07 اردیبهشت 1393
(گفتوگو با موسی نجفی)
گفتگو از : فائقهالسادات میرصمدی ـ متین انصاری
نهضت ملی شدن صنعت نفت بعد از مشروطه با تعامل دو گروه ملی و مذهبی پیروز شد. بقایای دوران مشروطه با ملیگرایان دور هم جمع شدند که نفت را ملی کنند و مملکت را از دست چپاول اجانب بهویژه انگلیسیها رها کنند. موسی نجفی، استاد علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی، دیدگاههای جدیدی درباره نهضت نفت دارد و آن را در ادامه نهضت مشروطه و پیشدرآمد قیام پانزده خرداد میداند. هر بار که از شکست و کاستیهای نهضت نفت پرسیدیم، جواب داد خب این نهضت که امام خمینی نداشت.
• چرا در تاریخ این همه نقل قولهای متناقض درباره نهضت ملی شدن نفت وجود دارد؟ مذهبیها میگویند نقش آیتالله کاشانی پررنگ بود، ملیگراها میگویند نقش مصدق بیشتر بود و از طرف دیگر فداییان اسلام هم با ترور رزمآرا و خلیل طهماسب نقش مهمی داشتند.
- مسأله ملی شدن صنعت نفت به نضهت نفت برمیگردد، یعنی نهضتی پشت آن قرار میگیرد و صرفا یک حرکت از بالا نیست. یک حرکت تودهوار هم هست. نهضت ملی شدن صنعت نفت بین دو نهضت بزرگ یعنی نهضت مشروطیت و نهضت ١٥ خرداد و انقلاب اسلامی قرار میگیرد. الان از مشروطه 100 سال فاصله داریم و نهضت ملی شدن نفت ٥٠ سال قبل است. به همین دلیل فضای نهضت نفت، فضای مشروطه است. فضایی است که روشنفکر و روحانی به شکلی با هم تعامل دارند؛ اما این تعامل فقط در اجمال است. در تفصیل نیست یعنی بهطور مقطعی با هم تعامل کردند. در مشروطه هم همین بود. در پیروزی مشروطیت اینها با هم تعامل میکردند، ولی در تفسیر و تفصیل کار، اختلاف پیدا شد که یکی از آنها همان بحث مشروطه مشروعه شیخ فضلا... است. در نهضت نفت همینطور شد. منتها ابعاد نهضت نفت از مشروطیت کوچکتر بود.
• چرا، چون مورد آن خاص است؟
- نه، چون همان موج مشروطه است که من اسم آن را میگذارم آخرین رمق مشروطه! فضای نهضت ملی برخلاف ١٥ خرداد فضای انقلاب اسلامی نیست. فضای ١٥ خرداد کاملا فضای دینی است، یعنی آرام آرام رهبری امام و مرجعیت جا میافتد. حالا اگر بخواهیم به زبان فلسفه سیاسی بگوییم، زبان ١٥ خرداد و تفکر انقلاب اسلامی، پیروزی بیداری اسلامی بر مدرنیته و تجدد است؛ اما فضای نهضت نفت تعامل این دو است. هرچند به نظر میآید این تعامل در بعضی جاها اشتراک دارد، اما در بطن و مبانی با هم یکی نیست. چون مدرنیته و تجددخواهی از نظر فرهنگی یک جریان سکولار و غربی است، ولی اسلام جریانی دینی است. وقتی اینها در یک نهضت با هم روبهرو میشوند، ممکن است در بعضی منافع اقتصادی، سیاسی یا برخی جریانهای حاد مثلا علیه انگلستان مانند هم باشند. اما میبینیم همین جریانها وقتی به فرهنگ جامعه میرسند، با هم اختلاف دارند. چون جریان دینی فرهنگ دینی میخواهد، اما جریان مدرنیته که در میدان سیاسی و اقتصادی ضدانگلستان بود، در میدان فرهنگی ضدیتی ندارد. جریان روشنفکری ما هم الان همینطور است. جریان روشنفکری ما هم در میدان سیاسی بعضی جاها ضداستعماری میشود، البته نه همهجا، تأکید میکنم بعضی جاها؛ اما در میدان فرهنگی قدرت مقابله با استعمار را ندارد.
• اما جریان روشنفکری وسط گود نمیآید و خیلی اهل قیام و نهضت نیست.
- روشنفکر دینی هم همینطور است. اگر هم وسط قرار بگیرد، در بحثهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. ولی در حوزه فرهنگی خواستگاهش کاملا خواستگاه مدرن است. یعنی پایگاهش، پایگاه مدرنیته است و نمیتواند کنار مذهب قرار بگیرد. در نتیجه میبینیم نماد این دو جریان که در نهضت نفت آیتا... کاشانی و دکتر مصدق هستند، در قضایای سیاسی و اقتصادی به هم نزدیک میشوند. یعنی مواضع آنها مقابل دربار، احمد قوام و هژیر برای ملی شدن صنعت نفت، مقابل دخالت انگلستان و حزب توده و روسیه یکی است. حتی در جریان رزمآرا، فداییان اسلام هم به اینها میپیوندند. اما در مسأله فرهنگی اینطور نیست و اختلاف شدید دارند و همین اختلاف، نهضت را زمین میزند. اصلا نگاه اینها به توده مردم، نگاه واحدی نیست و نگاهی متفاوت است.
• به همین دلیل هم شکست خوردند؟
- نهضت نفت شکست خورد، چون آخرین رمق مشروطه بود. اصولا مشروطیت نهضتی بود که نمیتوانست تداوم داشته باشد، چون مشروطه هم حاصل بیداری اسلامی است و هم حاصل تجددخواهی است. در صورتی که نهضت نفت میخواهد دست استعمار را قطع کند و مشروطه میخواهد دست استبداد را قطع کند. بنابراین مشروطه در محدود کردن استبداد موفق است و نوعی بیداری دینی است، اما همین مشروطیت وقتی جریانهای اصلیش بعد از یکی دو دهه شکست میخورند، از درون آن در دهه دوم رضاشاه بیرون میآید. این جریان، هنوز همان مشروطه است، یعنی نهضت نفت ظاهرا درون یک نظام مشروطه قد علم میکند، اما ضمانتهای اجرایی خودش را ندارد.
• پس تعامل مذهبیها و ملیهای روشنفکر عمر زیادی نداشته، همانطور که در مشروطه و در نهضت نفت اتفاق افتاد.
- بله، در خود انقلاب اسلامی هم همین اتفاق افتاد. مگر اینکه جریانی مانند روشنفکر دینی وسط بیفتد و این جریان موقتا بخواهد آشتی برقرار کند که بالاخره موفق هم نخواهد شد. مثل دوم خرداد که عملا این جریان ادعای آشتی دارد، ولی میگوید من بین سنت و مدرنیته میخواهم آشتی برقرار کنم. در حالیکه خودش هم مدرن است و سنتی نیست.
• در جریان ٢٩ اسفند، سه طیف متفاوت کنار هم قرار گرفتند. ملی شدن نفت برای این طیفها چه منفعتی داشت؟ در این قضیه ملیخواهی، ایرانخواهی یا حتی منفعت پولی بود که هم فداییان اسلام، هم مصدق و هم آیتا... کاشانی با طرفدارانشان وارد این جریان شدند؟
- منفعت مالی و اشخاص و گروهها در این جریان خیلی اهمیت ندارند؛ اصل این است که خود نهضت نفت چیست و چگونه اتفاق افتاد. این جریان به فضای ایران بین شهریور ٢٠ تا ٢٨ مرداد ٣٢ برمیگردد؛ یعنی ١٢ سال. فضای ایران در آن روزها، فضای نهضت، هم هست و هم نیست. رضاشاه فشار زیادی به مردم آورده بود. بهویژه از نظر مذهبی. رضاخان مجالس روضهخوانی را تعطیل کرده بود. تظاهرات مذهبی را سرکوب کرده بود. قلدری زیادی داشت. در این فضای استبداد و زورگویی، وقتی خارجیها آمدند و رضاخان را به انگلستان بردند؛ مردم خوشحال شدند. با اینکه کشور اشغال شد، اما چون مردم از شر این آدم راحت شدند؛ شاد شدند. رفتن رضاشاه برای مردم موهبتی بود. فشار از روی آنها برداشته شد. اشغالگران هم که متنوع بودند، انگلیسها، روسها و احزاب وابسته به آنها. این اوضاع یک دفعه فضای کشور را باز کرد. مطبوعات ما وارد احزاب شدند. مردم هم بهطور طبیعی برای رفتن رضاشاه خوشحال بودند. این باعث شد یکدفعه گرایش مذهبی در جامعه رشد پیدا کند. منتها این گرایش مذهبی کسی را مانند امام خمینی(ره) نداشت که به آن جهت دینی بدهد. این گرایش مذهبی و این شور و اشتیاق به دلیل رفتن دیکتاتور حاصل شده بود. دیکتاتور را هم مردم نبرده بودند، استعمار برده بود. یعنی تاریخ مصرفش گذشته بود، این جریانها غیر از نهضت اسلامی است که خود مردم باعث فرار شاه از ایران شدند، غیر از مشروطیت است که خود مردم باعث شدند شاه فرمان مشروطه بدهد. البته درست است که در مشروطه هم خارجیها دخالت میکنند، اما خارجی در مراحل بعدی دخالت میکند نه اول کار. در قضیه رفتن رضاخان، اول کار، خارجیها دخالت میکنند. منتها این دخالت به نفع مردم شد. یعنی سبب شد مردم راحت شوند و احساس آرامش کنند. اما این سرنخ خارجی در اینجا تمام نمیشود. در مطبوعات، در احزاب سیاسی در رجال و شخصیتها هم خودش را نشان میدهد.
بنابراین نهضت نفت، هم یک حرف حقی دارد که آن شور و اشتیاق مردم است و هم یک دخالت بیگانه پشتش است. در چنین وضعیتی آن حرف حق باعث میشود ٢٩ اسفند پیش بیاید. یعنی به مجلس و دولت فشار بیاید و نفت ملی شود. اما چرا تداوم پیدا نمیکند؟ چون هر دستاوردی ضمانت اجرایی میخواهد، پاسدار میخواهد. این جریان پاسدار واقعی ندارد. هم رهبری مذهبی این قدرت را ندارد که مثل امام بتواند به صورت نهادینه، ولایتفقیه را اعمال کند، هم روشنفکرها قدرت پاسداری از آن را ندارند. هر پیروزی باید بتواند بعدش دستاوردهای خود را حفظ کند. درنتیجه، عواملی که ذکر شد، اول کار منجر به پیروزی میشود، اما میبینیم به فاصله خیلی کم، کمتر از دو سال کودتای ٢٨ مرداد اتفاق میافتد.
• در جریان ملی شدن نفت، اول دست انگلیسیها وسط بود، بعد آمریکاییها آمدند کمکی کنند و پشتوانهای برای مصدق فراهم کردند، اما بعد مصدق را دور زدند و انگلیس و آمریکا با هم متحد شدند و مصدق را کنار گذاشتند. مصدق آدمی نبود که بازی بخورد، چطور به اینها اعتماد کرد؟
- ما چیزهایی امروز بعد از ٥٠ سال میبینیم که آنها نمیدیدند. شاید نتوانیم به آنها ایراد بگیریم که چرا ندیدید. اگر ما امروز نبینیم عیب است. ما که نمیخواهیم دادگاهی تشکیل بدهیم و کسی را محاکمهای کنیم. چیزی که مصدق و دوستانش ندیدند یا شاید متوجه نشده بودند، این بود که قدرت انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم در اثر خسارتهای آلمان نازی، از بین رفته بود. انگلستان هم توسط آلمانها بمباران شده بود و هم بسیاری از مستعمراتش را از دست داده بود. بنابراین دیگر توان سرکردگی و آقایی بلوک غرب را نداشت. این توان به آمریکا رسید. آمریکا کشوری بود که اولا از اروپا دور بود و در جنگ لطمه زیادی ندیده بود و ثانیا منافع و انرژیاش کاملا حفظ شده بود و عملا آخر جنگ وارد جنگ شد و پیروز هم شد. جنگ جهانی دوم فقط یک پیروز داشت، آن هم آمریکا بود. همه کشورها شکست خوردند. آلمان، ایتالیا و ژاپن که نابود شدند و فرانسه، روسیه و انگلیس هم ضربه سنگینی از آلمان خوردند. درنتیجه بعد از جنگ، اینها در حال بازسازی خودشان بودند؛ آمریکا پیروز بود. طبیعی بود که نقش مقتدرانه و دخالتطلبانه انگلیس به آمریکا برسد. حالا آمریکا مثل یک برادر بزرگتر جلو میافتاد و انگلستان از قبل آمریکا منافعش را تأمین میکرد. این دقیقا اشتباه دکتر مصدق بود که فکر میکرد میتواند با باز کردن پای آمریکاییها. جلوی انگلیسها را بگیرد. دنیا به این طرف رفته بود که بهجای انگلیس، آمریکا بیاید. خودشان هم این حرفها را اعتراف میکردند. یعنی وارد سیاستی شدند که در آن آمریکا را مقابل انگلستان در نظر گرفته بودند. در صورتی که اینطور نبود، آمریکا جانشین انگلستان بود، نه مقابل انگلیس. این فکر اشتباه بود.
• در یک سری از سندهای سخنرانی گروههای فداییان اسلام دیدم کسانی مانند واحدی، نواب و خلیل طهماسبی کمتر چون بعد از ترور رزمآرا در زندان بود، درباره آیتا... کاشانی خیلی تند صحبت کرده بودند. مثلا گفته بودند «این آخوند پیر کوتاه آمده» یا «کابارهها سر جاش است». مردم انتظار داشتند حالا که آیتا... کاشانی سر کار آمده و دولت جدید تشکیل شده، یک مقدار اوضاع فرهنگی جامعه شکل و رنگ دینی و مذهبی پیدا کند، چرا اینطور نشد؟
- وقتی در نهضتی امام خمینی(ره) نباشد، همینطور میشود. اینها در یک چشمانداز قرار نمیگیرند. نه فقط مصدق و کاشانی همدیگر را نمیبینند، فداییان اسلام هم کاشانی را نمیبیند. این هنر امام بود که توانست نیروهای جوان انقلابی را با مجتهدان و علما در یک چشمانداز و افق قرار دهد. چون امام هم جوانگرا بود، هم مجتهد و مرجع و هم از شکست نواب و کودتای ٢٨ مرداد درس گرفته بود. آیتا... کاشانی خودش درگیر این قضیه بود و طبیعتا تجربهای را که امام توانست از نهضت ملی نفت کسب کند، او به دست نیاورده بود. مشغول تجربه کسب کردن بود. منتها چون نهضت ملی یک نهضت کامل نیست، رجال و شخصیتهای آن هم کامل نیستند.
• ولی نفت که به هر حال ملی شد.
- ملی شد، ولی برای مدت کوتاهی و بعد از بین رفت. در کودتای ٢٨ مرداد دستاورد آن از بین رفت. دوباره قرارداد شرکت نفت را جور دیگر مستند و دوباره به منافع ایران دستاندازی کردند. دستاوردهای اقتصادی آن از بین رفت، ولی دستاوردهای فرهنگی و سیاسی نهضتها از بین نمیرود. اینها باقی میماند. چرا باقی میماند؟ به دلیل اینکه عنصری از حقیقتیابی و اصالت در آن هست که به نسلهای بعد هم میرسد. خود این مقابله با استعمار خارجی و اعتماد نکردن به آنها به دهه ٤٠ و نهضت امام رسید.
• بعدها در نهضت امام هم در سال ٥٧ کارگران و کارکنان اعتصاب کردند و دوباره اخبار نفت ایران و پالایشگاهها تیتر رسانههای خبری جهان شد.
- سال ٥٧، شرکت نفت هم مثل همه کشور بود. همهجا اعتصاب بود؛ ولی چون مسأله نفت و سوخت بسیار مهم بود، اعتصاب آنها باعث شد دولت از درآمد محروم شود و عملا چرخ دولت از کار افتاد. منتها در این اعتصاب مردم اذیت میشدند.
• چرا آیتا... کاشانی از حمایت مردم استفاده نکرد؟ او هم که روحانی بود و حمایت مردم را داشت؟
- چون نهضت ناقص بود. این شخصیتها زیاد مهم نیستند. مهم این است که اصل نهضت نفت، نهضت کاملی نیست. نهضت نفت بیشتر یک واکنش است که در درجه اول به فرار رضاشاه برمیگردد. مثلا الان در عراق یک نوع آزادی میبینیم، حرکت میبینیم. اما این حرکت در درجه اول بیش از آنکه معلول حرکت خود عراقیها باشد، معلول خلأ قدرت صدام است. آمریکاییها صدام را بردند و کشور آزاد شد. در اینجا خارجی هم نفوذ دارد؛ اما چون الان قدرت حاکم، استبدادی نیست، مردم آزادترند. به همین دلیل مردم انرژی و جنبش آزادشدهای دارند. حالا خارجیها هم حضور دارند، مطبوعات هم هست، احزاب هم هستند. اما چون دیکتاتور نیست این آزادی باعث شده مردم بتوانند بیشتر فعالیت کنند. اسم این وضعیت نهضت نیست، ولی اگر یکی بیاید و به این مردم جهت فرهنگی بدهد، مثلا تبدیل به اخراج خارجیها شود، آنوقت کار بزرگی انجام شده است. نهضت نفت هم با رفتن رضاشاه شروع شد و شوری میان مردم بهوجود آمد. این اتفاق کمکم باعث شد بقایای مشروطیت دوباره گردهم بیایند و جنبشی ایجاد کنند. تبلور این جنبش نهضت نفت بود، اما چون شروع اصل قضیه از خودم مردم نبود و هدایتش هم توسط اشخاص پخته و یک رهبری دینی واحد صورت نگرفت؛ طبیعی است که این مسائل در آن پیش بیاید و شفافیت در آن نباشد. با این وجود این نهضت دستاوردهای اولیه خودش را داشته است.
• فکر میکنید این نهضتها در پیروزی انقلاب اسلامی چقدر تأثیر داشته است. مثلا کار نواب و گروه فداییان اسلام را که امروز مطالعه میکنیم، میبینیم در جاهایی ایراد داشته. ولی همین کارها هم به نظر میآید لازم بوده یعنی آن روز هیچ راهی جز حرکت مسلحانه پیدا نمیکردند. میخواهیم بدانیم این حرکتها یا حتی نهضت ملی شدن نفت تأثیری در انقلاب اسلامی داشته است؟
- حتما تأثیر داشته. نهضتها هیچوقت واقعا شکست نمیخورند. مثلا شما نمیتوانید بگویید نهضت عاشورا شکست خورد. امام حسین(ع) شهید شده و اصحابش هم شهید شدند. اسم این شکست نیست. اندیشه نهضت عاشورا که پیروزی حق بر باطل است به تمام نسلها رسید. نهضت نفت هم درست است که با کودتا تمام شد، اما این اندیشه که مقابل انگلستان باید قیام کرد و دیگر به انگلستان اعتماد نکرد، باقی ماند. مشروطهخواهها بیجهت به انگلستان اعتماد داشتند، در نهضت نفت فهمیدند اشتباه کردند و این درسی برای نهضت امام شد و خیلی چیزهای دیگر که ما امروز میتوانیم شاهد باشیم. نهضتها هیچگاه شکست نمیخورند. نهضتها هرچه اصیلتر و عمیقتر باشند، اثرهای آنها برای دورههای بعد بیشتر است. هرچه سطحیتر باشند، اثرهای آن کمتر است. اما به هر حال وقتی نهضت باشد، موجش به موج بعدی پیوند میخورد.
• اصالت یک نهضت به چه چیزی است؟ مثلا همین موج دوم خرداد یا همین جنبش سبزی که الان راه افتاده، واقعا جنبش هست یا نه؟ اسم سیاسی آن را نمیدانیم. تحلیلهای زیادی درباره آن شده، بعضیها میگویند این مشخصهها را دارد، پس جنبش محسوب میشود. بعضیها هم میگویند جنبش نیست. اصالت یک جنبش و اصالت یک نهضت به چه چیزی است. چه مشخصههایی باید داشته باشد که به آن جنبش یا نهضت گفته شود؟
- درون نهضت اسلامی، جنبش معنا ندارد. مثلا درون نظام سیاسی صفویه، جنبش شیعی اصلا معنایی نداشته. در دوره قاجاریه چون سلطنت بود، جنبش مشروطیت معنا دارد، قیام تنباکو معنا دارد، نهضت قیام ١٥ خرداد معنا دارد؛ چون نظام سلطنتی است. اما درون یک نهضت اسلامی و بیداری اسلامی، جنبش معنی ندارد. این جنبش حتما فتنه است. مثل اینکه در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) بگوییم خوارج جنبش هستند. خوارج جنبش نیستند، یک فتنه هستند. اینجا مسأله فرق میکند. ملاکها کاملا فرق میکند. اما نهضت نفت به هر حال یک نهضت ناتمام است، یک قیام ناتمام ملی است. منتها سر این مسأله که اصالت و ارزش این قیام چقدر است، بحثهای زیادی وجود دارد. این خیلی فرق میکند با اتفاقی که الان افتاده. مرحله نظام سیاسی از جنبش سیاسی بالاتر است. جنبشهای سیاسی جمع میشوند تا یک نظام سیاسی بهوجود بیاید. پس درون خود نظام که نمیشود جنبش باشد. در اینجا اصلاحطلبها راهی پیدا کردند و گفتند ما میخواهیم نظام را اصلاح کنیم. اما هشت سال حکومتشان نشان داد که اصلاحشان واقعا اصلاح نبوده، افساد بوده. خیلیجاها اصلاحات واقعی نبوده، بلکه بیشتر نسخههایی از غرب بوده که بهوسیله آن میخواستند درون نهضت اسلامی یک انحراف فکری ایجاد کنند و این قضیه امروز مشخص شده است.
• از سران جریان اصلاحات؟
- از فکرشان، به سرانشان کاری ندارم. از تفکری که داشتند.
• منظور شما مهاجرانی و کدیور و اینها هستند؟
- بله، سرانشان و افکارشان.
• چرا ملیگراها همان اشتباه مصدق یعنی تکیه بر آمریکا را با وجود اینکه نتایج آن را دیده بودند دوباره در این زمان تکرار کردند؟
- چون ملیگراها در جبهه فرهنگی نمیتوانند با آمریکا مقابله کنند. به دلیل اینکه پایگاه آنها پایگاه مدرن است. در مسائل سیاسی و اقتصادی بعضی وقتها یک حرکتهایی دارند، مثلا میگویند اسرائیل محکوم است. با این مقدار مشکلی ندارند، اما در جبهه فرهنگی خیلی باورهای دینی را که در زندگیشان انجام میدهند، انجام نمیدهند. در جبهه فرهنگی نمیتوانند بایستند.
• ملی مذهبیها چطور؟
- آنها هم همینطور. ملی مذهبیها فقط روشنفکر سکولار نیستند، بیشتر روشنفکر دینی هستند. اما آنها هم از نظر مبانی نظری بیشتر در پایگاه مدرن قرار میگیرند، نه سنت.
منبع: ویژه نامه نوروزی پنجره
منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23
تعداد بازدید: 718