وارد کردن زنان روسپی از نقاط مختلف بدون ترس از بازخواست و تعقیب قانونی رواج داشت.(71) علاوه بر این در دورۀ پهلوی قمارخانههایی در شهرهایی از ایران مانند رامسر، چالوس، بابلسر، آبعلی، تهران، تبریز، آبادان و سایر نقاط ایران دایر کرده بودند.(72) این در حالی بود که قماربازی و نوشیدن شراب در دین اسلام به شدت حرام و نهی شده است.
محمدرضاشاه در زندگی شخصیاش به داشتن روابط با زنان مختلف متهم شده است. به گفتۀ مینو صمیمی، منشی دربار فرح: «شاه میتوانست به عنوان حاکم یک کشور اسلامی از راههای مشروع تعدد زوجات را انتخاب کند ولی چون خود را بیشتر تابع مقررات غربی میدانست طبعاً شیوۀ اسلامی را نمیپسندید و بیشتر ترجیح میداد به سبک مردان اروپایی با زنان مختلف رابطه داشته باشد.»(73)
اسرافها و مهمانیهای مجلل هم از برنامههای همیشگی درباریان عصر پهلوی دوم بود. چنانکه در سفر رسمی که محمد انورسادات و همسرش در سال 1354از مصر به ایران آمدند به ضیافت یکی از مقامات درباری دعوت شدند. آنها وقتی وارد خانه شدند از دیدن بشقابهای طلا، فوارههای آب، میوههای آویزان به تنۀ درختان و پلکان بلوری خانه تعجب کردند و جیهان همسر سادات که تاکنون چنین اسرافی ندیده بود به شوهرش گفت: «احساس میکنم در این کشور انقلابی روی خواهد داد.»(74) البته مهمانیهای مجلل درمیان اعضای خانوادۀ سلطنتی عادی بود. چنانچه مادر محمدرضاشاه بيشتر اوقات مهمانیهای پرهزینه راه میانداخت. او علاوه بر مهمانیهای هفتگیاش سالی یک بار به مناسبت 28مرداد مهمانی مفصلی ترتیب میداد و این یکی از مفصلترین مهمانیهایی بود که در دربار پهلوی تشکیل میشد. اشرف هم یکی از خواهران شاه بود که همیشه مهمانیهایش به راه بود.(75)
اگر نگاهی کوتاه به زندگی اعضای خاندان سلطنتی بیاندازیم فساد اخلاقی را در خاندان پهلوی به وضوح شاهد هستيم. به غیر از محمدرضاشاه و پدرش که ذکر آنها رفت، باید به اشرف و فرح اشاره کرد. اشرف از خواهران شاه بود که دست اندر کار یکی از مراکز فحشا بود. او یک کلوپ معروف در تهران را اداره میکرد که به محلی برای تجمع دختران خردسال و فراری تبدیل شد.(76) از دیگر خواهران شاه، شمس بود که قبلاً به گرویدن او به آیین کاتولیک اشاره شد.
علاوه بر اشرف، باید به فرح همسر محمدرضاشاه اشاره کرد. فرح، همسر سوم محمدرضاشاه (بعد از فوزیه و ثریا) بود که در اعتقادات مذهبی دست کمی ازشوهرش نداشت. او در خاطراتش از مجلۀ "زن روز" نام میبرد که در ایران منتشر کرده بود. به گفتۀ فرح: «این مجله برای نخستین بار به مبارزه با عقاید متحجرانه و خرافی پرداخت و از جمله از دختران ایرانی خواست تا قبل از ازدواج به تجارب جنسی روی آورند.»(77) فرح ظاهراً یکی از راههای پیشرفت ایران را در آزادیهای جنسی میدانست و در این راستا اقداماتی هم برای ترویج بیبندباری جنسی انجام داد و دستور ساخت پارک شاهنشاهی در تهران را داد تا در آن زنان و مردان یا دختران و پسرانی که فاقد خانه و کاشانه بودند بتوانند آزادانه با هم رابطه داشته باشند. به گفتۀ فرح: "در واقع میخواستیم مدلی از پارکهای اروپا و به ویژه لندن و آمستردام و لاهه را که در آنجا زنان و مردان حتی با هم رابطه جنسی دارند بوجود بیاوریم و جذابیتهای فرهنگ غرب فراوان اند. واینگونه جذابیت هاست که فرهنگ غرب را به فرهنگ غالب جهان تبدیل کرده است.»(78)
سیاستهای فرهنگی محمدرضاشاه و تلاش او برای غربی کردن کشور، بر آداب و رسوم عده ای از مردم بخصوص ثروتمندان تأثیر گذاشته بود. به گفتۀ مینو صمیمی: «آنها تلاش میکردند به سبک غربیها به نوشیدن شراب، رقصیدن در کابارهها و پوشیدن لباسهای پر جلوه روی آوردند به گونه ای که خارجیانی که به کشور ایران میآمدند تعجب میکردند ایران که یک کشور اسلامی است مردمش اینگونه از دین دور شده اند.»(79) در دورۀ محمدرضاشاه علاقه و توجه زنان به آرایش و مد رشد زیادی پیدا کرد. عده ای از زنان ایرانی با کنار گذاشتن چادر به آرایشهای جدید و نو روی آوردند و با دامن کوتاه و شلوارک در شهرهای بزرگ رفت و آمد میکردند.(80)
از دیگر مفاسد اخلاقی دورۀ پهلوی دوم باید به مهمانیهایی تحت عنوان "کلید پارتی" اشاره کرد. این مهمانیها را فردی به نام "پری اباصلتی" ترتیب میداد. نکتۀ تأسف برانگیز اینجاست که در پایان مهمانیها، در آخر شب که همه به حد افراط مشروبات الکلی نوشیده بودند هریک از خانمها به یکی از اتاقهای مهمانسرا که از پیش گرفته شده بود میرفتند. سپس مردان کلیدها را به هم میزدند و با چشمانی بسته هر یک کلیدی را انتخاب میکردند و از روی کلیدی که برنده شده بودند به اتاقی که شخص دیگری منتظر نشسته بود میرفتند.(81) در واقع باید گفت، زندگی اعضای خاندان سلطنتی و مقامات درباری تناسبی با آداب و رسوم مذهبی مردم ایران نداشت.
به طور كلی محمدرضاشاه راه پیشرفت کشور را در کنار گذاشتن دین میدید و سعی میکرد با کنار گذاشتن دین خودش را بیشتر شبیه غربیها کند. همین امر یکی از مهمترین دلایل سقوط حکومتش شد به طوری که بعد سقوطش به این نتیجه میرسد که انقلاب مردم براساس اصول مذهبی یعنی اسلام بود: «مردم ما سعادت آن را داشته اند که تحت شعائر یکی از مترقی ترین اصول مذهبی زندگی کنند منظورم اسلام است که در هر مرحله ای از ترقی فردی و اجتماعی طریق پیشرفت را نشان میدهد. همۀ کسانی که در انقلاب شرکت کردند و به آن عقیده داشتند بحق میتوانند از این حقیقت که آن هم ملهم از مظهر روح اسلام بوده است به خود ببالند.»(82)
بنابراین، سیاستهای مذهبی و فرهنگی محمدرضاشاه به این دلیل که با روحیۀ مردم و فرهنگ غنی ایرانیان تناسب نداشت تبدیل به معضلی برای سست کردن پایههای حکومت پهلوی شد. مردم هم در کنار روحانیون بخصوص با تحریمهایی که از جانب آیتالله خمینی نسبت به این برنامهها صورت میگرفت با سیاستهای مذهبی و فرهنگی رژیم به مخالفت پرداختند و همین سیاستهای مذهبی و فرهنگی به قدری پایههای حکومت پهلوی را سست کرد که میتوان گفت یکی از مهمترین دلایل سقوط رژیم پهلوی همین سیاستهای مذهبی و فرهنگی محمدرضاشاه بود.
محمدرضاشاه از همان ابتدا به طور آشکار الگوی راهبردی خود را بر سیاستهای پدرش استوار کرد. او برای مدرنیته کردن ایران ارزشهای دینی را در درون حکومتش نادیده گرفت. سیاستهای او از انجایی که در تضاد با ارزشهای مذهبی و سنتی مردم و روحانیون بود نتوانست به موفقیتهایی دست یابد بلكه برعكس در سست کردن پایههای حکومتش تأثیر بسیار مهمی گذاشت. بهطور کلی، سیاستهای مذهبی و فرهنگی محمدرضاشاه نتوانست راه به جایی ببرد زیرا طرفدارن سیاستهای او افرادی غربگرا بودند که هویت ملی-اسلامی خود را فراموش کرده بودند و پیشرفت کشور را در غربی کردن کشور بدون توجه به آداب و سنن مذهبی مردم میدیدند. رژیم پهلوی برای ترویج تفکر ایرانی-ملی و بازگشت به ایران باستان به اقداماتی از جمله جشنهای دوهزاروپانصد ساله، تغییر تقویم هجری به شاهنشاهی، جشن هنر شیراز و... پرداخت. شاه در جشنهایی که برگزار میکرد جايی برای مردم در نظر نگرفت. او با برگزاری جشنهايی همچون جشنهای دوهزاروپانصدساله میخواست وجهۀ بینالمللی پیدا کند و در جشنی مانند جشن هنر شیراز صحنهها و فیلمهایی به نمایش درآمد که شدیداً با فرهنگ مذهبی مردم در تضاد بود به طوری که مردم فهمیدند شاه کشورشان پایبند به اصول اسلام نیست. البته مردم اقدامات رضاشاه، پدرش را فراموش نکرده بودند. رضاشاه با تصویب قانون کشف حجاب علناً خود را در تضاد با روحانیون قرار داد. رضاشاه هم به تقلید از آتاتورک خواسته بود ایران را به سبک اروپا در آورد که ادامۀ اقداماتش را پسرش محمدرضاشاه در طول حکومتش انجام داد و موجبات سقوط حکومتش را فراهم کرد.
در دورۀ محمدرضاشاه فاصلۀ طبقاتی بین قشر فقیر و ثروتمند به قدری زیاد شده بود که مردم با دیدن زندگی شخصیتی روحانی همچون آیتالله خمینی او را هم طبقۀ خود یافتند و با اعتراضهای او همگام شدند و سلسله تظاهراتی علیه اقدامات محمدرضاشاه راه انداختند و موجبات سقوط حکومت او را فراهم کردند. هرچند محمدرضاشاه برای آرام کردن موج نارضایتی مردم دست به اقداماتی مانند لغو تاریخ شاهنشاهی، لغو جشنهای هنر شیراز و ... زد اما وی خیلی دیر از خواب بیدار شد و زمانی که تصمیم گرفت دل مردم را دوباره بدست آورد، موج اعتراضات کل کشور را فراگرفته بود و مردم تنها از دستورات آیتالله خمینی پيروی میکردند.
در پایان باید گفت، رژیم پهلوی با اقداماتش مشروعیتش را در میان مردم از دست داد و مردم انتظاری که از یک پادشاه مسلمان داشتند در شخص محمدرضاشاه نیافتند. بنابراین میتوان گفت که سیاستهای مذهبی و فرهنگی او تأثیری مهم در سقوط سلسلۀ پهلوی دوم داشته است. زیرا این سیاستها باعث موضعگیری روحانیون و در پی آنان تظاهرات مردم در مقابل رژیم پهلوی بوده است.
پینوشتها:
1- نجفی، سیدمحمد باقر، شاهنشاهی و دینداری، بی نا، بی جا، 2535، ص262
2- خالق پناه، محمدرضا، درخت انقلاب شاه و مردم در سیر تاریخ شاهنشاهی ایران، بی نا، تهران، 1350، ص81
3- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمۀ حسین ابوترابیان، بی نا ، تهران، 1371، ص305
4- نجفی، سیدمحمدباقر، همان منبع، ص5
5- شوکراس، ویلیام، آخرین سفرشاه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، 1369، ص59
6- هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ج.ا مهران، انتشارات اطلاعات ، تهران، 1365، ص159
7- سولیوان، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمۀ محمود طلوعی، نشر علم، تهران، 1373، ص89
8- زهیری، علیرضا، عصرپهلوی به روایت اسناد، دفتر نشر و پخش معارف، تهران، 1379، ص43
9- فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمۀ احمد تدین، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1379، ص338
10- حسینیان، روح الله، انقلاب اسلامی(زمینهها، چرایی و چگونگی)، به نقل از تاج الملوک، ج2، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1382، ص107
11- هویدا، فریدون، همان منبع، ص106
12- حسینیان، روح الله، همان منبع، ص417
13- شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1379، ص692
14- علم، اسدالله، یادداشتهای علم، ج1، انتشارات مازیار-انتشارات معین، تهران،1377، ص16
15- شاهدی، مظفر، همان منبع، ص721
16- آبراهامیان، یرواند، ایران بین در انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی-محمد ابراهیم فتاحی، نشرنی، تهران، 1389، ص634
17- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ص166
18- خمینی، روح الله، صحیفۀ نور، ج15، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، 1361، ص197
19- ونس، سایرونس و زبیگنیو برژینسکی، توطئه در ایران، ترجمۀ محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران، 1362، ص10
20- روحانی(زیارتی)، حمید، نهضت امام خمینی، ج2، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1364، ص283
21- صمیمی، مینو، پشت پردۀ تخت طاووس، ترجمۀ حسین ابو ترابیان، انتشارات اطلاعات؛تهران، 1368، ص212
22- عمید زنجانی، عباس، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، انتشارات کتاب طوبی، تهران، 1347، ص248
23- سولیوان ، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص344
24- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ص166
25- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ص634
26- صمیمی، مینو، پشت پردۀ تخت طاووس، ص212
27- دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی، ج3، انتشارات به آفرین، تهران، 1380، ص117
28- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، مصحح: ابوالفضل آتابای، انتشارات راه ظفر، تهران، 1382ص348
29- دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمۀ الله رئیس فیروز، انتشارات به آفرین، تهران، 1379، ص271
30- زونیس، ماروین، شکست شاهانه: ملاحظاتی درباره سقوط شاه، ترجمه اسمعیل زند- بتول سعیدی، نشر نور، تهران، 1371، ص246
31- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، ص345
32- همان منبع، ص201
33- دیبا، فریده، همان منبع، ص271
34- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ص634
35- دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی، ج3، ص1060
36- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، ص201
37- پهلوی، فرح، همان منبع، ص202
38- دیبا، فریده، دخترم فرح، ص321
39- دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی، ج3، به نقل از فرح پهلوی، ص1061
40- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، ص337
41- نراقی، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1372
42- سولیوان ، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص196
43- بزم اهریمن؛جشنهای دو هزار و پانصد ساله به روایت اسناد ساواک و دربار,ج2، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1378، ص5
44- شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ص35
45- روزنامۀ جشنهای شاهنشاهی، شمارۀ نوزدهم، تهران، 1350، ص4
46- پهلوی، فرح، همان منبع، ص196
47- هویدا، فریدون، سقوط شاه، ص119
48- لوئیس ، ویلیام و مایکل له دین، هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ترجمه احمد سمیعی(گیلانی)، نشر ناشر، تهران، 1366، ص48
49- شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ص40
50- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، ص210
51- حسنیان، روح الله، انقلاب اسلامی(زمینهها، چرایی و چگونگی)، ص625
52- فاروقی ، احمد و ژان لوروریه، ایران بر ضد شاه، انتشارات امیرکبیر، تهران، ص192
53- پهلوی، فرح، همان منبع، ص194
54- سولیوان ، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص327
55- حسینیان، روح الله، همان منبع، ص459
56- شوکراس، ویلیام، همان منبع، ص115
57- مسعود انصاری، احمدعلی، من و خاندان پهلوی، ترجمۀ محمود طلوعی، نشر علم، تهران، 1373، ص53
58- شوکراس، ویلیام، همان منبع، به نقل از فرح، ص115
59- حسینیان، روح الله، انقلاب اسلامی(زمینهها، چرایی و چگونگی)، ص633
60- فاروقی و ، احمد و ژان لوروریه، ایران بر ضد شاه، ص39
61- همایون، داریوش، رجال عصرپهلوی، ج1، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1358، ص31
62- حسینیان، روح الله، همان منبع، ص658
63- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ص634
64- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ص247
65- سولیوان ، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص152
66- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، ص214
67- صمیمی، مینو، پشت پردۀ تخت طاووس، ص212
68- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، ص337
69- هویدا، فریدون، سقوط شاه، ص12
70- شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول، ص722
71- صمیمی، مینو، پشت پردۀ تخت طاووس، ص171
72- پهلوی، فرح، همان منبع، ص214
73- صمیمی، مینو، همان منبع، ص111
74- شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ص85
75- مسعود انصاری، احمدعلی، من وخاندان پهلوی، انتشارات توکا، کالیفرنیا، 1384، ص50
76- پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، ص236
77- همان منبع، ص186
78- همان منبع، ص195
79- صمیمی، مینو، پشت پردۀ تخت طاووس، ص173
80- دیبا، فریده، دخترم فرح، ص240
81- همان منبع، ص139
82- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ص237
منابع و مآخذ:
1)آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی-محمدابراهیم فتاحی، نشرنی، تهران، 1389
2)بزم اهریمن؛جشنهای دو هزار و پانصد ساله به روایت اسناد ساواک و دربار، ج2، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1378
3)پهلوی، فرح، اسرار زندگی شاه و فرح، مصحح: ابوالفضل آتابای، انتشارت راه ظفر، تهران، 1382
4)پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمۀ حسین ابوترابیان، بی نا، تهران، 1371
5)حسینیان، روح الله، انقلاب اسلامی(زمینهها، چرایی وچگونگی)، ج4، مرکز بررسی اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1382
6)خالق پناه، محمدرضا، درخت انقلاب شاه و مردم در سیر تاریخ شاهنشاهی ایران، بی نا، بی جا، 1350
7)خمینی، روح الله، صحیفه نور؛مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ج15، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، 1361
8)دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی، ج3، انتشارات به آفرین، تهران، 1380
9)دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه الهه رئیس فیروز، انتشارات به آفرین، تهران، 1379
10)روحانی(زیارتی)، حمید، نهضت امام خمینی، ج2، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1364
11)زونیس، ماروین، شکست شاهانه؛ملاحظاتی دربارۀ سقوط شاه، ترجمه اسمعیل زند-بتول سعیدی، نشر نور، تهران، 1371
12)زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، دفتر نشر و پخش معارف، تهران، چاپ اول1379
13)سولیوان ، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمۀ محمود طلوعی، نشر علم، تهران، 1373
14)شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1379
15)شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، 1369
16)صمیمی، مینو، پشت پردۀ تخت طاووس، ترجمۀ حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368
17)علم، اسدالله، یادداشتهای علم، ج1، انتشارات مازیار- انتشارات معین ، تهران، 1377
18)عمید زنجانی، عباس، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، انتشارات کتاب طوبی، تهران، 1347
19)فاروقی ، احمد و ژان لوروریه، ایران بر ضد شاه، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1385
20)فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ دهم1389
21)لوئیس ، ویلیام و مایکل له دین، هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ترجمۀ احمد سمیعی(گیلانی)، نشر ناشر، تهران، 1361
22)مسعود انصاری، احمد علی، من وخاندان پهلوی، انتشارات توکا، کالیفرنیا، 1384
23)نجفی، سید محمدباقر، شاهنشاهی و دینداری، بی نا، بی جا، 2035
24)نراقی، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ اول1379
25)ونس ، سایرونس و زبیگنیو برژینسکی، توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران، چاپ دوم1362
26)همایون، داریوش، رجال عصر پهلوی، ج1، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1385
27)هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمۀ ج.ا مهران، انتشارات اطلاعات، تهران، 1365
روزنامهها:
1)روزنامه جشنهای شاهنشاهی، شماره نوزدهم، تهران، 1350
تعداد بازدید: 4102