30 دی 1392
راضیه تجار، داستاننویس با اشاره به اینکه نگاه داستاننویسان ایرانی تاریخی نیست، از ضعف پرداختن به سوژههای انقلاب، بهویژه وقایعی مانند فرار شاه مخلوع در آثار داستانی انتقاد کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی انقلاب اسلامی، تجار در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران اظهار کرد: فکر میکنم پرداختن به تاریخ انقلاب، حلقه گمشده ادبیات داستانی ایران است. البته این موضوع دلایل متعددی دارد. تاریخ انقلاب اسلامی از سالهای دهه 1330 حرفهای زیادی برای گفتن دارد. متاسفانه پیش از انقلاب اسلامی به دلیل اختناق حاکم بر کشور، نویسندگان قادر به نوشتن آثاری درباره وقایع مهم تاریخ معاصر نبودند و رویکرد چندانی به تاریخ در ادبیات دیده نمیشد.
وی افزود: تاریخ انقلاب اسلامی سرشار از سوژههایی است که هرکدام میتوانند موضوع نگارش آثار داستانی زیادی در قالب رمان یا داستان کوتاه شوند. وقایعی مانند کشف حجاب، کودتای 28 مرداد، اصلاحات ارضی، انقلاب سفید، تصویب قانون کاپیتولاسیون، مبارزات مردم ایران و فرار شاه از کشور که به نظر من در ادبیات داستانی بعد از انقلاب هم توجه چندانی به آنها نشده است.
نویسنده «کوچه اقاقیا» درباره نگاه داستاننویسان جوان ایران عنوان کرد: متاسفانه نویسندگان جوان ادبیات داستانی ایران اصرار عجیبی برای نوشتن سوژههای خاصی دارند و باید اعتراف کرد، بیشتر آنها از تاریخ کشورمان غافل شدهاند. این موضوع باعث شده است بسیاری از داستانهای نویسندگان جوان ما نسخه ایرانی شده آثار غربی باشد.
تجار با مقایسه ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، افزود: از آنجا که ادبیات دفاع مقدس در کشورمان متولی دارد و جایگاه خود را به دست آورده، میتوان با همه فراز و نشیبهایی که این ژانر پشت سر گذاشته است، به آن نمره قبولی داد. متاسفانه چنین اتفاقی در زمینه ادبیات داستانی انقلاب نیفتاده است و هرچند گهگاهی آثار قابل توجهی مانند «شاه بی شین» در ادبیات داستانی ایران متولد میشوند اما در مجموع باید اعتراف کرد، ادبیات انقلاب نتوانسته است مانند ادبیات دفاع مقدس جایگاه خود را ثابت کند. آسیبشناسی این معضل هم کار سادهای نیست و مداقه زیادی میخواهد.
وی از نگارش رمان جدیدش با موضوع انقلاب اسلامی خبر داد و اضافه کرد: مشغول نوشتن رمانی هستم که در آن به واقعه کشف حجاب در دوران پهلوی اول اشاره شده است و جزییات بیشتر را با پایان نگارش آن در اختیار رسانهها قرار میدهم.
اما احمد شاکری، نویسنده و پژوهشگر ادبیات داستانی با اشاره به این که فرار شاه مخلوع از کشور، تنها بخشی از تاریخ معاصر کشورمان است، نپرداختن به موضوعاتی از این دست در ادبیات داستانی را کوتاهی نویسندگان ایرانی ندانست.
شاکری در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران اظهار کرد: موضوعهای متنوع و متعددی در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قرار میگیرند و دست گذاشتن روی یک موضوع خاص مانند «فرارشاه از ایران» و متعاقب آن، اتهام کمکاری در این زمینه بیانصافی در حق نویسندگان ایرانی است.
نویسنده مجموعه داستان «باران نیمروز» ادامه داد: فرار شاه از کشور باعث تسریع روند پیروزی انقلاب اسلامی شد و این موضوع یک اتفاق مهم تاریخی است که باید در آن تدبر کرد اما پرسشی که مطرح میشود این است که آیا موضوعات تاریخی به عنوان یک مطالبه از ادبیات داستانی قابل طرحند یا خیر؟
وی افزود: برخی حوادث تاریخی از آنجا که قابلیت هنری دارند، قابلیت تبدیل شدن به ایده را دارند، اما بسیاری از وقایع هم هستند که تا رسیدن به مرز یک ایده هنری، فاصله زیادی دارند.
شاکری با اشاره به رمان «شاه بی شین» اضافه کرد: البته موضوع فرار شاه در ادبیات داستانی ایران، چندان هم مغفول نمانده است و برای مثال در رمان «شاه بی شین» و برخی آثار داستانی دیگر به این موضوع اشاره شده است.
داور سابق جایزه کتاب فصل درباره تبدیل شدن وقایع تاریخی به موضوعات داستانی، توضیح داد: یک واقعه تاریخی برای آنکه دستمایه یک اثر داستانی شود، نیاز به دو شرط دارد. نخست اینکه خود نویسنده چنین وقایعی را درک کند. البته نسل جوان ما طبیعتاً تجربه عینی از وقایع انقلاب اسلامی ندارد. روش دوم مستندنگاری است. در این روش، خاطرهنویسان میتوانند مشاهداتشان را مکتوب کنند و داستاننویسان با اتکا به این نوشتهها میتوانند آثار داستانی مستندی خلق کنند.
نویسنده رمان «عریان در برابر باد» اضافه کرد: نمیتوانیم از ادبیات داستانی مدرن ایران با سابقه اندکی که دارد انتظار داشته باشیم نگاه گستردهای به همه وقایع مهم تاریخی کشورمان داشته باشد. ضمن اینکه معتقدم در حوزه انقلاب اسلامی آثار خوبی روانه بازار نشر شده است اما پافشاری روی یک موضوع خاص و اتهام کمکاری در آن به موضوع به داستاننویسان ایرانی کم لطفی در حق نویسندگان است.
از سوی دیگر موسی حقاني، کارشناس تاریخ، به مناسبت سالروز فرار محمدرضا پهلوي از ايران ميگويد: خروج شاه از ایران نه به اختيار خود بوده است و نه به اراده بيگانگان. بلكه دلیل اصلي آن قيامهاي مردمي بود كه به غير از حذف شاه به چيز ديگري قانع نبودند.
این استاد دانشگاه و معاون پژوهشی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به خبرگزاري كتاب ايران گفت: محمدرضاشاه پهلوي نخستين باري نبود كه به شكل فرارگونه از ايران خارج شد. وي پيش از آن، در جريان نهضت مليشدن صنعت نفت كه پشت آن ماجرا، طرحي براي كودتا بود، از ايران خارج شد. اما زماني كه محمدرضا پهلوی 26 ديماه 1357 از ايران خارج شد با وضعيت متفاوتي روبهرو بود و آن مواجه شدن با قيام سراسري مردم و خشم و نفرت عمومي آنها بود. از اينرو، او و همپيمانانش تصميم گرفتند موقتا به بهانه مهاجرت از ايران خارج شوند تا بتوانند براي آينده حاكميت و بقاي خود تصميمگيري و برنامههاي خود را عملي سازند. ايجاد اصلاحات، نخستين گزينه طرفداران شاه بود. بدين معنا كه آنها فكر ميكردند لازمه آرامشدن اوضاع، رفتن موقتي شاه و به دنبال آن اقداماتي در قالب اصلاحات براي ساكتكردن مردم است؛ چنانكه اقداماتي نظير دستگيري افرادي مانند اميرعباس هويدا و نعمتالله نصيري، بازگرداندن تقويم شاهنشاهي به هجري شمسي و اقداماتي از اين دست صورت گرفت.
وي افزود: از جمله برنامه بعدي طرفداران وي، به قدرترساندن فرزند محمدرضا پهلوي از طريق شوراي سلطنت و سپردن سلطنت و امور مملكت به دست وي بود. برنامه ديگري كه طرفداران وي بعد از خروج شاه در سر داشتند، ايجاد كودتايي عليه انقلابيون و دست زدن به خشونتي گسترده براي احياي رژيم پهلوي بود. رويكار آوردن دولتي همراه و همسو با غربيها و منتسب به سياست پهلوي از ديگر گزينههاي طرفداران محمدرضا پهلوي بود. از اينرو، آنها به سراغ افرادي از نهضت ملي و شاپور بختيار، با پوششي به ظاهر دموكراتيك براي مقابله با انقلاب اسلامي رفتند كه اين نيز ناموفق بود. با نقش برآب شدن تمام اين برنامهها ميتوان نتيجه گرفت، خروج شاه نه به اختيار خود بوده است و نه به اراده بيگانگان. بلكه دلايل اصلي اين خروج، قيامهاي مردمي و سازشناپذيري رهبري انقلاب اسلامي كه به غير از حذف شاه به چيز ديگري قانع نبودند. چنانكه زمانيكه رييس شوراي سلطنت براي ختم اين غائله و ارایه راه حل به نزد امام رفت، امام خواستار استعفاي وي شدند. اين امر نشاندهنده آن است كه امام خميني(ره) راه را از همه جهت به روي سلطنتطلبان بسته و رفتن شاه را نخستين شرط براي حل اين مساله ميدانستند.
نويسنده كتاب «تاریخ تحولات سیاسی ایران» درباره تحريفاتي كه در مورد اين جريان در كتابهاي تاريخي صورت گرفته است، عنوان كرد: روايتي كه سلطنتطلبان از اين رويداد داشتهاند، برخلاف واقعيت است. در واقع، خوانشي كه آنها از اين رويداد ميكنند، اين است كه به دنبال خواستههای شاه از افزايش قيمت نفت، انگليسيها و آمريكاييها از مشروعيت و بقاي حكومت وي دست برداشتند. اين در حالي است كه انگليسيها و آمريكاييها تا لحظات آخر از شاه دفاع كردند و اين واقعيت را ميتوان در خاطرات منتشر شده افرادي چون اسدالله علم و ديگران ديد كه نشان ميدهد اختلافاتي كه بر سر فروش نفت بین شاه و آمريكاييها به وجود آمده بود، اختلافات ريشهاي نبود. همچنين در گزارشهایی كه سفيران انگليسي و آمريكايي در ماههاي پاياني سلطنت محمدرضا پهلوی نقل ميكنند صحت اين موضوع را نشان ميدهد.
وي به تحريف ديگري كه در روايتهاي غربيها در رابطه با اين موضوع وجود دارد، اشاره كرد و گفت: با پيروزي انقلاب اسلامي، غربيها ديگر نميتوانستند از رژيم پهلوي دفاع كنند. از اينرو، خود را منتقد سياستهاي پهلوي نشان دادند و در كتابهاي خود اين گونه منعكس ميكنند كه غربيها منتقد سياستهاي پهلوي، رفتارها و اقدامات محمدرضا شاه و خواستار اصلاحات در ايران بودند. در حقيقت، آنها با اينگونه القائات سعي ميكنند پاي خود را از رژيم شاه بيرون بكشند. در حاليكه ميتوان شاهد آن بود كه آنها در جريانات مختلفي مانند 15خرداد، 17 شهريور، 19 دي و به طور كلي بعد از هر سركوبي، به شاه تبريك ميگفتند و حمايتهاي رسمي خود را از وي به عمل ميآوردند.
حقانی به ناگفتههاي تاريخي در اين زمينه پرداخت و عنوان كرد: اگرچه كليات اين جريان به نحو مشخصي در كتابها انعكاس داده شده است اما جزييات اين رويداد و برخي از مذاكراتي كه براي بردن موقتي شاه از ايران در اسناد انگليسیها و آمريكاييها موجود است، روشن نشده است؛ اسنادي كه تمام برنامههايي كه در بالا ذكر شد را به نحو مطلوبي اثبات و مشخص ميكنند كه بردن شاه تاكتيكي براي آرام كردن اوضاع و جريانات انقلابي بوده است.
البته صادق زیباکلام، پژوهشگر و تحليلگر سياسي و استاد دانشگاه تهران با دیدگاههایی كاملا متفاوت با حقانی، درباره روايتهاي تاريخي تاليف شده از اين ماجرا در آثار مختلف و صحت آنها به خبرگزاری کتاب ایران گفت: درباره انقلاب اسلامي ايران و خروج محمدرضا پهلوي از ايران سه تحريف تاريخي بزرگ در طول این سالها صورت گرفته است. از جمله مسايل تحريف شده، تصويري است كه از شاه بعد از انقلاب ترسيم شده است و اینکه وي با اتكا و دستور آمريكاييها كنترل حكومت را به دست گرفته بود و با پشتيباني آنها دست به كشتار و قتل عام ميزد. دومين واقعيت تحريف شده اين است كه وي به دليل فشارها و قيامهاي مردمي ناگزير به «فرار» از كشور شد، درحاليكه او از ايران فرار نكرد و سومين تحريف صورت گرفته آن است كه بيان ميشود بعد از اينكه شاه از ايران فرار كرد، در آبان سال 1358، آمريكاييها او را به آمريكا بردند و اين نقشه را در سر ميپروراندند كه در جريان كودتايي مثل كودتاي 28 مرداد 1332 وي را بر سرير قدرت بازگردانند، اما در رد اين تئوريها و روايتهايي كه در اينباره صورت گرفته است، ميتوان دلايل بسیاری آورد.
وی در توضيح اين مطلب گفت: واقعيت اين است كه تصور شاه در طول دوران سلطنت خود بر اين بود كه وي به دليل اقدامات و اصلاحات ترقيخواهانه خود تحت عناوين «انقلاب سفيد شاه و ملت»، «اصلاحات اراضي»، «دادن حق طلاق به زنان»، «ايجاد سپاه دانش»، اقدامات «صنعتيشدن» و ساير اقداماتي از اين دست توانسته است بسياري از اقشار مردم از كشاورزان تا زنان و جوانان را طرفدار خود كند.
اين پژوهشگر، يكي از دلايل اين تصور شاه را در مصاحبههايي كه شاه با خبرنگاران غربي داشت، دانست و گفت: زمانيكه يكي از خبرنگاران از سنگيني پرونده حقوق بشر و زندانيان سياسي در حكومت وي سوال كرد، محمدرضا شاه همواره پاسخ ميداد كه ما ميپذيريم كه در داخل حكومت، مخالفاني داريم؛ چراكه در هر جامعهاي مخالفتهايي صورت ميگيرد؛ بدين معني كه شاه همواره مخالفان خود را در دو دسته منحصر ميدانست. دسته نخست مخالفان را چپها، ماركسيتها و دگرانديشان و دسته دوم را كساني ميدانست كه به آنها «مذهبيون قشري» لقب داده بود و نميتوانست خارج از اين دو دسته مخالفاني براي خود ببيند؛ چرا كه ميپنداشت اين دو دسته نيز به دليل اقدامات ترقيخواهانهاش با او مخالفند درحاليكه بيشتر مردم چنين نظري در مورد وي ندارند.
این نويسنده ادامه داد: اتفاقي كه در دوران انقلاب افتاد و تحريف تاريخي فرار شاه را رد ميكند، اين است كه زمانيكه شاه نخستين راهپيماييهاي صدهزار نفري مردم را با هليكوپتر ديد، نميتوانست اين واقعيت تلخ را بپذيرد و ذهنيتي كه ميپنداشت اكثر اقشار مردمي طرفدار وي هستند، درهم شكسته شد. بنابراين شاه اساسا آنچنان شگفتزده و دچار سرگشتگي از اين واقعيت دردناك شده بود كه تمام اراده خود را براي بقاي حكومت از دست داد. چنانكه اين موضوع را افراد بسياري كه عملا درگير اين ماجرا در ابتداي انقلاب بودند، تاييد ميكنند. بنابراين شاه با از دست دادن قدرت تصميمگيري، به خواست خود از ايران خارج شد و فراري در كار نبود.
زیباکلام در ادامه سخنان خود اظهار كرد: پس از اثبات اين مدعا كه شاه عملا قدرت تصميمگيري خود را از دست داده بود، وارد ديگر تحريف تاريخي(سرسپرده آمريكاييها) ميشويم، براي اينكه آمريكاييها هم، مانند شاه با اين گستردگي مخالفت غافلگير شده بودند و درخصوص «چه بايد كرد؟» نگاهي مشتركي در ميان آمريكاييها وجود نداشت، بخشي از دولت جيمي كارتر در سالهای 56-57 معتقد بر ايستادگي محمدرضا شاه در برابر مخالفان بوده، در حاليكه گروهي ديگر معتقد به رژيم استبدادي شاه بودند و نياز به اصلاحات سياسي در جامعه از سوي شاه را لازم و اساسي ميدانستند. بنابراين با وجود اين دو تفكر متضاد و علايم مختلف از سوي واشنگتن، اين ادعا كه شاه كاملا در اختيار آمريكاییهایی و سرسپرده آنها بود، رد ميشود.
وی درباره سومين تحريف تاريخي مبني بر برگرداندن شاه از طريق كودتا و به وسيله آمريكاييها كه در برخي از كتابهای تاريخي نوشته شده است، گفت: اين روايت نيز نميتواند با واقعيت سنخيت داشته باشد؛ چراكه اگر آمريكاييها ميخواستند، اين خواسته را عملي كنند، اين كودتا را در سال 1357، در همان بحبوبه انقلاب و قبل از 22 بهمن كه هنوز ارتش شاه يكپارچه بود و فرماندهان باوفاي شاه بر سر كار بودند، صورت ميگرفت. نه اينكه زمانيكه انقلاب شده و بسياري از فرماندهان وفادار شاه اعدام و مخفي شده بودند و صدها هزار اسلحه به دست مردم افتاده بود. از اينرو، امكان ايجاد كودتا در چنين شرايطي ممكن نبود.
این نويسنده در ادامه سخنان خود درباره دليل اصلي خروج شاه گفت: دقيقا به دلیل مجموعه دلايلي كه در بالا مطرح شد، شاه به اين جمعبندي رسيده بود كه نميتواند ادامه و بقاي اين ممكت را به دست بگيرد و نه تنها مردم كشورش بلكه آمريكاييها و اروپاييها نيز خواستار كنارهگيري وي بودند و هرگونه مقاومتي بيفايده بود.
وي در تاييد سخنان خود به خاطرات فرماندهان نظامي و سران رژيم شاه اشاره كرد و گفت: مجموعه اين خاطرات، همگي استيصال شاه و بهتزدگي وي را به صورت مستند تاييد و واقعيتهاي تاريخ را گوشزد ميكنند. البته علاوه بر موارد بالا، اين هم بود كه ذات رژيم شاه، رژيمي استبدادي و ديكتاتوري بود و مردم خواهان آزادي مطبوعات، زندانيان سياسي، انتخابات آزاد، برپايي نظام دموكراتيك، حكومت قانون و ساير خواستههايي بودند كه ميتوان با مراجعه به آرشيو دوران انقلاب به آنها پي برد اما در كنار اين عوامل، به واقعيتهاي ياد شده نيز بايد توجه كرد.
نويسنده كتاب «ما چگونه ما شديم» درباره آثار و كتابهايي كه در اينباره نوشته شدهاند، توضيح داد: متاسفانه همانطور كه در ابتداي سخنان خود اشاره كردم، پس از انقلاب اسلامي، در رابطه با دلايل انقلاب، دلايل نارضايتي مردم، نقش گروهها، خواست مردم، خود شاه و نقشي كه آمريكاييها داشتند، تحريفات بسيار زيادي صورت گرفته است اما مطمئن هستم آثاري در آينده بيرون خواهد آمد كه واقعيتها و حقايق تاريخي انقلاب را به تصوير ميكشند و از توجه به تئوريهاي توطئه، داييجان ناپلئوني و توهم خبري نيست.
از سوی دیگر و در همین زمینه، قاسم تبريزي، عضو شوراي پژوهشي مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و فصلنامه «مطالعات تاريخي» پیشنهادی را با نشریه «کتاب هفته» مطرح کرده و میگوید: یکی از منابع مهم در شناخت ضعف، قدرت و موقعیت رژیم پهلوی از دهه 1320 تا فروپاشی آن درسال 1357، اسناد لانه جاسوسی (سفارت سابق آمریکا در ایران) است. اگر چه آمریکاییها بخش بزرگی از این اسناد را از کشور خارج کردند، اما همان مقدار سندی که در ایران باقی ماند، حکایت از اوضاع داخلی ایران و حکومت محمدرضا پهلوی دارد. بررسی این اسناد نشان میدهد که محمدرضا پهلوی در اداره مسایل کشور نقشی نداشت و سران آمریکا تصمیم گیرنده نهایی بودند. در این گزارشها آمده است که ساواک زیر نظر سازمان سیا اداره میشد و از همین منظر، گزارشها از نظر مستندات قابل توجهند.
وی اضافه میکند: این اسناد در قالب چهار جلد با عنوان «اسناد لانه جاسوسی» توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي منتشر شد. اما مهم آن است که این اسناد تا چه اندازه توسط مخاطبان دیده شد و کسانی که در حوزه تاریخ کار میکنند چه تحلیلی از آن ارایه میدهند.
عضو شوراي پژوهشي مؤسسه ادامه میدهد: مورخان از این اسناد چندان استفاده نمیکنند و آنطور که شایسته است از آن بهره نمیگیرند. تاکنون 260 عنوان کتاب سندی در قالب مجموعههایی به نام «به روایت اسناد ساواک» هم منتشر شده است، اما در زمینه اسناد لانه جاسوسی، چنین اتفاق و گزینشهای موضوعی رخ نداده است. یکی از دلایل عمده این اتفاق کم توجهی برخی مولفان به اهمیت اسناد لانه جاسوسی است. البته مطالعه اسناد نیازمند شناخت اسنادی و آگاهی از روند جمعآوری و نحوه تجزیه و تحلیل آنهاست. این اسناد باید با شواهد جامعه آن دوره تطبیق داده شود.
تبریزی در توضیح اینکه چگونه میتوان زمینه توجه مولفان و مورخان را به این اسناد فراهم کرد، میگوید: اسناد باید به صورت تحلیلی و علمی در هم آمیخته شوند و آنها را با خاطرات رجال سیاسی مطابقت داد و سپس به پژوهشگران و دانشجویان ارایه کرد. زیرا هر یک از این اسناد تحلیل و مباحث خاص خود را دارد.
وی در ادامه با بیان اینکه همه کسانی که اهل تاریخ و مسلط به تاریخ معاصرند، توان تاریخنگاری و تحلیل اسناد را دارند، میافزاید: این اسناد را میتوان در سطوح بالاتر دانشگاهی به عنوان موضوع پایاننامه یا بخشی از درس انقلاب اسلامی مورد توجه قرار داد. البته دانشگاههای ما به دلایل گوناگون کمتر به تاریخ معاصر میپردازند. در حالی که از دوران سقوط حکومت پهلوی 35 سال میگذرد و اسناد و مدارک این دوره در دسترس و خاطرات رجال پهلوی و انقلابی در حال انتشار است. محققان و دانشجویان علاقهمند میتوانند بر اساس اسناد به جای مانده به تحلیل شرایط آن دوره رو بیاورند و دانشگاههای ما به جنبههای تاریخ اجتماعی و اقتصادی آن دوران ورود پیدا کنند.
عضو شوراي پژوهشي فصلنامه «مطالعات تاريخي» یادآور میشود: از دوران مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 مسایل تاریخی بسیاری مطرح است که بررسی آنها نیمه کاره رها شده است. کم توجهی به این مسایل به کم دقتی در بررسی تاریخی این حوزهها باز میگردد. هر چند هماکنون حدود 11 موسسه فعال در این زمینه اقداماتی را انجام میدهند و برخی افراد به صورت خودجوش کتابهای خوبی مینویسند، اما این اتفاقها، نشاندهنده سیاست جاری در عرصه تاریخنگاری نیستند.
وی با اشاره به آسیبهایی که تاریخنگاری معاصر را تهدید میکنند، میگوید: نسل انقلاب دوران پیری خود را سپری میکند و کسانی که شاهد تغییرات و تحولات بودهاند را اگر از دست بدهیم بخشی از تاریخ زنده را از دست دادهایم. نکته دیگر تزریق تفکر بریتانیایی در نگارش کتابهای تاریخی است که بدون اسنادی که این کشور ارایه میدهد نمیتوان تاریخ نوشت؛ به همین دلیل میبینید که در خارج از کشور کتابهای تحریف تاریخ ایران را مینویسند.
تبریزی درباره برنامههای موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در ارایه اسناد دوره حکومت پهلوی خبر میدهد: این موسسه در حال تدوین کتابهایی با محوریت وقایع تاریخ معاصر است و طبق برنامهریزی چهار سال دیگر نگارش کتاب اسناد دربار دوران رضاخان و سپس محمدرضا پهلوی شروع میشود. باید توجه داشت که تدوین کتاب در حوزه اسناد خاندان پهلوی، فعالیت پژوهشی بسیاری را میطلبد و نیازمند دقت در ارتباطهای موجود میان اسناد است. زیرا در دوران حکومت پهلوی کسی جرات پرونده سازی درباره آنها را نداشت، به همین دلیل مطالب از پروندههای آن دوره که حدود 6 هزار سند است، استخراج میشود. برای ارایه اسناد گزارشها جمعآوری میشوند و در میان این گزارشها اسناد لانه جاسوسی هم مورد توجه مولفان و محققان این موسسه است.
تعداد بازدید: 1040