16 دی 1392
محمود فاضلی
پس از ترور حسنعلی منصور نخستوزیر ایران (۱) در اول بهمن ۱۳۴۳، به دست محمد بخارایی، از اعضاء شاخه اجرایی هیات مؤتلفه اسلامی که از تصمیم منصور برای اعطای امتیازات جدید به شرکتهای خارجی خشمگین بودند، کشته شد، هویدا کفیل نخستوزیر شد و پس از مدت کوتاهی شاه بیدرنگ نخستوزیری را به امیرعباس هویدا از بستگان منصور و معاون دبیرکل حزب ایران نوین واگذار کرد. در دور اول انتخاب هویدا، نمایندگان مجلس که ۱۷۷ نفر بودند، ۱۵۶ نفر رای موافق، یک رای مخالف و ۲۰ رای ممتنع به هویدا دادند. پس از مجلس شورا، مجلس سنا نیز به همین ترتیب به دولت وی رای اعتماد داد. هویدا که انتظار نمیرفت مدت زیادی نخستوزیر باقی بماند و او را نخستوزیر محلل میدانستند در طول چند ماه بظاهر خوب درخشید و اینطور نشان میداد که قصد دارد وضع اقتصادی کشور را بهبود بخشد. هویدا که در خانواده برجسته اداری به دنیا آمده بود، برای انجام خدمات اداری تربیت شد و برای تحصیل در رشته علوم سیاسی به لبنان اعزام شد. او پس از بازگشت به کشور در اواخر دهه ۱۳۲۰، سالهای موفقی را در هیاتهای دیپلماتیک، شرکت ملی نفت ایران و حزب ایران نوین سپری کرد و دوره طولاني نخستوزیریاش هم از بهمن ۱۳۴۳ تا سال ۱۳۵۶ به طول انجامید. هویدا در دوران نخستوزیری خود به شدت بر حزب «ایران نوین» نظارت میکرد اما به حزب «مردم» اجازه داد تا در مجلس فعالیت کند.
هویدا دو سال بیسروصدا مشغول انجام وظایف نخستوزیری خود بود و به عنوان یک نخستوزیر تکنوکرات و فن کار شهرت یافته بود اما طولی نکشید که حزب ایران نوین مجدداً به کار گسترش نفوذ خود پرداخت و هویدا نیز به عنوان یکی از بلندپایگان این حزب و عضو دفتر سیاسی، یک مرد سیاسی شد و هرچه بیشتر هویدا خود را در حزب ایران نوین آغشته کرد منفورتر شد. دولت هویدا ضمن ترسیم چهرهای توانا و باثبات از رژیم شاه در منطقه و در صحنه بینالمللی، بانی برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران بود و مبلغ عظیمی از بودجه کشور صرف برگزاری این جشنها شد.
از سال ۱۳۵۶ حکومت جدید آمریکا به ریاست کارتر عدم رضایت خود را از روند اوضاع در ایران آشکار ساخته و خواهان تغییر در خط مشی ایران به خصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی بود. آزادیهای سیاسی در ایران را هرچند میتوان یکی از دلایل شدت یافتن روند نهضت مردمی دانست که سرانجام توانست شاه را سرنگون کند، اما در ورای این اقدامات ظاهری شاه، رژیم متزلزلی قرار داشت که تفکرات و ایدهآلهای آن اساساً برای اکثریت ملت بیگانه مینمود. در زیر ثبات نمادین موجود، جامعه رو به انفجاری ایستاده بود که آکنده از سردرگمی فردی، بیگانگی و نفرت از رژیم شاه بود. شاه در این شرایط نگران وجهه خود به عنوان فرمانروایی خیراندیش در اذهان جامعه بینالمللی بود. حقوق بشر از بخشهای آسیبپذیر رژیم بود. در سال ۱۹۷۲ هیاتی از سازمان ملل متحد ایران را به نقض حقوق مستمر بشر محکوم کرد و در ۱۹۷۵ نیز عفو بینالملل ایران را به داشتن بدترین آمار نقض حقوق بشر متهم کرد.(۲)
جیمی کارتر در دورانی که کاندیدای ریاست جمهوری بود از ضرورت دفاع از حقوق بشر سخن گفته بود. گاه حتی به لحنی سخت گزنده از حکومت غیر دموکراتیک شاه انتقاد کرده بود. اعلام سیاست حقوق بشر کارتر در بحبوبه بحران بینالمللی و تنش ناشی از شکست در ویتنام و رسوایی واترگیت در جامعه آمریکا، شاه را واداشت تا نسبت به تعدیل رویه مستبدانه حاکمیت خویش اقدام کند. چنین تحولی چندان هم شگفتآور نبود، چرا که کشوری وابسته همچون شاهنشاهی ایران نمیتوانست از پیامدهای تحولات سیاسی یک کشور قدرتمند همچون آمریکا بر حذر بماند. کارتر در جریان مبارزات انتخاباتی خود، این دیدگاه کیسینجر را مورد چالش قرارداد و از بهبود وضع حقوق بشر در سراسر جهان حمایت کرد. آمریکا فروش مقادیر محدودی از تسلیحات به ایران را ادامه داد و در عین حال شاه را برای آزادسازی فضای سیاسی تحت فشار گذاشت. مدیریت کارتر یک رویه ناهماهنگ و محکوم به شکست را در مورد ایران در پیش گرفت. چنین روش برخوردی عمدتاً از شکاف عمیق بین کادر اجرایی دولت کارتر ناشی میشد. سوء تفاهمهای موجود به پیوندهای سیاسی واشنگتن– تهران آسیب رساند. این مسئله خود، بدبینی شاه را مبنی بر اینکه هدف واقعی واشنگتن از پروژه آزادسازی، تضعیف و یا شاید سرنگونی رژیم او است، تقویت کرد. برنامه آزادسازی رژیم برنامه دراز مدت بود. شاه به مردم ایران قول داد که از جهت سیاسی یک فضای سیاسی آزاد را برای آنان فراهم خواهد ساخت. رژیم پرمدعا که تنها یک سال پیشتر از این قادر به تحمل اختلاف آرا و عقاید نبود، ناگهان قول برگزاری انتخابات آزاد را داد و سانسور مطبوعات را کاهش داد. در حوزه قضایی و نحوه رفتار زندانیان سیاسی اصلاحات شکل گرفت و متعهد شد شکنجهای صورت نگیرد و نیروهای امنیتی را به بردباری در برخورد با مخالفان فراخواند و صدها زندانی سیاسی را آزاد کرد. با شروع حرکتهای مردمی در سال ۱۳۵۶ حوزههای علمیه و دانشگاهها دستخوش اعتراضات و مخالفتهای جدیتر با رژیم شاهنشاهی شد. اعتراضها و مخالفتها به خیابانها کشیده شد. شرایط سیاسی و اجتماعی به گونهای شد که حکومت را به عقبنشینی واداشت. فرح دیبا در آمریکا گفت: «توجه به حقوق افراد در ایران ریشه عمیق دارد». دو روز بعد نیز هویدا اظهار داشت: «در محیط رستاخیزی باید انتقاد کرد. دولت وظیفه ندارد که قلمها را به یک سو هدایت کند و یا آنها را از یک نوع جوهر و اندیشه و نظر پرکند.» این اظهارات کاری از پیش نبرد و دامنه اعتراضات و تظاهرات رژیم شاهنشاهی را به عقبنشینی واداشت.
در نخستین هفته مرداد ۱۳۵۶ هویدا تعطیلات تابستانی خود را در یکی از جزایر یونان آغاز کرد. در ۱۳ مرداد به تهران بازگشت. روز بعد به دیدن شاه که در نوشهر مشغول استراحت بود، رفت. به محض آنکه شاه آغاز به سخن کرد، هویدا انگار ذهنش را خواند. کار را بر شاه آسان کرد و به شاه گفت اوضاع تازه به گمانش، خون و روحیه تازهای میطلبد و با همین عبارات در واقع از مقام خود استعفا داد. شاه هم البته استعفای هویدا را پذیرفت. در غیبت امیراسدالله علم که برای درمان سرطان به آمریکا رفته بود، امیرعباس هویدا از نخستوزیری عزل و به وزارت دربار منصوب شد تا هم پیامی به مخالفان جدی حکومت باشد و هم حامیان قدرتمند هویدا راضی بمانند. ساعت ۶ بعد از ظهر ۱۵ مرداد ۱۳۵۶ پس از ۴۵۷۲ روز، هویدا از نخستوزیری استعفا داد و صندلی صدارت را به رقیب دیرینه خود جمشید آموزگار که از حمایت جدیتر آمریکائیان برخوردار بود واگذاشت.(۳)
استعفای هویدا با ناباوری عمومی روبرو شد. زیرا دوران صدارت وی به قدری طولانی شده بود که مردم ایران پیشبینی میکردند این شخص تا پایان عمر و سلطنت محمدرضا همچنان نخستوزیر خواهد بود، زیرا شاه اختیار مجلس را از سئوال یا استیضاح کابینه سلب کرده بود و برخلاف اصول مشروطیت، بدون توجه به خواست و تمایل مجلس هر زمانی که هویدا برابر رسوم متعارف استعفا میداد، دوباره وی را مامور تشکیل کابینه میکرد. علت برکناری هویدا علاوه بر اشاعه شایعات گسترده درباره نارضایتی عمومی دولت و وخامت اوضاع اقتصادی که موجب بروز خصومت میان دولت و تجار، فروشندگان و صاحبان صنایع شده بود، ناشی از علائم بحران اقتصادی و حاصل ریخت و پاشهای گذشته و برنامهریزی غلط بود. به عنوان نمونه قطع مداوم نیروی برق از اوایل تابستان ۱۳۵۶ در تهران و نماد «تمدن بزرگ» به منزله زنگ خطری برای صنایع ایران به صدا درآمد.(۴) او به جای مواجه شدن با این مشکل مغازهداران و کسبه را وادار کرد که در آغاز شب مغازههای خود را بسته نگهدارند! وضعیت اقتصادی نابسامان شد. قیمتها سیر صعودی داشت و کمبود کالا در سراسر کشور بیداد میکرد. گهگاه بیآبی هم مزید بر علت میشد. در اطراف و اکناف شهر، حلبی آبادهایی سبز میشد و وقتی دولت سعی کرد به زور از رشد این محلهها جلوگیری کند، مردم فقیر سرسختانه مقاومت نشان میدادند. کار اغلب به زد و خورد میکشید. علائم بحران در یک کلام فراوان بود، اما شاه به هیچ کدام اعتنایی نداشت. حاضر نبود آهنگ رشد اقتصادی را کاهش دهد. دولت در عوض مالیاتها را افزایش داد و از برخی کشورهای خارجی وام گرفت. در سال ۱۳۵۳ ایران دو میلیارد دلار مازاد بودجه داشت، اما طولی نکشید که این مازاد به کسری بودجه بدل شد. دولت ۳/۷ میلیارد دلار کم داشت.(۵) در این دوره مشکلات اجتماعی، از سانسور مطبوعات و انتخابات فرمایشی گرفته تا دشواریهای اقتصادی و فساد مالی در ادارات دولتی، همه به حساب هویدا گذاشته میشد. در حقیقت برکناری هویدا و انتصاب آموزگار به جای وی یکی از کوششهای شاه برای گسترش فضای باز سیاسی از طریق وارد کردن اعضای جدید و جوان به کابینه و جلب رضایت روشنفکران ایرانی بود. اما هویدا با انتصاب آموزگار موافق نبود، میخواست علی امینی را جانشین آموزگار کند. وی به این نتیجه رسیده بود که ترکیبی از مشکلات اقتصادی و نوعی فلج سیاسی، مردم را به دولت آموزگار کم اعتماد کرده است. شاه به خیال خود شیوه و رفتار روسای آمریکا را میشناخت و مطمئن بود کارتر دست کمی از کندی ندارد و همانطور که او پس از مدتی سپری شدن دوران ریاست جمهوری خود مساله حکومت شاه و فساد و دیکتاتوری آن را فراموش کرد و به مسائل مهمتری پرداخت که برای آمریکاییها در اولویت قرار داشت، این رئیسجمهور نیز پس از مدتی به اصلاحات روبنایی و سطحی او دل خوش کرده، شاه را به حال خود رها خواهد کرد. از این رو پذیرفت تا آنجا که مقتضیات رژیم خودکامهاش اجازه میدهد درخواستهای رئیسجمهوری جدید را قبول کرده و به مخالفان رژیم در باغ سبز نشان دهد. فریدون هویدا درباره استعفای برادرش میگوید: «امیرعباس راجع به کنارهگیری خود از وزارت دربار میگفت: به خاطر ابراز مخالفت با دستور شاه راجع به تیراندازی به سوی مردم در اوایل سپتامبر ۱۹۷۸ (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) از این شغل نیز استعفا داده است.»(۶)
در حالی که علم در فرانسه با سرطان دست و پنجه نرم میکرد، شاه در یک تماس تلفنی از علم خواست که از مقامش استعفا کند تا دشمن دیرینهاش هویدا را به وزارت دربار گمارد. از یادداشتهای علم آشکارا بر میآید که از این کار شاه رنجیده بود. چرا هویدا که همه مردم نسبت به او ناراضی و بدبین بودند در پست وزیر دربار شاهنشاهی منصوب شد؟ وزیر دربار از روزی که رضاشاه این پست را ایجاد کرد یک مقام موثر و ذینفوذ و هم سطح نخستوزیر بود. شاه، هویدا را مخصوصاً وزیر دربار کرد تا به مردم بفهماند افراد مورد اعتماد او، چاکران محترمند و ناراضی بودن مردم و شایعات موجود و مقالات مطبوعات خارجی و بالا گرفتن فساد تاثیری در اراده همایونی ندارد.
اندکی پس از استعفای هویدا از نخستوزیری، موجی از تظاهرات ضد دولتی آغاز شد. به تدریج ترس از دولت و ساواک فرو میریخت و هر روز شمار تازهای از توده مردم به صف مبارزان وارد میشدند. همزمان کشتار پیدرپی مردم در شهرهای مختلف، نه تنها مردم را هراسان نکرد که بر انسجام و اتحاد بیشتر آنان انجامید. اقدامات مختلف رژیم از جمله تعویض نخستوزیر و روی کار آمدن دولت نظامی نیز کارساز نیفتاد و مردم را در خواستهشان که تغییر رژیم شاهنشاهی بود، مصممتر کرد. هویدا و ۴۱ وزیر سابق و کلیه وزرای کابینه آموزگار به جز خود آموزگار به وسیله مامورین انتظامی دستگیر شدند. هویدا در تماس با غلامرضا ازهاری نخستوزیر وقت گفت: «میبینید که از همه طرف علیه من اعلام جرم میشود و خواستار دستگیری و محاکمه من هستند، پس چرا معطلید و اقدام نمیکنید» و ازهاری نیز با خنده پاسخ داد: «شما به این حرفها توجه نداشته باشد». هویدا تاکید میکند: «... من یادداشت و مطالب زیادی نوشتهام و به یکی از ناشران در فرانسه تحویل دادهام و سفارش کردهام مادام که با من کاری ندارند این یادداشتها مکتوم بماند و هر موقع دستگیر شدم بلافاصله تمام یادداشت را بدون کم و کاست منتشر نمایند، حالا خود دانید.»
شاه در کتاب پاسخ به تاریخ میگوید: «... ازهاری چون مشتاق بود حسن نیت خود را به مخالفان نشان دهد، فوراً دوازده تن از مقامات عالیرتبه را توقیف کرد که از آن میان آقای هویدا را در خانهاش تحت نظر قرار داد. او به من گفت: فقط محاکمهای منصفانه میتواند چگونگی اتهامات وارده به نخستوزیر سابقم و دیگر کسانی را که توقیف کرده بود، روشن سازد.»(۷) شاه که خود دستور بازداشت هویدا را صادر کرده بود همواره گناه بازداشت هویدا را به گردن دولت نظامی انداخته و مدعی بود بازداشت او به منظور حفاظت شخص او صورت گرفته در حالیکه صاحبنظران معتقدند که شاه او را سپر بلا قرار داده است. در میان بازداشتشدگان سیاستمداری که همیشه عصا، پیپ و گل ارکیدهای همرنگ کراوات را مشخصه ظاهریاش ساخته بود، «شاه کلید» محسوب میشد. وی که تصور میکرد فرصت گرفتن برای نوشتن خاطرات میتواند جانش را نجات دهد، فرصت نکرد تاریخ ۲۵ ساله تاریخ معاصر ایران که میتوانست به قلم او روایت شود، به رشته تحریر درآورد.
پانوشتها:
۱-حسنعلی منصور فرزند علی منصور طی سالهای دهه ۱۳۲۰، مدارج ترقی را پیمود تا اینکه پس از ورود به مجلس شورای ملی و سنا در شهریور ۱۳۴۲ و تاسیس حزب ایران نوین، راه برای صدارت او باز شد. حسنعلی منصور از اسفند ۴۲ تا بهمن ۴۳ به مدت کمتر از یک سال نخستوزیر بود. تصویب کاپیتولاسیون، افزایش قیمت بنزین و تبعید حضرت امام خمینی (ره) به عنوان نخستین گام اجرای روش او در اداره کشور محسوب میشد. در ساعت ۱۰ صبح اول بهمن ۱۳۴۳ هنگامی که حسنعلی منصور قصد پیاده شدن از اتومبیل در جلوی درب ورودی مجلس شورای ملی را داشت، هدف گلوله محمد بخارایی از اعضاء شاخه اجرایی هیات مؤتلفه اسلامی قرار گرفت و چند روز بعد به هلاکت رسید. فتوای قتل منصور از جانب آیتاللَّه سید محمدهادی میلانی در مشهد صادر شده بود.
۲- شکلگیری انقلاب اسلامی، محسن میلانی، ترجمه عطارزاده، گام نو، ۱۳۸۱.
۳- قصه هویدا، مظفر شاهدی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۶، ص ۳۹۹.
۴- چهرهها و یادها، محمود طلوعی، نشر علم، ص ۱۳۴.
۵- معمای هویدا، عباس میلانی، اختران، ۱۳۸۰. ص ۳۷۲.
۶- سقوط شاه، فریدون هویدا، اطلاعات، ۱۳۸۸، ص ۸۵.
۷- پاسخ به تاریخ، محمد رضا پهلوی، ترجمه حسین ابوترابیان، زریاب، ص ۳۴۹
منبع:هفتهنامه تاریخ شفاهی
منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران
تعداد بازدید: 673