14 اسفند 1392
زمانی که رضاشاه پهلوی زمام حکومت را در دست گرفت، مطبوعات نیز مانند باقی ارکان جامعه، از قدرت مستبدانۀ او در امان نماند. مطبوعات، با توجه به آنکه در آن زمان تنها رسانۀ مدرنی بود که در جامعه و بهویژه در میان قشر باسواد جا باز کرده بودند، در هدایت افکار تأثیر بسزایی داشت. از همین رو بود که پهلوی اول از آن غفلت نکرد و سازوکارهایی برای این رسانه در پیش گرفت. آنچه در ادامه آمده نوشتاری است که در آن سرکار خانم معصوم یاراحمدی سیاست رضاشاه دربارۀ مطبوعات را بررسی کرده است.
نقش رسانه های گروهی مانند کتاب، مطبوعات، فعالیت های هنری، سینما، رادیو، تلویزیون، در تحولات فرهنگی از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. این رسانه ها در مقید کردن ارزش های یک جامعه،گسست و انحراف فضای فرهنگی بسیار مؤثرند، به گونه ای که جامعه را آمادۀ پذیرفتن نظام حاکم و بقای آن میکنند و زمینۀ مساعدی برای رشد ایدئولوژی حاکم و جهت دادن به بینش عامه فراهم می کنند. رسانه های جمعی، هم می توانند ارزش های اجتماعی را تقویت کنند و هم می توانند آن ها را آشفته سازند، بدین معنیکه هر چه نشر یا پخش کنند، معرّف انعکاس واقعی جامعه جلوه دهند.[۱]از طرفی همۀ نظام های سیاسی دارای یک نظام ارتباطی رسمی هستند که با توجه به نوع حکومت، کارکرد این نظام ارتباطی تغییر می یابد. در کشورهایی که حکومت آن دیکتاتوری یا استبدادی است و حکومت بر همۀ ارکان جامعه تسلط دارد، معمولاً وسایل خبری توده گیر، در انحصار حکومت هستند و تبلیغات حکومت را پخش می کنند. هدف این تبلیغات گرفتن بیعت یکپارچۀ شهروندان و وسیله ای برای شبه همگونی اجتماعی است.[۲]
در این بین مطبوعات –شامل روزنامه، نشریه، مجله و امثال آن- با توجه به فراگیر بودنشان، به یکی از عناصر فرهنگ ساز تبدیل شده اند و نظر به اینکه بر افکار عمومی تأثیر گذار هستند به عنوان یکی از نهادهای مقوم جامعه محسوب می شوند. در حکومت های دیکتاتوری، مطبوعات مانند سایر وسایل ارتباط جمعی به تریبونی برای انتقال تقاضاهای حاکمیت به مردم و انتقال سرسپردگی و اطاعت مردم به حاکمیت بدل می شوند که از طریق تبلیغات ایدئولوژیک و حرکت در جهت خواسته های حکومت، به تقویت آن کمک می کنند.[۳]
با توجه به اینکه مطبوعات تقریباً تنها وسیلۀ ارتباط جمعی مدرن در دورۀ مورد بحث می باشد که عمومیت داشت، در این بخش به نقش این رسانۀ جمعی در پیشبرد سیاست گذاری های فرهنگی پهلوی اول پرداخته می شود.
با وقوع کودتای ۱۲۹۹ه.ش مطبوعات وارد عرصۀ جدیدی از حیات خود شدند. رضاخان و هواداران او از همان ابتدای کودتا از اهمیت وسایل ارتباط جمعی خصوصاً مطبوعات غافل نبودند، بنابراین از وضعیت آشفتۀ سیاسی -اجتماعی آن زمان استفاده کردند و سعی نمودند مطبوعات را با خود همراه سازند. رضاخان در سال هایی که وزیر جنگ و نخست وزیر بود از روزنامه های طرفدار خودش حمایت می کرد و به آنان آزادی عمل می داد اما در عوض روزنامه نویس هایی را که نمی خواستند او را تأیید کنند به گونه های متفاوت خاموش و سر به نیست می کرد. دولت آبادی در این باره می گوید:
سردار سپه از یک طرف نمی خواهد بر ضد آزادی مطبوعات به ظاهر قدمی بردارد و از طرف دیگر ناچار است خود را از تعرض ارباب قلم نگاه دارد این است که بدادن پول مختصر آن ها را ساکت می کند و از نگارشات مخالف خود خودداری می کنند و چون پولها تمام شد دوباره شروع می نمایند و ناچار می شد با تهدیدهای مستقیم و غیر مستقیم آنها را ساکت وآرام نگاهدارد.[۴]
به هر روی در این دوره رضاخان توانست مطبوعات را که در این زمان آزادی بیش از حد به دست آورده بودند تحت کنترل بگیرد و روزنامه نویس های مخالف را از صحنه بیرون براند. ترور میرزادۀ عشقی در سال ۱۳۰۳ ه.ش به دلیل مخالفت او با جمهوری خواهی رضاخان نمونه ای از این برخوردهاست. سرانجام در چنین جو تبلیغاتی بود که رضاشاه به سلطنت رسید.
دربارۀ وضعیت مطبوعات پس از به حکومت رسیدن رضاشاه باید گفت همه منابع در اینکه مطبوعات این دوره تحت کنترل و نظارت شدید حکومت قرار داشتند با هم متفق القول هستند. هرچند، رضاشاه در دوران قبل بیشتر این مسیر را پیموده بودو در این زمان تقریبا همه روزنامه های مخالف خاموش بودند و اکنون هدفش سوق دادن مطبوعات به حمایت سیاست های خود بود. اسنادی که در این رابطه منتشر شده این واقعیت را تأیید می کند. در بسیاری از این اسناد مدیران جراید حتی آن هایی که در جهت سیاست گذاری های حکومت گام برمی داشتند، از سانسور شدید حکومت اعلام نارضایتی کرده اند. در یکی از اسناد به تاریخ ۱۸/۴/۱۳۰۵ مدیر روزنامه «میهن» ابوطالب شیروانی ضمن ابراز نارضایتی از توقیف روزنامه «تخت جمشید»در شیراز میگوید«… اگرچه این رویه(سانسور) در مرکز مملکت نیز ادامه دارد لیکن ماها موظف هستیم که تذکر بدهیم که در کابینه حضرت اشرف اختناق مطبوعات آن هم تا این درجه سخت و غیر قابل تحمل سزاوار نیست…».[۵]در سند دیگر، در نامه ای که مدیر روزنامه «ایران» در تاریخ ۱۵/۱/۱۳۱۰ به تیمورتاش، وزیر دربار رضاشاه، نوشته و در آن خواستار معافیت این روزنامه از مواد ضمیمه قانون مطبوعات شده،[۶]پاسخی که تیمورتاش به این نامه داده بسیار قابل توجه و در بردارندۀ نکات روشن کننده ای است که عیناً نقل می گرد:
۱-به مدیر توزیع اخطار کنید که هیچ روزی صبح و عصر روزنامه را بدون اطلاع و اخطار و اجازه مأمورین شعبه انتشار ندهد.
۲-به کلیه ماشین خانه های مطابع اخطار شود که همه روزه باید روزنامه های چاپ شده را نگاه دارند تا از طرف نظمیه اجازه انتشار به آن داده شود.
۳-به کلیه مطابع و مدیران جراید و اطاقهای حروف چینی اخطار شود که هیچ خبر و مقاله را بدون امضای مأمور سانسور نچینند و اگر فوریت دارد به شعبه مطبوعات بیاورند اجازه بگیرند.[۷]
این سند و سندهای مشابه دیگر نشان می دهد که حتی جراید موافق حکومت هم از سانسور و نظارت شدید در امان نبوده اند. همچنین شهربانی با ایجاد تشکیلات جداگانه ای به شدت بر ترجمۀ جراید خارجی و چاپخانه ها و جراید داخل کشور نظارت میکرد و هیچ مطلبی بدون نظارت و تأیید مأمورین شهربانی اجازۀ چاپ نداشت. بعد از آن وزارت کشور با تأسیس «اداره راهنمای روزنامه نگاری» به ریاست علی دشتی وظیفۀ بازبینی و انتشار مطبوعات و انتشار مقالات تبلیغی را بر عهده گرفت. محورهای عمده سانسور، تبلیغ کمونیسم و مخالفت با سلطنت بود.[۸]از همین رو به تدریج از تعداد روزنامه ها و مجلات کاسته شد و عملاً ادامۀ کار برای روزنامه ها و نشریاتی میسر بود که شرایط و مقتضیات جدید حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور را پذیرفته بودند.
با همۀ این احوال رضاشاه نسبت به مطبوعات مدرن به سبک غربی بی علاقه نبود چرا که در همین دوره بود که پایۀ مطبوعات مدرن در ایران گذاشته شد که نمونۀ برجستۀ آن روزنامۀ «اطلاعات» می باشد که در سال ۱۳۰۵ با مدیریت عباس مسعودی به چاپ رسید و در پیشرفت کار خود از رضاشاه استفاده فراوان کرد. از طرف دیگر با تجربۀ تلخی که رضاشاه در ابتدای حکومت خود از مطبوعات داشت نمی خواست اختیار آن ها را به دست خودشان بدهد.[۹]این را هم باید در نظر داشت حکومت رضاشاه ماهیتاً به سمت یک دیکتاتوری پیش می رفت و به تبع آن، مطبوعات این دوره ویژگی مطبوعات نظام های مستبد را پیدا کرد. همچنین با توجه به نوسازی آمرانه ای که رضاشاه در پیش گرفته بود و به وسیلۀ آن، بنیان های جامعه را به چالش میکشید بنابراین تعجب آور نیست که مطبوعات به شدت زیر فشار و سانسور حکومت قرار بگیرند و یا در جهت مشروعیت بخشیدن به سیاست های حکومت گام بردارند. البته باید این را هم در نظر داشت که برخی از روزنامه نگاران هم با رغبت تمام اقدامات رضاشاه را می ستودند و نمی توان با قطعیت پذیرفت که تمام تمجیدهای مطبوعات تنها در نتیجۀ اعمال فشار حکومت بر آن ها بوده است. به هر حال اقدامات رضاشاه خواست بسیاری از تجدد طلبانی بودکه در دورۀ مشروطه زمزمۀآن را آغاز کرده بودند و اکنون در سایۀ حکومت رضاشاه می توانستند به آن برسند.
اگر به مطبوعات دولتی عصر رضاشاه نگاهی بیندازیم می بینیم که مطالب و مقاله های این جراید در راستای سیاست گذاری های حکومت تدوین شده است و حکومت برای ترویج و تبلیغ سیاست های خود از مطبوعات به عنوان یک ابزار فرهنگی استفاده می کند، به طوری که با تشکیل «سازمان پرورش افکار» که یک سازمان فرهنگی بود «کمیسیون مطبوعات» به عنوان یکی از شش کمیسیون اصلی آن قرار داشت. با دقت در مواد اساسنامه این کمیسیون مشخص می شود که اصلی ترین وظیفه آن «هدایت کلی مطبوعات کشور» یا به عبارتی سیاست«ارشاد مطبوعاتی» بوده است.[۱۰] یکی از وظایف این کمیسیون انتشار نشریه ای به سبک جدید بود. این نشریه که «ایران امروز» نام داشت، در واقع یک نشریۀ تبلیغاتی حکومتی بیش نبود و بیشتر بر مقولاتی در جهت علاقه مند کردن ایرانیان به زندگی جدید، تأکید بر حس ملی گرایی و ایجاد غرور ملی تکیه داشت. در اسناد به جا مانده نیز صراحتاً بر استفاده تبلیغاتی از این نشریه برای خارج و داخل تأکید شده است. نمونۀ بارز آن اساسنامۀ نشریه است که در آن چنین آمده :
…یکی از وسایل مؤثر برای شناساندن ترقیات و حیثیات کشور در داخله و خارجه مجلات مصور است… مجله ایران امروز برای این مقصود ایجاد شده، بر افراد روشنفکر واجب است که برای کمک به مردم و تعمیم فرهنگ بین اهالی و آشنا کردن آن ها و کلیه مردم جهان به ترقیات و حیثیات کشور در حفظ این مجله کوشیده خودشان مشترک بشوند.[۱۱]
همچنین در مقاله ای تحت عنوان«وظیفۀ ما» که در اولین شماره این نشریه توسط مدیر مجله، محمد حجازی نوشته شده، چنین آمده:«کارکنان این مجله بنا بر وظیفه مقدس دانش پروری بر عهده گرفته اند هم میهنان را به شاه پرستی و میهن پرستی رهبری کرده…»[۱۲] علاوه بر آن در جهت «تربیت مقاله نویس» در روزنامه ها و نشریات، «بنگاه روزنامه نگاری» در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تأسیس شد، تا از این طریق به نحوی یک چارچوب برای مطبوعات دیگر تعیین شود که پا را فراتر از آن ننهند. همچنین در اقدامی دیگر برای تقویت مطبوعات وابسته و تسهیل در اعمال نظارت بر کیفیت و محتوای مطالب منتشر شده، حکومت تصمیم گرفت که در مرکز هر استان با ادغام روزنامه یا گاهنامه های مختلف در یکدیگر، مقدمات انتشار روزنامه ای قوی با مدیریت واحد با مشارکت تمامی دست اندکاران را فراهم کند.[۱۳] گرچه این اقدام در عمل با مشکلاتی مواجه شد که از حوصلۀ بحث خارج است. به هر حال شواهد حاکی از آن است که حکومت رضاشاه توانسته از مطبوعات به عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده کند و مطبوعات را ولو با تطمیع، تهدید یا ترغیب با خود همراه سازد.
به لحاظ فرهنگی مطبوعات این دوره به تبع سیاست های فرهنگی حکومت در پی ترویج الگویی از یک جامعۀ منسجم و یک دست بودند که عاری از تنوع فرهنگی و به میزان زیادی از همگونی قومی برخوردار باشد و معتقد بودند که برای نیل به این مقصود تنها یک حکومت مقتدر قادر خواهد بود یکپارچگی و خلوصی را که-به زعم آن ها- ایران دوران باستان از آن برخوردار بود و در دوران اسلامی آن را از دست داده بود به ایران بازگرداند، از همین رو گذشتۀ باستانی ایران مورد تمجید قرار می گرفت و مطبوعات از آن به عنوان دورانی آرمانی یاد میکردند و تبلیغات ناسیونالیستی در صدر برنامۀ مطبوعات قرار داشت و از خواننده خواسته می شد اختلافات قومی را کنار بگذارد و به میهنش عشق بورزد و به تاریخ و فرهنگ پر افتخار آن ببالد. در ابتدای حکومت رضاشاه نشریات فارسی زبانی چون ایرانشهر(۱۹۲۷-۱۹۲۲/۱۳۰۶-۱۳۰۱ه.ش)،آینده(۱۹۲۸-۱۹۲۵/۱۳۰۷-۱۳۰۵ه.ش)،کاوه و فرنگستان که بر فضای ایدئولوژیک آن زمان اشراف داشتند در انتشار و ترویج این سیاست ها پیشگام بودند. نشریۀ ایرانشهر که توسط حسین کاظم زاده ایرانشهر، یکی از روشنفکران ناسیونال- شووینیست، چاپ می شد با مقالات خود به ارائۀ تصویری ایده آل از ایران باستان می پرداخت و خواست ها و مطالبات خود را در قالب دستاوردهای سلطنت قبل از اسلام مطرح می کرد. از ۲۳۶ مقاله چاپ شده در این نشریه حدود ۳۰مقاله دربارۀ عظمت و شکوه ایران باستان و در واقع ارائۀ تصویر مثبتی از ایران پیش از اسلام است. در این نشریه همچنین بر پیامدهای زیان بار و مشکل آفرین گروه گرایی و قومیت گرایی تأکید شده است و یکپارچگی فرهنگی و اجتماعی مورد نظر گردانندگان نشریه مذکور می باشد.[۱۴] در یکی از مقلات این نشریه تحت عنوان« دین و ملیت» آمده است:
مشکل گروه گرایی چنان جدی است تا هرگاه در خارج از یک مسافر ملیت او را بپرسند وی نام زادگاه و محله خود را خواهد گفت نه نام پرافتخار آمیز کشورش را. ما باید فرقه های محلی، لهجه های محلی، لباس های محلی، مراسم و آداب و احساسات محلی را از بین ببریم.[۱۵]
به نظر دست اندرکاران این نشریه راه برون رفت از این بحران این است که روح ملیّت را در ایران زنده کرد و این کار تنها از طریق آشنایی با تاریخ گذشته ایران انجام پذیر است.[۱۶]در مقالۀدیگری تحت عنوان «سعادت بشر و ملیت» چنین آمده :
ایران که نه تنها جهالت و نفاق و تعصب افراد آنان را دشمن همدیگر ساخته بلکه داشتن زبان های مختلف، لباس های مختلف و عادات و مراسم مختلف و غیر متجانس نشان داده و نگاه داشته است که خود مردم نیز اهالی ولایات دیگر را ملت دیگر و جنس دیگری می شمارند.[۱۷]
مجلۀ آینده نیز با مدیریت محمود افشار به نوبه خود طرح ضرور برای یکپارچگی و ایرانی سازی همۀ ایرانیان را بر عهده گرفته بود و بیشتر بر لزوم وحدت ملی، ایجاد هویت واحد و ایجاد دولت مرکزی مقتدر تأکید می کرد.گردانندگان این مجله پیشنهاد می نمودندکه برای به وجود آمدن وحدت مورد نظر و حاکمیت «پان ایرانیسم» باید اختلافات محلی، از حیث زبان و فرهنگ برداشته شود و زبان فارسی عمومی گردد.[۱۸] نخستین سرمقاله این نشریه با عنوان«مطلوب ما :وحدت ملی ایران» منظور و مقصود خود را از وحدت ملی «وحدت سیاسی، اجتماعی» مردمی می خواندکه در حدود مرزهای جغرافیایی ایران اقامت دارند،[۱۹]و راه نیل به این وحدت ملی را عمومیت یافتن زبان فارسی و تأسیس مدارس ابتدایی در همه جا، وضع قانون تعلیمات عمومی اجباری و از بین بردن اختلافات قومی می داند.[۲۰] به نظر آن ها همه اقوام ایران اعم از کرد، لر،ترک،ترکمن،عرب و… نباید حتی از نظر لباس هم با هم تفاوت داشته باشند. محمود افشار در مقالۀ دیگری با عنوان «مسأله ملیّت و وحدت ملی ایران» به صراحت اعلام می دارد که «وحدت ملی ایران، تا زمانی که ایرانیان به زبان های گوناگون سخن می گویند شکستنی و ناقص باقی خواهد ماند».[۲۱]همین دیدگاهها از «وحدت ملی» در طول حکومت رضاشا، به محور اصلی فعالیت های فرهنگی و اجتماعی حکومت تبدیل شد و در قالب اقداماتی مانند متحدالشکل کردن لباس، رسمی کردن زبان فارسی، کشف حجاب، آموزش و پرورش ملی، و باستان گرایی نمود پیدا کرد. مطبوعات در این راه، حمایت های لازم را به عمل می آوردند به عنوان نمونه، روزنامۀ «نامۀایران باستان» به مدیریت سیف آزاد -همان گونه که از نام روزنامه پیداست- گرایش شدید باستان گرایی داشت و در جهت تبلیغ ناسیونالیسم باستان گرای رضاشاه گام بر می داشت.
به طوری که در صفحۀ اول روزنامه زیر اسم آن نوشته شده است« این نامه طرفدار شاهنشاهی و عظمت ایران باستان است»و مرام روزنامه را چنین نوشته است:«ترقی و عظمت ایران و ایرانیان، ایجاد و تقویت حس وطن پرستی و ملت خواهی و متوجه ساختن ایرانیان به اوضاع و گزارش دنیای امروز».[۲۲] بیشتر مطالب این روزنامه در توجیه ایدئولوژیکی حکومت رضاشاه و ساختن پشتوانۀ مردمی و فرهنگی برای او و مطرح کردن او به عنوان جانشین تاج و تخت کیان می باشد. روزنامۀ «ایران نو» در صفحۀ آغازین خود، همراهی ملت ایران را با حکومت ضروری می شمرد و رضاشاه را به عنوان بانی پیشرفت و ترقی ایران معرفی می نماید.[۲۳]
نمونۀ دیگر، مسئلۀ کشف حجاب است که ماهها قبل از آن مطبوعات ایران مقالات متعددی دربارۀ آزادی زنان می نوشتند و دستورالعمل هایی را هم که حاکی از طرز معاشرت-مد لباس- آرایش موی سر و امثال آن بود درج می کردند.[۲۴]بعد از اعلام کشف حجاب در تهران و شهرستان ها، تمام روزنامه ها و مجلات دولتی سرمقاله های خود را به موضوع رفع حجاب اختصاص دادند و عمل شاه را یک نقطه عطف در تاریخ زنان دانسته، اقدام شاه را یک شاهکار بزرگ تاریخی نامیدند و خلاصه بحث بیشتر روزنامه ها آزادی زنان از قید اسارت بود.[۲۵]روزنامه های کثیرالانتشار اخبار جشن ها و مراسم مربوط به آن را درج می کردند خصوصاً روزنامۀ «ایران» تلاش بی وقفه ای در جهت مثبت جلوه دادن این اقدام داشت. از مهم ترین نشریاتی که در راستای کشف حجاب فعالیت می کردند به ترتیب می توان به: روزنامه «زبان زنان» مجله «جمعیت نسوان وطنخوا» و «عالم نسوان» در داخل کشور و مجله «ایرانشهر» در خارج از ایران اشاره کرد. روزنامه ها و مجلات دیگری که مؤسس و بنیانگذاران آن اکثر تجددطلبان و نوگرایان بودند از قبیل «تجدد ایران»،«آزادی»،«اطلاعات» و بعدها«رستاخیز» مجله«زن روز» و «اطلاعات بانوان» در پیشبرد این طرح فعالیت گسترده ای را آغاز کردند.[۲۶]همچنین «سالنامۀ پارس» از سال ۱۳۱۵ه.ش به بعد مقالات مفصلی را تحت عنوان «آیین زندگی» منتشر می کرد. این مقالات که در واقع ترجمه مجلات غربی بوده و یک پنجم حجم کل سالنامه را تشکیل می داد شامل مطالبی از قبیل انواع لباس ها، اخلاق معاشرت، میهمانی ها، آداب غذاخوری، و موارد دیگری از این قبیل بود.[۲۷] دو روزنامۀ «ایران » و «اطلاعات» نیز از جمله روزنامه هایی بودند که در طول این دوره برتری خود را حفظ کردند و در مقالات خود مردم را به سوی وحدت ملی و عوامل وحدت بخش آن سوق می دادند روی هم رفته باید اذعان کرد مطبوعات این دوره، با سیاست های حکومت، همراهی نشان دادند و از آن ها حمایت می کردند. و همین امر عامل مهمی در پیشبرد سیاست های حکومت قلمداد می شد.
پی نوشت ها:
[۱] -بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی،ترجمۀ غلامعباس توسلی و رضا فاضل،تهران، سمت، ۱۳۷۴،چ چهارم، ص۱۱۲
[۲] – مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج ششم، بخش دوم، تهران، مؤسسۀ انتشارات نگاه، ۱۳۷۴، ص۳۲۲
[۳] – مجید محمدی، جامعۀ مدنی ایرانی،تهران، مرکز، ۱۳۷۸،ص۸۲
[۴] -همان، ص۲۸۲
[۵]-اسنادی از مطبوعات و احزاب در دوره رضاشاه، به کوشش علیرضا اسماعیلی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰٫سند شمارۀ۴، ص۱۱
[۶] همان، سند شمارۀ ۶۷، ص۱۴۱
[۷] -همان، سند شمارۀ۱/۶۷،ص۱۴۱
[۸] – حسام الدین آشنا،از سیاست تا فرهنگ،تهران، سروش،۱۳۸۴، ص۱۵۸
[۹] – رامین جهانبگلو، ، ایران و مدرنیته(گفتگوهای رامین جهانبگلو)، ترجمۀ حسین سامعی، تهران، گفتار، ۱۳۷۹٫
، صص۹۷-۹۶
[۱۰] – بابک دربیکی، ، سازمان پرورش افکار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، ص۱۹۰
[۱۱] -اسنادی از مطبوعات و احزاب در دورۀ رضاشاه، سند شمارۀ۵/۹۲، ص۲۲۲
[۱۲] – محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات در ایران، ج اول ،اصفهان، انتشارات کمال، ۱۳۷۷، ص۳۲۸
[۱۳] – آشنا، همان، ص۱۶۴
[۱۴] – دربیکی، همان، ص۹۹-۹۸
[۱۵] – آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، نی، ۱۳۸۷، چ چهاردهم.
صص۱۵۴-۱۵۳
[۱۶] – حسین کاظم زادۀ ایرانشهر،«سعادت بشر و ملیت»،مجله مصور و ادبی ایرانشهر،سال سوم، شمارۀ ۱و ۲، انتشارات اقبال، ۱۳۶۴،ص ۴۳
[۱۷] – ر.ک.: همان، ص۴۲
[۱۸] – سهراب صلاحی، ایران و دوجنبش در نیم قرن، تهران، سازمان بسیج اساتید،۱۳۸۴،ص۲۳۳
[۱۹] – به نقل از: دربیکی، همان، ص۱۰۱
[۲۰] – اتابکی، آذربایجان در تاریخ معاصر ایران، ترجمۀ محمد کریم اشراق، تهران، توس، ۱۳۷۶ص۶۹
[۲۱] – به نقل از: همان،ص۷۹
[۲۲] – ن.ک .: روزنامۀ نامۀ ایران باستان در پیوست مقاله
[۲۳] – ن.ک.: روزنامۀ مصور ایران نو در پیوست مقاله [۲۴] -استفانی کرونین رضاشاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، تهران، جامی، ۱۳۸۷، چ دوم.
، ص۳۳۴
[۲۵] – فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، تهران، انتشارات عطایی، ۱۳۶۷،ص۱۳۷
[۲۶] – مهدی صلاح، کشف حجاب زمینه ها، واکنش ها، پیامدها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴٫
ص۲۹
[۲۷] – آشنا، همان، ص۱۶۰
منبع: سایت پیشینه
تعداد بازدید: 861