23 بهمن 1392
مقاله ذیل را آقای محمد نیازی برای پیشینه به نگارش درآورده است. ایشان دانش آموخته کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی می باشد که پایان نامه خود را با عنوان «نقش ارتش در تکوین هویت ملی در دوره پهلوی اول» به رشته تحریر درآورده و هم اکنون در رشته اندیشه سیاسی در اسلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مشغول به تحصیل می باشد.
چکیده مقاله: متن ذیل با بررسی زمینه های پیدایش و شکل گیری نظام وظیفه عمومی در ایران به ابعاد فرهنگی و اجتماعی این سازوکار مدرن در ایران پرداخته است. نویسنده در این مقاله برآن بوده است تا خدمت اجباری را فراتر از یک پدیده سیاسی – نظامی مورد توجه قرار دهد و به کارکردهای هویت ساز آن در شکل گیری گفتمان دولت – ملت اشاره نماید.
طرح مسئله
سربازان در تاریخ همیشه یکی از ارکانهای اصلی ارتش و نیروهای نظامی به شمار میرفته اند و به عبارت دقیقتر میتوان گفت که هیچ سپاه و قشون مقتدری بدون این بازوهای اجرایی به وجود نیامده است. اما چگونگی تأمین این نیروی انسانی در دوره های مختلف یکسان نبوده است. تا پیش از فراگیر شدن حکومتهای ملی و ارتشهای یکپارچه، غالب سربازان و سپاهیان ارتشها برای مقاصد و منافع قومی و قبیله ای و یا انگیزشهای دینی و مذهبی گرد هم میآمدند. و نخستین بار پس از قرداد وستفالی و ظهور دولتهای ملی مستقل از کلیسا در اروپای غربی بود، که زمینه برای تاسیس ارتشهای متکی بر خدمت اجباری سربازی به وجود آمد.«با ایجاد دولت- ملت، برقراری حاکمیت ملی، و رواج ناسیونالیسم، نظام وظیفه عمومی به روش مطمئن تأمین منابع انسانی پیرامون ارتشهای نوین تبدیل شد.»(سینایی،۹۶:۱۳۸۹) نظام وظیفه از آن تاریخ به بعد، تنها سازوکاری برای جذب نیروی انسانی برای ارتش به حساب نمیآمد، بلکه علاوه بر آن، وسیله ای برای پیوند ارتش به ملت و هویت یابی افراد یک ملت در حیطه مرزهای مشخص ملی بود.
شکلگیری نهاد ارتش مدرن و نظام وظیفه هر چند تغییر ساختارهای سیاسی و نظامی را در پی داشت، اما تولد این نهاد در جوامع اروپایی، خود فرع بر تحولات گستردهتر، در لایه های زیرین اجتماعی بود. از این رو ارتش مدرن حلقه های پایانی و تکمیل کننده پیدایش یک جامعه مدرن مبتنی بر ارزشهای انسان محورانه به شمار میرفت و نه شروع کننده آن. تحولاتی چون تغییر در نظام فکری و اندیشهورزی و ظهور نظام تکنیکی و صنعتی و تقسیمکار اجتماعی و پیدایش سرمایهداری حلقه های پیشینی بودند که باید طی میشدند تا ارتش و دولت مدرن و نظام وظیفه عمومی، به عنوان رابط بین این دو پدید آید.
اما تاریخ نظام وظیفه عمومی در ایران بر خلاف روندی که در جوامع اروپایی طی شد، تاریخی وارونه است. پس از جنگهای ایران و روس که ایرانیان به ضعف نظامی خود در رویارویی با مهاجمان خارجی و قدرت ممالک اروپایی واقف شدند، درصدد برآمدند تا این نقصان را با وامگیری تکنولوژِی و آموزشهای نظامی مدرن فرنگی جبران نمایند. شکست در جنگهای متعدد از دول غربی نظیر روسیه و انگلستان باعث شده بود تا حکام قاجار و نخبگان سیاسی و نظامی ایران به قدرت و کارآمدی سلاحها و آموزشهای نظامی اروپایی ایمان بیاورند، اما ضعف و بحرانهای سیاسی و اجتماعی و نیز سیطره قدرتهای استعماری سبب شد تا آنها، از مناسبات زیربنایی این پدیده های جدید بی اطلاع مانده و برای شناخت درست آن اقدامی ننمایند و نتوانند نسبت درستی متناسب با شرایط تاریخی و اجتماعی خویش برقرار کنند. این وضع تا سالهای نزدیک به مشروطه نیز کماکان ادامه داشت. فراگیری بحران امنیتی و نظامی در سالهای پس از مشروطه سبب شد تا وامگیری از سطح تجهیزات و تکنولوژی نظامی به سطح الگوگیری از نهادهای نظامی غربی ارتقاء یابد. تأسیس نیروهای «امنیّه» یا «ژاندارمری»، ایجاد و تقویت نیروهای نظامی وابسته به استعمار روسیه نظیر نیروی «قزاق» و نیروهای وابسته دیگری چون «پلیس جنوب» که تحت مدیریت استعمارگران انگلیسی اداره میشدند و نیز تشکیل کمیسیون نظامی به واسطه قرارداد ننگین ۱۹۱۹ میلادی بین ایران و انگلستان، برای ایجاد یک ارتش سراسری مبتنی بر نظام سربازگیری اجباری از نتایج دور جدید مواجهه ی ایرانیان با ساختارهای غربی بود. مواجه های که ارتش سنتی و مبتنی بر نظام ایلیاتی ایران را منحل و مضمحل کرد و امنیت عمومی و اقتدار سیاسی ایران، را در پرتو سازمانهای رنگارنگ و وابسته نظامی و نیز نبود یک نظام سربازگیری کارآمد به خطر انداخت.
سرانجام در ابتدای به قدرت رسیدن رضاخان بود که برداشت و استفاده از سازوکارهای نظامی غربی به سطح ارتش و نظام وظیفه عمومی و سپس دولت یکپارجه انجامید. رضاخان که با کودتای نظامی سوم اسفند ۱۲۹۹ ش، و حمایت آشکار و پنهان بریتانیا به قدرت رسیده بود، سعی کرد برای تثبیت و توسعه حکومت خویش و در جهت تحقق کامل توافقات نظامی قرارداد سال ۱۹۱۹ م، ساختار نظامی سنتی ایران را از اساس دگرگون نماید.[۱] وی در این راستا با ایجاد قانون خدمت اجباری سربازی و سپس خلع سلاح عمومی و در نهایت انحصار قوای نظامی در قشون متحدالشکل، تغییرات ساختاری خود را عملی کرد. البته تغییرات او در قشون و امور نظامی متوقف نماند، بلکه او این اقدامات را زمینهای برای هویت یابی ایرانیان بر اساس ملیت و نفی عناصر دینی و تغییر ساخت اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران قرار داد.
هر چند اقدامات رضاخان که غالباً با همسویی جریان روشنفکری تجددخواه و حمایت قدرتهای استعماری صورت میگرفت، به صورت یکپارچه و پیوسته در طول یک دورهی بیست ساله به وقوع پیوست و تفکیک بین آنها چه به لحاظ تحلیلی و چه به لحاظ واقعیت تاریخی امری دشوار میباشد، اما برای این که نقش و وزن هر یک از این اقدامات را از هم بازشناخته و نیز به جهت تدوین تاریخ نظام وظیفه، در این مقاله سعی خواهد شد، تا چگونگی ایجاد و نقش نظام وظیفه عمومی را در چارچوب بخشی از پروژه نوسازی سیاسی و اجتماعی پهلوی اول در ایران مورد مطالعه قرار گیرد. و متناسب با این هدف،به سوالات ذیل پاسخ داده شود؛
زمینه های شکلگیری خدمت اجباری عمومی در اواخر حکومت قاجار و تاسیس آن در حکومت پهلوی اول چگونه بوده و چه تفاوتی با سیر تحولات در غرب داشته است؟ و در نهایت این پدیدهی مدرن به چه نحو در پروژه ملتسازی رضاخان نقش ایفا میکرده است؟
خدمت اجباری چگونه متولد میشود؟
همانطور که بسیاری از محققان اشاره کردهاند، مهمترین تغییری که در ارتش جدیدِ دوره پهلوی اول به وقوع پیوست و توانست در راستای تشکیل ارتش مدرن، برای ایران عمل کند، اجرای نظام سربازگیری اجباری بود. (آبراهامیان،۱۳۳:۱۳۹۱) در این نظام برای اولین بار دولت، به تودهها و نفوس خود به چشم منابعی برای قدرت نگریست. رضاشاه که تجربه ترکیه و کشورهای اروپایی را در استفاده اجباری از شهروندان در ارتش مشاهده کرده بود، مصمم شد نظام سربازگیری اجباری در حکومت نوبنیاد خویش به اجرا بگذارد.
در واقع یکی از مهمترین پایه های دولت ملی مقتدر که ایرانیان پس از مشروطه به آن اندیشیده بودند، نظام وظیفه عمومی بود. سربازی نه تنها برای تثبیت و توسعه حکومت پهلوی مهم بود، بلکه اقشاری از مردم و روحانیون و جناح متعادل اصلاح طلب و غیر وابسته هم به رهبری آیت الله سید حسن مدرس(ره) در مجلس شورای ملی از برپایی نظام وظیفه عمومی حمایت می کردند. کرونین در کتاب ارتش و تشکیل حکومت پهلوی درباره اهمیت سربازگیری اجباری در اذهان نخبگان ایرانی مینویسد: «معرفی سیستم نظام وظیفه اجباری عمومی از آرزوهای دیرین اصلاح طلبان ایرانی بود که معتقد بودند وجود یک ارتش نیرومند و ملی برای نوسازی و پیشرفت کشور کاملاً ضرورت دارد. اعتقاد ایرانیان به کارکردهای منسجم سربازگیری به قدری نافذ بود که راه حل تأسیس یک ارتش حرفهایِ کوچگ هرگز مورد توجه قرار نگرفت. در اوایل ۱۳۰۰ هجری شمسی خدمت نظام اجباری به عنوان یک گام لازم در راستای توسعه اقتدار ملی شناخته میشد و حتی یک از برنامههای حزب محافظه کار «اصلاح طلبان» بود.» (کرونین،۲۳۱:۱۳۷۷) این عقیده برای اصلاح طلبان مجلس شورای ملی، به قدری جذابیت داشت، که آیتالله شهید مدرس در نطق خود در مجلس سربازی اجباری را بخشی از فروع دین اسلام و وظیفه عمومی مسلمین و مصداقی از حکم «جهاد دفاعی» در زمان غیبت امام عصر (عج) دانست.
ازسوی دیگر نظام اجباری به عنوان یک پروژه و اقدام و دستور کار مهم، از برنامه های حیاتی رژیم جدید و حامیان سیاسی و روشنفکری پهلوی بود. در بحبوحه تصویب قانون نظام وظیفه اجباری در مجلس، روشنفکران تجددخواه حامی رضاخان هم به تکاپو افتاده و این اقدام مترقیانه را مفید فایده حال ملت و علاجی برای نفوس و تودهها شمردند. از نظر آنان ورزش و مدرسه دو تمهید مهم بود که باید از جانب دولت برای تربیت مردم و ساخته شدن ملت به کار گرفته میشد و مدرسه نیز دو قسم بود، قسمی از آن مدرسهای است که آداب و اسباب دانایی را به مردم میآموخت و قسم دیگر مدرسه توانایی است. سربازخانه، مدرسه توانایی بود. جایی که به جوانان و توده ها توانا شدن را می آموزد. احمد فرهاد از نویسندگان نامه فرنگستان در شماره ۵ این نشریه مینویسد: «در دوره سربازی چون هر حکمی واجب الاطاعه است دیگر سرباز با تردید آشنا نمیشود. چون باید جان به کف به جلوی خصم بدود از اشکالِِ بیم و هراس ندارد. زندگانی در سربازخانه در قلوب سربازان محبت و برادری تولید میکند، همنوع دوستی، وطن پرستی می آموزد.» افزون بر این، از آنجا که در محیط سربازخانه بحث سیاسی و اختلاف عقیده جایی ندارد، «اختلاف عقاید که برای کشور زیان بخش است» از میان میرود و جوانان با حس وظیفه شناسی بار می آیند. «این سربازان که همه توانا، رشید و با عزم تربیت شدهاند در اطراف مملکت متفرق شده نظم و تربیت، اطاعت قانون، حس انجام وظیفه، حب وطن و خانواده را در هر گوشه تبلیغ می نمایند» (انتخابی،۱۸۳:۱۳۹۰) همچنین رضاخان در نطق های خود در مجلس و نیز مجله قشون که ارگان مطبوعاتی و بازگو کننده افکار سردارسپه و صاحب منصبان برجسته نظامی بود، اجرای نظام سربازگیری اجباری و پیوند ارتش به ملت و تکیه بر نیروی انسانی سرباز را، از مهمترین الزامات تشکیل یک قشون مقتدر در دنیای جدید میدانستند. نویسنده مجله قشون این رابطه را این گونه شرح میدهد: «جنگهای جدید میان دو پادشاه و برای جهانگیری نیست، میان دو مملکت و دو ملت و برای کسب شرافت و عظمت ملت و توسعه تجارت وطن است. هر ملتی جاهد است که در بازار وسیع دنیا متاع خویش را بفروشد و بدین وسیله اسباب آسایش و سعادتمندی نفرات مملکت را فراهم نماید بعبارت اُخری جنگهای امروز برای انحصار دادن خریدار و مشتری است دو پادشاه و دو قشون با هم در جنگ نیستند. دو ملت در مقابل یکدیگر برخواسته، شمشیر بر روی یکدیگر میکشند. در واقع و نفس الامر نفرات یک قومی با قوم دیگری در جنگ هستند، از این جهت قشون از ملت بیگانه نیست یک جزء از ملت، بلکه خود ملت است.» (قشون،شماره ۴،۲:۱۳۰۰) و از منظر ایشان، حال که منطق جنگ، در دنیا، تغییر کرده و ملتها در برابر هم میایستند، لازم است که ارتش جدید ایران هم به ملت خویش برای کسب قدرت تکیه کند. بدین ترتیب نظامسربازگیری از معدود قوانین و اصلاحاتی بود که در محافل سیاسی پایتخت تقریباً همه نخبگان اعم از تجددخواه، اصلاح طلب و روحانیون مجلس شورای ملی بر تصویب آن و نقشاش در شکل دهی یک دولت و ارتش مقتدر اتفاق نظر داشتند. اگر چه که هر یک، نظام اجباری را از منظر خود میدیدند، که گاه این مناظر در برابر هم بودند. همچنین باید افزود که همه توجیهاتی که نخبگان سیاسی و نظامی آن عصر برای همگانی کردن خدمت نظامی ، لزوماً جزیی از پروژه ملتسازی دوره پهلوی به حساب نمی آمد. برای شهید مدرس، اجباری کردن سربازی اقدامی بود برای دفاع از کیان اسلام در برابر کفار و برای ملیگراها، این کار کمک به یکپارچگی ایران و نفی هویت عشایری و قبیلگی ایرانیان و برای رضاخان و امرای ارتش، داشتن سربازان پرشمار به منزله قدرت نظامی بیشتر بود. در واقع، نطفه اولیه نظام وظیفه عمومی در شرایطی شکل گرفت که مبدعان و مؤسسان آن، کاملاً بر روی کارکردهای آن اتفاق نظر نداشتند و هر یک انتظارات خاصی از نظام وظیفه داشتند. حامیان و مؤسسان در حالی کمر به همت تاسیس این سازوکار جدید برای ارتش مدرن بسته بودند، که درک درستی از الگوی نظام وظیفه عمومی که در ترکیه و کشورهای غربی ایجاد شده بود نداشتند.
سرانجام قانون خدمت نظام اجباری مشتمل بر ۳۲ ماده، در ۱۶ خرداد ۱۳۰۴ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. به موجب ماده اول آن، کلیه ی اتباع ذکور ایران، اعم از نفوس شهری و روستایی و ایلات و افراد ساکن خارج از کشور، از ابتدای سن ۲۱ سالگی موظف به خدمت سربازی بودند و مدت خدمت نیز دو سال بود. (آرشیو قوانین م.ش،۲۱۷:۱۳۰۴).« بدین ترتیب، همه افراد مذکر بدون توجه به منطقه یا ایل آنان موظف به انجام خدمت سربازی شدند. این امر نیازمند آمار دقیقی از افراد کشور بود، و به همین علت، ابتدا ادارهای به نام اداره کل احصائیه و سجل احوال تشکیل شد و برای تعیین تعداد جمعیت کشور و ثبت احوال آنان نیز قانونی به تصویب مجلس شورای ملی رسید. با تصویب قانون خدمت اجباری، دایره سربازگیری و نظام اجباری نیز در سازمان قشون تأسیس شد. این دایره در سال ۱۳۰۵ به ادارهی نظام وظیفه تغییر نام یافت و در سال ۱۳۰۷ با عنوان اداره نظام وظیفه عمومی معرفی شد. سازمان این دایره به تدریج تکامل یافت؛ به طوری که در سال ۱۳۰۹ شامل اداره مرکزی و هفت ناحیه و دو حوزه مستقل بود، مطابق سازمانهای هفده گانه نظامی به هفده منطقه سربازگیری تبدیل شد. این مناطق و نواحی تا سال ۱۳۱۴ از نظر تشکیلات سازمانی و امور فنی کاملاً تابع اداره مرکزی بودند؛ ولی از این سال از نظر انجام وظایف سازمانی جزو پادگانها و از لحاظ کارهای فنی تابع اداره مرکزی شدند. در سال ۱۳۱۶ با توجه به تقسیمات کشوری، کشور ایران از لحاظ نظام وظیفه و عمل سرباز گیری به ده منطقه و هر منطقه به هشت شهرستان نظامی(حوزههای اصلی) به حوزه های فرعی تقسیم شد؛ به طوری که در مجموع ۵۷۵ حوزه فرعی به وجود آمد. در نتیجه این سازماندهی اداری همراه با گسترش ادارات ثبت احوال بود که نفرات مورد نظر رضاشاه تأمین میشد.»(تقوی،۶۴:۱۳۸۹)
تاسیس خدمت اجباری یا همان نظام وظیفه عمومی به طور خواسته و ناخواسته در کنار خود موج دیگری از سایر نهادهای نوین را به همراه می آورد، که تاسیس نظام ثبت و احوال یکی از آنها بود. در طی این اقدامات ایرانیان که تا پیش از این با نسب، مذهب ، ایل و طایفه خویش شناخته میشدند، با صدور شناسنامه و فراخوانی به ارتش و خدمت اجباری در چارچوب هویت ملی برساخته و القایی از سوی حکومت شناخته شدند. شاید بتوان گفت که در طول دوره پهلوی اول هیچ برنامه ای به اندازه نظام سربازی عمومی با گستردگی بسیار و با اهتمام ویژه شخص شاه و مسئولان حکومتی و نظامی پیگیری نشد. بر اثر اجرای این برنامه و قانون «شمار سربازان ارتش ایران ناگهان قارچگونه رشد کرد و از حدود ۴۲۰۰۰ نفر در سال ۱۳۰۹ به حدود ۱۰۵۴۵۱ نفر در سال ۱۳۱۶ و ۱۲۷۰۰۰ نفر در سال ۱۳۲۰ رسید که در ۱۸ لشگر سازماندهی شده بودند و قابلیت بسیج ۴۰۰۰۰۰ نفر نیز وجود داشت که با توجه به این که جمعیت فعال مذکر ایران در آن زمان کمتر از پنج میلیون نفر بود، رقم عظیمی به شمار میرفت.»(کرونین، ۷۴:۱۳۹۰) «خدمت وظیفه سربازی ارتش ایران را دگرگون ساخت. این کار به عدم توازن قومی در تشکیلات نظامی ایران و برتری عنصر آذری/ترکی پایان داد و سرانجام افسران و درجهداران و سربازانی پدید آورد که بازتاب دقیق ترکیب قومی کشور بودند. با این حال در کوتاه مدت، خدمت سربازی کارایی نظامی اندکی را نیز که ارتش قبلاً داشت از آن گرفت. قدرت رزمندگی ارتش همیشه متکی به جنگجویان عشایری بود و کوشش میشد که به تدریج از وجود سربازانی که تحصیلات کافی و آموزش نظامی درست ندارند یا به شدت مرعوب شده اند استفاده نشود.(همان:۷۵) اجرای قانون نظام وظیفه به مانند بسیاری از قوانین دوره پهلوی اول، با موانع و مقاومتهای اجتماعی رو به شد. مقاومتهایی که باعث شد رژیم پهلوی، اجرای کامل سربازگیری اجباری را تا سال ۱۳۰۶ به تعویق بیاندازند و پس از آغاز آن نیز در این سال، جنبشهای مردمی در مخالفت با این قانون به رهبری علماء در شهرهای جنوبی و تبریز به راه افتاد. ضمن آن که هراس از کمیته های سربازگیری در کنار نارضایتی های دیگر، از عوامل شورش عشایر سال ۱۳۰۸ بود. با این حال رضاشاه در مورد خدمت وظیفه که به گمان شماری از محققین ستون مرکزی برنامهنوسازی او به شمار میرفت قاطعیت داشت و سرانجام تصمیم گرفت مقاومتها را در هم بشکند. او در سال ۱۳۰۹ تا حد زیادی در انجام این کار موفق شد. با این همه رژیم گرچه در تحمیل قانون خود بر شهرها و مناطق روستایی موفق بود، اما در سراسر دهه ۱۳۱۰ در مورد عشایر بسیار هوشیارانه و با احتیاط عمل میکرد و میخواست به تدریج این قانون را به آنان بقبولاند. فقط در اواسط دهه ۱۳۱۰ بود که اولین تلاشهای جدی و نظام مند برای سربازگیری از میان عشایر انجام گرفت، گرچه از آن زمان به بعد نیز کار کمیته های سربازگیری به کندی و سال به سال پیش میرفت. با این حال در واخر دهه ۱۳۱۰ سربازگیری از عشایر کاملاً فراگیر نشده بود و هنوز گهگاه با مقاومتهای مسلحانه پراکندهای روبرو میشد. وضع تقریباً با ثبات کشور و پایان یافتن شورشهای عشایری دهه اول قرن چهاردهم هجری باعث شد، نظام سربازی عمومی به عنوان یک روش پایدار برای تامین نیروی انسانی ارتش پهلوی جا بیفتد. (همان:۷۷) اگر چه که این نظام در دهه نخست قدرت یابی رضاخان پهلوی با واکنش شدید اجتماعی همراه بود، اما به تدریج این مقاومتها شکسته شد. در ادامه به شرح طیفی از مخالفتها با این قانون در بین اقشار مختلف جامعه که به قیام سال ۱۳۰۶ منجر شد، و تا حدودی پایه های قدرت نوپای پهلوی را به لرزه انداخت، پرداخته خواهد شد.
مقاومت اجتماعی در برابر خدمت اجباری
اجرای نظام وظیفه عمومی بر خلاف توافق نخبگانی که بر روی تاسیس آن وجود داشت، به راحتی پذیرش عمومی نیافت زیرا که از همان ابتدا در تضاد با ساختارهای اجتماعی جامعه ایران قرار گرفت و مقاومت نیروها و گروههای مختلف نظیر مردم و علما را در پی آورد. در واقع یکی از مشکلات مهم در اوایل اجرای قانون نظام وظیفه مقاومت مردم بود. مقاومتی که تا سالها ادامه داشت و در نهایت جز با اعمال زور و اجبار دولتی درهمشکسته نشد. نیروها و طبقات اجتماعیِ که در برابر این اقدام رضاخان مقاومت میکردند، چند دسته بودند؛ یکی از مهمترین آنها سران قبایل و عشایر ایران بودند. عشایر که در تمامی تاریخ ایران پس از اسلام، با تکیه بر قدرت سربازان و نفرات مسلح خود، در تعیین دولت و حکومت و نیز دفاع در برابر بیگانگان نقش ایفا میکردند با این اقدام به مبارزه برخاستند، آنها حاضر نبودند نیروهای جنگجو و سلاحهای خود را در اختیار حکومت رضاخان و ارتش متحدالشکل او قرار دهند. گروه دیگر از مخالفان نظام وظیفه طبقات شهری، شامل کسبه و تجار و اصناف و صنعتگران بودند که با اجرایی شدن این قانون، نیروی فعال و شاغل به کارشان را از دست میدادند.
دسته ای دیگری که به پشتوانه و خواست مردم با قانون نظام وظیفه مخالفت کردند، روحانیون بودند. در خلال بحرانهای پس از مشروطه و جنگ جهانی اول، خواست قاطبه علمای بزرگ شیعه در نجف و ایران و روشنفکران غیروابسته این بود، که ایران یک قشون قدرتمند و یکپارچه داشته باشد تا بتواند از کیان مملکت شیعه دفاع نماید و با ناامنیهای مداوم در کشور به مقابله برخیزد. اما این خواسته به دلیل هرج و مرج داخلی و ضعف و وابستگی پادشاهی قاجار در سالهای احتضار این سلسله، محقق نشد. به همین جهت و همانطور که پیش از این ملاحظه کردیم؛ در هنگام تصویب قانون خدمت اجباری نظام، دستهای از علما در ابتدای کار، به رهبری آیتالله سید حسن مدرس برای حفظ مصالح مملکت اسلام، موافق نظام وظیفه اجباری شدند؛ ( س.ق.م؛۳:۱۳۸۰) مرحوم مدرس هر چند با بسیاری از سیاستهای رضاخان سر مخالفت داشت، اما قانون نظام وظیفه را در ابتدای کار، به مصلحت کشور میدانست. البته همگامی علمایی چون مرحوم مدرس با قانون نظام وظیفه را، نباید به حساب موافقت علما با نظام رضاخانی و اقدامات ارتش وابسته به او نوشت، زیرا دفاع علما از قانون نظام وظیفه، دفاع از تشکیل یک ارتش قدرتمند و به تبع آن حراست از مملکت شیعه و پاسداری از آن بود. به همین جهت قاطبه روحانیان همگام با توده های مردم با این قانون به مخالفت پرداختند. هر چند که در ابتدای تصویب و اجرای قانون نظام وظیفه سعی شد،[۲] تا با مستثنی کردن برخی از روحانیون و مجتهدان مخالفتها را کاهش داده و آن ها را در هم بشکنند، اما واقعه سال ۱۳۰۶ و قیام مردم اصفهان به رهبری آیت الله آقا نورالله نجفی اصفهانی نشان داد، که علمای مذهبی و سایر اقشار در اعتراض به این قانون یکپارچه عمل میکنند.
اجرای قانون نظام وظیفه عمومی به منزله تحدید اختیارات مجتهدان شیعه در مسئله جنگ و جهاد نیز به شمار میرفت و اقدام آقانورالله اصفهانی و دیگر مجتهدین بست نشین، در جهت بازگرداندن حق شرعیِ بود که قانون شریعت اسلام در جهت تنفیذ حکم جهاد و اعلان سربازگیری در اختیار علما قرار داده بود. زیرا آنان میدانستند که این نیروی جدید بیش از اینکه در اختیار رفاه حال عامه مردم و در خدمت مسلمین قرار بگیرد، به ابزاری برای بسط استبداد رضاخان و نفوذ سیاستهای استعماری در ایران تبدیل خواهد شد. این مخالفت را به حساب مقاومت علما با روند نوسازی پهلوی نیز میتوان گذاشت؛ مکاتباتی که در مدت تحصن مجتهدین در قم با وزارت دربار و نخستوزیری انجام میگیرد، به خوبی نیات حکومت از برقراری قانون خدمت اجباری و مبنای مخالفت علما را نشان میدهد؛ در تلگرافی که از سوی علمای مهاجر در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۰۶ ارسال میشود، چنین خطاب شده است: «… اگر عقلای عالم بخواهند برای خرابی مملکت و اختلاف مابین دولت و تنفر آحاد مملکت و از بین رفتن مذهب و زراعت و کسب، ترتیبی بدهند. بهتر از جعل چنین قانونی (خدمت اجباری) به دست نخواهند آورد.» و پاسخ دولت هم، این چنین بود: « … سزاوار نیست، مردم شهری در بستر بیشرافتی بخوابند و مردم دِه را سپر بلای خود کنند، تکلیف « و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه » بر شهری و غیر شهری وارد است. هر ملتی باید آداب استعمال سلاحهای امروزی مانند توپ و تفنگ و طیاره و تانک را بیاموزد و الا مبتذل خواهد شد. نظام عمومی که به غلط، اجباری تسمیه شده، در میان تمام ملل زنده متداول است. زیرا که عقلاً تربیت بهتری نیافتند به واسطه خدمت نظامی پنبه جوانان قوی میشود.» (س.ق.م،۳:۱۳۸۰)
از سوی دیگر، اعتراض روحانیون، بازتاب مخالفت مردم نیز بود، زیرا که با اجرای این قانون در نظام معیشتی و اقتصادی مردم و اصناف، که بیشتر در آن موقع مبتنی بر نیروی کار خانوادگی بوده، اختلال ایجاد میشد. قانونی که طبقات مختلف شهری و روستایی و عشایری را به طرزی یکسان مجبور میکرد که حتی در غیر از ایام جنگ و جهاد، نیروی کار خویش را در اختیار ارتش قرار دهند.(ارتشی که خدماتش در بسیاری اوقات نه تنها سودِ عامالمنفعه برایشان در پی نداشت، بلکه در جهت سرکوب و ارعاب و تهدید مردم نیز عمل میکرد.) به همین جهت بود که حتی اقلیتهای دینی مانند یهودیان و ارامنه نیز، در اقدامی هماهنگ با مسلمانان و مجتهدین اسلام، با برگزاری مجالس سربازگیری در شهرها مخالفت کردند. (اسماعیلی،۸:۱۳۷۵) تاثیر منفی اجرای نظام سربازگیری اجباری با توجه به نوع نظام اقتصادی ایران در سالهای حکومت پهلوی اول، آشکار است هر چند که مشخص کردن دقیق این آسیبها و چگونگی آن نیازمند اطلاعات گستردهتری میباشد که از حوصله و موضوع این بحث خارج است.
اجرای جلسات سربازگیری و استنکاف مردم از شرکت در ارتش به واسطه سربازی اجباری، باعث شد سوءاستفادهها و نابسامانیهای اجتماعی نیز بروز پیدا کند، که برخی از آنها حتی با گذشت دهها سال از اجرای این قانون در کشور، همچنان پابرجاست. یکی از معضلات و مسائلی که به واسطه اجرای زورمدارانه این قانون از همین ایام در جامعه به وجود آمد تلاش برخی از گروههای مردم برای مستثنی کردن فرزندان و بستگان خود از قانون خدمت اجباری و معافیت از آن و نیز فرار برخی از سربازان از محله ای خدمت خود در ارتش بود. به همین جهت بود که در آغاز اجرای این قانون در ولایات مختلف افراد شیادی پیدا شدند و از مردم برای معافیت از خدمت اجباری پول اخاذی میکردند. به طور مثال در سال ۱۳۰۷ شمسی عدهای در اصفهان ادعا کرده بودند که با داشتن واسطه هایی، میتوانند برای سربازان معافیت از سربازی دریافت بدارند و از این طریق، شماری از اهالی شهر را فریب داده بودند. حاکم اصفهان (نظامالدین حکمت) و رئیس مجلس سربازگیری، در پنج آبان ۱۳۰۷ ش به جهت مشکلاتی که این مسئله در شهر ایجاد کرده بود، اطلاعیه ای منتشر ساخت.»(بنکدار،۱۳:۱۳۸۸) در این اطلاعیه آمده بود: «مطابق اطلاع و راپرتهای واصله، چند نفر اشخاص بی حیثیت، از بیاطلاعی اغلب اهالی استفاده نموده و به عنوان اشخاص و معاف نمودن مشمولین، استفاده هایی از مردم بیاطلاع مینمایند. برای اطلاع عموم اهالی، اعلان میشود مشمولین فقط در صورتی که قانوناً حائز شرایط معافیت باشند، میتوانند از مواد قانون استفاده نموده، بر طبق قانون، اوراق معافیت دریافت دارند و در این صورت محتاج به هیچگونه واسطه نخواهند بود و [با] بعضی تشبثات بی موضوع، متوسل شدن به وسائل و وسایط، به کلی بی نتیجه خواهد بود. بدیهی است هر گاه در آتیه هر یک از افراد اهالی این رویه را تعقیب و خود را در این قسمت دستخوش استفاده اشخاصی قرار دهند، قدمی است که عملاً بر ضرر و خسارت خود برداشته اند.» (ساکما:۲۹۱۰۰۱۱۶۳) همچنین از هنگامی که سربازگیری در اصفهان شروع شد، گاه اتفاق میافتاد که پارهای از مشمولان، از سربازخانه ها فرار میکردند (ساکما:۲۹۱۰۰۱۳۴۱). در سالهای اولیه سربازگیری، مزاحم و معترض اولیا و خانواده سربازهای فراری میشدند و از آنان مطالبه سربازان فراری را میکردند. اما در بسیاری از موارد مشمولان بدون اطلاع خانواده، فرار اختیار میکردند و خانواده آنها ابداً در فرارشان شراکت یا اطلاعی نداشتند. بر همین اساس، حاکم اصفهان(نظام الدین حکمت) در سال ۱۳۰۷ در نامه ای به وزارت داخله، نوشت: «مستدعی است عاجلاً در این باب دستور مقتضی صادر فرمائید که بی جهت متعرض اهالی نشوند.»(ساکما:۲۹۱۰۰۱۱۶۳) مسئله فرار مشمولان وظیفه، به ویژه مشمولان روستایی، به دلایل فرهنگی و اجتماعی و نیز به دلیل ناهماهنگی نظام سربازگیری اجباری با زندگی و معیشت روستائیان، به قدری در سالهای حکومت پهلوی اول و پس از آن رواج داشت، که حتی برخی از نویسندگان به این مسئله، به عنوان یک موضوع داستانی توجه نشان دادند و بر اساس آن داستانهایی نوشتند، که نمونه بارز آن را میتوان در داستان «گاواره بان» اثر محمود دولتآبادی دید. (دولت آبادی،۱۳۵۰)
یکی دیگر از مشکلات این طرز جذب نیرو در ارتش، ایجاد تبعیض و فساد بود. سرتیپ میرحسین یکرنگیان از افسران دوره رضاشاه، معضل ایجاد شده به واسطه نظام وظیفه اینگونه شرح میدهد؛ «در این روش، خاصه خرجی رواج کاملی داشت. این طرز احضار نفر، نوعی بغض و کینه در دل مردم عادی تولید کرده بود. متمولین، فرزندان خود را از طریق تراشیدن واسطههای مهم و پرداخت رشوههای کلان، از خدمت معاف میکردند و اگر هم تصادفاً فرزندشان سرباز میشد با رشوه کلانی که میپرداختند خدمت سربازی آنان بیشتر جنبه تفریحی داشت.» (یکرنگیان،۳:۱۳۹۰)
تاثیرات اجتماعی و فرهنگی نظام سربازی اجباری بر ترویج ایده ملی گرایی (ملتسازی)
اما مگر نظام وظیفه عمومی چه کرد و چه نقشی را در مجموعه نهادهای پهلوی اول ایفا کرد، که چنین واکنشها و مخالفتهای عمومی ر در بین مردم و روحانیت به وجود آورد؟ بی گمان باید پاسخ را در رابطه مردم و نظام سیاسی جستجو کرد. در نگاه اول، خدمت اجباری در ارتش برای همه اعضاء جامعه و به ویژه جوانان، یک سازوکار نظامی و امنیتی و حقوقی به نظر میرسد. دولت و به تبع آن ارتش مورد نیاز خود برای نیروهای آماده به کار در جهت حفظ تامین عمومی و دفاع از مرزها از طریق توده ها به صورتی اجباری و نه خودخواسته و داوطلبانه مرتفع میکند. اما سویه دیگر این ماجرا تعرض و نفوذ دولت و قدرت سیاسی به فرهنگ مردم و نفوذ در زندگی شهروندان بود. پیش از تصویب چنین قانونی، بسیاری از اعضای جامعه پیوندشان با بورکراسی (نظامی یا دولتی) و کلاً نظام سیاسی، برخوردی مقطعی، از سر ضرورت، و برای رفع نیاز و البته داوطلبانه بود. اما برای اولین بار در تاریخ نظام سیاسی، در طی این دوره، دولت همه خانواده ها و خانوارها را موظف کرد که برای تامین منابع انسانی ارتش جدید به نظام سیاسی بپیوندند و از آن تبعیت کنند. تبعیتی فارغ از دین و مذهب، عشیره و قبیله و خانواده و شهر و صنف یا محله. فرمانبرداری از نظم دولت مرکزی در جهت خدمت به وطن و تحقق ملیت.
به موجب قانون نظام وظیفه و نیز قانون سجلاحوال (ثبت احوال) رابطه احتمالی و گاه بیگاه شهروندان با نظام سیاسی به رابطه ای قطعی و لایتغیر تبدیل شد. دولت پهلوی به خود اجازه داد، تا افرادی را که در جامعه از مجموعه سیاستگذاریها و اقداماتش به دوره افتاده بودند، به زیر چتر هویتسازی و ملتسازی خود بکشاند. فراموش نباید کرد که در دوره پهلوی با وجود همه اصلاحات مدرنیستی و تغییرات ایجاد شده در نظام آموزشی و فرهنگی، دولت همه فرآیند جامعه پذیری جوانان را در اختیار نداشت، نفوس پرشماری از ایرانیان نه از سوادی برخوردار بودند که تبلیغات بنگاههای ایدئولوژیک رژیم را دریابند و از آن مهمتر نه شهرنشین بودند که در معرض پروپاگانداهای آن قرار گیرند. در این میانه تصویب قانون نظام وظیفه و اجباری شدن حضور افراد جامعه در خدمت نظامی، نقشی پررنگ در فرآیند ملتسازی به عهده داشت. آبراهامیان نقش نظام وظیفه را اینگونه تبیین میکند: «قانون نظام وظیفه اجباری فقط منجر به توسعه ارتش نشد، بلکه سربازان مرد را از محیطهای سنتی بیرون کشید و آنان را برای نخستین بار در سازمانی ملی مستحیل کرد. سازمانی که در آن مجبور بودند به فارسی سخن بگویند، با دیگر گروههای قومی محشور شوند و هر روز وفاداری خود را به شاه، پرچم و دولت اعلام کنند. دو سوم مشمولان، ششماه نخست سربازی را به یادگیری زبان فارسی سپری میکردند. در واقع یکی از اهداف طراحی این قانون، تبدیل روستائیان و ایلات به شهروند بود. این قانون همچنین دریافت شناسنامه و نام خانوادگی را هم اجباری کرده بود. خود رضاشاه نام خانوادگی پهلوی را بر اساس نام زبان باستانی ایران که به فارسی مدرن تحول یافته بود، انتخاب کرد.» (آبراهامیان،۱۵۰:۱۳۹۱)
یکی دیگر از تاثیرات مهم نظام خدمت اجباری در میان جوانان و مشمولان وظیفه ایرانی که در این دوره به خدمت اعزام میشدند، شکلگیری تصویر ایران در چارچوب مرزهای سیاسی و ملی بود. سربازان عشیرهای و روستایی ارتش جدید، که غالباً تا پیش از ورود به خدمت سربازی، تنها با حدود و مرزهای سیاسی- فرهنگی منطقه خود و احیاناً مناطق همجوار آشنا شده بودند، با حضور در ارتش و خدمت در مناطقی بسیار دورتر از منطقه بومی خود و نیز آشنایی با مرزهای سرزمینی ایران و پاسداری از آن بیش از پیش با تصویر ایران در قالب یک دولت – ملت آشنا میشدند. آنها هم چنین در پادگانها و سربازخانه های ارتش در نواحی مختلف با جغرافیای سایر مناطق آشنا شده و به تصوری عینیتر از میهن خود؛ ایران دست پیدا میکردند.( Wilcox،۲۹۲:۲۰۱۱) سیستم نظام وظیفه که سربازان را گاهاً مجبور به ترک مناطق خود و سکنی گزیدن در شهرها و مناطق دیگر میکرد، باعث میشد، تا سربازان در خدمت سربازی، هم به هویت محلی خود در تمایز و شباهت به مناطق دیگر پی ببردند، و هم به درکی از هویت ملی که آنها را در کنار هم در سربازخانهها نگاه میداشت، نائل شوند؛ زیرا که همانطور که برخی محققین نیز به آن اشاره کرده اند، درک از ملیت مستلزم شناخت جغرافیا و فرهنگ و سنتهای فرهنگ خودی در برابر فرهنگ غیر است. در واقع سربازان با حضور در ارتش و خدمت اجباری به درک و مواجهه از خود محلی و خود ملی – ایرانی نیز میرسیدند.( Wilcox،۲۹۴:۲۰۱۱)
به دلیل ماهیت ارتش، که ذاتاً وظیفه دفاع از مرزهای میهن و وطن را برعهده دارد، سربازان و نظامیان، بسیار جلوتر از دانشآموزان و دانشجویان در معرض مستقیم آموزشهای ملیگرایانه قرار داشتند. خدمت سربازی سبب شد که دولت، جوانان ایرانی را در طی دو سال تحت آموزشهای مورد نظر خود قرار دهد. از جمله آموزشهای رایج و پیگیر سازمان نظام وظیفه، آموختن اصول و مبانی ایرانیت و وطن خواهی، شاه پرستی و تجدد خواهی سربازان بود. در طی این دوره به سربازان آموخته میشد که حب وطن اساس تربیت نظامی و در هر زمان منشأ پاکترین احساسات سربازی بوده است. به آنها آموخته میشد که ایرانیان ادب، شجاعت اخلاقی و جوانمردی را از ابتدای تاریخ نشان دادهاند؛ منش نیک و کردار نیک از فرایض و خصایص ایرانیان محسوب میشود.(معزی،۲۷:۱۳۸۷) نظام وظیفه به سربازان ایرانیت را می آموخت و قرار بود آنان از طریق آموزشهای این دوران، فرا بگیرند که ایرانی کیست و چه خصوصیاتی دارد؟سربازان در ضمن آموزشهای دوره سربازی میآموختند که عوامل شخصیت ملی، مانند عوامل شخصیت فردی، به واسطه سه رشته آثار پابرجا میماند: «تمایلات نژادی»، که زمینه مشترک اخلاق ملی را میسازد، «محیط جغرافیایی»، که در مجموع محسنات و معایب نژادی، تأتیر بخش میشوند و «زمینه موروثی»، که بر محیط اجتماعی اثر میگذارد. سربازان از این طریق فرا میگرفتند که اخلاق ملی در طول قرون متمادی خلل ناپذیر میماند، یعنی ایرانیت امری تاریخی و با ثبات است و خصوصیاتهای تاریخی ایرانیان نیز بدین قرار بوده است: «ایرانیان، ادب، شجاعت اخلاقی و جوانمردی را از ابتدای تاریخشان داشتهاند، پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، از فرائض و خصال برجسته ایرانیان محسوب میشد. ایرانیان قوم خارجی را در بین خود تدریجاً مستحیل میکنند و دوام و بقای ملت ایران را در معبر نژادها، مذاهب و تمدنهای عالم به این خصلت روحی ایرانی، حمل میکنند» (علی اکبری،۲۷۴:۱۳۸۴)
نمادهایی هم که در دوره سربازی تبلیغ میشدند، بر عناصر ملیگرایانه جدید تاکید میکردند. نمادهایی چون سرود ملی، پرچم و لباسهای متحدالشکل نظامی از این قبیل هستند. شاید با کمی اغماض بتوان گفت که مهمترین ابزار اجرای سیاست فرهنگی متجددانه و نیز مدرنیزاسیون در ایران دوره پهلوی اول ارتش و ساز و کارهایی نظیر سربازی به شمار میرفت. همانگونه که نویسندگانی چون کرونین در کتاب” ارتش و تشکیل حکومت پهلوی” به آن اشاره میکنند؛ ارتش پهلوی اول و سربازان آن کارگزاران اصلی گسترش و تثبیت ناسیونالیسم ایرانی، توسعه ی آموزش و پرورش و راهسازی در سراسر کشور بودند.(کرونین؛۲۳۱:۱۳۷۷) «تغییر نظام سربازگیری، بیش از هر اصلاحات بنیادی دیگر، نظیر ادغام واحدهای مختلف نظامی، کمک کرد به اینکه ارتش، بهعنوان یکی از عوامل اصلی توسل به شیوههای غربی عمل کند. قانون خدمت وظیفه اجباری، موجب شد روابط بین دولت و مردم تغییر کند. هر ایرانی مذکر، به دور از تعلقات قومی، قبیلهای و دینی، بهعنوان یک شهروند، به گذراندن مدتی از زندگی خود، در چارچوب خاص، با آموزشهای جدید موظف گردید و از این طریق ارتش در خانوادهها نیز مداخله کرد. همچنین نظام وظیفه موجب شد حقوق و وظایف شهروندان، از طریق پیوند با یک دولت تعیین شود، برخلاف گذشته که جایگاه شخص در سلسله مراتب اجتماعی و ساخت قدرت، مبین حقوق و وظایف فرد بود.»(شیخنوری، ۲۹:۱۳۸۵)
نظام وظیفه علاوه بر کارکردهای آشکاری که در تقویت بنیه و زیرساختهای قدرت دولت داشت، خواص و کارکردهای پنهانی نیز با خود داشت، که یکی از آنها وسیع شدن نظارت دولت بر حیطه های مختلف زندگی شهروندان و اعضای جامعه بود. نظام وظیفه عمومی تنها یک دوره برای آموزش فنون نظامی نبود. دولت با اجرای مجالس سربازگیری میتوانست اطلاعات وسیع سجلی از شهروندان خود که در تهران و یا دورترین روستاهای بیرم واقع در لارستان فارس بودند، به دست آورد. (تهمک،۲۰۲:۱۳۹۲) با ورود سربازان به ارتش نیز، حجم وسیعی از اطلاعات و داده های اجتماعی و سیاسی که میتوانست در مدیریت و تسلط بر جامعه به کار گرفته شود، به دست میآمد. اگر چه که مشخص نیست که دولت پهلوی اول و حتی دولتهای بعد چه میزان از این اطلاعات استفاده کردند، اما آنچه از نحوه اجرای این قانون برمیآید، نشان میدهد که اطلاعات فوق در اختیار دولت و ارتش قرار میگرفته است. در جلسات سربازگیری علاوه بر احصاء نفوس مناطق شهری و روستایی و عشایری توسط کدخدایان و بخشداران و فرمانداران و حکام محلی و مأموران ثبت احوال و نیز معاینه طبی سربازان، از میزان سلامت و بهداشت و شیوه زیست افراد مناطق آگاهی حاصل میشد. تدارک این داده ها – فارغ از اینکه، مورد استفاده قرار میگرفتند یا نمیگرفتند- خود نشانه ای گویا از ایجاد راهنوین پیوند دولت و ملت بود.(ساکما:۲۴۷۵۴۳۷)
محور دیگری که باید در فهم رابطه نظام وظیفه عمومی و هویتسازی در دوره پهلوی اول به آن توجه کرد رابطه ی بین تغییرات هویتی و تغییرات ارزشی و ایدئولوژیک است. دگرگونیهای هویتی تنها در حیطه ساختارهای اجتماعی متوقف نماند و تلاش شد تا به حوزهی تغییرات ارزشی هم رسوخ پیدا کند. انگیزه جنگ که تا پیش از این دفاع از دین، ناموس و ارزشهای خویشاوندی و قبیله ای بود، به دفاع از میهن و وطن تغییر پیدا کرد. نبرد و جنگ با دشمن برای سربازان که تا قبل از ایجاد نظام وظیفه عمومی یک وظیفه دینی و همگانی در لوای حکم فقهی جهاد اسلامی محسوب میشد مبدل به یک وظیفه خاص برای یک عده ای خاص شد. نهادسازی مدرن که خدمت اجباری نیز جزیی از آن به شمار میرفت، پُلی برای ایجاد نظم اجتماعی جدید شد. نظم اجتماعی جدید، انسانهای جدید میسازد. مفهوم زمان و مکان را برای آنها تغییر میدهد و جهاد را امری اجباری و عام میکند؛ اما با «اجبار» عمومیتی که تحت جهانِ مفهومیِ سکولار معنا مییابد. انگیزهی جهاد تغییر میکند. اینبار برخلاف گذشته، نه فتوای علما در جریان جنگهای ایران و روس، بلکه اجبار دولتی است که سعی میکند، انگیزهی نبرد نظامی را تعیین کند. در این شرایط هدف نه دفاع از اسلام، بلکه دفاع از ناسیون (Nation) میشود. نوسازی، نیازمند انسانهای یکدست، از بهرههای معنوی و ماورایی است. نیازمند دستورالعملی واحد و انگیزهی اینجهانی برای سطوح مختلف حیات اجتماعی. به تعبیر ماکس وبر، تجدد، برخاسته از جهان عقلانیشده و افسونزدوده است. جهان اجتماعی که جهاد و عرصهی نظامیِ آن، تابع دستگاه سیاسی و حکومت نباشد، مانع بسط این ایده است.»(قائمینیک،۸:۱۳۹۰)
نتیجه گیری
نظام وظیفه عمومی به ارتش جدید پهلوی این امکان را داد که برای نخسیتن بار همه توده های جامعه ایران، فراتر از قبیله و ایل، در چارچوب ارتشی متمرکز جذب شوند. سازوکار نظامِ خدمت اجباری علاوه بر تأمین نیروی انسانیِ ارتش در دوره پهلوی اول، باعث شد، که از همه اقشار و گروههای اجتماعی و فرهنگی، سربازانی در نیروهای مسلح به کار گرفته شوند. و این امر همزمان هم باعث بروز نارضایتی برای بسیار از اقشار نظیر؛ کسبه و کشاورزان و زمینداران و عشایر شد، که با این کار، نیروی کار خود را به طور مجانی به مدت دو سال و بیشتر از دست میدادند و همچنین این کار سبب شد، که برتری قومی و قبیله ای در ارتش ایران از بین برود. خصلتی که تا حدودی ابعاد ملی و تمرکزگرای ارتش را نیز تقویت کرد و باعث شد تا رضاخان از آن در جهت سرکوب نیروهای اجتماعی جامعه سنتی ایران و توسعه اقتدار سیاسی و نظامی خویش بهره ببرد. سربازان وظیفه به شکل گیری ارتشی کمک کردند که بر خلاف ایده اولیه بنیانگذران خود، در مقابل استعمارگران خارجی قرار نداشت، بلکه به ابزاری در مقابل مردم و نیروهای سیاسی – اجتماعی منتقد و یا رقیب قدرت پهلوی تبدیل شده بود.
قانون نظام وظیفه اجباری اگر چه در ذهنیت بسیاری از نخبگان سیاسی و نظامی و فرماندهان قشون ایران، اقدامی اساسی و لازم و ضروری برای تشکیل یک ارتش مقتدر ملی مینمود، اما در نظر بسیاری از توده های مردم موجب اختلال در نظام معیشتی و زندگیشان در دوره پهلوی اول بود. اختلالاتی که سرانجام به مقاومت اجتماعی مردم در برابر قانون نظام وظیفه به رهبری علماء و روحانیان شیعه انجامید. هر چند که در نهایت نظام وظیفه اجباری، با وجود تمام مخالفتها و ناآرامیها به تدریج به عنوان شیوهای پایدار برای جذب نیروی انسانی ارتش ایران، تثبیت شد و مقاومتها نتوانست، اصل قانون را زیر سؤال برده و یا متحول کند.نظامی که ایجاد شد هر چند سطحی از مدرنیسم در نهادهای نظامی را برای ایران به وجود آورد، اما در عوض به دلیل اقتباس سطحی از الگوهای فرنگی و نیز ناهماهنگی با ساختارهای اجتماعی، دامنه وسیعی از بحران ها و معضلات اجتماعی نظیر فرار از خدمت نظام وظیفه را به همراه آورد، که تا امروز هم اثرات آن قابل مشاهده است.
اما مهمترین تأثیری که سازوکار جدید سربازگیری در جهت ملتسازی انجام داد، اقدام دولت و ارتش برای نفوذ در زندگی عموم مردم و توده ها و ایجاد نظام سراسری کنترل اجتماعی و تبعیت از دولت بود. قانون نظام وظیفه عمومی که به همراه قانون سجل احوال تصویب شده بود، با اجرایی شدنش در قالب مراسم و جلسات سربازگیری و جذب مردان جوان در ارتش، باعث شد، که فرآیندی سیاسی اجتماعی برای نظارت و کنترل مردم و هدایت آنها به سوی شهروندی نظام اجتماعی مدرن پا بگیرد.
پانوشت:
۱٫ به موجب قرارداد ۱۹۱۹ که در کابینه وثوق الدوله به تصویب رسید ابتدا دو هیئت از طرف انگلیس وارد ایران شدند تا در مسأله نظامی و مالی مطالعه و طرح عملی خود را تنظیم و پیاده سازند. برای تشکیل قشون متحدالشکل یک هیئت هفت نفری برای مذاکره با همتای انگلیسی خود تعیین گردید. این هیئت قریب ۶ ماه مطالعه و بررسی پرداخته و طرحی در ۳۰۶ ماده تهیه نمودند. به موجب این طرح یک قشون متحدالشکل هفتادهزار نفری بایستی در ایران پیریزی و ایجاد شود. نگاه کنید به: رضاشاه و قشون متحدالشکل، باقر عاقلی، تهران: نشر نامک، ۱۳۹۰، صفحه ۱۰٫
۲٫ در فصل هشتم قانون نظام وظیفه اجباری، ذیل عنوان محدودیت و در ماده ۶۲ «حکام شرع مجاز به اجتهاد یا فتوا از مراجع تقلید» از خدمت سربازی معاف شده بودند و بقیه روحانیان که در سن خدمت وظیفه قرار داشتند، باید مطابق ماده یک به انجام خدمت وظیفه اجباری بپردازند. نگاه کنید به: تبار شناسی هویت جدید ایرانی؛ عصر قاجار و پهلوی اول، محمد علیاکبری، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، صفحه ۱۹۲٫
………………………………………
منابع مقاله
۱٫ آبراهامیان،یرواند(۱۳۹۱). تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.
۲٫ آرشیو مجله قشون، شماره اول تا شماره دهم، ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۱، مرکز اسناد ارتش جمهوری اسلامی ایران.
۳٫ آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران؛ اسناد به شماره های؛ ۲۹۱۰۰۱۱۶۳، ۲۹۱۰۰۱۳۴۱،۲۴۷۵۴۳۷٫
۴٫ آرشیو قوانین مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، قانون خدمت نظام اجباری، دوره پنجم، جاپ دوم، جلد یک، مصوبه ۱۳۰۴/۰۳/۱۶٫
۵٫ اسماعیلی،علیرضا(۱۳۷۵). اسنادی درباره نهضت و مهاجرت علمای اصفهان به قم (۱۳۰۶ شمسی)، فصلنامه گنجینه اسناد، شماره ۲۳ و ۲۴، پاییز و زمستان ۷۵٫
۶٫ انتخابی، نادر(۱۳۹۰). ناسیونالیسم و تجدد؛ در ایران و ترکیه، تهران: نشر نگاره آفتاب.
۷٫ بنکدار،مسعود(۱۳۸۸). برقراری نظام سربازگیری در اصفهان دوره پهلوی اول، فصلنامه گنجینه اسناد، سال نوزدهم، دفتر سوم، پاییز.
۸٫ بینام، (۱۳۸۰). بررسی موضوع خرید خدمت سربازی؛ تاریخچه نظام وظیفه عمومی، سازمان قضایی نیروهای مسلح، معاونت قضایی و حقوقی، اداره کل عفو و پیشگیری از وقوع جرم، پاییز ۱۳۸۰٫
۹٫ تقوی، سید مصطفی(۱۳۸۹). امنیت در دورهی رضاشاه، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
۱۰٫ سینایی،وحید(۱۳۸۹). دولت مدرن، ارتش ملی و نظام وظیفه، دوفصلنامه علمی پژوهشی پژوهش سیاست نظری، دوره جدید شماره هفتم.
۱۱٫ تهمک،محمدرضا(۱۳۹۲). فراز و فرود گروه های استراتژیک پیش از مشروطیت تا کنون؛ مورد مطالعه: منطقه بیرم لارستان، (پایان نامه کارشناسی ارشد)، دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی (ره)، تابستان ۹۲٫
۱۲٫ شیخنوری،محمدامیر(۱۳۸۵). تغییر ساختار ارتش ایران از سنتی به مدرن، ماهنامه زمانه، شماره ۵۲، دی۸۵٫
۱۳٫ عاقلی،باقر(۱۳۹۰). رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران: نشر نامک.
۱۴٫ علی اکبری،محمد(۱۳۸۴). تبارشناسی هویت جدید ایرانی؛ عصر قاجاریه و پهلوی اول، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
۱۵٫ قائم ینیک،رضا(۱۳۹۰). انباشت تاریخی یک مسئله اعتباری، مجله هابیل، شماره ۵، خرداد و تیر۹۰٫
۱۶٫ کرونین،استفان(۱۳۷۷). ارتش و تشکیل حکومت پهلوی، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران: نشر خجسته.
۱۷٫ کرونین، استفانی(۱۳۹۰). رضاشاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: انتشارت جامی.
۱۸٫ معزی،امین دیلمی (۱۳۸۷). هویت سازی ملی در عصر رضاشاه: روشها و ابزارها، پژوهشنامه تاریخ، بهار،شماره ۱۰٫
۱۹٫ یکرنگیان،میرحسین(۱۳۹۰). توهمزدایی از یک غرور پوشالی، روزنامه اعتماد، چهارم شهریور ۱۳۹۰ .
۲۰٫ Wilcox, Vanda(2011). Encountering Italy: Military Service and National Identity during the First World War, John Cabot University, Rome, Bulletin of Italian Politics, Vol. 3, No. 2, 2011, 283-302.
منبع: سایت پیشینه
تعداد بازدید: 926