24 آذر 1392
او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!» این فراز از دست نوشته دکتر علی شریعتی درباره شهادت آذر شریعترضوی برادر همسرش و مصطفی بزرگنیا و احمد قندچی، دو دانشجوی دیگر دانشکده فنی دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ که ۲۲ سال پس از آن واقعه نوشته شد، با گذشت ۵۷ سال از ریخته شدن آن «سه قطره خون» همچنان روایت غالب است؛ روایتی که در ذهن و ضمیر اغلب ایرانیها نقش بسته و گفته و نوشته شده که دانشجویان در اعتراض به سفر ریچارد نیکسون، معاون رییسجمهور وقت ایالات متحده به تهران اعتراض کردند و با یورش نظامیان به دانشگاه تهران آن «سه یار دبستانی» به شهادت رسیدند.
اما روایتی دیگر از ۱۶ آذر ۱۳۳۲ وجود دارد که میگوید اعتراض دانشجویان ربطی به سفر نیکسون نداشت؛ دکتر سیدجواد طباطبایی متفکر و پژوهشگر برجسته سیاسی، بابک امیرخسروی عضو سابق حزب توده و محمد ترکمان پژوهشگر تاریخ معتقد به روایت دوم هستند.
دکتر طباطبایی در گفتوگویی با شماره دوم مجله مهرنامه (اردیبهشت ۸۹) گر چه به اختصار اما با صراحت روایت و اعتقاد غالب درباره واقعه ۱۶ آذر ۳۲ را رد کرد. به گفته او: «من پیشتر چندین بار به اشاره گفتهام که به خلاف گفته بسیاری تاسیس دانشگاه توطئه نبود، بلکه ضرورت این تاسیس به دنبال خلأیی احساس شد که با تعطیل تولید علم در ایران سدههایی پیش از آن ایجاد شده بود. با گسترشی که نظام دانشگاهی از سالهای دهه سی خورشیدی پیدا کرد و در شرایطی که فضای سیاسی ایران بستهتر و دایره فعالیت احزاب سیاسی تنگتر میشد، دانشگاه با استقلال نسبی که در آن زمان داشت، به یکی از مراکز فعالیت سیاسی تبدیل شد. کشته شدن سه دانشجوی دانشگاه تهران در شانزده آذر سی و دو - که البته ربطی به ورود ریچارد نیکسون به ایران نداشت که در هیجده آذر به تهران آمد - آنچه از فعالیت صنفی باقی مانده بود، پایان یافت و دانشگاه به حزبی تبدیل شد.»
بابک امیرخسروی مسوول کمیتههای دانشجویی دانشگاه تهران در آن زمان، چند سال پیش در مقالهای در نشریه «راه آزادی» به حادثه ۱۶ آذر پرداخته بود، اما سال گذشته در گفتوگوهایی با رادیو فردا و دویچهوله گفت که ۱۶ آذر ربطی به ورود نیکسون نداشت و البته این دیدگاه وی با بازخوردهای متفاوتی روبرو شد. به روایت امیرخسروی، «بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ضربهای که به جنبش ملی و دمکراتیک ایران خورده بود، سلسله فعالیتهای گستردهای در دانشگاه تهران شروع شده بود. دانشگاه از مراکز فعال و حساس مبارزه بود. در آذر ماه دانشگاه به ویژه خیلی متشنج بود. اولا محاکمه دکتر مصدق تازه شروع شده بود که دانشجویان را خیلی ناراحت کرده بود و دوما رابطه دیپلماتیک با انگلستان دوباره از سر گرفته میشد. دنیس رایت، کاردار سفارت انگلیس روز ۱۴ آذر وارد تهران شده بود. بدین مناسبت، روز ۱۵ آذر درگیریهای شدیدی میان ماموران انتظامی که مدتی بود در دانشگاه حضور داشتند و اصلا حضور نظامیان یکی از عوامل اصلی و دایمی تحریک دانشجویان بود، پیش آمد.»
امیرخسروی با یادآوری یورش نظامیان در روز ۱۶ آذر میگوید: «روز ۱۶ آذر آن سال (۱۳۳۲) شاید آرامترین روز دانشگاه بود و هیچ برنامهای برای تظاهرات پیشبینی نشده بود. برخلاف آنچه شایع است که دانشجویان علیه آمدن نیکسون به ایران دست به تظاهرات زده بودند و به خاطر این تظاهرات به دانشجویان حمله شد، این گفتهها به کلی نادرست است به خصوص اینکه نیکسون نه در ۱۶ آذر بلکه در ۱۸ آذر وارد تهران شد و دانشجویان اطلاعی از آمدن نیکسون نداشتند. اتفاقا آن روز اصلا تظاهرات در کار نبود بلکه علت درگیری این بود که بهانه کرده بودند که دانشجویان برای سربازانی که آنجا مستقر بودند، شکلک درآوردهاند. سربازان وارد کلاس درس مهندس «شمسی» استاد نقشهبرداری در دانشکده فنی شده و خواسته بودند چند نفر را دستگیر کنند. سر این قضیه مهندس شمسی عصبانی میشود و کلاس را تعطیل میکند و پیش «مهندس خلیلی» رییس دانشکده میرود که خودش از طرفداران دکتر مصدق بود. او هم عصبانی میشود؛ خود ایشان یا معاونش دکتر عابدی، زنگ دانشکده را میزند. دانشجویان میریزند در کریدور دانشکده فنی. در همین حین سربازها وارد صحن دانشکده میشوند. دانشجویان شعارهایی از جمله «مرگ بر شاه» سر میدهند. بعد تیراندازی برنامهریزی شده آغاز میشود.»
این سوال همواره مطرح است که چطور بعد از کودتا و برقراری جو پلیسی هنوز در دانشگاه حرکت اعتراضی وجود داشت؛ امیر خسروی در پاسخ میگوید: «کودتا در واقع دکتر مصدق را سرنگون کرد اما جنبش اجتماعی و سیاسی به خصوص حزب توده که نقش خیلی مهمی در آن داشت، توسط کودتا از بین نرفته بود. حزب مخفی بود و دانشجویان هم بخش عمدهشان تمایلات تودهای داشتند و در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران متشکل بودند. یک اقلیت مهمی هم بودند که به تدریج قوت گرفته بودند. اینها طرفداران نهضت ملی و جنبش ملی دکتر مصدق بودند که به تدریج رشد میکردند. مجموعه این نیروها را کودتا نتوانسته بود از بین ببرد. دانشگاه استقلال داشت. دور دانشگاه نرده بود و محیط امنی داشت. دانشجویان که از نظر سیاسی از منابعی چون حزب توده و جبهه ملی تغذیه میکردند، فعال بودند. سرکوب ۱۶ آذر و سلطه نظامیها اصلا به خاطر این بود که آن مرکزی را که دستشان نبود، تصرف کنند. یعنی این یک کودتای کوچک دیگر بود برای خفه کردن جنبش دانشجویی که بسیار فعال و زنده بود و میتوانست مزاحم رژیم کودتا شود. یک سال، یک سال و نیم طول کشید تا دولت زاهدی موفق شد سازمانهای حزب توده و جبهه ملی را متلاشی کند و واقعا بر اوضاع مسلط شود.»
امیرخسروی نقل میکند که قبل از ۲۸ مرداد، تودهایها و جبههایها بیشتر در تقابل با همدیگر بودند و جو نامساعدی میان این دو نیروی سیاسی در دانشگاه وجود داشت. اما بعد از کودتا وقتی حزب توده خطای سیاسی خود را تصحیح کرد و رفت به سوی دانشجویان جبهه ملی، اختلافها کنار گذاشته شدند و آنها کمیتههای مشترکی تشکیل دادند.
از سوی دیگر مقاومتها تا پس از ۱۶ آذر هم ادامه داشتند. حتی در مراسم ختم و چهلم دانشجویان کشته شده، تظاهرات شد: «این جور نبود که خفقان کاملا مسلط باشد. با وجودی که اینها دانشگاه را به نوعی به اشغال خود درآوردند اما چون هنوز جنبش سیاسی حیات داشت، همه چیز در اختیار دولت کودتا نبود. دانشجویان میآمدند در خیابانها و میتینگهای موضعی تشکیل میدادند. تعدادی در محلههای مختلف میرفتند بالای چهارپایه و شعار میدادند و میتینگهای موضعی تشکیل میدادند. در محلههای مختلف مثل استانبول و میدان سپه یا جلوی بازار شعار میداند و بلافاصله پخش میشدند. تا سربازان برسند، آنها کار خود را کرده بودند.»
امیرخسروی در مورد حضور دختران دانشجو و به طور کلی نقش زنان در این فعالیتها میگوید: «متاسفانه تعداد زنان در دانشگاه در آن زمان خیلی کم بود و مانند الان نبود که ۶۰ درصد دانشجویان را دخترها تشکیل دهند. مثلا تازه در سال ۲۵ بود که اجازه دادند برای اول بار دختر هم وارد دانشکده فنی بشود و قبل از آن تحصیل در رشته فنی برای خانمها مجاز نبود. آن سال برای اولین بار سه دختر خانم به دانشکده فنی آمدند. اما در فعالیتهای سیاسی آن زمان در تشکلهایی که وجود داشتند دختران همراه پسرها در تظاهرات شرکت میکردند. معمولا در تظاهرات صف دخترها از پسرها جدا بود و چون چاقوکشها معمولا به دخترها حمله میکردند، پسرها دست به دست هم میدادند و صف دخترها را با تشکیل یک حلقه به دورشان محافظت میکردند.»
امیرخسروی در پاسخ به این پرسش که آیا مطبوعات هنوز آنقدر آزادی داشتند که حادثه شانزدهم آذر را هم منعکس کنند، میگوید: «پس از ۲۸ مرداد هیچ گونه نشریهای که آزاد و همزمان علنی باشد وجود نداشت. روزنامهها محدود به اطلاعات و کیهان شده بودند. نشریاتی مانند «فرمان» یا «داد» که مال عمیدینوری بود و سایر روزنامههای طرفدار رژیم کودتا منتشر میشدند و اینها طبعا چنین حوادثی را منعکس نمیکردند. روزنامه مردم در میآمد که مخفی بود و زیرزمینی چاپ و پخش میشد و حوادثی از این قبیل را بازتاب میداد.»
محمد ترکمان، پژوهشگر تاریخ و نویسنده کتاب «نامههای دکتر مصدق» هم روایتی مشابه با طباطبایی و امیرخسروی دارد: «نکتهای که خوب است در بازخوانی پرونده حادثه ۱۶ آذر دقیقا بررسی شود سفر نیکسون است، نیکسون، معاون رییسجمهور آمریکا طی سفری دو هفتهای به آسیا و آفریقا و قبل از پرواز به سوی آفریقا، به ایران هم میآید. وی با اشخاص دولتی و افرادی نظیر سید حسن تقیزاده و شهردار وقت تهران و سیدمصطفی کاشانی پسر آیتالله کاشانی ملاقات داشت. یک روز هم به دانشگاه رفت و دانشکده حقوق به او دکترای افتخاری داد. ابتدا باید گفت که نیکسون هجدهم آذرماه به ایران میآید و نه ۱۶ آذر ۳۲ که در برخی تبلیغات اشاره میشود و از آن گذشته همان طور که قبلا ذکر شد محور اعتراضات دانشجویان در روزهای قبل طبق اسناد و مدارک اعتراض به دادگاه دکتر مصدق و اعتراض به تجدید رابطه با انگلستان بود و هیچ سند و مدرکی برای اینکه در آن زمان به سفر نیکسون اعتراض وسیعی صورت گرفته باشد، در دست نیست. از آن گذشته در روز ورود نیکسون به دانشگاه اعتراض و واکنشی شاهد نیستیم. اما میبینیم که دو هفته بعد از ۱۶ آذر که دنیس رایت، سفیر کبیر انگلیس به تهران میآید. دانشجویان اعتصاب میکنند و واکنش بسیار تندی نشان میدهند. واقعه ۱۶ آذر اساسا ارتباطی با تظاهرات ضد آمریکایی و نیکسون ندارد. این قضیه آنقدر آشکار و مشخص بود که روزنامه شاهد (روزنامه بقایی) در روز هجدهم آذر مینویسد؛ روز نیکسون، خرابکاری تودهایها. در این مقاله گفته میشود که تودهایها مصمم شدهاند به بهانه مخالفت با ورود نیکسون و به منظور آلوده ساختن مبارزات و تظاهرات خشمآلوده در تهران و شهرستانها دست به تظاهرات زنندهای بزنند و... یعنی اینکه تا این لحظه اتفاقی نیفتاده در روز هجدهم مینویسد که میخواهند این کار را بکنند و یا مثلا مجله خواندنیها در تاریخ بیست و یکم آذر وقتی به واقعه دوشنبه گذشته شانزدهم آذر اشاره میکند، از آن به عنوان اعتراضات علیه تجدید رابطه با انگلستان یاد میکند و هیچ اشارهای به ضد آمریکایی بودن تظاهرات یا مخالفت با ورود نیکسون و ارتباط آن با ۱۶ آذر ندارد.»
ترکمان میافزاید: «نکته قابل توجه در این رابطه اعلامیهای است که حزب توده قبل از واقعه ۱۶ آذر ۳۲ صادر کرده بود. اما روزنامه شاهد در تاریخ پنجشنبه ۱۹ آذر آن را چاپ میکند؛ «نیکسون بازرگان مرگ و دلال کمپانیهای بزرگ نفتی به ایران میآید. ملت ایران نفرت و انزجار خود را نثار قدم شوم این میهمان ناخوانده میکند و میگوید نیکسون به خانهات برگرد و...» این اعلامیه مربوط به قبل از ۱۶ آذر ۳۲ است ولی بعد از ۱۶ آذر در روزنامه شاهد (روزنامه مظفر بقایی) چاپ میشود. علیرغم میل و خواسته صادرکنندگان آن اعلامیه، شعار مطروحه از سوی حزب توده و دستهای پشت پرده آن حزب در آن ایام شنیده نشده است!
گفتهها و نوشتههای ناصحیح و روایتهای مجعول از واقعه ۱۶ آذر ۳۲، به گونهای در سالهای اخیر مطرح گردید که تعجب یکی از دانشجویان آن ایام دانشگاه تهران را برانگیخته و در خاطرات خود با عنوان «رویدادها و داوری ۱۳۳۹- ۱۳۲۳» ذیل عنوان یادداشت امروز درباره حادثه ۱۶ آذر مینویسد: «بعد از گذشت مدتی در بعضی از نوشتهها دیده شد که علت حمله نظامیان به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و کشتار دانشجویان برای سرکوب تظاهرات دانشجویان علیه ورود نیکسون، معاون رییسجمهور آمریکا عنوان گردیده و به مرور در همه کتب و نشریات این تعبیر عمومیت پیدا کرده است.» نویسنده میافزاید: «حزب توده هم در ترویج این شایعه نقش عمدهای بر عهده داشت.» (دکتر مسعود حجازی، ص ۱۶۰، انتشارات نیلوفر، تابستان ۱۳۷۵)
به گفته ترکمان، «طبق اسناد و مدارک این واقعه اصولا به سفر نیکسون مربوط نمیشود، این تفسیر از واقعه ۱۶ آذر بعدها در ایران تقویت شد و از ابتدا تودهایها بودند که این تأویل را مطرح کردند. متاسفانه گروهی نیز بر آن جعل تاریخی افزودند تا امروز که به این غایت رسیده است! و بسیاری از سخنرانها و نویسندگان بدون اطلاع، به تکرار آن جعل تاریخی میپردازند.»
منبع: سايت تاریخ ایرانی
منبع بازنشر: مجله الکترونیکی گذرستان – شماره 17
تعداد بازدید: 705