انقلاب اسلامی :: زندگی و زمانه آیت‌الله شهید سید حسن مدرس

زندگی و زمانه آیت‌الله شهید سید حسن مدرس

18 آذر 1392

آزیتا لقائی



آیت‌الله سید حسن مدرس از شخصیتهای بارز تاریخ معاصر ایران است که به دلیل جایگاه ویژه اش در عرصه سیاست و فقه نه تنها کتابهای زیادی درباره زندگی و اندیشه‌هایش نوشته اند بلکه چندین فیلم نیز در این خصوص تهیه و پخش کرده اند ولی هنوز حق مطلب ادا نشده و مطالب بسیاری ناگفته باقی مانده است. آیت‌الله مدرس مجتهدی طراز اول بود اما بیشتر به عنوان یک روحانی مبارز شهرت یافته که جانش را فدای حفظ استقلال کشور و مبارزه با استبداد کرده است. وجه سیاسی شخصیت آیت‌الله مدرس تا حدودی مدارج علمی و شخصیت حوزوی او را تحت‌الشعاع قرار داده است. علت آن هم موقعیت بحرانی زمانه‌ای بود که مدرس در آن می‌زیست. زمانه‌ای که کشور ایران برای حل بحرانها و حفظ استقلالش به سیاستمداران زنده و شجاع نیاز داشت.

درباره زادگاه و طایفه و تاریخ تولد آیت‌الله مدرس نوشته‌اند که در سرابه کچو از توابع اردستان از طایفه میرعابدین از سادات طباطبایی در 1287 ق/ 1248 ش پسری متولد شد که نامش را سید حسن گذاشتند . پدرش سید اسماعیل و پدربزرگش میرعبدالباقی بود. سیدحسن را پدرش در شش سالگی برای تعلیم و تربیت نزد جدش به شهرضا (قمشه) فرستاد و تا چهارده سالگی تحت تعلیم پدربزرگش قرار داشت. پس از فوت وی در سال 1298 ق برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و از محضر اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی، آخوند کاشانی، جهانگیر قشقایی، شیخ مرتضی یزدی و آقا سید محمدباقر درچه‌ای کسب علم کرد. او در 1311 ق برای تکمیل تحصیلاتش به نجف رفت و مدت هشت سال ساکن آنجا بود. در آنجا هم از محضر استادانی مانند آخوند خراسانی مولف کفایه‌الاصول و آیت‌الله یزدی مولف عروه الوثقی بهره گرفت و به درجه اجتهاد رسید. او از شاگردان میرزای شیرازی نیز بوده است. میرزای شیرازی درباره سید حسن مدرس فتوا داده که «این سید اولاد رسول الله پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی من را به تعجب می‌افکند. در مدتی بسیار کوتاه از تمام همدرسهایش درگذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه یارانش می‌باشد و قوه قضاوت او به حد کمال و نهایت درستکاری و تقوی است». 1 آیت‌الله مدرس در سال 1324 ق با چنین جایگاهی از نجف به اصفهان بازگشت و در مدرسه جده کوچک به تدریس علوم دینی مشغول شد. ‌2

بازگشت آیت‌الله مدرس با شکل گیری انقلاب مشروطیت در ایران همزمان بود. اولین گزارش درباره حضور آیت‌الله مدرس در عرصه مبارزه و سیاست به دوره استبداد صغیر باز می گردد. او در این برهه نایب رئیس انجمن ولایتی اصفهان بود. انجمنی که آیت‌الله حاج آقا نورالله اصفهانی برای مبارزه با اقبال‌الدوله کاشی حاکم اصفهان آن را تشکیل داده بود. 3 بر اثر مساعی این انجمن و به کمک بختیاریها تحت ریاست صمصام‌السلطنه، اصفهان از سلطه محمدعلی شاه قاجار خارج شد و در اختیار مشروطه‌خواهان قرار گرفت، اما به دلیل زورگویی صمصام‌السلطنه و اجحافاتی که به مردم می‌کرد، آیت‌الله مدرس به مخالفت با او برخاست. صمصام‌السلطنه هم به سواران بختیاری دستور داد او را دستگیر و به تخت فولاد تبعید کنند. فردای آن روز مردم اصفهان در اعتراض به صمصام‌السلطنه قیام کردند. او هم ناگزیر شد مدرس را با احترام به اصفهان بازگرداند. مخالفان مدرس پس از بازگشتن در صدد ترور او برآمدند و دو نفر را مأمور این کار ساختند . هنگامی که آیت‌الله مدرس از مدرسه جده کوچک عازم مدرسه جده بزرگ بود، به سوی او تیراندازی کردند ولی هیچ آسیبی به آیت‌الله مدرس نرسید.4

آیت‌الله مدرس گام بعدی را در عرصه سیاست به خواست علمای نجف برداشت. پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم شورای ملی بر اساس قانون اساسی می‌بایست پنج مجتهد طراز اول بر مصوبات مجلس نظارت می‌کردند. به همین منظور آیات عظام نجف آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی بیست نفر از مجتهدین ولایات مختلف را طی نامه‌ای به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا از میان آنها پنج نفر را برگزینند. نام آیت‌الله مدرس در کنار میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی که از مراجع تقلید شیعه بودند در این نامه قرار داشت. مجلس شورا ناگزیر شد برای انتخاب هیئت طراز اول به قرعه متوسل شود. بدین ترتیب آیت‌الله مدرس به حکم قرعه توانست به عنوان یکی از پنج مجتهد طراز اول به مجلس راه یابد.5

معرفی آیت‌الله مدرس به عنوان مجتهد طراز اول بیانگر اعتبار و جایگاه علمی ایشان نزد علمای نجف است. دلایل دیگری نیز در اثبات مراتب علمی ایشان وجود دارد از جمله حاشیه او بر رسائل شیخ انصاری که در 24 سالگی نوشته است، همچنین تألیفات دیگر ایشان مانند: رساله سهو الامام و الماموم، رساله فی قضاء الفوائت، رساله فی ضمان الغاصب المغضوب الفائت، رساله فی بعض مسائل العده، حاشیه بر کتاب النکاح شیخ محمدرضا نجفی مسجد شاهی، اصول تشکیلات عدلیه و دو کتاب دیگر؛ کتاب زرد در تاریخ سیاسی معاصر ایران و خاطرات خواف.6 دلیل دیگر وجاهت علمی آیت‌الله مدرس لقبی است که به او داده‌اند.

لقب مدرس را به سهولت به کسی نمی‌دادند ایشان این لقب را از زمان تدریس در اصفهان داشت که حجتی بر فضل و مهارت او در تدریس است.7 ویژگی‌ای که در مجلس شورا به نحو احسن به جذاب کردن نطقهایش کمک می‌کرد.

آیت‌الله مدرس پس از آمدن به تهران ضمن حضور در مجلس شورا به تدریس فقه و اصول در مدرسه سپهسالار پرداخت و زمانی که تولیت مدرسه سپهسالار را در اختیارش گذاشتند برای برقراری نظم در آنجا زحمت بسیار کشید. بنا به دستور او از طلاب هنگام ورود به مدرسه امتحان می گرفتند و پس از پایان هرسال طلاب می‌بایست مجدداً امتحان می‌دادند و در صورت کسب نمره قبولی به مرحله بالاتر راه می‌یافتند. برای اداره مدرسه نیز نظامنامه‌ای ترتیب داد که بایست طبق آن عمل می‌شد. به موقوفات مدرسه هم شخصاً رسیدگی می کرد و توانست درآمد موقوفات را افزایش دهد و مدرسه و حجره‌هایش را مرمت کند.8

عمر دومین مجلس شورا نیز مانند مجلس اول کوتاه بود. به دستور میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک مجلس دوم به دلیل دادن پاسخ منفی به اولتیماتوم روسیه منحل شد. آیت‌الله مدرس نیز از جمله نمایندگانی بود که در مجلس با پذیرش اولتیماتوم مخالفت کرده بود. 9 البته روسها منتظر پاسخ مجلس ایران نماندند و پیش از پایان مهلت مقرر نیروهایشان را تا قزوین پیش راندند. در چنین شرایطی به پیشنهاد دولت و با مداخله یپرم رئیس نظمیه، مجلس پنج نماینده را برای تصمیم گیری در مورد اولتیماتوم معرفی کرد که آیت‌الله مدرس یکی از آنها بود. این عده پس از بررسی شرایط با پذیرش اولتیماتوم موافقت کردند.10

فاصلۀ بین تعطیل مجلس دوم تا تشکیل مجلس سوم دوره اقتدار ناصرالملک بود که تا زمان تاجگذاری احمد شاه به طول انجامید. در این مدت ناصرالملک از برگزاری انتخابات مجلس سوم خودداری کرد. تا زمانی که احمدشاه پس از تاجگذاری قدرت را به دست گرفت و میرزا حسن خان مستوفِ‌الممالک را به عنوان رئیس‌الوزرا انتخاب کرد، مستوفِ‌الممالک مأمور شد انتخابات مجلس سوم را برگزار کند. این بار آیت‌الله مدرس با رأی مردم تهران به مجلس راه یافت. کمی پس از تشکیل مجلس سوم جنگ جهانی اول آغاز شد. انگلستان و روسیه از ایران خواستند به متحدین اعلان جنگ دهند اما دولت ایران به خواست آنها تن نداد واعلان بی طرفی کرد. انگلستان و روسیه نیز که مترصد فرصت بودند با نقض بی طرفی ایران از شمال و جنوب به ایران تاختند. روسها تا قزوین پیش رفتند با احتمال سقوط تهران، مجلس از اکثریت افتاد و منحل شد. به قول آیت‌الله مدرس مجلس جوانمرگ شد.11 بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس همراه گروهی از مردم و رجال کشور تهران را ترک کردند و به قم رفتند و در آنجا کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند و هیئت چهار نفره‌ای را که آیت‌الله مدرس نیز در میانشان بود در رأس امور قرار دادند. قشون روسیه به تعقیب آنها پرداخت و در رباط کریم میانشان جنگی در گرفت که روسها در آن پیروز شدند. مهاجرین پس از تحمل این شکست هر یک به سویی رفتند. آیت‌الله مدرس برای جمع‌آوری نیرو به اصفهان رفت و از حمایت حاج آقا نورالله اصفهانی برخوردار شــد. عده ای از مهاجرین هم به کرمانشاه رفتند و دولت مهاجرت را به ریاست نظام‌السلطنه تشکیل دادند. مدرس در این زمان در کرمانشاه حضور نداشت ولی او را به وزارت عدلیه و اوقاف برگزیدند و آیت‌الله مدرس نیز برای انجام وظیفه به کرمانشاه رفت، دولت مهاجرین به رغم برخورداری از حمایت ایلات و عشایر نتوانست کاری از پیش ببرد و پس از تحمل چند شکست از روسها ناچار به عثمانی عقب نشینی کرد. آیت‌الله مدرس هم به عثمانی رفت و برای امرار معاش در مدرسه ایرانیان اسلامبول مشغول تدریس شد و پس از پایان جنگ بنا به دعوت دولت وقت به ایران بازگشت.12

اوضاع ایران به هنگام بازگشت مهاجرین نابسامان بود. مشکلات ناشی از حضور نیروهای بیگانه در کشور هنوز به قوت خود باقی بود. فقر، گرسنگی، قحطی و نا امنی از جمله این مشکلات بودند. صمصام‌السلطنه بختیاری رئیس‌الوزرا نه تنها توان حل مشکلات را نداشت بلکه با سوء مدیریت بر مشکلات افزوده بود. آیت‌الله مدرس که پس از بازگشت به تهران در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول بود به دلیل نابسامانی مملکت به مخالفت با صمصام‌السلطنه پرداخت و با گروهی از مردم و رجال مملکت به حضرت عبدالعظیم (ع) رفت و متحصن شد. احمد شاه برای جلب نظر آنها ناگزیر صمصام‌السلطنه را از وزارت عزل کرد و کالسکه سلطنتی را برای معاودت متحصنین به حضرت عبدالعظیم (ع) فرستاد.13 مخالفان صمصام‌السلطنه خواهان صدر اعظمی قدرتمند بودند که بتواند خرابیها و نابسامانیهای ناشی از جنگ را برطرف سازد. به همین دلیل هم از اعطای وزارت به وثوق‌الدوله حمایت کردند. او نیز در دوره صدارتش توانست تا حدودی نظم و امنیت را در کشور برقرار کند، اما هنگامی که قرار داد 1919 را با انگلستان منعقد ساخت حامیانش را از دست داد. آیت‌الله مدرس نیز که ابتدا از وزارت او حمایت می‌کرد با انعقاد قرارداد 1919 به صف مخالفین پیوست و رهبری مخالفان وثوق‌الدوله را در دست گرفت. آیت‌الله مدرس قرارداد 1919 را قراردادی ننگین می‌دانست و معتقد بود که «روز انعقاد قرارداد اوت 1919 یک روز نحس برای ایران بود و یک سیاست مضر برای دیانت اسلام. ایرانی باید خودش ایرانی باشد، سیاستش هم ایرانی باشد. روی ایرانی بودن هم می‌ایستد»14 او درباره وثوق‌الدوله هم که جرئت عقد چنین قراردادی را یافته بود، اظهار داشت که «بسیار متهور و جسور است، اگر جسارت نداشت مرتکب چنین خیانتی نمی شد ولی تاریخ تکـــرار می‌شود. عبدالملک مروان سی سال در خانه خدا معتکف و اشتغال به تلاوت قرآن داشت ولی پس از این که به خلافت رسید قرآن را بوسید که تا حالا رفیق شما بودم و بعد هم شهر مکه را آتش زد و به منجنیق بست».15

آیت الله مدرس به وثوق الدوله پیغام داد که کار او در هر صورت تمام است اگر «قرار داد لغو شد همیشه متضرر و منفور و از سیاست دور خواهد شد و اگر قرارداد عملی شد و انجام گرفت دیگر انگلیس به شما کاری نداری و برای رضایت ملت ایران شما را فدا خواهد نمود.»16 مبارزه با انعقاد قرارداد 1919 منجر به شکست قرارداد و برکناری وثوق الدوله از صدارت شد اما انگلستان پس از شکست قرارداد دست از تلاش نکشید و کودتای سوم اسفند 1299 ش را طراحی و اجرا کرد. رضاخان میرپنج با حمایت انگلستان و استفاده از نیروهای قزاق در اسفند 1299 ش از قزوین راهی تهران شد. حدود نیمه شب سوم اسفند 1299 ش رضاخان و نیروهایش توانستند وارد تهران شوند و احمد شاه را وادارند که حکم رئیس الوزرایی سیدضیاء الدین طباطبایی را صادر کند. اولین اقدام کودتاچیان دستگیری تمام کسانی بود که احتمال می دادند به مخالفت با آنها برخیزند. پیرو همین سیاست آیت الله مدرس را دستگیر کردند. وی چند روزی در محل قزاقخانه قدیم زندانی بود تا این که به قزوین تبعید شد و تا پایان کار کابینه سید ضیاء که به کابینه سیاه مشهور است ، در تبعید باقی ماند.17 آیت الله مدرس حتی در مجلس نیز با شجاعت و جسارت سخن می گفت. مسعود انصاری نقل کرده که در زندان «آقای مدرس پیغام داد که کریم آقا بیاید. پس از آن که سروان کریم آقا (بوذرجمهری) آمد، مدرس به او گفت: آیا ممکنست پیغام مرا به بنی عمم برسانی ؟ کریم آقا می پرسد کدام بنی عمتان؟ آقای مدرس می گوید: به سید ضیاء الدین از قول من سلام برسان و بگو حق تو این بود به محض این که ما را گرفتی همه را بکشی و به دار بزنی حالا که این کار را نکردی دیگر هیچ کاری نمی توانی بکنی و خودت را خسته می کنی. فرمانفرما و نصرت الدوله و عده ای دیگر به صدا در می آیند که آقا این چه پیغامی است؟ چرا سرود یادش می دهی ؟ آقای مدرس می گوید: مطمئن باشید دیگر سید ضیاءالدین هیچ کاری نمی تواند بکند خیالتان به کلی آسوده باشد» .18

پیش بینی آیت الله مدرس درست بود. دولت سید ضیاء بیش از سه ماه دوام نیاورد پس از آن قوام‌السلطنه که از حمایت آیت الله مدرس نیز برخوردار بود ، رئیس الوزرا شد و مجلس چهارم را پس از شش سال فترت افتتاح کرد.

آیت الله مدرس توانست با رای مردم تهران به مجلس چهارم راه یابد. در این مجلس او لیدر اکثریت و نایب رئیس اول مجلس بود. 19

از کودتای سوم اسفند به بعد روز به روز بر قدرت رضاخان سردار سپه افزوده شد. او با حمایت انگلیس و با استفاده از نا امنی و نا آرامی مملکت در نقش منجی مملکت و در منصب وزارت جنگ در رسیدن به اهدافش گام به گام پیش می رفت. در کابینه قوام السلطنه هم که همین سمت را داشت در صدد برآمد که بودجه نیروهای نظامی را کاملاً در اختیار گیرد ولی با مخالفت مجلس و رئیس الوزرا روبه رو شد. رضاخان برای رسیدن به خواسته اش شهر را نا امن کرد و به توقیف جراید و دستگیری و تبعید مخالفین برخاست. او تصور کرد، می تواند مجلس و دولت را وادارد که مطابق میلش عمل کنند. اما آیت الله مدرس که از قدرت‌گیری رضاخان بیمناک بود و آن را تهدیدی علیه استقلال کشـــــــور می دانست نوک تیز حملاتش را متوجه او ساخت و با ایراد سخنرانی در مجلس نمایندگان را به مبارزه با سردار سپه فراخواند وبی پروا اعلام کرد که «عجالتاً امنیت در دست کسی است که اغلب ماها خوشوقت نیستیم؟ شما مگر ضعف نفس دارید که این حرفها را می زنید و در پرده سخن می گویید، ما بر هرکس قدرت داریم، از رضاخان هم هیچ ترس و واهمه نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم، رئیس الوزراء را بیاوریم، سؤال کنیم، استیضاح کنیم، عزلش کنیم و همچنین رضاخان را استیضاح کنیم، عزل کنیم، می روند در خانه‌شان می نشینند. قدرتی که مجلس دارد هیچ چیز نمی تواند در مقابلش بایستد، شما تعیین صلاح بکنید مجلس بر هر چیزی قدرت دارد».20

سخنان آیت الله مدرس بازتاب عمیق و گسترده ای در مجلس و شهر داشت و نمایندگان و مردم را به رویارویی با رضاخان کشاند. از سوی دیگر رضاخان را هم به عکس العمل واداشت. او افسران نظامی را فراخواند و طی نطقی در جمع آنها با تهدید مجلس از وزارت جنگ استعفا داد. این رویۀ کار بود. دستجات نظامی به تحریک سردار سپه به منظور ایجاد رعب و وحشت در شهر رژه رفتند. عده ای هم مأمور شدند که به قتل و غارت بپردازند تا شهر را نا امن جلوه دهند. سرداران سپاه و امرای لشکر در شهرستانها هم در اقدامی هماهنگ شده با ارسال تلگرافاتی به تهران مخالفتشان را با استعفای سردار سپه اعلام کردند. این موجب وحشت نمایندگان و تضعیف مواضعشان شد و تصمیمشان را سست ساخت آنها از ترس با سردار سپه مصالحه کردند . سردار سپه هم متعهد شد که قانون اساسی را رعایت کند21 و دوباره وزیر جنگ شد.

مدت کوتاهی پس از این ماجرا کابینه قوام السلطنه سقوط کرد و مستوفی الممالک مأمور تشکیل کابینه شد.22 مستوفی الممالک به صداقت و پاکی شهره بود و همه به او احترام می گذاشتند. آیت الله مدرس نیز احترام خاصی برای او قائل بود. دکتر سید عبدالباقی مدرس فرزند آیت الله مدرس نقـــل می‌کند که «آیت الله مدرس به خانه هریک از رجال کشور می رفت لقمه نانی با خود می برد و سر سفره به عنوان غذای مخصوص تناول می کرد و چون عادتش بود کسی ناراحت نمی شد فقط در خانه مستوفی الممالک ومشیرالدوله که برایشان احترام فوق العاده ای قائل بود، این کار را نمی کرد».همچنین نقل می کند که «مستوفی الممالک تنها کسی بود که مدرس به استقبالش می رفت و او را آقا خطاب می کرد».23 با این وجود آیت الله مدرس با تشکیل کابینه توسط مستوفی الممالک مخالفت کرد، زیرا اوضاع مملکت به گونه ای بود که برای اداره آن و مقابله با قدرت گیری رضاخان و جلوگیری از نفوذ بیگانگان بایستی فردی قدرتمند بر مسند وزارت می نشست و مستوفی الممالک با روحیه مدارا و مسامحه و تعلل نمی توانست عهده دار این امر شود. از این رو آیت الله مدرس به منظور حفظ مصالح مملکت ناچار شد مستوفی الممالک را استیضاح کند. او در جریان استیضاح با اعلام انزجار از هرگونه مداخله بیگانگان و لزوم حفظ استقلال کشور در مورد مستوفی الممالک اظهار داشت که «آقا شمشیر مرصع است که باید در روزهای بزم و ایام سلام به کمر بست ولی قوام السلطنه مانند شمشیر فولادی و برنده است که در جنگ به کار می آید، مملکت در این روزها احتیاج به شمشیر برنده فولادی دارد نه شمشیر جواهرنشان».24 در جریان همین استیضاح جمله معروفش را بیان کرد که : «دیانت ما عین سیاست ما است و سیاست ما عین دیانت ما».25

مستوفی الممالک تاب حملات مخالفین را نیاورد و ناچار شد، استعفا دهد. پس از او مشیرالدوله مأمور تشکیل کابینه شد. این دوره با پایان کار مجلس چهارم همزمان بود. مشیرالدوله بایستی انتخابات مجلس پنجم را هم برگزار می‌کرد ولی سردار سپه که می‌دانست با انجام انتخاباتی سالم حامیانش به مجلس راه نخواهند یافت با تهدید مشیرالدوله و وزرایش آنها را وادار به استعفا کرد و شاه را تحت فشار قرار داد تا او را به عنوان رئیس الوزرا معرفی کند. احمد شاه نیز همین کار را کرد و به ظاهر برای معالجه رهسپار فرنگ شد. بدین سان کشور را در اختیار سردار سپه قرار داد. سردار سپه که در فکر برقراری جمهوری و تغییر سلطنت بود، دستور داد به سرعت انتخابات مجلس انجام شود. وی با مداخله ایادیش توانست عده زیادی از حامیانش را به عنوان نماینده به مجلس بفرستد، اما هنوز آنقدر قدرت نداشت که بتواند مانع ورود مخالفینش به مجلس شود. آیت الله مدرس نیز توانست به عنوان نماینده تهران به مجلس پنجم راه یابد و لیدر اقلیت مجلس شود.26 مجلس پنجم در 22 بهمن 1302 شروع به کار کرد.

سردار سپه می خواست تا قبل از نوروز تکلیف سلطنت قاجار را مشخص کند و نظام جمهوری را در کشور برقرار سازد . آنها حتی تدارک مراسم اعلام جمهوری را دیده بودند و تعدادی سکه طلا و نقره هم به نام جمهوری ضرب شده و آماده بود،27 اما جمهوری خواهی رضاخان سردار سپه از سر خیرخواهی برای ملت نبود، این نانی بود که در تنور انگلیسها برای ملت ایران پخته شده بود. جمهوری خواهی رضاخان عده ای را فریب داد ولی اکثریت مردم آن را باور نکردند. عین السلطنه درباره جمهوری خواهی می نویسد: « می گویند عما قریب تلگرافات ولایات می رسد و در جلسه دوم و سیم مجلس مقارن عید، جمهوریت علم می شود. انگلیسها عثمانی را جمهوری کردند ایران را متعاقب آن، بعد می روند سراغ افغانستان، فقط و فقط برای آن که پادشاه مملکت مستقل مسلمان در عالم نباشد که مسلمانهای اتباع او به آنها تأسی کنند. انگلیسیها همیشه کارها را چند مرتبه حلاجی می کنند و می‌سنجند تصمیم که گرفتند انجام می دهند، آن هم نه برای امسال یا ده سال و بیست سال بعد، برای یک قرن و دو قرن دیگر».28 با این تفاصیل رضاخان و ایادیش با حمایت انگلیسیها سعی کردند هر چه زودتر مجلس تشکیل شود تا بتوانند جمهوری مطلوبشان را برقرار سازند، اما مخالفین آنها به رهبری آیت الله مدرس باتمام قوا به مقابله برخاستند. در اولین حرکت سعی کردند با جلوگیری از تصویب اعتبارنامه‌ها وقت مجلس را بگیرند . همین اتلاف وقت فرصتی فراهم کرد تا مردم در جریان امر قرار گیرند. و همانطور که تلگرافهای فرمایشی در طلب جمهوری از شهرستانها به تهران می رســــــید، هسته‌های مخالفتهای مردمی هم شکل گیرند. مخالفت مردم بدانجا رسید که رضاخان ناچار شد بر در مساجد آژان و قلعه بیگی بگذارد و مساجد بزرگ بازار را تعطیل کند.29

جمهوری خواهان که در مجلس با مقاومت سرسختانه آیت الله مدرس روبه رو شده بودند، سعی کردند رضایت او را جلب کنند. نقل می کنند که «مدرس را به خانه خدایارخان برده بودند . او با زبان چرب و نرمی آغاز سخن نموده است. مدرس می گوید اصل مطلب را بگو من نمی توانم راضی شوم امروز این رئیس قوا با چهار نفر روزنامه نویس ساخت مملکت را تغییر بدهد، فردا یک رییس قوای دیگری با هشت نفر روزنامه نویس می‌سازد و شما را می خواهد تغییر دهد. مملکت بازیچه نیست که هر روز یک رئیس قوا رژیم مملکت را عوض کند».30

جمهوری طلبان پس از نا امیدی از جلب رضایت مدرس سعی کردند او را بترسانند به همین منظور در مجلس دکتر حسین بهرامی (احیاء السلطنه) به تحریک تدین سیلی محکمی به آیت الله مدرس زد. این سیلی تأثیری کاملاً متفاوت با آنچه آنها انتظار داشتند به جا گذارد. در مجلس عده زیادی از نمایندگان از جمهوری خواهان کناره گرفتند و به اقلیت پیوستند. مردم هم به حمایت از آیت الله مدرس به خانه او رفتند و در اطراف مجلس اجتماع کرده علیه جمهوری شعار دادند. حدود هشت هزار نفر هم در مسجد شاه جمع شدند و مخالفتشان را با رضاخان و جمهوری اعلام کردند.31 کار بدانجا کشید که «سردار سپه به مدرس پیغام استمالت داده که خر بود، ابله بود نسبت به شما بی احترامی کرد، مدرس جواب گفته: این سیلی را دست تو زد نه آن بی دین. من کو به همان عقیده خود باقی هستم و به این چیزها از میدان نبرد در نمی روم».32

آیت الله مدرس برای جلوگیری از طرح جمهوری در مجلس تدبیری دیگری اندیشید و عده ای از نمایندگان را راهی حضرت معصومه(س) کرد، حتی خرج سفر آنها را نیز پرداخت و بدین وسیله موفق شد جلسه 30 اسفند 1302 ش را از اکثریت بیندازد و مجلس را تعطیل کند. جمهوری خواهان نیز نتوانستند قبل از پایان سال طرحشان را عملی کنند. جلسه بعدی مجلس هم به 2 فروردین 1303 ش موکول شد.33

در این فاصله زمانی فرصتی دیگر برای سازماندهی مردم به دست آمد. در 2 فروردین 1303 ش مردم در حمایت از قاجاریه در اطراف مجلس جمع شدند. جمهوری خواهان مجلس برای پراکندن مردم از رضاخان کمک خواستند . سردار سپه با عده ای قزاق به مجلس رفت و شخصاً با مردم درگیر شد. خبر درگیری سردار سپه با مردم به مؤتمن الملک رئیس مجلس رسید . مؤتمن الملک به سرسرای مجلس رفت و با تحکم و تغيّر به سردار سپه گفت چرا مردم را درخانۀ خودشان می زنید الان تکلیفت را روشن می کنم. سردار سپه که از برخورد مؤتمن الملک بیمناک شده بود، ناگزیر شد از مردم عذرخواهی کند و اعلام کرد اگر مردم جمهوری نخواهند او نیز صرفنظر خواهد کرد . در سوم فروردین اعتراضات مردم ابعاد گسترده تری یافت و بازارها تعطیل شد . مردم به خانه علما رفتند و خواهان عزل سردار سپه شدند. رضاخان برای رهایی از این بن بست عازم قم شد و با علما ملاقات کرد. پس از مراجعت از قم در 12 فروردین با صدور اعلامیه ای از جمهوری خواهی رسماً انصراف داد. با این حال احتمال می رفت کابینه رضاخان سقوط کند . بنابراین حیله ای دیگر به کار برد و به ظاهر از کارها کناره گرفت و به رودهن رفت. دوباره مانند دفعه قبل پس از کناره گیری او مزدورانش در شهر به تظاهرات پرداختند و با تهدیدات شدید و نا امن جلوه دادن مملکت عده ای از نمایندگان مجلس را ترساندند و مجلس را وادار به مصالحه با رضاخان کردند.34 رضاخان در قدرت باقی ماند ولی نتوانست طرح جمهوریش را در کشور پیاده کند. انگلستان و رضاخان پس از تحمل این شکست در صدد برآمدند که قاجارها را از سلطنت خلع کنند و سلسله پهلوی را بنیان نهند. آنها می دانستند که با مخالفتهای زیادی رو به رو خواهند شد پس بایستی با احتیاط حرکت می کردند و زمینه را برای تغییر سلطنت مهیا می ساختند. نشریات طرفدار رضاخان به سمپاشی علیه قاجاریه شدت بیشتری بخشیدند. رضاخان هم هر روز مخالفان را تحت فشار بیشتری قرار می داد و به بهانه‌های مختلف جراید را تعطیل و معترضان را حبس و تبعید می کرد.

آیت الله مدرس و اقلیت مجلس تصمیم به استیضاح رضاخان گرفتند. آیت الله مدرس در مجلس پس از ایراد سخنرانی درباره اقدامات غیرقانونی سردار سپه استیضاح نامه را قرائت کرد.35 رضاخان سردار سپه ناچار بود برای پاسخگویی به مجلس بیاید ولی از قبل عده ای از مزدورانش را در اطراف مجلس و در صحن مجلس مستقر ساخت تا بتواند با هوچی بازی مخالفانش را بترساند. هنگامی که مدرس می‌خواست وارد مجلس شود، مزدوران رضاخان شعار مرده باد مدرس دادند و به سمتش حمله آوردند ولی عده ای از نمایندگان مجلس و مردم دور مدرس را گرفتند و او را سالم از این مهلکه خارج ساختند. مدرس هنگامی که به سرسرای مجلس رسید شعار زنده باد مدرس / مرده باد سردار سپه داد. با این کار رضاخان چنان عصبانی شد که به مدرس حمله کرد و گلوی او را تا حد خفگی فشار داد و اگر سید حسن زعیم به رضاخان حمله نکرده بود، آیت الله مدرس به شهادت می رسید. رضاخان هنگامی که از مدرس دور می شد، او را تهدید کرد و گفت «شما محکوم به اعدام هستید ، شما را از بین خواهم برد».36 هوچی گری ایادی رضاخان موجب شد که جلسه استیضاح به بعد از ظهر موکول شود. مدرس و یارانش برای استراحت از مجلس خارج شدند مزدوران رضاخان آنها را محاصره کردند و به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند و اگر مداخله مردم نبود، آنها را به شهادت می رساندند. در نتیجه این برخوردها و به دلیل نبود امنیت و مصونیت جانی نمایندگان اقلیت از انجام استیضاح خودداری کردند.37

از آن هنگام به بعد سیر صعودی رضا خان برای کسب قدرت سرعت بیشتری گرفت و رضا خان توانست با کمک مزدورانش هر روز پایه‌های قدرتش را مستحکم تر سازد. عدم حضور احمدشاه هم در مملکت عرصه ای مناسب برای تاخت و تاز رضاخان فراهم آورده بود. آیت الله مدرس برای تنگتر کردن عرصه بر رضاخان تلاش می کرد احمد شاه را به کشور بازگرداند اما او با بروز کوچکترین مشکلی از بازگشت منصرف می‌شد.

بالاخره با مهیا شدن زمینه‌ها در 9 آبان 1304 ش طرفداران رضاخان که در مجلس اکثریت داشتند تصمیم گرفتند کار را یکسره کنند، بنابراین ماده واحده‌ای را که متضمن خلع سلطنت از قاجارها بود تسلیم مجلس شورای ملی کردند. آیت الله مدرس و یارانش به استعفای مستوفی الممالک رئیس مجلس استناد جستند و جلسه را غیر رسمی و غیرقانونی خواندند اما اکثریت مجلس در اختیار هواداران رضاخان بود و مخالفت آن اقلیت کاری از پیش نبرد. مخالفین فقط توانستند پس از ایراد سخنرانی و اعلام مخالفتشان جلسه مجلس را به عنوان اعتراض ترک کنند و آیت الله مدرس نیز با بیان این جمله که «صد هزار رأی هم بدهید خلاف قانون اساسی است». غیر قانونی بودن جلسه را اعلام کرد. پس از خروج مخالفین ازمجلس، خلع سلطنت از قاجاریه به رأی گذاشته شد و به تصویب رسید.38 این حرکت مرحله اول طرح رضاخان بود. او برای تکمیل طرحش در15 آذر1304 ش مجلس موسسان را افتتاح کرد و توسط همین مجلس در20 آذر رسماً سلطنت به خاندان پهلوی تفویض شد.39 دوره پنجم مجلس در بهمن 1304 ش به پایان رسید. رضاخان دیگر قدرت بلامنازع ایران شده بود. مجلس ششم در اولین سال سلطنت رضاخان شروع به کار کرد. اکثر نمایندگان آن با اعمال نفوذ رضاخان انتخاب شده بودند ولی در تهران به رغم تقلباتی که صورت گرفت، چند نفری از نمایندگان واقعی مردم توانستند به مجلس راه یابند منجمله آیت الله مدرس که نماینده اول تهران شد. انتخاب او به عنوان نماینده مصونیت سیاسی برایش فراهم کرد و رضاخان نتوانست او را دستگیر کند ولی محدودیتهایی از جهت رفت و آمد با مردم برایش فراهم آورد. در این دوران رضاخان دیگر حاضر نبود به هیچ وجه هیچ انتقاد و مخالفتی را تحمل کند بنابراین هنگامی که آیت الله مدرس در مجلس به انتقاد از اوضاع پرداخت دستور ترور او را صادر کرد اما هوشیاری آیت الله مدرس در هنگام ترور او را از مرگ حتمی نجات داد. پس از این ترور آیت الله مدرس مدت دو ماه در بیمارستان بستری بود.40 ترور آیت الله مدرس خشم مردم را برانگیخت . در نتیجه رضاخان تلگرافی از ترور او اظهار تأسف کرد. مدرس هم جواب داد که: «به کوری چشم دشمنان مدرس زنده است».41

از فرازهای مهم حضور آیت الله مدرس در مجلس ششم، موضع ایشان در قبال کابینه مستوفی الممالک بود که بیانگر درایت سیاسی آیت الله مدرس است. رضاخان برای کسب وجهه مستوفی الممالک را به ریاست الوزرایی برگزید .مستوفی الممالک هم به رغم میل باطنی اش این منصب را پذیرفــــت و کابینه ای از رجال با سابقه ایران تشکیل داد. کابینه او به دلیل حضور وثوق الدوله و فروغی با مخالفت برخی نمایندگان مجلس ششم منجمله دکتر مصدق مواجه شد، اما آیت الله مدرس از کابینه مستوفی الممالک دفاع کرد و خواهان رأی اعتماد مجلس به این کابینه شد . آیت الله مدرس می دانست که در شرایط موجود از هر مانعی هر چند کوچک بایستی استفاده کرد تا استقرار دیکتاتوری را تاحد ممکن به تعویق انداخت . رجل خوشنام و اصولگرایی مانند مستوفی الممالک می توانست تا حدودی سیاستهای خشن رضاخان را تعدیل کند. آیت الله مدرس در گذشته با اعطای وزارت به مستوفی الممالک مخالفت کرده بود و زیرا او را برای آن شرایط مناسب نمی دانست اما دراین شرایط اصولگرایی مستوفی الممالک برای مملکت می توانست مفید باشد . از این رو آیت الله مدرس به دفــاع از او و کابینه اش برخاست.42

با پایان کار مجلس ششم ، رضاخان به عنوان شاه آن چنان قدرتی یافته بود که می توانست از ورود مخالفینش به مجلس جلوگیری کند. آیت الله مدرس در انتخابات مجلس هفتم هم کاندیدا شد ولی آراء او را نخواندند. آیت الله مدرس جمله ای گفت که برای تقلبی بودن انتخابات کافی بود. او گفت: «من یک رأی برای خودم نوشتم آن رأی کجاست».43 پایان مجلس ششم به معنی پایان مصونیت سیاسی آیت الله مدرس هم بود . رضاخان فرصت را مغتنم شمرد و دستور دستگیری و تبعید او را صادر کرد . در 16 مهر 1307 ش رئیس شهربانی به همراه عده ای مأمور شبانه به خانه آیت الله مدرس ریختند و او را دستگیر و به خواف تبعید کردند. او در تبعید ممنوع الملاقات بود و اجازه مراوده با مردم را نداشت اما در همین مدت هم دست از تعلیم و تربیت برنداشت و پاسبانهایی را که مأمور مراقبتش بودند ارشاد کرد. 44

دو سال پس از تبعید او به خواف و تحمیل فشارهای بسیار، رضاخان محرمانه برایش پیغام فرستاد که اگر دست از سیاست بکشد آزادش می کند، اما آیت الله مدرس پاسخ داد «اگر مرا بکشید بزرگترین ننگ را از خود به یادگار خواهید گذاشت و اگر زنده بمانم و فرصت پیدا کنم انتقام خواهم گرفت».45

نه سال بعد آیت الله مدرس را به کاشمر منتقل کردند و در 10 آذر 1316 ش هنگام غروب در حالی که ایشان روزه داشتند توسط مستوفیان و حبیب الله خلج معروف به شمر به شهادت رسیدند .46 بدین سان دفتر زندگی روحانی مبارز آیت الله مدرس توسط دژخیمان رژیم پهلوی بسته شد.




----------------------------------------------------------------
1. علی مدرسی، مدرس (تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، 1366، ج1، ص 21ـ 35 و حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358)، ج1، ص 49ـ 52 و سید صدرالدین طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس (تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا ، 1373) ص 22ـ 23.

2. صدرالدین طاهری ، ص 22ـ23.

3. حسین مکی، ج 1، ص 6 و علی مدرسی ج 1، ص 27.

4. علی مدرسی، ج 1 ، ص 28ـ 29.

5. علی مدرسی، ج 1، ص 30 و سید صدرالدین طاهری، ص 23 و محمد ترکمان، آراء اندیشه ها و فلسفه سیاسی مدرس (تهران، نشر هزاران ، 1374 ) ص 19 و مدرس، تاریخ و سیاست، (تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی ، 1375) ، ص 32.

6. مدرس، تاریخ و سیاست، ص 27 و 35 و 33.

7. همان، ص 35.

8. علی مدرسی، ج 1، ص164ـ 165.

9. همان، ص 34.

10. محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه، (تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372)، ج 1 ، ص هـ.

11. مدرس و مجلس (تهران: موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، 1373) ، ص 41.

12. علی مدرسی، ج 1، ص 35ـ 39 و سید صدرالدین طاهری، ص24ـ 25 و محمد ترکمان ، آراء ، اندیشه‌ها ... ، ص 21 و حسین مکی، ج 1، ص 130.

13. حسین مکی، ج 1، ص 148 و علی مدرسی، ج 1 ، ص 39 و محمد ترکمان ، آراء ، اندیشه‌ها و ... ، ص 21.

14. مدرس ، تاریخ و سیاست، ص 25.

15. حسین مکی، ج 1، ص156ـ 157.

16. علی مدرسی، ج 1، ص 44.

17. حسین مکی، ج 1، ص157ـ 158 و محمد ترکمان، آراء ، اندیشه‌ها ...، ص 21 و علی مدرسی، ج 1، ص 44.

18. حسین مکی، ج 1، ص 160.

19. علی مدرسی، ج 1، ص 46-45و محمد ترکمان، آراء، اندیشه‌ها...، ص 51 و سید صدرالدین طاهری، ص 27 و محمدترکمان ، مدرس در پنج دوره ...، ج 1، ص 220-221.

20. علی مدرسی، ج 1، ص 45 -46.

21. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران مقدمات تغییر سلطنت، (تهران، کتابفروشی محمدعلی علمی ، 1324)،ج 2، ص115ـ 130.

22. همان، ص159ـ 163 و115ـ 130.

23. علی مدرسی، ج 1، ص191ـ 192.

24. علی مدرسی، ج 1، ص47ـ 60 و191ـ 192 و حسین مکی ،تاریخ بیست ساله ایران... ، ج 2، ص 203ـ 206 و212ـ 218.

25. علی مدرسی، ج 1 ، ص 55.

26. حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ...، ج2 ، ص305ـ 306 و علی مدرسی، ج 1، ص 60.

27. حسین مکی، تاریخ بیست ساله...، ج2، ص 306.

28. قهرمان میرزا عین السلطنه، روزنامه خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور (تهران، اساطیر، 1379) ، ج 9، ص 6723ـ 6724.

29. حسین مکی، تاریخ بیست ساله...، ج2 ، ص330ـ 331 و علی مدرسی، ج 1، ص61ـ 72 و قهرمان میرزا عین السلطنه، ج 9، ص 6817.

30. قهرمان میرزا عین السلطنه، ج 9 ، ص 6730.

31. حسین مکی، تاریخ بیست ساله...، ج2 ، ص319ـ 327 و محمد ترکمان، آراء ،اندیشه‌ها...، ص 107 و قهرمان میرزا عین السلطنه ، ج 9، ص 6805.

32. قهرمان میرزا عین السلطنه، ج 9 ، ص 6834.

33. حسین مکی، تاریخ بیست ساله...، ج 2 ، ص 333 و 337.

34. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ...، ج 2، ص340ـ 351.

35. حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، ج 1، ص471ـ475.

36. حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359)، ج2، ص482ـ486.

37. همان، ص 488.

38. سید صدرالدین طاهری، ص 28 و حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص707ـ 716 و حسین مکی، تاریخ بیست ساله...، ج3 ، ص 468 و محمد ترکمان آراء ، اندیشه‌ها ... ، ص 23 -24.

39. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ...، ج 3، ص 522.

40. علی مدرسی، ج 1، ص 101 و94ـ 95 و محمد ترکمان، آراء ، اندیشه‌ها ...، ص 24.

41. مدرس و مجلس، ص 157.




منبع: سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران



 
تعداد بازدید: 767


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: