23 بهمن 1392
بیست و پنجم مهرماه سالروز شهادت محمد فرخی یزدی شاعر آزادیخواه دوران پهلوی اول است که به دستور رضاشاه در زندان قصر به شهادت رسید؛ این مساله بهانهای شد تا جهت پاسداشت و تکریم این شاعر و همچنین مشقتهای مبارزینی که سالهای گرانبهایی از عمر خویش را در این زندان سپری کرده اند، ابتدا تاریخچه ی مختصری از چگونگی ساخت زندان قصر و در ادامه خاطرات سه تن از این مبارزین را مرور نماییم. در پایان هم سه غزل از فرخی یزدی را که در زندان قصر سروده شده آورده شد تا فضای خفقان و رعب آوری پهلوی اول که شاعر در آن میزیسته برای مخاطبین روشن شود.
حسن شمس آبادی – کارشناس ارشد تاریخ ایران و پژوهشگر تاریخ معاصر
تاریخچه زندان
زندان قصر در واقع کاخی است که در سال ۱۲۱۳ق توسط فتح علیشاه قاجار در منطقه شمیران ساخته شد و به همین دلیل به قصر قجر معروف است. منطقه ای که قصر در آن بنا نهاده شده خرم دره نامیده میشد و قصر بر بالای تپه ای بلند و کله قندی که مشرف به چهار طرف بود ساخته شد؛[۱] اما از آن جا که این کاخ دارای برج و بارو و دیوارهای بسیار رفیع بود بیشتر به یک پادگان نظامی شباهت داشت. در زمان سلطنت رضاشاه که بر اثر استبداد او، هیچ کس توان مخالفت نداشت و هر گونه زمزمه ای در نطفه خفه میشد، نیاز به زندانی وسیع که گنجایش تعداد زیادی از زندانیان را داشته باشد احساس شد. بدین منظور رضاخان، مارکوف روسی را مامور بررسی و انتخاب مکان مناسبی برای ساخت زندان کرد. مارکوف از دوستان رضاشاه بود و ساختمانهای زیادی در تهران را طراحی کرده بود. نامبرده بعد از انجام بررسیهای لازم، قصر شاه قاجار را برای زندان مناسب تشخیص داد.[۲] وظیفه ی ساختن زندان قصر به سرهنگ درگاهی از قزاقان همراه رضاشاه در فتح تهران محول شد. زندان در سال ۱۳۰۸ش[۳] تکمیل و با حضور رضاشاه افتتاح شد و جالب این که سازنده آن اولین زندانی این زندان شد.
زندان قصر در طول زمان با توجه به افزایش زندانیان توسعه یافت. این زندان اولین زندان با این سبک و سیاق بود. یک بند اصلی مشترک، سه بند بزرگ و پنج بند کوچک مجموعه داخلی زندان را تشکیل می دادند. انور خامه ای از افراد گروه ۵۳ نفره که مدت چهار سال از سال ۱۳۱۶ تا ۱۳۲۰ را در زندان قصر زندانی بوده است، زندان را شامل چهار کریدور یا دالان دانسته که هر کدام شامل چند بند و سلول بوده است. نامبرده در خاطرات خود اشاره میکند که دالان یک و دو نسبت به دیگر دالانها دارای وضعیت بهتری بوده است به طوری که سرویسهای بهداشتی آن در بیرون سلولها قرار داشته است. از سخنان وی برداشت میشود که زندان دارای دو طبقه و یا بندهای پایینی و فوقانی بوده است و البته سخنان او در این قسمت دارای ابهام بسیار است.[۴]
در هر حال در ابتدا ظرفیت زندان حدود ۸۰۰ نفر تشخیص داده شد[۵] و البته در همان سال اول حدود ۳۰۰ نفر را در خود جای داد این در حالی بود که در سال ۱۳۱۹ حدود ۲۰۰۰ نفر در آن زندانی شدند که حدود ۲۰۰ نفر آنها سیاسی بودند. در منابع موجود اطلاعات جالبی درباره هر یک از این بندها آمده است؛ به عنوان مثال در بند اول زندان، معمولا محکومین به اعدام و همچنین زندانیانی که محکومیت آنها کوتاه مدت بوده، نگه داشته میشدند. در بندهای پنجم و ششم خلاف کاران عادی و در بند هشتم که دارای سلولهای کوچکی بوده است برخی از رجال برکنار شده و روساء عشایر جای داده شده بودند. در بند دوم، چهارم و هفتم زندانیان سیاسی نگهداری میشدند.[۶] بند دوم دارای شرایط بسیار سختی بوده است. در این بند فرخی یزدی که جرمش سیاسی بود و چند نفر دیگر نگهداری میشدند. در زمانی که تیمورتاش در زندان بود چند سلول از این بند را جدا کردند. این چهار سلول بعدها به زندانیانی که در طی مدت حبس خود مرتکب جرائمی چون دعوا و درگیری داشتند اختصاص داشت و از آن با عنوان «حبس تاریک» یاد میشد. کف این اتاقها فرش نداشت و در زمستان بسیار سرد بوده است.[۷]
در دوره های مختلف از اقشار مختلف، بخشی از زندانی خود را در زندان قصر سپری کردند؛ کمونیستها، روحانیون بازداشت شده در حادثه مسجد گوهرشاد، شاعران مخالف چون فرخی یزدی، رجال دربار پهلوی چون تیمورتاش، فیروز میرزا، محمد درگاهی، سران ایلات چون سردار اسعد بختیاری و علیمرادخان از جمله افرادی بودند که دورهای از عمرشان را در این زندان سپری کرده و برخی از آنها در اثر شکنجه و آمپول هوا کشته شدند.
در زندان قصر در مجموع سختگیری زیادی نسبت به زندانیان روا داشته میشد و البته هر بند شرایط خاص خود را دارا بود. انواع خلاف و جرمها در زندان رایج بود. قمار بازی، خرید و فروش تریاک و سیگار، رشوه دادن به زندانبانان و.. از امور پیش پا افتاده بوده است. به لحاظ مسائل فرهنگی مسئولین زندان سعی میکردند از ورود کتاب، مجله و روزنامه ممانعت بعمل آورند، هرچند که در برخی از مواقع به طور مخفیانه از طریق زندانبانها روزنامه و کتاب وارد بند زندانیان سیاسی میشده است.[۸] انور خامه ای که قبلا از او یاد شد در خاطرات خود بیان میکند که آنها را شکنجه نکردهاند و بعد از برگزاری دادگاه، اجازه داشتند با دیگر زندانیان صحبت کنند و حتی گاهی وقتها شعر بخوانند. میتوانستند در دالانها رفت و آمد کنند و برای هواخوری به داخل محوطه زندان بروند. البته این آزادی به همه زندانیان تعلق نداشته چرا که خود ایشان در ادامه مصاحبه اش بیان کرده که این وضعیت ویژه گروه ۵۳ نفره بوده است.«..با همه زندانیان فرق داشتیم همیشه خانواده هایمان به ملاقات می آمدند و غذاهای خانگی برایمان میآوردند و اصلا غذای زندان را نمیخوردیم. هفته ای یک بار ملاقات داشتیم و از خوراک و پوشاک و لباس تا انواع کتابها را برایمان میآوردند…در زندان قصر آزادی کامل داشتیم به قدری برای ما کتاب آورده بودند که مثلا دکتر مرتضی یزدی کتابهای طبی آلمان خود را تماما در زندان مطالعه میکرد و از صبح تا غروب مشغول مطالعه بود و در طول زندان به لحاظ پزشکی ترقی کرد.»[۹]
از نظر مسائل بهداشتی، بیماریهای مسری رواج داشته است. بیماری [۱۰]تیفوس یا حصبه بیماری رایج این زندان بوده است.
زندان قصر به روایت زندانیان مبارز قبل از انقلاب
جهت ترسیم فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زندان قصر، از خاطرات سه تن از مبارزین قبل از انقلاب(سید محمدکاظم بجنوردی، احمد احمد و عزت مطهری) که بخشی از دوران محکومیت خود را در این زندان سپری کردهاند استفاده شده است؛ لازم به ذکر است که در انتخاب این افراد تعمدی در کار نبوده و اتفاقی انتخاب شده است.
روایت سید محمد کاظم بجنوردی از زندان قصر
ایشان که در سال ۱۳۴۵ گذرش به زندان قصر افتاده است، در خاطرات خود فضای زندان را باز توصیف کرده است. آن طور که ایشان تعریف میکند، در این دوره زندانیان از آزادی نسبتا خوبی در زندان برخوردار بودند به طوری که شبهای جمعه و چهارشنبه مراسم دعا برگزار میکردند و در ایام سوگوار ائمه اطهار(ع) و همچنین مراسم جشن و سرور در اعیاد مذهبی مراسم سخنرانی داشتند. جلسات آموزش قرآن، کلاسهای درس کلاسیک، آموختن زبان انگلیسی، شرکت در جلسات آموزش روشهای تغذیه از سوی یکی از پزشکان زندانی و….از دیگر آزادیها و امکاناتی است که بجنوردی از آنها یاد کرده است.[۱۱] نامبرده همچنین در خصوص مطالعه کتاب و نشریات چنین میگوید:
«در همین دوران که زیر اعدام بودم، از کتابخانه زندان برایمان کتاب می آوردند. یکی برای من، یکی برای محمودی و یکی هم برای عزیزی ما کتابها را با هم مبادله میکردیم بعد آنها را میدادیم و سه تا کتاب دیگر میگرفتیم. این کتابها را خودشان انتخاب میکردند ما میگفتیم هر چه کتاب تاریخی، سیاسی و اقتصادی و از این قبیل دارید بیاورید….»[۱۲] البته ایشان در جای دیگری از کتاب خود حتی نحوه امانت گرفتن کتاب توسط زندانیان را شرح داده است.[۱۳]
این فضا به همین منوال نبوده و با تغییر سیاستهای رژیم و یا تغییر رئیس زندان تغییر میکرده است. سید محمدکاظم بجنوری که در نیمه اول سال ۱۳۵۲ مجددا به همراه تنی چند از زندانیان سیاسی، وارد زندان قصر شده، فضای آن را سختگیرانه تر نسبت به دوره قبلی توصیف کرده است. «وقتی وارد زندان قصر شدیم دیدیم بچه ها را دارند به حمام میبرند. برای من شگفت آور بود که میدیدم آنان را دستبند میزنند و میبرند، در صورتی که سابق این ما را گروهی به حمام میبردند. حمام داخل محوطه زندان بود و برای این نوع جابجائیها از دستبند استفاده نمیشد. محبوسین سیاسی را هم به زندان شماره یک که قبلا جای زندانیهای عادی بود منتقل کرده بودند.»[۱۴] او در این قسمت اطلاعات بیشتری از زندان قصر ارائه داده است: «سلولهای عجیب و غریبی داشت، ساختمانی محکم با درهای آهنی یکپارچه، این زندان شامل شش بند بود یا یک مدیریت واحد. سرهنگ زمانی در آن موقع رئیس زندان بود.»[۱۵] از دیگر بخشهای زندان، اتاق ملاقات بود؛ «اتاق ملاقات سالن بزرگی بود که آن را از وسط با دو ردیف میله و توری به فاصله یک متر، دو قسمت کرده بودند. آن طرف ملاقاتیها و این طرف زندانیها می ایستادند و با هم دیدار و صحبت میکردند.»[۱۶]
با ورود ایشان به زندان قصر او را در بند چهارم زندانی میکنند« مرا به بند ۴ فرستادند وقتی وارد شدم به سلول اول بردندم بند ۴ فقط سلول داشت. تعداد زندانیها زیاد بود و در دو طرف راهرو تختهای سه طبقه گذاشته بودند. سلول، اتاق تنگ و تاریکی بود که منفذی به بیرون نداشت، فقط سوراخ گردی روی در آهنی یکپارچه آن بود که به وسیله یک دریچه مسدود میشد. ولی در آن همیشه باز بود چون بند انفرادی نبود که درها را ببندند. همه زندانیها مرا میشناختند ولی رفت و آمد به اتاقها در آن زمان ممنوع بود. با وجود این چند نفری به دیدنم آمدند. چهره شان یادم نیست که چه کسانی بودند ولی سلول ۳ در ۵/۲ متری، پر شده بود دور تا دورش نشسته بودند…..در این زندان بندهای ۱و۲و۳ برای زندانیهای زیر ده سال محکومیت و بندهای ۴و۵و۶ برای زندانیهای از ده سال به بالا بود. بندهای ۱ و۲ و۳ یک واحد به حساب میآمد. آنها به هم راه داشت و زندانیها میتوانستند از این بند به آن بند بروند. ۴ و۵ هم به همین ترتیب بود، ولی بند ۶ استثنا بود. این بند مخصوص زندانیهای خاصی با محکومیتهای سنگینی بود؛ اغلب کسانی که محکوم به حبس ابد بودند…» در این بند نگه داشته میشدند.[۱۷] بند(شش) معروف به قفس طلایی [بود] چون تمیزترین و زیباترین بند زندان بود ولی همیشه در آن بسته و یک پاسبان هم آنجا ایستاده بود. زندانیهای بند ۶ میتوانستند به بند ۴ و۵ بروند ولی از بند ۴ و۵ معمولا کسی نمیتوانست به بند ۶ بیاید.[۱۸]
بجنوردی که بر اثر اعتصاب آنچه ساواک از آن به ناآرامی یاد کرده، طعم بارها در سلول انفرادی جای گرفته است، درباره فضای حاکم بر آن چنین توضیح میدهد: «وقتی افراد را به انفرادی میبردند اول آنان را لخت مادرزاد کردند؛ آن هم جلو چشم مامورین، بعد لباس زندان دادند.[۱۹] سلولهای انفرادی قصر سلولهای تنبیهی بود، دخمهای بود به عرض ۹۰ سانت و به طول قد یک نفر که بتواند بخوابد، مثل یک تابوت تنگ و تاریک، وقتی میخواستم در عرض سلول نماز بخوانم برای رفتن به رکوع مجبور بودم جلو و عقب بروم. این سلول چراغ نداشت، بالای سقف بلندش شیشه کوچکی در اندازههای تقریبی ۱۰ سانتیمتر در ۱۵ سانتیمتر داشت که روزها همان سقف را کمی روشن میکرد. خود سلول نیز در راهرویی بود که آن هم بیپنجره بود بنابراین تاریکِ تاریک بود. هر چهار ساعت چهار ساعت هم اجازه میدادند به دستشویی برویم. یکی از وعدههای غذای روزانه ما حلوا ارده بود.[۲۰] تعداد سلولهای انفرادی ۴ تا بود. محکومین به اعدام را در قفسه ایی میگذاشتند که قابل رویت بود تا دست به خودکشی نزنند.»[۲۱]
یکی از نقاط اشتراک در سلولهای انفرادی و عمومی زندان قصر این بود که« درهای عمومی زندان از جمله در بخش انفرادی را لاک و مهر میکرد که برای خودش تشریفاتی داشت و هر اتفاقی که میافتاد شکسته نمیشد تا صبح روز بعد» [۲۲]
روایت احمد احمد از زندان قصر
احمد احمد از اعضاء حزب ملل اسلامی است که از سال ۱۳۴۵ تا آزادی در ۱۱/۸/۱۳۴۶ در زندان قصر زندانی شد. در زمانی که او در این زندان دوره حبس خود را میگذرانده، سرتیپ اصغر کوهرنگی ریاست زندان و سرگرد تیموری ریاست زندانهای شماره ۳ و ۴ را برعهده داشته است. نامبرده زندان قصر را در سال ۱۳۴۵ دارای ۴ زندان عنوان کرده که؛ زندان ۱ و۲ مخصوص زندانیان عادی و زندان شماره ۳ و۴ ویژه زندانیان سیاسی بوده است.
آنچه این مبارز سیاسی درباره فضای حاکم بر زندان قصر بر آن تاکید کرده است، مسائل غیر اخلاقی داخل زندان است.
از آن جا که برادرش قبلا در این زندان زندانی و لذا به آن رفت و آمد داشته است با توجه به آشنایی با محیط زندان در بدو ورود به دوستانش گفته که شماره ۱ مخصوص زندانی های عادی است و دارای یک فضای غیراخلاقی است.[۲۳] از اتفاق بد اوست که او را به بند شماره ۲ زندان شماره ۱ منتقل میکنند چرا که « این بند از کثیفترین و بی اخلاقترین بندهای زندان قصر و به بند قوم لوط مشهور بود که در آن خبری از اخلاق و ارزشهای انسانی و اسلامی نبود…در بند شماره ۲ علاوه بر تعرضهای اخلاقی و اعمال منافی عفت، سرقت اموال افراد متداول بود. به طوری که با ورود ما به اتاق ظرف چند ساعت اول چند جفت دمپایی را سرقت کردند. اتاقی که ما ۱۳ نفر در آن جای گرفتیم حدود ۱۶ متر مربع مساحت داشت که برای خواب و استراحت با کمبود جا و فضا مواجه بودیم. حاج یوسف رشیدی که مردی قوی و پرقدرت بود برای حفاظت از بقیه غالبا دم در اتاق مینشست و شبها هم برای مصون ماندن از تعرض و تعدی به نوبت در پشت در کشیک میدادیم. اوضاع اسفبار و ضد اخلاقی این بند ما را به شدت متاسف و متاثر کرده بود. هر روز صبح شاهد صحنه عجیبی بودیم، مامورین چند نفری را که شب قبل عمل کثیف لواط را مرتکب شده بودند به صف کرده و موی سر آنها را میتراشیدند. از نظر بهداشتی نیز این بند وضع رقت بار و آلوده ای داشت. شپش و حشرات موذی در تار و پود زیلوها، پتوها و البسه به وضوح دیده میشد. توالتها کثیف، غیر بهداشتی و بدون در و توری بود.»[۲۴]
از دیگر مسائل ناراحت کننده و آزاردهنده برای او و همراهانش، پخش موسیقی مبتذل در فضای زندان بودو اغلب ترانه هایی با صدای زن پخش میشد.[۲۵] مواد مخدر(هرویین) هم در اختیار زندانیان معتاد بوده و به طور مخفیانه وارد میزندان میشده است.[۲۶]
احمد احمد که بعد از اعتراض به فضای این بند به بند ۴ زندان شماره ۲ منتقل شد، درباره سختیهای زندان قصر و مسال مادی که زندانیان درگیر آن بودند این چنین بیان میکند:« از نظر زندگی جائی سخت و بدون امکانات بود. تنها امکان مالی همان ۱۲ ریالی بود که به هر زندانی میدادند تا با آن غذا تهیه کند، البته به هر نفر هر روز ۲ عدد نان نیز میدادند. امورات زندان به سختی میگذشت.»[۲۷] این وضعیت تنها به بند دوم اختصاص نداشته است به طوری که «وضعیت غذای زندان شماره ۳ خوب نبود. از نظر اندازه در حدی نبود که افراد را سیر کند. برخی دوستان به خاطر این که غذای زیادی بخورند خود را به مریضی میزدند چرا که به بیماران غذای بیشتری میدادند.»[۲۸] البته ایشان به این نکته هم اشاره میکند که پختن غذا در زندان مجاز بوده و آنها بارها و بارها این کار را کردهاند.
سخنان این مبارز سیاسی مبین آن است که با وجود این مشکلات، زندانیان از فضای نسبتا آزادی برخوردار بودند. اوقات اغلب زندانیان مذهبی صرف حضور در کلاسهای دینی و مذهبی و ورزش میشد. از جمله کلاسهای آیت الله محی الدین انواری که در اتاقش برگزار میشد و نامبرده هم «هر روز در کلاسهای عمومی بعد از نماز صبح حاضر میشدم. برخی از دوستان هم در کلاسهای فقه و حوزوی وی شرکت میکردند.»[۲۹] از دیگر تفریحات زندانیان انجام ورزش در محوطه زندان بود؛ که باعث تجدید روحیه و شادابی آنها میشده است..[۳۰]
احمد احمد که بعد از گذشت ۴ ماه به زندان شماره ۳ زندان قصر انتقال داده شد، درباره چگونگی پر کردن اوقات فراغت زندانیان مذهبی و از جمله خودش چنین بیان میکند: «به جرئت میتوان گفت که ما در این زندان وقت تلف شدهای نداشتیم. از بامداد تا شامگاه اوقاتمان با عبادت، دعا، کلاس بحث، ورزش، تعامل و تحلیل اخبار و نظافت میگذشت…از زیباترین صحنه های این روزها نمازهای جماعتی بود که در اتاقهای آیت الله انواری و حجت الاسلام حجتی کرمانی برپا میشد.»[۳۱]
ایشان اذعان دارد که زندان شماره ۳ نمونه و الگویی از جامعه اسلامی بوده است به طوری که هر کس هر آنچه را برای خود میخواسته برای دیگران هم میخواست و برعکس آن چه را برای خود نمی پسندیده برای دیگران هم نمی پسندیده است. زندانیان پولهای خود را بین دیگران تقسیم میکردند.[۳۲]
لازم به ذکر است که احمد احمد باری دیگر در تاریخ ۲۸/۴/۱۳۵۱ دستگیر و به زندان قصر منتقل میشود. در این زمان ایشان فضای زندان شماره ۴ را این طور توصیف میکند: « زندان شماره ۴ قصر، حیاط بزرگی داشت یک حوض در وسط و چند درخت توت در اطراف حوض بود. از در بند که وارد میشدی یک کریدور تنگ داشت که جمعه هفت اتاق در این کریدور بود. سه تا اتاق نسبتا بزرگ و چهار اتاق کوچک، هر اتاق پنجرهای بزرگی داشت که رو به حیاط باز میشد یک ایوان هم پشت اتاقها بود یک آلاچیق هم در قسمت پایین حوض درست کرده بودند که شاخه های چند درخت انگور آن را میپوشاند.»[۳۳]
برنامه های روزانه او در زندان شماره ۴ زندان قصر بدین منوال است:« کتاب مطالعه میکردم، پای کلاسهای آیت الله انواری و آقای حبیب الله عسکر اولادی و آقای عزت الله سحابی می رفتم…برنامه غذا هنوز مثل گذشته بود و حاج مهدی عراقی مواد غذایی را تحویل گرفته و خودش با کمک سایر دوستان میپخت…نماز جماعت نیز در اوقات خود برقرار بود. شبهای باصفایی را در آنجا پشت سر گذاشتیم در محوطه زندان یا یکدیگر قدم میزدیم و دوستان گاهی سیگار میکشیدند. در این میان مراسمهای عبادی – اسلامی نیز در سر جای خود برگزار میشد. روزهای قصر با آن یاران قدیمی روزهای خاطره انگیزی بود که اثری زیربنایی در ساخت فکر و اندیشهای ما داشت..»[۳۴]
نکته پایانی در خاطرات او و همچنین خاطرات عزت شاهی، توضیحاتی است که آنها درباره گروهها و طیف های سیاسی داخل زندان ارائه داده اند.[۳۵] در سالهای دهه ۴۰ در زندان قصر زندانیانی از اعضاء حزب ملل اسلامی، هیات موتلفه و مارکسیستها زندانی بودند. اگر چه مسلمانان مارکسیستها را نجس و رعایت طهارت را میکردند اما آنها از مواردی هم ذکر کردهاند که در اثر درگیری یکی از مسلمانها با زندانبان، مارکسیستها جهت یاری دوست زندانی خود با سلاح سرد وارد معرکه شدند و البته پیامد ناگواری برای آنها بدنبال داشته است.
زندان قصر به روایت عزت شاهی(مطهری)
عزت شاهی از مبارزین به نام دوران قبل از انقلاب که سالها در زندان بوده و رنج شکنجه بسیار را متحمل شده است ایشان در اواخر مرداد ۱۳۵۲ به زندان قصر منتقل و در زندان شماره ۴ قصر زندانی شد.
«زندان شماره ۴ قصر دارای ساختمان با اتاقهای متعدد بود که زندانیان چه مذهبی و چه غیر مذهبی با هم و به صورت مختلط زندگی میکردند. آنها برای خود کمون داشتند. با حضور در این زندان خیلی زود دریافتم افرادی که تحت عنوان زندانی سیاسی در اینجا هستند آزادی ابراز عقیده و فکر ندارند»[۳۶] در زمان ورود او، از تمام جناحها و طیفهای سیاسی و مذهبی در این زندان بودند: از گروههای سیاسی چپ مانند حزب توده، چریکهای فدایی خلق، کار، ستاره سرخ، شفق سرخ و گروه سیروس نهاوندی) تا گروههای مذهبی از جمله هیات موتلفه، حزب ملل اسلامی و مجاهدین خلق(قبل از تغییر ایدئولوژی) و جدای از این طبقه بندی، به تفکیک مدت زنان زندانی که برای آنها در نظر گرفته شده بود.
«زندانیان در آنجا طبقه بندی شده بودند؛ محکومین به یک تا پنج سال، پنج تا ده سال و ده سال به بالا که هر یک در زندانی جداگانه نگه داشته میشدند. زندان شماره چهار هم برای زیر دادگاهیها بود که هنوز محکوم نشده بودند و در انتظار روز محاکمه بودند.»[۳۷]
در زمان ورود ایشان تعداد زندانیان حدود ۳۵۰ نفر بودند که البته روز به روز بر تعداد آنها افزوده میشده است.« وقتی من وارد قصر شدم؛ تعداد زندانیان سیاسی به ۳۰۰ تا ۳۵۰ نفر میرسید که به تدریج در حال افزایش بود و دیگر زندان شماره ۳ و۴ گنجایش زندنیان بیشتر را نداشت. اتاقها کیپ تا کیپ مملو از زندانی بود و همه به صورت کتابی می خوابیدند. گاهی در راهرو هم جا نبود و تختهای سه طبقه در آنجا گذاشته بودند و بچه ها در شب نوبتی میخوابیدند این تنگناها و فشارها موجب شد تا زندان شماره ۱ را که مخصوص زندانیان عادی بود تخلیه کرده و زندانیان سیاسی را به آنجا منتقل کردند، در حالی که هنوز دو بند از آن در اختیار زندانیان عادی بود. تا پایان سال زندانیان سیاسی زندان شماره ۴ را هم به زندان شماره ۱ بردند. این زندان دارای حیاطی سه گوش و چند بند بود که هر بند نیز حیاطی جداگانه داشت، مجموعه این زندان گنجایش هزار تا ۱۲۰۰ نفر را داشت که در سال ۵۳ آن هم پُر و تکمیل شد.[۳۸]
عزت شاهی که در طول سالها و در زندان های مختلف شکنجه و آزار شده بود، در خاطرات خود بیان میکند که در زندان قصر معمولا کسی را شکنجه نمیکردندو آزار و اذیت ها مربوط به زندان کمیته مشترک شکنجه بوده است. لذا بعد از تکمیل بازجویی و تحویل فرد به زندان دیگر او را شکنجه نمیکردند مگر این که بین زندانیان و پاسبانها درگیری اتفاق میافتاد که در این صورت با بردن به انفرادی افراد را تنبیه میکردند.[۳۹]
فضای حاکم بر زندان قصر را او هم چون بجنوردی و احمد احمد نسبتا آزاد عنوان کرده است. به طوری که زندانیان در دسترسی به کتاب محدودیت نداشتهاند هر چند « فروشگاه زندان کتاب های مورد نیاز خود را بخرند هر چند این کتابها عمدتا رمان و اموزش زبان بود.[۴۰]
از منظر اقتصادی هم در این زمان وضعیت زندانیها بد نبوده و خود آنها با پولی که یکی از خویشاوندانشان به آنها میدادند امکانات مورد نیاز خود از قبیل یخچال، پنکه و … را خریدند.
برعکس آنچه در خاطرات بجنوردی و احمد احمد درباره وضعیت نامناسب بهداشتی زندان قصر منعکس شده است، عزت شاهی اگر چه بیان میکند که برخی از بیماریها در زندان رایج بوده اما آنها با رعایت بهداشت فردی و جمعی توانستند خود را از آن مصون نگهدارند. « البته زندان سیاسی دارای محیط تمیزی بود. یعنی خود ما هر روز کف اتاقها و بندها را جارو میکردیم و تی میکشیدیم. هر کس قسمتی از نظافت و کارها را برعهده داشت. زندانیان سیاسی هم نظافت را رعایت میکردند گرچه تعدادی لاابالی هم بودند که گاهی آشغال زیر تحت میانداختند. آخر هر هفته هم نظافت عمومی بود که تختها را بر میداشتند و زیرشان را تمیز میکردند. در مجموع میتوان گفت که محیط آنجا محیط تمیزی بود. پیش میآمد که ما را به محیط کثیفی میبردند ولی طولی نمیکشید که آنجا هم رفت و روز و تمیز و مرتب میشد.»[۴۱] در محیطی که ما بودیم شپش نبود اما گاهی بعضی بیماریهای پوستی و قارچی مانند گال از زندان کمیته و یا حتی بیرون به داخل زندان قصر منتقل میشد…میتوان گفت که در کل مرض مسری خاصی در آنجا نبود. در مقابل دکتری هم که بخواهد برای بازدید و درمان بیاید نداشتیم. اگر کسانی مریض میشدند هفتهای یکی دو مرتبه نزد پزشکی میرفتند که به زیر هشت[۴۲] میآمد. که هر بار حدود ۱۰ الی ۲۰ نفر را فقط از یک بند معاینه میکرد و دارو میداد اما اگر کسی بدحال میشد به بهداری میرفت و دکتر به داخل زندان نمیآمد. بیماری رایج آنجا سرماخوردگی و سردرد بود. سردردها ناشی از تنشهای عصبی بود.»[۴۳]
فرخی یزدی، شاعر لب دوخته
فرخی یزدی[۴۴] از جمله شاعران آزادیخواهی است که در اثر انتقاد از رژیم در زندان قصر زندانی شد. از زمانی که زندان قصر بنیان نهاده شد شاعران و نویسندگانی به واسطه فعالیت سیاسی گذرشان به آن افتاد و سالهایی از عمر خود را در این زندان سپری کردند که میتوان به ملک الشعراء بهار، علی دشتی، مهدی اخوان ثالث، کریم پور شیرازی، بزرگ علوی و… اشاره کرد. از هریک از آنها اشعار و دل نوشتههایی باقی مانده است.[۴۵] اغلب این اشعار در وصف آزادی، مخالفت با حکومت و مرثیه های مذهبی بوده است. این مراثی در مناسبتهای مختلف مذهبی اعم از عزاداری و جشنهای مذهبی توسط زندانیان زمزمه میشده و اکثر این مراثی با حال و هوای زندان مناسبت داشته است.[۴۶]
طبیعتا افرادی که به جرم سیاسی به حبس محکوم میشدند دارای شرایط بدتری نسبت به دیگران بودند اما در این بین کسانی که به لحاظ اقتصادی از طبقات متوسط و رو به پایین جامعه بودند، با مشکلات بیشتری روبرو بودند «در بین اینها[زندانیان سیاسی] فرخی و یکی دو نفر دیگر وضع خوبی نداشتند و بقیه مثل سردار اسعد و افراد دیگر پولدار بودند و همه چیز از بیرون برایشان میآمد اما فرخی و خانبابا اسعد و یکی دو نفر دیگر وضع بدی داشتند کسی را نداشتند که از بیرون برایشان غذا بیاورد و مجبور بودند از غذای زندان بخورند…در آن جا یک سلول کلا به فرخی داده بودند و تنها در آن جا بود. البته به دستور شهربانی درِ اتاقش باز بود و حتی زمانی که ما در اوایل زندانمان در انفرادی بودیم و نمیتوانستیم بیرون بیاییم او میتوانست بیرون برود.»[۴۷]
از اشعار فرخی یزدی که در زندان قصر سروده شده یکی قطعه « ای دژ سنگدل، قصرِ قاجار» است که متاسفانه از بین رفته است. نامبرده در غزلی که در نوروز ۱۳۱۸ سروده است، فضای خفقان رضاخانی را این چنین به تصویر کشیده است:
سوگواران را مجال بازدید و دید نیست.
بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست.
گفتن لفظ مبارک باد طوطی در قفس
شاهد آئینه دل داند که جز تقلید نیست.
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست
هر که شادی میکند از دوده جمشید نیست.
سر بزیر پر از آن دارم که دیگر این زمان
با من آن مرغ غزلخوانی که مینالید نیست.
بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست.
هر چه عریانتر شدم گردید با من گرمتر
هیچ یار مهربانی بهتر از خورشید نیست.
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست.
صحبت عفو عمومی راست باشد یا دروغ
هر چه باشد از حوادث فرخی نومید نیست.
فرخی یزدی در غزل دیگری در اواخر عمر و در حالی که از مصائب زندان خسته شده بود این طور میسراید:
ترسم ای مرگ نیائی تو و من پیر شوم
وین قدر زنده بمانم که زجان سیر شوم
آسمانا زِ ره مهر مرا زود بکش
که اگر دیر کشی پیر و زمینگیر شوم
جوهرم هست و برش دارم و ماندم به غلاف
چون نخواهم کج و خونریز چو شمشیر شوم
میر میراث خوران هم نشوم تاگویم
مردم از جور بمیرند که من میر شوم
منم آن کشتی طوفانی دریای وجود
که زِ امواج سیاست ز بر و زیر شوم
گوشه گیری اگرم از اثر اندازد به
که من از راه خطا صاحب تاثیر شوم
پیش دشمن سپر افکندن من هست محال
در ره دوست گر آماج گه تیر شوم
غم مخور ای دل دیوانه که از فیض جنون
چون تو من هم پس از این لایق زنجیر شوم
شهره شهر و شهریه نگیرم چون شیخ
که بر شحنه و شه کوچک و تحقیر شوم
کار در دوره ما جرم بود یا تقصیر
فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم
این شاعر گرانقدر در اواخر عمر خود مجددا از وضعیت روزگار خود شکوه میکند:
ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی
من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی
دفتر عمر مرا ای مرگ سرتا پا بشوی
پاک کن با دست خود ما را حساب زندگی
خواب من خواب پریشان خورد من خون جگر
خسته گشتم ای خدا از خورد و خواب زندگی
بهر من این زندگانی غیر جان کندن نبود
مرگ را هر روز دیدم در نقاب زندگی
مرگ را بر زندگی رجحان دهم زآن رو که نیست
غیر چندین قطره خون مالک رقاب زندگی
دفتر ایام را یک عمر خواندم فصل فصل
حرف بی علت ندیدم در کتاب زندگی
لاله میروید ز خاک فرخی با داغ سرخ
خورده از بس خون دل در انقلاب زندگی
………………………………..
پینوشتها:
[۱] . اکبر قره داغی، قصرنشینان زندان قصر، تهران، واژه آرا، چاپ اول، ۱۳۸۵، ص۳۸
[۲] . در مجله الکترونیکی دوران وابسته به موسسه پژوهشهای سیاسی، اطلاعات بیشتری در این باره وجود دارد که علاقمندان میتوانند به آن رجوع کنند.
[۳] . در برخی منابع افتتاح زندان در آذرماه ۱۳۰۹ ذکر شده است.(ر. ک اکبر قره باغی، ص۴۲)
[۴] . هفته نامه تاریخ شفاهی؛ خاطرات انور خامه ای از زندان قصر؛ شماره ۱۳۲، ۲۷ شهریور ۱۳۹۲
[۵] . «هنگام افتتاح دارای صد و نود و دو اتاق بود، نود و شش اتاق پنج نفره و بقیه سلولهای انفرادی که جمع هشتصد زندانی در آن جای میگرفت، بیمارستان زندان هم شش اتاق شش نفره و شانزده اتاق یکنفره داشت، بعد از زندانی شدن سرهنگ درگاهی، سرتیپ کوپال متصدی زندان شد.»( اکبر قره باغی، ص۴۲)
[۶] . یرواند آبراهامیان، اعترافات شکنجه شدگان، ترجمه رضا شریفها، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص۱۰۰ .
[۷] . درباره بندها و سلولهای زندان قصر اطلاعات گوناگون و گاه متناقضی وجود دارد که ناشی از تغییر کاربری آنها در سالهای گوناگون است. به عنوان مثال در زمان فرخی یزدی، بند دوم متعلق به زندانیان سیاسی بوده و در سال ۱۳۵۱ بند سوم به این زندانیان اختصاص داشته است. لطف الله میثمی که در تابستان ۱۳۵۱ به زندان قصر منتقل و در آن زندانی شد در خاطرات خود بیان میکند که بندهای سه و چهار به زندانیان سیاسی اختصاص داشته است. نامبرده توصیف جالبی از این بند ارائه کرده است که به دلیل اهمیت، بخشهایی از آن را ذکر میکنیم: « بند سه مشتمل بر دو سالن دراز بود که مانند L طراحی شده بود. در گوشهL در ورود به حیاط زندان قرار داشت. دو طرف سالن اول، اتاق بود. اتاقهای دست راست به طرف بند چهار پنجره داشت که گاهی از آن طریق با بچه های آنجا صحبت میکردیم. اتاق های دست چپ به حیاط بند سه پنجره داشت. دست چپ سالن دوم، پنجرهها رو به حیاط باز میشد و دست راست آن دیوار و کمد بود. انتهای سالن دوم هم پله میخورد و به طرف میله های ملاقات راه داشت. در انتهای سالن اول، دست راست اتاقی مخصوص تلویزیون و آشیو روزنامهها بود. انتهای سالن دوم دست چپ، توالت قرار داشت و اتاقی را هم به آشپزخانه اختصاص داده بودند. در هر سالن به طور همیشگی یک نگهبان راه میرفت و یک پاسبان هم در حیاط قدم میزد.»( لطف الله میثمی، آنها که رفتند، ج دوم، تهران، صمدیه، چاپ اول، ۱۳۸۱، صص۱۴۱ و۱۴۲)
[۸] . بزرگ علوی، ۵۳ نفر یا تاریخ سالهای سیاه، بی جا، بی نا، ۱۳۵۷، ص۱۳۴٫
[۹] . هفته نامه تاریخ شفاهی، پیشین
[۱۱] . همان، ص۱۳۹
[۱۲] . همان، ص۱۳۴
[۱۳] . همان، ص۱۴۷
[۱۴] . خاطرات سید محمدکاظم بجنوردی، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸، صص۱۹۶ و۱۹۷٫
[۱۵] . همان، ص۱۹۷
[۱۶] . همان، ص۱۹۷؛ هادی غفاری که قبل از شهادت پدرش جهت ملاقات با وی به زندان قصر رفته و البته خود نیز زمانی در آن جا زندانی بوده است، از مکانی در ضلع شمالی زندان با نام « قفس » یاد کرده است. قفس مکانی بوده که چهار طرف آن توری و تنها یک درب ورود و آن هم به طرف زندان داشته است. زندانیهای مسالهدار و خیلی تند را جهت ملاقات به آن جا می آوردند.(خاطرات هادی غفاری، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۴، ص۱۲۹٫)؛ لطف الله میثمی از اعضاء سازمان مجاهدین درباره نحوه ملاقات زندانیان با خانوادههای خود چنین میگوید:« در روزهای ملاقات، اسامی را به ترتیب میخواندند و بچه ها به پشت میله ملاقات میرفتند. لباس، میوه، کتاب و وسایل دیگر را از زیر هشت تحویل میگرفتیم و مستقیما تحویل مسئول کمون بزرگ میدادیم. مسئولان کمون هم آیین نامهای برای مصرف آنها داشتند که با مشورت همه تصویب شده بود و طبق آن به مصرف میرسید.»( لطف الله میثمی، ص۱۵۱)ایشان در جای دیگری از کتاب خویش وضعیت ملاقات را برای خانوادههای سخت و مشقت بار دانسته است؛ چرا که در سرما و گرما باید از صبح زود صف میکشیدند تا بعد از گذشت ساعتها نوبت ملاقات آنها فرا برسد و البته زندانبانها هم گاه آنها را اذیت میکردند.( همان، صص۱۶۲ و۱۶۵)
[۱۷] . خاطرات سید محمدکاظم بجنوردی، ص۲۰۱
[۱۸] . همان، صص۲۰۳ و۲۰۴؛ بجنوردی هر بند را این طور تعریف کرده است: «هر بندی عبارت بود از کریدور دراز که دو طرفش اتاق بود مثل بیمارستان؛ در هر اتاقی هم به اندازه هشتاد سانت جا برای هر نفر که بنشیند و بخوابد. زندانیها بغل هم میخوابیدند برای همین ما به ملاقاتیها توصیه میکردیم تشکهای عریض نیاورند.»(همان، ص۲۰۲)
[۱۹] . همان، ص۲۰۸
[۲۰] . همان، صص ۲۱۰ و۲۱۱
[۲۱] . همان، صص ۱۳۱ و۱۳۲
[۲۲] . همان، ص ۱۳۲
[۲۳] . خاطرات احمد احمد، به کوشش محسن کاظمی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، چاپ هفتم، ۱۳۸۵، ص۱۳۸
[۲۴] . همان، صص۱۴۱ و۱۴۲
[۲۵] . همان، ص۱۴۵
[۲۶] . همان، ص۱۴۷
[۲۷] . همان، ص ۱۴۴
[۲۸] . همان، صص۱۵۰ و۱۵۱؛ آقای عزت مطهری هم در خاطرات خود به این مساله اشاره کرده است. خاطرات عزت شاهی، تدوین و تحقیق محسن کاظمی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، چاپ چهارم، ۱۳۸۵، ص۲۲۲؛ لطف الله میثمی در خاطرات خود بیان کرده که هر روز برای افراد مریض سفره خاصی با نام «سفره مریض ها» پهن می شد.( لطف الله میثمی، ص۱۴۴)
[۲۹] . همان، ص۱۴۴
[۳۰] . همان، ص۱۴۵
[۳۱] . همان، صص۱۴۸ و۱۴۹
[۳۲] . همان، ص ۱۵۶
[۳۳] . همان، ص۲۶۵
[۳۴] . همان، صص۲۴۷ و۲۴۸
[۳۵] . جهت اطلاع بیشتر درباره این طیفها ر .ک به خاطرات لطف الله میثمی ، آنها که رفتند، ج دوم، تهران، صمدیه، چاپ اول، ۱۳۸۱
[۳۶] . همان، ص۲۱۱
[۳۷] . همان، ص۲۱۳
[۳۸] . همان، ص۲۱۵
[۳۹] . همان، ص۲۲۱
[۴۰] . همان، ص۲۱۴
[۴۱] . همان، صص۲۲۱ و۲۲۲؛ لطف الله میثمی، ص۱۵۱٫
[۴۲] . دفتر پلیس را اصطلاحا زیر هشت میگفتند.
[۴۳] . همان، ص۲۲۲
[۴۴] . حسین مکی در مقدمه نسبتا طولانی بر دیوان فرخی، شرح کاملی از زندگی سیاسی و اجتماعی او را توضیح داده است.
[۴۵] . جهت اطلاع بیشتر از نمونههای اشعار این شاعران در زندان قصر ر. ک اکبر قره باغی، پیشین
[۴۶] . لازم به ذکر است که آقای علیرضا اباذری در مقالهای با عنوان «مرثیههای زندان قصر» که در فصلنامه بهارستان در تابستان ۱۳۹۰ منتشر شد، اشعار چهار روحانی محبوس در زندان قصر را گردآوری و درباره آن توضیح داده است. بعد از قیام گوهرشاد رضاشاه تعداد بیست و پنج روحانی را در تهران محاکمه و زندانی کرد. روحانیون دخیل در این قیام تا تاریخ ۲۹ آذر ماه ۱۳۱۴ به طور موقت بازداشت و سپس به زندان قصر منتقل شدند. برخی از آنها بعد از گذشت سه سال در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۱۷ به تدریج از زندان آزاد شدند. از بین آنها چهار نفر به نامهای شیخ عباسعلی محقق خراسانی، سید محمد بحرالعلوم قزوینی، شیخ محمد صاحبی(صاحب الزمانی) و شیخ خلیل تصویری زنجانی در دفتر شعری که برجای مانده نقش داشتهاند. این اشعار یا توسط خود آنها سروده شده و یا اشعار دیگران است که آنها با اتکاء به حافظه شخصیشان آن را زمزمه میکردهاند. این مقاله به صورت جداگانه در مجلدی از سوی موزه عبرت ایران در سال ۱۳۹۱ منتشر شد.(مرثیههای زندان قصر، به کوشش علیرضا اباذری، تهران، موزه عبرت ایران، چاپ اول، ۱۳۹۱)
[۴۷] . هفته نامه تاریخ شفاهی، پیشین
منبع: سایت پیشینه
تعداد بازدید: 950