انقلاب اسلامی :: کشف حجاب و تجدد اجباری

کشف حجاب و تجدد اجباری

08 دی 1392

حمید هوشنگی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه امام‌صادق(ع)



کشف حجاب و تجددمآبی و فرنگی‌زدگی جای خود! چه اجباری در اجباری کردن این‌گونه برنامه‌ها و به‌کار بردن خشونت در مسیر تجددمآبی وجود داشت؟! شاید اگر رضاشاه و اطرافیان او کشف حجاب را به سرعت اجباری نمی‌کردند، بعضی از اقدامات مورد قبول آنها در زمینۀ نوسازی هم در گرد و غبار خشم و غیرت مردم فرو نمی‌رفت، امّا گویی لازم بود که چنین رژیم مستبد و خشک‌مغزی از طریق همین اشتباهات در نزد مردم و تاریخ ایران بی‌اعتبار شود.

رضاشاه برای سرعت بخشیدن به کشف حجاب دلایلی برای خود داشت و ازهمین‌رو دستور داد ابزارها و روش‌های این امر شناخته، و به‌کار گرفته شوند. برای آشنایی با این دلایل و روش‌ها نوشتار زیر مفید خواهد بود. پدیدۀ کشف حجاب در کشورهای اسلامی از دیرباز محل بحث و بررسی بوده است. هم‌زمانی اجرایی شدن این پدیده در کشورهای اسلامی هر محققی را به تأمل وا ‌می‌دارد، اما آنچه بسیار مهم است لزوم بررسی داستان کشف حجاب با توجه به شکل‌گیری و استمرار جریان تجددطلبی در این کشورهاست؛ به عبارت دیگر بدون توجه به سیر تجددخواهی و رویکرد ابزاری و فکری نخبگان جوامع اسلامی به مقولۀ تجدد، تبیین دقیق برنامۀ کشف حجاب ممکن‌نخواهد بود. بر این اساس ابتدا باید سیر تجددطلبی و رویکرد نخبگان به تجدد را بررسی کرد و سپس از این رهگذر مسئلۀ کشف حجاب را تحلیل نمود.


سیر تجددطلبی در ایران

با شکست سپاه ایران در دو جنگ متوالی از روس‌ها و انعقاد دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمن‌چای، گروهی از نخبگان و در رأس آنها عباس‌میرزا، ولیعهد فتحعلی‌شاه، به دنبال چرایی این شکست بودند. برتری نظامی و صنعتی روس‌ها به نظر این جمع از عوامل اصلی پیروزی آنها به شمار می‌رفت؛ بر این اساس سیاست‌مداران ایرانی کوشیدند با پیشرفت‌های اروپاییان در حوزۀ صنعتی و نظامی آشنا شوند و آنها را اخذ کنند. نخستین اقدام چشمگیر حکومت ایران در این زمینه، اعزام دانشجویان ایرانی و استخدام کارشناسان اروپایی، به‌ویژه مستشاران نظامی، بود. در مرحلۀ اول پنج دانشجو به اروپا اعزام شدند و از میان آنها چهار نفر در توپخانه، مهندسی، شیمی و تفنگ‌سازی مدرن تحصیل کردند و نفر پنجم، که میرزاصالح شیرازی بود، به تحصیل زبان‌ها مشغول شد.[1] در کنار این اقدامات، ترجمه آثار متفکران غربی از سوی دانشجویان نیز گسترش یافت.[2] از میان دانشجویان اعزامی دو نفر به مقامات بلندپایۀ دولتی رسیدند که یکی میرزاجعفر مهندس ملقب به مشیرالدوله بود که سفیر ایران در عثمانی و بعد رئیس شورای دولت گردید و دیگری میرزا صالح شیرازی بود که در انگلستان به مجمع فراموشخانه پیوست. این محصلان عملاً تحت تأثیر فرهنگ و آداب و رسوم غربی قرار گرفته بودند و در ترویج آن کوشش می‌کردند.[3]

تأسیس دارالفنون و دارالترجمه نیز از کارهای مهم امیرکبیر پس از عباس‌میرزا بود. هدف دارالفنون امیرکبیر، تربیت کارد متخصص ارتش به سبک و آموزش غربی بود؛ بدین‌ترتیب اولین گام برای ورود نظام آموزشی غرب به ایران برداشته شد.[4] درواقع این دوره از ارتباط ایرانیان با تمدن اروپایی، مرحلۀ اول تجددطلبی در ایران به شمار می‌رود. ویژگی این دوره توجه شدید به جنبه‌های نظامی و فنّاوری مدرنیته در کنار ارج‌گذاری ضعیف‌تر به جنبه‌های سیاسی ــ اجتماعی، به‌ویژه نهادی دموکراتیک مدرنیسم، بود.[5]

دورۀ دوم تجددطلبی در ایران، با گذر از غرب‌گرایی به غرب‌زدگی و شکل‌گیری نهضت مشروطیت آغاز شد. در این دوره اکثر نظریه‌پردازان عمدۀ مشروطیت غرب‌زده و از طبقۀ اعیان بودند؛ مثلاً ملکم به‌عنوان یکی از روشنفکران غرب‌زده، به تسلیم بی‌قیدوشرط در برابر تمدن اروپایی اعتقاد داشت و معتقد بود ایران، در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی، باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.[6] از نتایج این نوع تفکر، پذیرش قراردادهای استعماری مانند رویتر بود؛ زیرا آنها تصور می‌کردند با پذیرش این قراردادها، به دلیل هماهنگ گردیدن سیاست ایران با کشورهای استعماری، این کشور نیز در مسیر ترقی قرار می‌گیرد. بر این اساس، متفکران، این روش ترقی و توسعه را مدرنیسم سطحی نامیده‌اند که در آن، برداشت از تمدن غرب صوری بود.[7]

در مرحلۀ سوم تجددطلبی در ایران به باستان‌گرایی توأم با غرب‌زدگی توجه شد. از نکات اصلی این مرحله تجدیدنظرطلبی در اسلام و پروتستانتیسم اسلامی از سوی متفکران غرب‌زده، مانند آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی، بود. درواقع نقطه اشتراک اکثر متفکران این مرحله، تلاش برای سست نمودن مبانی اسلامی جامعه و بریدن جامعه از فرهنگ اسلامی و خودی و روی آوردن به فرهنگ و آداب و رسوم غربی بود؛ به‌گونه‌ای‌که حتی عامل عقب‌ماندگی ایرانیان را از کاروان تمدن و ترقی، الفبای عربی می‌دانستند.[8] در نگاه متفکران غرب‌گرا و غرب‌زده، از دیگر موانع ترقی ایرانیان، مسئلۀ حجاب بود و از نظر اکثر آنها حجاب اصل برابری حقوق زن و مرد را نقض می‌کرد؛ بنابراین برای برقراری مساوات اجتماعی مقولۀ کشف حجاب مطرح گردید.


کشف حجاب در ایران

1ــ کشف حجاب قبل از رضاشاه:

آشنایی تجددطلبان ایرانی با مظاهر تمدن غرب، این فکر را در آنان به‌وجود آورد که زنان نیز می‌توانند در جامعه مسئولیت‌‌های اجتماعی و سیاسی بر عهده گیرند. یکی از زمینه‌های اجتماعی که غرب داعیۀ آزادی و دموکراسی در آن را داشت حق تساوی حضور زن و مرد در اجتماع بود؛ بر این اساس یکی از مسائلی که تجددگرایان در مواجهه با فرهنگ و آداب و رسوم غربی سخت به آن توجه نشان دادند شکل لباس‌های مردان و کشف حجاب زنان بود.[9]

اولین تأثیرپذیری از غرب در نتیجۀ جریان تجددطلبی و غرب‌گرا، در شکل پوشش ایرانیان، از مردان و در دورۀ فتحعلی‌شاه آغاز شد. در این دوره رفت‌وآمد هیئت‌های اروپایی به دربار ایران برای عقد قراردادهای سیاسی ــ نظامی سبب شد دربار ایران به‌تدریج با تحولات سیاسی، نظامی و اجتماعی اروپا آشنا شود. جالب این است که فرانسوی‌ها در کنار بهره‌گیری از فنّاوری‌های خود در افزایش نفوذ در ایران، چند خیاط فرانسوی را به دربار قاجار اعزام کردند تا برای شاهزادگان قاجار لباس‌های اروپایی و متفاوت از جامعۀ ایرانی بدوزند. تحفۀ دانشجویان تحصیل‌کرده در اروپا برای زنان نیز، ترویج لباس اروپایی بود، امّا نتوانست در نوع و شکل پوشش زنان ایرانی تأثیر چندانی بر جای بگذارد. مقدمۀ دگرگونی پوشش زنان در دورۀ ناصرالدین‌شاه به دنبال مسافرت وی به اروپا فراهم شد. سفر شاه به اروپا و مشاهدۀ بالرین‌های سن‌پترزبورگ در روسیه و طرز لباس آنها وی را بر آن داشت که پس از بازگشت به ایران زن‌های حرم خود را به لباس آنها درآورد. اما نبود شرایط مساعد برای عمومی کردن این رفتار سبب شد این فضا فقط تاحدودی در اندرونی دربار برقرار گردد. زمینۀ تغییر در پوشش خارج از منزل زنان با تأسیس مدارس دخترانه در سال 1282.ق از سوی اروپاییان فراهم شد.[10] در این مدارس نوعی توجه به شیک‌پوشی و تقلید در میان دختران و زنان به چشم می‌خورد.[11] تحول اساسی که تا این زمان در میان زنان ایرانی رخ داده بود، قرار گرفتن روبند به جای نقاب بود.[12]


2ــ روی کار آمدن رضاشاه:

تجددگرایی و تبعیت از ظواهر تمدن غربی در دورۀ قاجار سیری نسبتاً کند داشت و عمدتاً خانواده اعیان و درباریان با این مقوله درگیر شده بودند. اما سیر تجددگرایی سطحی با روی کار آمدن سردار سپه در پی کودتای 1299 و به‌ویژه بعد از تغییر سلطنت، شدت بیشتری گرفت.[13]

رضاخان، در ابتدای کار، تظاهر به دین‌داری می‌نمود و ارتباط بسیاری با علما داشت و در مراسم‌های عزاداری شرکت می‌کرد.[14] این رفتار رضاشاه تا زمانی ادامه داشت که حکومت و قدرت سلطنت وی تثبیت شد. با تثبیت قدرت رضاشاه، آرام آرام سیاست‌های ضدمذهب وی اجرا شد.[15] رضاشاه، برای تثبیت دولت مطلقۀ خود، تمام قدرت‌های اجتماعی را که در برابر دولت مطلقه مقاومت می‌کردند از میان برداشت؛ عشایر را به اجبار اسکان داد، ارتش منظم و مدرن برپا کرد، نظام بوروکراتیک متمرکز ایجاد نمود، و اصلاحات آموزشی، تأسیس مدارس به سبک اروپایی و تأسیس محاکم عرفی و تشکیلات دادگستری را برای تضعیف جایگاه روحانیان در برنامه‌های دولت مطلقۀ خود قرار داد. همچنین با گسترش ناسیونالیسم ایرانی و ایران‌گرایی، نسبت به مذهب و مراسم دینی بی‌اعتنایی نمود.[16]

رضاشاه تصور می‌کرد ترقی و توسعۀ ایران فقط از طریق حرکت مستبدانه و با اجرای الگوی تجدد آمرانه ممکن است. پیش‌فرض اساسی الگوی تجدد آمرانه این است که تودۀ مردم، به دلیل جهل و نادانی، مصالح و منافع خود را تشخیص نمی‌دهند، اهمیت ترقی و پیشرفت را نمی‌دانند و شیوه‌های رسیدن به آن را نمی‌شناسند؛ ازهمین‌رو ضروری است نخبگان ترقی‌خواه، آنان را در مسیر تجدد و پیشرفت هدایت کنند و در این راه هرجا که اهداف و برنامه‌های ترقی‌خواهانۀ دولت و نخبگان سیاسی با درخواست و اراده مردم مغایرت داشته باشد، کاربرد زور و اجبار برای پیشبرد این اهداف و برنامه مشروعیت پیدا می‌کند.[17] رضاشاه در اجرای الگوی تجدد آمرانه، مقاومت مردمی را پیش ‌رو داشت؛ بنابراین ابتدا به حساسیت‌سنجی جامعه اقدام نمود و بعد با مقدمه‌چینی و فضاسازی درون جامعه، برنامه‌های ترقی‌خواهانۀ خود را عملیاتی کرد.


3ــ مقدمه‌چینی‌های رضاشاه در مسیر کشف حجاب:

همان‌طورکه اشاره شد، پایبندی مردم به عقاید دینی و ممکن نبودن پیش‌بینی عکس‌العمل مردم، حکومت و روشنفکران غرب‌زده را به مقدمه‌چینی وادار کرد.

یکی از تاکتیک‌های قائلان به کشف حجاب، ادعای همخوانی تجددطلبی از جمله بی‌حجابی با دین بود. حتی روزنامۀ حبل‌‌المتین، حضرت علی(ع) را رئیس‌المتجددین نامید. از سوی دیگر مطبوعات با انعکاس تغییر و تحولات کشورهای همسایه، از جمله افغانستان و ترکیه،[18] و بحث و بررسی دلایل رفع حجاب، فضای جامعه را برای حرکتی اساسی آماده می‌کردند.[19]

الف) حساسیت‌سنجی جامعه از سوی رضاشاه: به دلیل ناآگاهی حکومت از سطح عکس‌العمل مردم در برابر اقدامات تجددمآبانه، رضاشاه به سنجش حساسیت دینی مردم اقدام نمود. برای اجرای این برنامه خانوادۀ رضاشاه در عید نوروز 1306 هنگام تحویل سال در حرم حضرت معصومه(س) حاضر شدند. درحالی‌که حرم مملو از جمعیت بود، خاندان دربار به کشف حجاب اقدام نمودند که این حرکت با اعتراض مردم مواجه شد، اما کسی جرأت تعرض به خود نداد. خبر به شیخ محمدتقی بافقی رسید. شیخ پیام داد که اگر مسلمان هستید حضور شما با این وضعیت در حرم صحیح نیست و اگر مسلمان نیستید باز هم نباید در حرم بمانید. پیغام شیخ تأثیری در رفتار خاندان پهلوی نداشت؛ بنابراین شیخ با حضور در محل این رویداد، به شدت با خانواده رضاشاه مخالفت کرد. مخالفت او آن‌قدر شدید بود که رضاشاه سریعاً خود را به قم رساند و با چکمه وارد حرم شد و بعد از جسارت به شیخ، دستور دستگیری و تبعید وی را صادر کرد. با وقوع این حادثه، رضاشاه دریافت که اجرای سیاست کشف حجاب مسیر دشواری را پیش‌رو دارد؛ بنابراین برنامه‌های دیگری را برای آماده‌سازی فضای جامعه اجرا کرد.

ب) قانون متحدالشکل کردن لباس‌: از برنامه‌های دیگری که مقدمه اجرای کشف حجاب به شمار می‌آمد، برنامه «اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه» بود. براساس قانون مصوب جلسه 6 دی‌ماه 1307 مجلس شورای ملّی، کلیۀ اتباع ذکور ایرانی در داخل مملکت مکلّف گردیدند که به لباس متحدالشکل ملبس شوند. اگرچه قانون هشت طبقه از درجات مختلف روحانیان مسلمان و غیرمسلمان را مستثنا کرده بود، با سخت‌گیری‌هایی که شد، عملاً روحانیان در تنگنای شدیدی قرار گرفتند تا چه رسد به اشخاصی که در لباس روحانیت نبودند. اجرای این سیاست نیز با زور و شدت همراه بود.[20]

هدف از اجرای این برنامه از نظر رضاشاه هم‌رنگ شدن با جهان بود تا تمسخر نشویم. رضاشاه خطاب به هدایت در توجیه کلاه‌فرنگی گفته است: «آخر من می‌خواهم هم‌رنگ شویم که ما را مسخره نکنند». هدایت در ادامه گفته است: «در دلم گفتم زیر کلاه است که مسخره می‌کنند و تقلیدهای بی‌حکمت».[21] از دید طراحان کشف حجاب، مخالفت مرد با حضور بی‌حجاب همسر در معابر عمومی، می‌توانست مانع اصلی پیشرفت برنامۀ کشف حجاب باشد؛ ازاین‌رو آنها در برنامه‌های اولیۀ خود تغییر ذهنیت سرپرست خانواده را مدنظر قرار دادند و بدان جنبه رسمی و قانونی نیز بخشیدند. اجرای این برنامه در چند شهر کشور، از جمله قم، جهرم و شهرهای مرزی کردستان و بنادر و دشتستان با مخالفت‌ها و مقاومت‌هایی مواجه شد که به کشته و زخمی شدن عده بسیاری منجر گردید.[22]

ج)گسترش مدارس به سبک اروپایی: یکی از ابزارهای جدی کشف حجاب، بهره‌گیری از نظام آموزشی برای تربیت نسلی موافق با کشف حجاب بود. تا قبل از سال 1307 فارغ‌التحصیلان این مدارس فقط در مقطع ابتدایی بودند و دربارۀ دورۀ متوسطه، تا قبل از این سال، فارغ‌التحصیلی ثبت نشده است. اما در سال 1307 شمار فارغ‌التحصیلان نخستین دورۀ مدارس متوسطۀ دخترانه به چهل نفر رسید و تا سال 1312 بالغ بر 235 نفر شد. محتوای آموزشی این مدارس، در کنار اجرای برنامه‌های جشن و خطابه در ذم حجاب و مدح بی‌حجابی و انجام حرکات ورزشی و سرودهای مخصوص با ظاهری بی‌حجاب، مدارس دخترانه و دانشسراهای مقدماتی را محل مناسبی برای ترویج فرهنگ بی‌حجابی نموده بود. علاوه بر اینها مقدر گردید مدارس ابتدایی تا سال چهارم به صورت مختلط باشد، و کلاس‌های درس با پسربچه‌ها و دختربچه‌های دوازده، سیزده ساله و معلم‌های زن تشکیل شود.[23]

د) تأسیس کانون بانوان: این کانون در سال 1314 به دستور رضاشاه و با حمایت وزیر فرهنگ، علی‌اصغر حکمت، تأسیس شد. بدرالملوک بامداد دربارۀ هدف اصلی کانون بانوان، که شمس پهلوی ریاست افتخاری آن را بر عهده داشت، نوشته است: «ضمن سایر اقدامات، منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه متدرجاً پیشرفت می‌کرد. به این طریق که زنان عضو جمعیت، با راضی کردن خانواده‌های خود یکی‌یکی به برداشتن چادر مبادرت می‌کردند و در مجالس سخنرانی، سایر بانوان را تشویق به ترک کفن سیاه می‌کردند؛ به‌طوری‌که در هر نوبت از مجالس و اجتماعات کانون، عدۀ تازه‌ای از بانوان، بدون چادر حضور می‌یافتند».[24] از سوی دیگر به دستور رضاشاه پلیس از زنان بی‌حجاب حمایت می‌کرد.[25]


4ــ سفررضاشاه به ترکیه:

دربارۀ شیفتگی رضاشاه به ترکیه و اقدامات آتاتورک و الگوپذیری از وی، حتی قبل از سلطنت رضاشاه، مطالب بسیاری گفته شده است. از جمله روزنامۀ «مورنینگ‌پست» در شمارۀ 12 اکتبر 1924 (20 مهر 1303) خود در مقاله‌ای با عنوان «مرد توانای ایران» به این شیفتگی اشاره کرده و نوشته است: «رضاخان نسبت به کارهای بزرگ و عملیات نظامی همسایۀ ترک خود، مصطفی کمال، بسیار شیفته شده و در تقلید از برنامۀ سیاسی او نیز تردیدی به خود راه نداده است».[26] رضاشاه در اولین و آخرین سفر خارجی خود به ترکیه در 12 خرداد 1313، با سیاست‌های اسلام‌زدایی آتاتورک آشنا شد و بیش از پیش مجذوب وی گردید؛ به‌گونه‌ای‌که در سخنان خود چنین گفت: «به واسطۀ برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من، هر دو ملّت بعد از این، با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست هم داده و منازل سعادت ترقی را طی خواهند کرد».[27]

تأثیر سفر رضاشاه به ترکیه آن‌قدر زیاد بود که وی پس از سفر به مستشارالدوله صادق، سفیر کبیر ایران در ترکیه، گفت: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم خصوصاً زنان اقدام کنیم».[28] صدرالاشراف نیز در خاطرات خود از تأثیر سفر ترکیه بر رضاشاه یاد کرده و نوشته است: «رضاشاه پس از مسافرت به ترکیه در اغلب اوقات ضمن اشاره به پیشرفت سریع ترکیه از رفع حجاب زن‌ها و آزادی آنها صحبت و تشویق می‌کرد».[29]

به گفتۀ حسن ارفع «مصلح ایرانی به دیدار همتای ترکش آمده بود تا بیاموزد و با دیدار از یک کشور پیشرفته‌تر، از پیشرفتی که در ترکیه حاصل آمده بود، بهرۀ فراوان برد و پس از بازگشت بی‌درنگ دست به کار شد تا آنچه را در آنجا آموخته بود، به کار گیرد».[30]

یحیی دولت‌آبادی نیز نوشته است: ازآنجاکه آتاتورک دعوت متقابل را پذیرفته بود، رضاشاه می‌خواست تا زمان بازدید او، ایران را با چنان سرعتی مدرن ‌سازد که آتاتورک عقب‌ماندگی نسبی ایران را مشاهده نکند.[31] بر این اساس اعمال زور و خشونت، در اجرای برنامه کشف حجاب، لازم شد.


5ــ اعلام رسمی کشف حجاب:

دیگر زمان آن رسیده بود که به‌‌رغم مقاومت‌های مردمی، برای بالا بردن سرعت عمومی کردن کشف حجاب، خانوادۀ سلطنتی جدی‌تر وارد عرصه شوند و رضاشاه به‌طور علنی و رسمی کشف حجاب را اعلام نماید. بنابر این شد که برنامه در دانشسرای مقدماتی، ضمن اعطای دیپلم به فارغ‌التحصیلان، با حضور بی‌حجاب خانوادۀ سلطنتی و حاضران اجرا گردد.

17 دی‌ماه 1314، روز اجرای برنامه بود. مقدمات اجرای برنامه بسیار مفصل بود. علاوه بر تدابیر امنیتی، به خاطر نگرانی دولت از اقدامات مردمی، خیاطان و آرایشگرهای اروپایی ساکن در تهران، روزهای پرکاری را پشت سر گذاشتند. رضاشاه در قسمتی از سخنان خود در آن روز اظهار کرد: «تاکنون نصف جمعیت کشور به حساب نیامده و خانم‌ها را از هرگونه حقی محروم کرده... در صورتی که صرف‌نظر از وظایف مادی می‌توانند دوشادوش مردها خدماتی را عهده‌دار باشند».[32]

با اجرای این برنامه، مقدمات پیشبرد کشف حجاب در فضای کشور آماده‌تر شد. دولت در کنار برنامه‌های تبلیغی و برگزاری جشن‌های کشف حجاب، به‌ویژه در ادارات و وزارتخانه‌ها، خشونت را نیز چاشنی کار کرد. طبق دستورالعمل وزارت کشور از سوار شدن بانوان چادری بر وسایل نقلیه و ورود آنها به سینماها، رستوران‌ها و ادارات دولتی جلوگیری می‌شد.[33] حکمت از افراط و تفریط بعد از مراسم 17 دی یاد کرده است: «بلافاصله بعد از مراسم 17 دی در تهران دو امر پیش آمد که یکی به حد افراط و دیگری به حد تفریط بود، از یک طرف بعضی زنان معلوم‌الحال به کافه‌ها و رقاص‌خانه‌ها هجوم آوردند و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس به رقص پرداخته و... و از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس‌ها در تهران و فرمانداری‌ها و بخش‌داری‌ها در شهرها و قصبات مملکت به حسب دستور وزارت کشور به زنان بی‌خبر مزاحم شده و آنها را به اجبار وادار به کشف حجاب می‌کردند و حتی چادر و نقاب آنان را پاره می‌کردند».[34]


جمع‌بندی:

سیر کشف حجاب در ایران، با سیر تجددگرایی قرابت بسیاری دارد. تا قبل از روی کار آمدن رضاشاه، این سیر به کندی پیشرفت می‌کرد و عمدتاً در میان اشراف و خاندان دربار و تحصیل‌کردگان غرب‌زده رواج داشت. با روی کار آمدن رضاخان این سیر سرعت گرفت و وی، با توجه به مخالفت‌های مردمی، با مقدمه‌چینی سیر کشف حجاب را در ظاهر عمومی کرد.

نوع نگاه رضاشاه به مقولۀ تجددگرایی تأثیر بسیاری بر سیر کشف حجاب داشت. همان‌طورکه هدایت در خاطرات خود بیان کرده است: «در این اوقات روزی به شاه عرض کردم تمدنی که آوازه‌اش عالمگیر است دو تمدن است، یکی تظاهرات در بولوارها و یکی تمدن ناشی از لابراتورها. تمدنی که مفید است و قابل تقلید تمدن ناشی از لابراتوارها و کتابخانه‌هاست. گمان کردم به این عرض توجهی فرموده‌اند. آثاری که بیشتر ظاهر شد تمدن بولوارها بود که به کار لاله‌زار می‌خورد و مردم بی‌بندوبار خواستار بودند».[35] رضاشاه نگاه کاملاً سطحی به تمدن غرب داشت و فکر می‌کرد با تغییر و تحول ظاهری در مردم، کشور در مسیر ترقی و پیشرفت قرار می‌گیرد. این نگاه که البته روشنفکرانی مانند حکمت و تیمورتاش آن را القا می‌کردند، آن‌قدر مقلّدانه بود که هدایت به تمسخر بیان می‌کرد: «جای شکرش باقی است که سر تا پا برهنه کردن در کوچه آمدن را در پاریس و برلن، پلیس منع کرده بود والا در حرارت تقلید بانوان ما مستعد تقلید بودند و آنچه در پرده داشتند، می‌نمودند».[36]

این نوع نگاه برای عمومی شدن کشف حجاب، خشونت و اعمال زور را نیز می‌طلبید؛ بر این اساس الگوی تجدد آمرانه در دورۀ رضاشاه اجرا شد.


پی‌نوشت‌ها

[1] ــ فرزین وحدت، رویارویی فکری ایران با مدرنیته، ترجمۀ مهدی حقیقت‌خواه، تهران: ققنوس، 1382، ص 58
[2] ــ مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر دینی و غیردینی: تاریخچه پیدایی و برآمدن اندیشه نوین دینی و غیردینی در ایران و کشورهای مسلمان‌نشین (از سده نوزدهم تا اوایل سده بیستم)، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1377، ص 54
[3] ــ مهدی صلاح، کشف حجاب: زمینه‌ها، پیامدها و واکنش‌ها، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، صص 66 ــ 64
[4] ــ همان، ص 66
[5] ــ فرزین وحدت، همان، ص 59
[6] ــ فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران: انتشارات سخن، 1340، ص 113
[7] ــ محمد مددپور، سیر تفکر معاصر: زمینه‌های تجدد و دین‌زدایی در ایران، تهران: تربیت، 1372، صص 283 ــ 282
[8] ــ مهدی صلاح، همان، صص 73 ــ 70
[9] ــ همان، صص 61 ــ 60
[10] ــ همان، صص 76 ــ 70
[11] ــ فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، تهران: موسسه مطبوعاتی عطایی، 1367، ص 59
[12] ــ مهدی صلاح، همان، ص 78
[13] ــ مهدی صلاح، همان، ص 79
[14] ــ حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 1، تهران: امیرکبیر، 1358، ص 450
[15] ــ محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج 2، تهران: امیرکبیر، 1371، ص 93
[16] ــ حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران: گام نو، 1384، صص 73 ــ 65
[17] ــ اسماعیل معظم‌پور، نقد و بررسی ناسیونالیسم تجددخواه در عصر رضاشاه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 114 ــ 113
[18] ــ حمید بصیرت‌منشی، علماء و رژیم رضاشاه: نظری بر عملکرد سیاسی ــ فرهنگی روحانیون در سال‌های 1320 ــ 1305 شمسی، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، 1376، ص 18
[19] ــ همان، ص 181
[20] ــ مهدی صلاح، همان، ص 87
[21] ــ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران: انتشارات زوار، 1372، ص 407
[22] ــ مهدی صلاح، همان، صص 98 ــ 97
[23] ــ همان، صص 113 ــ 111
[24] ــ بدرالملوک بامداد، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت یا انقلاب سفید، تهران: ابن‌سینا، 1347، ص 62
[25] ــ حمید بصیرت‌منش، همان، ص 184
[26] ــ مهدی صلاح، همان، ص 114
[27] ــ مهدیقلی هدایت، همان، ص 404
[28] ــ حسین مکی، همان، ج 6، ص 157
[29] ــ محسن صدر (صدرالاشراف)، خاطرات صدرالاشراف، تهران: انتشارات وحید، 1364، ص 302
[30] ــ تورج اتابکی، تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، تهران: ققنوس، 1385، ص 220
[31] ــ همان‌جا.
[32] ــ مهدی صلاح، همان، ص 142
[33] ــ همان، صص 150 ــ 143
[34] ــ همان، ص 46
[35] ــ مهدی صلاح، همان، ص 383
[36] ــ همان، ص 408




منبع: نشریه زمانه
منبع بازنشر: سایت موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی



 
تعداد بازدید: 690


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: