27 بهمن 1392
شهید نواب صفوی از چهرههای شاخص دههی بیست و سی در مبارزه با استبداد و استعمار بود. اندیشکدهی برهان با هدف تبیین، کالبدشکافی و آسیبشناسی شیوهی مبارزهی فداییان اسلام، در آستانهی سالروز شهادت این شهید بزرگ، به گفتوگو با حمیدرضا ترقی پرداخته است.
27 دیماه سالروز شهادت نواب صفوی است. بزرگمردی که از آغازگران مبارزه با پهلوی دوم بود. اندیشکدهی برهان با هدف تبیین رویکرد شهید نواب صفوی در مبارزه و آسیبشناسی و بررسی عملکرد ایشان و جمعیت همراه او، به گفتوگو با حمیدرضا ترقی، عضو ارشد حزب مؤتلفهی اسلامی، پرداخته است. به خصوص آنکه حزب اخیر بعدها و در دهههای چهل و پنجاه، با کسب تجربه از مبارزهی شهید نواب صفوی و آسیبشناسی آن، به مواجهه با دولت پهلوی دوم پرداخت. بخش پیشین این گفتوگو به بررسی زمینهها و اهداف مبارزهی شهید نواب صفوی گذشت. آنچه پیش رو دارید بخش دوم این گفتوگوست.
یک سؤال مهم این است که آیا حذف این افراد، غیر از اقدامات مسلحانه، راه دیگری داشت؟ سؤال کلیدی بعدی این است که این اقدامات چقدر به تحقق اهداف فداییان اسلام کمک کرد؟ نتایج این اقدامات چه بود؟
به هر حال اگر هدف، رسیدن به حکومت اسلامی باشد، که باید گفت هیچکدام از اینها زمینهی رسیدن به حکومت اسلامی را فراهم نکرد. علتش این بود که راهی که در پیش گرفته بود، به نحوی نبود که ما را به آن هدف برساند، زیرا حکومت اسلامی باید با اراده و خواست مردم شکل میگرفت و خواست مردم هم نیازمند کار فرهنگی و سیاسی بود.
در آن زمان، غیر از نیروهای بصیر و نخبه، عامهی مردم نیز چندان موافق روشهای مسلحانه برای مبارزه نبودند. حتی بعد از آن هم تا پیروزی انقلاب اسلامی، مردم با جریانها و حرکتهای مسلحانه همراهی نکردند؛ یعنی شاکلهی خواست مردم اینگونه نبود که به مبارزات مسلحانه بپیوندند. لذا بعد از اقدامات مرحوم نواب، هیچ گروهی نتوانست در اقدامات مسلحانه موفق باشد. مجاهدین خلق نیز مبارزات مسلحانه را دنبال کرد و به هیچ نتیجهای نرسید. نیروهای آنان غالباً دستگیر شدند و به زندان رفتند. چریکهای فدایان خلق هم به نتیجهای نرسیدند.
در واقع مبارزهی مسلحانه با شاکلهی خواست مردم سنخیت نداشت و لذا طبیعی بود که این اقدامات نتواند ما را به حکومت اسلامی نزدیک کند. اما اینکه اقدامات مسلحانهی نواب توانست کسروی را، به عنوان یکی از بزرگترین عوامل تخریب تفکر و اندیشهی دینی در جامعه، از سر راه بردارد، دستاورد بزرگی بود؛ زیرا توانست عامل مسمومیت فضای فرهنگی کشور را، که میتوانست نسلی را در جامعه تربیت کند که این نسل نسبت به دین شبهه داشته باشد و نسبت به مبانی اعتقادی خود دچار شبهه شود، حذف کند؛ زیرا کسروی عامل مخربی برای مبانی فکری و هویت دینی ملت ما بود. مثل بمبی برای انهدام هویت دینی ملت ما بود.
آثار سخنرانیها و اقدامات مرحوم نواب در سطح کشور در تشجیع مردم و دادن روحیهی مبارزاتی به آنان، کار مهمی بود که بسیاری از افراد این توان را نداشتند. چنین نقشی را شریعتی در دهه پنجاه برای جوانان ایفا میکرد. به خاطر نوع خطابهای که مرحوم نواب داشت، در قشر عامهی مردم تأثیر زیادی داشت.
دستاورد مهم دیگر اقدامات نواب این بود که توانست به ملی شدن صنعت نفت کمک کند و نفت را از دست انگلیسیها خارج کند تا اموال و منافع ملی به دامن ملت برگردد. پس از ترور هژیر و رزمآرا، به عنوان عاملین تقلب در مجلس شانزدهم، رژیم مجبور شد تغییراتی در فرآیند انتخابات مجلس انجام دهد تا خواست نسبی مردم محقق شود. لذا رژیم شاه مجبور شد انتخابات مجلس را مجدداً برگزار کند. در این انتخابات، مصدق و کاشانی هر دو توانستند رأی بیاورند و به هدف ملی شدن صنعت نفت دست پیدا کنند. البته شهید نواب در دوران نخستوزیری مصدق، دستگیر و زندانی شد. در همان مقطع، حدوداً از 28 ماهی که مصدق نخستوزیر بود، تقریباً بیست ماه نواب در زندان بود و این در حالی بود که نتایج اقدامات مرحوم نواب به نوعی خدمت به مصدق محسوب میشد، زیرا یکی از نتایج ترور رزمآرا، برگزاری مجدد انتخابات مجلس و ورود مصدق به مجلس بود که نهایتاً به نخستوزیری او منجر شد. ولی آنها نتوانستند او را تحمل کنند.
از سوی دیگر، آیتالله کاشانی هم در خصوص نخستوزیری علا با نواب اختلافنظر پیدا کرد. چون آیتالله کاشانی طرفدار نخستوزیری علا بود، ولی نواب دنبال فردی متدینتر و از جبههی ملی بود. آیتالله کاشانی و مصدق نپذیرفتند و اختلاف در اینجا بروز کرد.
یکی دیگر از تبعات اقدامات شهید نواب فراهم کردن زمینهی از بین بردن موقعیت و نفوذ حزب توده بود. حزب توده تا حدود سالهای 36 نفوذ بسیار زیادی در کشور داشت. اقدامات مرحوم نواب و فداییان اسلام موجب شد در سالهای 34 به بعد، حزب توده از بدنهی دولت پاکسازی شود. به طور کلی، ترورهای فداییان اسلام هرچند در تحقق هدف اصلی، که همانا دستیابی به حکومت اسلامی بود، ناکام ماند؛ اما در اهداف فرعی و غیراصلی موفق بود.
از سوی دیگر، آثار سخنرانیها و اقدامات مرحوم نواب در سطح کشور در تشجیع مردم و دادن روحیهی مبارزاتی به مردم کار مهمی بود که بسیاری از افراد این توان را نداشتند. چنین نقشی را شریعتی در دههی پنجاه برای جوانان ایفا میکرد. به خاطر نوع خطابهای که مرحوم نواب داشت، در قشر عامهی مردم تأثیر زیادی داشت. اصلاً سبک سخنرانیاش به گونهای بود که تأثیرات خیلی خوبی داشت. مقام معظم رهبری راجع به نواب میفرمایند: «زیرکی، هوشیاری، جسارت و این روحیهی ستیز و شهامت و مبارزه که در نواب بود، خیلی از افراد را به نیروهای انقلاب و یک مبارز تبدیل میکرد و عاملی میشد برای اینکه اینها با شهامت و جرئت وارد صحنه شوند.»
به هر حال، به نظر میرسد که امام هم مثل آیتالله بروجردی، به بعضی از شیوههای مبارزاتی فداییان اسلام ایراداتی داشتند و لذا میبایست با آنچنان دقتی شیوههای عمل را رعایت کرد که در چارچوب اسلام باشد؛ همانطور که امام خمینی (ره) در طول مبارزه این مسئله را رعایت میکردند. به عنوان نمونه، جایی نمیبینیم که امام مسئلهای را به مردم تحمیل کنند یا خلاف معیارهای شرعی گامی بردارند تا به هر قیمت شده به هدف برسند.
در بعضی از منابع تاریخی گفته شده که بعد از دستگیری که منجر به شهادت نواب شد، امام خمینی (ره) رایزنیهایی را با آیتالله بروجردی برای آزادی نواب انجام دادند. آیا این قول صحیح است؟
البته بعضی از آقایان فداییان اسلام این را مطرح کردهاند، ولی شرایط در آن مقطع به نحوی نبود که بتوان به راحتی این مشکل را حل کرد. بعید به نظر نمیرسد که حضرت امام تلاشی را در جهت این مسئله انجام داده باشد ولی در اسناد و مدارک مرتبط با حضرت امام سندی در تأیید این قول وجود ندارد. لذا این فقط در حد نقل است.
دلایل اختلاف شهید نواب صفوی با آیتالله کاشانی چه بود؟
از آنجا که نواب و یارانش مخالف علا بودند، اقدام به ترور او کردند. این ترور موجب شد که ضربهای به جبههی ملی وارد شود و دولت مصدق و کاشانی هم از این مسئله شدیداً ناراحت شدند و همین مسئله موجب شد که بخشی از برنامههای دولت ملی مصدق دچار مشکل شود. لذا این اقدام، چون بدون توجه به مصلحتاندیشی آقای کاشانی انجام شد، موجب بروز اختلاف جدی بین آقای کاشانی و نواب شد و بعد از دستگیری نواب، آیتالله کاشانی حاضر نشد برای آزادی او واسطه شود.
شباهتها و تفاوتهای فداییان اسلام با سایر جریانات سیاسی اسلامگرا، مثل حزب ملل اسلامی و حزب مؤتلفهی اسلامی چه بود؟
در مجموع فکر میکنم که شباهتها و نزدیکیهای خاصی را نمیتوانیم بین فداییان اسلام با جریانهای اسلامی دیگری مثل حزب ملل اسلامی و حزب مؤتلفهی اسلامی قائل شویم. البته حزب ملل اسلامی هم بعضاً دست به اقدامات و رفتارهای مسلحانه میزد، ولی نه در سطح بالا و وسیع. اصلاً سطح فعالیت تشکلهایی مثل حزب ملل اسلامی در حد ترور شخصیتهای مؤثر رژیم نبود، بلکه غالب فعالیتهای آنها بیشتر تخریبی و در راستای تضعیف رژیم گذشته بود.
جرقهی روحیهی مبارزاتی در خیلی از افراد و جریانات و گروهها با الهام گرفتن از حرکت نواب زده شد و توانستند در مسیر صحیح مرجعیت و ولایت حرکت کنند و منشأ برکات زیادی در تاریخ انقلاب اسلامی شوند. این روحیه، روحیهی ارزشمندی است که باید عبرتها و درسهای لازم را از آن گرفت.
اما در رابطه با مؤتلفه باید گفت که شیوهی مؤتلفه در فعالیت مسلحانه، به عنوان یک تاکتیک موقت در پی اضطرار مقطعی بود، نه به عنوان یک استراتژی دائم. لذا اصولاً به عنوان شیوهی مستمر به فعالیت مسلحانه اعتقاد نداشت. نکتهی دیگر اینکه مؤتلفه نظر مرجعیت را برای فعالیت مسلحانه در ابتدای کار میگرفت. بنابراین یک تفاوت مهم مؤتلفه با فداییان اسلام در این بود که در مصادیق ترور، همهی کسانی را که فداییان اعدام میکردند معلوم نبود که حکمشان حتماً اعدام باشد. مثلاً علا و فاطمی معلوم نبود حکمشان اعدام باشد. البته اعدام کسروی را قبلاً برخی مراجع تأیید کرده بودند، ولی در مورد بقیهی اعدامها چنین حکمی را همهی علما نداده بودند.
در حالی که در خصوص اعدام منصور توسط مؤتلفه، باید گفت منصور کسی بود که با لایحهی کاپیتولاسیون خیانت مسلمی را به جامعه و کشور ایران کرد. امام در قبال این مسئله گفته بود که حلقوم امثال اینها باید پاره شود. لذا اذن و فتوای اعدام منصور را امام داده بودند. لذا این تفاوتها بین فداییان اسلام و مؤتلفه و بقیهی تشکلهای آن مقطع زمانی وجود داشت.
برخی مدعی شدهاند که بعضی از اعضای فداییان اسلام و فرزند آیتالله کاشانی از کودتای 28 مرداد و دولت کودتا حمایت کردهاند. ارزیابی شما در خصوص این شبهات چیست؟
اولاً این شبهات فاقد مستندات تاریخی متقن است. هیچ سند تاریخی متقن و معتبری در این زمینه وجود ندارد. ثانیاً مواضع اعضای یک گروه را نمیتوان به رهبر یا سایر اعضای گروه منتسب کرد. البته ممکن است برخی افراد و اعضای فداییان اسلام صحبتهایی کرده باشند، اما اینها ارتباطی به نواب و عملکرد او ندارد، چون اولاً شهید نواب حدود بیست ماه در دولت مصدق زندانی بود و بعد از آن هم در سال 34 به شهادت رسید. لذا آنچه در فاصلهی زمانی زندانی بودن و نیز بعد از شهادت ایشان از قول ایشان نقل میشود فاقد اعتبار است. دیگر نمیشود آنچه از تحرکات بیرون زندان در دوران زندانی شدنش رخ داده را به مشی و روش و تصمیم نواب نسبت داد.
نکتهی مهم دیگر اینکه چون نواب در خصوص فعالیتهایش متمرکز تصمیم میگرفت و خود اجتهاد میکرد، نمیتوان مواضع دیگران را به او نسبت داد. به هر حال، اعتقادمان بر این است که سهم مرحوم نواب صفوی هم در الگوی فکری، یعنی اینکه اسلام میتواند حکومت داشته باشد و نیز روش مبارزاتی و همچنین بسترسازی برای مقابله با جریانهای انحرافی و زمینهسازی برای ملی شدن صنعت نفت در کشور، نقش مهم و تأثیرگذاری بود.
جرقهی روحیهی مبارزاتی در خیلی از افراد و جریانات و گروهها با الهام گرفتن از حرکت نواب زده شد و توانستند در مسیر صحیح مرجعیت و ولایت حرکت کنند و منشأ برکات زیادی در تاریخ انقلاب اسلامی شوند. این روحیه، روحیهی ارزشمندی است که باید عبرتها و درسهای لازم را از آن گرفت. از سوی دیگر، میتوان آموخت که بعضی از شیوهها نارسا یا آسیبزا بودند. طبیعتاً به عنوان درسهای مبارزاتی میتوان از آنها الهامات ارزشمندی گرفت.(*)
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار «برهان» قرار دادید.
* تهیه و تنظیم: مجید میری
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 777