13 اسفند 1392
با وجود دگرگونی در فضای سیاسی کشور، مخصوصاً در اواخر 56 که با تظاهرات قم به صورت محسوس نمایان شد، تا بهار 57 بیاید و حتی تا دوران شریف امامی و 17 شهریور 57، هنوز در دربار کسی اهمیت اتفاقات و تظاهرات و اعتصابات و به صحنه آمدن نیروهای مذهبی و ابراز مخالفت گروههای سیاسی را جدی نمیگرفت. همه میگفتند خبرهایی هست و اوضاع تغییر پیدا کرده است، اما این را از عوارض اعطا و مرحمت فضای باز سیاسی میدانستند به گمانم شخص شاه همین که هویدا را کنار گذاشته و به آن یکنواختی سیزده ساله نخستوزیری هویدا پایان داده و جمشید آموزگار، مورد اعتماد امریکاییها را به سمت نخستوزیری برگزیده بود، خیالی آسوده یافته بود.
در سال 56 مخصوصاً سعی میشد که نظر کاخ سفید و مهربانی آقای کارتر را جلب کنند و به ویژه اردشیر زاهدی با رفت و آمد در محافل امریکایی تلاش میکرد این معنی را القاء کند که بندها در ایران دارد کمی سست میشود. اعتنا کردن به گزارشهای عفو بینالملل و اینکه به هر حال میخواستند به انتقادات آنها جوابی داده شود، سر و صورت دادن به زندان اوین و انجام بعضی از کارها برای رفاه زندانیان و مجاز شمردن و انتشار برخی انتقادات در مطبوعات و از سویی ژست کابینه جدید برای سر و صورت دادن به دشواریهای اقتصادی، که بعد از آن دوره بریز و بپاش با دلارهای نفتی کم کم خودش را داشت نشان میداد و بالاخره اعلام برنامه صرفهجویی در وزارتخانهها و قطع حقوق کسانی که از چند محل حقوق میگرفتند، همه علائمی بود که کارهایی دارد صورت میگیرد و فضای باز سیاسی چیزی بالاتر از حرف است. به هر تقدیر فکر حاکم این بود که نتیجه این تغییرات، مخصوصاً در زمینه مجاز شمردن انتقادها و آزادی نسبی مطبوعات، هر چه باشد طوری نخواهد بود که اساس نظام را مورد تهدید قرار دهد.
در این شرایط و فضا، شاه تابستان 56 را هم مثل همه ساله در نوشهر گذراند و من نیز جزء کسانی بودم که به روال همیشگی آن تابستان را نیز در نوشهر گذراندم. گاهی خبرهایی از انتشار اعلامیه و یا تشنجهایی و از این قبیل امور میرسید اما واقعیت این است که کسی به آن اهمیت نمیداد. زمانی که مدت اقامت شاه در نوشهر بیشتر از همه ساله شد و شاه با گذشت مرداد ماه همچنان در نوشهر ماند، در بیرون از دربار شایعاتی پیچیده بود و یکی از این شایعات مربوط به سوء قصد به شاه توسط خواهرزادهاش، یعنی پسر فاطمه، بود که میگفتند تحتتأثیر شایعه مرگ مشکوک پدرش ارتشبد خاتم دست به سوءقصد زده، که البته حقیقت نداشت. شایعه دیگر مربوط به بیماری شاه میشد که در آن موقع حداقل در دربار کسی آن را باور نمیکرد چرا که شاه از نظر جسمی کاملاً سالم به نظر میرسید. تنیسبازی میکرد، به قایقرانی و اسکی روی آب میپرداخت و پیادهروی میکرد و در مواقع دیگر و شبها هم طبق معمول با همبازیهایش مشغول بازی قمار میشد و مسئولان مملکت هم طبق برنامه به دیدنش می آمدند و گزارش کارها را میدادند. برای درباریها چیزی که غیر عادی باشد محسوس نبود. به خاطرم هست که حتی موج مذهبگرایی که در جامعه رنگ میگرفت در نظر آنها بیاهمیت بود. منظورم این است که در ظاهر و در پشت درهای دربار نه به آنچه در بیرون میگذشت توجه زیادی میشد و نه اینکه شکلگیری فعالیتهای مخالفین دغدغه خاطری به وجود میآورد. شاه و دربار بر آن بودند که با توجه به پیشرفتهایی که در مملکت صورت گرفته کسی با اساس نظام تقابلی ندارد و این مخالفتها هم عادی و گذرا و نتیجه فضای باز سیاسی است و مشکل اساسیای ایجاد نخواد کرد که بخواهد کل رژیم را در معرض خطر قرار دهد.
در آن سال ملک حسین هم آمد و مدتی مهمان شاه بود و از مسایل روز هم بحث و گفتگو شد اما نه به عنوان یک خطر، و لامحاله همان تفریحات و مهمانیهای معمولی برقرار بود. با اینهمه وقتی که شاه در اواخر مرداد ماه تصمیم گرفت یک پیام رادیو تلویزیونی خطاب به مردم بفرستد، میشد احساس کرد که لابد موج و تکان جامعه به دیواره دربار هم خورده است اما نه به صورتی که کسی احساس خطر کند. در آن پیام، که در نوشهر ضبط شد، شاه طبق معمول بر پیشرفتهایی که در دوره سلطنت پهلوی و به خصوص پیشرفتهای بعد از انقلاب سفید شده اشارات زیاد داشت و آمار داد که وقتی سلطنت پهلوی شروع شده بود تعداد مدارس و محصلین چقدر بوده وحالا چقدر است، دانشگاه چه بوده و حالا چه شده است، و بالاخره چقدر سدّ ساخته شده و چقدر کارخانه و مطالبی از این قبیل. این پیام غیر منتظره البته معنای خود را داشت. ظاهراً هدف این بود که جواب کسانی که در فضای باز سیاسی فرصت شبنامه نویسی و مقاله نویسی و اعلامیه پراکنی یافته بودند، داده شود.
دیری از این پیام نگذشته بود که شاه، در اولین روزهای بازگشتش از نوشهر، در یک مصاحبه مطبوعاتی که منحصراً روزنامهنگاران داخلی در آن شرکت داشتند حضور یافت و این برای اولین بار بود که شاه اجازه داده بود یک کنفرانس مطبوعاتی عام، که در آن از خبرنگاران خارجی خبری نبود، برپا گردد و تقریباً اجازه داده شده بود که سئوالها به اصطلاح فیالبداهه باشد و از پیش به خبرنگاران دیکته نشده باشد. این مصاحبه که باز در فاصله اندکی تکرار شد حکایت از این ژست میکرد که فضا باز است و اولاً روزنامهنگاران داخلی هم به عنوان سخنگویان مردم و افکار عمومی به حساب میآیند و در ثانی آزادند که هر سئوال و مطلبی را که مایل هستند بیدغدغه خاطر مطرح سازند و اتفاقاً در مصاحبه دوم روی روزنامهنگاران نیز کمی باز شده بود و به همین علت سئوالات آنها معنی دار شده بود. مسئله شایعهسازی شاه، مسئله برنامه عدم دخالت بستگان و مخصوصاً خواهران و برادران او در کارهای اقتصادی از جمله سئوالهایی بود که مطرح شد. در مورد بیماری البته شاه تکذیب کرد و در مورد بستگانش در مقاطعهکاریها و کارهای نان و آبدار هم جواب درستی نداد. ولی باز بر مسئله پیشرفتهای کشور تأکید نمود و بعد صراحتاً گفت : «من و ارتش و ملت اجازه نمیدهیم که ایران ایرانستان بشود.»
مجموعه این رویدادها، که پیام شاه و مصاحبههای او را به عنوان نمونه ذکر کردیم، نشان میداد که آن بیتوجهی اولیه نسبت به حرکتهای مخالفین نباید ادامه پیدا کند و لازم است که مخصوصاً شخص خود شاه به توجیه و تشریح دستاوردهای دوران پادشاهیاش برخیزد و احتمالاً خطاب این حرفها محافل خارجی و به خصوص امریکاییها هم بودند که زیاده از حد نق نزنند. از طرف دیگر، و جدا از حرکتهای مخالفت آمیز محسوس، دستگاههای مملکتی به کار خودشان مشغول بودند و فکر نمیکردند که روند دگرگونیها به چنان سرعتی بیفتد و آنچنان خطری ایجاد کند که مهار کردن آن غیر ممکن باشد.
در همین سال اتفاق دیگری هم افتاده بود و آن سفر شاه به امریکا برای دیدار کارتر بود. در آن سفر، آنطور که لابد همه بخاطر دارند، مخالفین رژیم که بیشتر از جوانان دانشجو و اعضای کنفدراسیون دانشجویی بودند تمام نیروی خودرا برای تظاهرات علیه شاه در واشنگتن گرد آورده بودند و رژیم نیز برای مقابله و نشان دادن این امر که شاه و رژیم هم در خارج طرفدارانی دارند عدهای از چهار گوشه امریکا به واشنگتن آورده بود ودر 1978 که شاه طبق برنامه از پیش تعیین شده به امریکا آمد و در محوطه کاخ سفید طبق سنت برنامه استقبال رسمی انجام گرفت، شاه در همان پلکانی قرار گرفت که در آنجا مورد استقبال شش رئیس جمهور امریکا یعنی، ترومن، آیزنهاور، کندی، جانسون، نیکسون، و بالاخره فورد قرار گرفته بود . شدت تظاهرات مخالفین، که تا یک قدمی دیوارهای کاخ سفید جلو آمده بودند، به حدی رسید که پلیس ناگزیر به استعمال گاز اشکآور شد و آن منظره معروف در نوارهای ویدیو و فیلم ضبط شد که شاه و فرح در حالیکه اشک از چشمانشان جاری بود، دستمال به دست میخواستند صورت و چشمان خود را پاک کنند. این صحنهها و تظاهرات مخالفتآمیز در این حد و حدود حقیقتاً بیسابقه بود، اما بیسابقهتر و تعجببرانگیزتر از این تظاهرات این مسئله بود که فیلم آن برای نخستین بار و همراه با سایر فیلمها و خبرهایی که از سفر شاه و شهبانو در تلویزیون ایران نشان میدادند به نمایش گذاشتند. پخش این فیلم به ظاهر خبری که در زمان مدیر عاملی رضا قطبی صورت گرفت، در داخل انعکاس پرمعنایی یافت که پیش از آن سابقه نداشت. به تعبیر دیگر مخالفین داخلی با دیدن آن منظره و حالت مضطرب شاه در کاخ سفید قدرت مطلقه او را شکسته یافتند و بعد از آن روند صدور اعلامیهها و حرکتهای مخالفتآمیز و پچپچها و شایعات و بگومگوها دامنه وسیعتری یافت.
منبع: احمدعلی مسعود انصاری ، پس از سقوط ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1385 ، ص 102 تا 107
منبع بازنشر: سایت دوران
تعداد بازدید: 768