06 بهمن 1392
سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، همان انقلابی پر شروشوری است که در سال 1324 پس از ترور احمد کسروی، و انتشار اولین بیانیه اش، با امضای فدائیان اسلام، نامش بر سر زبان ها افتاد و تا سحرگاه 26 دی 1334 که به همراه 3 یار و همراه همیشگی اش ، خلیل طهماسب، سید محمد واحدی و مظفر علی ذوالقدر، به دیار باقی شتافت، همواره در حال تلاش و مبارزه برای از بین بردن مظاهر بی دینی در جامعه بود. از جمله اقدامات موثر نواب می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - ترور احمد کسروی
2 - ترور هژیر و رزم آرا که نقش مهمی در ملی شدن صنعت نفت داشت.
3 - شرکت در کنگره بزرگ اسلامی فلسطین
اما اگر تاریخ جنبش فداییان اسلام را دقیق مطالعه کنیم، حتما این سوال به ذهتان خواهد رسید که چرا حرکت نواب صفوی علی رغم این که در بسیاری از اصول خود مشابه قیام و نهضت امام خمینی است اما بیشتر از ده سال دوام نمی آورد و با شهادت رهبران فداییان اسلام پرونده این حرکت هم بسته می شود؟
شاید دلایل عدم تداوم این جنبش و به عبارت دیگر تفاوتهای حرکت نواب با نهضت امام خمینی را به طور خلاصه در قالب دلایل زیر بتوان دسته بندی کرد:
1 - تفاوت در اندیشه سیاسی: با مطالعه کتاب راهنمای حقائق که به قلم نواب صفوی نگاشته شده است و در واقع بیان اندیشه سیاسی جمعیت فداییان اسلام به این نکته مهم پی می بریم که نواب اگر چه حکومت وقت را نامشروع و حاکمان را غاصب می داند اما همین حکومت در صورت اصلاح عملکرد و اجرای احکام اسلامی قابل سازش می شمرد. نواب با لحنی تند به نقد وزارت دربار و نهاد سلطنت پرداخته است ولی با اصل سلطنت مخالفت رسمی نمیکند. شاه در اندیشه او مانند پدر خانواده است و همانگونه که پدر در خانواده وظایفی دارد، شاه نیز در مملکت کارهای مهمی بر دوش دارد. مقام سلطنت باید بر خانواده خود و رفتار و دارایی های مملکت و خانواده خویش(که همان مردم کشورند) نظارت دقیق و طولانی مدت داشته باشد.وی برنامه های حکومت اسلامی خود را در قالب نظام حاکم تعریف می کند، نه این که برای حکومت اسلامی مورد نظر خود طرحی جدید داشته باشد. البته از نظر نواب، پادشاهی محمد رضا شاه به دلیل این که بر مبنای قانون کشور که همان احکام اسلام است عمل نمی کند، نه قانونی است و نه اسلامی و از همین باید از بین برود. این در حالی است که امام خمینی در آغاز مبارزاتش در سال 42 برنامه خود را تشکیل حکومت اسلامی بدون استبداد و شاهنشاهی معرفی می کند و با قاطعیت اعلام میکند که شاه باید برود و در ایران حکومت اسلامی تشکیل شود.
2 - تفاوت در نگاه به مردم: از دیگر تفاوت های حرکت نواب صفوی و امام خمینی که شاید اصلی ترین علت تدوام و کامیابی نهضت امام در مقایسه با حرکت فداییان اسلام است، نقش مردم در مبارزات برای تشکیل حکومت اسلامی است. ویژگی بارز انقلاب اسلامی ایران مردمی بودن این نهضت است. امام خمینی در تمام مدت مبارزه با رژیم شاه حتی یک آن در اتکا و اعتماد به مردم شک نکرد و همواره مخاطب اصلی پیام امام، مردم بودند. امام خمینی بر خلاف جریان های سیاسی و انقلابی آن زمان حزب و تشکیلات و سازمان نداشت اما از پایگاه مردمی بسیار محکمی برخوردار و از همین رو شاهد هستیم که به محض صدور فرمانی از امام توده مردم انقلابی پشت سر امام به حرکت در می آیند. از این رو انقلاب امام متکی به فرد هم نبود که با شهادت یک نفر، شالوده حرکت از هم گسسته شود. اما در مورد فداییان اسلام اوضاع بر عکس است. اگر چه نواب همیشه خود را از مردم می دانست و هرکس را برای اعتلای اسلام تلاش کند در زمره فداییان می دانست اما به هیچ عنوان نتوانست از نفوذ لازم در بین توده های مردم برخوردار شود. نواب از همان ابتدای حرکتش به سراغ بزرگان سیاسی – مذهبی رفت و در مبارزات خود بیشتر به نفوذ و اعتبار افرادی مثل آیت الله بروجردی، آیت الله کاشانی، مصدق و دیگر بزرگان آن روزگار متکی بود. حتی هنگامی که کتاب خود را نوشت آن را برای تعداد زیادی از علما و سران سیاسی ارسال کرد. از سوی دیگر نواب همانند جریان های سیاسی معاصر خود دارای حزب و سازمان هم نبود که با اتکا به تشکیلات خود به پیشبرد اهدافش بپردازد. به همین فقدان پایگاه مردمی و عدم برخوداری از تشکیلات حزبی با شهادت نواب و دیگر رهبران فداییان اسلام، پرونده جمعیت فداییان اسلام هم تقریبا بسته می شود.
اختلافات نواب با علمای بزرگی چون آیت الله بروجردی و آیت الله کاشانی هم در عدم اقبال عمومی نسبت به نواب نقش به سزایی داشت. صفوی اولین کسی بود که روش مسلحانه را در مبارزه با رژیم برگزید؛ در حالی که امام خمینی با استفاده از اسلحه و زور و تهدید و ارعاب مخالف بود
3 - تفاوت در شیوه مبارزه: وجه تمابز دیگر حرکت نواب با نهضت امام خمینی در شیوه مبارزاتی آنهاست. نواب صفوی اولین کسی بود که روش مسلحانه را در مبارزه با رژیم برگزید. در حالی که امام خمینی به شدت با استفاده از اسلحه و زور و تهدید و ارعاب مخالف بود و از شیوه مبارزه فرهنگی و تظاهرات و راهپیمایی برای نیل به اهداف عالی انقلاب استفاده کرد. مبارزه مسلحانه هم چهره انقلاب را مخدوش می کرد و هم واکنش متقابل حکومت را به صورت درگیری با مبارزین به دنبال داشت؛ در خوش بینانه ترین حالت حرکت با سرکوبی انقلابیون ناکام می ماند. این دقیقا سرانجامی که فداییان اسلام به آن گرفتار شدند. پس از ترور های مکرری که توسط نواب و یارانش انجام گرفت، رژیم تنها راه را از بین بردن عاملان این ترورها دانست و با تیر باران کردن رهبران این جمعیت به کار آنان پایان داد. ضمن این که همین ترورها اگر چه بعضا با مجوز شرعی هم صورت می گرفت چهره ای خشن از یک حرکت اسلامی را در اذهان عمومی به تصویر می کشید. امام خمینی (قدس) با آگاه کامل از عواقب چنین شیوه مبارزه ای از همان ابتدا به شدت با استفاده از اسلحه مخالفت کرده و از همین رهگذر هر جریانی که تمایل به حضور در صف یاران خمینی را داشت می بایست اسلحه را کنار می گذاشت.
نقد اندیشه و عملکرد فداییان اسلام و بر شمردن اشکالاتی که متوجه این جنبش سیاسی- مذهبی است به هیچ وجه نمی تواند سبب انکار نقش جمعیت فداییان اسلام به عنوان آغاز گران انقلاب اسلامی ایران و زمینه سازان نهضت امام خمینی شود. ضمن این که اقدامات موثر آنها در انتخابات مجلس شانزدهم و ملی شدن صنعت نفت نیز قابل انکار نیست.
منبع: سایت تبیان
منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان – شماره 20
تعداد بازدید: 716