07 بهمن 1392
حجت الاسلام و المسلمین سید رضا برقعی
مجاهدین خلق در آغاز در میان مبارزین و حتی بعضی از مقامات فعلی ایران محبوبیت داشتند. چنان که یکی از همین آقایان در نامه ای برای امام، آنها را حافظان قرآن، قاریان نهج البلاغه و سمبل مبارزه معرفی کرده بود. بالاخره زمانی فرا رسید که حنیف نژاد و عده ای دیگر از یارانش دستگیر شده و در شرف اعدام قرار گرفتند. از قضای روزگار، من به همراه عده ای از دوستان در بیرونی منزل امام نشسته بودیم که یکی از دوستان که از طرفداران سازمان مجاهدین خلق بود، آمد و گفت که از آقا وقت گرفته ام و می خواهم به خدمتشان برسم. من و یکی دیگر از دوستان نیز فرصت را غنیمت شمرده و به همراه او به خدمت امام وارد شدیم. او از آن بزرگوار درخواست کرد که: آقا در مورد حنیف نژاد و یاران که در شرف اعدام هستند، اظهار نظر و اعلامیه ای بدهید تا ان شاء الله رژیم تخفیفی به آنها بدهد.
امام فرمودند: من تصمیم ندارم که در مورد این آقایان صحبتی بنمایم.
او گفت: در این شرایط حساس، تمام مردم ایران چشمشان به نجف است و از شما توقع اظهار نظر دارند. مسلما صحبت شما در نجات آنها موثر خواهد شد.
فرمودند: من با مطالعه تصمیم گرفتم که نسبت به این آقایان چیزی نگویم.
گفت: آقا شما راجع به حاج شیخ نصر الله خلخالی و نقش آنچنانی نیز ندارد! نامه داده اید که ایشان وکیل من است تا دولت عراق ایشان را اذیت نکند ولی راجع به این جوانهایی که جانشان را کف دست گرفته و به میدان مجاهده آمده اند، چیزی نمی گویید؟!
فرمودند: حاج شیخ نصر الله خلخالی وکیل من است و بخاطر من گرفتار شده بود. ایشان رفیق چهل ساله من است این چه مساله ای دارد که شما بگویید که چرا برای ایشان نوشتم! و نسبت به این آقایان نمی نویسم! من اگر بنا بود موضعی بگیرم موضع مخالف می گرفتم.
گفت: یعنی نسبت به این جوانهایی که در این شرایط اختناق با رژیم پهلوی مبارزه می کنند، موضع مخالف می گرفتید؟!
امام به تندی فرمودند: من مبارزه ای را که کمونیست می کند، قبول ندارم. من از جریان فکری منحرف حمایت نمی کنم.
او گفت: آقا از کجا می دانید؟! به شما گزارش بد داده اند.
امام در حالی که به کتابی که روی میز اشاره می کردند، فرمودند: گزارش بد کدام است. مگر این کتاب را شما برای من نیاورده اید؟ این کتاب بغیر از آن کلمه «به نام خدا» بقیه اش همه مبانی «مائو» است. شما نمی فهمید، این افکار التقاطی است که این ها کار ما را عقب انداخته اند، نهضت را عقب انداختند.
امام در این جا صحبت را تمام کردند. من و دوستم که به همراه آن آقا به خدمت ایشان رسیده بودیم، دیدیم که کلاه سر ما رفته است و از همه جا بی خبر همراه او شده ایم. به این خاطر ما نشستیم تا اینکه آن شخص از خدمت امام مرخص شد. پس از رفتن او، به آقا عرض کردیم که: خدا شاهد است ما برای این مسائل نیامده بودیم. ما در بیرونی نشسته بودیم که این آقا خواستند شرفیاب شوند و ما هم خواستیم از فرصت استفاده کرده و زیارتی بکنیم.
امام فرمودند: اینها معلومات ندارند و اسلام را وارونه معرفی می کنند.
منبع: کتاب «خاطرات نجف» چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران – شماره 99
تعداد بازدید: 745