16 دی 1392
محمدجواد لاریجانی:
• بعد از ظهر یک روز مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفت و گفت دستنوشته ای را دارد و خبر داد امام تصمیم گرفتند پیامی برای گورباچف بفرستند. 48 ساعت وقت دادند، متن را بخوانیم و نظر بدهیم تا نهایی شود.
• مسئولیت من در هیأت را هم حفظ حدود دیپلماتیک تعیین فرمودند و به من تأکید کردند قبل از ملاقات با گورباچف، با ادوارد شواردنادزه (وزیر خارجه وقت شوروی که بعدها رئیس جمهور گرجستان شد)، ملاقاتی برای توجیه و توضیح نقش پیام و جایگاه آن داشته باشم تا زمانی که پیام خوانده می شود، ذهن آنها آماده باشد.
• شب قبل از ابلاغ پیام به گورباچف، در مسکو جلسه طولانی را با شواردنادزه داشتم و او را توجیه کردم.
• پیش نویس نامه را از مرحوم حاج احمد آقا گرفتم و خدمت آیت الله خامنه ای که آن زمان رئیس جمهور بودند، بردم تا در جریان باشند، البته ایشان اطلاع داشتند.من درباره نامه شش پیشنهاد ارائه دادم که امام با پنج مورد آن موافقت کردند اما مهمترین پیشنهادم را قبول نکردند و آن این بود که امام معتقد بود مارکسیسم در شوروی تمام شده است. البته این بحث در آن زمان داغ بود .
• خدمت حضرت امام نوشتم بهتر است در باره تاکیدشان مبنی بر نابودی قریب الوقوع مارکسیسم ، محتاطانه تر به موضوع نزدیک شوید، اما امام قبول نکردند.
• پس از برگشت از مسکو، صبح اول وقت خدمت امام رسیدیم و دست مبارک ایشان را بوسیدیم و ایشان فرمودند مارکسیسم تمام شده بود یا نه؟ گفتم صد در صد تمام شده بود.
• نامه دقیقاً این پیام را داشت که ما(جمهوری اسلامی)،شما(نظام کمونیستی)را تمام شده میدانیم و حاضریم فصل جدیدی از روابط را پس از فروپاشی باز کنیم، به یک معنا روابط ایران با روسیه پسامارکسیستی خواهد بود. در گفت و گو با شواردنادزه این موضوع را تبیین کردم که ما نظام مارکسیستی را پایان یافته می دانیم. از مجموع واکنش های او و گورباچف فهمیدم تشخیص امام درست است. جالب اینکه آنها از شنیدن اظهارات ما اصلاً عصبانی هم نشدند و وقتی گفتیم نظام مارکسیستی را پایان یافته تلقی می کنیم هیچ عکس العملی نشان ندادند.
• در جلسه با گورباچف سعی کردم دقت توجه به نامه را بالا ببرم و گاهی که نیاز بود توضیح بیشتری می دادم. مترجم خوبی هم داشتیم، اما متن نامه امام سنگین بود. مثلاً ایشان به عدم تنازل وجود به مادیات اشاره کردند که برهان مهمی بود و باید برای طرف روسی تبیین می شد. من کل ترجمه متن به انگلیسی را به دقت بررسی کرده بودم. در دیدار با گورباچف ، مترجم متن را از فارسی به روسی ترجمه می کرد و در 2 یا 3مورد حساس من وارد می شدم و توضیح می دادم تا مسئله بیشتر باز و گیرا شود.
• گورباچف از اشاره نامه به مسلمانان و پخش صدای اذان احساس نگرانی کرد. این نگرانی در حال حاضر هم در خصوص بخش هایی از داغستان و چچن وجود دارد. ما مخالف از هم پاره شدن کشورها هستیم،امام داهیانه به این مسئله اشاره کرده بودند و ای کاش گورباچف متوجه می شد که می تواند در مناطق مسلماننشین با دادن آزادی های دینی از بروز بسیاری از مشکلات بعدی پیشگیری کند.
• درخصوص ماجرای حضور شواردنادزه در جماران برای ابلاغ پاسخ نامه گورباچف ،احمد آقا گفت امام حاضر نیستند به استقبال شواردنادزه بیایند.ایشان بنا داشتند آقای جوادی آملی همراه شواردنادزه وارد اتاق شوند و امام هم به احترام جوادی آملی از جایشان بلند شوند. ما اینطور پیش بینی کردیم که برویم اتاق دیگری تا امام وارد اتاق شوند. همینطور هم شد؛ ما فکر می کردیم امام با لباس رسمی وارد می شوند، اما چند دقیقه قبل از تشریف فرمایی ایشان، حاج احمد آقا گفت امام حاضر نیستند لباس رسمی بپوشند. ما غافلگیر شدیم تا اینکه دیدیم امام با شب کلاه و دمپایی وارد اتاق شدند و پس از نشستن، چادر شب روی پاهایشان انداختند . نگاه امام بسیار نافذ بود، شواردنادزه به پت پت افتاده بود، پس از رفتن امام شواردنادزه به من گفت من در مقابل نگاه های امام بی پناه بودم.
ناصر نوبری سفیر ایران در شوروی سابق:
شواردنادزه تنها وزیر خارجه ای بود که با امام یک دیدار دیپلماتیک داشت. زمانی که به ایران آمد خیلی نگران بود که چگونه با امام ملاقات کند و بسیار مضطرب بود. وقتی وارد تهران شد به من گفت که من می خواهم از شما خواهش کنم که فردا ساعت هشت که ملاقات داریم شما زودتر بیا من هم زودتر می آیم تا ببینم که چگونه باید رفتار کنم چون من میخواهم این ملاقات یک ملاقات مثبتی باشد و گفت من هفت ونیم آنجا هستم.
من هم روز بعد ساعت هفت به دفتر امام آمدم و دیدم اصلاً کسی نیست انگار نه انگار که قرار است یک ملاقات مهمی صورت بگیرد! پرسیدم محل ملاقات کجاست؟ گفتند همین اتاق همیشگی ملاقات های امام. من هم گفتم اینجوری که نمی شود! روس ها که نمی توانند زمین بنشینند اصلاً بلد نیستند عادت ندارند که روی زمین بنشینند! گفتم اقلاً به تعداد هیئت روس صندلی بیاورید. خلاصه ما از اطراف همه صندلی ها را جمع کردیم و صندلی های الوان چوبی و فلزی و .. جمع کردیم دیدم به تعداد هیئت روس جمع شده اما نمی شد که هیئت روس روی صندلی بنشیند و هیئت ایرانی روی زمین بنشیند. خلاصه چندتا صندلی دیگر هم پیدا کردیم و در آخر هم باز صندلی کم آمد و در فیلم ملاقات هم می بینید که عده ای سرپا ایستاده اند.
هفت و نیم شواردنادزه آمد و پرسیدم که نگرانیت چیست؟ گفت من خیلی نگرانم. من این همه با آمریکایی ها و دیگر مقامات کشورها مذاکره و ملاقات کرده ام اما هیچ وقت با چنین رهبری ملاقات نکرده ام. من هم توضیح دادم که هیچ مشکلی نیست شما پیام را می خوانی و ایشان هم جواب می دهند. گفتند که نه من خیلی استرس دارم به نظر شما هیچ مشکلی پیش نمی آید؟ گفتم نه هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. گفتم برایش چای بیاورند یک استکان چای در استکان کمرباریک با چند حبه قند پهلویش آوردند. گفتم برایش قاشق هم بیاورند چون تنها ما در دنیا هستیم که چای را به این شکل با قند می خوریم آنها چای را شیرین می کنند و می خورند.
به او توضیح دادم که رفتار امام با شما دوستانه خواهد بود و هیچ مشکلی نیست و محتوای نامه امام را هم که دیدهاید. گفت یعنی وقتی امام آمد من بروم جلو دست بدهم؟ گفتم شما به امام نگاه کن اگر ورود امام طوری بود که شما می توانستی بروی جلو و دست بدهی اقدام کن ولی اگر ایشان مستقیم آمد و رفت جای خودش نشست شما هم سر جای خودت قرار بگیر و کلاً به حرکت امام دقت کن و از آن تبعیت کن. که همین طور هم شد یعنی امام رفت جای خودش نشست و ایشان هم جای خودش نشست.
بعد از ملاقات هم که شواردنادزه می خواست سوار ماشین شود دوباره گفت: جناب آقای سفیر چطور بود؟ خوب شد؟ گفتم بله خیلی خوب بود. گفت من احساس می کنم کار خیلی بزرگی را از سرم رد کردهام که این ملاقات را به پایان رساندم و الان سریع گزارش می دهم که ملاقات مثبت تمام شد. بعد از ملاقات احساس راحتی می کرد. از من دوباره پرسید که شما هم راضی هستید؟ گفتم بله راضی ام.
مرضیه حدیدچی (دباغ):
حدود یک و نیم بعد از ظهر به من گفتند که از بیت امام، حاج احمد آقا تماس گرفته و پشت خط منتظر است. سریع خود را به دفتر رساندم، پس از سلام و علیک حاج احمدآقا پرسید: «تا کی آنجا هستید؟» گفتم: «تا عصر کارمان طول می کشد.» گفت: «اگر به منزل بازگشتید با من تماس بگیرید، کاری پیش آمده و چون شما آنجا هستید نمی توانم الآن صحبت کنم، ممکن است پاسخ های شما دیگران را هم متوجه کند»
ساعت شش بعدازظهر خدمت احمدآقا زنگ زدم، پس از احوال پرسی گفتم: «نگرانم کردید.» گفت: «حضرت امام دارند نامه ای برای گورباچف می نویسند و دو نفر را هم برای ابلاغ پیام و نامه انتخاب کرده اند، شما و آیت الله جوادی آملی هستید. باید این مطلب به کلی مخفی بماند، تا این نامه به مسکو و گورباچف برسد»
با شنیدن این خبر، اما و اگرها و پرسش های زیادی در ذهنم نقش بست، هنوز دلواپس و نگران بودم؛ از خود می پرسیدم: چرا نامه برای گورباچف؟ به چه منظور؟ مگر اتفاقی افتاده؟ آیا این نامه را واقعاً امام نوشته؟ مضمون آن چیست؟ چرا باید مخفی و محرمانه بماند تا به دست گورباچف برسد؟ چرا من؟ چرا آقای جوادی آملی؟ و...
سه یا پنج روز بعد حاج احمد آقا دوباره تماس گرفت و تأکید کرد در چه روزی و چه ساعتی در فرودگاه حاضر شوم. از او پرسیدم که آیا می توانم مقصد را به خانواده بگویم و با آن ها خداحافظی کنم، ایشان گفت: بله، مانعی ندارد و بعد تأکید کرد که اگر تاکنون وصیتی ننوشته ام، نسبت به تنظیم آن اقدام کنم.
در فرصت اندک باقی مانده برخی امور و کارهای ناتمام شخصی را به انجام رساندم و وضعیت حساب مالی خود با دیگران را روشن کردم و وصیت نامه ای را هم که داشتم اصلاح و تجدید کردم. روز موعود پس از خداحافظی با خانواده به سوی فرودگاه حرکت کردم، وقتی آنجا رسیدم دیدم به غیر از آقای جوادی آملی، آقای لاریجانی نیز با تعدادی از کارگزاران سفارت جمهوری اسلامی ایران در مسکو نیز هستند. بعد مشخص شد که آقای لاریجانی نیز در ترکیب هیئت ما به سرپرستی آقای جوادی آملی قرار دارند. کارگزاران سفارت هم برای تسهیل امور کنسولی و انجام مراحل اداری با هواپیمای ما به مسکو آمدند.
وقتی ما از پله ها پایین می آمدیم، متوجه شدم که تمامی آن ها سرشان را بالا گرفته به من نگاه می کنند. وقتی که پایین پله ها رسیدیم، امام جماعت مسجد بزرگ مسکو با لباس رسمی (کت و شلوار و کراوات) پیش آمد و ضمن خوشامدگویی گفت: در عرف دیپلماتیک مرسوم و معمول است که دسته گل را به رئیس هیئت و گروه اعزامی و میهمان تقدیم کنیم، ولی اجازه بدهید که ما این دسته گل را به این خانم که حضورش با این پوشش برای ما تازگی دارد، بدهیم.
حضور مشاور مخصوص گورباچف در میان استقبال کنندگان پس از توضیح یکی از دیپلمات ها برای ما معنا و مفهوم بسیار خوبی داشت. گویا مشاور مخصوص تنها به استقبال پادشاهان و رؤسای کشورها می رفته است. اما آن روز به خاطر قدر و منزلت امام به استقبال سفرای ایشان به فرودگاه آمده بود. حضور یک زن آن هم در این شکل و شمایل برای آنها مایه تعجب بود و حتی روزنامه های آن جا به این موضوع پرداختند.
آقای جوادی آملی به ما گفت که لازم است از متن نامه مطلع شویم، تا اگر اولاً سئوالی در ذهن خود ما هست پاسخ گفته شود و ثانیاً خود را برای سئوالات احتمالی گورباچف و مقامات بلندپایه شوروی آماده کنیم. من که در انتظار چنین لحظه ای بودم از ایشان خواستم که نامه را در اختیارم قرار دهد تا در تنهایی و با تمرکز بیشتر آن را مطالعه کنم. به این ترتیب من نامه و پیام امام را در اتاقی که در اختیارم بود، مطالعه کردم و برخی نکات آن را یادداشت کردم. سپس آن را به آقای جوادی آملی بازگرداندم و نیز سمت و سوی قبله را پرسیدم که نشانم داد.
صبح، پس از اقامه نماز صبح، برای صرف صبحانه به سالن رفتیم، بر روی میز خوردنی های مختلفی طبق سنت و تشریفات خود چیده بودند، اما فقط توانستیم از تخم مرغ آب پز بخوریم، آقای جوادی آملی حتی تخم مرغ هم نخورد. به خاطر این که در ایران برادران دست اندرکار تهیه مقدمات سفر هیئت از محضر امام سئوال می کنند: «آیا این ها [افراد هیئت] حالا که به شوروی می روند می توانند یکی دو روز میهمان سفارت باشند» که امام فرموده بودند: «هروقت خواستند به گردش بروند، بروند؛ لیکن این جلسه که به عنوان نماینده من می روند، فقط باید نامه را بدهند و برگردند».
روز ملاقات با گورباچف بعد از احوالپرسی و خوشامد گویی نوبت به خواندن نامه رسید. آقای جوادی آملی پیام را خواند، آقای لاریجانی نیز آن را به انگلیسی برگرداند و مترجمی که آن جا بود آن را به روسی ترجمه می کرد. گورباچف خود انگلیسی می دانست و می توانست به همان برگردان انگلیسی اکتفا کند ولی چون می خواست تمام نکات پیام را دریابد به ترجمه روسی نیاز داشت.
هنگامی که نامه خوانده و ترجمه می شد، من کار خاصی نداشتم از این رو تمام هوش و حواسم پیش گورباچف بود و تمام حالات و رفتار او را دقیق زیر نظر داشتم. چهره او در برخی مقاطع نامه تغییر می کرد و همانطور که به صندلی تکیه داده بود، نکاتی را یادداشت می کرد و دور یکی از نکات هم خط کشید.
پس از این که ترجمه به پایان رسید، کمی فکر کرد و بعد گفت: من بر روی برخی قسمت های این نامه حرف و سئوال دارم. آقا [آیت الله جوادی آملی] گفتند: بفرمایید ما این جا هستیم که بیشتر توضیح دهیم. گورباچف گفت: در این قسمت آیت الله گفته است که ما خود را در سرنوشت مسلمانان جهان شریک می دانیم؛ این یعنی دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر؛ فکر می کنم در این جا آیت الله خمینی اشتباه کرده است. آقای جوادی آملی با طمأنینه و آرامش خاصی و با یک تبسم خیلی معنادار که گویی به گورباچف می فهماند که حرف امام را نفهمیدی، گفت: «اصلاً این مسأله به نحوی که شما برداشت کردید مدنظر امام نبوده، خاک شوروی از هفت طبقه زیرین تا هفت طبقه برین مال شما، کسی کاری به آن ندارد، مقصود امام، آدم مسلمانی است که در هر جای دنیا در سختی و عذاب است و مشکلی دارد که ما به حکم وظیفه دینی و به عنوان یک مسلمان وظیفه و حق خود می دانیم که از او دفاع کنیم؛ آب و خاک ما مطرح نیست این هویت انسان مسلمان است که مطرح است».
مشاور گورباچف که تا آن لحظه بی تحرک و بهت زده به پیام امام و صحبت های آقای جوادی آملی گوش می داد، لب به سخن گشود و گفت: آن جا که آیت الله گفته اند خبرگان و دانشمندان ما به قم بروند و آگاه و روشن شوند؛ به ما و ملت ما و آقای گورباچف توهین کرده اند. آقای جوادی آملی گفتند که نه، امام شما را تشویق کرده اند، این شناختی است که امام از شما به دست آورده و این مطلب را گفته اند، او نگفته علما و فلاسفه شما چیزی نمی فهمند بلکه دعوت به بحث و گفت و گو کرده اند، و منظورشان این بوده که از نظر فلسفی و علمی ما می توانیم به هم کمک کنیم. گورباچف و مشاورش (که گویا مقام دوم کمونیسم را داشت) از سخنان و توضیحات آقای جوادی آملی به ظاهر قانع شدند، در خاطرم نیست که آیا در آن جلسه پذیرایی شدیم یا نه، و اگر شدیم، چطور؟ قبل از خداحافظی حاج آقا پرسید: ما منتظر جواب نامه شما بمانیم؟ آقای گورباچف گفت: «ما باید مشورتی کنیم، بعد خود جواب را می فرستیم».
موقع خداحافظی رسید، اجازه دادند که خبرنگاران چند عکس و فیلم بگیرند. آقای گورباچف مانند ورودش دوباره شروع به دست دادن با یک یک افراد کرد، وقتی در مقابل من ایستاد آقای جوادی آملی و سایرین همین طور داشتند مرا نگاه می کردند. شرایطی نبود که از حاج آقا بپرسم چکار کنم. دیدم که اگر تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است، از این رو وقتی او دستش را دراز کرد من چادر را بر روی دستم انداختم و به او دست دادم. این برخورد و این نوع دست دادنم برای گورباچف که رهبری امپراتوری شرق را به عهده داشت، خیلی سخت و گران آمد. سپس از اتاق خارج شدیم، گورباچف که برای استقبال ما نیامده بود، هنگام خداحافظی تا پایین پله ها به بدرقه آمد.
پس از سوار شدن به ماشین، بی فوت وقت، مستقیم به سمت فرودگاه حرکت کردیم. وقتی به فرودگاه رسیدیم ظهر شده بود، تصمیم گرفتیم همان جا نماز بخوانیم. در پاویون رفت و آمد زیاد بود، من به کناری رفتم و روزنامه ای زیر پایم انداختم و به نماز ایستادم. وقتی نمازم را به پایان رساندم دیدم حاضران دست از کار کشیده مات و مبهوت به من نگاه می کنند. برایشان سئوال بود که من چکار کردم. وقتی تعجب آنها بیشتر شد که دیدند آقایان همراه هیئت هم در گوشه ای دیگر همین کار را می کنند. گویا تا به حال شاهد چنین صحنه ای نبودند.
به محض رسیدن به ایران، در اولین اقدام خدمت امام رفتیم تا آنچه را که گفته، دیده و شنیده بودیم گزارش کنیم. امام خود نیز تأکید فرموده بودند که اعضای هیئت بیایند تا ببینمشان.
زمانی که خدمت امام رسیدیم، آیت الله جوادی آملی سرپرست هیئت اعزامی، آن چه را که گفته، دیده و شنیده بود باز گفت. حضرت امام فرمودند: کدامتان چهره ی او را می دید؟ مقصود معظم له این بود که کدامیک مراقب تغییرات و عکس العمل گورباچف بودیم. عرض کردم من دائم او زیر نظر داشتم، او در دو قسمت از نامه متغیر شد و واکنش نشان داد و در باقی موارد ساکت بود و می اندیشید، یکی در آنجا که مرقوم فرموده بودید خبرگان خود را به قم بفرستید و دیگر آن جا که پیام داده بودید که ما خود را در سرنوشت مسلمانان جهان شریک می دانیم. امام معتقد بودند که آقای جوادی آملی به خوبی به آنها پاسخ دادند. حضرت امام از نتیجه کار تا این جا راضی بودند و تبسم کردند.
ظرف مدت کم تر از دو ماه گورباچف به وعده اش عمل کرد و به وسیله وزیر امور خارجه اش ادوارد شواردنادزه پاسخ نامه و پیام امام را ارسال کرد. وقتی که شواردنادزه به تهران و جماران آمد، من در تهران نبودم ولی آقایان جوادی آملی و لاریجانی در آن دیدار حضور داشتند. گویا ادوارد شواردنادزه خیلی تحت تأثیر ساده زیستی حضرت امام قرار گرفته بود. این پیام اثرات بسیاری داشت به عنوان مثال عرض کنم که برای انجام معالجه به انگلستان رفتم با دو جوان دانشجو که صحبت میکردیم عنوان میکردند که ما با پیام امام خمینی به گورباچف، مسلمان شدیم و نامه حضرت امام را از نظر جامعهشناسی برای پایاننامه خود انتخاب کرده بودند. واقعیت این است که این مرد، مرد خدایی است. حضرت امام در دانشگاه اسلام بزرگ شده است. حضرت امام در طول زندگی سیاسی خود ، همیشه جنبه هدایتی را مدنظر داشتند. با ادبیات خاص خودشان کلامی را جاری میکردند. مخاطبشناس بسیار قوی بودند. امام با دشمنان خودشان هم برخورد هدایتی داشتند تا حذفی. این پیام را اگر از بعد هدایتی آن مورد بررسی قرار دهیم بسیار اثرگذار بود. محور آن توحید بود. این دعوت به گوش جهانیان رسید. کشورهای زیرسلطه شوروی را در نظر بگیرید که بعد از پیام چقدر حرکتهای مؤثر در جهت استقلال، آزادی و... داشتند. از طرف دیگر کشورهای دیگر جهان را نیز در نظر بگیرید. مثلا در یکی از کشورهای آمریکای لاتین که بنده مسافرتی به آنجا داشتم، 11 نفر مسلمان را دیدم که یکی از آنها پیشنماز بود و 10 نفر دیگر به او اقتدا میکردند و نماز جمعه میخواندند و همه مردم هم آنها را میشناختند. به پیشنمازشان عرض کردم شما امام را میشناسید؟ عکسی از جوانیهای امام به من نشان داد (متعلق به سال 42 بود که امام دستگیر شد) پرسیدم: چقدر امام را میشناسید؟ گفت؛ تا قبل از نامهای که به گورباچف نوشتند خیلی شناخت نداشتم؛ فقط میدانستم که انسان مبارزی است و در ایران زندگی میکند و تبعید شده است. اما پس از این نامه متوجه شدم که ایشان یک پیغمبر زمان ما هستند و من چندین بار پیرامون این نامه به مسلمانان اینجا توضیحات دادم. پس در یک جای دورافتادهای مثل این کشور این پیام رفته و اثرات موثری هم گذاشته است. همچنین به چین که رفتم، مسلمانان به هنگام نماز جماعت از موضوع پیام امام سوالاتی میپرسیدند. اینها مشخص میکند که چقدر این پیام توانسته تاثیر بگذارد. خیلیها توانستند با این پیام خودشان را پیدا کنند و لذا نه تنها در شوروی بلکه در نقاط دیگر جهان هم توانست نقشآفرینی کند .
منبع:آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی تاریخ معاصر ایران
تعداد بازدید: 740