انقلاب اسلامی :: مهم‌ترین هدف نواب، تشکیل حکومت اسلامی بود - گفت‌وگوی «برهان» با «حمیدرضا ترقی»(1)؛

مهم‌ترین هدف نواب، تشکیل حکومت اسلامی بود - گفت‌وگوی «برهان» با «حمیدرضا ترقی»(1)؛

27 بهمن 1392


آنچه مرحوم نواب صفوی در شعارها و در بیانیه‌ی اولیه‌ی فداییان اسلام و در مواضعی بعد از اعدام بعضی از عناصر مؤثر در رژیم گذشته اعلام می‌کردند، این بود که ما به دنبال تشکیل حکومت اسلامی هستیم. حکومتی که معیارها و شاخصه‌های حکومت علوی را داشته باشد و بتواند جامعه را به الگوی حکومت علوی امیرالمؤمنین علی (ع) برساند.

گروه تاریخ برهان؛ شهید نواب صفوی اگرچه رهبری یک گروه کوچک را بر عهده داشت، اما نقشی بزرگ در تاریخ معاصر ایران ایفا نمود. از این روست که همیشه در تاریخ زنده می‌ماند. با توجه به در پیش بودن 27 دی‌ماه، سالگرد شهادت سید مجتبی میرلوحی (1303 تا 27 دی 1334)، معروف به نواب صفوی، بنیان‌گذار جمعیت فداییان اسلام، اندیشکده‌ی «برهان» با هدف تبیین نقش و جایگاه نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام در تاریخ انقلاب اسلامی ایران و نیز با عنایت به تولید و عرضه‌ی مطالب مبنایی و تحلیلی، با هدف ارائه‌ی پاسخ‌های منطقی به سؤالات و شبهات و پوشش خلأها و زوایای کمتر دیده‌شده در این خصوص، با آقای «حمیدرضا ترقی»، عضو شورای مرکزی و رئیس مرکز بین‌الملل حزب مؤتلفه‌ی اسلامی، به گفت‌وگو پرداخته است. حمید ترقی از جمله چهره‌های مطرح مؤتلفه‌ی اسلامی است. آنچه می‌خوانید قسمت اول این گفت‌وگوست.

زمینه و زمانه‌ی فعالیت‌های شهید نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام چگونه بود؟ اهمیت اقدامات و تلاش‌های ایشان چه بود؟

در ابتدا لازم است یاد شهید نواب صفوی را به خاطر تلاش‌های مؤثری که ایشان در دوران پس از شهریور 1320 به انجام رساند و توانست خفقان حکومت استبدادی رضاشاهی را تغییر دهد، گرامی بداریم. ایشان با اقداماتش توانست مسیر حرکت کشور را در مسیری غیر از خواست آمریکا و انگلیس قرار دهد. از سال 1324 تا 34 که دهه‌ی فعالیت فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی بود، از نظر تحولات و دگرگونی‌های سیاسی و تأثیرات قابل توجه در مبارزات ملت، دهه‌ای مهم، پرهیجان و پرفرازونشیب محسوب می‌شود. از سوی دیگر، شهید نواب نیز شخصیت پرجاذبه، پرتلاش، پرتحرک و ویژه‌ای بود که توانسته بود بسیاری از نیروهای جوان و انقلابی آن مقطع را جذب کند.

اقدامات ایشان تقریباً موجب شکل‌گیری موجی جدید از مبارزات در کشور شد و طبیعتاً سبب شد بسترسازی برای تغییر رژیم ستم‌شاهی و گرایش به سمت تشکیل حکومت اسلامی در کشور افزایش پیدا کند و مقاومت علما و روحانیت در برابر اقدامات ضداسلامی و مغایر با احکام اسلامی شاه افزایش یابد. الگوی عمل شهید نواب سرمشق بسیار ارزشمندی برای مبارزین انقلاب شد و سبب شد تا احساس کنند که می‌توان با جرئت و با ایمان و اعتقاد در برابر شیوه‌های استبدادی و خفقان رژیم ایستاد و اسلام را از مظلومیت درآورد. لذا این نوع اقدامات و آثار و تبعات آن‌ها در جوامع سرشار از خفقان و استبداد و ضدیت با مصالح و منافع مردم، می‌تواند الگوی بسیار خوبی برای ملت‌های بیدار جهان اسلام باشد. به علاوه آنکه می‌تواند مورد استفاده‌ی مبارزین و انقلابیون در اکثر کشورهای بیدارشده‌ی اسلامی قرار بگیرد، زیرا استفاده از مشی و روش شیوه‌ی کاری آن‌ها می‌تواند فضای خفقان را بشکند و زمینه‌ی بیداری در بین ملت‌ها را بهتر فراهم کند.

یکی از اهداف تشکیل جمعیت فداییان اسلام، تشکیل حکومت اسلامی اعلام شده بود. مختصات و ویژگی‌های حکومت اسلامی مد نظر فداییان چه بود؟

همان‌طور که در سؤال شما آمده است، مهم‌ترین هدف فداییان اسلام، تشکیل حکومت اسلامی بود. آنچه مرحوم نواب صفوی در شعارها و در بیانیه‌ی اولیه‌ی فداییان اسلام و در مواضعی بعد از اعدام بعضی از عناصر مؤثر در رژیم گذشته اعلام می‌کردند، این بود که ما به دنبال تشکیل حکومت اسلامی هستیم. حکومتی که معیارها و شاخصه‌های حکومت علوی را داشته باشد و بتواند جامعه را به الگوی حکومت علوی امیرالمؤمنین علی (ع) برساند.

آنچه مرحوم نواب صفوی در شعارها و در بیانیه‌ی اولیه‌ی فداییان اسلام و در مواضعی بعد از اعدام بعضی از عناصر مؤثر در رژیم گذشته اعلام می‌کردند این بود که ما به دنبال تشکیل حکومت اسلامی هستیم. حکومتی که معیارها و شاخصه‌های حکومت علوی را داشته باشد و بتواند جامعه را به الگوی حکومت علوی امیرالمؤمنین علی (ع) برساند.

طبیعتاً در آن مقطع، الگوی نوشته‌شده و تنظیم‌شده‌ی خاصی از حکومت اسلامی و ویژگی‌هایش وجود نداشت؛ تا اینکه بعدها حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) در تبعید از ایران به ترکیه و مقطع سال‌های 43 تا 48 ایده و مدل حکومتی مد نظر خود را تدوین کردند. تا این زمان، آنچه فداییان اسلام از حکومت اسلامی ملاک و مد نظر قرار داده بودند قواره و شاکله‌ای بود که از حکومت امیرالمؤمنین و منشور حکومتی مالک اشتر در نظر داشتند. لذا در این شیوه از حکومت‌داری، حکومت نمی‌تواند از دین جدا باشد.

به عبارت دیگر، شهید نواب صفوی حکومت و سیاست را عین دیانت می‌دانست و معتقد به لزوم اجرای احکام اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اسلام در جامعه بود. لذا همین مسئله موجب اختلافات ایشان با بسیاری از سیاسیون مثل جبهه‌ی ملی و حتی برخی از علما مانند آیت‌الله کاشانی در طول دوران مبارزات ایشان بود. عمده‌ی این اختلافات بیشتر در همین معیارها و ویژگی‌هایی بود که شهید نواب دنبال می‌کرد. آرمان ایشان مقدس بود که رسیدن به آن، مجموعه‌ای از تمهیدات و زمینه‌چینی‌ها همراه با شیب متناسب و ظرفیت و تحمل جامعه را می‌طلبید که شهید نواب خیلی پایبند به این شیب و فرآیند نبود و معتقد بود که باید از فرصت استفاده کرد و هرچه سریع‌تر جامعه را به سمت چنین آرمانی سوق داد. به همین خاطر، به منظور سرعت دادن تلاش‌ها برای تحقق این هدف، در مبارزه بیشتر از ابزار اسلحه و فعالیت‌های نظامی و چریکی استفاده می‌کرد تا استفاده از روش‌های فرهنگی سیاسی.

شهید نواب در طول دوران فعالیتش با علما و شخصیت‌های مهمی مثل اصفهانی که از نجف به ایران آمده بود و شیخ حسین قمی که از علمای مبارز مقیم مشهد بود و یا آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی و علامه امینی که در نجف بود ارتباط داشت. غالباً این بزرگواران از عملکرد شهید نواب حمایت می‌کردند. اما بعد از فوت مرحوم شیخ عبدالحسن اصفهانی و آمدن آیت‌الله بروجردی به ایران و محوریت یافتن آیت‌الله بروجردی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، با کمک حضرت امام (ره)، با هدف ایجاد انسجام و قدرت مهم و متمرکز در مرجعیت آن زمان، شرایط مقداری تغییر کرد.

آیت‌الله بروجردی مثل برخی دیگر از علما، اولویت را به حفظ حوزه می‌دادند و معتقد بودند که باید اقتدار را به حوزه داد و لذا بعد از فوت آیت‌الله شیخ ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله بروجردی لازمه‌ی اقتدار پیدا کردن و تقویت موقعیت حوزه را پرهیز حوزه از سیاست و درگیر نشدن با مسائل سیاسی می‌دانستند. ایشان معتقد بود که باید با مسائل سیاسی دورادور برخورد کرد. حتی در اوایل حضور ایشان در قم، آیت‌الله بروجردی خیلی از امور را به امام ارجاع می‌دادند. لذا ایشان با یک واسطه با رژیم برخورد داشتند که همین هم خیلی استمرار نیافت. هرچند امام خمینی در این خصوص ملاحظاتی داشت، اما برای حفظ اقتدار و جایگاه حوزه و همچنین جلوگیری از بروز انشقاق در مرجعیت شیعه سکوت می‌کردند. ولی به هر حال، اختلاف‌نظر میان آیت‌الله بروجردی و نواب وجود داشت. چون اقدامات شهید نواب علیه عوامل رژیم شاه نوعاً مسلحانه، درگیری‌ها تند و برخوردهای شدید بود.

به هر ترتیب، این نوع اقدامات بعضاً مورد انتقاد مرحوم آیت‌الله بروجردی قرار می‌گرفت. لذا فاصله‌ای که بین مرحوم نواب و آقای بروجردی ایجاد شده بود، ناشی از این امور بود. ولی در خصوص سایر اقدامات مثل اعدام کسروی، اکثر علما از آن حمایت کردند. علتش هم این بود که در موضوع کسروی، اتفاق نظر بین همه‌ی علما بود که کسروی نقش بسیار زیادی در مسموم کردن افکار عمومی جامعه دارد و شبهاتی را که در جامعه می‌پراکند، این شبهات آسیب می‌زند. از یک سو به افکار مسلمانان ضربه می‌زند و از سوی دیگر، تأثیرگذار اصلی بر افکار رضاشاه بود. یعنی تقریباً می‌شود گفت که کسروی یکی از عواملی بود که رضاشاه را بی‌دین کرده بود. موضع‌گیری‌ها و حرف‌ها و ارتباطات فکری رضاشاه با کسروی موجب شد که اصلاً رضاشاه را به یک انسان بی‌ایمان که دین برایش ارزشی نداشت، تبدیل کند. نقش کسروی در بی‌دین کردن رضاشاه بزرگ‌ترین نقش بود و همین مسئله موجب شده بود که علما با این اقدام نواب کاملاً همراه شوند.

بعد از دستگیری دوستان نواب، حمایت تلگرافی بعضی از علما و مراجع، حاکی از این بود که از این کار کاملاً حمایت می‌کنند؛ یعنی تلگراف مرحوم آقای اصفهانی یا شیخ حسین قمی یا آیت‌الله کاشانی و علامه امینی همه‌ی این‌ها نشان می‌داد که تقریباً همه‌ی آقایان از این اقدام نواب راضی هستند و این کار را یک کار درست می‌دانستند. چون زمانی که شهید تصمیم به این کار گرفت، در ابتدا با نامه‌نگاری و مناظره، ارتداد کسروی را اثبات کرد و بعد از آن او را مهدورالدم اعلام نمود و در نهایت او را آقاآقمدترور کرد. لذا این روند در خصوص ترور کسروی مورد قبول و تأیید علما قرار گرفت، ولی در خصوص بقیه‌ی اقدامات نواب مثل ترور بعضی از شخصیت‌های رژیم شاه، نمی‌توانیم موضع مشخصی از طرف علما و مراجع پیدا کنیم. بیشتر این اقدامات به تشخیص و اجتهاد خود مرحوم نواب بود، ولی به هر حال آثار و نتایج مثبت خود را داشت. مثلاً با ترور رزم‌آرا، حقیقتاً بزرگ‌ترین مانع ملی شدن صنعت نفت از سر راه برداشته شد.

آقای شیبانی می‌گفت که اگر مرحوم نواب، رزم‌آرا را ترور نمی‌کرد، قطعاً صنعت نفت ملی نمی‌شد و مصدق هم نمی‌توانست روی کار بیاید. چون در انتخابات دوره‌ی شانزدهم، عناصر و عوامل رژیم شاه، مثل رزم‌آرا و هژیر تقلبات زیادی کرده بودند، رفتن رزم‌آرا عامل این شد که در انتخابات دوره‌ی هفدهم، غالباً افراد و چهره‌های مردمی وارد مجلس شوند. لذا اگر نواب و دوستانش رزم‌آرا را ترور نمی‌کردند، نه تنها امکان آمدن روی کار مصدق و این‌ها فراهم نمی‌شد، صنعت نفت هم همان‌طور دست انگلیسی‌ها باقی می‌ماند. بنابراین هم کشتن هژیر، هم کشتن رزم‌آرا، هر دو این‌ها به نفع منافع ملی و به نفع روی کار آمدن جبهه‌ی ملی، به ویژه آیت‌الله کاشانی و مصدق، در مجلس هفدهم تمام شد و ملی شدن نفت و گرفتن نفت از دست انگلیسی‌ها را میسر کرد.

آقای شیبانی می‌گفت که اگر مرحوم نواب، رزم‌آرا را ترور نمی‌کرد، قطعاً صنعت نفت ملی نمی‌شد و مصدق هم نمی‌توانست روی کار بیاید. چون در انتخابات دوره‌ی شانزدهم، عناصر و عوامل رژیم شاه، مثل رزم‌آرا و هژیر تقلبات زیادی کرده بودند، رفتن رزم‌آرا عامل این شد که در انتخابات دوره‌ی هفدهم، غالباً افراد و چهره‌های مردمی وارد مجلس شوند.

به حمایت علما از مرحوم نواب در موضوع ترور کسروی اشاره کردید. به نظر می‌رسد که بحث حمایت قبل از ترور و بعد از ترور، کاملاً از هم متفاوت‌اند. حال این سؤال مطرح است که این حمایت قبل از ترور هم بود؟ آیا این ترور مستند به فتوا و دارای پشتوانه‌ی فقهی نیز بود؟

برخورد با کسروی دو مرحله داشت. در مرحله‌ی اول، خواست مردم و علما برای برخورد با کسروی به صورت‌های مختلف، مثل برگزاری تجمعات و جلسات متعدد، وجود داشت. این کار باعث شد اعتراضات مردم به عملکرد کسروی در سطح کشور فراگیر شود، علما نسبت به موضع‌گیری‌های کسروی اعلام موضع کردند و آن را مهدورالدم می‌دانستند و تقریباً ارتداد او را به طور مرتب اعلام می‌کردند. خود نواب اعلام کرده بود از شیخ حسین قمی فتوای ترور کسروی را گرفته بود. اسنادی که در خصوص فداییان اسلام وجود دارد، این موضوع را تأیید می‌کند. بعد از اعدام کسروی، تقریباً حمایت بقیه‌‌ی علما برای آزادی ضاربان او، نشانه‌ی ملحد و مرتد بودن و نهایتاً مهدورالدم بودن کسروی و حمایت از اقدام شهید نواب در ترور کسروی است.

در نتیجه‌ی حمایت علما و مراجع از اقدام مرحوم نواب، رژیم شاه مجبور شد که آن‌ها را آزاد کند. لذا این کار بجا، حساب‌شده و دقیق بود و با پیوست فرهنگی همراه بود تا در جامعه این قضیه جا افتاد که هم علما و هم مردم از این مسئله استقبال کردند. بنابراین قبل از ترور کسروی، هم مطالبات مردمی و هم فتوای آیت‌الله شیخ حسین قمی وجود داشت. البته بعد از ترور هم حمایت روحانیت علما و مراجع و مردم را از این اقدام داشتیم که منجر به آزادی ضاربان کسروی شد.

اختلافات آیت‌الله بروجردی و شهید نواب در سطح ایده و آرمان بود یا در سطح روش و شیوه‌ی عمل؟

بنابر آنچه نقل شده، یعنی صحبت‌هایی که از طرف نمایندگان آیت‌الله بروجردی با آقای نواب گفته شده، عمدتاً اشکال بر شیوه‌ها وارد شده است. هیچ بحثی راجع به اصول کار مرحوم نواب از طرف آقای بروجردی مطرح نشده که آن اصول را زیر سؤال ببرد. البته اسنادی مبنی بر اینکه آیت‌الله بروجردی هدف مرحوم نواب را نیز تأیید کرده هم وجود ندارد؛ یعنی هیچ نکته‌ی تأییدی در خصوص اهداف شهید نواب از آیت‌الله بروجردی وجود ندارد، چون اگر نسبت به این مسئله موضع می‌گرفت و خودش را در کنار نواب قرار می‌داد، به طور طبیعی از آن جایگاهی که داشت خارج می‌شد. اما در رابطه با نقد شیوه‌های مرحوم نواب، تذکراتی از سوی ایشان نسبت به مرحوم نواب وجود دارد.

آیت‌الله بروجردی متذکر بودند که این شیوه‌ها به اسلام ضربه می‌زند و موجب بدبینی نسبت به نهضت و مبارزه می‌شود. لذا به نظر می‌رسد که ایشان انتقاداتی در سطح روش مطرح می‌کردند، اما در مبانی و هدف هیچ موضعی را اتخاذ نمی‌کردند، زیرا خلاف سیاست‌های کلانی بود که آیت‌الله بروجردی در خصوص مدیریت حوزه مطرح کرده بود. (*)

ادامه دارد...


* تهیه و تنظیم: مجید میری





منبع: سایت برهان



 
تعداد بازدید: 778


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: