14 اسفند 1392
نهاد روحانیت چگونه برای مبارزه احیا شد؟
پس از به انحراف کشیده شدن انقلاب مشروطه، نهاد روحانیت دچار تحولاتی گردید که پس از انقلاب اسلامی، به تحولی عظیمتر منجر شد و کارکردهای گستردهتری یافت. بررسی منطقی عهدهدار شدن نقش سیاسی برای برقراری نظام سیاسی، فرصتها و چالشهایی را برای روحانیت داشته که بررسی ابعاد آن برای علاقهمندان به جمهوری اسلامی ضروری است.
گروه تاریخ برهان/ فاطمه شهابی؛ نهادهای اجتماعی در تعامل با محیط، بر آن تأثیر گذارده و از آن متأثر هستند. یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی ایران، که نقشی بیبدیل در تاریخ معاصر ایران داشته و دارد، نهاد روحانیت است. در تاریخ معاصر ایران، دو انقلاب مهم روی داده است که روحانیت در هر دو آنها نقشی بسیار مؤثر داشته است؛ اما آنچه در این میان ضرورت دارد، بررسی مقایسهای ساختار و عملکرد روحانیت از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی و پس از آن است.
پس از به انحراف کشیده شدن انقلاب مشروطه، ساختار آن دچار تغییر و تحولاتی گردید که پس از وقوع انقلاب اسلامی دچار تحولی عظیمتر شد و کارکردهای گستردهتری یافت. بررسی منطقی و مستدل عهدهدار شدن نقش سیاسی و کنش سیاسی برای برقراری نظام سیاسی، به طور توأمان، فرصتها و چالشهایی را برای روحانیت داشته که بررسی ابعاد و زوایای آن برای علاقهمندان به جمهوری اسلامی ضروری است.
روحانیت بسان نظام و سامانه، دارای مجموعهای از واحدهای بههمپیوسته از مراجع، مبلغان، مدرسان و طلاب است که هریک دارای اهدافی هستند که با کارکردها و عملکردهای خاص خود، در مجموع در راستای تحقق اهداف روحانیت گام برمیدارند. این سامانه، همچون سایر نظامها در مسیر حرکت به سوی اهدافش دارای پویایی بوده و در این راستا، با محیط پیرامونی خود در تعامل است. برخی از اهداف نهاد روحانیت همواره حفظ انسجام و هویتبخشی به اعضا، تبلیغ، امامت جمعه و جماعات و ترویج احکام و مناسک دینی است. بخشی از این نهاد در طول مبارزات مردم، رهبری مردم را برعهده داشتهاند. این عملکرد بخشی از کارکردهایی است که از طریق تعامل با محیط پیرامونیو در جهت تطبیق با آن بوده است. این کارکردها بیانگر گستردگی و پیچیدگی سازمانی این نهاد است.
حال که سخن از ساختار و نظام نهاد روحانیت به میان آمده، لازم است به ساختار آن اشارهای مختصر شود. منظور از ساختار روحانیت، «مجموعهای از نقشهای مختلفیای از رُوات، محدثان، مراجع تقلید، مجتهدان، مدرسان، وعاظ و طلابی است که ذیل نظمی واحد در جهت تحقق اهداف خود فعالیت دارند.»[1] این مجموعه علاوه بر ساختار، دو نوع عملکرد و کارکرد سنتی و اجتماعی دارد. منظور از کارکرد سنتی، تبلیغ و ترویج دین، تعلیم و تعلم دانش دین، حفظ و صیانت از دین و اجرای مناسک دین است. نهاد روحانیت علاوه بر کارکرد سنتی که به آن اشاره شد، کارکرد اجتماعی نیز دارد. این کارکرد به مقتضای اوضاع و شرایط اجتماعی، متعدد و گوناگون بوده است. روحانیت در تعامل با محیط اجتماعی پیرامونی خود، کارکردهایی را متقبل شده که کمتر نهادی مانند آن توانسته از عهدهی این کثرت نقش برآید.
روحانیت توانسته در طول تاریخ همواره به مثابهی جامعهی مدنی، حد فاصل عموم مردم و حکومت باشد و همچون سپری در برابر ظلم و ستم عمل کند. یکی دیگر از کارکردهای اجتماعی روحانیت، انجام پارهای از امور حقوقی و قضایی است.
با توجه به پیوستگی و آمیختگی دین و سیاست در روحانیت شیعی، ایفای نقش سیاسی از مهمترین کارکردهای آنان است. آموزش و هدایت و ارشاد، از دیگر کارکردهای روحانیت است که در بخش کارکردهای سنتی از آن یاد شد. اما از آنجا که همواره در طول تاریخ و تا قبل از ورود مدرنیته به ایران، هیچ نهادی حتی دولت، به نحو مستقیم در امر آموزش ورود نکردهاند، روحانیت در کنار سایر اموری که به آن میپرداخت، عهدهدار نقش آموزش نیز بوده است. مضاف بر کارکردهایی که به آنها اشاره شد، میتوان به کارکردهای پنهان نیز اشاره داشت. مشروعیتبخشی، ملتسازی و نفوذ سیاسی، از جمله کارکردهای پنهانی است که ذیل کارکرد سیاسی میگنجند.
مهمترین تحول ساختاری پس از سقوط رضاشاه، انتقال مرجعیت علمی روحانیت به ایران است. یکی از مشکلاتی که در روند مشروطه وجود داشت، دور بودن نهاد روحانیت و مرجعیت از ایران بود. بر این اساس، «میتوان تشکیل حوزهی علمیهی قم را واکنش نهاد روحانیت و علما به شرایط جدید فکری و سیاسی بعد از مشروطه دانست.»
نگاهی به پیشینهی نهاد روحانیت در اندیشهی شیعی
در آغاز روحانیت با هدف آموزش و تبلیغ و ترویج مبانی فکری شیعه شکل گرفت. در دورهی حضور ائمه (ع)، به علت عدم دسترسی آسان به ایشان، نیاز به حضور عالمان دینی برای پاسخ به نیازهای دینی مردم و استخراج احکام دینی در خصوص مسائل جدید و مستحدثه تقویت شد. این روند در دورهی غیبت امام عصر (عج) تشدید شد. در دورهی غیبت، با اجتهاد تحول عظیمی در منظومهی فکری و اعتقادی شیعه به وقوع پیوست. در این راستا، «در دورهی صفویه رابطهی مذهب و سیاست دچار تحولی بنیادین شد که علاوه بر آن، ساختار و سلسله مراتب و کارکرد آن نیز دچار تغییر و تحول گردید. تحولات مذکور از آثار و پیامدهای غلبهی رویکرد اصولی بر اخباری بود.»[2] به موجب این تحولات، رابطهی مرجع و مقلِّد تقویت شد و سببساز ورود مستقیم روحانیت در ساختار قدرت شد. این تحول از سوی دیگر، موجب قدرتیابی و افزایش کمّی علما در این دوره شد و این نهاد توانست پا به عرصهی سیاسی بگذارد.
البته باید توجه داشت که بحث از تقویت ساختار و سلسله مراتب در نهاد روحانیت، به هیچ روی معادل آنچه در نهاد کلیسای غربی عنوان میشود، نیست. بلکه منظور حرکت به سوی نوعی سامان و سازمان و افزایش نفوذ روحانیت و روحانیون در جامعه است. «یکی از مهمترین ویژگیهای نهاد روحانیت در غالب ادوار تاریخی، استقلال مالی، قلمرو و مدیریت آن است.»[3] استقلال مالی این نهاد، مبتنی بر منابع مردمی اعم از وجوه شرعی، موقوفات و... است.
مشروطه و تحول در ساختار و کارکرد نهاد روحانیت تا انقلاب اسلامی
با وجود مجاهدتهای بسیاری که از جانب مردم و علما برای سرنگونی رژیم استبدادی و برقراری امنیت و قطع ید اجانب از کشور صورت گرفت، اما آنها چندان در تحقق این اهداف موفق نبودند. این حرکت در پی کارشکنی عوامل داخلی و بیگانه به انحراف کشیده شد و از دستیابی به اهداف خود عقیم ماند.
در پی انحراف مشروطه، برخی از علما حتی از شنیدن و نوشتن لفظ آن اکراه داشتند. همچنانکه علامه نائینی آنچه از «تنبیه الامه و تنزیه المله» به جا مانده بود را جمعآوری نمود. عواملی چون کاهش نقش روحانیت در عرصهی سیاسی در اثر تبلیغات سوء و تندرویهای شبهروشنفکران سکولار، اقدامات ضدروحانیت دستگاه استبداد و استعمار، شهادت شیخ فضلالله نوری و ترور آیتالله بهبهانی، در انزوای روحانیت نقشی مهم دارند که نباید از آنها غافل شد.
نهایتاً اینکه مجموعهی این دلایل به دلسردی و رویگردانی علما از سیاست در دورهی مشروطه تا زمان رضاخان منجر گردید. بعد از روی کار آمدن رضاخان، با وجود برخی اقدامات ظاهری و ریاکارانه، نهایتاً نقاب از چهرهی مزدورانهی وی فروافتاد. در اولین اقدام، «رضاخان تلاش کرد با گرفتن موقوفات از روحانیت، استقلال مالی این نهاد را سلب کند. در گام بعدی، کوشید تا با ایجاد مراکز آموزشی جدید و حذف محتوای دینی و اسلامی، کارکرد آموزشی و علمی روحانیت را تضعیف کند. کنترل و سلب کارکرد تبلیغی، ارشادی و قضایی روحانیت هدف بعدی رضاخان بود که از طریق دست بردن در نظام قضایی سعی در تضعیف این کارکرد داشت.»[4] با سرنگونی رضاخان و روی کار آمدن محمدرضا، با وجود برخی آزادیهای مذهبی به طور نسبی، عملاً قدرت روحانیون همچنان در بخشهای آموزشی، قضایی و مالی (موقوفات)، تضعیف شد. حتی به طور مستقیم مورد تعقیب، دستگیری، تبعید و شکنجه قرار گرفتند؛ امری که در دورهی رضاخان کمتر روی داده بود.
الف) تحولات ساختاری نهاد روحانیت
مهمترین تحول ساختاری در این دوره، انتقال مرجعیت علمی روحانیت به ایران است. یکی از مشکلاتی که در روند مشروطه وجود داشت، دور بودن نهاد روحانیت و مرجعیت از ایران بود. بر این اساس، «میتوان تشکیل حوزهی علمیهی قم را واکنش نهاد روحانیت و علما به شرایط جدید فکری و سیاسی بعد از مشروطه دانست.»[5] پس از تبعید رضاخان، «با مدیریت آیتالله بروجردی و برقراری نظام وکلایی، سامان مالی و شهریهی حوزهی علمیهی قم، نظم و نسقی مجدد یافت. این کار باعث ایجاد شبکهی ارتباطی مناسبی میان مردم و حوزهی علمیه شد. در این راستا، حوزههای جدید در سایر شهرها تأسیس و احیا گردید.»[6]
علاوه بر انتقال مرجعیت و روحانیت به ایران و بازتولید و تجدید ساختار آن، نظام اقتداری آن نیز دستخوش تحول گردید. بعد از مشروطه، تجدید ساختار روحانیت و ایجاد وحدت و تمرکز، یکی از آمال مردم و روحانیت بود که با تمهیدات مراجع و علما و نقش محوری آیتالله بروجردی محقق گردید. امری که به مذاق حکومت خوش نیامد. بعد از ارتحال ایشان، این تصور ایجاد شد که ساختار روحانیت دچار تجزیه و پراکندگی شده است. موضوعی که رژیم پهلوی سعی در دامن زدن به آن داشت؛ اما با حضور قاطع امام خمینی (ره) در حوزه، تردیدهایی که در خصوص تزلزل جایگاه مرجعیت و بروز برخی عوارض منفی مطرح بود، برطرف شد.
عواملی چون کاهش نقش روحانیت در عرصهی سیاسی در اثر تبلیغات سوء و تندرویهای شبهروشنفکران سکولار، اقدامات ضدروحانیت دستگاه استبداد و استعمار، شهادت شیخ فضلالله نوری و ترور آیتالله بهبهانی، در انزوای روحانیت پس از انقلاب مشروطه، نقشی مهم داشتند که نباید از آنها غافل شد.
البته در این شرایط، مباحثی در خصوص «ضرورت تحول در ساختار روحانیت و تخصصی شدن مرجعیت و شورایی شدن آن مطرح گردید.»[7] قشر میانهی روحانیت، که همان مدرسان حوزوی بودند، با ترغیب به حضور و «اسکان مراجع بزرگی همچون مرحوم آیتالله حائری و آیتالله بروجردی در قم، سببساز تحول در منظومهی جغرافیای شیعه شدند.»[8] در این ساختار، بخش قاعدهی هرم نیز بسان سایر بخشهای هرم، از سیاستهای سکولاریستی حکومت رضاخان متأثر بود. از این رو، «مراجع تلاش مجدانهای برای حفظ، حمایت و گسترش آنها نمود و توانست بر تعداد روحانیون و طلاب بیفزاید.»[9]
ب) تحولات کارکردی نهاد روحانیت
همراه با تحولات بعد از مشروطه، غالب نقشها و کارکردهای نهاد روحانیت، اعم از آموزشی، تبلیغی، قضایی و مالی، دچار تغییر و تحول شد. لذا بعد از مشروطه، روحانیت عمدتاً عهدهدار نقشهای سنتی و دینی خود شد و کمتر به مسائل سیاسی ورود میکرد. بر این اساس، در حوزهی سیاسی، ایفای نقش تصدیگری مناصب اجرایی و تقنینی و همچنین کارکرد نظارتی روحانیت با کاهش جدی روبهرو گردید. به عنوان نمونه، «نظارت روحانیون بر مصوبات مجلس که با تلاش شیخ فضلالله نوری در متمم قانون اساسی گنجانده شده بود، با اتمام دورهی دوم مجلس به فراموشی سپرده شد.»[10] هرچند در طول دورهی مشروطه، در میان روحانیت ارادهای قوی برای حضور در عرصههای سیاسی و اجتماعی شکل گرفت و منظر سیاسی دین به شدت تقویت گردید، اما «با انحراف مشروطه، این حرکت دچار تزلزل و تشتت گردید و روحانیت به کارکردهای سنتی خود بازگشت.»[11]
در دورهی رضاشاه، «رفتارهای خشن و سرکوبگرانه، باعث دور شدن اکثر روحانیون از حوزهی سیاسی در دههی 1310 گردید.»[12] به عنوان نمونه، «مرحوم آیتالله حائری کوشید از هرگونه حرکتی که به نوعی رضاشاه را تأیید میکرد و موجب حساسیت میشد پرهیز کند.»[13] آیتالله بروجردی نیز به ظاهر همچنان سیاستگریزی دورهی آیتالله حائری را ادامه دادند و «کوشید تا بهگونهای عمل کنند که نه مرجعیت از هم گسیخته گردد و نه تحتالشعاع حکومت قرار گیرد.»[14] تقویت و بازسازی ساختار روحانیت و قدرتگیری حوزههای علمیه نشان از رویکرد سیاسی و اجتماعی آیتالله بروجردی و تفسیر سیاسی ایشان از دین و احکام اسلامی داشت که در اواخر دههی سی شمسی، موجب تنشهایی با دولت، همچون «مخالفت ایشان با اصلاحات ارضی»[15] گردید.
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1]. شکلگیری سازمان روحانیت، محمدعلی اخلاقی، قم، شیعهشناسی، 1384، ص 23.
[2]. تاریخ ایران کمبریج، جمعی از نویسندگان، 1371، ص 237.
[3]. ریشههای انقلاب ایران، نیکی کدی، ترجمهی عبدالرحیم گواهی، 1369، ص 60.
[4]. علما و رژیم شاه، حمید بصیرتمنش، تهران، عروج، 1376، ص 89.
[5]. تاریخ ایران کمبریج، جمعی از نویسندگان، 1371، ص 286.
[6]. بردباری برای بارور شدن نهال دین، رحیم روحبخش، ماهنامهی زمانه، سال هشتم، شمارهی 86 و 87 (آبان و آذر 88)، ص 59.
[7]. اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، چ دوم، تهران، خوارزمی، 1362.
[8]. هفتاد سال خاطره، حسین بدلا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 28.
[9]. ایران بین دو انقلاب؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامی، یرواند آبراهامیان، ترجمهی کاظم فیروزمند و دیگران، چ دوم، تهران، مرکز، 1378، ص 396.
[10]. سیر قانونگذاری در ایران، حسینیان، 1380، ص 342.
[11]. دین و دولت در ایران، حامد الگار، ترجمهی ابوالقاسم سری، مشهد، توس، چ دوم، 1369، ص 380.
[12]. مقاومت شکننده، جان فوران، ترجمهی احمد تدین، چ چهارم، تهران، رسا، 1382، ص 376.
[13]. علما و رژیم شاه، حمید بصیرتمنش، تهران، عروج، 1376، ص 240.
[14]. خاطرات مهدی حائری، مهدی حائری یزدی، به کوشش حبیب لاجوری، تهران، کتاب نادر، 1382، ص 44.
[15]. جریانها و جنبشهای سیاسی اجتماعی ایران سالهای 1320-1357، رسول جعفریان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، 1380، ص 229.
*فاطمه شهابی؛ کارشناسی ارشد اندیشهی سیاسی
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 827