18 آذر 1392
مظفر شاهدی
shahedi@iichs.org
شواهد و قراین موجود نشان میداد که رضاخان و حامیان خارجی او به رغم پایان غائله جمهوریخواهی (دی 1302 ـ فروردین 1303) کماکان طرح انقراض قاجاریه و برکشیدن وی به سریر سلطنت را دنبال میکنند. اما برای پیشبرد و عملی ساختن این هدف، با توجه به تجربیات تلخ گذشته خود را نیازمند به کار گرفتن راهکارها و ترفندهای جدیتر و حساب شدهتری میدیدند، هر چند موفقیت نهایی طرح زمان بیشتری طلب کند.
در این میان و در بحبوحه پایان غائله جمهوریخواهی سروده مفصلی تحت عنوان جمهورینامه بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه به طور مخفیانه منتشر شد و به دهها برابر قیمت در میان مردم دست به دست گشت، این سروده معرف روند شکلگیری غائله جمهوریخواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پرده توطئه نهفته بود. این اشعار بسیار نغز، زیبا و صریح که در 15 فروردین 1303 در تهران منتشر شد، در آغاز امر سراینده آن آشکارا نبود، اما بعدها و پس از ترور و قتل میرزاده عشقی شاعر، نویسنده و روزنامهنگار وطنپرست و نامآور کشور توسط عوامل رضاخان، معلوم گردید، که این اشعار توسط این شاعر بلندمرتبه که نهایتاً جانش را بر سر آزادیخواهی و مخالفت با رضاخان و مداخلهگران خارجی (و عمدتاً بریتانیا) از دست داد، سروده شده است.
در این سروده پرنغز که در واقع داستانی منظوم از فراز و فرود غائله جمهوریخواهی رضاخانی و موفقیت نهایی مردم کشور در جلوگیری از پاگرفتن فکر جمهوریخواهی بدون اساس و پایه رضاخان است، چنین میخوانیم:1
چه ذلتها کشید این ملت زار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ترقی اندرین کشور محال است
که در این مملکت قحط الرجالست
خرابی از جنوبست و شمالست
بر این مخلوق آزادی وبالست
نباید پرده بگرفتن ز اسرار
که گردد شرح بدبختی پدیدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
اگر پیدا شود در ملک یک فرد
بمانند رضاخان جوان مرد
کنندش دوره فوراً چند ولگرد
بفکر اینکه باید ضایعش کرد
بگویند از سر شه تاج بردار
بفرق خویشتن این تاج بگذار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نخستین بار سازیم آفتابی
علامتهای سرخ انقلابی
که جمهوری بود حرف حسابی
چوگشتی تو رئیس انتخابی
بباید گفت کاین مرد فداکار
بود خود پادشاهی را سزاوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
حقیقت بارک الله چشم بد دور
مبارک باد این جمهوری زور
از این پس گوشها کر چشمها کور
چنین جمهوری بر ضد جمهور
ندارد یاد کس در هیچ اعصار
نباشد هیچ در قوطی عطّار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
چه جمهوری شود آقای دشتی
علمدارش بود شیطان رشتی
تدین آن سفیه کهنه مشتی
نشیند عصرها در توی هشتی
کند کور و کچلها را خبردار
ز حلاج و ز رواس و ز سمسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
صبا آن بیشعور بدقیافه
نماید... جمهوری کلافه
زند صد لاف در زیر ملافه
که جمهوری شود دارالخلافه
ولیکن بیخبر از لحن بازار
ز علاف و زبقال و ز نجار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز عدلالملک بشنو یک حکایت
که آن بالابلند بیکفایت
میانجی گشت بین بول و غایط
کند گاهی سلیمان را هدایت
شود گاهی تدین را مدد کار
که سازد این دو را با یکدگر یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تدین کهنه الدنگ قلندر
نموده نوحه جمهوری از بر
عجب جنسی است این الله اکبر
گهی عرعر نماید چون خر نر
زمانی پاچه گیرد چون سگ هار
ولی غافل ز گردن بند و افسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از ایران رهنما گشته روانه
برای کارهای محرمانه
گرفته پولهای بینشانه
زده در بصره و بغداد چانه
که جمهوری شود این ملک ادبار
نه من گویم خودش کرده است اقرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تقلاها نماید اندرین بین
جلنبرزاده شیخالعراقین
کند فریادها با شور و باشین
که جمهوری بود بر گردنم دین
ادا بایست کرد این دین ناچار
بباید جست از دست طلبکار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ضیاءالواعظین لوس ...
کند از بهر جمهوری هیاهو
چه جمهوری عجب دارم من از او
مگر غافل بود از قصد یارو
که میخواهد نشیند جای قاجار
همانطوری که کرد آن مرد افشار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
دبیر اعظم آن رند سیاسی
ز کمپانی نماید حقشناسی
زند تیپا به قانون اساسی
بافسونهای نرم دیپلماسی
به سردارسپه گوید باسرار
که جمهوری نباشد کار دشوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمایش میدهد این هفته عارف
بهمراهی اعضای معارف
شود معلوم با جزئی مصارف
که جمهوری ندارد یک مخالف
مدلل میشود با ضرب و با تار
که مشروطه ندارد یک طرفدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمودم من جراید را اداره
شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره
قیامت میشود با یک اشاره
دگر معنی ندارد استخاره
همین فردا شود غوغا پدیدار
متینگ و کنفرانس و نطق اشعار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بعالم پیش رفته بالاصاله
تمام کارها با قاله قاله
بزور شعر و نطق و سرمقاله
بباید کرد جمهوری اماله
بر این مخلوق بیعقل ولنگار
بدون وحشت از اعیان و تجار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
که مستوفی است شخص لاابالی
مشیرالدوله مرعوب و خیالی
وثوقالدوله جایش هست خالی
بود فیروز هم در فارس والی
قوامالسلطنه مطرود سرکار
بغیر از ذات اشرف لیس فیالدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بود حاجی معین محتاط و معقول
امینالضرب در عدلیه مشغول
علی صراف هم مستغرق پول
فقیهالتاجرین هم میخورد گول
اهمیت ندارد صنف بازار
زخراز و ز بزاز و بنکدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تدین گفته مجلس هست با من
نماید اکثریت را معین
شود این کار پیش از عید روشن
به جمهوری بگیرد رأی قطعاً
نه قانون میشود مانع نه افکار
بزور مشت فیصل میدهم کار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به تعلیم قشون اندر ولایت
مهیا تلگرافات و شکایات
ز جمهوری اشارات و کنایات
ز ظلم شاه و دربارش روایات
مسلسل میرسد با سیم و چاپار
ز بلدان و ز اقطار و ز انظار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز تبریز و ز قزوین و ز زنجان
ز کردستان و کرمانشاه و گیلان
بروجرد و عراق و یزد و کرمان
ز شیراز و صفاهان و خراسان
ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار
تقاضاها رسد خروار خروار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به طهران نیست یک تن انقلابی
بجز مشروطهخواهان حسابی
که از وحشت نگردند آفتابی
اگر کردند قدری بدلعابی
بیاویزیمشان بر چوبه دار
بنام ارتجاعیون و اشرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
موافق گشته لندن این سخن را
که فوری خواست سرپرسی لرن را
برد گر شومیاتسکی سوءظن را
فرستیم پیششان استاد فن را
همان مهتر نسیم رند عیار
کریم رشتی آن شیاد طرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نباید کرد دیگر هیچ مس مس
بباید رفت فوری توی مجلس
اگر حرفی شنیدیم از مدرس
جوابش گفت باید رطب و یابس
اگر مقصود خود را کرد تکرار
بپیچیمش بدور حلق دستار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بقدری این سخنها کارگر شد
که سردارسپه عقلش ز سر شد
به جمهوری علاقهمندتر شد
بنای انتشار سیم و زر شد
به مبعوثان و مطبوعات و احرار
ز آقای صبا تا شیخ معمار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمایان شد تجمعهای فردی
علم در دست گرم دوره گردی
علمها سبز و زرد و لاجوردی
عیان سرخی و پنهان رنگ زردی
بجمهوریت ایران هوادار
ولو گشته میان کوچه بازار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از این افکار ماخولیائی
به مجلس اکثریت شد هوائی
تدین کرد خیلی بیحیائی
بیک دم بین افرادش جدائی
فتاد از یک هجوم نابهنجار
از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از این سیلی ولایت پُر صدا شد
دکاکین بسته و غوغا بپا شد
بروز شنبه مجلس کربلا شد
بدولت روی اهل شهر واشد
که آمد در میان خلق سردار
برای ضرب و شتم و زجر و کشتار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز جمهوری به ما یک کام ره بود
خدا داند که این سیلی گنه بود
که این سیلی زدن خدمت بشه بود
تدین خصم سردارسپه بود
رفاقت بد بود با عقرب و مار
خطر دارد چو نادان افتد یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
قشونی خلق را با نیزه راندند
ولی مردم بجای خویش ماندند
رضاخان را به جای خود نشاندند
بجای گل بر او آجر پراندند
نشاید کرد با افکار پیکار
بباید خواست از مخلوق زنهار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بپا شد در جماعت شور و شرها
شکست از خلق مسکین دست و سرها
رضاخان در قبال این هنرها
شنید از مؤتمن توپ و تشرها
که این کارت چه بود ای مرد غدار
چرا کردی به مجلس این چنین کار؟
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بسی پیر و جوان سرنیزه خوردند
گروهی را سوی نظمیه بردند
چهل تن اندرین هنگامه مُردند
برای حفظ قانون جان سپردند
دو صد تن تاکنون هستند بیمار
بضرب ته تفنگ و زیر آور
دریغ از راه دور و رنج بسیار
رضاخان شد از این حرکت پشیمان
بسعدآباد رفت از شهر تهران
از آنجا شد به سوی قُم شتابان
حجج بستند با او عهد و پیمان
که باشد بعد از این بر خلق غمخوار
ز جمهوری نگوید هیچ گفتار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز قُم برگشت و عاقل شد ولی حیف
که کردش باز اغوا ناصر سیف
به مجلس کرد توهین از سر کیف
ولیکن بیخبر از لحن بازار
که ملت نیست با ایشان وفادار
بجز شش هفت تن بیکار و بیعار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از او بالمره مجلس بدگمان شد
عقاید جملگی از او رمان شد
بسوی رودهن آخر چمان شد
همان چیزیکه میدیدیم آن شد
کشیده شد میان مملکت جار
که از میدان بدر رفته است سردار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به مجلس قاصدی از راه آمد
که اکنون تلگراف از شاه آمد
رضاخان عزل بیاکراه آمد
شه از مجلس عقیدت خواه آمد
که قانون اساسی چون شده خوار
دگر کس ملک را باید پرستار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به تعلیمات مرکز در ولایات
رسید از احمدآقا تلگرافات
که سرباز لرستان و مضافات
نماید از رضاخان دفع آفات
قشون غرب گردد زود سیار
سوی مرکز پی تنبیه احرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
وکیلان این تشرها چون شنیدند
ز جای خویش از وحشت پریدند
به تنبانهای خود از ترس ...
نود رأی موافق آفریدند
بر این جمعیت مرعوب گُهکار
سلیمان بن محسن شد علمدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ولیکن چهارده مرد مسلم
نترسیدند از توپ دمادم
به آزادی ببستند عهد محکم
اقلیت از ایشان شد فراهم
وطنخواهی از ایشان گشت پادار
... کردند از این کار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
قهرمان میرزا سالور (عینالسلطنه) هم در خاطرات خود غائله جمهوری رضاخانی را ناشی از حمایت و خواسته انگلیسیها ارزیابی میکند «که به توسط رضاخان که آکتور [هنرپیشه] بسیار خوبی برایشان بود شروع به عملیات کردند. نرم نرم و بیصدا ... و خوب که کارهای درخشنده [در جهت خواسته انگلیسیها] از وی سرزد و شاه [احمدشاه] را طرد کردند شروع به نغمه جمهوری شد. این کارها را دست قوی پنجه و توانا [ی انگلستان] میکند نه سردارسپه...». 2
عینالسلطنه در جایی دیگر از خاطراتش در این باره چنین مینویسد:
میگویند عنقریب تلگرافات ولایات میرسد و در جلسه دوم و سوم مجلس مقارن عید جمهوریت علم میشود. انگلیسیها عثمانی را جمهوری کردند این را متعاقب آن، بعد میروند سراغ افغانستان. فقط و فقط برای آن که پادشاه و مملکت مستقل مسلمانی در عالم نباشد که مسلمانهای اتباع او یک روزی به آنها تأسی کنند... پنجه قوی و معامل بزرگی در ایران کار میکند که از عاقبت آن باید ترسید. همان قسم که مشروطه را برپا کرد، امروز جمهوری را برپا میکند. منتهی در مشروط چون مردم خیلی دور از اوضاع بودند به سفارت خود برد و حمایت علنی کرد. اما امروز وضعیت طور دیگر اقتضا میکند که محرمانه و با دست خود ایرانی باشد. 3
عینالسلطنه اضافه میکند که: «انگلیسیها مدتهاست وزراء شاه و رجال ایران را سنجیدهاند و هیچ یک را مثل پهلوان حاضر [رضاخان] بازیگر قابل ندیدهاند. سردارسپه به ریاست جمهوری موقتی ابداً مایل نیست جز آن که دائمی باشد و پس از چندی روی تخت مرمر جلوس، سکه و خطبه به نامش زده و گفته شود». 4
هم او درباره نقش بابیها در گرم کردن تنور جمهوریخواهی قلابی رضاخان چنین مینویسد: «در این نغمه جمهوریت بابیها برای آزادی خود که البته در جمهوری بیش از مشروطه میشود و برای انتقام از قاجاریه جد و جهد وافی دارند، چنانچه از بذل جان و مال مضایقه ندارند. بیشتر این هنگامه به توسط آنهاست. جهودها هم مسرورند... آنچه هست این فرقه [بابیها] در این هنگامه دخالت تام دارند که احدی نمیتواند منکر شود و برای آنکه در تغییر رژیم [به جمهوری] منافع صوری و معنوی آنها بیش از ایام مشروطه است». 5
و در بخش دیگری از خاطرات عینالسلطنه چنین آمده است: «بعد از ادای نماز جماعت گفتند هنوز جمهوری نشده درب مسجدهای مسلمین را بستند. وای به آن وقتی که جمهوری انگلیزی [انگلیسی] شود». 6
و هم او زمانی که غائله جمهوری قلابی رضاخانی و حامیان انگلیسی او با ناکامی روبهرو شد، ضمن تمجید از مردم کشور که موجبات عقیم ماندن این طرح ایذائی را فراهم آوردند، و با تصریح این موضوع انگلیسیها کماکان تصمیم گیرندگان اصلی کشور بوده و رضاخان هم جهت نیل به مقاصد خود همچنان حرفشنوی بلاانکاری از آنان دارد، پیرامون این جمهوریخواهی کذایی مینویسد: «این وقایعی را که من تا اینجا از این نهضت دروغی جمهوری نوشتم اگر در یک کتابی که از صد سال قبل تحریر میشد بود، و ما امروز میخواندیم چه میگفتیم، جز آن که به همچو مملکتی، به همچو ملتی، به همچو بزرگ و کوچکی طعن و لعن نمائیم. چیز دیگری شایسته آن مملکت و آن قوم بود؟ حالا هم ای کسانی که بعدها این وقایع را میخوانید (قرائت میکنید) به شما اجازه میدهیم و حلال میکنیم که هر چه دشنام و فحش و سقط و بداهت درباره ما بگوئید ما سزاوار آن هستیم». 7
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج2، تهران، امیرکبیر، 1357، صص 376 ـ365.
2. قهرمان میرزا سالور، خاطرات عینالسلطنه (قهرمان میرزا سالور)، ج 8، بهکوشش ایرج افشار و مسعود سالور، چاپ اول، تهران، اساطیر، 1379، ص 6688.
3. همان، ج 8، صص 6723 ـ 6724.
4. همان، ج 9، صص 6800 ـ 6801.
5. همان، ج 9، ص 6806.
6. همان، ج 9، ص 6817.
7. همان، ج 9، صص 6950ـ 6951.
منبع: سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
تعداد بازدید: 893