27 آذر 1392
رافائل آهرن/ ترجمه: شیدا قماشچی
تاریخ ایرانی: پایان دهۀ ۱۹۷۰، یاکوف نمرودی وابستهٔ نظامی سفارت غیررسمی اسرائیل در ایران، تعدادی از افسران بلندپایهٔ ارتش را به مهمانی در منزل خود در تهران دعوت کرد و برای اینکه آنها را تحت تاثیر قرار دهد از پسرش اُفر خواست تا برای میهمانان پیانو بنوازد. پسر ابتدا مایل نبود ولی پدرش اصرار کرد و او نیز اندکی پیانو نواخت. ژنرالهای ایرانی از اجرا بسیار لذت بردند و او را تشویق کردند. رئیس وقت ستاد ارتش، ارتشبد فریدون جم، افر را به زبان فارسی به سوی خود خواند. افر نمرودی که امروز ۵۶ سال دارد به یاد میآورد: «او ساعت طلایش را به من هدیه داد. من پسر بچهای هشت ساله بودم و کوچکترین تصوری نداشتم از آنچه که اتفاق میافتاد. به پدرم چشم دوختم و او گفت: خیر ارتشبد جم، از شما خواهش میکنم، صحیح نیست.» ولی ارتشبد ایرانی اصرار ورزید و با گذشت بیش از ۳۰ سال، نمرودی که تاجر و ناشر سابق معاریو دیلی محسوب میشود هنوز ساعت را نگه داشته است.
داستانهای بیشماری از رابطهٔ نزدیک میان حکومت اسرائیل و رژیم محمدرضا شاه پیش از سقوطش در سال ۱۹۷۹ وجود دارند؛ رابطهای که در شرایط سیاسی جاری غیرقابل تصور به نظر میآید. پیش از انقلاب اسلامی هزاران اسرائیلی به خصوص تجار و دیپلماتها، سرمایهٔ خود را در ایران میجستند و آن را به دست میآوردند. مستند تاثیرگذار دن شادور و باراک هیمن، «داستان ناگفتهٔ بهشت اسرائیلیها در ایران» را بازگو میکند. مستند «قبل از انقلاب» به بینندگان یادآوری میکند که زمانی پروازهای الال هر روزه میان تلآویو و تهران برقرار بودند؛ فقط دو مدرسهٔ اسرائیلی خارج از اسرائیل وجود داشتند که یکی از آنها در پایتخت ایران بود و تعدادی از اسرائیلیها چنان از تجارت با ایران سود بردند که پس از بازگشتشان توانستند بدون نیاز به رهن در حومهٔ اعیاننشین تلآویو برای خود املاکی خریداری کنند.
تصاویر ویدیویی ۸ میلیمتری از دههٔ ۱۹۷۰ همراه شدهاند با ۵۴ دقیقه مصاحبه با اسرائیلیهایی که عقیده دارند سالهای زندگی در ایران «بهترین دوران زندگی ما بودند». آنها جشنهای پوریم در تهران را به یاد میآورند «که درست همانند تلآویو بود». یک عضو سابق کیبوتز از روزهایی سخن میگوید که بانوان و پیشخدمتان، برای آشپزی و نظافت به آنها کمک میکردند.
«قبل از انقلاب» اکنون در حال شرکت در جشنوارههای فیلم است و از شبکهٔ ماهوارهای یس (YES) اسرائیل نیز پخش شده و تا پایان سال از تلویزیونهای بینالمللی نیز پخش خواهد شد. این فیلم بخشهای مشکوک و تیرهٔ رابطهٔ نزدیک اسرائیل با حکومت دیکتاتوری شاه را پنهان نمیکند. فیلم سخنان ناامیدکنندهای نیز دارد، از اسرائیلیهایی که ادعا میکنند از پایمال شدن حقوق بشر توسط رژیم شاه (از جمله شکنجهٔ مخالفین) آگاهی داشتند ولی به آن اهمیتی نمیدادند چرا که سرگرم تهیهٔ پول و شرکت در مهمانیهای شاه در قصرهای باشکوهش بودند. فیلم جزئیات معاملات سنگین اسلحه را نشان میدهد (یاکوف نمرودی سیستم پیشرفتهٔ موشکی و پنجاه هزار مسلسل یوزی به ایران فروخت). همچنین در فیلم نشان داده میشود که همکاری اطلاعاتی و نظامی بحثبرانگیز میان دو رژیم به ساختار برنامهٔ اتمی ایران ختم شد.
در یکی از صحنههای تاثیرگذار فیلم، ناچیک ناوت، که از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲ ریاست دفتر موساد در تهران را برعهده داشت، توضیح میدهد که ایران برای تهدید عراق برنامهٔ هستهای را آغاز کرد. هنگامی که شادور - سازندهٔ فیلم که در ایران بزرگ شده است ـ از او میپرسد که چه کسی به ایرانیان برای توسعهٔ برنامهٔ هستهای کمک کرده است، ناووت به سرعت جواب میدهد: «خداوند» و سپس به طرز عجیبی نگاهش را از دوربین میدزدد، او آشکارا از این سوال ناراحت است. هنگامی که تایمز اسرائیل این سوال را از او پرسید که آیا میتواند از کشورها یا افرادی نام ببرد که برای توسعهٔ برنامهٔ هستهای ایران کمک کردهاند، ناوت محتاطانه پاسخ داد که او تنها در مواردی اظهار نظر میکند «که از آنها آگاهی کامل داشته باشد یا به نوعی در آن درگیر بوده باشد.»
(ایران در سال ۱۹۵۷ برنامهٔ صلحآمیز هستهای خود را آغاز کرد؛ با اعلام اینکه این برنامهها با همکاری آمریکا و به منظور «انجام تحقیقات صلحآمیز در زمینهٔ استفاده از انرژی هستهای» است. یک دهه پس از آن ایران مرکز تحقیقات هستهای در تهران را راهاندازی کرد که در آن راکتور تحقیقاتی توسط آمریکاییها تدارک دیده شده بود. ایران در سال ۱۹۶۸ پیماننامهٔ منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) را امضا کرد و در سال ۱۹۷۰ آن را به تصویب رساند. تمامی همکاریهای رسمی اروپا و ایالات متحدهٔ آمریکا در این زمینه با انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ متوقف شدند.)
رابطهای عاشقانه، بدون عقد قرارداد
دوستی ایران - اسرائیل برای هر دو طرف سودمند بود. ایران کشوری غیرعربی، در دههٔ ۱۹۷۰ با پیشرفت اقتصادی عظیمی همراه بود و به این ترتیب اسرائیل متحدی در یک منطقهٔ دشمنخیز مییافت. اورشلیم نفت را از ایران وارد میکرد. تهران نیز از دانش کشاورزی، تجارت و از همه مهمتر دانش نظامی اسرائیل بهره میبرد. در گزارشی از میدل ایست رکورد سال ۱۹۶۱ ـ مجلهای که سالیانه توسط دانشگاه تلآویو منتشر میشود - آمده است: «رابطهٔ نزدیکی که میان ایران و اسرائیل پدید آمده، کشورهای عربی را هراسان کرده است. شکایت اصلی آنها از میزان صادرات نفت ایران به اسرائیل است.» به گزارش این مجله دبیرکل اتحادیهٔ عرب نگران «نفوذ صهیونیسم و تاثیر روزافزون آن بر ایران» است و اضافه میکند که این اتحادیه پیشنهاد کرده که «تمامی کشورهای عربی روابط دیپلماتیک خود با تهران را قطع کنند، چرا که فعالیتهای ایران به بایکوت اقتصادی اسرائیل صدمه میرساند.»
شاه، اسرائیل را به خاطر موفقیتهای نظامیاش میستود. ژنرال ایزاک سگف نمایندهٔ نظامی اسرائیل در ایران مابین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ در فیلم «قبل از انقلاب» میگوید: «همکاری با اسرائیل بسیار زیاد بود. تمامی ژنرالهای ایرانی از اسرائیل بازدید میکردند و ما هم از ایران بازدید میکردیم.»
پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان، حکومت ایران، اسرائیل را تقبیح کرد و به طور مداوم خواستار نابودی و محو حکومت یهود است. اسرائیل نیز به صورت خستگیناپذیری از جامعهٔ جهانی دعوت میکند تا ایران را تحت فشار قرار دهند تا برنامههای هستهایاش را متوقف سازد و در صورت عدم موفقیت در متوقف ساختن برنامهٔ اتمی، گزینهٔ نظامی را به عنوان راهحل متوقف کردن ایران از دستیابی به سلاحهای هستهای، ارائه میکند.
اما بنیامین نتانیاهو که مخالفت با برنامههای هستهای ایران را در صدر برنامههای دوران نخستوزیریاش قرار داده نیز رابطهٔ دوستانه میان دو کشور را به خوبی به یاد دارد. نتانیاهو در سخنرانیاش در مجمع عمومی سازمان ملل در اول اکتبر این چنین گفت: «امروز، ایران مجهز به سلاحهای هستهای که خواستار نابودی اسرائیل است، امید ما به آینده را تحت تاثیر قرار داده است. میخواهم بدانید که همیشه رابطه میان دو کشور بر این منوال نبوده است.» نتانیاهو تا جایی پیش رفت که به ۲۵۰۰ سال پیش اشاره کرد که پادشاه ایران، کوروش به تبعید یهودیان بابل خاتمه داد: «او در فرمان مشهورش حقوق یهودیان را به رسمیت شناخت و به آنها اجازه داد تا به سرزمین اسرائیل بازگردند و معبد یهود را در اورشلیم بنا سازند. بدین ترتیب دوستی میان یهودیان و پارسیان با این حکم پارسی آغاز شد و تا دوران مدرن نیز ادامه یافت.»
در سال ۱۹۴۲ پیش از آنکه حکومت اسرائیل بنا شود، آژانس یهود «دفتر فلسطین» در ایران را بنیان نهاد اما طی یک چرخش تاریخی، همان دفتری که تا سال ۱۹۷۹ حافظ منافع دیپلماتیک اسرائیل در ایران بود به سازمان آزادیبخش فلسطین و یاسر عرفات سپرده شد و اسرائیلیها توسط نیروهای انقلاب اسلامی به خارج از کشور رانده شدند.
حکومت سلطنتی ایران، در منطقهٔ خاورمیانه پس از ترکیه دومین کشوری بود که در مارس ۱۹۵۰ حق حاکمیت اسرائیل را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخت. سه ماه بعد، رضا صفینیا، نمایندهٔ تامالاختیار تهران در اسرائیل، یک میهمانی رسمی در اورشلیم برگزار کرد که بنا بر گزارش جیتیای «پس از آنکه اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل معرفی شد، نخستین میهمانی در نوع خود بود که توسط یک دیپلمات خارجی در این شهر برپا میشد.» نخستوزیر دیوید بن گوریون و تعدادی از وزرا و دو خاخام ارشد در این مهمانی حضور یافتند.
آریه لوین، دومین مقام رسمی دیپلماتیک اسرائیل در ایران طی سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ به تایمز اسرائیل اینگونه میگوید: «پس از عملیات سوئز یعنی از سال ۱۹۵۶ به بعد، ما به قصد به دست آوردن نفت در ایران آغاز به کار کردیم و موفق هم شدیم. نفتی که غرب و جهان عرب ما را از آن محروم ساخته بودند.»
او میافزاید اسرائیل میزان زیادی به کشاورزی، طراحیهای شهری و دیگر زمینهها به ایران کمک کرده است: «اسرائیلیها فداکار، سختکوش و حامی مردم به شمار میآمدند. برای نمونه میتوان به زلزلهٔ فجیع قزوین در سال ۱۹۶۲ اشاره کرد که ما پس از این فاجعه به بازسازی دهکده، کشاورزی و سازمانهای اجتماعی کمک کردیم.» لوین که سمت رسمیاش نماینده تامالاختیار بود، میگوید: «متخصصین باتجربه و بااستعداد ما در زمینهٔ کشاورزی به ایرانیان که خود نیز در کشاورزی خبره بودند، روشهای مدرن تولید و کشت را آموزش میدادند.» علاوه بر روابط تجاری در حال شکوفایی، سیستم اداری اسرائیل و حکومت ایران و شخص شاه نیز بسیار به یکدیگر شباهت داشت.
در فیلم «قبل از انقلاب» یک تاجر اسرائیلی با نام یهودا آرتزیل خاطراتش از شام دربار را بازگو میکند. همان طور که موسیقی کلاسیک در پسزمینه نواخته میشود شاه به او میگوید که در سالن رقص قوانین اسلامی وجود ندارند. حاکم ایران به او اصرار میورزد: «هر چقدر میخواهید بنوشید. آزادید که هر آنچه را میخواهید انجام دهید.» او میگوید: «هرگز این مقدار ثروت را ندیده بودم حتی در اروپا، جایی که مردم میدانند چگونه ثروت بیاندوزند بیآنکه خودنمایی کنند.»
حتی در آن دوران نیز رابطهٔ ایران و اسرائیل پیچیدگیهای خود را داشت. هیچ پرچمی از اسرائیل خارج دفتر دیپلماتیک اسرائیل به اهتزاز درنیامده بود چرا که هرگز به عنوان یک سفارت به رسمیت شناخته نشد.
دیوید مناشری که مدت دو سال در ایران به تحقیقات میدانی مشغول بود در آستانهٔ وقوع انقلاب از یک مقام رسمی وزارت امور خارجه میپرسد که با وجود اینکه رابطه میان دو کشور قلبی و صمیمی است، چرا تهران، اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد: او در پاسخ به من گفت «همانند یک رابطهٔ عاشقانه بدون قرارداد ازدواج میماند. او گفت بهتر است یک رابطهٔ عاشقانه بدون قرارداد وجود داشته باشد، تا اینکه قراردادی بیمعنی شکل بگیرد.»
مناشری که امروز استاد تاریخ ایران مدرن در دانشگاه تلآویو است، میگوید که پروازهای روزانهٔ الال از تهران نیز به طور رسمی ثبت نمیشدند. به گفتهٔ مناشری، محمود ریاض، دبیرکل اتحادیه عرب در دیداری که از تهران داشت با دیدن هواپیماهای اسرائیلی در فرودگاه تعجب میکند. ریاض از وزیر امور خارجهٔ ایران میپرسد که چطور چنین چیزی ممکن است. وزیر پاسخ میدهد: «تا جایی که من اطلاع دارم هیچ پروازی از تلآویو به ایران وجود ندارد ولی اجازه بدهید موضوع را با اعلیحضرت شاه نیز مطرح کنم.» ریاض پیش از آنکه ایران را ترک کند از وزیر امور خارجه میپرسد که آیا موضوع را با شاه مطرح کردید. وزیر امور خارجه پاسخ میدهد: «بله موضوع را با شاه مطرح کردم، هواپیماهای الال در ایران فرود نمیآیند.» ریاض پافشاری میکند: «ولی من با چشمان خودم دیدم.» وزیر امور خارجه پاسخ میدهد: «از من انتظار دارید آنچه را که چشمان شما دیدهاند را باور کنم یا سخن شاه را؟»
اما تا زمانی که زندگی بر وفق مراد پیش میرود چه کسی به شناخت رسمی نیاز دارد؟ در نواحی شمالی تهران، اسرائیلیها در یک حباب ثروت و آسایش زندگی را سپری میکردند و این حباب به آنها اجازه نمیداد تا از بدبختیای که اطرافشان را فرا گرفته بود و خطر انقلاب اسلامی که از دور پدیدار شده بود، آگاهی بیابند؛ انقلابی که بیش از تعصبات مذهبی در ناعدالتیهای اجتماعی ریشه داشت.
ربهکا مرومی، معلم رقصی است که در فیلم با یادآوری اینکه خدمتکارشان لباسهایشان را با دست میشست احساساتی میشود: «من واقعا نمیفهمیدم که بیعدالتی وحشتناکی در جریان است، تعداد بسیار کمی ثروتمند و تعداد بسیار زیادی نیازمند بودند.» همسرش ایلون مرومی ـ آرشیتکت ـ نیز در فیلم شرکت دارد و اضافه میکند که: «ما واقعا از شرایط آگاهی نداشتیم. فکر میکردیم که داریم به آنها کمک میکنیم. ما با خود فکر میکردیم که به ایرانیها کمک میکنیم. برایشان آپارتمان میسازیم، به افزایش نیروهای نظامیشان کمک میکنیم و از کشورشان حمایت میکنیم. واضح بود که فاصلهٔ طبقاتی زیادی وجود دارد ولی این از دستان ما خارج بود.»
نیلی یانیر در این فیلم مستند میگوید: «ما در سیارهٔ دیگری زندگی میکردیم، ما واقعا از چیزی آگاهی نداشتیم. در سیاستهای داخلی آنها دخالت نمیکردیم. در ضمن فکر میکنم که برایمان جذابیتی نیز نداشت. ما خیلی جوان بودیم.»
شاید مسالهای که بیش از زندگی اعیانی و بیتوجهی به رنجهای مردم محلی مشکلآفرین شد این بود که اسرائیلیهای ساکن ایران از سرکوبهای ساواک، پلیس امنیتی بدنام حکومت خودکامهٔ ایران، آگاهی داشتند. منتقدین شاه معمولا به طور اسرارآمیزی ناپدید میشدند. در دانشکدههای ایران دستگاه زیراکس وجود نداشت چرا که ساواک از انتشار اعلامیههای ضد حکومتی در هراس بود. فیلم نشان میدهد که موساد روابط خوبی با ساواک داشت و همگان از آن اطلاع داشتند. حتی در میان اسرائیلیها شایع شده بود که موساد در راهاندازی ساواک دست داشته و چگونگی انجام شکنجه را به آنها آموزش داده است؛ تهمتی که دیگر متخصصین آن را انکار میکنند.
نتان فرنکیل، سرپرست یک گروه پیمانکاری در تهران، در «قبل از انقلاب» میگوید: «البته که ایرانیها رنج میبردند، نمیگویم که غیر از این بود. ولی اگر از من بپرسید که آیا این قضیه ما را آزار میداد یا موضوع صحبتهای روزمرهمان بود، باید بگویم که خیر. آنها شکایتی نمیکردند و ما هم دخالت نمیکردیم. ما کور نبودیم؛ از واقعیت جایی که در آن زندگی میکردیم آگاهی داشتیم؛ ولی به ما هیچ ربطی نداشت و به هیچ عنوان مسالهٔ ما نبود.»
مناشری میگوید: «همان قدری که آنها (اسرائیلیها) از ایران سود بردند، ایران نیز از آمدن آنها سود برد. ایران به دانش ویژه متخصصین نیاز داشت.» اسرائیل آماده بود تا اعزام کمکهای بشردوستانهٔ خویش را پس از زلزلهٔ فجیع سال ۱۹۶۲ گسترش بخشد. «ایرانیهای مایلند تا همهٔ تقصیرها را بر گردن خارجیها بیاندازند، ولی ایرانیها خودشان آنها را دعوت کردند.»
مئیر جاودانفر، اسرائیلی متولد ایران و تحلیلگر مسایل خاورمیانه، عقیده دارد که اسرائیلیهای ساکن ایران نمیبایست به عنوان همدستی با رژیم در سرکوب مخالفین، مورد اتهام قرار بگیرند. او میگوید که ساواک به آموزش اسرائیلیها نیاز نداشت تا یاد بگیرد چگونه مردم را کتک بزند. او میگوید: «به احتمال زیاد آنها (موساد) به ساواک کمک کرده است اما در زمینههای دیگری غیر از شکنجهٔ مردم.»
جاودانفر ایران را در سال ۱۹۸۷ ترک کرد، او سیاست معاصر ایران را در مرکز بینرشتهای هرتزلیا تدریس میکند. وی ادامه میدهد: «افراد مختلفی در کشورهای غیردموکراتیک زندگی میکنند ولی در امور مداخله نمیکنند مبادا به دخالت در امور داخلی حکومتها متهم شوند.» او توضیح میدهد که در هر صورت نمیتوانستند کار زیادی در زمینهٔ گرفتاری مردم ایران انجام دهند: «شاه مسلما از اسرائیلیها درس نمیآموخت. کارتر (رئیسجمهور آمریکا) برای متقاعد ساختن شاه در زمینهٔ رعایت حقوق بشر با مشکلات کافی مواجه بود. به نظر من اسرائیل هیچگونه شانسی در این زمینه نداشت.»
به عقیدهٔ لوین، شخص دوم سفارت اسرائیل در ایران، روابط نزدیک میان ساواک و اسرائیل از دلایلی بود که ایرانیها از اسرائیلیها رویگردان بودند. او میگوید: «فعالیتهای اسرائیل را با ساواک یکی شمردن، قابل توجیه نیست. ما با سرویسهای اطلاعاتی برای ردیابی مخالفین همکاری نکردیم ولی در مسائلی که مربوط به جهان عرب میشد دست در دست نهادیم.»
نمیخواستیم کشور را ترک کنیم
مستند «قبل از انقلاب» نشان میدهد که اسرائیلیها تا چه میزان در مورد انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ بیتوجهی کردند. پس از آنکه نخستین تظاهرات ضد شاه به خشونت انجامید، تانکها به خیابانها آمدند و حکومت نظامی شبانه اعمال شد، تعداد زیادی از اسرائیلیها نگران بودند ولی در جای خود باقی ماندند تا شلوغیها آرام گیرد و زندگی به حالت عادی خود بازگردد. با تشدید تظاهرات برخی از افسران و اعضای نیروهای امنیتی اسرائیل به فکر ترک کشور افتادند ولی آنهایی که قدرت را در دست داشتند هنوز دو دل بودند.
ایلعازر گایزی زفریر، رئیس وقت پایگاه موساد در تهران نیز در این فیلم سخن گفته است: «ما یک نقشهٔ اضطراری داشتیم که بر طبق آن نمیبایست به سرعت کشور را ترک کنیم، چه از لحاظ استراتژیک و چه از لحاظ اقتصادی چیزهای زیادی در ایران داشتیم که در این صورت همه را از دست میدادیم. اگر کشور را به سرعت ترک میکردیم و نظم دوباره حاکم میشد دیگر هیچ راهی نداشتیم که به تهران بازگردیم.»
اما هفتهها گذشتند و ناآرامیها به یک انقلاب کامل بدل شدند، اسرائیلیها بالاخره تصمیم گرفتند که زمان آن رسیده تا کارکنان سفارت را به خانه بازگردانند. یکی از اعضای سابق سفارت به خاطر میآورد: «هنگامی که ایران را ترک میکردم فکر نمیکردم که به این کشور باز نخواهم گشت. فکر میکردم که برای مدت کوتاهی خارج میشویم تا نظم دوباره برقرار شود، پس از آن دوباره باز خواهیم گشت.»
آیتالله روحالله خمینی در ۱ فوریه ۱۹۷۹ از تبعید به ایران بازگشت؛ انقلاب اسلامی در اوج خود بود و دیپلماتها و ماموران امنیتی اسرائیلی نگران جان خود بودند. آنها محل اقامت خود را چندین بار تغییر دادند تا توسط نیروهای انقلابی شناخته نشوند، در حالی که دفتر مرکزی نیروهای انقلابی در مجاورت سفارت اسرائیل قرار داشت.
در فیلم، دیوید ناخشول که مسوول امنیتی سفارت اسرائیل بود، صحنهها را به یاد میآورد: «بیرون مردم دیوانهوار فریاد میکشیدند. دیوارنوشتهای را دیدیم که نوشته بود: به یهودیها آزار نرسانید؛ اما اگر یک اسرائیلی دیدید، بکشیدش.»
تقریبا همهٔ اسرائیلیها پیش از آنکه انقلاب به انجام برسد ایران را ترک کرده بودند. سفارت و دفتر هواپیمایی الال در اواسط فوریه مورد هجوم قرار گرفتند و در ۱۸ فوریه آخرین اسرائیلیها با کمک آمریکاییها به طور قاچاقی از ایران خارج شدند.
آیا نفرت از اسرائیل پیش از آنکه به دکترین جمهوری اسلامی بدل شود نیز وجود داشت؟ متخصصین در این زمینه عقاید متفاوتی دارند.
زائو ماگن، استاد تاریخ اسلامی و متخصص در زمینهٔ انقلاب ایران و بنیادگرایی اسلامی به تایمز اسرائیل میگوید: «قسمت اعظم ایرانیان را شیعیان تشکیل میدهند، اگرچه آنها به طور مشخص در فعالیتهای ضد اسرائیلی شرکت نمیکنند ولی با مسلمانان عرب فلسطینی همذاتپنداری میکنند و هیچ وقت دوست اسرائیل محسوب نمیشدند.» لوین نیز با او همعقیده است: «همیشه فکر میکردم که ایرانیها چندان هم عاشق اسرائیلیها نیستند.»
اما مناشری از سوی دیگر ادعا میکند که هرگز دشمنی یا عداوتی از سوی ایرانیها احساس نکرده است. او میگوید اتفاقا برعکس، پیش از سال ۱۹۷۹، اسرائیلی بودن امنیت شما را از جهات مختلف افزایش میداد، مردم میدانستند که شاه و اسرائیل دوستان نزدیک هستند: «ما به همه جای کشور سفر میکردیم و من همیشه هویت اسرائیلیام را آشکارا بیان میکردم و حتی یک بار هم اتفاق نیفتاد که در یک حادثه یا یک برخورد احساس ناامنی و خطر کنم.»
اما صد هزار یهودی که ساکن ایران بودند از انقلابی که رنگ و بویی اسلامی گرفته بود، احساس ناآرامی کردند و بیشتر از شصت هزار نفر از آنها کشور را ترک کردند. تخمین زده میشود که امروزه مابین ۱۰ تا ۲۰ هزار یهودی در ایران باقی مانده باشند.
مناشری میگوید: «این انقلاب بر ضد شاه صورت گرفت و یهودیها از دوستداران شاه به حساب میآمدند. در نتیجه هر کسی که دوست شاه بود دشمن انقلاب محسوب میشد. این انقلاب علیه تفاوتهای طبقاتی نیز شکل گرفته بود، میان ثروتمندان و فقرا و یهودیهای ایرانی نیز در سمت اشتباهی قرار گرفته بودند. آنها در سمت ثروتمندان قرار داشتند.»
مناشری توضیح میدهد که رهبران جوان جامعهٔ یهودی نزد رهبر رفتند و برای او توضیح دادند که آنها یهودی هستند ولی صهیونیست نیستند: «در نتیجه شعارها و برخورد رسمی به این شکل تغییر یافت: یهودیها شهروندان ایرانی هستند و بخشی از جنبش ما را تشکیل میدهند؛ آنها مورد حمایت هستند. اسرائیلیها و صهیونیستها به طور کلی بد هستند.»
و ماجرا همینگونه باقی ماند: اسرائیلیها و صهیونیستها به «طور کلی بد» هستند؛ و زندگی تا چه حد از دوران آرام درون حباب شاه متفاوت است.
منبع: Times of Israel
منبع بازنشر: سایت تاریخ ایرانی
تعداد بازدید: 733